موضوعات: "گلستان قرآن" یا "قرآن" یا "تفسیر" یا "آموزش روخواني و روانخواني قرآن كريم" یا "تدبر در کلام وحی"
رابطهي درهاي دوزخ با ملكات نفساني
نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1391
از آيات قرآن حكيم و احاديث پيشوايان دين عليهالسلام استفاده ميشود كه درهاي دوزخ و طبقات آن كه به عنوانهاي مختلف از آنها سخن رفته است ريشه در اخلاق و ملكات انسان دارد؛ يعني انسان هر اندازه ارزشهاي والاي معنوي و الهي را بيشتر مورد تهاجم و ستيز قرار دهد، در طبقهي سختتري از عذاب قرار خواهد گرفت، و اگر «ارزش ستيزي» ملكهي او گردد ناچار از دري از درهاي دوزخ وارد گشته، بلكه وجودش جهنم كوچكي است كه بر جهم بزرگوار شده است.
اميرالمؤمنين(ع) حديث ميكند رسول خدا فرمود: چهار گروه آنچنان عذابي را تحمل ميكنند كه اهل آتش از عذاب آنان در اذيت قرار ميگيرند؛ زيرا كه از آب جوشان جحيم به آنان مينوشانند و صداي شيون آنان بلند ميشود و … اهل آتش برخي به برخي ديگر ميگويند: اين چهار گروه چه گناهاني دارند كه عذابشان ما را كه خود در عذابيم اذيت ميكند؟ پس مردي از آنان در تابوتي از آتش آخته معلق، و گروهي امعا و احشا آنان كشيده ميشود. گروه سوم، از دهانشان چرك و خون جاري است، و گروه چهارم گوشت خويش را ميخورند و چون از عذاب اينان پرسيده شود، چنين پاسخ ميشنوند:
1- آنان كه در تابوت آتشين به دوزخ آويخته كساني هستند كه به مال مردم تجاوز كرده و آنها را ميخورند و فكر بازپرداخت آنها نيستند.
2- آنان كه امعاد و احشاء آنها كشيده ميشود، كساني هستند كه در امر طهارت و نجاست بيمبالاتاند، بدن و لباس آنان آلوده به بول و … است.
3- آنان كه از دهانشان، چرك، كثافت و خون جاري است، همان گروهي هستند كه هرزهگو، هرزهزبان، ياوهسرا و دهانناپاكند.
4- گروهي كه گوشت بدن خود به دندان ميخايند همان غيبت كنندگان و خورندگان گوشت مردم به غيبت، و تهمت زنندگان و سخن چينان هستند.
اشاره: گاهي گناه در حد حال است و زماني در مرز ملكه و گاهي از مراحل قبل افزونتر شده به مرتبه تقويم هويت نه ماهيت ميرسد، كه در اين حال به مثابه مقوم وجودي گنهكار خواهد بود و زمينهي خلود او را فراهم ميسازد
نامهاي طبقات و درهاي دوزخ
در برخي روايات از هفت در، اشاره به هفت طبقهي دوزخ است و گويا هر طبقهاي براي خود در ويژهاي دارد. از اين رو در روايتي از حضرت محمد باقر (ع) آمده است. حق تعالي جهنم را هفت طبقه آفريده وهر طبقه نام ويژهاي دارد:
1- جحيم: اهل اين طبقه بر سنگي آتشين ميايستند و مغز سرشان چونان ديگ جوشان ميجوشد.
2- لظي: آتش زبانه ميكشد. پوست سر واندام را ميكند. هر كه را در دنيا به حق پشت كرده و از آن روي بر تافته و حرام را گردآورده و جاسازي و ذخيره كرده است، فرا ميخواند.
3- سقر: و تو چه داني كه آن سقر چيست؟ شرارهي سقر از دوزخيان هيچ باقي نگذارد و همه را بسوزاند و محو گرداند، آن آتش برآدميان دو نمايد و روي آنان را درگرگون كند.
