« دعای مکارم اخلاق (دانلود متن، ترجمه و صوت)+فایلwordوpdfبه مناسبت روز دانشجو »

مرگ و عالم آخرت

نوشته شده توسطرحیمی 16ام آذر, 1391

 چگونگى شناخت خدا توسط اميرالمؤمنين عليه السلام

      روزى مردى از اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال جالبى كرد و حضرت نيز پاسخ خيلى جالبى به او دادند . به اميرالمؤمنين عرض كرد : شما چگونه خدا را شناختيد ؟ حضرت فرمودند :

  » بفسخ العزائم و حلِّ العقود و نقض الهمم «(77)

     اين كه ما براى حركات و انجام امور قصد جدّى مى‏كنيم ، ولى در بيرون غير از آنى مى‏شود كه ما قصد كرديم ، يا براى انجام برنامه‏اى نقشه‏هايى مى‏كشيم ، اما نقشه به هم مى‏خورد ، معلوم مى‏شود كه فوق همه جريانات عالم ، شخصى مدبّر ، حكيم و قدرتمندى هست كه خيلى راحت اراده مى‏كند تا جريانى كه ما اراده كرديم ، غير از آن واقع شود . من به اين كيفيت خدا را شناختم ؛ چون اگر فوق موجودات ، كارگردانى نبود ، همه جريانات در اين عالم يكرنگ ، يك نقش و ثابت بود .

     براى همه دانشمندان گذشته و حال ثابت شده است كه هر متحرّكى محرّك دارد و حركت ذاتى ندارد . نظام عالم ، گياهان ، درياها ، موجودات ذرّه بينى و كيهانى ، كه پروردگار عالم درباره اين مجموعه در قرآن به صورت اشاره‏اى ، هفتصد آيه نازل كرده است ، مى‏توانيم با نظر كردن به اين آينه عظيم ، جمال حضرت حق را مشاهده كنيم . آنهايى كه اهلش هستند ، اهل مشاهده و ديدن هستند .

 

جستجوى همگانى به دنبال خالق

 مرحوم حاج ملاّ هادى سبزوارى(78) شعرى علمى دارند كه با اين شعر شروع مى‏شود :

  اى به ره جستجوى نعره زنان دوست دوست

گر به حرم ور به دير ، كيست جز او ؟ اوست اوست

     او اهل ديدن و مشاهده بود . هم با چشم سر هم با چشم دل، اهل نگاه كردن دقيق در آينه هستى بود. بعد از نگاه كردن در آيينه هستى ، جمال صاحب هستى را مشاهده مى‏كرد . لذا در هشتاد سال عمرش ، از اول جوانى و غرور آن تا روز مرگ ، تمام حركاتش براساس خواسته وجود مقدس حضرت حق نظام داده شد ؛ يعنى بى‏خدا در اين عالم قدمى برنداشت .

 حركت جوهرى موجودات به سمت پروردگار

      اگر ما اهل جستجو نباشيم نيز ذرّه ذرّه اعضاى وجود ما ، به صورت مجموع بدن و روح ، بى‏خبر از ما در جستجوى صاحب خود - پروردگار - هستند .

      اين مطلب را در آلمان ، در بعضى از كتاب‏ها و مجلات نوشتند كه وقتى زير ميكرسكوپ گلبول‏هاى قرمز خون را ديدند ، بر هر كدام طرح و نقشه‏اى به صورت »اللّه« وجود دارد .

     چقدر گذشتگان ما زيبا گفته ‏اند كه :

  هر سر موى مرا با تو هزاران كار است

ما كجاييم و ملامت گر بيكار كجا(79)

      اين شعر از غزل زيباى حافظ است كه با اين خط شروع مى ‏شود :

  اى نسيم سحر آرامگه يار كجاست

منزل آن مه عاشق كش عيّار كجاست(80)

       همه موجودات جستجوگر هستند .

 انتهاى جستجوى عالم

      ما با اين تركيب وجودى ، غافل و در حال فراموشى هستيم ، اما تك تك سلول وجود ما ، در حركت به سوى خدا است :

  » إِلَى رَبِّكَ مُنتَهَيهَآ «(81)

 » وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «(82)

      آيات رجوع موجودات به پروردگار در قرآن فراوان است .

