« یاران انتظارهمه چيز را براى تو آفريدم و تو را ... »

چرا ایوب علیه السلام گرفتار شد؟

نوشته شده توسطرحیمی 28ام اردیبهشت, 1394

زندگی پر ماجرای ایوب و مقام صبرش

سخن از ایوب است او که الگوی صبر و استقامت می باشد، تا به مسلمانان آنروز و امروز و فردا درس مقاومت در برابر مشکلات و ناراحتیهای زندگی دهد، و به پایمردی دعوت کند، و عاقبت محمود این صبر را روشن سازد.

ایوب پیامبری است که پیامبر بزرگ ما موظف گردید سرگذشت او را به یاد آورد، و برای مسلمانان بازگو کند تا از مشکلات طاقت فرسا نهراسند، از لطف و رحمت خدا هرگز مأیوس نشوند.1

قرآن در این زمینه می فرماید:«  وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِي الشَّيطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»(ص/41)

«بنده ی ما ایوب را به یاد آور هنگامی که پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.»2

از این کلام الهی اولاً مقام والای ایوب در پیشگاه خدا به عنوان «بنده ی ما» به خوبی استفاده می شود، ثانیاً اشاره سربسته ای است به گرفتاریهای شدید و طاقت فرسا و درد و رنج فراوان ایوب.

شرح این ماجرا در قرآن نیامده، ولی در کتب معروف حدیث ماجرا به این صورت نقل شده است:

چرا ایوب گرفتار شد؟

کسی از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: بلائی که دامنگیر ایوب شد برای چه بود؟ (شاید فکر می کرد کار خلافی از او سرزده بود که خداوند او را مبتلا ساخت.)

امام علیه السلام در پاسخ او فرمود:

«ایوب به خاطر کفران نعمت گرفتار آن مصائب عظیم نشد، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود، زیرا شیطان به پیشگاه خدا عرضه داشت که اگر ایوب را شاکر می بینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او داده ای، مسلماً اگر این نعمتها از او گرفته شود او هرگز بنده ی شکر گزاری نخواهد بود!

خداوند برای اینکه اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگوئی برای جهانیان قرار دهد که به هنگام «نعمت» و «رنج» هر دو شاکر و صابر باشند به شیطان اجازه داد که دنیای او مسلّط گردد شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، و آفات و بلاها در مدت کوتاهی آنها را از میان برد، ولی نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت!

او از خدا خواست که این بار، بر بدن ایوب مسلط گردد، و آنچنان بیمار شود که از شدت درد و رنجوری به خود بپیچد و اسیر و زندانی بستر گردد.

این نیز از مقام شکر او چیزی نکاست.

ولی جریانی پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را سخت جریحه دار ساخت، و آن اینکه جمعی از راهبان بنی اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند، تو چه گناهی کرده ای که به این عذاب دردناک گرفتار شده ای؟!

ایوب در پاسخ گفت: به پروردگارم سوگند که خلافی در کار نبوده، همیشه در طاعت الهی کوشا بوده ام، و هر لقمه غذائی خوردم یتیم و بینوایی بر سر سفره ی من حاضر بوده. درست است که ایوب از این شماتت دوستان بیش از هر مصیبت دیگری ناراحت شد، ولی باز رشته ی صبر را از کف نداد، و آب زلال شکر را به کفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و جمله های بالا را بیان نمود، و چون از عهده امتحانات الهی به خوبی برآمده بود خداوند درهای رحمتش را بار دیگر به روی این بنده ی صابر و شکیبا گشود، و نعمت های از دست رفته را یکی پس از دیگری و حتی بیش از آن را به او ارزانی داشت، تا همگان سرانجام نیکِ صبر و شکیبایی و شکر را دریابند».

به هر حال، می گویند: ناراحتی و رنج  و بیماری او هفت سال و به روایتی هیجده سال طول کشید و کار بجایی رسید که حتی نزدیکترین یاران و اصحابش او را ترک گفتند، تنها و این خود شاهدی است بر وفاداری بعضی از همسران!

