موضوع: "نکات اخلاقی"

پیام نبی اکرم (صل الله علیه وآله)به دختران مسلمان

نوشته شده توسطرحیمی 8ام بهمن, 1391

سلام بر حضرت نبی (صل الله علیه وآله) 

     پيامبر اسلام (ص) بر پوشيدگىِ زن درمقابل نامحرم و دورى از جلوه‏ گرى‏ و خودنمايى، اصرار مى ‏ورزيدند. نيز، اعجاز او، قرآن، همپاى توصيه به مردان در دورى از چشم‏ چرانى و رعايت پوشش بدن از نامحرم، به زنان نيز توصيه مى ‏كند كه ديدگان خود را فروخوابانند و عفت پيشه كنند. به دو آيه زير دقت كنيد:

- اى پيامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو، پوشش‏ هاى بلند (جلباب) خود را بر خويش فرو افكنند. «1»

- به زنان مؤمن بگو، ديدگان خود را فرو خوابانند و عفت‏ پيشه سازند و دامن خود را از

     بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براى شوهران و ساير محارم، آشكار نكنند؛ مگر آنچه پيداست؛ و روسرى‏ هاى (خُمُر) خويش را به گريبان‏ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش‏ها پوشيده باشد و پاهايشان را [چنان‏] به زمين نكوبند كه آنچه از زينت پنهان مى‏ كنند، معلوم شود. «2»

درباره اين دو آيه، به چند نكته توجه كنيد:

1 -جلباب، پوششى چادرمانند، گشاد و پارچه‏ اى است و با روسرىِ كوچك و خُمار متفاوت است. جلباب همچون مقنعه‏ ها و روسرى ‏هاى بزرگ، سر و همه بدن‏ را مى‏ پوشانيده است. «3» خداوند (عز) در آيه نخست، با بيان جلباب، به پوشاندنِ سر و گردن و بدنِ زنان اشاره دارد.

2 -خُمُر جمع خمار و به‏ معناى روسرى و سرپوش است‏ «4» و خداوند (عز) در آيه دوم، از دختران و زنان مؤمن خواسته است كه به‏ وسيله خمار، سينه‏ و گريبان‏ (جِيْب) خود را بپوشانند. مرحوم ‏طبرسى درباره اين آيه مى ‏نويسد:

      «زنان مدينه، اطراف روسرى‏هاى خود را به پشت‏ سر مى ‏انداختند و سينه، گردن و گوش‏هاى آنان آشكار مى‏ شد. براساس اين آيه، آنان موظف شدند اطراف روسرىِ خود را به گريبان‏ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد. «5» ابن ‏عباس نيز درباره تفسير اين آيه، مى‏ گويد:

     «يعنى زن بايد مو، سينه، دورِ گردن و زيرِ گلوى خود را بپوشاند.» «6»

3- قرآن در پاسخ به ضرورتِ پوشش نيز چنين مى‏فرمايد: ذلك أدْنى أنْ يُعرِفْنَ فَلا يؤذين.؛ (بدين‏وسيله شناخته مى ‏شوند [كه‏ اصالت‏ خانوادگى دارند؛] پس، با آزار و تعقيب [هوس‏رانان‏] روبه ‏رو نمى ‏شوند.) «7»

4-  پيامبر (ص) به أسماء فرمودند: «اسماء، وقتى زن بالغ شد، شايسته نيست كه [دربرابر نامحرم‏] جز صورت و دست‏هايش ديده شود.» «8»

5-  پوشش اسلامى به‏ معناى زندانى‏ كردن و قراردادنِ زن در پشت پرده و درنتيجه، مشاركت‏ نكردن در فعاليت‏هاى اجتماعى نيست؛ بلكه پوشش بدان معناست كه شما به ‏عنوان‏ دختر و زن مؤمن، در معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشانيد و به جلوه‏ گرى و خودنمايى نپردازيد و مشاركت تان‏ در فعاليت‏ها، بر اصول انسانى‏ و اسلامى‏ استوار باشد. «9»

6-  بسيارى جامعه‏ شناسان، حجاب زن را مقتضاى طبيعىِ‏ جامعه بشرى معرفى كرده‏ اند. مونتسكيو مى ‏نويسد: «قوانين طبيعت حكم مى‏ كند كه زن، خوددار باشد؛ زيرا مرد را باتهوّر آفريده ‏اند و زن، نيروى خوددارىِ بيشترى دارد. بنابراين، تضادّ بين آنان را مى‏ توان با حجاب از بين بُرد و براساس همين اصل، تمام ملل‏ جهان معتقدند كه زنان بايد حيا و حجاب داشته باشند. «10»

 

پديده‏اى به‏نام «پوشيده ‏هاى برهنه!»

