مؤسسه آيت الله موسوي لاري كتب مختلفي را به بيش از 27 زبان زنده دنيا ترجمه و به كشورهاي مختلف حتي دورافتاده ترين كشورهاي آفريقايي ارسال كرده؛ و زمينه ساز تشرف بسياري از حق جويان و زنده دلان دنيا به اسلام و تشيع شده است. او با دست هاي خالي، نقش بزرگي در جهان ايفا كرد و در زماني اقدام به نشر جهاني اسلام كرد كه رويكرد جدي در اين زمينه در حوزه هاي علميه وجود نداشت.از نكات جالي زندگي پر بركت ايشان آن است كه بيماري هميشگي ايشان نتنها مانع فعاليتهاي بزرگ فرهنگي وي نبود، بلكه سفر درماني ايشان به اروپا در سال 1355زمينه اين جهاد بزرگ فرهنگي را ايجاد نموده همچنين ذكر اين نكته كه او نوه «آيت الله سيدعبدالحسين لاري» رهبر قيام بزرگ جنوب عليه استعمار انگليس و موسس حكومت اسلامي در اين منطقه بود نيز مهم به نظر مي رسد.
در نمايشگاه قرآن امسال تهران در بخش ره يافتگان قسمتي وجود داشت به نام مبلغين. در اين قسمت از افرادي كه با دست خالي كارهاي زيادي را براي تبليغ اسلام و تشيع انجام داده بودند گفته مي شد. افرادي كه زندگي هر كدام علاوه بر تازگي، زيبايي هاي زيادي نيز داشت. در اين بين راهنماي بخش كه سخنانش با استقبال بي نظير مردم رو به رو شده بود، پاي يك تابلو بيشتر از بقيه ايستاد و شروع كرد به توضيح و تفسير. در آن تابلو عكس يك روحاني نحيف و لاغر اندام ديده مي شد. پيرمردي كه بعد ازتوضيحات راهنما همه مخاطبين، خود را نسبت به ندانستن رازهاي زندگي او سر زنش كردند و يك سوال در ذهن شان نمايان شد. اين كه چرا ما از وجود چنين شخصيت هايي كه غرور شيعيان جهان اند بي خبريم؟ چرا رسانه هاي ما از اين بزرگ مردان چيزي به مردم نمي گويند؟ آن هم در زماني كه اين اسطوره ها هنوز درقيد حيا ت اند؟ چند وقت پيش مركز پژوهش هاي صداوسيما يك مستند كوتاه از زندگي آيت الله لاري ساخت و كتابي كوچكي هم از زندگي پر بركت آيت الله موسوي لاري به نام «خلوص كامياب» از سوي مركز بين المللي ترجمه و نشرالمصطفي(ص) و به كوشش عبدالحسين طالعي و مرتضي طالبي منتشر شد. اما باز هم قصور در معرفي از سوي مراكز مختلف من جمله حوزه علميه توجيه نشدني است. اما آيت الله موسوي لاري كه بود؟ حجت الاسلام حكيم اللهي رئيس روابط عمومي و امور بين الملل جامعه المصطفي كه خود از مبلغين سرشناس تشيع نيز محسوب مي شود در وصف ايشان مي گويد: من به كشورهاي مختلفي به ويژه در آفريقا سر زدم درهمه اين كشورها از مرفه ترين تا دورافتاده ترين كشور وحتي در جاهايي كه تاكنون پاي برخي مبلغين شيعه به آن ها نرسيده ، كتب آيت الله موسوي لاري وجود داشت.