« "72 سخن عاشورایی" مقام معظم رهبری + دانلود کتاب | « ۷ دقیقه تا تل آویو » + دانلود مستند و تیزر » |
نقش آیتالله بروجردی در احیای حوزه علمیه قم
نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1393آن روشنبینیها نشان میدهد که مرحوم آیتالله بروجردی چنانچه بیشتر موقعیت پیدا میکردند بیش از اینها میتوانستند برای گسترش اسلام و تشیع فعالیت کنند البته این وجهی از وجود شخصیت ایشان بود، ایشان در مجلس درس در مقام اثبات حجیت گفتار و رفتار و عمل اهل بیت (ع) ، به حدیث تلقین استدلال می کردند و میفرمودند: قطع نظر از مسئلهی خلافت و امامت، وظیفهی ما این است که به همهی مسلمانان بگوییم که پیغمبر فرمودند:"… انی تاریک فیکمالثقلین” یعنی من دو چیز سنگین و گرانقدر در میان شما باقی گذاردم اگر به هر دو چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو” کتاب خدا و عترت من” است مرحوم آیتالله بروجردی در درس میفرمودند بر فرض که مرجعیت سیاسی ائمه را نپذیریم، ولی مرجعیت علمی و دینی آنها مسلم است و هیچ مسلمانی نمیتواند آن را انکار کند بالاخره در یک جا ما باید به آنها رجوع کنیم و راهی جز این نداریم که روش، سنت و گفتارشان را بپذیریم. این، بیانی بود که مرحوم آیتالله…بروجردی در درس بیان میکردند و میفرمودند که ما به برادران اهل سنت با صراحت میگوییم که راهی جز این کار ندارند، اما هم در وصیتنامهشان به همین نکته اشاره فرمودهاند.
آیتالله بروجردی و بهاییها
در جریان مبارزه با بهاییها، مرحوم آیتالله بروجردی همراه با آقای فلسفی فعالیتهایی را شروع کردند در این زمینه به یاد دارم که جناب آقای فلسفی سخنرانیهایی در تهران و در مسجد اما فعلی(مسجد شاه سابق) داشتند، که من بعضی از آن منبرها را از رادیو گوش میدادم در آخر ماه رمضان بود که ما به حظیره القدسبهاییها، محفل اصلی بهاییها که الان در اختیار سازمان تبلیغات است آمدیم، آنجا گنبدی بزرگ داشت با کاشی کاری معرق سنتی، آن زمان که آقای فلسفی در رد بهاییها سخنرانی میکردند و از رادیو مستقیما پخش میشد در اواخر ماه رمضان، شاه ایشان را احضار و گفته بود قدری موج را پایینتر بیاورید زیرا آمریکاییها از خارج به من فشار میآوردند که بهاییها برخورد نکنید، آقای فلسفی گفته بودند که من کاری را با موافقت خودتان شروع کردم و شما خودتان موافق بودید که این کار را بکنیم حالا که شروع کردیم اگر در وسط کار در ماه رمضان سکوت کنیم مردم چه خواهند گفت؟ قهرا مردم میگویند لابد فلسفی پول گرفته و سکوت کرده است؛ چون ایشان وعده داده بود که در ماه رمضان در این باره صحبت میکند شاه گفته بود شما ادامه بدهید، اما کیفیت بحث را آرامتر و مردم را به آرامش دعوت کنید و از آنها بخواهید که به مرکز آنها حمله نکنند و با آنها برخورد نکنند و آخرین کاری هم که شد همان بود که گفتند به مردم بگویید که شما کاری به حظیرهالقدس نداشته باشید، دولت خودش آنجا را خراب می کند، لذا مردم از مسجد امام آمدند برای تماشا که دولت چگونه آنجا را خراب میکند.
