اهمیت اربعین حسینی در کلام مقام معظم رهبری

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

اهمیت اربعین از کجاست؟

صرف اینکه چهل روز از شهادت شهید می گذرد، چه خصوصیتی دارد؟

اربعین خصوصیتش به خاطر این است که در اربعین حسینی یاد شهادت حسین زنده شد و این چیز بسیار مهمی است.

شما فرض کنید اگر این شهادت عظیم در تاریخ اتفاق می افتاد،

یعنی حسین بن علی و بقیه شهیدان در کربلا شهید می شدند، اما بنی امیه موفق می شدند همانطور که خود حسین را و یاران عزیزش را از صفحه روزگار برافکندند و جسم پاکشان را در زیر خاک پنهان کردند، یاد آنها را هم از خاطره نسل بشر در آن روز و روزهای بعد محو کنند. ببینید در این صورت آیا این شهادت فایده ای برای عالم اسلام داشت؟

یا اگر هم برای آن روز یک اثری می گذاشت، آیا این خاطره در تاریخ هم، برای نسل های بعد هم، برای گرفتاری ها و سیاهی ها و تاریکی ها و یزیدی های دوران آینده تاریخ هم اثری روشنگر و افشا کننده داشت؟

اگر حسین شهید می شد، اما مردم آن روز و مردم نسل های بعد نمی فهمیدند که حسین شهید شده، آیا این خاطره چه اثری و چه نقشی می توانست در رشد و سازندگی و هدایت و برانگیزانندگی ملت ها و اجتماعات و تاریخ بگذارد؟

می بینید که هیچ اثری نداشت، بله حسین که شهید می شد، خود او به اعلی علیین رضوان خدا می رسید، شهیدانی که کسی نفهمید و در غربت، در سکوت، در خاموشی شهید شدند، به اجر خودشان در آخرت رسیدند، روح آنها فتوح و گشایش را در درگاه رحمت الهی به دست آورد، اما آیا چقدر درس شدند، چقدر اسوه شدند، درس، آن شهیدی می شود که شهادت او و مظلومیت او را نسل های معاصر و آینده او بدانند و بشنوند، درس و اسوه آن شهیدی می شود که خون او بجوشد و در تاریخ سرازیر بشود، مظلومیت یک ملت آن وقتی می تواند زخم پیکر ستم کشیده شلاق خورده ملت ها را شفا بدهد و مرهم بگذارد که این مظلومیت فریاد بشود، این مظلومیت به گوش انسان های دیگر برسد، برای همین است که امروز ابرقدرت ها صدا توی صدا انداختند که صدای ما بلند نشود، برای همین است که حاضرند پول های گزاف خرج کنند تا دنیا نفهمد که جنگ تحمیلی چرا به وجود آمد، با چه انگیزه ای، با دست که، با تحریک که. آن روز هم دستگاه های استکباری، حاضر بودند هر چه دارند خرج کنند به قیمت این که نام و یاد حسین و خون حسین و شهادت عاشورا مثل درس در مردم آن زمان و ملتهای بعد باقی نماند و شناخته نشود. البته در اوائل کار درست نمی فهمیدند که چقدر مطلب با عظمت است. هر چه بیشتر گذشت، بیشتر فهمیدند.

...

در اواسط دوران بنی عباس حتی قبر حسین بن علی علیه السلام را ویران کردند، آب انداختند، خواستند از او هیچ اثری باقی نماند. نقش یاد و خاطره شهیدان و شهادت این است، شهادت بدون خاطره، بدون یاد، بدون جوشش خون شهید، اثر خودش را نمی بخشد و اربعین آن روزی است که برافراشته شدن پرچم پیام شهادت کربلا در آن روز آغاز شد و روز بازماندگان شهداست. حالا چه در اربعین اول، خانواده امام حسین علیه السلام به کربلا آمده باشند و چه نیامده باشند.

اما اربعین اول آن روزی است که برای اولین بار زائران شناخته شده حسین بن علی به کربلا آمدند؛ جابربن عبدالله انصاری است و عطیه از اصحاب پیغمبر، از یاران امیر المومنین آمدند آن جا و جابربن عبدالله حتی نابینا بود - آن طور که در نوشته ها و اخبار هست - و دستش را عطیه گرفت و برد روی قبر حسین بن علی گذاشت و او قبر را لمس کرد و گریه کرد و با حسین بن علی علیه السلام حرف زد و با آمدن خود و با سخن گفتن خود خاطره حسین بن علی را زنده کرد و سنت زیارت قبر شهداء را پایه گذاری کرد. یک چنین روزمهمی است روز اربعین.

هدف از حرکت امام حسین علیه السلام

حرکت امام حسین علیه السلام برای اقامه حق و عدل بود. «انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی ارید ان امر بالمعروف وانهی عن المنکر… »[1]

در زیارت اربعین که یکی از بهترین زیارات است، می خوانیم:

«و منح النّصح و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرةالضّلاله». آن حضرت در بین راه، حدیث معروفی را که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند، بیان می فرمایند:

«ایهاالنّاس انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناکثا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و سلم یعمل فی عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقّا علی اللَّه ان یدخله مدخله»[2]

تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نیز گفتاری که درباره ی آن بزرگوار از معصومین رسیده است، این مطلب را روشن می کند که غرض، اقامه ی حق و عدل و دین خدا و ایجاد حاکمیت شریعت و برهم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان بوده است. غرض، ادامه ی راه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دیگر پیامبران بوده است که:

«یا وارث ادم صفوةاللَّه یا وارث نوح نبی اللَّه… »[3] و معلوم است که پیامبران هم برای چه آمدند:

«لیقوم النّاس بالقسط». اقامه ی قسط و حق و ایجاد حکومت و نظام اسلامی.

اهمیت اربعین

اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایه گذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسین بن علی علیه السّلام در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل های بعد، از دستاورد شهادت استفاده ی زیادی نخواهند برد.
درست است که خدای متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه می دارد و شهید به طور قهری در تاریخ و یاد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبیعی یی که خدای متعال برای این کار - مثل همه ی کارها - قرار داده است، همین چیزی است که در اختیار و اراده ی ماست. ما هستیم که با تصمیم درست و بجا، می توانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفه ی شهادت را احیا کنیم و زنده نگهداریم.

رمز زنده ماندن واقعه ی عاشورا

اگر زینب کبری سلام اللَّه علیها و امام سجّاد صلوات اللَّه علیه در طول آن روزهای اسارت - چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام وبعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهای متمادی که این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفه ی عاشورا و هدف حسین بن علی و ظلم دشمن را بیان نمی کردند، واقعه ی عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقی نمی ماند.
چرا امام صادق علیه الصّلاة والسّلام - طبق روایت - فرمودند که هر کس یک بیت شعر درباره ی حادثه ی عاشورا بگوید و کسانی را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟ چون تمام دستگاههای تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگهداشتن مسأله ی عاشورا و کلاً مسأله ی اهل بیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، این گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهای ظالم و ستمگر، حداکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنت آمیز می کردند. در چنین فضایی، مگر ممکن بود قضیه ی عاشورا - که با این عظمت در بیابانی در گوشه یی از دنیای اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقی بماند؟ یقیناً بدون آن تلاشها، از بین می رفت.

آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسین بن علی علیه السّلام بود. به همان اندازه که مجاهدت حسین بن علی علیه السّلام و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب علیهاالسّلام و مجاهدت امام سجّاد علیه السّلام و بقیه ی بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنه ی نظامی نبود؛ بلکه تبلیغی و فرهنگی بود. ما به این نکته ها باید توجه کنیم.

درس اربعین

درسی که اربعین به ما می دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانی که علیه جنگ به راه نیفتاد جنگی که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهدای عزیزی که جانشان - یعنی بزرگترین سرمایه شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه ها و مجله ها و کتاب هایی که منتشر می کردند، در ذهن آدم های ساده لوح در همه جای دنیا، چه تلقینی توانستند بکنند.

حتّی افراد معدودی از آدمهای ساده دل و جاهل و نیز انسان های موجّه و غیر موجّهی در کشور خودمان هم، در آن فضای ملتهب جنگ، گاهی حرف هایی می زدند که ناشی از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود که امام عزیز را برمی آشفت و وادار می کرد که با آن فریاد ملکوتی، حقایق را با صراحت بیان کند.

اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهی ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتی که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکی است. البته، اکثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به برکت آگاهی ناشی از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیدا کرده اند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایی را که در مقابل چشم مردم بود، به عکس و واژگون نشان داد و منعکس کرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفته ها و بافته ها و یاوه گوییهای تبلیغات جهانی، بکلی سلب شده است.

دستگاه ظالم جبار یزیدی با تبلیغات خود، حسین بن علی علیه السلام را محکوم می ساخت و وانمود می کرد که حسین بن علی علیه السلام کسی بود که بر ضد دستگاه عدل و حکومت اسلامی و برای دنیا قیام کرده است!! بعضی هم، این تبلیغات دروغ را باور می کردند. بعد هم که حسین بن علی علیه السّلام، با آن وضع عجیب و با آن شکل فجیع، به وسیله ی دژخیمان در صحرای کربلا به شهادت رسید، آن را یک غلبه و فتح وانمود می کردند! اما تبلیغات صحیح دستگاه امامت، تمام این بافته ها را عوض کرد. حق، این گونه است.

از بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مدظله العالی29/ 06/ 68[4]

پی نوشت:
[1] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 329.
[2] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 382.
[3] شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت وارث.
[4] پایگاه حفظ نشر و آثار آیت الله خامنه ای.


فرم در حال بارگذاری ...

شرح فرازهایی از زیارت اربعین

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

روز بیستم ماه صفر، روز اربعین و به قول شیخ مفید و شیخ طوسی روز بازگشت اهل حرم امام حسین علیه السلام از شام به مدینه، و روز ورود اولین زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاری به کربلا، جهت زیارت امام حسین علیه السلام است.

زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام از نشانه های مؤمن است.

قال العسکری علیه السلام: «علامات المؤمنین خمس: صلاةُ الاحدی و الخمسین و زیارةُ الاربعین والتـَختم فی الیَمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحیم.

از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمودند:

علامات مؤمن پنج چیز است:

  1. اقامه پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز؛
  2. زیارت اربعین؛
  3.  انگشتر به دست راست کردن؛
  4. جبین را در سجده بر خاک گذاشتن؛
  5. در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.

شیخ طوسی در تهذیب و مصباح، زیارت مخصوصه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

فراز اول: سلام های توصیفی

السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛
سلام بر ولی و حبیب - دوست – خدا.
السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛
سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛
درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛
درود بر حسین مظلوم شهید.
السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛
سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.

در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد. برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم علیه السلام با عنوان خلیل الله، حضرت موسی علیه السلام با عنوان کلیم الله، حضرت عیسی علیه السلام با عنوان کلمة الله، حضرت نوح علیه السلام با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم علیه السلام با عنوان صفوة الله و حضرت محمد صلی الله علیه و آله با عنوان حبیب الله مطرح هستند.

...

در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد. برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم علیه السلام با عنوان خلیل الله، حضرت موسی علیه السلام با عنوان کلیم الله، حضرت عیسی علیه السلام با عنوان کلمة الله، حضرت نوح علیه السلام با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم علیه السلام با عنوان صفوة الله و حضرت محمد صلی الله علیه و آله با عنوان حبیب الله مطرح هستند.

برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.

1. سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.
2. سلام به معنای تسلیم.
3. سلام به معنای سلامتی.

حال که معنای سلام مشخص شد که به معنای آسایش، امنیت و سلامتی است، به تفسیر سلام بر امام حسین علیه السلام می پردازیم. سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خودبزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و… اذیت خواهند شد.

زائر باید حال خود را به گونه ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایه اذیت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا باید دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشیمانی از دیده فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان از پستی ها و رذایل و آلودگی ها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می نماید، تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهره اجتماعی - سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها با بت درون مبارزه می کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره یاران آن حضرت قرار می دهد.

فراز دوم: شهادت و گواهی امام صادق علیه السلام به عظمت و برتری امام حسین علیه السلام
اللهم انی اَشهَدُ أنـَّهُ وَلیـُّکَ وَ ابنُ وَلیِّک؛
بار خدایا گواهی می دهم که -امام حسین- ولی تو و فرزند ولی تو است.
وَ صَفیـُّکَ وَ ابنُ صَفیـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک؛
و نیز گواهی می دهم که او برگزیده ی تو و پسر برگزیده ی تو است که به کرم تو رستگار است.
اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة؛
خدایا گواهی می دهم که او را به وسیله شهادت گرامی داشتی.
و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة؛
و به او سعادت عطا فرمودی.
سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خودبزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و… اذیت خواهند شد.
و اجتـَبـیتـَه بطیبِ الولادة؛
و او را از اصل و نسب، پاکی ولادت بخشیدی.
و جَعَلتـَه سیداً من السادة و قائِداً من القادة؛
او را آقایی از آقایان و رهبری از رهبران قرار دادی.
و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطیتـَهُ مَواریثَ الانبیاء؛
و او را مدافعی از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبیاء را به ایشان عطا فرمودی.
و جعلته حُجَة ًعلی خـَلقِک مِنَ الاوصِیاء؛
و شهادت می دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصیاء قرار دادی.
فـَاَعذَرَ فی الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح؛

پس امام حسین علیه السلام نیز در دعوت، عذری باقی نگذاشت و خیر خواهی نمود.

در این دنیا هر کس توسط چیزی و یا عملی به عزت می رسد. امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت، امام حسین علیه السلام را توصیف می نماید که خدایا او ولی تو و فرزند ولی توست، او برگزیده و پسر برگزیده توست. یعنی با تمام عزت و احترامی که برای ایشان قائل بودی ولی به وسیله شهادت به او عزت بخشیدی. تو خواستی که امام به وسیله شهادت، آن هم چنین شهادتی به عزت برسد. خدا به وسیله شهات، امام حسین علیه السلام را به سعادت رسانید. طوری که یزید و وزرایش به دنبال دنیا و کسب مقامات دنیوی بودند و به نوعی به دنبال کسب اعتبار بودند ولی امام حسین علیه السلام که هیچ چشم داشتی به دنیا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاری برای برافراشتن اسلام و اقامه عدالت می دانست.

امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان در فجیع ترین وقایع و جنایت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در این مدت کم، انواع و اقسام جنایت ها و پستی ها دیده می شود که البته بزرگترین چهره این جنایات اینست که بر امام معصوم وارده شده است. شهید مطهری ره می فرماید: ” یک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود، که تا این اندازه تنوع داشته باشد.[1] و به امام با گذراندن چنین وضعیتی کرامت و شرافت داده شد.

فراز سوم: اهداف قیام امام حسین علیه السلام

و بَذلَ مُهجَتـَهُ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَیرَةِ الضـَلالة؛
-خدایا- جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی، سرگردانی و گمراهی نجات دهد.

امام حسین علیه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفیه وصیت نامه ای نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قیام اعلام می دارند. در آنجا می فرماید: من برای اصلاح دین جدّم رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر قیام می نمایم.

با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم حفظ شود و دینی سالم به نسل های بعدی رسانده شود هیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کند که حقیقت دین اسلام به یغما برده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند. پس امام قیام می کند تا پیام دین واقعی را به گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.

با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم حفظ شود و دینی سالم به نسل های بعدی رسانده شود هیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کند که حقیقت دین اسلام به یغما برده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند. پس امام قیام می کند تا پیام دین واقعی را به گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.

فراز چهارم: قاتلان امام حسین علیه السلام

وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَیه مَن غـَرَّته الدُنیا؛
کسانی بر علیه او( امام) همدست شدند که دنیا آنها را فریب داد.
و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدنی وشَری اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛
و بهره هستی خود را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرت خود را به بهای کمی دادند.
و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّی فی هواه؛
گردن فرازی کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.
و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبیکَ؛
و تو و پیغمبر تو را به خشم آوردند.
و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛
و آن( دنیا پرستان) پیروان بنده هایت شدند که خلاف انگیز و نفاق انگیز بودند.
و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبینَ النار؛ و بار گناه به دوش کشیده و به آتش سزاوار شدند.
فـَجاهدهُم فیکَ صابراً مُحتـَسـباً؛
پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالی که شکیبا بود.
حتی سُفـِکَ فی طاعـَتِکَ دمه؛
تا این که در ( راه) طاعت تو خونش ریخته شد.
وَ استـُبیحَ حَریمَهُ؛
هتک حرمت به حرم امام مباح شد.

امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت به توصیف قاتلان می پردازد که ما در این اینجا به عرض از آنان را معرفی می نماییم.

عمر بن سعد بن ابی وقاص یکی از افرادی از که در جریان حادثه کربلا نقش بسزایی را ایفا می نماید. سعد پدر عمر از مسلمانانی است که در سالهای نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله علیه مسلمان شد و در راه دین، شکنجه و محرومیت دیده بود که فتح ایران و بنای کوفه به دست او انجام شد؛ ولی مانند بسیاری از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله علاقه به دنیا بر او غالب گشته و در ماجرای خلافت حضرت علی علیه السلام با آن حضرت بیعت نکرد و در سال 55 یا 58 از دنیا برفت. عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصیت معروف پدرش نام درخشانی داشت؛ اما مرد دنیاپرست و بُزدلی بود که بر طبق روایات رسیده، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام او را مذمت کردند، به همین جهت پدرش هم از او راضی نبود، به طوری که او را از ارث محروم نمود.[2]
نقش عمربن سعد در کربلا، بسیار اساسی بود؛ زیرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زیاد بود که پیش از ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مأموریت یافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه برای بازپس گرفتن یکی از شهرهای استان همدان برود و فرمان حکومت “ری” را نیز به نام او صادر کرده بود.

“شمربن ذی الجوشن” یکی دیگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وی در زمان حضرت علی علیه السلام جزو شیعیان و طرفداران حضرت به شمار می آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعت زیادی از خود نشان داد.[3]

وی علی رغم این که در زمره یاران حضرت علی علیه السلام بود؛ ولی همانند بسیاری از دوستان حضرت، عاقبت به خیر نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاری نفسانی، در ردیف دشمنان حضرت و وطرفداران بنی امیه قرار گرفت.

