« دانلود مداحی و مرثیه شهادت حضرت مسلم بن عقيل (علیه السلام) | سفير حسين در راه كوفه است ... » |
سفیر غریب امام حسین علیه السلام در کوفه
نوشته شده توسطرحیمی 1ام مهر, 1394
هر يك از ياران امام در كربلا به گونهاي جلوهگر شدند تا آينهاي از يك يا چند ويژگي امام خود باشند. همان یارانی که وقتی بزرگ مرد تاريخ اسلام، حسين بن علي عليهم السلام، از همراهان خود بيعت برداشت و فرمود راه بر شما باز است، آنها در پاسخ گفتند: «خدا را سپاس كه اين شرافت را به ما نصيب كرد كه در كنار شما به شهادت رسيم و اگر دنيا باقي باشد و ما در جاودان باشيم، قيام با شما را بر ماندن در اين دنيا ترجيح ميدهيم»
رهبران بزرگ - در راه حق يا باطل - همواره ياراني داشتهاند كه آنها را در تحقق بخشيدن به اهدافشان ياري ميكردهاند. اكنون سخن از ياران بزرگ مجاهدي است كه عقل بشري از درك مقامش عاجز است. او امام به حقي است كه همواره به سيره رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليهالسلام راه ميپيموده است. همان گونه كه شناخت رسول خدا صلي الله عليه و آله ميسر نيست، كمال حسين عليهالسلام هم مانع درك واقعيت آن خليفة الله است. هر كس كه از انسانيت، مردانگي و غيرت ديني سخن ميگويد، اگر با تاريخ اسلام آشنا باشد، ناخودآگاه نام حسين عليهالسلام به ذهن او پاي مينهد.
هر يك از ياران امام در كربلا به گونهاي جلوهگر شدند تا آينهاي از يك يا چند ويژگي امام خود باشند. همان یارانی که وقتی بزرگ مرد تاريخ اسلام، حسين بن علي عليهم السلام، از همراهان خود بيعت برداشت و فرمود راه بر شما باز است، آنها در پاسخ گفتند: «الحمد لله الذي شرفنا بالقتل معك و لو كانت الدنيا باقية و كنا فيها مخلدين الآثرنا النهوظ معك علي الاقامة فيها؛ خدا را سپاس كه اين شرافت را به ما نصيب كرد كه در كنار شما به شهادت رسيم و اگر دنيا باقي باشد و ما در جاودان باشيم، قيام با شما را بر ماندن در اين دنيا ترجيح ميدهيم» و البته امام عشاق نیز در تمجید از این سخن یاران باوفایش حجت را تمام کردند و فرمودند: من ياراني باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نميشناسم، و اهل بيتي نيكوكارتر و وابستهتر از اهل بيت خويش سراغ ندارم، پس خداوند همه شما را جزاي خير عطا كند».
سخن از عشق بازی یاران حضرت حسین بن علی علیهم السلام حتما در این مقال کوتاه نمیگنجد که فقط شمهای کوچک از آن در شب عاشورای تاریخساز، گوهر پاک وجودی عشاق آن امام همام را طی سالیان متمادی صیقل داده و سبب پرورش روحهای بلند گشته است.
سفيران امام، زمينهسازان قيام
مسلم بن عقيل بن ابيطالب
«مسلم» پسر «عقيل» پسر «ابوطالب» عليهالسلام است. عقيل برادر امام علي عليه السلام و مسلم پسر عموي حسين عليهالسلام است. مادر مسلم كنيز بود و «عليه» نام داشت(۱) و عقيل او را از شام خريده بود.
دعوت اهل كوفه از امام حسين
هنگامي كه اهل كوفه نامههاي فراواني به امام ارسال داشتند، آن حضرت مسلم را فراخواند و به همراه وي «قيس بن مسهر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و عدهاي از فرستادگان را سفير خود نمود. آن حضرت، مسلم را به چند چيز امر فرمود: الف. تقوي الهي داشته باشد؛ ب. اسرار حكومت را پنهان بدارد؛ ج. به مردم لطف و مرحمت داشته باشد؛ د. اگر مردم را با هم متحد يافت، به سرعت امام را باخبر كند.