من آن وقت جوان بودم و نسبت به این جریان اطلاعات زیادی نداشتم، منتهی وقتی با دوستان رفتیم دیدیم که گنبد را با طمانینه خراب میکنند، یعنی با چکش کمکم کاشیها را خرد کرده و پایین میآوردند اما خراب کردن آنجا چیز آسانی بود، بولدوزر میخواست تا از اساس تخریب شود و با کلنگ و چکش کاری از پیش نمیرفت، در همان خیابان به دوستانم گفتم که حتما نقشهای در کار است. این خراب کردن واقعی نیست فقط برای اینکه مردم را آرام کنند این کار را کردند و البته ظاهر گنبد را خراب کردند و به بهاییها گفته بودند که این کارها برای این است که تا حدودی جوش و خروش و هجمهی مسلمانها کم بشود سپس روی آن را شیروانی پوشش دادند که تا این اواخر باقی بود.
ارتباط آیتالله بروجردی با امام
امام، رحمهالله از جمله کسانی بود که برای آوردن آیتالله بروجردی به قم اقدام کرده بود دربارهی ارتباط آیتالله بروجردی با امام اجمالا آن ایام میشنیدیم که اما دیگر در جلسات خصوصی ایشان شرکت نمیکنند البته در درس همیشه شرکت میکردند؛ تا زمانی که درس آیتالله بروجردی ادامه داشت اما شرکت میکردند و ما پس از درس اصول همراه امام با طلاب در جلسهی درس آیتالله بروجردی شرکت میکردیم و اما همواره حریم ایشان را به عنوان رئیس حوزه و زعیم شعبه محترم میشمردند.
آیتالله کاشانی و فعالیتهای سیاسی
بعد از اینکه مرحوم آیتالله کاشانی از تبعید به ایران برگشتند، انتخابات دورهی دکتر مصدق مهمترین مسئله بود در آن زمان دو نفر از مجتهدین فتوا دادند که مردم باید در انتخابات شرکت کنند و افراد صالح را انتخاب کنند؛ یکی مرحوم آیتالله کاشانی و دیگری هم مرحوم آیتالله سید محمد تقی خوانساری بود این دو نفر اطلاعیههای بزرگ چاپی با هم امضا کرده بودند و بالای آن هم مطالب مفصل برای انتخابات نوشته بودند که لزوم حضور مردم را در انتخابات توجیه کنند این اعلامیهها را به در و دیوار قم و مدرسهی فیضیه نصب کرده بودند باوجود فتوای آقایان، چون جو قم برای این گونه امور مناسب نبود، اعلامیه ها را میکندند، هواداران این دو مرجع اعلامیهها را میچسباندند، اما مخالفین، آنها را میکندند در مدرسه ی فیضیه هم به دستور متولی مدرسه، آقای ابنالشیخ، خادمها اطلاعیهها را میکندند ما دوباره اطلاعیه را میچسباندیم ولی خادمها آنرا کندند به همین خاطر یک شب خودم به تنهایی اطلاعیهای علیه آقای ابنالشیخ نوشتم و چون چسب نداشتم با مربا به دیوار مدرسه فیضیه چسباندن، گفتم: توهین به فتوای دو نفر از مجتهدین بزرگ، توهین به امام زمان است و ما طلاب، نمیتوانیم آنرا تحمل بکنیم و اگر دوباره تکرار بشود چنین و چنان میکنیم و تهدیدهای این جوری کردیم.
برای انتخاب قم دو نفر نامزد بودند:یکی مرحوم ابوالفضل مصباح التولیه که متولی آستانهی مقدسهی حضرت معصومه (س) بود و دیگر سید مهدی رضوی وکیل دادگستری، که اصلا قمی، ولی ساکن تهران بود. وی انسان خوب، متدین، علاقمند به دین و دیانت و جزو ملیون آن زمان بود که نامزد مجلس شده بود.