بدترین غم، شماتت دشمنان

اما در میان تمام ناراحتی ها و رنجها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار می داد مسأله شماتت دشمنان بود، لذا در حدیثی می خوانیم: بعد از آنکه ایوب سلامت خود را باز یافت و درهای رحمت الهی به روی او گشوده شد از او سؤال کردند بدترین درد و رنج تو چه بود؟

گفت: شماتت دشمنان!

سرانجام ایوب از بوته داغ این آزمایش الهی سالم به در آمد، و فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد «پای خود را بر زمین بکوب، چشمه آبی می جوشد که هم خنک است برای شستشوی تنت، و هم گواراست برای نوشیدن»3

همان خداوندی که چشمه زمزم را در آن بیابان خشک و سوزان از زیر پاشنه پای اسماعیل شیرخوار بیرون آورد، و همان خداوندی که هر حرکت و هر سکونی، هر نعمت و هر موهبتی، از ناحیه اوست، این فرمان را نیز در مورد ایوب صادر کرد، چشمه آب جوشیدن گرفت چشمه ای خنک و گوارا و شفا بخش از بیماریهای «برون»و «درون».

بعضی معتقدند این چشمه دارای یکنوع آب معدنی بوده که هم برای نوشیدن گوارا بوده، و هم اثرات شفا بخش از نظر بیماریها داشته، هر چه بود لطف و رحمت الهی بود، درباره ی پیامبری صابر و شکیبا.

نخستین و مهمترین نعمت الهی که عافیت و بهبودی و سلامت بود به ایوب بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمتهای دیگر رسید، و در این زمینه قرآن می گوید: «ما خانواده اش را به او بخشیدیم و همانند آنها را بر آنان افزودیم تا رحمتی از سوی ما باشد، و هم تذکری برای صاحبان فکر و اندیشه».4

در اینکه چگونه خاندان او به او بازگشتند؟ مشهور این است که آنها مرده بودند خداوند بار دیگر آنها را به زندگی و حیات بازگرداند.

ولی بعضی گفته اند آنها بر اثر بیماری ممتد ایوب، از گرد او پراکنده شده بودند، هنگامی که ایوب سلامت و نشاط خود را بازیافت بار دیگر گرد او جمع شدند.

این احتمال نیز داده شده است که همه یا عده ای از آنها نیز گرفتار انواع بیماریها شده بودند، رحمت الهی شامل حال آنها نیز شد، و همگی سلامت خود را باز یافتند، و همچون پروانگانی گرد شمع وجود پدر جمع گشتند.

خداوند کانون خانوادگی او را گرمتر از گذشته ساخت و فرزندان بیشتری به او مرحمت فرمود.

گرچه در مورد اموال ایوب در قرآن سخنی به میان نیامده است، ولی قرائن حال نشان می دهد که خداوند آنها را نیز به صورت کاملتر به او باز گرداند.

سوگند ایوب

تنها مشکلی که برای ایوب مانده بود سوگندی بود که در مورد همسرش خورده بود و آن اینکه تخلفی از او دید و در حال بیماری سوگند یاد کرد که هر گاه قدرت پیدا کند یکصد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودی می خواست به پاس وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولی مسأله سوگند و نام خدا در میان بود.

خداوند این مشکل را نیز برای او حل کرد و چنانکه قرآن می گوید:

فرمود«بسته ای از ساقه های گندم( یا مانند آن) را برگیر، و به او بزن و سوگند خود را مشکن!» 5

در اینکه تخلف همسر ایوب که طبق روایتی نامش «لیا» دختر یعقوب بود، چه بوده است؟ گفتگو است. از ابن عباس مفسر معروف نقل شده که شیطان(یا شیطان صفتی) به صورت طبیعی بر همسرش ظاهر شد و گفت من شوهر تو را معالجه می کنم تنها به این شرط که وقتی بهبودی یافت به من بگوید تنها عامل بهبودیش من بوده ام، و هیچ مزد دیگری نمی خواهم!

همسرش که از ادامه ی بیماری شوهر سخت ناراحت بود پذیرفت و این پیشنهاد را به ایوب کرد، ایوب که متوجه دام شیطان بود سخت بر آشفت و سوگند یاد کرد همسرش را تنبیه کند.