سپس امام نامهاي را به مردم كوفه به اين مضمون نوشتند: اما بعد، به تحقيق برادر و پسر عمويم و مورد اعتماد از اهل بيتم، مسلم بن عقيل را به سوي شما فرستادهام، ايشان را امر كردهام تا كه برايم بنويسد كه آيا شما را با هم، همدل و همداستان مييابد. پس به جانم قسم، امام نيست مگر كسي كه به حق قيام كند.(۲)
حركت مسلم از مكه
اواخر ماه مبارك رمضان بود كه مسلم بن عقيل از مكه به مدينه منوره حركت كرد. ايشان به مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم رفت و در آنجا نماز گزارد. پس از آن با اهل و عيال خويش خداحافظي كرد. سپس از «قيس» دو راهنما اجاره كرد تا كه راه را به او نشان دهند. در راه، گرما و تشنگي آن دو را سخت آزار داد.(۳) مسلم راه را ادامه داد تا به محلي رسيد كه آنجا آب و آبادي بود. آن دو راهنما راه را به مسلم نشان دادند تا «بطن جنت»(۵) رسيد. آنجا با قيس نامهاي را از سختي راه و مشكلات براي امام عليهالسلام ارسال داشتند. نامه مسلم اينگونه بود: «اما بعد، من از مدينه خارج شدم، در حالي كه دو راهنما را براي طي راه اجاره كرده بودم، راه را گم كرديم و به عطش افتاديم. چيزي نمانده بود كه آنها جان بدهند تا اين كه آخرالامر به آب رسيديم. تنها نجات ما در لحظات آخر، نفس ما بود. اين حادثه موجب شد كه آينده كار را نيكو نبينم.»(۶) در پاسخ اين نامه امام عليهالسلام اينگونه نوشت: «اما بعد؛ البته من خوف اين را دارم كه آن گونه كه تو (بد) پيشبيني ميكني، غير آن باشد كه به تو تذكر دادهايم. همان گونه كه تو را رهنمون شدهام، حركت كن، والسلام.»(۷)
درسي كه ميتوان گرفت: از اين ماجرا چند نكته به دست ميآيد:۱. از تطير به صرف برخورد با حوادث ناگوار در آينده بايد پرهيز كرد كه آن، گوياي وظيفه انساني نيست؛۲. بايد در تشخيص وظيفه و انجام دادن كاري كه امام عليهالسلام آن را توصيه ميكند، تلاش كرد؛ ۳. بايد در انجام دادن رسالت الهي مقاومت و استقامت داشت.
مسلم به محل آبخيز «طييء» رسيد. در آنجا قدري استراحت كرد. سپس حركت كرد تا اين كه به مردي رسيد كه تيرش آهويي را نشانه رفته بود. وقتي به حيوان رسيد آن را كشت. مسلم با ديدن آن صحنه گفت: «دشمن ما كشته خواهد شد، اگر خدا بخواهد».(۸)
ورود مسلم به كوفه
مسلم به سمت كوفه اسب ميراند تا اين كه در پنجم شوال وارد كوفه شد.(۹) او به منزل «مختار بن ابيعبيد» وارد شد.(۱۰) مختار شيعيان را دعوت كرد تا همه گرداگرد مسلم فراهم آيند. پس نامه حسين عليهالسلام را كه پاسخ به آنها بود خواند. آنها همه از شوق گريه كردند. در محضر او خطبا و سخنوران كوفي، چون «عابس شاكري»، «حبيب اسري» خطبه خواندند.(۱۱) اين خبر به «نعمان بن بشير انصاري» كه استاندار يزيد در كوفه بود رسيد. او از جاي برخاست و براي مردم خطبهاي ايراد كرد و آنها را تهديد كرد. پس از آن «عبدالله بن سعيد حضرمي» كه با بنياميه هم قسم بود به اعتراض از جاي برخاست و جلسه را ترك كرد. او و «عمارة بن عقبه» داستان نعمان را در نامهاي به يزيد نوشتند و تصريح كردند كه حاكمي كه گماشته است ضعيف است يا اين كه خود را به ناتواني زده است.(۱۲) پس از عبدالله، ساير جيرهخواران حكومتي از قبيل «عمارة بن وليد» و «عمر بن سعد بن ابيوقاص» نامههاي مشابهي براي يزيد فرستادند.(۱۳) علت ورود مسلم به منزل مختار اين بود كه مختار از زعماي شيعه به شمار ميآمد و به امام حسين عليهالسلام وفادار بود. علاوه بر اين، مختار داماد «نعمان بن بشير» - حاكم وقت كوفه - بود. بيترديد تا زماني كه مسلم در خانه مختار بود نعمان بن بشير متعرض او نميشد. اين انتخاب مسلم گوياي درايت و احاطه او به موقعيتهاي اجتماعي است.(۱۴)