اینها نمونه هایی از قاتلان امام حسین علیه السلام بودند که به وسیله حبّ دنیا و مقام وسوسه شده و با فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جنگیدند و امام را به شهادت رساندند.
دلائلی نقلی و تاریخی متذکر این نکته است که عامل دنیاپرستی و منفعت طلبی در حادثه کربلا نقش اساسی داشته است. فرزدق شاعر می گوید: من در سال شصت هجری که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسین علیه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داری؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سیوفهم مع بنی امیّه و…؛ مردم دلهاشان با توست، ولی شمشیرهاشان با بنی امیه است و… .[4] سپس حضرت امام حسین علیه السلام در طی بیان مطالبی فرمودند: “انّ النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّیّانون؛ به راستی که مردم، بندگان دنیا هستند و دین و دینداری بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دین را فقط زمانی می خواهند که وسیله ای برای تأمین دنیای آنان شود؛ اما وقتی که به گرفتاری و بلا مورد آزمایش قرار می گیرند، دینداران حقیقی، بسیار اندک هستند".[5]

همیشه در طول تاریخ انسان، دنیا پرستی و قدرت خواهی، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضی از قاتلین حسین علیه السلام نیز گرفتار دنیا و خواسته های آن شدند. آنچه را به طور قطع می توان گفت این است که عامل دنیاخواهی در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلی جنگ (یزید و ابن زیاد) نقش اساسی داشته است؛ زیرا آنها به طور یقین به مقام حسین علیه السلام و حقانیت او آگاهی داشتند؛ ولیکن به خاطر منافع دنیوی و رسیدن به قدرت، راضی به قتل آن حضرت شدند، چنانکه عامربن مجمع بعیدی به امام فرمود: «امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم؛ اما رؤسای آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجین هاشان پر شده است، لذا همه یکدست علیه تواند»

علاوه بر رؤسا تعدادی دیگر در لشکر دشمن بودند، علی رغم آگاهی به حقانیت و مظلومیت حسین علیه السلام، به خاطر از دست ندادن دنیا و زن و بچه در قتل حسین شرکت نمودند؛ البته آنها کسانی بودند که واقعاً نماز می خواندند و شهادتین می گفتند؛ ولیکن به خاطر شکم و ریاست یا ترس از دادن جان و دنیای خود، برخلاف اعتقاد خود با حسین علیه السلام جنگیدند، به همین جهت جنگ اصحاب ابن زیاد در راه عقیده و ایمان نبوده؛ بلکه جنگ با عقیده و خود بوده است؛ یعنی آنها کسانی بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل یعنی آنها کسانی بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل آنها از کفّاری که در راه عقیده خود می جنگیدند، پست ترند، عقاد در همین باره می گوید: “در پستی یاوران یزید همین بس که در کربلا به جهت اعتقادی به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وی می هراسیدند؛ ولی پس از شهادت، لباس او و اهل بیتش را در میان اموال غارت شده بیرون می آوردند و اینان اگر به دین او و رسالت جدّش هم کافر بودند این عمل آنها در مذهب مردانگی پست ترین کار بود".[6]

مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود.

البته خیانت و فاجعه به این بزرگی را نمی توان با عامل دنیا طلبی فرموله کرد؛ زیرا غریزه منفعت خواهی، کم و بیش عامل انحراف بیشتر انسان ها می شود؛ ولیکن در بعضی از اعمال همانند قتل و کشتار باید خبث باطن و اسارت کامل دنیوی، غرق شدن در شهوات و از خود بیگانگی کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد می گوید: “آنان مسخ شدگان زشت رویی بودند که سینه هایشان از کینه فرزندان آدم آکنده بود، به ویژه از کسانی که اخلاق استوار و آثار نیکو داشته اند و به همین دلیل تمامی کینه های خود را از روی دشمنی با وی بر سر آنان ریختند، هر چند که از این کار پاداش و غنیمتی نصیبشان نشد."[7]

پس در کربلا، دنیا چشم و دل یزید، ابن زیاد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوری که با فجیع ترین وضع ممکن، فرزند پیغمبر صلی الله علیه وآله و نور چشم فاطمه سلام الله علیها را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.

فراز پنجم: عبرت آموزی از سالار شهیدان

اشهَدُ انـَّکَ اَمینُ الله وابنُ امینهِ؛
گواهی می دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستی.
عِشتَ سَعیداً وَ مَضَیتَ حَمیداً وَ متَّ فـَقیداً مـَظلوُماً شهیداً؛
گواهی می دهم که سعادتمند زندگی کردی و ستوده در گذشتی، و هنگامی که رحلت کردی از وطن خود دور بودی و در حالی که ستم دیده بودی، به شهادت رسیدی.
و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ؛
و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد
و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛
و ( خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسی که تو را کشت.
و اشهـَدُ انـَّکَ وَفیتَ بِعَهدِ الله؛
و گواهی می دهم که به عهد خدا وفا کردی.
و جاهـَدتَ فی سـَبیلِهِ حتی اتیکَ الیـَقینُ؛
و در راه -خدا- تا رسیدن لحظه مرگ جهاد کردی.

آن حضرت به دلیل موقعیت خاصّی که برایش پیش آمده، درس های زیادی به طور عملی به تمام انسان های تاریخ و جوامع بشری داده است که به اختصار بیان می کنیم:

الف - فضایل شخصی و فردی:
1. توحید و عرفان؛
2. عبادت و بندگی.
3. ترک از خودبیگانگی در برابر دنیا و خواسته های آن؛
4. تسلیم در برابر رضای خداوند؛
5. آگاهی و شناخت به تمام ارزش های الهی و انسانی؛
6. شجاعت و مروّت؛
7. استقامت و پایداری در برابر ناملایمات و سختی ها؛
8. عزّت نفس و مناعت طبع؛
9. عفو و بخشش؛
10. نترسیدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.
و دیگر ویژگی های فردی که در کتب دیگر مطرح است.

ب - اجتماعی و سیاسی:
1. ایثار و از خودگذشتگی؛
2. وفاداری؛
3. برابری و نفی تبعیضات ناروا؛
4. عزّت سیاسی؛
5. امر به معروف و نهی از منکر؛
6. نبودن پیروزی حقیقی در اکثریت؛
7. قربانی کردن مصلحت در پای حقیقت؛ یعنی ترک سیاست های محافظه کارانه، برای اثبات حقیقت؛
8. مبارزه با زور و استبداد، و بیعت نکردن با مستبدان و مستکبران؛
9. جدا نبودن سیاست حقیقی از دیانت و یکی بودن حماسه و عرفان.

جمله “بابی انت و امی” در اصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است، همانند الفاضی که در زمان ما برای احترام بیان می شود، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و… در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.

این درس ها و پیام ها، قطره ای است از دریای بی کران از عالی ترین نمونه انسانیّت. حال چگونه می شود، کسی خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجیه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خیر نشده باشد. و چگونه ممکن است، انسانی در دنیا با آن حضرت، همگون و هم عقیده و هم جهت (فردی، اجتماعی، سیاسی) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمین آخرت و سعادت در آنجا بستگی، به سعادت در دنیا دارد، پس حال که دانستیم در همراهی با حسین علیه السلام چه ارزشی نهفته است، جای آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خدای متعال خواستار وجاهت و مقبولیت نزد خودش به واسطه همراهی با حسین علیه السلام باشیم.

فراز ششم: تجدید بیعت با سرور شهیدان حسین بن علی علیهما السلام

اللهم انّی اُشهـِدُکَ اَنّی وَلیٌ لِمَن والاهُ؛
خدایا! من تو را گواه می گیرم که هر آن که حسین علیه السلام را دوست دارد، دوست می دارم.
و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ؛
و دشمنم با هر کسی که دشمن اوست.
بِابی انتَ وَ اُمّی یابنَ رَسولِ الله؛
پدر و مادرم به فدایت ای فرزند پیغمبر اکرم.

این اذکار یعنی پیروی ما از آن بزرگواران در حدی است که در مقابل دوستان آنان، حقیقت “صلح” و در برابر دشمنان آنان حقیقت “جنگ و محاربه” هستیم و در حقیقت این مطلب است، که در تمام شداید و سختی ها و گرفتاری ها و همچنین در تمام شادی ها و آرامش ها با شما، بلکه عین شما هستیم.

مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او می شود، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود، فرمود: “اللّهم انّ هؤلاء اهل بیتی و خاصّتی و حامّتی، لحمهم لحمی و دمهم دمی، یؤلمنی ما یؤلمهم و یُحرجنی ما یُحرجهم، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم منی و انا منهم…؛ [8] پس آن زمانی که تمامی آنان (پنج تن( گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفین عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوی آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اینان اهل بیت و خاصان و یاوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ایشان را بیازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگیده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی ورزیده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پلیدی را از آنان زدوده، و پاکشان گردان…. “

یعنی نتیجه را بیان می داریم، که نزدیکی و اتصال من در حدی است که گویی حقیقت سازش شده ام با کسانی که با شما در صلحند و حقیقت جنگ و دشمنی شده ام با کسانی که با شما در جنگند.

بابی انت و امّی
پدر و مادر من فدای تو باد.