به شكلي كه من فكر كردم مؤسسه «مركز نشر معارف اسلامي در جهان» ايشان بايد يك موسسه عريض و طويل چندين طبقه باشد با تعداد بسيار زيادي كارمند كه اين گونه توانسته حتي دنياي ناشناخته تبليغي را در نوردد. اما وقتي با اشتياق به قم بازگشتم تا با رئيس اين موسسه تاثيرگذار جهان تشيع روبه رو شوم در كمال تعجب با ساختماني كوچك وساده روبرو شدم و پيرمردي كه صميميت و سادگي در وجودش موج مي زد برخلاف تصورم چيزي كه مرا گرفت ابهت ساختمان و كارمندانش نبود، بلكه سادگي وصف نشدني مردي بود كه خدماتش به جهان تشيع غير قابل شمارش است. مؤسسه آيت الله موسوي لاري كتب مختلفي را به بيش از 27 زبان زنده دنيا ترجمه و به كشورهاي مختلف حتي دورافتاده ترين كشورهاي آفريقايي ارسال كرده؛ و زمينه ساز تشرف بسياري از حق جويان و زنده دلان دنيا به اسلام و تشيع شده است. او با دست هاي خالي، نقش بزرگي در جهان ايفا كرد و در زماني اقدام به نشر جهاني اسلام كرد كه رويكرد جدي در اين زمينه در حوزه هاي علميه وجود نداشت.از نكات جالي زندگي پر بركت ايشان آن است كه بيماري هميشگي ايشان نتنها مانع فعاليتهاي بزرگ فرهنگي وي نبود، بلكه سفر درماني ايشان به اروپا در سال 1355زمينه اين جهاد بزرگ فرهنگي را ايجاد نموده همچنين ذكر اين نكته كه او نوه «آيت الله سيدعبدالحسين لاري» رهبر قيام بزرگ جنوب عليه استعمار انگليس و موسس حكومت اسلامي در اين منطقه بود نيز مهم به نظر مي رسد. خاطره آيت الله لاري از زندانيان آمريكايي سال 1357 بود. ناراحتي معده، امانم را بريده بود. دكترهاي ايران مرا جواب كرده بودند و اصلاً نمي دانستم كه بعد از اين همه درمان بايد چه كار كرد. صبر كرده بودم تا در فرصتي به آمريكا بروم. چند نامه از آمريكا داشتم. كتاب هايي را كه پروفسور حامد الگار ترجمه كرده بود، حالا در آمريكا خريدار داشت. خبرها برايم خوشايند بود كه هر بار كتاب چاپ مي شود، به سرعت تمام مي شود. به دوستاني كه در آنجا بودند، نامه نوشتم و به آنها گفتم كه در يك فرصت مناسب به آمريكا مي آيم. هواپيما پرواز كرد. از فرودگاه مهرآباد دو نفر كه بعدها پي بردم از عوامل ساواك بودند، مرا همراهي مي كردند. گاهي در لباس دوست به من كمك مي كردند تا از نقشه احتمالي ام چيزي بدانند. آنها وقتي فهميدند كه بيمار هستم و براي مداوا به بيمارستاني در واشنگتن مي روم، انگار خيالشان راحت شد؛ ولي باز هم در آمريكا هرازگاهي به بيمارستان مي آمدند؛ تا اينكه بالاخره خيالشان راحت شد و دست از سرم برداشتند. و من هم پس از مدتي از بيمارستان مرخص شدم. هنگام مرخص شدن از بيمارستان دوستانم را خبر كردم، آنها آمدند؛ مربي قرآن هم آمده بود. او مي خواست براي درس دادن به زندان برود. از من هم دعوت كرد تا همراهش باشم. درباره بچه هايي پرسيدم كه شش ماه روزه گرفته بودند، او به انگليسي جواب داد و مترجم براي من ترجمه كرد. او گفت كه آن زندانيان، ابتدا مسلمان نبودند اما رفته رفته به اسلام گرويدند. من گاه گاهي سري به زندان مي زدم تا اگر كسي از نظر روحي، تعادل خود را از دست داده است، با او صحبت كنم. مربّي مي گفت از آن وقتي كه كتاب هاي شما چاپ شده و به كشور امريكا آمده است، ديگر كار مرا راحت تر كرده. او يك دل سير هم از عرفان امام سجاد(ع) سخن گفت. از خداشناسي و از تمدن غرب از ديدگاه يك مسلمان حرف زد. من فقط گوش مي دادم. ما به زندان رسيده بوديم. مرا نزد رئيس زندان برد. او وقتي