بعضی دیگر گفته اند ایوب او را دنبال انجام کاری فرستاد، و او دیر کرد، او که از بیماری رنج می برد سخت ناراحت شد و چنان سوگندی یاد کرد.

ولی به هر حال اگر او را یک نظر مستحق چنین کیفری بوده، از نظر وفاداریش در طول خدمت و پرستاری استحقاق چنان عفوی را نیز داشته است.

درست است که زدن یکدسته ساقه ی گندم مصداق واقعی سوگند او نبوده است، ولی برای حفظ احترام نام خدا و عدم اشاعه ی قانون شکنی او این کار را انجام داد، و این تنها در موردی است که طرف مستحق عفو باشد. و انسان می خواهد در عین عفو، حفظ ظاهر قانون را نیز بکند، وگرنه در مواردی که استحقاق عفو نباشد هرگز چنین کاری مجاز نیست.

و در ادامه داستان ایّوب قرآن می فرماید:«ما او را صابر و شکیبا یافتیم، چه بنده ی خوبی بود ایوب که بسیار بازگشت کننده به سوی ما بود».6

نا گفته پیداست که دعای او به درگاه خدا، و تقاضای دفع وسوسه های شیطان، و رنج روایتی هیجده سال با درد و بیماری، منافات با مقام صبروشکیبایی ندارد، آن هم بعد از هفت سال یا به روایتی هیجده سال با درد و بیماری و فقر و نداری ساختن و تحمل کردن و شاکر بودن.

قابل توجه اینکه در این جمله، حضرت ایوب به سه وصف مهم توصیف شده است که در هر کسی باشد انسان کاملی است:

  1. مقام عبودیت
  2. صبر و شکیبایی و استقامت
  3. بازگشت پی در پی به سوی خدا

«ایوب» در قرآن و تورات

چهره ی پاک این پیامبر بزرگ را که مظهر صبر و شکیبایی است، تا آن پایه که صبر ایوب در میان همه ضرب المثل است، در قرآن مجید دیدیم، که چگونه خداوند در آغاز و پایان این داستان بهترین تجلیل را از او به عمل می آورد.

ولی متأسفانه سرگذشت این پیامبر بزرگ نیز از دستبرد جاهلان و یا دشمنان دانا مصون نمانده، و خرافاتی بر آن بیماری بدنش کرم برداشت، و آنقدر متعفن و بد بو شد که اهل قریه او را از آبادی بیرون کردند!

بدون شک چنین روایتی مجعول است هر چند در لابلای کتب حدیث ذکر شده باشد. زیرا رسالت پیامبران ایجاب می کند که مردم در هر زمان بتوانند با میل و رغبت با آنها تماس گیرند، و آنچه موجب تنفر و بیزاری مردم و فاصله گرفتن افراد از آنها می شود، خواه بیماری های تنفرآمیز باشد و یا عیوب جسمانی، و یا خشونت اخلاقی، در آنها نخواهد بود، چرا که با فلسفه ی رسالت آنها تضاد دارد.

ولی در تورات کتاب مفصلی درباره ی «ایوب» دیده می شود که قبل از «مز امیر داود» قرار دارد، این کتاب مشتمل بر 42 فصل است، و در هر فصل بحث های مشروحی وجود دارد، در بعضی از این فصول مطالب زننده ای به چشم می خورد، از جمله اینکه در فصل سوم می گوید: ایوب زبان به شکایت باز کرد و شکوه بسیار نمود، در حالی که قرآن او را به مقام صبر و شکیبائی ستوده است.

 بر خلاف تورات کنونی که او را در زمره ی پیامبران نشمرده بلکه متمکن و نیکوکاری دارای اموال و فرزندان بسیار می داند.

  1. سوره «ص» آیه 41
  2. سوره «ص» آیه 42
  3. سوره«ص» آیه 43
  4. سوره «ص» آیه 44
  5. سوره «ص» آیه 44


 قصه های قرآن/ آیة الله ناصر مکارم شیرازی

 

 

نظر از: مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب [عضو] 
مدرسه  ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

الهی هر که تو ر ا شناخت و علم مهر تو افراخت هر چه غیر از تو بود بیانداخت…
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند ؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟
خواجه عبدالله انصاری

1394/02/29 @ 11:33


فرم در حال بارگذاری ...