باء، در “بابی” برای تفدیه (فدا و قربانی شدن) است. و ابی، به معنای پدر من و امی، مادر من است.
این جمله “بابی انت و امی” در اصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است، همانند الفاضی که در زمان ما برای احترام بیان می شود، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و… در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.
از طرفی این لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال می گردد، در حالی که ظاهرا “امام” از دنیا رفته است؛ ولی به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حیات ابدی، همانند اموات است، ثانیاً، در بسیار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهی ما در مورد فلان کس که از دنیا رفته می گوییم، فدایش گردم، پس استعمال این لفظ در این مقام اشکالی نداشته و معنای آن چنین است که: تو چنان هستی که اگر پدر و مادرم زنده بودند فدای تو می کردم.
از طرف دیگر، به کار بردن این لفظ در مورد امام می تواند، معنای بالاتری داشته باشد و آن این که ما نهایت اتصال وحدت خود را با حضرت بیان می داریم تا حدّی که کشته شدن آن حضرت، مردن ما و پدر و مادر ما است. یعنی وقتی آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است، هزاران مرتبه کشته و زنده شدیم، چنانکه خود ابی عبدالله فرمود: الیوم مات جدّی رسول الله، امروز، جدم رسول خدا کشته شده است و این در حالی است که در عالم ظاهر پیغمبر صلی الله علیه وآله مدتها قبل، از دنیا رفته است؛ ولیکن همه معانی بیانگر این نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگی، خوشحالی و ناراحتی، صلح و جنگ و… یکی هستند.

فراز هفتم: اصالت خاندان امام حسین علیه السلام

اشهَدُ انـَّکَ کـُنتَ نوراً فی الاَصلابِ الشـّامِخة و الارحامِ المـَطهَّرة؛
گواهی می دهم که تو نوری بودی در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.
لم تـُنَجـِّسک الجاهلیة ُ بانجاسِها؛
دوران جاهلیت تو را به پلیدی های خود، آلوده نکرد.
و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثیابـِها؛
و( دوران جاهلیت) جامه های درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.
و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّین ِ وَ ارکان ِ المـُسلمین ومَعقــِلِ المـَؤمنین؛
و گواهم که تو از ستون های دین، ارکان مسلمین و دژ محکم مؤمنین هستی.
و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقی ِ الرَّضی الزَّکی ِالهادی المهدی؛
و شهادت می دهم که تو پیشوایی نیکو رفتار، پرهیزکار، پسندیده و پاک، هدایت گر و هدایت شده هستی.

فراز هشتم: توصیف فرزندان امام حسین علیه السلام

و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوی؛
و گواهی می دهم که امامانی که از اولاد و ذریه تو می باشند، کلمه تقوا هستند.
و اعلامُ الهُدی وَ العـُروَة ُ الوثـقی وَ الحُجَّة ُعلی اَهلِ الدُّنیا
و نشانه های هدایت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنیا هستند.
فراز نهم: اعتقادات شیعه
و اشهـَدُ انّی بـِکُم مؤمِنٌ وَ بایابِکُم مُوقن بـِشرایع ِ دینی و خـَواتیم ِ عَمـَلی؛
شهادت می دهم که من به شما و رجعت شما یقین دارم و در انجام کارهایم بر طبق دستورات دین عمل می کنم.
وَ قـَلبی لـِقـَلبـِکـُم سـِلم؛
و قلبم با قلب شما آمیخته است.
و اَمری لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتی لـَکُم مُعدَّة، حتی یاذنَ اللهُ لـَکـُم؛

و در هر کارِ خود پیرو دستورات شما هستم و آماده یاری و نصرت شما می باشم، تا این که خدا به شما اجازه ظهور دهد.
فمعکم لا مع عدوکم؛
و من با شما هستم نه با دشمنان شما.

فراز دهم: صلوات بر اهل بیت علیهم السلام

صلواتُ اللهِ علـَیکـُم و علی ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛
صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پیکر پاک شما.
وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛
و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان.

امینَ ربَّ العالمین؛

به اجابت رسان، ای پروردگار جهانیان.

مرکز مجازی مهدویت

 


فرم در حال بارگذاری ...

آیا علت عدم ظهور نبودن یاران است ؟

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

همان‌گونه كه يك رشته علل و عوامل باعث غيبت شد و مردم از نعمت وجود امام ظاهر محروم شدند، همچنين ظهور امام نيز مشروط به تحقق زمينه‌ها و شرايط آن است و تا اين شرايط فراهم نشود، ظهوري نخواهد بود.

يكي از شرايط عمده، وجود ياوراني است كه به همراه امام بار قيام را بر دوش بكشند و تا آخر از همراهي و ياري رهبر خود دست برندارند و او را تنها نگذارند. سدير صيرفي در گفت و گويي با امام صادق علیه السلام درباره عدم قيام مي‌گويد: حضرت مرا به خارج مدينه برد تا آن كه وقت نماز، در محلي پياده شدم. امام صادق علیه السلام به جواني كه در آن نزديكي بز مي‌چراند نگاهي كرد و فرمود: «اي سدير! به خدا قسم! اگر پيروان من به تعداد اين بزها بودند، بر جاي نمي‌نشستم(و قيام مي‌كردم). سدير گويد: بعد از تمام شدن نماز، حيوانات آن گله را شمردم و يافتم كه عدد آنها از هفده تجاوز نمي‌كند.(كافي، ج2، ص190، ح4)

تحقق اين شرط، لازم است ، ولي كافي نيست، بلكه بايد زمينه‌هاي ديگر نيز فراهم شود كه از مهم‌ترين آنها، قابليت مردم براي پذيرش دولت حق است. به اين معنا كه عموم مردم و جامعه بشري(نه گروهي خاص و در منطقه‌اي خاص) بايد به درجه‌اي از معرفت برسند كه دريابند حكومت‌ها و مكاتب ساخته‌ي بشر، جوابگوي نياز مردم نيست و به وسيله‌ي اين‌ها، سعادت و عدالت واقعي به بشر هديه نمي‌شود.

خلاصه آنكه مردم، خود بايد ظهور عدالت را بخواهند و جهانيان را با زيبايي‌هاي دوران ظهور آشنا كنند و روحيه‌ي عدالت طلبي و ظلم ستيزي را در همه جا گسترش دهند.

مرحوم خواجه طوسي، در كتاب تجريد الاعتقاد، علت غيبت امام را كوتاهي مردم مي‌داند؛ چرا كه اعمال و كردار مردم، باعث شد امام از ميان مردم برود. بنابراين بايد مردم از راه غلطي كه رفته‌اند برگردند و امام را بخواهند تا ظهور صورت گيرد.

و از همي طزن رو، شيخ صدوق در مقدمه‌ي كتاب كمال الدين مي‌گويد: ظهور حجت‌هاي الهي در مقامات پيشوايي خود، بر سبيل امكان و تدبير، نسبت به مردم زمان خودشان است. اگر حال(مردم) طوري باشد كه امام بتواند تدبير و رهبري اوليايش را بر عهده بگيرد ـ يعني مردم حاضر باشند حرف او را بپذيرند و او بتواند اراده‌ي خدا را پياده كند ـ ظهور آن حجت، لازم خواهد بود و اگر وضع به گونه‌اي باشد كه امام نتواند تدبير در رهبري اوليايش را بر عهده بگيرد و حكمت الهي، موجب پنهاني او گردد و تدبير نيز آن را اقتضا كند، خداوند او را در پشت پرده غيبت، نهان مي‌سازد تا زماني كه وقت مناسب فرا رسد».

منبع: مرکز مجازی مهدویت

 


فرم در حال بارگذاری ...

عوامل دشمنی غرب با مهدویت!/مهدی ستیزان

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394


1. جهل و بى اطلاعى

«الناس اعداء ما جهلوا؛ مردم با آنچه نمى‌دانند، دشمن هستند.» پيامبر گرامى اسلام (صل الله علیه و آله و سلم) در مقابل دشمنى‌ها و ستيزه جويى‌هاى دشمنان چنين با خدا مناجات مى‌كند: اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون .

نگاهى گذرا به تاريخ پيامبران و اوصياء آنان (علیهم السلام) ، به خوبى روشن مى‌سازد كه بسيارى افراد به دليل ناآگاهى و جهل و… و عدم شناخت، نه از سر عناد و لجاجت، با آنان به دشمنى پرداخته اند:

پيرمرد شامى، چون اسراى كربلا را در ميان شهر خود ديد، زبان به شكر خدا گشود: امام سجاد (علیه السلام) خود و همراهان و شهدا را معرفى نمود؛ پيرمرد شرمنده شد و فرياد پشيمانى سرداد و… اين نمونه‌ها در تاريخ بسيارند.

جهل و ناآگاهى نسبت به حضرت، دو گونه است:

1. عده‌اى، صرفاً به خاطر عدم شناخت امام، عدم شناخت مهربانى، منطق، حكمت و ديگر آثار حضور و قيام او، به ستيز با او مى‌پردازند. يا به ياريش بر نمى‌خيزند.