      آنچه در پوشش مهم است، رعايت عفت، حيا، دورى از معاشرت‏ با مردان بيگانه و پرهيز از نگاه‏ چشم‏هاى نامحرم است؛ در غير اين‏صورت، اگر نوع دوخت و جنس پارچه، دختران و

زنان را به پوشيدنِ لباس‏هاى نازك و چسبان سوق دهد و جلوه‏ گرى‏ و خودنمايى‏ را ترويج كند، با پديده‏اى به‏نام پوشيده ‏هاى برهنه روبه ‏رو هستيم.

گاه، در جامعه، دختران و زنانى ديده مى ‏شوند كه به ‏ظاهر، با چادر يا مانتو، پوشيده‏ اند؛ ولى درواقع برهنه ‏اند! پيامبر (ص) چنين زنانى را «كاسيات عاريات» مى ‏نامند و در وصفشان مى‏ گويند: «آنان زنانى‏ اند كه پوشش دارند، اما برهنه ‏اند. آنان به‏ كج‏راهه‏ مى‏ روند و ديگران را به‏ كج‏رَوى‏ تشويق مى ‏كنند.» «11»

پوشش، منهاى عفت و حيا، همان پوشيدگىِ برهنه را به‏ دنبال دارد. شهيد مطهرى در تبيين اين پديده چنين مى ‏گويد: «حركات و سَكنات انسان، گاهى زبان‏دار است: گاهى وضع لباس و راه ‏رفتن و سخن‏ گفتن زن، معنادار است و به‏زبان بى ‏زبانى مى ‏گويد كه دلت را به من بده، در آرزوى من باش و مرا تعقيب كن.» «12»


کربلایی علی جنانی

______________________________

(1). احزاب/ 59

(2). نور/ 31.

(3). شيخ‏طوسى، التبيان، ج 8، ص 361؛ الميزان، ج 16، ص 361

(4). راغب اصفهانى، المفردات فى غرائب القرآن، ص 159.

(5). امين‏الاسلام طبرسى، مجمع البيان، ج 8 ص 217.

(6). همان.

(7). احزاب 59.

(8). سنن ابى داود، ج 4، ص 62.

(9). مرتضى مطهرى، مسئله حجاب، ص 73؛ تفسير نمونه، ج 17، ص 401.

(10). على ‏اكبر علويقى، زن در آيينه تاريخ، ص.

(11). محمدى رى ‏شهرى، ميزان الحكمه، ج، ص 994.

(12). مسئله حجاب، ص 163

لقمه حلال

نوشته شده توسطرحیمی 8ام بهمن, 1391

ملا احمد نراقی (ره) :


     لقمه حلال را رعایت کنید


     من رویت حضرت حجت (عجل الله)


                             را تضمین می کنم.

محبت خدا به بندگان

نوشته شده توسطرحیمی 5ام بهمن, 1391

      محبت یک رابطۀ وجودی است و یکی از مهم ترین اسباب محبت، حب ذات است که در هر موجودی وجود دارد. خداوند به ذات خود و کمالات خود آگاهی دارد و از این جهت به خود عشق می ورزد و خود را دوست دارد. همچنان که آفریده های خود را به جهت حب ذات دوست دارد؛ چرا که این آفریده ها از افعالی است که از ذات او نشأت می گیرد.
     محبت خداوند به بندگان به معنای متفاهم عرفی آن نیست؛ زیرا که لازمۀ این معنای عرفی انفعال نفسانی است که خداوند از آن پاک و منزه است، بلکه حب خدا ناشی از حب او به ذات خویش است. حب خداوند به خویش همان ادراک خیر است. خداوند از آن رو که مدرک جمال خویش است، عاشق است و از آن رو که ذات او مدرک است به ذات، معشوق است و چون فعل خداوند از ذات او جدایی ندارد، آن نیز مورد محبت خداوند است. بدین معنا که خداوند افعال خویش را دوست دارد و چون مخلوقاتش، نتیجۀ فعل حضرتش هستند، آنها را نیز دوست دارد.
     پس همۀ موجودات جهان، محبوب خداوند متعال اند، لکن آنچه در این جا ما در پی آنیم، محبوب بودن انسان‏هاست به معنای خاص آن، که در ادامۀ بحث خواهد آمد.
     برای آن که روشن شود، چگونه می توان محبوب خداوند واقع شد و راه رسیدن به مقام بلند حب چیست؟ ضروری است، ابتدا محبوبان خدا شناخته شوند، تا انسان بتواند با شناخت آنان راه های رسیدن به آن مقام را بپیماید و در سلک محبوبان خداوند درآید.
     در قرآن کریم گروهایی معرفی شده اند که مورد محبت خدایند و خداوند آنان را دوست دارد. در زیر برخی از آنان به عنوان نمونه بیان می شود.
1. صابران، “… والله یحب الصابرین”؛ خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.
2. پرهیزکاران، “… فان الله یحب المتقین”؛ خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
3. توکل کنندگان، “… ان الله یحب المتوکلین”؛ خداوند متوکلان را دوست دارد.
4. توبه کنندگان و پاکان، “… ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین”؛خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را (نیز) دوست دارد.
5. نیکوکاران، “… ان الله یحب المحسنین”؛ خداوند، نیکوکاران را دوست دارد.
6. مجاهدان، “ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله…"؛ خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پیکار می کنند.
7. مجریان قسط و عدالت، “… ان الله یحب المقسطین”؛ خدا عادلان را دوست دارد.

