« عوامل نورانی شدن قلب | تاوان فراموشی یادخدا » |
چگونه بر هوای نفس غالب شویم؟
نوشته شده توسطرحیمی 17ام مرداد, 1395بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 24/3/95، مطابق با هفتم رمضان 1437 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تحلیلی روانشناختی از تحولات صدر اسلام
انسان و پیروی از هوای نفس
بحث ما درباره عوامل انحراف و سقوط انسان بود و به اين نتيجه رسيديم که مهمترين عامل انحراف، پيروي از هواي نفس است. در دو جلسه گذشته با استفاده از آيات قرآن بحثهايي درباره تبعات پيروي از هواي نفس مطرح کرديم. پرسشي که در اين زمينه مطرح ميشود اين است که چه کنيم تا بتوانيم بر هواي نفس غالب شويم؟ يک سري عوامل طبيعي و غريزي در ما وجود دارد که ما را به کارهايي وادار ميکند که نامش پيروي از هواي نفس است. ابتدا مکروهات، سپس مشتبهات و محرمات تا ميرسد به کبائر موبقه، همه از مصاديق پيروي از هواي نفس است. عواملي که باعث ميشود انسان به اين امور دست يازد يا لذتهاست و يا فرار از دردها و رنجها، ولي به هر حال اين انگيزهها به طور طبيعي در انسان هست. از روزي که انسان متولد ميشود و هنوز چيزهاي ديگر را درک نکرده، لذت خوردن و آشاميدن و همچنين رنج درد را درک ميکند. لذت و الم هميشه با انسان است و عاملي طبيعي باعث ميشود انسان درصدد کسب لذت و فرار از درد و رنج برآيد. سپس کمکم اين عوامل گسترش پيدا ميکند، و از آنجا که بين لذتهاي مطلوب انسان تضاد حاصل ميشود، درصدد انتخاب يک کار بر کار ديگر برميآيد.
لذت، منفعت، مصلحت
در اين مسير سه مرحله براي انسان اتفاق ميافتد؛ يکي لذتها و دردهاي آني و لحظهاي است؛ انسان از چيزهايي خوشش ميآيد و از ديدن آنها لذت ميبرد. همچنين از خوردن چيزي که ملايم طبعش است لذت ميبرد.
معمولا ما مفهوم لذت را براي همين احساس لحظهاي و آني به کار ميبريم، اما کمکم متوجه ميشويم که براي رسيدن به لذت خاصي بايد مقدماتي انجام بگيرد و اين طور نيست که هر کاري را که انجام ميدهيم بلافاصله در همان حال برايمان لذتي پيدا شود. گاهي بايد مقدماتي فراهم کرد و کارهايي انجام داد تا به آن امر لذيذ رسيد. براي اين حالت تعبير «منفعت» را به کار ميبرند و ميگويند هرچند الان اين کار درد و رنج هم دارد اما منفعت دارد. براي مثال وقتي پزشک نسخهاي به مريض ميدهد و به او ميگويد: اين دارو را بايد بخوري و اين دارو براي شما منفعت دارد؛ به اين معناست که اين دارو باعث ميشود که در آينده براي شما راحتي پيدا شود و از سلامتيتان لذت ببريد. اکنون ممکن است انسان از خوردن دارو لذتي نبرد و حتي گاهي ناراحت هم بشود، ولي نافع است. نافع است يعني يا مقدمه است براي لذت بعدي و يا باعث ميشود که انسان از رنج بعدي راحت شود. اين تعبير را در مقابل ضرر به کار ميبرند که چيزي است که باعث درد و رنج ميشود.
