« در آرزوی تو به قصد كوی تو- خانم ها بخوانند! | از آیات خداوند متعال سرپیچی نکنید! » |
کمی بیشتر از ولی امر مان بدانیم!
نوشته شده توسطرحیمی 10ام شهریور, 1393«محشور شدن ما با حضرت آقا به سال 61 برمیگردد که ایشان رییس جمهور بودند و من مسئولیت حفاظت سپاه را برعهده داشتم.»
از طرف سپاه، علی شمخانی به عنوان جانشین فرمانده کل و مسئول اطلاعات نیز در جلسات شورای امنیت کشور شرکت میکردند.
«در همین جلسات بود که بنده نیز گاهی برای گزارش حفاظت از شخصیت ها شرکت داشتم و حضرت آقا از همانجا ما را شناختند و زمانی هم که ایشان برای سرکشی به مناطق جنگی میرفتند، بنده ایشان را همراهی میکردم.»
آنچه در زیر میخوانید، خاطراتی است شنیدنی که فرمانده سابق سپاه ولی امر با لهجه شیرین شیرازی در حالی که در برخی دقایق با بغض همراه بود، با حضور در خبرگزاری فارس تعریف کرد.
«سردار محمدحسین نجات» شاید مهمترین مسئولیت خود را در سال 79 برعهده گرفت: «فرماندهی سپاه ولی امر» که مسئولیت آن، حفاظت از بیت رهبری است و به مدت 10 سال در این مسئولیت ماند.
اگرچه بیشتر «نجات» را یک چهره امنیتی و به دور از رسانه میشناسند، اما او با روی خوش به درخواست ما پاسخ مثبت داد و به بیان برخی خاطرات و ناگفته ها از 10 سال زندگی نزدیک با رهبر معظم انقلاب پرداخت.
* نماز عید در پادگان گُلف
یک مرتبه بعد از پذیرش قطعنامه -درست خاطرم نیست که عید فطر بود یا عید قربان- عراق مجددا حملهای کرده بود و حضرت «آقا» برای سرکشی به پادگان گُلف* آمدند.
جالب است که «آقا» حتی در این وضعیت هم نماز عید را حذف نکردند و به همراه دیگر پاسدارها که حدود 20 نفر بودند، نماز جماعت خواندند و وقتی بنده رسیدم، ایشان در حال خواندن خطبهها بودند.
* پادگان گُلف (منتظران شهادت) در اهواز در دوران دفاع مقدس به عنوان مرکز فرماندهی جنگ، محورهای عملیاتی خوزستان را اداره میکرد.
این ستاد در سال 1359 فعال شد. تشکیل اتاق جنگ و فعال شدن اطلاعات و عملیات، اعزام نیرو تشکیل واحدهای جنگ و حضور مسئولین نظام از مشخصات اصلی پادگان منتظران شهادت (گُلف) بوده است. گُلف تا پایان جنگ به عنوان پایگاه فرماندهی و هدایت جنگ مورد استفاده قرار میگرفت.
* وقتی پنیر کوپنی تمام شد
زندگی «آقا» یک زندگی معمولی است.
یکی از برادرها که محافظ ایشان بود، تعریف میکرد در زمانی که اجناس کوپنی بود، هیچ وقت در منزل ایشان ما مثلا پنیر غیر از کوپنی ندیدیم.
همراه با رهبر انقلاب در مزار شهدای کرمان - اردیبهشت 84
یک مرتبه یکی از آقازادهها که فکر میکنم آقا میثم بود، آمدند تا با محافظها صبحانه بخورد. وقتی آمدند دنبال ایشان، «آقا» فرمودند ایشان (فرزندشان) به نان و پنیر علاقه دارند و چون پنیر کوپنی منزل ما هم تمام شده، آمده است با شما نان و پنیر بخورد.
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...