     اینها گروهی از انسان ها هستند که مورد محبت خدا قرار گرفته و خداوند آنان را دوست دارد.
     معنای محبت خداوند به بنده این است که خداوند حجاب ها را از قلبش پاک می کند، تا وی با چشم دل او را ببیند و او را برای رسیدن به مقام والای قرب الاهی توان می بخشد، همین ارادۀ خدا نسبت به بنده محبت اوست. به بیان دیگر، محبت خدا عبارت است از تطهیر باطن بنده از غیر خدا و خالی نمودن وجودش از هر مانعی که بین او و خدایش حایل و فاصله می شود.
     عرفا معتقدند محبت خدا نسبت به بندگان دو گونه است.
1. محبت ابتدایی یا امتنانی، که همان عنایت و توفیق اوّلیه ای است که از جانب خداوند به برخی از بندگان تعلق می گیرد که سبب توان مندی های بنده بر طاعت است.
2. محبت ثانوی یا استحقاقی که ثمرۀ طاعت و اتصاف به صفاتی است که خداوند می پسندد و این به دو طریق حاصل می شود.
أ- از راه قرب نوافل،
ب- قرب فرایض.
     بدیهی است که یکی از نشانه های محبت خدا به بنده توفیق در اطاعت اوامر و ترک نواهی اوست و ظهور و بروز محبت خدا به بندگانش، همان بروز رحمت و کرامت حضرتش به بندگان است.

منبع:

  • حوزه نیوز

نابینایی که با قرائت سوره حمد شفا یافت.(به روایت آیت‌الله العظمی بهجت(ره)

نوشته شده توسطرحیمی 28ام دی, 1391

 روایت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) از نابینایی که با قرائت سوره حمد شفا یافت

     دست روی چشم بچه گذاشتند و مشغول خواندن سوره حمد شده بودند، مقداری که خوانده بودند بچه گفته بود بابا از میان انگشتان آقا را می‌بینم و … 


     به گزارش سرویس علمی وفرهنگی خبرگزاری حوزه، مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت در سلسله پندها و اندرزهای خود به مومنین با تاکید بر اهمیت انس با قرآن و عترت، عواقب دوری از این دو بال رسیدن به ملکوت را گوشزد نموده‌اند.

گزیده‌ای از توصیه‌های این عارف فقید تقدیم می‌گردد.

1-اگر کتابی بود که عکس اشیا را نشان می داد، آن کتاب همین قرآن است که بهشت و جهنم را نشان می دهد.

2-اگر درست به قرآن عمل می کردیم، با عمل خود دیگران را جذب می کردیم؛ زیرا مردم غالباً - به جز عدّۀ معدود - خواهان و طالب نور هستند.

3-قرآن کتابی پیامبرساز و جامع کمالات همه‌ انبیاء اولوالعزم(ع) است و سزاوار است با گرسنگی و صبر با خرده نان هم شده قرآن کریم را تحصیل و تدریس نمائیم.

*شفای نابینا با قرآن

در احوالات پدر مرحوم شیخ جعفر شوشتری(ره) آورده‌اند که پسر نابینائی را نزد ایشان آوردند، ایشان هم دست روی چشم بچه گذاشتند و مشغول خواندن سوره حمد شده بودند مقداری که خوانده بودند بچه گفته بود بابا از میان انگشتان آقا می‌بینم و وقتی که حمد تمام شده بود، همه جا و همه چیز را کاملا دیده بود.