بيعت با مسلم در كوفه
مردم پس از آگاهي از ورود مسلم، فوج فوج با نماينده امام بيعت كردند تا اين كه نام بيعتكنندگان در دفتر مسلم از مرز هشتاد هزار نفر گذشت.(۱۵)
درباره تعداد بيعتكنندگان با سفير امام عليهالسلام قدري اختلاف وجود دارد كه از آنها به شرح زير ياد ميكنيم:۱. تعداد بيعتكنندگان با مسلم را بالغ بر هجده هزار نفر نوشتهاند؛ (۱۶) ۲. تعداد بيعتكنندگان بيست و پنج هزار نفر بوده است؛(۱۷) ۳. تعداد بيعتكنندگان بيست و هشت هزار نفر بوده است؛(۱۸) ۴. تعداد بيعتكنندگان سي هزار نفر بوده است؛(۱۹) ۵. تعداد بيعتكنندگان با مسلم را بالغ بر چهل هزار نفر بوده است؛(۲۰)
محورهاي بيعت مردم با مسلم
مردم با شوق فراوان بيعت خود با مسلم را بر چند اصل استوار ساختند: ۱. دعوت مردم به كتاب خدا و دعوت رسول او؛ ۲. پيكار با بيدادگران؛ ۳. دفاع از مستضعفان؛ ۴. رسيدگي به حال محرومان جامعه؛ ۵. تقسيم غنائم به طور مساوي در بين مسلمانان؛ ۶. رد مظالم (بازگرداندن حق مظلوم) به اهل آن؛ ۷. ياري اهل بيت عليهمالسلام؛ ۸. مسالمت با كساني كه سر ستيز ندارند؛ ۹. پيكار با متجاوزان.(۲۱)
درسي كه ميتوان گرفت: بايد به اين اصول معقول و مقبول نگريست و اين كه چگونه مردم به درستي راه حق را بازيافته بودند.
نامه مسلم به امام حسين
بيعت اكثر مردم، مسلم را مطمئن كرده بود كه امام اگر به كوفه باز آيد، همه چيز او نو بنا خواهد شد. او در نامهاي به حضرت نوشت كه هيجده هزار نفر از مردم كوفه بيعت كردهاند. از امام خواست كه با شتاب به كوفه رهسپار شوند؛ چرا كه مردم سخت مشتاق ديدار اويند. مسلم نامه خود را ضميمه نامه اهل كوفه كرد و به «عابس بن ابيشبيب شاكري» سپرد تا به همراه «قيس بن مسهر صيداوي» به خدمت امام برسانند.(۲۲)
يزيد و كوفه
خبر ارسال نامه مسلم به يزيد رسيده بود. او به والي تازه براي كوفه ميانديشيد. «سرجون»(۲۳) غلام وفادار پدرش (معاويه) را احضار كرد و از وضع كوفه، «نعمان بن بشير» و بيعت مردم آگاه ساخت و در مورد والي جديد كوفه از او نظر خواست. سرجون گفت: «اگر پدرت معاويه اينك زنده ميشد نظر او را به كار ميبستي؟». يزيد گفت: «آري». سرجون كينه يزيد به ابنزياد را ميدانست. فرمان معاويه را كه قبل از مرگ براي عبيدالله نوشته و او را به حكومت كوفه نصب كرده بود بيرون آورد و به يزيد نشان داد. پس از آن بود كه يزيد عبيدالله بن زياد را كه والي بصره بود به ولايت كوفه نيز گماشت. اين فرمان به همراه نامهاي توسط «مسلم بن عمرو باهلي» براي عبيدالله بن زياد فرستاده شد.(۲۴) يزيد نامهاي براي عبيدالله نوشت: «افرادي كه روزي مورد ستايشاند، روز ديگر به ننگ و نفرين دچار ميشوند، و چيزهاي ناپسند به صورت دلپسند در ميآيند و تو در مقام و منزلتي قرار داري كه شايسته آن هستي. به قول شاعر عرب: تو بالا رفتي و از ابرها پيشي گرفتي و بر فراز آنها جاي گرفتي. براي تو جز مسند خورشيد جايگاهي نيست».(۲۵) او در اين نامه به عبيدالله فرمان داد كه در عزيمت به كوفه شتاب كند و پس از دستگيري، مسلم بن عقيل را به قتل رساند يا تبعيد كند.(۲۶) درسي كه ميتوان گرفت: گاه اهل خلافت در كنار يكديگر قرار ميگيرند تا كه به اهداف باطل خود برسند. بر اهل ايمان و تقوا است كه با وجود وجوه اشتراك فراوان، متحد شوند و سپاه كفر و شرك را به زانو در آورند.