4- الحُطَمه: در هم كوبنده وخرد كننده و شرارههاي آن چونان قصر است اين آتش وارد شوندگان به آن را مانند سرمه در هم ميكوبد و خرد ميكند. اما جان انسان نميميرد، و هر بار كه بدن مانند سرمه گشت دوباره به حال اول باز ميگردد تا به عذاب جديد معذب شود.
5- هاويه: آنگاه كه در آتش سقوط كند گويد: اي مالك دوزخ به فرياد ما برس در اينگاه ظرفي ازجنس مس گداخته پر از آتش و چرك وكثافت كه از پوست بدنهاشان انباشته شده به آنان خواهد داد و چون بياشامند گوشت صورتهايشان از شدت حرارت در آن خواهد ريخت.
6- السعير: يعني آتش فروزان. اين طبقه داراي سيصد سراپرده آتشين و در هر يك سيصد كاخ آتشين، و در هر يك سيصد اطاق آتش است كه در هر يك از اين اطاقها سيصد گونه عذاب غير از آتش همچون مارهاي آتشين، عقربها، غلو زنجيرهاي آتشين وجود دارد.
7- جهنم: در اين دوزخ چاهي است به نام فلق كه وقتي باز شود جهنم شعلهور ميگردد. در وسط جهنم كوهي است به نام «صعود» از جنس مس گداخته و آتشين. در دامنهي اين كوه بياباني است از مس آب شده و اطراف اين كوه جاري است و شديدترين آتش را جهت عذاب دارا است.
در حديث ديگري آمده كه از اميرمؤمنان دربارهي اين هفت طبقه پرسيدند، فرمود: اين هفت طبقه برخي فوق برخي ديگر است و يكي از دستها را روي دست ديگر قرار داد. آنگاه افزود: حق تعالي بهشتها را در عرض هم قرار داده و طبقات آتش را بالا و پايين.
منبع:
- تفسير موضوعي قرآن كريم: معاد در قرآن- جلد5- آيتالله عبدالله جوادي آملي
مهربانى پيامبر ، عامل جذب مسلمانان
نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391
يكى از معجزات پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) «تأليف قلوب» است.
در آيه 159 سوره آل عمران مى خوانيم:
(فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ):
به (بركت) رحمت الهى،در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدى; و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.
طبق اين آيه شريفه، عطوفت و مهربانى پيامبر رحمت، موجب جذب و جلب مردم به سمت آن حضرت شد، كه آن هم از رحمت الهى سرچشمه گرفته بود. بدين جهت، در آيه 63 سوره انفال مى خوانيم:
(لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِى الاَْرْضِ جَميعاً ما اَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَيْنَهُمْ اِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ):
(اى پيامبر ما!) اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دلهاى آنان اُلفت دهى موّفق نمى شدى; ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد. او توانا و حكيم است.
ايجاد يك امّت مسلمان پرقدرت از آن مردم عقب افتاده، و تبديل دلهاى پراكنده و پر از كينه آنها، به قلبهايى متّحد و مهربان، يك معجره الهى بود.
بنابراين، اگر يكى از معجزاتِ مهمّ پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را تأليف قلوب و جمع بين جمعيّتى خشن و پر كينه، و ايجاد محبّت و صفا و صميميّت بين آنها بدانيم، سخن به گزافه نگفته ايم.
آيا آئينى كه معجزه آن تأليف قلوب و مهربانى و رحمت و عطوفت است، آئين خشونت است!
اسلام آيين رحمت است آية الله مكارم شيرازى
سود تجارت با خدا
نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391
« مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا …(الأنعام/160)»:
هر كس كار نيك بياورد ، پاداشش ده برابر آن است .
يعنى كسى كه يك عمل خوب براى من بياورد و مثلاً بگويد: خدايا! من يك نماز صبح آوردهام، يا انسانى را با زبان نجات دادهام، يا مشكل بندهاى را حل كردهام، يا با نگاه محبتآميز، دلى را خشنود ساختهام، يا با زبان مهر و محبت، غصه كسى را برطرف كردهام، من دَه برابر به او پاداش مىدهم.