عده‌ای از افراد سطحی‌نگر در محضر علامه ملا خلیل قزوینی(ره) بودند، سوال کردند که خداوند در قرآن درباره حضرت داود می‌فرماید (وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ) «آهن را برای او نرم نمودیم» در واقع خداوند نحوه‌ ساختن کوره‌ آهنگری و ذوب آهن را به حضرت داوود(ع) الهام نمود تا او آهن را در کوره‌ آتش بگذارد تا ملایم و انعطاف‌پذیر باشد. مرحوم قزوینی با رد این توجیه فرمود: او که پیغمبر خدا بود و شما بعید می‌دانید که آهن در دست او نرم و به اختیار او باشد. این که چیزی نیست از بنده هم که پیغمبر نیستم این کار ساخته است  سپس یک مجمعه یا سینی از مس را که در برابرش بود با دو انگشت مثل قیچی از وسط دو نیم کرد و فرمود: این گونه خداوند متعال آهن را در دست حضرت داوود(ع) نرم و ملایم نموده بود.

صفحات: 1· 2

اذان و برهان بو على سينا

نوشته شده توسطرحیمی 12ام دی, 1391

     از بو على سينا در مورد اذان بشنويد.

     مرحوم مطهرى مى نويسد:1 بو على سينا در حواس و طب قوى بود و هوش و فکرش بسيار زياد بود، به طورى که در اين موارد افسانه ها گفته اند؛ مثلا گفته اند صداى چکش مسگرها را که در کاشان کار مى کردند، در اصفهان مى شنيد. البته اين قبيل مطالب ، افسانه است اما حداقل ، بو على زمينه نقل آنها را داشته ، بگونه اى که بهمنيار شاگردش به او پيشنهاد کرد اگر تو ادعاى پيغمبرى کنى، مردم با اعتقاد واقعى ايمان خواهند آورد. بو على سعى مى کرد شاگردش را از اين انديشه باز دارد اما به نتيجه نرسيد، تا اين که در سفرى ، نيمه شبى که برف فراوان آمده بود، بو على ، بهمنيار را صدا زد و گفت : خيلى تشنه ام برايم قدرى آب بياور.
     بهمنيار که خود را گرم کرده بود، شروع به نصيحت کرد؛ که شما طبيب هستيد. مى دانيد معده اگر در التهاب باشد، آب سرد براى آن خوب نيست . بو على گفت : آرى من طبيبم ؛ اما تشنه ام . برايم آب بيار.

     باز بهمنيار گفت : من شاگردم ؛ اما دوستدار شمايم .

     بو على گفت : وقتى آدم تنبل را به کارى وا دارى، برايت نصيحت پدرانه مى کند.

     بهمنيار باز نصيحت را ادامه داد. بحث آن دو موقعى بود که مؤ ذن در آن صبحگاه سرد مشغول گفتن اذان بود. بو على وقتى به او ثابت کرد که پا شدنى نيستى ، گفت : من تشنه نبودم ، يادت هست مى گفتى :

     اگر ادعاى پيغمبرى کنى ، مردم به تو ايمان مى آورند. اگر من ادعاى پيغمبرى مى کردم ، آيا تو که شاگرد منى قبول مى کردى ؟ ببين بعد از هزار و چند صد سال در اين هواى سرد مؤ ذن بالاى آن مناره رفته است تا بگويد اشهد ان محمدا رسول الله براى اين کار بستر گرم خود را رها کرده و بر فراز ماءذنه رفته . او مريد پيغمبر است نه تو که شاگرد منى ولى در حضورم از من اطاعت نکردى …

منبع:

  • نماز و اقامه در اسلام/ موسى خسروى

توجه! توصیه های حاج شيخ حسنعلي اصفهاني (ره)

نوشته شده توسطرحیمی 12ام دی, 1391

« ولقد وصينا الذين اوتوا الکتاب من قبلکم و اياکم ان اتقوا الله….

نيست جز تقوي در اين ره توشه اي نان و حلوا را بنه در گوشــــه اي

     بالتقوي بلغنا ما بلغنا، اگر در اين راه، تقوي نباشد، رياضات و مجاهدات را هرگز اثري نيست و جز از خسران، ثمري ندارد و نتيجه اي جز دوري از درگاه حق تعالي نخواهد داشت. حضرت علي بن الحسين عليهما السلام فرمايند:

« انّ العلم اذا لم يعمل به لم يزدد صاحبه الا کفرا و لم يزدد من الله الاّ بعدا »

اگر آدمي، يک اربعين به رياضت پردازد، اما يک نماز صبح از او قضا شود، نتيجه آن اربعين، هباءً منثوراً خواهد گرديد.

بدان که در تمام عمر خود، تنها يک روز، نماز صبحم قضا شد، پسر بچه اي داشتم شب آن روز از دست رفت. سحرگاه، مرا گفتند که اين رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده اي. اينک اگر شبي، تهجدم ترک گردد، صبح آن شب، انتظار بلايي مي کشم.

بدان که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا مي شود که به عکس اتيان مستحبات، مرتبه او را ترقي مي بخشد.

