« فرزندانتان را با قرآن مأنوس کنید. | خدا را یاری کنید تا خدا هم شما را یاری کند! » |
هدیه ای از طرف خدا
نوشته شده توسطرحیمی 11ام خرداد, 1394درویشی، مقداری طناب داشت. آن را به بازار برد و به یک درهم فروخت. میخواست با آن یک درهم، برای بچه های خود غذایی تهیه کند. به طرف بازار که میرفت، دو نفر را دید که با هم جر و بحث میکردند و کمکم کارشان به دعوا کشید. مرد درویش از اطرافیان پرسید: «چرا آنان به سر و کله ی هم میزنند؟»
گفتند: «این مرد، یک درهم به آن یکی بدهکار است. طلبکار به او مهلت نمیدهد و میخواهد به زندان اش بیندازد.»
درویش، یک درهم را به مرد طلبکار داد و دستخالی به خانه برگشت. وقتی به خانه رسید، به زن و بچه های خود گفت:
«طناب را فروختم و یک درهم گرفتم، آما در راه خدا خرج کردم.»
درویش، خانه را گشت و گلیم کهنه ای پیدا کرد: آن را به بازار برد تا بفروشد.
همه جای بازار را به دنبال مشتری گشت اما خریداری پیدا نکرد. خسته و نگران به طرف خانه به راه افتاد.
آن روز، صیادی یک ماهی صید کرده بود و میخواست آن را بفروشد اما هیچکس ماهی را نمیخرید.
مرد درویش و صیاد در بازار به هم رسیدند و از حال هم با خبر شدند. صیاد به درویش گفت:
«بیا با هم معامله ای بکنیم. تو گلیم را به من بده، من هم ماهی را به تو میدهم.»
درویش قبول کرد و ماهی را به خانه برد و مشغول پاک کردن آن شد تا غذایی درست کند. وقتی شکم ماهی را پاره کرد، ناگهان مرواریدی درشت و نورانی از داخل آن بیرون آمد.
درویش فهمید که آن مروارید، هدیهای از طرف خداست. با خوشحالی، آن را به بازار برد تا بفروشد اما هیچکس نتوانست قیمتی روی آن بگذارد. سرانجام کسی پیدا شد و مروارید را با 100 هزار دینار طلا از او خرید. درویش، سکههای طلا را به بار الاغی کرد و به طرف خانه رفت. چیزی نگذشت که درویش دیگری در خانهی او را زد وگفت: «در راه خدا چیزی بدهید.»
درویش با خود گفت: «شاید این دوریش هم حال و روزش مانند حال و روز دیروز خودم باشد. این بود که او را صدا زد و گفت: «برادر، نصف این پولها مال تو. برو و هر چه زودتر، کسی را بیاور تا بتوانی سکه های طلا را ببری.»
درویش گفت: «من نیازی به پول ندارم. من فرستادهی خداوندی هستم که میگوید هر کس یک درهم در راه من خرج کند، من صد هزار درهم از خزانهی غیب به او پاداش میدهم. بدان که خداوند، کار خیر هیچکس را بدون پاداش نمیگذارد.»
منبع: اداره کل مشاوره معاونت تهذیب
سلام مطلب زیبایی بود خوشحال میشم به وبلاگ من هم سر بزنید
سلام دوست عزیز مطلب زیبا وآموزنده ای بود
عیدتان خجسته باد
فرم در حال بارگذاری ...