البته «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ» شامل مردم مؤمن است وگرنه غير مؤمن، طرف معامله خود را خداوند قرار نمىدهد. غير مؤمن خداوند را باور ندارد به همين جهت با ظاهر دنياى فانى و زودگذر مثل كارخانه و شركت مىكند.
تنها مردمان مؤمن هستند كه طرف تجارتشان خداوند است، البته مردم مؤمن، هر روز و شب، براى او كار خوب انجام مىدهند، در پنج نوبت نماز مىخوانند، برخى نماز شب مىخوانند، به ديدن پدر و مادر مىروند و در زندگى زن و فرزندشان گشايش ايجاد مىكنند. هر كار خوبى حسنه است و خداوند دَه برابر، در ازاى آن سود مىدهد و در پرونده او ثبت مىشود، البته اين در مراحل عادى است.
منبع:
- ارزشها و لغزشهاى نفس/ شیخ حسین انصاریان
تقوى در قرآن
نوشته شده توسطرحیمی 25ام مهر, 1391وقتى به تمايشاى موارد استعمال تقوى در قرآن مى رويم، مفعول اين فعل را مختلف مى يابيم براى نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:
1. اِتّقُوا اللّه ـ در اينجا مفعول، اسم جلاله اللّه قرار داده شده، يعنى بترسيد از خداوند و از او پروا داشته باشيد.
2. اِتّقُوا يَوماً لا تَجْرى نفسٌ عن نفس شيئاً(1) ـ در اينجا روز قيامت مفعول قرار گرفته است يعنى پروا داشته باشيد از روزى كه نَفْسى به جاى نفس ديگر جزا داده نمى شود.
3. اِتّقوا النّارَ الّتى اُعِدّتْ لِلكافرين(2) ـ در اين آيه (النار) مفعول واقع شده، يعنى بپرهيزيد از آتشى كه مهيا شده براى كافرين، مفسّرين گفته اند، وجه اين كه خاوند فرموده آتش الان مهيّا و آماده است، يا اين كه فرموده بهشت الان موجود است، با اين كه مى توانست در موقع نياز آنها را يافريند، اين است كه: اى بشر بدان، نقد معامله مى كنيم، نه نسيه، اگرچه نسيه قادر متعال هم نقد است.
4. اتَّقوا فِتْتَةً لاتُصيبَنّ الذّين ظَلموُا مِنكُم خاصة(3) ـ در اين آيه مفعول كلمه (فتنه) واقع شده، يعنى بپرهيزيد از فتنه اى كه فقط دامن ظالمين شما را نمى گيرد، بلكه دامن بى تفاوتان جامعه (كه نظاره گر سيل گناه بودند و دم نزدند) را هم مى گيرد، و بلكه بالاتر دامن كسانى كه قبول ظلم كردند و مظلوم واقع شدند را هم مى گيرد.
از مجموع اين چند آيه و آيات ديگر قرآن مى توان نتيجه گرفت كه: حقيقت تقوى پرهيز است، پرهيز از گناه، پرهيز از معصيت و نافرمانى، جالب اين است كه: خداوند از خود به عنوان»اهل تقوى» ياد مى كند:
(هو اهل التقوى واهل المغفرة)(4) بله او هم پرهيز از ظلم مى كند، از اين كه اجر كسى را ضايع كند، از اين كه ظلم ظالمان و عدل عادلان را به بوته فراموشى سپارد، و تعالى اللّه عن ذلك علوّاً كبيرا.
صفحات: 1· 2
سيماى مجاهدان راه خدا در قرآن
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مهر, 1391قرآن کریم مؤمنين را مجاهدان راه خدا معرفى كرده و صفات آنها را اینچین تك تك بر می شمرد:
«التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ
الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ
وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»(التوبة/112)
مجاهدان راه خدا چنين اند: توبه كنندگان، خدا پرستان، حمد و شكر نعمت گذاران، روزه داران، نماز با خضوع گزاران، امر به معروف و نهى از منكر كنندگان، و نگهبانان حدود الهى، و مؤمنان را- اى رسول ما به هر ثواب و سعادت- بشارت ده.