بدان که در راه حق و سلوک اين طريق، اگر به جايي رسيده ام، به برکت بيداري شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولي اصل و روح همه اين اعمال، خدمت به ذراري ارجمند رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است.

اکنون پسرم، ترا به اين چيزها وصيت و سفارش مي کنم:

اول: آنکه نمازهاي يوميه خويش را در اول وقت آنها به جاي آوري.

دوم: آنکه در انجام حوائج مردم، هر قدر که مي تواني بکوشي و هرگز مينديش که فلان کار بزرگ از من ساخته نيست، زيرا اگر بنده خدا در راه حق، گامي بردارد، خداوند نيز او را ياري خواهد فرمود. »

در اين جا عرضه داشتم: پدرجان، گاه هست که سعي در رفع حاجت ديگران، موجب رسوايي آدمي مي گردد.

فرمودند:

« چه بهتر که آبروي انسان در راه خدا بر زمين ريخته شود.

سوم: آنکه سادات را بسيار گرامي و محترم شماري و هر چه داري، در راه ايشان صرف و خرج کني و از فقر و درويشي در اينکار پروا منمايي. اگر تهيدست گشتي، ديگر تو را وظيفه اي نيست.

چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوي و پرهيز پيشه خود ساز.

پنجـــم: به آن مقدار تحصيل کن که از قيد تقليد وارهي. »

در اين وقت از خاطرم گذشت که بنابراين لازم است که از مردمان کناره گيرم و در گوشه انزوا نشينم که مصاحبت و معاشرت، آدمي را از رياضت و عبادت و تحصيل علوم ظاهر و باطن باز مي دارد، اما ناگهان پدرم چشم خود بگشودند و فرمودند:

« تصور بيهوده مکن، تکليف و رياضت تو تنها خدمت به خلق خدا است. »

بعد از آن فرمودند:

« چون صبحگاه روز يکشنبه کار من پايان يافت، اگر حالت مساعد بود، خودت مرا غسل بده و کفن و دفن مرا مباشرت کن. »

همچنين سفارش کردند که مرحوم دکتر شيخ حسن خان عاملي که طبيب معالجشان بود ايشان را به جانب قبله کند و آداب ميت را اجرا نمايد. و به مرحوم سيد مرتضي روئين تن مدير روزنامه طوس نيز فرمودند:

« شما هم صبح يکشنبه بيائيد و بعد از فوت من يکساعت بالاي سر من قرآن بخوانيد. »

منبع:

  • نشان از بی نشان ها

انتخاب دوست به توصیه‌ علما

نوشته شده توسطرحیمی 10ام دی, 1391

     از پیامبر (ص) اسلام پرسیدند با چه کسانی مجالست و همنشینی کنیم؟

     فرمودند: با افرادی که دیدار‌ آنان شما را به یاد خدا بیاندازد، سخنان شان بر علم شما بیافزاید و رفتار آن‌ها آخرت را به یاد شما آورد.

     همنشینی با دوستان و معاشرت با مومنان از دستورات الهی و شرع مبین اسلام است، چرا که در این گونه معاشرت‌ها، به مباحث دینی، معرفتی، اجتماعی و… پرداخته می‌شود و بصیرت انسان افزایش می یابد،‌ اما از سوی دیگر همنشینی با جاهلان و کم خردان مورد نهی اسلام است،‌ چراکه انسان را به تدریج از معارف دینی دور می‌کند و او را در سراشیبی سقوط قرار می‌دهد.

 آیت الله ‌العظمی بهجت

     با کسی نشست و برخاست کنید همین که او را دیدید به یاد خدا بیفتید،‌ به یاد طاعت خدا بیفتد،‌نه با کسانی که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا باز می دارند.

شهید ثانی

     مرحوم شهید ثانی در کتاب منیة‌المرید می فرماید: باید طلبه و دانشجو از معاشرت با افرادی که او را از مسیر تحصیل منحرف می سازند،‌خود داری نماید، زیرا ترک معاشرت با چنین افرادی از مهمترین وظایفی است که باید طلبه و دانشجو با اهتمام کافی آن را رعایت کند و بویژه که عمر خویش را به بطالت صرف می نماید،‌معاشرت نکند.

آیت الله رضا استادی

     باید با کسانی طرح دوستی بیندازید که با خصوصیات یکدیگر سازش داشته باشید، یعنی در درجه اول متدین و نیز اهل مسجد و محافل دینی باشند، ثانیا در روش و منش باوقار و سنگین بوده و از نظر مادی متوسط و یا پایین تر از او باشند، اگر از سابق دوستانی داشته که این شرایط را ندارند، دوستی و معاشرت با آن ها را ترک کند،‌ مگر این که آن قدر به خویش مطمئن باشد که می تواند در آن ها اثر بگذارد.