2. گروه ديگر، به دليل عدم شناخت جايگاه حضرت؛ و حل نشدن مسأله اضطرار به حجت؛ به دشمنى بر مى‌خيزند، اينان از آنجا كه به سراى ديگر قائل نيستند و اين دنيا را صرفاً امور حيوانى تصوّر كرده اند؛ نيازى به آل محمد احساس نمى‌كنند. جايگزينى قدرتها و نظامهائى چون ليبرال دموكراسى در ديدگاه هائى نظير فوكوياما، هانتينگتون و… به عنوان تنها راه به جاى منجى و نظام الهى و دينى، از غرور ناشى از عدم نياز به امام سرچشمه مى‌گيرد:

حضرت على (علیه السلام) فرمود: ]حضرت مهدى (علیه السلام) غيبتى مى‌نمايد كه جاهل گويد: نيازى به آل محمد (علیهم السلام) نيست.

جايگزين ساختن تجربه دينى و عقل ابزارى به جاى وحى؛ همه و همه از اين توهم سرچشمه مى‌گيرد.

...

2. تعصب بى جا

بل قالوا انا وجدنا آباءنا على اُمَّة و انا على آثارهم مهتدون؛ بلكه گفتند ما پدرانمان را به عقائد و آئينى يافتيم و البته ما هم در پى آنها بر هدايت هستيم. هركسى، در هر اعتقادى پيوسته بايد مجال بحث و گفتگو را باز ببيند و دنبال حق باشد. و اگر حق را يافت بپذيرد. ولى عده اى هستند كه در اعتقاد خويش جمود و تعصب بى جا دارند؛ يعنى با آنكه حق برايشان هويدا شده و مشخص گرديده است كه راه و مرامشان يا ديدگاهى كه برگزيده اند، بر خطاست. باز بر عقيده خويش پافشارى كرده و سر تسليم در مقابل آن فرود نمى‌آورند.

اينان كسانى اند كه به فكر و انديشه ارجى نمى‌نهند. به برهان و استدلال محكم بى اعتنا و صرفاً بر ايمان سطحى و تقليدى خويش پا فشارى مى‌كنند. شهامت تجزيه و تحليل را ندارند. از شنيدن حق و پذيرفتن آن امتناع مىورزند گروه زيادى از دشمنان حضرت مهدى (علیه السلام) و انديشه مهدويت، كسانى اند كه صرفاً به خاطر تعصب بى جا مخالفت مىورزند. امام صادق (علیه السلام): «… اذا خرج القائم لم يبق مشرك بالله العظيم و لا كافر الا كره خروجه. وقتى قائم قيام كند، مشركان و كافران، قيام او را ناخوشايند دانند.

3. منفعت طلبى

دنيا خواهى، منفعت طلبى و شهوترانى، يكى ديگر از عواملى است كه عده زيادى را از مسير حق جدا كرده يا مانع ورود آنان به مسير حق شده است؛ كم نبوده اند افرادى كه به خاطر مطامع دنيوى، در مقابل حق و حقداران، به مخالفت و دشمنى برخاسته‌اند. خواه اين مطامع، ثروت، جاه و مقام باشد و خواه هوى و هوس و….

هميشه افرادى چون طلحه و زبير وجود دارند كه به دنبال جاه و مقام و منويات نفسانى خويش به مخالفت برخيزند.

امام حسين (علیه السلام) فرمود: ان الناس عبيدالدنيا والدين لعق على السنتهم يحوطونه مادرّت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديّانون؛ مردم بنده دنيايند، دين لقلقه زبانشان است. وقت امتحان، دينداران واقعى كم‌اند.

امام صادق (علیه السلام) ، مدعيان محبت اهل بيت (علیهم السلام) را چنين توصيف مى‌كند:
افترق الناس فينا على ثلاث فرق؛ فرقة احبونا انتظار قائمنا ليصيبوا من دنيانا، فقالوا و حفظوا كلامنا و قصروا عن فعلنا، فسيحشرهم الله الى النار و فرقة احبونا و سمعوا كلامنا و لم يقصروا عن فعلنا، ليستأكلوا الناس بنا فيملأ الله بطونهم نارا يسلط عليهم الجوع و العطش و فرقة احبونا و حفظوا قولنا و اطاعوا امرنا و لم يخالفوا فعلنا فاولئك منا و نحن منهم.

مردم نسبت به ما سه گروهند: دسته اى ما را به اين اميد دوست دارند كه از دنياى ما بهره مند شوند. سخنان ما را مى‌گويند و حفظ مى‌كنند اما از برنامه‌هاى عملى ما كوتاهى مى‌كنند. خدا آنان را بدوزخ كشد. فرقه اى ما را دوست دارند. گفتارمان را مى‌شنوند، در عمل هم كوتاهى نمى‌كنند اما منظورشان تنها دنيا و شكم است. خدا شكم‌هاى آنها را پر از آتش خواهد كرد و گرسنگى و تشنگى را بر آنان مسلط سازد و گروه ديگر ما را دوست دارند. سخنانمان را به خاطر سپارند. فرمانمان را اطاعت كنند و در عمل با ما مخالفت ننمايند. آنها از ما هستند و ما از آنها.

هوس مداران نيز چنين اند؛ انسانى كه در منجلاب لذت جويى و بى بندوبارى غوطه ور است و خوشبختى خود را در ارضاى نامحدود غرايز مى‌جويد؛ كجا مى‌تواند به نداى وجدان و فرمان خرد كه بار تعهد و مسئوليت را بر دوش او مى‌گذارد، پاسخ دهد؟

انسانى كه در محيط پَست لذت جويى، تنها به شهوترانى و پركردن شكم مى‌انديشد ممكن نيست كه مشكلات فردى و اجتماعى ديگران برايش مفهومى داشته باشد.

آنكه، تنها به فكر تأمين لذت جويى‌هاى پليد خويش است و دراين مسير گاه انسانهايى را نيز لگدمال مى‌كند كجا توان مبارزه با پايمال كنندگان حقوق انسانى را دارد. كجا ميتواند انسانيت را زنده سازد. بلكه با هر كسى كه بخواهد به فكر آزادى انسانيت باشد، در عمق جان دشمن است و عداوت مىورزد.
ديدگاه لذت گرايى، چون با ديدگاه سعادت بشر و بشريت سازگار نيست، با كسانى كه به دنبال تحقق چنين امرى هم هستند، به طور طبيعى مخالف است.
4. روحيه استكبارى
«دشمن ترين اشخاص با اين عقيده و با شخص آن بزرگوار، ستمگران عالم‌اند. از روز غيبت آن حضرت، بلكه از روز ولادت آن حضرت تا امروز آن كسانى كه وجودشان با ستم و زورگويى همراه بود، بر دشمنى با اين بزرگوار، با اين پديده الهى، با اين نور و با اين شمشير الهى مشغول شدند. امروز هم مستكبرين و ستمگران عالم، با اين فكر و اين عقيده، مخالف و دشمن اند و مى‌دانند كه اين عقيده و اين عشق ـ كه در دل‌هاى مسلمين، به خصوص در دل‌هاى شيعه است ـ براى هدف‌هاى ستمگرانه آنها مزاحم است»
بنابراين، دشمنان تفكر و اعتقاد به مهدويت ـ كه اين انديشه را به زيان خود مى‌دانند ـ همواره، تلاش كرده اند تا آن را از اذهان مردم بزدايند و يا مفاهيم اعتقاد به مهدويّت را تحريف كنند.
بدين صورت كه استكبار جهانى و صهيونيزم در تلاش هستند تا ملّت‌هاى تحت سيطره آنان به وضع تحميل شده، عادت كنند و آن را رنگى ثابت و ابدى و تغييرناپذير پندارند.
قدرتهاى استكبارى، خواهان غفلت و خواب آلوده بودن و نيز عدم تحرك ملت‌ها هستند و چنين وضعى را بهشت خود مى‌دانند؛ اما انتظار فرج موجب مى‌شود كه انسان به وضع موجود قانع نباشد و بخواهد به وضعى بهتر و برتر دست پيدا كند.

منبع:مرکز مجازی مهدویت


فرم در حال بارگذاری ...

منکران صبح!(تأملي در واکنش علماي وهابي در قبال موج بيداري جهان اسلام)

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

قال رسول‌الله صلي الله عليه و آله و سلم :

«مَن سَمِعَ منادياً يُنادي يا لَلْمسلمين ولم يجبه فليس بمسلم؛[1]

هر کس فرياد دادخواهي را بشنود که مسلمانان را به دادخواهي فرا مي‌خواند و به فرياد او پاسخ ندهد مسلمان نيست.»

رسانه‌ها رساندند که هيئت علماي بزرگ عربستان، تظاهرات حق خواهانه و عدالت جويانه ملت محروم از حقوق مدني و ديني كشورهاي اسلامي را تحريم کرده‌اند و رژيم نفت خوار و بي‌هويت و مزدور آل سعود هم به انتشار ميليوني آن پرداخته است.

اکنون اين پرسش‌ها براي فرهيختگان و بيداران جهان اسلام مطرح است:

1. مبناي فقهي اين تحريم چيست؟ مگر قرآن کريم در رد آن و در تأييد اين مردم نمي‌فرمايد:

«لاَ يُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللهُ سَمِيعًا عَلِيمًا؛[2]

خداوند دوست ندارد کسي با سخنان خود بديها(ي ديگران) را اظهار کند، مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد.»