احدى الحسنيين(شهید و شهادت-مرکز اطلاع رسانی غدیر
آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر در جامعه
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مهر, 1391در قرآن کریم دربارهی عقوبت ترک امر به معروف و نهی از منکر حکایت هایی درباره ی امت های گذشته نقل شده است که داستان اصحاب سبت یکی از آنهاست.
داستان اصحاب سبت در سوره هایی از قرآن مجید نظیر سوره بقره، مائده، اعراف و سورههای دیگر باین شده است. تکرار این داستان در سورههای مختلف دلیل بر اهمیت آن است.
در زمانهای قدیم در روستایی نزدیک ساحل دریا مردمانی زندگی می کردند که شغل آنان ماهیگیری بود. پیامبر آن مردم، به فرمان خداوند، به آنان دستور داد که روز شنبه ماهی نگیرند و این نوعی امتحان الهی بود. از قضا روز شنبه بیشتر از روزهای دیگر ماهی روی آب می آمد، بخصوص حرکت آزادانه ماهی های بزرگ بر روی آب مردم را وسوسه می کرد که آنها را بگیرند و چشم پوشی از آن ماهیها برای مردم آن سرزمین مشکل بود. آنان به گمان خود می خواستند، خداوند را فریب دهند و با پروردگار حیله کنند. به این دلیل حوضچه هایی ساختند که با دریجه هایی به دریا ارتباط داشت، وقتی آب دریا به این حوضچه ها می ریخت، ماهی ها هم در آن حوضچه می افتادند و با بسته شدن دریجه ها دیگر نمی توانستند خارج شوند. مردم هم روز یکشنبه این ماهیها را می گرفتند و به خیال خود، حیله ی شرعی به کار می بردند.
قرآن کریم می فرماید که پروردگار عالم، اهل قریه را به سبب نافرمانی از دستور الهی به صورت خوک و میمون درآورد و حسب برخی روایات آنان بعد از سه روز به هلاکت رسیدند.
در قرآن مجید آمده است که این مردم سه دسته بودند: یک دسته کسانی بودند که با سرپیچی از فرمان الهی به گرفتن ماهی مبادرت می کردند و از گناهکاران بودند. دسته دوم، افرادی بودند که امر به معروف و نهی از منکر می کردند و کار گناهکاران را نیرنگ و خدعه با خداوند می دانستند و دسته ی سوم، کسانی بودند که ماهی نمی گرفتند، اما امر به معروف و نهی از منکر نیز نمی کردند و به مسائل موجود در جامعهی خود بی اعتنا بودند.
هنگامی که عذاب الهی نازل شد، از میان این گروهها، فقط کسانی نجات یافتند که امر به معروف و نهی از منکر می کردند و گناهکاران و بی اعتنایان به هلاکت رسیدند، زیرا کسانی که گناهی را شاهد باشند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند، در آن گناه با گناهکار شریک اند.
صفحات: 1· 2
برداشتی از سوره مبارکه «عصر»
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مهر, 1391سوره ی پر محتوایی در قرآن کریم به نام «عصر» وجود دارد می توان از آیات آن تعبیرهایی در مورد امر به معروف و نهی از منکر برداشت کرد. سوره ی مبارکه چنین میفرماید:
(بسم الله الرحمن الرحیم والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.)
به نام خداوند بخشنده ی مهربان. سوگند به زمان که آدمی در خسران است، مرگ آنهایی که ایمان آوردند، کارهای شایسته انجام دادند، یکدیگر را به حق سفارش کردند و یکدیگر را به صبر توصیه نمودند.
در تفسیر آیات این سوره ی مبارکه می توان چنین گفت: قسم به عصر و عصاره ی علام خلقت؛ یعنی حضرت ولی عصر (عج)، همانا انسانها همگی زیانکارند، مگر آنان که دو بال برای پرواز به سوی سعادت داشته باشند. نخسین بال،ایمان و انجام دادن عمل صالح و بال دوم امر به معروف و نهی از منکر است. کسانی که در عین ایمان به خدا انجام دادن اعمال صالح، به حق سفارش و در مقابل گناه صبر میکنند.