آیت‌الله مجتهدی(ره)

     یکی از رموز موفقیت من،‌ نداشتن رفیق است، به این معنی اگر طلبه ای ببیند داشتن دوست و رفیق ، نه تنها او را در درس و بحث کمک نمی‌کند، بلکه مانع تحصیلات او خواهد بود، چنین طلبه ای باید از رفاقت با این گونه دوستان خودداری کند و من چنین رفقایی نداشتم، زیرا امروزه کم پیش می آید که رفقای انسان،‌شرایط رفاقت را که در احادیث و روایات آمده است،‌ رعایت کنند. یادم می‌آید وقتی بچه بودم سرم را می انداختم پائین و از خانه بیرون می رفتم، در حالیکه بچه های هم سن و سال من مشغول بازی بودند، وقتی هم بر می گشتم با کسی کاری نداشم و داخل خانه می شدم. الان هم که به این سن رسیده ام چنین رفقایی ندارم. البته رفیق خوب بهتر است از تنهایی، مقصود این است که رفیق خوب،‌ که آدمی را در طی مراحل عالیه الهی کمک کند، کم است …

     بعضی در روز قیامت فریاد می‌زنند:‌ یا وَیلَتی لَیتَنی لم اَتَّخِذ فُلاناً خَلیلاً ( ای وای بر من ، ای کاش با فلانی رفیق نشده بودم) این نتیجه رفاقت با نا اهلان است. حضرت رسول(ص) فرمودند:

« المَرءُ عَلی دینِ خَلیله، ‌فَلیَنظُر اَحَدکُم من یُخالِل»

هرکسی بر دین دوستش است، پس باید آدمی نگاه کند با چه کسی دوست می شود.

منبع:

آداب سلوك الي الله (دستور العملهـــا)

نوشته شده توسطرحیمی 27ام آذر, 1391

دستور العملها:

  • ابراز محبت و رفتار محبت آميز نسبت به خدا و پيامبر و اهل بيت عليهم السلام و به تبع آنان ، سادات و مؤمنان .
  • درك محضر و حضور در مجلس اولياء ، كاملان ، اهل يقين و نيكان روزگار خود .
  •  مطالعه كتابهايي كه در مورد زندگي ، احوال و سخنان اولياء نگاشته شده و آثاري كه به قلم اولياء تاليف شده است .
  •  حضور در جلسات معنوي متناسب با روحيه و سطح خود .
  •  تفاوت مربيان و مجالس معنوي
  •  از نظر سبك :
  1. سلوك ( مناجاتي ) . تاكيد بر خوف و ادب .
  2. جذبه ( خراباتي ) . تاكيد بر رجاء و صميمت .

 از نظر سطح :