      هزاران كار است ، حال من نمى‏فهمم و يا متوجه نيستم ، آنها كار خود را مى‏كنند . بدن هوا ، غذا ، نور و دوام حيات مى‏خواهد ، آن هم از تو ، اگر از تو نخواهد ، از چه كسى بخواهد ؟ كار در دست چه كسى است ؟ اگر كار در دست غير از تو بود كه كارها گره مى‏خورد . اگر هر كارى ثابت بود و در دست تو نبود ، براى چه اين همه گره به كارها مى‏خورد ؟ اين بن‏بست‏ها براى چه به وجود مى‏آيد ؟

      آن كسى كه در كار عقل ، خرد و انديشه است ، حرفهايش منطقى و حكيمانه است ، ولى آن كسى كه عقلى بيكار دارد ؛ يعنى عقل دارد ، ولى بهره‏اى از آن نمى‏برد و تمام حركات او در بدن مادى متمركز است كه كار آن پرداختن به شكم و شهوت است ، چنين آدمى اسير شكم ، شهوت و ياوه‏گويى است .(83)

     اما كسى كه به عقل ، خرد و انديشه متّكى است، گرچه سواد زيادى نداشته باشد ، اما حرفهايش منطقى است و گفتار و مطالب اعتقادى او تا حدّ زيادى درست است . اگر اهل معرفت باشد ، مطالبش نمونه مطالب آسمانى و ملكوتى است .

 جستجوگرانِ گم كننده مصداق

      آنهايى كه به مسجد الحرام مى‏روند ، دنبال چه كسى هستند ؟

  اى به ره جستجوى نعره زنان دوست دوست

گر به حرم ور به دير ، كيست جز او ؟ اوست اوست(84)

       آن كسى كه به دير ، آتشكده و بتخانه رفته است نيز به دنبال همان است ، اما مصداق صاحب هستى را اشتباه گرفته است .

      او نيز به دنبال پروردگار است ، ولى در بت و آتش متوقف شده است . بايد از آنها رد مى‏شد تا به حضرت حق مى‏رسيد . بايد از پول و قدرت فرعون رد مى‏شد تا به حق مى‏ رسيد . او به دنبال حق است ، ولى در بت معطل شده است و به گمان باطل خودش كه حق اين است ، بت‏پرست شده است .

  اثبات وحدانيت خدا ، هدف انبيا عليهم السلام

     انبيا عليهم السلام براى اثبات خدا نيامدند ، بلكه آمدند فقط به مردم بگويند : »لا اله الا الله « جز خدا معبودى وجود ندارد . اين چيزهايى كه شما به عنوان معبود گرفته‏ايد ، معبود باطلى هستند . انبيا عليهم السلام هرگز براى اثبات خدا نيامدند ؛ چون وجود خدا به قدرى روشن است كه اثبات نمى‏خواهد . مگر در قرآن نمى‏فرمايد :

  » وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ «(85)

       من از رگ گردن ؛ يعنى از جان به آنان نزديك‏تر هستم . گم نيست كه به دنبالش بگردند .

      فروغى بسطامى مى‏فرمايد : خدا ناپيدا نيست كه آن را پيدا كنند .

  كى رفته ‏اى ز دل كه تمنا كنم تو را

كى بوده‏اى نهفته كه پيدا كنم تو را(86)

       در اين عالم همه چيز در كنار نور او است كه ديده مى‏ شود :

  » اللَّهُ نُورُ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ «(87)

      اگر خود را غايب كند ، همه عالم در ظلمت ابدى فرو مى‏رود . كنار او است كه همه چيز حركت مى‏كند .

  »يا من هو اختفى لفرط نوره«(88)

   يارِ در خانه

      آن كسى كه منكر پروردگار است ، با قدرت خدا زبانش مى‏گردد كه منكر مى‏شود ، و الا اگر نيروى زبان او را بگيرد ، آن زبان لال است .

  اى به ره جستجوى نعره زنان دوست دوست

گر به حرم ور به دير كيست جز او؟ اوست اوست

     ادامه مى ‏دهد تا به اينجا مى ‏رسد :

  يار در اين انجمن ، يوسف سيمين بدن

آينه خوان جهان ، او به همه روبروست(89)

     انجمن در اصطلاح مرحوم حاجى ، عالم آفرينش است . »خوان « يعنى صحنه ، عرصه ، ميدان .

 محدوده حكومت پروردگار

      خدا مى ‏فرمايد :

  » فَأَيْنََما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ «(90)

  به هر طرف كه رو كنيد ، روى خدا به همان جهت است :

  » و لا يمكن الفرار من حكومتك «(91)

      از اين حاكميت راه فرارى وجود ندارد . جريان حاكمى است كه نمى‏شود حاكميتش را سلب كرد ، لذا دليل بر وجود پروردگار است .

 

 پی نوشت ها:

 76) مِقداد بن عمر بن ثعلبة بن مالك بن ربيعه حضرمى زهرى كندى: از اصحاب رسول اكرم صلى الله عليه وآله. وى از مردم حضرموت است و چون در دوران جاهليت ميان او و ابن شمر بن حجر كندى جنگى روى داد و مقداد به شمشير پاى وى را مجروح ساخت از آنجا بگريخت و به مكه آمد و اسود بن عبد يغوث زهرى او را به فرزندى پذيرفت، بدين جهت او را ابن اسود و زهرى گفتند و چون با قبيله كنده هم پيمان بود او را كندى نيز مى‏گفتند و از حيث فاميل وى بهرانى است.