مرحوم لاهوتی، خدایش بیامرزاد، از مروجین آقای رضوی بود آقای لاهوتی در آن زمان سخنرانی خیلی خوبی بود در خیابان ارم ستاد انتخاباتی آقای رضوی قرار داشت و غالبا آقای لاهوتی از بلندگوش ستاد آقای رضوی سخنرانی میکرد عدهای از طلاب هم به ایشان کمک میکردند در روز انتخابات؛ ما عدهی زیادی از طلاب تهران بودیم که برای رای دادن در صف ایستادیم و مردم ما را به هم نشان میدادند که طلبهها در انتخابات شرکت میکنند بعضی از روی تعجب و برخی از استهزاء و مسخره.
طلاب تهران در مسائل سیاسی معمولا فعالتر بودند و اگر بعضی از طلبههای دیگر هم سیاسی بودند و طلبههای تهران وابستگی داشتند ما یک مجمع سیاسی داشتیم، که اعضای آن عبارت بودند از:آقایان محمدیگیلانی، محفوظی، خادمی اصفهانی، شیخ محمود شمس، سمندری نجفآبادی، مرحوم شیخ احمدی جنیدی(اهل پیشوای ورامین و ابوالشهداء و امام جمعهی رودسر) و مرحوم شیخ عباس قمی از علمای پیشوای ورامین، شیخ علی آقای پهلوان و برادرش آقای شیخ حسن، شیخ جواد الهی، امامی کاشانی، شیخ علی آقای تهرانی و مرحوم مولایی که به سال از ما بزرگتر بود و در آن زمان با فداییان اسلام ارتباط داشت.
ائمهی جماعات تهران و آیتالله کاشانی
در آن زمان به آیتالله کاشانی تهمتهایی میزدند و برخی افراد هم سعی میکردند از ایشان دوری کنند. قضیهای که نقل میکنم نمونهای از این امر که مربوط به یکی از ائمهی جماعت تهران بود ودر محرم اتفاق افتاد. آیتالله کاشانی با عدهای که اطرافشان بودند وارد شدند.
آقای کاشانی معمولاً به طور گروهی و جمعی حرکت میکرند. در آن ایام کسانی که به ایشان علاقه داشتند با سلام و صلوات، ایشان را وارد مجلس میکردند . این روش موجب ناراحتی گروهی از علما ومردم وباعث گفتگو واعتراض میشد که چرا ایشان این گونه وارد میشود ومثلاً برای ایشان سلام وصلوات میفرستند. علاوه براین، آیتالله کاشانی در هر مجلسی که وارد میشدند قبل از سخنرانی واعظ، دربارهی بیداری و سیاست و امثال اینها صحبت میکردند و مردم را به مبارزه تشویق میکردند. آن زمان با تبلیغات دشمنان، برخی از مردم و علما، ایشان را به انگلیس بودن متهم میکردند وایشان را دنباله رو سیاست خارجی ها قلمداد مینمودند وبه علما و روحانیونی که وارد سیاست میشدند انگ خارجی وانگلیسی میزدند. به همین خاطر وقتی ایشان وارد شدند وکنار صاحب مجلس نشستند وخواستند قبل از واعظ چند کلمه صحبت کنند، صاحب مجلس با اکراه اجازه داد؛ آیتالله کاشانی درسخنان خود مسائل سیاسی روز را مطرح کردند. صاحب مجلس بعداً اظهار ناراحتی میکرد که ایشان مجلس ما را با این حرفها آلوده کرد. همهی اینها حاکی از جوی بود که علیه ایشان ساخته بودند.
قضیه اردستان
قضیه اردستان از این قرار بود که در نوروز سال 1328 که با ایام فاطمیه مصادف بود، من به دعوت بعضی از دوستان اردستانی - که با آنها هم دوره و هم حجره بودیم - برای گذراندن ایام تعطیلات به اردستان رفتیم و در مدرسه علوم دینی آنجا که در کنار مسجد جامع قدیمی آن دیار بنا شده بود سکونت گزیدیم. میزبان، جناب آقای سید جلال حسینی ظفرقندی بود که هماکنون امام جماعت و روحانی ظفرقند میباشند. مدرسهی مزبور با مدیریت مرحوم حجتالاسلام حاج سید علی آقا طباطبایی اداره میشد.