منبع: رجانیوز
——————————————————
پی نوشت ها:
(۱) الطبقات الكبري، ج ۴، ص ۲۹.
(۲) «اما بعد فقد ارسلت اليكم اخي عمي و ثقتي من اهل بيتي، مسلم بن عقيل و امرته ان يكتب لي ان اريكم مجتمعين، فلعمري ما الامام الا من قام بالحق»، تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۳؛ الارشاد، ج ۲، ص ۳۹.
(۳) ترجمه برگرفته از متن ابصار العين، ص ۷۹.
(۴) ابصار العين، ص ۷۹.
(۵) جنت محل آبي بوده كه به قبيله كلب متعلق بوده است. معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۴۳.
(۶) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۴. «اما بعد. فاني أقبلت من المدينة معي دليلان لي فجارا عن الطريق و ضلا و اشتد علينا العطش فلم يلبثا ان ماتا حتي انتهينا الي الماء فلم ننج الا بحشاشة انفسنا، فقد تطيرت من وجهي هذا».
(۷) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵. «اما بعد؛ فقد خشيت الا يكون حملك علي الكتاب الي في الاستعفاء من الوجه الذي وجهتك له الا الجبن، فامض لوجهك الذي وجهتك له والسلام». با اندكي تفاوت و در الارشاد، ج ۲، ص ۴۰.
(۸) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵.
(۹) مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۴۸.
(۱۰) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵.
(۱۱) درباره سخنان «عابس» و «حبيب» در ضمن بحث از هر كدام سخن خواهيم گفت.
(۱۲) ابصار العين، ص ۸۰.
(۱۳) الارشاد، ج ۲، ص ۴۱.
(۱۴) حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۳۴۵.
(۱۵) اللهوف، ص ۱۶.
(۱۶) الارشاد، ج ۲، ص ۴۱.
(۱۷) نفس المهموم، ص ۵۸.
(۱۸) حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۲۴۷.
(۱۹) تاريخ ابيالفداء، ج ۱، ص ۲۰۰؛ حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۲۴۷.
(۲۰) تاريخ ابي الفداء، ج ۱، ص ۲۰۰؛ حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۳۴۷؛ مثير الاحزان، ص ۱۱.
(۲۱) حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۳۴۵.
(۲۲) مثير الاحزان، ص ۳۲.
(۲۳) «سرجون بن منصور» از نصاراي شام بود. معاويه براي اداره حكومت با او مشورت ميكرد. پدرش منصور از طرف «هرقل» قبل از فتح شام مسئوليت بيت المال را به عهده داشت. پسر سرجون نيز در دولت اموي داراي پست و مقام بود. پيش از اين عمر بن خطاب از استخدام مسيحيها در امور كشوري منع كرده بود، مگر اين كه مسلمان شوند. مقتل الحسين مقرم، پاورقي، ص ۱۴۸.
(۲۴) الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۳۵؛ سماوي، ابصار العين، ص ۸۰.
(۲۵) رفعت و جاوزت السحاب و فوقه فما لك الا مرقب الشمس معقد اين عبارات گوياي كينه قبلي يزيد به عبيدالله بود كه اينك به سبب ضرورتي كه پيش آمده بود از او اين همه مدح و ثنا ميگفت.
(۲۶) مقتل الحسين مقرم، ص ۱۴۸.
امام سجاد علیه السلام در روز عرفه صدای نیازمندی را شنیدند که گدایی می کرد. به او فرمودند: «وای بر تو! آیا در مثل چنین روزی از غیر خدا درخواست می کنی در حالی که در این روز برای بچه هایی که در شکم مادران هستند، امید سعادت و خوشبختی می رود؟!»
(جعفریات.ج114.ص415)
روز عرفه، بر عارفان حق؛ آنان که از خیمه ی وجود خویش بیرون می آیند و با آتش شوق و اشتیاق وصال، به دعا و نیایش متوسل می شوند، خجسته باد!
مدرسه علمیه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله علیها شهرستان آمل
فرم در حال بارگذاری ...