مرحله بالاتر، مرحله «مصلحت» است. گاهي انسان با دو چيز نافع روبهرو است، اينها را با هم مقايسه ميکند که کدام نفعش بيشتر است. همچنين گاهي دو چيز است که هر دو ضرر دارد، ولي بالاخره چارهاي نيست و بايد يکي از آنها را انجام دهد. در اينجا انسان سعي ميکند بفهمد کدام ضررش کمتر است. در اينجا تعبير مصلحت به کار ميرود. مصلحت دارد يعني نفع بيشتر يا ضرر کمتري دارد. بعضي تصور ميکنند که مصلحت از چيزي غير از لذت است، اما بايد گفت درست است که عنوان مصلحت چيزي غير از لذت است، ولي به هر حال انجام آنچه مصلحت دارد چه نتيجهاي دارد؟ روشن است که يا باعث اين ميشود که انسان سلامتي پيدا کند يا باعث اين ميشود که بلايي از انسان دفع شود؛ يا دستآخر باعث ميشود که انسان به بهشت برود و به لذت برسد. بنابراين انسان نهايتا طالب لذت و فرار از درد و رنج است؛ ولی این حالت گاهي مستقيما براي انسان پيدا ميشود که ميگوييم لذت دارد، گاهي مقدمه لذت است که ميگوييم منفعت دارد، و گاهي در مقام ترجيح آن را رعايت ميکنيم، که ميگوييم مصلحت است.
گاهي انسان نسبت به بعضي از ميلهاي غريزي حيواني طوري ميشود که کأنه اسير ميشود و نميتواند خود را رها کند. کساني که به بعضی از لذتها عادت کردهاند، اینگونهاند. نمونه بارزش کسی است که به مواد مخدر عادت کرده است. ابتدا آن را استعمال میکند تا لذتي ببرد يا از درد و رنج، و فکر و خيالي راحت شود. وقتي عادت کرد ديگر اسير ميشود و اصلا نميتواند آن را ترک کند؛ البته این حالت منحصر در مواد مخدر نيست و عادت به بعضي از گناهان نیز همين طور است. وقتی انسان به گناهی عادت کرده است کأنه بياختيار مرتکب آن گناه ميشود، از راه چشم باشد یا از راه گوش یا زبان. انسان وقتي معتاد ميشود، اسير ميشود.
چه کنيم که اسير هوای نفس نشويم و امیر آن باشيم؟ چه کنیم که ما فرمان بدهيم و آن تابع اختيار ما شود؟ چه کنیم که هرگاه خودمان خواستیم دنبال لذتهاي حسي برويم، نه آنکه آنها بر ما غالب شوند و ما را به طرف خودشان بکشانند؟ از آيات و روایاتي که در جلسات گذشته خوانديم به دست ميآيد که مؤمن بايد اين تصميم را بگيرد که تابع هواي نفسش نباشد، اما کسيکه اسير و معتاد شده، تصور ميکند که نميتواند. وقتي انسان عادت کند، به آساني نميتواند مخالفت کند، ولي غيرممکن نيست. چه کنيم که بتوانیم تصميم قطعي بگيريم که تابع هواي نفس نباشيم و با آن مخالفت کنيم؟
پارادکس ترک لذت!
در جلسات گذشته به این نتیجه رسیدیم که هر کار اختياري مبتنی بر يک شناخت و يک ميل است. اين ميل نیز نهايتا ميل به چيزي است که لذت دارد. حال در اینجا ميخواهيم تصميم بگيريم که به ترک لذت ميل پيدا کنيم! این کار به نظر متناقض ميآيد، چون کار اختياري کاري است که انسان انجام ميدهد تا خوشش بيايد و انگيزه براي انجام کار اختياري لذت است، حال ما ميخواهيم تصميم بگيريم که به اختيار خود لذت را ترک کنيم! آیا اصلا این کار شدنی است؟
پاسخ این پرسش در همان مقدمهاي است که امروز به آن اشاره شد. گفتيم گاهي ما به دنبال لذت آني هستيم، گاهي به دنبال منفعت هستيم و کاري را انجام ميدهيم که در آینده لذت دارد اگرچه ممکن است اکنون زحمت، رنج یا تلخي داشته باشد. بنابراین اگر بخواهيم لذت آني را ترک کنيم، بايد بدانيم که به دنبال این ترک لذت، کسب لذت بزرگتري است. اگر اين مسئله را درست درک کنيم که وقتي اين لذت آني را ترک میکنیم، لذت بالاتري به دست میآوریم يا از درد و رنج بزرگي رهايي پيدا ميکنم، انگيزه پیدا میکنیم که با اختيار این لذت را ترک کنیم. حل معما به اين است که ما فکر کنيم ببينيم ترک لذت چه مصلحت يا منفعتی ميتواند داشته باشد.