اردستان از بخشهای اصفهان بود که متأسفانه تحت نفوذ بهاییها قرار گرفته بود. مرحوم طباطبایی اقدامهای اساسی کرده و مسلمانها را از اختلاط با بهاییها و از نفوذ آنها در شئون اجتماعی و دینی مسلمانان باز داشته بود. ما به صرف ورود به اردستان به مناسبت ایام فاطمیه مجلس سوگواری در مسجد جامع برپا کردیم. در آن مجلس آقای سید جلال حسینی و جناب آقای صادقی (که اینک قائممقام امام جمعه خرمآباد میباشند) منبر رفتند. بهاییها در هراس افتادند. رییس ژاندارمری اردستان - به نام سروان فاطمی از بنی اعمام دکتر فاطمی وزیر امور خارجه مصدق - با دریافت رشوه از بهاییها دستور اخراج و تبعید ما را از اردستان صادر کرد و با تمهید مقدماتی ساختگی، من و آقای سید جلال حسینی را در حضور مردم مورد ضرب و شتم قرار داد و عمامه ما را برداشت و دستهای آقای حسینی را با عمامهاش از پشت بست و به وسیله ژاندارم کتک فراوان زد و بالاخره پرونده بدی برای ایشان درست کرد و ایشان را به اتهام اهانت به شاه به دادگاه اصفهان اعزام کرد و مرا از اردستان اخراج و به قم تبعید کرد، در این سفر که سه روز تقریبا طول کشید، یک شب در نطنز و شب دیگر در کاشان در مدرسه «باب ولی» بیتوته کردم که با طلاب کاشانی از جمله آقای امامی کاشانی و آقای راستی و سایر دوستان آشنا شدم - این دوستی تاکنون ادامه دارد - ما به محض ورود به قم جریان را حضور حضرت آیتالله بروجردی گزارش کردیم.
آقا که شنیده بودند که ما در اردستان توسط ژاندارمری کتک خورده و تبعید شدهایم بسیار عصبانی بود. افرادی که با ایشان ارتباط نزدیکتری داشتند نقل میکنند که معظمله به اقبال گفت: اینها فرزندان ما هستند، شما چطور جرأت میکنید که به فرزندان ما اهانت کنید و آنها را مورد ضرب وشتم قرار دهید. باید اینها، یعنی کسانی که طلبهها را زدهاند، تنبیه بشوند. این موضوع گرچه یک مسئله جزئی و موضعی بود، ولی نشان میداد که ایشان سازش با دستگاه نداشتند که مثلا مسامحه کنند و بگویند گذشت میکنم؛ از این رو فرمودند اینهایی که این کار را کردند باید تنبیه بشوند و پس از دیدار با ایشان، میروم جریان را دنبال میکنم. که بعد هم دستور داد تمام مسئولانی که آنجا بودند - حتی رییس ژاندارمری که آنجا کتک زده بود - شش ماه از خدمت تعلیق شود و بعد همه رؤسای آنجا از قبیل بخشدار، رئیس ژاندارمری و بسیاری از رؤسای ادارات آنجا را تعویض کردند. این برخورد آیتالله بروجردی به علما و مردم یاد داد که اگر یک طلبه یا روحانی مورد تعدی و اهانت واقع شد بایستی مراجع و زعمای دینی از آنها دفاع کنند و در آن زمان اتخاذ موضع صریح در مقابل رژیم مانند حضرت امام متأسفانه معمول نبود و کمتر کسی جرات میکرد با رژیم تند برخورد کند.
منبع: کتاب خاطرات آیتالله مهدویکنی - باشگاه خبرنگاران
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...