ملت رنجيده و تحقير شده عربستان ده‌ها سال است كه تحت فرمان مزدوران استکبار جهاني، حقوق شهروندي‌شان به غارت رفته است. درآمدهاي عظيم نفتي و غير نفتي عربستان ـ که يکي از پول سازترين کشورهاي جهان است ـ براي تأمين اهداف استکبار جهاني و براي ترويج وهابيت به چپاول رفته است.

مأموران امنيتي همه چيز مردم را مي‌کاوند تا جوانه‌هاي آزادي را جوان مرگ کنند.

در قرن بيست و يكم هنوز حج‌گزاران حق ندارند در تعامل آگاهانه با ديگران، دردها، رنج‌ها و بحران‌هاي جهان اسلام را بررسي کنند و فرياد برائت از مشتركين سر دهند. خفقان، جان مردم را به لب آورده است.

نفت خواران چکمه‌پوش، به برخي از مسلمانان اجازه اقامه جماعت، و اداي شعائر مذهبي را نمي‌دهند و شگفت اين که مدعيان دروغ‌پرداز دموکراسي و حقوق بشر، بزرگ‌ترين پشتوانه اين استبدادگران هستند. همان‌هايي که به بهانه آسيب‌ديدن دموکراسي در برخي از کشورهاي مخالف غرب، عزا به پا مي‌کنند، سوگ مي‌گيرند و به ماتم مي‌نشينند. همان‌ها هميشه شاهد مرگ حقوق بشر و دموکراسي و آزادي در عربستان و کشورهاي خليج بوده‌اند و لب نگشوده‌اند.

اكنون كه فصل بيداري جهان فرا رسيده است و امواج بيداري، گلوي نفت‌خواران را مي‌فشارد، هيئت نفت‌خوار و فتنه‌ساز و فتواپرداز عربستان، حق‌خواهي، عدالت‌طلبي و آزادي‌جويي را تحريم كرده است.

...


2. شبكه «العربيه» عربستان ـ كه كانون دروغ‌پردازي خبري به نفع يغماگران دنياخوار است ـ با مجريان و برنامه‌سازان و برنامه‌پردازان نيمه برهنه و بي‌عفاف، برنامه پخش مي‌كند. از سرزميني كه زادگاه اسلام است؛ از سرزمين مكه و مدينه؛ از حريم حرمين؛ از دياري كه مغازه‌داران مكه و مدينه را به جرم شركت نكردن در نماز جماعت، جريمه مي‌كنند، تا در يك نمايش زوري و رياكارانه، به خورد مسلمانان بدهند كه آنها مقيّد به نمازند.
چرا علماي عربستان، پخش عفت‌سوز برنامه‌هاي زنان بي‌پرده و بي‌پروا را در شبكه العربيه تحريم نمي‌كنند؟
3. نفت عربستان، به سود امپرياليسم جهاني و اهداف استكباري آنان، پيوسته غارت شده است. انبوه دلارهاي نفتي شاه‌زادگان، در بانك‌هاي غرب انباشته شده است.
عشرتكده‌هاي نفت‌خواران سعودي و ‌كاخ‌ها و تفريح‌گاه‌هاي آل سعود، در دنيا قد برافراشته است. چرا علماي عربستان اين چپاول‌هاي زندگي‌سوز را تحريم نمي‌كنند؟
4. نفت عربستان، پيوسته غول تكنولوژي امپرياليسم غرب را رايگان و شبه رايگان تغذيه كرده است. امپرياليسم در 60 سال گذشته، ياور صهيونيسم و مهم‌ترين پشتوانه آن بوده است. تحريم نفتي امپرياليسم و ياوران جنايت‌پيشه او، مي‌توانست دژخيمان يهود را زمين‌گير كند. چرا در طول 60 سال، اين ياوران صهيونيسم را تحريم نفتي نكردند؟
5. قسمت عظيمي از سوخت و انرژي دولت پليد و جنايت‌گستر اسرائيل از گاز كشور مصر تأمين مي‌شود و با انرژي يك كشور مسلمان، آواره‌سازي و آوارپردازي و اسلام‌سوزي مي‌كند. بدون ترديد، اين، تقويت دشمنان حربي و در حال جنگ با مسلمانان است.
علماي عربستان و مفتيان مُفت‌خوار آن چرا تأمين سوخت اسرائيل را تحريم نكردند؟
6. در سخت‌ترين شرايطي كه برادران اهل سنت در غزّه، پايمال بمباران وحشيانه رژيم اشغالگر بودند، كودكان، از بي‌دارويي جان مي‌سپردند؛ مردان تكه‌تكه مي‌شدند؛ خانه‌ها آوار مي‌شد و مردم، آواره. دولت حسني مبارك، همه راه‌هاي غزه را بسته بود و پليدتر از رژيم خونريز صهيونيسم، گلوي مسلمانان غزه را مي‌فشرد. چرا علماي وهابي عربستان، اين محاصره را تحريم نكردند؟
7. چرا ستم ويرانگر بعضي حكّام مستبد، خونريز و آزادي‌كش عرب را تحريم نكردند؟
8. ده‌ها سال رژيم خيانت‌بنيان عربستان از طاغوت جهان عرب، صدام حسين، حمايت مالي، سياسي و نظامي كرد. چرا آن حمايت‌ها را تحريم نكردند؟
9. چرا اشغال متجاوزانه بحرين را تحريم نكردند؟
10. كشورِ به اصطلاح اسلامي امارات، اكنون به كانون زنان بزه كار و فحشا گستر در جهان تبديل شده است. برهنگي در اين كشور موج مي‌زند، گوشت خوك رسماً به فروش مي‌رسد، انواع شراب‌ها علناًَ عرضه مي‌گردد، بتخانه ساخته مي‌شود و… اين مظاهر عظيم فساد و فحشا چرا از سوي علماي عربستان و امارات تحريم نمي‌شود؟
11. سلطه‌گران سعودي، پيوسته فرمان‌پذير امپرياليسم بوده‌اند و راه‌گشاي استعمار. مگر قرآن كريم نمي‌فرمايد: «وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً؛[3] و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطي نداده است.»
چرا علماي عربستان، پذيرش اين سلطه‌هاي عظيم را تحريم نكردند؟ چرا نگفتند: اين كه پايگاه ناوگان پنجم آمريكا در بحرين است، اين ارائه سبيل به دشمن حربي مسلمانان تقويت كفر و تضعيف اسلام است؟
12. چرا شكنجة مسلمانان بحرين، ربودن آنها و محروم‌سازي آنان از حقوق انساني، ديني و مدني مورد تحريم و تقبيح علماي عربستان قرار نگرفت؟
اين تحريم‌ها و حتي تكفيرها، تف انداختن بر آتشفشان بيداري ملت‌هاست.
در فصل بيداري اسلامي، مردم جهان به دنبال كيش و آييني هستند ظلم‌ستيز و عدالت‌خواه، استكباركوب و تحجرسوز. مردم از فريب‌گري، فتنه‌سوزي و دروغ‌پردازي استكبار جهاني، جان به لب شده‌اند. امروز روز توجيه ديني استبداد داخلي و استكبار جهاني نيست. فصل مرگ اينها فرا رسيده است. و روزگار اين عالمان جيره‌خوار، تملق‌گو و تحريم‌گران عدالت‌خواهي و تكفيركنندگان حق‌جويي، سپري شده است.
تشيع، پيوسته مسلك ايثارگران، جانبازان، ستم‌ستيزان و تحجرسوزان بوده است. و راز گرايش عميق و جهاني به تشيع نيز همين است. امروز سونامي گرايش به عدالت‌خواهي و انقلاب اسلامي، بنيان‌هاي استكبار را لرزانده است. ببينيد. نخست‌وزير اهل تسنن تركيه، روز عاشورا درباره حماسه امام حسين عليه السلام سخنراني مي‌كند و در نجف اشرف به ديدار آيت‌الله سيستاني مي‌رود.
سيد حسن نصرالله محبوب‌ترين چهره عدالت‌خواه عرب مي‌شود.
مرد مبارز تونسي در برابر رسانه‌ها اعتراف مي‌كند كه من پيرو سيد حسن نصرالله هستم.
زن هنرپيشه مسيحي لبنان در برابر رسانه‌ها مي‌گويد: سگ سيد حسن نصرالله بر برخي رهبران مزدور عرب، برتري دارد.
يك مرد سني در مصر، صاحب دو پسر دو قلو مي‌شود و به مأمور اداره ثبت احوال مي‌گويد: مي‌خواهم اسم يكي را «سيد حسن» و نام ديگري را «نصرالله» بگذارم.
كتاب‌هاي دكتر تيجانيِ شيعه شده، به 27 زبان ترجمه مي‌شود و مورد اقبال پرشور جهانيان قرار مي‌گيرد.
پروفسور حامد الگار رو به تشيع مي‌آورد.
خواهرزن توني‌بلر، انقلاب اسلامي ايران را برمي‌گزيند و ايران‌گرا و فلسطين‌دوست مي‌شود.
عده‌اي از مردم سودان مي‌گويند: ما ديني مي‌خواهيم كه امام حسين عليه السلام داشته باشد.
در ايام حج و عمره، پيوسته حج‌گزاران از سراسر دنيا به حج‌گزاران ايراني اداي احترام مي‌كنند.
وقتي رئيس‌جمهور ايران به لبنان مي‌رود، مورد استقبال بي‌نظير و دشمن‌كُش قرار مي‌گيرد.
اكنون دولت و ملت ايران بايد در برابر استكبار و اشغالگران از تمام ظرفيت‌هاي مسالمت‌آميز سياسي، اقتصادي و فرهنگي استفاده كنند وگرنه استكبار جهاني گام به گام پيش مي‌آيد و انقلاب‌ها را مصادره، سركوب يا پر هزينه مي‌كند.
براي همين پيشنهاد مي‌شود:
1. از هنگامي كه كودتاگران آل سعود با پشتوانه انگليس، عربستان را اشغال كردند و بر هويت آن تاختند، نام كشور حجاز را به «مملكت عربي سعودي» تغيير دادند، پذيرش و استعمال اين اسم به معناي پذيرش و رسميت دادن به آن كودتاي نامشروع و به معني پذيرش همه جنايت‌هاي آل سعود است.
ما از همة آزادي‌خواهان جهان و همة رسانه‌ها مي‌خواهيم به جاي اين عبارت، از عنوان «حجاز» استفاده كنند كه در تاريخ و در معارف اسلامي بر آن سرزمين اطلاق شده است. همان‌گونه كه كشورهاي مترقي از عنوان «اسرائيل» در رسانه‌هاي خود پرهيز مي‌كنند و تعبير سرزمين‌هاي اشغالي را به كار مي‌برند و همان‌گونه كه بر خلاف سندهاي متقن تاريخي، كشورهاي خليج‌فارس، خصمانه از كلمه «فارس» پرهيز مي‌كنند.
2. سفر عمره‌گزاران ايراني بايد تا پايان اشغال بحرين به تعليق درآيد. خريد و مصرف كالاهاي عربستان (حجاز) بايد تحريم شود. اگر عمره‌گزاران بدانند كه با هر سفر عمره، كمك جدي اقتصادي به وهابيت و اشغالگران متجاوز مي‌شود، ديگر با عمل به ظاهر مستحب، به تقويت ظالم نخواهند پرداخت. عمده خريد زائران مكه و مدينه به دست زائران ايراني‌ها و با پول آنان شكل مي‌گيرد. اگر سفرهاي عمره، به تعليق درآيد، مغازه‌داران مكه و مدينه نيز از رفتار سعودي‌ها نفرت پيدا مي‌كنند.
3. چون آل سعود، امكان تفاهم فرهنگي و تعامل سياسي اقتصادي را از حج‌گزاران گرفته‌اند و حج ـ كه عامل قيام عمومي مسلمانان است ـ با سياست‌هاي آل سعود، تبديل به اجراي يك مناسك ساده و نمايشگاهي براي كالاهاي دشمنان دين شده است، بايد شوراي ويژه‌اي از همة حكومت‌هاي ملل اسلام تشكيل شود و مديريت حج را به عهده بگيرد. اكنون حج فرصتي شده است براي تبليغ وهابيت و تكفير مذاهب ديگر اسلامي با هزينة مسلمانان.
4. ايران بايد از سازمان كنفرانس اسلامي و از شوراي امنيت بخواهد كه براي دادرسي به محروميت و مظلوميت‌هاي مردم بحرين، تشكيل جلسه دهند.
5. بايد به جنبش‌هاي اسلامي آموخت كه از همة ظرفيت‌هاي مسالمت‌آميز، مثل اعتصاب و تظاهرات بهره بگيرند. اين راهپيمايي‌ها و تظاهرات بايد در ساعت معين و با هماهنگي انجام شود.
6. بايد همه عدالت‌خواهان جهان و همة ظلم‌ستيزان دنيا، جبهه واحد نجات مظلومان تشكيل دهند و از سرتاسر دنيا به كمك مردم بحرين بيايند تا در اين گوشة دنيا، يك اسرائيل ديگر شكل نشود و بحرين براي هميشه در اشغال آل خليفه، آل سعود و در حقيقت در اشغال آمريكا نماند.□