آثار پیروی از هوای نفس
در روايات برای دوری از پیروی هوای نفس، هم راههايي کلي ذکر شده است، و هم در موارد خاص دستورالعملهاي جزيي و کاربردي. از جمله رواياتي که در اين باب وارد شده رواياتي است که در معتبرترين کتاب عالم تشيع آمده است. روایاتي متعدد با سندهای خوب و متعدد در مضامیني مشابه. روایات بسیار جالبی است و دارويی است کلي براي اينکه انسان بتواند با هواي نفس مخالفت کند. متن این روایات، حديث قدسي است يعني کلام خداست؛ البته اين چند حديث جهت مشترک ديگری هم دارند و آن این است که ابتدای همه آنها با چند قسم جلاله شروع ميشود. میفرماید: لَايُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلى هَوَايَ إِلَّا شَتَّتُّ عَلَيْهِ أَمْرَهُ، وَلَبَّسْتُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ، وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا، وَلَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ؛[1] هيچ بندهاي نيست که ميل خودش را بر ميل من مقدم بدارد، مگر اینکه کارش را پراکنده میکنم. وقتي انسان به دنبال يک هدف ميرود، مسير مستقيمي دارد و به تدريج با هر قدم به هدف نزديک ميشود، اما گاهی اینطور نیست و نمیداند باید چه کند؛ يک قدم به راست ميرود، يک قدم به چپ ميرود، برميگردد، بالا و پايين ميرود. در این صورت طبعا به نتيجه هم نميرسد؛ اگر هم به نتیجه برسد بايد خيلي زحمت بکشد تا اتفاقا به هدف برخورد کند. خداوند میفرماید: اول نتيجه پیروی از هوای نفس اين است که کار انسان متشتت و به هم ريخته ميشود و از مسير صحيح باز ميماند.
وَلَبَّسْتُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا؛ دنيايش را آشفته ميکنم. آنچنان دلش را مشغول امور دنيا ميکنم که به کار ديگری نميرسد. شب و روز در فکر اين است که چه کنم که آن دلخواهم عملی شود. شايد ديده یا شنيده باشيد بعضي را که به بعضي از گناهان عادت دارند، اگر از صبح تا شب در خيابان راه بروند، آرامشان نميکند. به خيال خودش دنبال لذت است، اما خستگي و ناراحتي و آشفتگي ذهنش، با لذتي که احيانا ببرد هيچ قابل مقايسه نيست. این آثار برای کسي است که بخواهد ميل خودش را بر خواست خدا مقدم بدارد. همه ما در این دنیا زحماتي ميکشيم و میخواهیم درآمدي داشته باشيم تا روزيمان را گسترش دهيم. تلاشهاي انسان در دنيا براي همينهاست، اما وقتي ذهن انسان مشوش ميشود، اين طرف، آن طرف، از صبح تا شب زحمت ميکشد، دائما مضطرب است که چگونه دیگران را فریب دهد و همين طور با ناراحتي شبانهروزش را ميگذراند، اما دستآخر هم به چیزی غير از آنچه برايش مقدر است، نخواهيد رسيد؛ وَلَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ؛ اگر اين زحمتها را نميکشيد، آنچه برايش مقدر بود از راه صحيح به او ميرسيد. اين حاصل اين است که دلخواه خودش را بر خواست خدا مقدم داشته است.