ملتی که یک بال داشته باشد؛ یعنی صرفاً ایمان داشته باشد و به دستورهای دینی هم عمل کند (ایمان فردی)، در آسمان کمال نمی تواند پرواز کند. چنین مردمی در صورتی می توانند پرواز کنند که علاوه بر آن که خود نماز می خوانند، خمس می دهند و در راه خدا جهاد می کنند، دیگران را نیز به این کارها دعوت کنند.
اگر کسی ایمان نداشته باشد اما امر به معروف و نهی از منکر کند، مانند عالم بی عمل است؛ یعنی عالمی که مردم را به کارهای نیک دعوت می کند، اما خود بدن عمل نمی کند. در روایات آمده است که در قیامت عالم بی عمل را به جهنم می برند و در آنجا از بوی بد او اهل دوزخ به خدا شکایت می کنند. بنابراین، کسی که بگوید ولی عمل نکند، یک بال دارد و نیز کسی که عمل کند اما نگوید، باز هم یک بال دارد و نمیتواند به سعادت برسد.
یک آیه، یک تفسیر
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1391
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(الحشر/19)
کلمه (نسيان ) که مصدر فعل (نسوا) است به معناى زايل شدن صورت معلوم از صفحه خاطر است ، البته بعد از آنکه در صفحه خاطر نقش بسته بود. اين معناى اصلى (نسيان ) است، ولى در استعمال آن توسعه دادند، و در مطلق روگردانى ازچيزى که قبلا مورد توجه بوده نيز استعمال نمودند. آيه شريفه (و قيل اليوم ننسيکم کما نسيتم لقاء يومکم هذا و ماويکم النار و ما لکم من ناصرين )، در معناى دوم استعمال شده .
بيان رابطه و ملازمه بين فراموش کردن خدا و فراموش کردن خود ( وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ …)
آيه شريفه مورد بحث به حسب لبّ معنا، به منزله تاکيدى براى مضمون آيه قبلى است ، گويا فرموده : براى روز حساب و جزاء عمل صالح از پيش بفرستيد، عملى که جانهايتان با آن زنده شود، و زنهار زند گى خود را در آن روز فراموش مکنيد. و چون سبب فراموش کردن نفس فراموش کردن خدا است ، زيرا وقتى انسان خدا را فراموش کرد اسماى حسنى و صفات علياى او را که صفات ذاتى انسان ارتباط مستقيم با آن دارد نيز فراموش مى کند، يعنى فقر و حاجت ذاتى خود را از ياد مى برد، قهرا انسان نفس خود را مستقل در هستى مى پندارد، و به خيالش چنين مى رسد که حيات و قدرت و علم ، و ساير کمالاتى که در خود سراغ دارد از خودش است ، و نيز ساير اسباب طبيعى عالم را صاحب استقلال در تاثير مى پندارد، و خيال مى کند که اين خود آنهايند که يا تاثير مى کنند و يا متاثر مى شوند.
اينجا است که بر نفس خود اعتماد مى کند، با اينکه بايد بر پروردگارش اعتماد نموده ، اميدوار او و ترسان از او باشد، نه اميدوار به اسباب ظاهرى ، و نه ترسان از آنها، و به غير پروردگارش تکيه و اطمينان نکند، بلکه به پروردگارش اطمينان کند.
و کوتاه سخن اينکه: چنين کسى پروردگار خود و بازگشتش به سوى او را فراموش مى کند، و از توجه به خدا اعراض نموده ، به غير او توجه مى کند، نتيجه همه اينها اين مى شود که خودش را هم فراموش کند، براى اينکه او از خودش تصورى دارد که آن نيست. او خود را موجودى مستقل الوجود، و مالک کمالات ظاهر خود، و مستقل در تدبير امور خود مى داند. موجودى مى پندارد که از اسباب طبيعى عالم کمک گرفته، خود را اداره مى کند، در حالى که انسان اين نيست، بلکه موجودى است وابسته ، و سراپا جهل و عجز و ذلت و فقر، و امثال اينها. و آنچه از کمال از قبيل وجود، علم، قدرت، عزت، غنى و امثال آن دارد کمال خودش نيست، بلکه کمال پروردگارش است، و پايان زندگى او و نظائر او، يعنى همه اسباب طبيعى عالم، به پرور دگارش است .