 مقداد از بزرگان صحابه و مردى فاضل و دانشمند و شجاع و يكى از هفت نفرى است كه در آغاز بعثت اسلام آوردند و در حديث رسول صلى الله عليه وآله آمده: »انّ اللّه U امرنى بحبّ اربعة و اخبرنى انه يحبهم: على و والمقداد و ابوذر و سلمان«. وى در غزوات پيغمبر از بدر و احد و ساير جنگ‏ها شركت نمود و پيغمبر صلى الله عليه وآله دختر زبير بن عبدالمطلب به نام ضباعه به كابين او در آورد.

 مرحوم كشى در رجال خود آورده كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله هيچ صحابى نماند جز آنكه شبهه‏اى به دلش خطور كرد جز مقداد كه در آن فتنه دلش بسان پاره آهن بود. )بحار: 438/22)

 وى به سال 33 در جرف يك فرسنگى مدينه وفات يافت و جنازه‏اش را به بقيع حمل نمودند و در آنجا به خاك سپردند.

 مقداد را پسرى به نام معبد بود كه در جنگ جمل با لشكر عايشه بود و در آنجا به قتل رسيد و چون اميرالمؤمنين عليه السلام از كنار جسد او مى‏گذشت فرمود: خدا رحمت كند مقداد را كه اگر زنده بود راهى جز اين مى‏پيمود. و هنگامى كه عمار ياسر جسد را بديد گفت: الحمدللّه، خداوند معبد را به سزاى عمل خويش رساند و او را به خاك هلاك افكند، به خدا سوگند اى اميرالمؤمنين كسى كه از حق عدول كند نزد من تفاوتى نباشد كه پسر چه كسى بود. حضرت فرمود: خدا تو را رحمت كناد و جزاى خيرت دهاد. )معارف و معاريف: 553/9)

77) نهج البلاغه: حكمت 250؛ »وَ قَالَ عليه السلام عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ.«

78) شرح حال ايشان در كتاب حلال و حرام مالى، جلسه 28 آمده است.

79) حافظ شيرازى.

80) حافظ شيرازى.

81) نازعات (44 : (79؛ »نهايتش به سوى پروردگار توست ] كيفيت برپا شدن و زمان وقوع و اوصافش را كسى جز خدا نمى‏داند .«

82) بقره (245 : (2؛ »به سوى او بازگردانده مى‏شويد .«

83) الكافى: 20/1، كتاب العقل و الجهل، حديث 13؛ »قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام الْعَقْلُ غِطَاءٌ سَتِيرٌ وَ الْفَضْلُ جَمَالٌ ظَاهِرٌ فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِفَضْلِكَ وَ قَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِكَ تَسْلَمْ لَكَ الْمَوَدَّةُ وَ تَظْهَرْ لَكَ الْمَحَبَّةُ.«

 الكافى: 27/1، كتاب العقل و الجهل، حديث 30؛ »قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لِي فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَيْهَا وَ اغْتَفَرْتُ فَقْدَ مَا سِوَاهَا وَ لَا أَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْلٍ وَ لَا دِينٍ لِأَنَّ مُفَارَقَةَ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ فَلَا يَتَهَنَّأُ بِحَيَاةٍ مَعَ مَخَافَةٍ وَ فَقْدُ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَيَاةِ وَ لَا يُقَاسُ إِلَّا بِالْأَمْوَاتِ.«

84) حاج ملا هادى سبزوارى رحمه الله.

85) ق (17 : (50؛ »و ما به او از رگ گردن نزديك‏تريم .«

86) فروغى بسطامى )ديوان اشعار(.

87) نور (35 : (24؛ »خدا نور آسمان‏ها و زمين است .«

88) تفسير الصراط المستقيم: 177/3، استبصار؛ »قال الحكيم المتأله السبزواري: يا من هو اختفى لفرط نوره الظاهر الباطن في ظهوره.«

89) مرحوم ملا هادى سبزوارى.

90) بقره (115 : (2؛ »پس به هر كجا رو كنيد آنجا روى خداست .«

 پایگاه عرفان

 

صفحات: · 2

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: معاونت فرهنگی [عضو] 
5 stars

لحظه مرگ ما، روز و ساعتش معین است…

ولی خوشا به حال کسانی که چگونه رفتنشان را انتخاب میکنند و بدا به حال آنها که بی اختیار می روند.

دانشجوی شهید، جاویدالاثر عبدالرضا علیخانی

1391/09/16 @ 09:48


فرم در حال بارگذاری ...