——————————————————————————–

[1] . مستند الشيعه، ج15، ص25، اصول کافي، ج2، ص164 و تهذيب الاحکام، ج6، ص175.
[2] . سوره نساء، 148.
[3] . سوره نساء، 141.

منبع:مرکز مجازی مهدویت/پدیدآورنده:حجت‌الاسلام والمسلمين حسن عرفان(استاد حوزه و دانشگاه.)


فرم در حال بارگذاری ...

ساقی جمعه

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394


بر بام تنهايي نشستم تا بيايي

با گريه‌ها دل را شكستم تا بيايي

درهاي اين دل را براي سال‌ها سال

بر هر كه جز محبوب بستم تا بيايي

آري ميان آسمان خاطراتم

تنهاي تنها با تو هستم تا بيايي

با يك دل پرخون و دستان تمنا

چون لاله‌اي ساغر به دستم تا بيايي

شرط گسستن بود حرف آخرينست

زنجيرهايم را گسستم تا بيايي

در انتظارت اي سيه چشم سيه خال

از هر سياهي بود رستم تا بيايي

وقتي كه ساقي جمعه را روز تو، ناميد

با باده‌هاي جمعه مستم تا بيايي

من در بلنداي غم تنهايي خويش

بر بام تنهايي نشستم تا بيايي

پدیدآونده: سيد محمد هادي حسيني


فرم در حال بارگذاری ...

اصلاح نيت و عمل

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
اللهم وفر بلطفك نيتي و صحح بما عندك يقيني، و استصلح بقدرتك ما فسد مني

صندوقچه‌اي است پر از اسرار بنام صحيفه سجاديه که دعاهاي زيادي دارد ما كليد به يكي از دعاها انداخته‌ايم بنام «مكارم الاخلاق »

به يك انرژي بي نهايت وصل هستيم. بي خود نيست كه علامه طباطبايي فرمود: تفسير قرآن دوسال به دو سال بايد عوض شود چون هرچه علم پيش مي‌رود انسان نكته‌هاي تازه را دسترسي پيدا مي‌كند و تدبر در قرآن هم به اين معناست كه تدبر باعث فهم نكته جديد و تازه مي‌شود. اين طور نيست كه بگوييم همه تدبرها را شيخ مفيد و طوسي و ابو علي سينا فهميده‌اند، اگر چنين بود خداوند نمي‌گفت تو هم كه قرآن مي‌خواني تدبر كن، اگر همه حرفها را آنها بفهمند جايي براي فكر من نيست، معناي دستور به تدبر اين است كه هركس تدبر کند يك چيزي گيرش مي‌آيد، در اين جلسه سه جمله را سعي مي‌کنيم بررسي کنيم:

«اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي»(صحيفه سجاديه، دعاى 20)

توضيحي درباره كلمه «وَفِّرْ»: خدايا با لطف خود نيتهاي مرا وفور بده، وفر يعني زيادي و كامل و تمام.

در قرآن كلمه «وفور» آمد در فارسي هم مي‌گوييم نعمتها به وفور است، وفور يعني زيادي. گوش بدهيد چون بحث بسيار ساده و بسيار عميق است، سؤال: آيا مي‌شود يك انسان محدود تا بي نهايت رشد كند؟

جواب: بله با نيت، اگر نيت داشته باشي که هر جا كار خيري هست، آن را تأييد كني؛ تأييد قلبي شما، شما را در آن کار شريك مي‌كند. انسان مي‌تواند يك پيوند روحي و قلبي و مكتبي با همه خوبيهاي عالم داشته باشد.

روزي پيامبر(ص) به رزمنده‌ها فرمودند: تركنا في المدينة اقواماً، لا نقصد وادياً، و لا نصعد صعوداً ولا نهبط هبوطاً الا کانوا معنا ما اقوام و افرادي را در مدينه باقي گذاشتيم كه گرچه با ما براي جنگ نيامدند، و در مدينه خوردند و خوابيدند ولي در هر سر بالايي وسر پاييني با ما بودند و در كار ما شريك بودند،

رزمنده‌ها پرسيدند: قالوا كيف چگونه چنين چيزي شدني است؟ «كيف يكونون معنا و لم يشهدوا»

حضرت فرمودند: قال: نياتهم، به واسطه نيت هايشان. با ما در جبهه نيستند ولي دلشان با ماست، شما يك دانشجو اينجا نشسته‌اي ولي مي‌تواني در تمام خوبيهاي هستي شريك شوي. در جنگ جمل علي بن ابيطالب(عليه السلام) پيروز شد، يكي گفت كاش فلاني هم بود پيروزي ما را مي‌ديد.

حضرت فرمود: آيا او در فكرش با ما هست و در خط ما هست؟

گفتند: با ماست. حضرت علي(ع) فرمود: اگر با ماست «وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَانُ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 12) كساني در پيروزي اين جنگ شريك هستند كه در پشت پدرانشان هستند ودر شكم مادر هستند.ولي نيتشان اين است كه اگر اين زمان بودند چنين بودند و چون نيتشان چنين است، در ثواب اين جنگ جمل شريك هستند.

...