فهميد من نويسنده كتابي هستم كه سبب شده است زندانيان آرام تر شوند، خوشحال شد. دستم را گرفت و با ادب فراوان تحسينم كرد. او همراه ما به سالن اجتماع مسلمان ها آمد. زندان بانان همه تعجب كرده بودند. در نگاه ناباورانه آنها مرا به كلاس درس آنها برد و خودش شخصاً مرا به آنها معرفي كرد و گفت: مي دانيد امروز با يك شخصيت روحاني روبه رو شده ايم. قدر او را بدانيد و قدر خودتان را هم بدانيد. او رفت و مرا با مربي و زندانيان تنها گذاشت. آنها گرداگرد مرا همچون قديسي گرفتند و در آغوش كشيدند. انگار سيراب نمي شدند و من در فكر احاديثي بودم كه ترجمه شده بود و آنها شايد فكر مي كردند كه آن سخنان از خود من بوده است. يكي از ميان جمعيت ناله اي كرد. نگاهم را به سوي او برگرداندم. او ناراحتي معده داشت. شايد بيماري اش مثل من بود. مربي گفت: وقتي زندانيان فهميدند ناني را كه مي خورند، از نظر شرع اسلام، حرام است، چون با روغن خوك درست مي شود، ديگر لب به نان نزدند. شش ماه فقط با بيسكويت و آب، سحر و افطار كردند. نگاه تحسين آميز من، آنها را خوشحال كرده بود. يادم مي آيد وقتي مربي برايم از اين موضوع نوشت، به شكايت از دادگستري هم اشاره كرده بود. تا اينكه بعد از شش ماه آنها ديگر براي زندانيان مسلمان، نان را با روغن خوك نپختند. زندانيان كه حالا كنارم نشسته بودند، سؤال مي كردند و من جواب مي دادم. آنها از اعتقاداتشان مي گفتند؛ از نماز، روزه، از خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و از امامان رحمه الله از معاد و بهشت مي پرسيدند. نمونه اي از نامه هايي كه دانشمندان غربي به آيت الله لاري نوشتند *يكي از اساتيد و محققان دانشگاه آلمان به نام دكتر «فيليپ وولي» در نامه اي به مركز نوشته است: «يكي از دوستانم كه يك كاردينال مسيحي است، براي ميهماني به منزل ما آمد. او كتاب صحيفه سجاديه را در كتابخانه من ديد، مجذوب آن شده و به مطالعه پرداخت؛ از آن جايي كه مطالب عرفاني كتاب برايش تازگي داشت آن را با اصرار زياد از من گرفت. لطف كنيد و نسخه ديگرشزصي برايم بفرستيد. *كتابخانه واتيكان نيز وقتي نسخه انگليسي صحيفه سجاديه را دريافت كرده بود، نامه تشكرآميزي ارسال داشته و در آن مي نويسد: اين كتاب حاوي مضامين عالي عرفاني است؛ بنابراين آن را در بهترين جايگاه كتابخانه جهت استفاده محققان قرار داده ايم. *يكي از رهبران حزب سوسيال دمكرات آلمان به پرفسور سينگلر مترجم «اسلام و سيماي تمدن غرب» مي نويسد: «مطالعه اين كتاب تأثير عميقي در من بخشيد و ديدگاه مرا نسبت به اسلام عوض كرد. من دوستانم را به مطالعه اين كتاب فرا خواهم خواند.» *پس از ترجمه كتاب «توحيد و خداشناسي» به زبان اسپانيولي، رييس مجلس يكي از كشورهاي اسپانيولي زبان، طي نامه اي به آيت الله لاري مي نويسد: «من با مطالعه اين كتاب، با جهان بيني اسلام آشنا شدم و به شدت تحت تاثير تفكر توحيدي اسلام قرار گرفتم و اميدوارم روزي نمايندگان مجلس ما براي تدوين قوانين خود از اسلام الهام بگيرند.