  1. ابتدايي .
  2. متوسط .
  3. عالي . 
  • در محضر و مجلسي كه احساس كردي تو را با خدا آشناترو متوجه تر و نزديك تر و صميمي تر و مودب تر و مطيع تر و با تقواتر مي كندحاضر شو و در غير اينصورت در آن شركت نكن . نه اينكه الزاماً مجلس خوبي نيست ، بلكه ممكن است خوب و عالي هم باشد ولي با روح تو تناسب ندارد .
  • انتخاب يك رفيق راه هم روحيه و همسطح ( الرّفيق ثمّ الطّريق )
  •   پرهيز از مجالست با اهل شك و انكار
  •   پرهيز از مجالست با اهل گناه و غفلت و دنيا طلبي
  •   ورودي هاي وجودت را كنترل كن تا انبعاثات و رويش هاي درونيت اصلاح شود . چشم ، گوش ، شكم … را از پليدي و حرام پاك كن تا دلت پاك شود و افكار و نيات خير در آن برويد و روياهاي معنوي و متعالي ببيني . خوردن يك لقمه ، شنيدن يا خواندن يك جمله ، … ديدن يك منظره و … مي تواند محروميت هاي عظيم ايجاد كند .
  •  در مسير سلوك اگر طلب صادقانه و تمام عيار در سالك وجود داشت ، ديگر هر چه پيش آمد ، چه توفيق عبادت و طاعت و چه عدم توفيق و حتي دچار شدن به معصيت ، بايد همه را پذيرا باش زيرا لازمه رشدش بوده است كه خدا پيش آورده است
  •   بايد در توفيقات شاكر و در غير آن صابر باشد . آنجا كه مانع از انجام طاعت مي شود يا امكان ارتكاب معصيت را فراهم مي سازد ، سالك را از حالت تكرار عادت گونه و بي روح و بي خاصيت عبادتي خارج ساخته ، يا او را از معرض عجب و خود پسندي به خاطر كثرت طاعت نجات داده ، يا با چشاندن تلخي معصيت او را براي همه عمر از گناه فراري ساخته و در اثر شرمندگي معصيت در او حالت شكستگي ايجاد كرده ، يا ضعفهاي پنهان روح او را در قالب معصيت به او نشان مي دهد تا امكان برطرف كردن آنها را بيابد و يا …
  •   خطر در دو چيز است :
  1. سوء استفاده كردن از حلم و مداراي بزرگان ( خدا و اولياي الهي ) .
  2.  مدارا نكردن با زير دستان . يعني با خشكه مقدسي فشار بيش از حد وارد كردن به آنان و رنجاندن و بيزار نمودن آنها از دين و ايمان .
  •  با خدا نقد معامله كن . جزا خود عمل است . چه جزايي از خود طاعت و عبادت خداوند بزرگتر ؟
  • علي ( ع ) : وعد الكريم نقد و تعجيل . خداي كريم وعده نسيه نداده است . هر وقت چشمت باز شد و جزا را در خود عمل ديدي ، به قيامت كه يوم الجزاست رسيده اي .
  •  در سلوك ، با نفس خود مدارا كن و ضمن اينكه با بازداشتن آن از راحت طلبي و لذتجويي و واداشتن آن به طاعات و عبادات ، آن را از امّارگي و سركشي خارج مي سازي و رام و مطيع مي كني ، بيش از طاقتش بر آن فشار وارد نكن و يكباره افسار پاره مي كند و حمله ور مي شود . با نَفْس كج دار و مريز رفتار كن .
  •  به طاعات و عبادات مستحب ، كمي پايين تر از حدّ طاقت بپرداز تا بتواني با شادابي مستمر انجام دهي .
  •  رغبت و طراوت و ثبات و دوام عمل سبب نيل به اثار سازنده آن است .
  •  در طاعات و عبادات و اعمال صالحي كه موفق به انجام آنها مي شوي ، خود را كارگزار . كارمند خدا و ابزار و وسيله اي در دست حضرت حقّ بدان و كار را كار خدا بدان و به حساب خودت نگذار .
  • بگو خدا به وسيله من حمد و ثناي خود را گفت و به وسيله من گره از كار خلق گشود و نياز انها را برطرف كرد . لذا به خاطر اين افتخاري كه نصيبت كرده و تو را ابزار فعل خويش قرار داده است ، از خدا منّت بپذير و شاكر باش . نكند به خاطر اين كارها بر خدا و بر خلق خدا منت بگذاري .
  •  كار خوب را به خاطر كوچكي آن ترك نكن . كار اگر براي خدا باشد كوچكش هم بزرگ است .
  •  از آنچه خدا حرام كرده ، صرف نظر كن . علي ( ع ) : غضّوا ابصارهم عمّا حرّم الله عليهم . دنيا را از دلت بيرون كن و از كار بد دل بَركَن .
  • چون زمان و توان عبد محدود است و در زمان واحد امكان انجام همه كارهاي خوب را ندارد ، بايد به يك عمل خير مشغول شود و فراتر از آن را با نيت و رضامندي و شوق به آن كارها ، در ثواب و سازندگي آن اعمال ، با انجام دهندگان آنها شريك شود . رضايت و اشتياق به هر كار نيك ، شخص را در آن سهيم مي كند . پس بيش از آنچه با عمل مي توان رشد كرد ، با نيت مي توان پيشرفت كرد . الرّاضي بفعل قوم كالداخل فيه معهم .
  •  متخلق به اخلاق الله شو . همان گونه كه خدا با كارهايش با تو حرف ميزند ، تو هم با اعمالت با او حرف بزن و عرض نياز كن . ( فعله قول ) . به زير دستانت لطف كن و دست محبت بر سر يتيم بكش و كساني را كه به تو بدي كرده اند عفو كن و عذر عذرخواهان را بپذير و … و اين گونه از خدا بخواه كه خدا هم با تو همين طور رفتار كند . ( حديث قدسي : كما تدين تدان )

 
اللهم صل علي محمد و ال محمد  

اللهم عجل لوليك الفرج

منبع:سایت مرحوم آیت الله حق شناس (ره)

دست از مس وجود چو مردان ره بشوي...

نوشته شده توسطرحیمی 25ام آذر, 1391

 سخنرانی حجه الاسلام محمد علی جاودان(91/02/28)

    هرکس از گناه نچشد، هرکس از گناه نچشد، از من است.هرکس از گناه نچشد، او هم جنسش از الماس است. درس کمر شکنی است. هرکس از گناه نچشد، از من است. مگر به سلمان نفرمودند این سلمان از ماست!

     أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

     حرف اول. انسان هزار هزار سخن بلد باشد، اگر عمل نمی­کند، حرف­هایی که بلد است و یاد گرفته، برایش وزر و وبال می­شود. قساوت می ­آورد. آدم حرف زیاد که یاد بگیرد، قساوت می آورد. از یک ذره عمل کار بر می­ آید، از هزار ذره حرف بلد بودن، کاری بر نمی­ آید.

     امروز می خواهم یک داستان برایتان عرض ­کنم که احتمالا در گذشته هم بیان شده است. اما در آن حرفی بسیار اساسی هست. حرف بسیار اساسی. راهی را نشان می­ دهند. می­فرمایند: که هر کس این راه را برود، می­تواند تا اوج اعلای انسانیت و اوج اعلای عالم برود. در تاریخ بنی­ اسرائیل یک داستانی اتفاق افتاده است. بعد از حضرت موسی(علیه السلام) اینها گرفتار قوم قدرتمندی شدند. دشمن آنها را از شهر و دیارشان بیرون کرده است. همه چیزشان را از دست داده­ اند و فراری شده­ اند به جاهای دوردست رفته­ اند. در آيه 246 سوره مباركه بقره مي­ فرمايد: ألـَمْ تـَرَ إلى المَلإ من بَني إسْرائيلَ مِن بَعْدِ موسَى إذ قالوا لِنبيّ لـَهُمُ ابْعَثْ لنا مَلِكا نـُقاتِلْ في سَبيل اللهِبعد از اینکه فشارهای اولیه برطرف شد، دست به دامان پیامبرشان شدند و به او گفتند از خداوند بخواه برای ما پادشاهی قرار بدهد تا ما زیر پرچم او بتوانیم از دشمنانمان انتقام بگیریم و سرزمین خودمان را نجات بدهیم إذ قالوا لِنبيّ لـَهُمُ به پيامبرشان عرض كردند ابْعَثْ لنا مَلِكا پادشاهي براي ما قرار بده كه ما در ركاب و زير پرچم او نـُقاتِلْ في سَبيل اللهِ در راه خدا به جنگ برويم. بقیه را در آیه بعد می فرماید: هَلْ عَسَيْتـُمْ إن كـُتِبَ عَليْكمُ القِتالُ ألـّا تـُقاتِلوا نکند یک وقت دستور خدا برسد، امر بشود که به جنگ بروید و نروید و کوتاهی کنید. فرض کنید الان در چادرهایی در بیابان نشسته­ اید. فعلاً آزاد و راحت هستید مشکلی ندارید.

صفحات: 1· 2

نوسانات بازار ارز - نسبت اهل بیت با پروردگار

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آذر, 1391

سخنرانی حجه الاسلام محمد علی جاودان(91/07/13)

     من بترسم و شما هم بترسید که سرباز اسرائیل نشوید. خیلی مهم است. آدم هایی که با امیرالمومنین می جنگیدند روی پیشانی شان جای مهر به چه بزرگی بود…

     أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

     از امروز ما تا پایان سعادت بار و سعادت مند و سعادت بخش ما هزار فرسنگ است. از امروز ما تا پایان. ولو یک روز از عمر ما مانده باشد. اما از الان تا آن پایان سعادت، هزار فرسنگ است. اگر خدا کمک و همراهی کند ممکن است آدم به آن پایان سعادت برسد. اما اگر خدا کمک نکند، هر کس باشد، هرکس، به جایی نمی رسد. خدای متعال برای چند نفر قول داده که آنها را به آن پایان سعادت برساند. برای هیچ کس دیگری این قول را نداده است. اگر مدام خودت را به آنها متصل کنی و خاک کف پایشان را به چشم بکشی ممکن است. یک شعر داریم که می گوید دولت (بگو سعادت) در آن سر است که با آستان یکی است. متوجهی آقا؟ دولت و سعادت در آن سر است که با آستان آن آقایانی که خدا برایشان قول داده است یکی است. مرحوم آیت الله نجفی وصیت کرده بود که وقتی من از دنیا رفتم عمامه ام را باز کنید و به پایم ببندید و بعد آن سرش را به منبر امام حسین ببندید. به دنبال آن درگاهی که باید با خاک آنجا یکی شد می گشت. دستم به امام حسین علیه السلام که نمی رسد. ببندید به منبر امام حسین علیه السلام. شاید او همراهی کند. این سربازان عراقی اسیر که می شدند می گفتند دخیل خمینی. لفظ دخیل را به کار می بردند. حالا فارس ها نمی دانند دخیل یعنی چه. آقای نجفی دخیل شده بود. بنابراین دخیل کنید.

صفحات: 1· 2