حاصل اينکه: علت فراموش کردن خويش فراموش کردن خدا است. و چون چنين بود آيه شريفه نهى از فراموشى خويشتن را به نهى از فراموش کردن خداى تعالى مبدل کرد، چون انقطاع مسبب به انقطاع سببش بليغ تر و موکدتر است، و به اين هم اکتفاء نکرد که از فراموش کردن خدا نهيى کلى کند، و مثلا بفرمايد: (و لا تنسوا اللّه فينسيکم انفسکم - زنهار خدا را فراموش نکنيد،که اگر بکنيد خدا خود شما را از يادتان مى برد) بلکه مطلب را به بيانى اداء کرد که نظير اعطاى حکم به وسيله مثال باشد، و در نتيجه موثرتر واقع شود، و به قبول طرف نزديک تر باشد، لذا ايشان را نهى کرد از اينکه از کسانى باشند که خدارا فراموش کردند. و در اين تعبير اشاره اى هم به سرنوشت يهوديانى کرد که قبل از اين آيه سرگذشتشان را بيان نموده بود، يعنى يهوديان بنى النضير، و بنى قينقاع . و نيز منافقينى که حالشان در دشمنى و مخالفت با خدا و رسولش حال همان يهوديان بود.
و لذا فرمود: ( وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ ) و دنبالش به عنوان نتيجه گيرى فرمود: (فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ) که در حقيقت نتيجه گيرى مسبب است از سبب . آنگاه دنبالش فرمود: ( أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ) و با اين جمله راهنمايى کرد بر اينکه چنين کسانى فاسقان حقيقى هستند، يعنى از زعبوديت خارجند.
و آيه شريفه هر چند از فراموش کردن خداى تعالى نهى نموده ، و فراموش کردن خويشتن را فرع آن و نتيجه آن دانسته ، ليکن از آنجا که آيه در سياق آيه قبلى واقع شده، با سياقش دلالت مى کند بر امر به ذکر خدا، و مراقبت او. ساده تر بگويم : لفظ آيه از فراموش کردن خدا نهى مى کند ولى سياق به ذکر خدا امر مى نمايد.
منبع: تفسیر المیزان
دعا از زبان قرآن
نوشته شده توسطرحیمی 18ام مهر, 1391بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا(الإسراء/80)
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(البقرة/127)
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَينِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَينَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(البقرة/128)
رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ(البقرة/200)
رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(البقرة/201)
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَينَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ(البقرة/250)
رَبَّنَا وَإِلَيكَ الْمَصِيرُ(البقرة/285)
رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَينَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ(البقرة/286)
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ(آل عمران/8)
رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيوْمٍ لَا رَيبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يخْلِفُ الْمِيعَادَ(آل عمران/9)
رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(آل عمران/16)
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ(آل عمران/147)
رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(آل عمران/191)
رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ(آل عمران/192)
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيا ينَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ(آل عمران/193)
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ(آل عمران/194)
رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَينَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ(المائدة/114)
رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيرُ الْمُنْزِلِينَ(المؤمنون/29)
رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ(المؤمنون/94)
َربِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّياطِينِ(المؤمنون/97)
رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيرُ الرَّاحِمِينَ (المؤمنون/109)
رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيرُ الرَّاحِمِينَ(المؤمنون/118)
تفسیر جزء سیم قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی (صوتی)
نوشته شده توسطرحیمی 18ام مهر, 1391
تفسیر جزء سیم قرآن با کلام حجت الاسلام قرائتی
برای دانلود کردن تفسیر سوره های قرآن، روی آیکون کلیک راست نموده و گزینه …Save Target As را انتخاب نمایید.
دانلود بقیه تفسیر در ادامه مطلب