موضوعات: "گلستان قرآن" یا "قرآن" یا "تفسیر" یا "آموزش روخواني و روانخواني قرآن كريم" یا "تدبر در کلام وحی"
دانلود تلاوت های برتر از قاریان مشهور جهان
نوشته شده توسطرحیمی 18ام مهر, 1391صفحات: 1· 2
دانلود ترتیل قرآن کریم استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد
نوشته شده توسطرحیمی 18ام مهر, 1391ترتیل قرآن کریم با صدای استاد عبدالباسط
گلستان قرآن
نوشته شده توسطرحیمی 9ام مهر, 1391
وَ أَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى
و اينكه براى مردم پاداشى جز آنچه خود كرده اند نيست ؟ (النجم/39)
دعای مضطر
نوشته شده توسطرحیمی 16ام شهریور, 1391
مالک بن دینار میگوید:
“به قصد حج مسافرت میکردم،در بیابان کلاغی را دیدم که در منقارش تکه نانی بود.با خودم گفتم:"یعنی چه؟حتماً حادثه ای پیش آمده که تکه نانی در منقار کلاغ است.دنبال کلاغ را گرفتم.دیدم کلاغ وارد غاری شد.وارد غار شدم.دیدم دست و پای مردی را بسته اند وبه پشت انداخته اند.کلاغ برای او نان آورده،تکه تکه می کند وبه او می دهد. به محض ورود من کلاغ رفت ودیگر برنگشت.به آن مرد گفتم:
” تو که هستی واز کجا می آیی؟ ”
گفت: “من به قصد انجام حج بیرون آمدم .در این بیابان دزدها مرا گرفتند و تمام اموالم را تصاحب کردند.دست وپایم را بستند ومرا به این مکان انداختند.پنج روز گرسنگی را تحمل کردم تا اینکه متضرعانه و در مقام دعا عرض کردم:
ای خدایی که در قرآن می فرمایی:
*امَن یُجیبُ المُضطَر اذا دَعاهُ*(سوره نمل،آیه62
ای کسی که دعای مضطر را اجابت می کند وگرفتاری را برطرف میکند. من مضطر وبیچاره ام.به من رحم کن.تا اینکه خداوند این کلاغ را به من رساند و هر روز مرا از غذا و آب سیراب می کند” (الدین فی قصص/ج3،ص49)
برگرفته از نشریه “بشارت”
بهره بردارى صحيح از قرآن
نوشته شده توسطرحیمی 12ام مرداد, 1391قرآن كريم یکی از ويژگى بندگان برجسته خداى رحمان را اين گونه بيان مىفرمايد:
وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يخِرُّوا عَلَيهَا صُمًّا وَعُمْيانًا(الفرقان/73)
وآنان کساني هستند که هرگاه آيات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، کر و کور روي آن نمي افتند.
اين ويژگى، از مهمترين ويژگىها و عميقترين شاخصههاى بندگان ممتاز خداست كه رابطه نظرى و عملى خود را با قرآن (بزرگترين كتاب آسمانى و يگانه معجزه جاويدان پيامبر اسلام (صلى الله عليه آله و سلم) به طور عميق و استوار بر قرار سازند، آن گونه كه روح پر طراوت قرآن در زندگيشان آشكار گردد.چنان كه امام باقر (عليه السلام) فرمود:
1.كسى كه قرآن را تلاوت مىكند، ولى آن را وسيله كسب امور مادى و دوشيدن شاهان (صله گرفتن از آنها) قرار داده، و با آن به مردم فخر و بزرگى بفروشد و خودنمايى كند.
منشاء نفاق
نوشته شده توسطرحیمی 23ام تیر, 1391نفاق عمدتاً سه منشأ و سرچشمه دارد:
اوّل ـ عجز از دشمنى و مبارزه مستقيم: دشمنانى كه شكست مى خورند و توانايى عرض اندام مستقيم را ندارند به لباس نفاق در مى آيند و به دشمنى خود ادامه مى دهند، دشمنان اسلام در ابتداى نبوّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) علناً دشمنى مى كردند; امّا وقتى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) پيروز شد و بر آنها مسلّط شد، آنها توانايى مبارزه با اسلام به صورت مستقيم را در خود نديدند و به ظاهر مسلمان شدند; ولى در باطن كافر ماندند و بر ضدّ اسلام توطئه كردند، ابوسفيانها، معاويه ها و… تا آخر عمر منافق بودند.(1)
بدين جهت، عدّه اى معتقدند كه نفاق از مدينه شروع شده است; زيرا پيش از آن در مكّه نفاق و منافقى وجود نداشت; چون كسى از اسلام ـ كه هنوز در ابتداى كار خود بود و قدرتى نداشت ـ نمى ترسيد تا تظاهر به اسلام كند و در باطن كافر بماند! ولى ما معتقديم از مكّه شروع شد و در آن جا منافقانى بودند، اگر چه انگيزه آنها از نفاق ترس نبود; ولى بخاطر پيش بينى هايى كه براى آينده اسلام داشتند و احتمال پيروزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مى دادند به ظاهر اسلام را پذيرفتند كه اگر اسلام پيروز شد، آنها هم به نوايى برسند و به اصطلاح «از اين نمد، براى خود كلاهى درست كنند.»
اين شيوه از نفاق را در اين زمانه و در همه انقلاب ها از جمله انقلاب اسلامى ايران مى توان يافت كه عدّه اى از منافقان همان دشمنان شكست خورده اى بودند كه قدرت دشمنى علنى و مستقيم را در خود نمى ديدند.
دوّم ـ احساس حقارت درونى: آدم هاى حقير و بى شخصيّت كه ترسو هستند و شجاعت ندارند، براى پنهان كردن ضعف و زبونى خود هميشه منافقانه عمل مى كنند و چون جرأت اعتراض به ديگران را ندارند با همه هماهنگ و همرنگ مى شوند شاعر از زبان اين نوع منافقان مى گويد:
چنان با نيك و بد خو كن كه بعد از مردنت روزى
مسلمانت به زمزم شويد و هندو به آتش
يعنى منافق در مقابل مسلمانان اظهار اسلام مى كند، در مقابل آتش پرستان اظهار تمايل به عقيده آنان و در مقابل بى دين ها اظهار بى دينى; زيرا كه چنين شخص حقير و زبونى، به واسطه حقارت درونى خود، جرأت ابراز عقيده واقعى خود را ندارد.(2)