« دلنوشته : اگر به کربلا بروم !آخوند جهنمی »

شیطان و عابد

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1391

 

     در بنى اسرائيل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابليس به صورت پير مردى در راه وى آمد وگفت : كجا مى روى ؟
     
عابد گفت : مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم ، تامردم خداى را نه درخت را بپرستند.1
     
ابليس گفت : دست بدار تا سخنى باز گويم . گفت : بگو، گفت : خداى را رسولانى است اگر قطع اين درخت لازم بود خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت : ناچار بايد اين كار انجام دهم .
     
ابليس گفت : نگذارم و با وى گلاويز شد، عابد وى را بر زمين زد. ابليس ‍ گفت : مرا رها كن تا سخن ديگرى برايت گويم ، و آن اين است كه تو مردى مستمند هستى اگر تو را مالى باشد كه به كارگيرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است .
     
دست ازاين درخت بردار تا هر روز دو دينار در زير بالش تو گذارم .
     
عابد گفت : راست مى گويى ، يك دينار صدقه مى دهم و يك دينار بكار برم  بهتر از اين است كه قطع درخت كنم؛ مرا به اين كار امر نكرده اند و من پيامبر صلى الله عليه و آله نيستم كه غم بيهوده خورم ؛ و دست از شيطان برداشت .
     
دو روز در زير بستر خود دو دينار ديد وخرج مى نمود، ولى روز سوم چيزى نديد و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند.
     
شيطان در راهش آمد و گفت : به كجا مى روى ؟ گفت : مى روم قطع درخت كنم ،گفت : هرگز نتوانى و با عابد گلاويز شد و عابد را روى زمين انداخت و گفت : بازگرد وگرنه سرت را از تن جدا كنم .
     
گفت : مرا رها كن تا بروم ؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نيرومندتر بودم ؟
     
ابليس گفت : تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو كرد و اين بار براى خود و دينار خشمگين شدى ، و من بر تو مسلط شدم.2

1.        ابليس يعنى نفس اماره و عابدكنايه از فطرت و نفس پاك است

2.        نمونه معارف 1/54 - احياء العلوم 4/380 - رياض الحكايات ص 140

يكصد موضوع 500 داستان/ سيد على اكبر صداقت

نظر از: مدرسه الزهراء«عليهاالسلام» هندیجان [عضو] 

با سلام موفق باشید

1391/08/07 @ 10:55


فرم در حال بارگذاری ...