آثار مخالفت با هوای نفس
اين يک طرف قضيه است. اما اگر عبدی روی دلخواه خودش پا گذاشت و به دنبال این رفت که ببيند خدا چه چیز را دوست دارد، به چه آثاري میرسد؟ لَايُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلى هَوَاهُ؛ اگر دلخواه من را خواست و من را بر خواست خودش مقدم داشت، اولین فايدهاش اين است که فرشتگان را برای حفاظت از او ميگمارم؛ اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِكَتِي؛ به جاي اينکه تلاش کند تا به صورتی از بلايي مصون بماند، من فرشتگان را ميفرستم که حفظش کنند و بلاها را از او دور کنند. وَكَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ رِزْقَه؛ آسمان و زمين را کفيل روزي او قرار ميدهم. اين همه تلاش ميکرد براي اينکه يک ذره روزياش بيشتر شود؛ منِ خدا، آسمان و زمین را کفيل روزي او قرار ميدهم. وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ كُلِّ تَاجِرٍ؛ معمولا براي اينکه انسان کسب روزي کند، معامله و داد و ستد ميکند. منِ خدا ضامن سود معاملات و داد و ستدي هستم که چنین کسی انجام ميدهد. و در نهايت وَ أَتَتْهُ الدُّنْيَا وَ هِيَ رَاغِمَة؛ دنيايي که همه با تلاش و زحمت به دنبال آن ميروند تا اندکي از آن را به دست بياورند، خود با خضوع تسليم او ميشود. هستند کساني که هيچ زحمتي براي دنيا نميکشند و از اينکه در جامعه شناخته شوند فرار ميکنند، اما عليرغم ميلشان هم منافع دنيوي نصيبشان ميشود و هم عزت و احترام مردم.
مخالفت با هوای نفس و آخرتگرایی
روايت دیگری با اندکی تفاوت ولی با همین مضمون از امیرمؤمنانعلیهالسلام نقل شده است که دو نکته در آن وجود دارد که در روايت قبل نبود. لَا يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ هَمَّهُ فِي الآخِرَة وَ غِنَاهُ فِي قَلْبِهِ؛[2] يکي اينکه اگر خواسته من را بر دلخواه خودش مقدم بدارد، من اين توفيق را به او ميدهم که تمام همّاش مصروف آخرت باشد. چنین کسی وابستگي به دنيا ندارد. به اندازه رفع نيازش استفاده ميکند اما به آن دلبستگي ندارد. همیشه فکر اين است که من براي زندگي ابديام چه کار کنم؛ اما کسي که فقط فکر هواي نفسش است، اصلا ياد آخرتش هم نميافتد. چنین کسی اصلا فرصت نميکند که ببيند آیا آخرتي هم هست يا نیست!
مخالفت با هوای نفس و بینیازي از دیگران
نکته ديگر این حدیث این است که همه ما از اينکه نيازمند باشيم و احساس فقر و کمبود کنيم ناراحتيم. دلمان ميخواهد هر چه را نياز داريم، داشته باشيم. اما اصحاب دنيا غنايشان را نزد ديگران ميجويند. به دنبال این هستند که از مردم کمک بگيرند و از آنها تملق کنند تا نيازشان رفع شود. در نهايت، کاري میکنند که مردم آنها را دوست بدارند و به آنها رأي بدهند؛ اين هم فقر است. اما اگر کسي دنبال خواست خدا باشد، ثروت خودش را در درون خودش جستوجو ميکند و در دلش بينياز است. چنین کسی احساس نیاز به هيچ کس نميکند. او به امور دنیا دلبستگي ندارد. دلبستگي او به خدا، عالم آخرت و ثوابهاي اخروي است که خدا برايش ضمانت کرده است. احساس نیاز او فقط به خداست که این هم عين ثروت و عزت است؛ كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً؛[3] چه عزتي از اين بالاتر که فقير تو باشم، در دست تو باشم، تو هرطور میخواهی مرا پرورش دهی.؟!
مراتب لذت در مؤمنان
خلاصه اینکه آدميزاد در دنيا از چند حال خارج نيست. يا فقط دنبال لذتهاي آني است، که اين همان تبعيت هواي نفس است. طبعا چنین کسی دنبال آخرت نميرود. اين براي کفار است. اما مؤمنين که ايمان به خدا و قيامت دارند سه دسته ميشوند؛ يک دسته کسانی هستند که انگيزهشان اين است که منافع دنيوي بيشتري (البته از راه حلال) به دست آورند. عدهاي ديگر از اين بالاترند؛ انگيزهشان لذتهاي اخروي است، و توجه زیادی به امور دنيا ندارند؛ نگرانيشان بیشتر اين است که وقتی از اين عالم رفتند، چه خواهد شد. دسته ديگر کسانی هستند که خيلي فراتر از این امور هستند و در عالم ديگري زندگي ميکنند. اصلا لذتشان به خوردنيها و آشاميدنیها و حتي حورالعين نيست. چنین کسانی لذتشان در محبت خداست.
عاشق بالاترين لذتها را از ديدار معشوق ميبرد. حاضر است هر گرسنگي، هر سختي و هر مشکلي را تحمل کند تا با معشوقش انس داشته باشد. حتي گاهي حاضر است يک سال زحمت بکشد تا يک لحظه محبوبش را ببيند و از ديدنش لذت ببرد. بعضي از مؤمنان هستند که همه لذتهاي آخرتي را حاضرند بدهند تا يک لحظه خدا را بيابند؛ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ.[4] همان که به شهدا وعده داده شده است. البته غير از شهدا هم کساني هستند که هميشه حاضرند فداکاري کنند و دنبال اين هستند که وظيفهشان را انجام بدهند، حال جهاد و شهادت باشد یا کار دیگر. انگيزه چنین کسانی نه خوردنيها و آشاميدنيهاي دنياست، نه حتي خوردنيها و آشاميدنيهاي بهشت؛ إلهي ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنتك ولکن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك.[5]
ترغیب بر اساس مراتب ایمان
وقتي ميخواهند به مؤمنان بگويند که با هواي نفس مخالفت کنيد، باید به دسته اول بگويند که در اثر مخالفت با هواي نفس، روزيتان در همين عالم وسيع ميشود. او به دنبال لذتهاي حلال دنيا مثل خانه خوب، همسر زيبا و عزت دنيايي است؛ به او میگويند که از هواي نفست صرفنظر کن تا خدا خانه خوب، روزي حلال و زندگی راحت به تو بدهد.
اما کلاس دسته دوم بالاتر است. درباره آنها ميگويد: جَعَلْتُ هَمَّهُ فِي آخِرَتِهِ؛ غصه دنيا را از دلش برميدارم تا فکر آخرتش باشد. اما به دسته سوم که فقط دنبال محبت و انس با خدا هستند ميگويد: إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ.[6] بالاترين لذت براي اينها اين است که محبوب هم آنها را دوست بدارد. براي عاشق لذتي بالاتر از اين نيست که بداند معشوق او را دوستش ميدارد. میفرماید: اگر خدا را دوست داريد حتما بايد دنبال اين باشيد که خدا شما را دوست بدارد. ميدانيد باید چه کار کنيد که خدا دوستتان بدارد؟ تابع دستورات خدا باشيد!
حاصل آنچه از اين روايات به ضميمه اين آيه شريفه استفاده ميشود آن است که ما اگر بدانيم که در مخالفت با هواي نفس هم روزي انسان زياد ميشود، هم باعث ميشود که سعادت آخرتش تأمين شود، و هم خدا دوستش بدارد، تصميم قطعي ميگيریم که با هواي نفس مخالفت کنیم و دنبال رضاي خدا باشیم.
وفقنالله واياکم انشاءالله.
فرم در حال بارگذاری ...