>

بي خود نيست كه انسان خليفه خداست، خليفه خدا اين نيست كه نيم كيلو انگور مي‌خورد و با خور و پف مي‌خوابد، اين كه مي‌فرمايد:

«إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خليفه» بقره/30. اگر انسان خليفه خدا در زمين است، يعني همان طور كه خداوند بي نهايت است، انسان هم مي‌تواند به بي نهايت وصل شود. امام سجاد عليه السلام مي‌فرمايد:

«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا، وَ حَرَكَاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْيُنِنَا، وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِي مُوجِبَاتِ ثَوَابِكَ حَتَّى لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَكَ، وَ لَا تَبْقَى لَنَا سَيِّئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَكَ»(صحيفه سجاديه، دعاى 9)

خدايا قرار بده لرزشهاي قلوب ما و حركتهاي عضوها و حركات چشمها و تكان خوردن زبانهاي ما را در راه رضايت و ثواب خود قرار بده تا اينكه خوبي و نيكي از ما فوت نشود. خداوندا مي‌تواني كاري كني كه همه افعال من بشود عبادت، اگر براي خدا درس بخواند، اگر براي خدا به پادگان و دانشگاه وحوزه علميه برود، كفش خود را هم كه واكس بزند عبادت است، وقتي خط درست باشد همه زاويه‌ها قائمه است. اگر خط ما مستقيم در جهت «كتاب الله » قرآن و «عترت » اهل بيت عليهم السلام باشد در هر موقعيت اجتماعي بالا و پايين كه باشيم حركت ما زاويه قائمه خواهد شد پس حركت ما صحيح است. و اين معناي آن است كه مي‌فرمايد: يا من سوي التوفيق بين القوي و الضعيف: ‌اي خدايي كه توفيق را بين قوي و ضعيف مساوي قرار دادي. چطور اين چنين است؟ براي اينكه يك نفر قوي است صد ميليون پول دارد، يك ميليون مي‌دهد و يكي فقير است صد ريال دارد، يك ريال مي‌دهد و هر دو مي‌شود يك صدم. در اجر هردو يكسان هستند چون تكليف هر كدام يك صدم مي‌باشد. حديث: خداوند نگاه نمي‌كند چقدر دادي نگاه مي‌كند ببيند نسبت آنچه دادي به سرمايه شما چقدر است. طبق اين فرمول هيچ كس عقده‌اي نمي‌شود، يكي بو علي سينا و يكي هم. . . يكي با دو ساعت مطالعه 30 مطلب مي‌فهمد و يك نفر دو ساعت مطالعه مي‌کند، يك مطلب مي‌فهمد. هردو در اجر مساوي هستند چون مي‌فرمايد: «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏» نجم/39 نه «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما فَهِمَ» من كه قدرت جبهه رفتن ندارم، اگر دل با رزمندگان داري ثواب آنها را به شما هم مي‌دهند، من كه پول ندارم افطاري بدهم، اگر دوست داشته باشم، همين علاقه و نيتي كه كاش پول مي‌داشتم افطاري مي‌دادم، اگر صادقانه باشد ثواب افطاري را دارد. دعا: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي». حديث داريم: قَالَ الصَّادِقُ ع: «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِيرَ لَيَقُولُ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي حَتَّى أَفْعَلَ كَذَا وَ كَذَا مِنَ الْبِرِّ وَ وُجُوهِ الْخَيْرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِيَّتِهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَ مَا يَكْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ»(المحاسن، ج‏1، ص‏261) اگر خداوند بداند كه يك نفر صادقانه آرزوي كاري دارد و نمي‌تواند آن را انجام دهد، براي او اجري مي‌نويسد كه اگر او عمل مي‌كرد همان اجر را مي‌برد. حديث ديگري داريم: (در صحيح مسلم از اهل سنت آمده): من سئل الله الشهادة في سبيله صادقاً اعطاه الله اجر الشهادة؟ كسيكه از خداوند صادقانه طلب شهادت كند، گرچه در رختخواب بميرد خداوند اجر شهادت را به او مي‌دهد. پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم فرمود: يا اباذر و وفر بلطفك نيتي)البته اين «بِلُطْفِكَ» مي‌خواهد همين «بِلُطْفِكَ» خيلي معنا دارد. يعني اگر لطف خداوند شامل كسي شود مي‌تواند در همه خيرها شريك باشد و اگر لطف نباشد آدم خير خودش را هم با ريا و عجب از بين مي‌رود. اگر لطف نباشد اعمال ما يا اولش خراب مي‌شود با «ريا» و يا وسط با «عجب » و يا آخرش با «حبط». اعمال ما مثل آبكش سوراخ سوراخ است که داخل آب، پر از آب است ولي وقتي بالا مي‌آوريم چيزي در آن نمي‌ماند. آدم بي عرضه، برنج رشت را هم كوفته مي‌كند، و آدم باعرضه از پوست پرتقال دور ريختني مربا درست مي‌كند. اگر لطف خدا بود تار عنكبوت در غار مي‌شود محافظ پيامبر صلي الله عليه و اله و اگر نبود سنگ چدن هم حفاظت نمي‌كرد. و اگر لطف خدا بود شنهاي طبس، هليكوپتر آمريكا را سرنگون مي‌كند و اگر نه تمام كامپيوترهاي نيروهاي مسلح هم نمي‌توانند كاري كنند. فردي بعد از جنگ آمد خدمت امير المؤمنين علي عليه السلام كه از غنائم به من هم بدهيد، حضرت فرمود: شما كه درجبهه نبوده‌ايد، گفت دل من با شما بود و براي من مشكلي پيش آمده كه نتوانسته‌ام شركت كنم حضرت ديد راست مي‌گويد، فرمود: سهمي از غنائم به شما تعلق نمي‌گيرد ولي من سهم خودم را به شما مي‌دهم. بخوانيد: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي». حديث: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»(كافي، ج‏2، ص‏84). نيت مؤمن از عملش بهتر است. سؤال: چرا نيت بهتر از عمل است براي مؤمن؟ جواب) الف: براي اينكه عمل محدود است و نيت نا محدود. ب: براي اينكه عمل آفت پذير است ولي نيت آفت پذير نيست. عمل ممكن است با عجب و ريا و. . . خراب شود ولي نيت اينچنين نيست، چون با عمل غرور مي‌آيد نه با نيت. ازبركات نيت خوب اين است كه خداوند صاحب نيت را حفظ مي‌كند. حديث: قَالَ الْبَاقِرُ(ع): «إِذَا عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَى حُسْنَ نِيَّةٍ مِنْ أَحَدٍ اكْتَنَفَهُ بِالْعِصْمَةِ»(أعلام‏الدين، ص‏301). اگر خداوند از كسي حسن نيت را ببيند او را حفظ مي‌كند. اگر كتابي را خوانده و خوب بوده، به ديگري هم بدهد يا معرفي كند. يا شاعر و مداحي شعر خوبي دارد براي نشر آن را در اختيار ديگران هم قرار دهد. جنس خوبي خريده به ديگران هم محل آن را اطلاع دهد. نه اينكه حسادت و خباثت كند كه بگذار ديگران بروند گرانتر بخرند اين آدمها را خدا به كارش گير مي‌دهد. اگر براي مردم سوز داشتي خدا به كار شما بركت مي‌دهد. «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي» مي‌فرمايد: خدايا کمکم کن همه كارهاي من رنگ خدايي داشته باشد. پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: «يا أباذر ليكن لك في كل شي‏ء نية صالحة حتى في النوم و الأكل»(مكارم‏الأخلاق، ص‏463). در همه كارها حتي خواب و خوردن نيت خوب داشته باش. چون انسان براي خوردن ميتواند يكبار بگويد: چون مفت است بخوريم، يا براي گرسنگي بخوريم، يا براي اينكه كاري و خدمتي انجام دهيم، بخوريم. همه‌اش خوردن است ولي با هم فرق دارد. پيراهني كه عيد نوروز براي خانم مي‌خري، بگذار تولد حضرت زهرا عليها سلام الله بخر مي‌شود عبادت، مثلاً طلبه درس مي‌خواند كه پز بدهد «سيوطي» يا «الفيه» را از اول به آخر حفظ است، يا مهمان مي‌آيد مي‌برد در كتابخانه كه وقتي آن را ديدند نزد مهمانها پز بدهد. كساني كه عزت خود را از كتابخانه و عنوان مي‌خواهند سخت در اشتباهند: «أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ» نساء/139. حضرت امام(خميني ره) 200 كتاب بيشتر نداشت، مرجع شد. من چند هزار كتاب دارم به جايي نرسيده‌ام. اشتباه مي‌كنيم فكر مي‌كنيم اگر در عروسي اين پيراهن را بپوشيم نگاه خواهند كرد بعد عزيز خواهيم شد. چه افرادي لباسهاي زيبايي پوشيدند كه عزيز بشوند ولي ذليل شدند. مناجات شعبانيه: «وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي»(إقبال‏الأعمال، ص‏685). عزت و ذلت دست اوست. حضرت زهرا سلام الله عليها لباس ساده پوشيد و لباس عروسي را هم در راه رفتن به خانه داماد به فقير داد و زهراي كم لباس عزيز شد و افرادي كه لباسهاي كذايي دارند، عزيز نشدند. عزت دست اوست. قَالَ الصَّادِقُ(ع): «وَ لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خَالِصِ النِّيَّةِ فِي كُلِّ حَرَكَةٍ وَ سُكُونٍ»(مصباح‏الشريعة، ص‏53) در هر حركتي و سكوني نيت لازم است. در دعاي كميل است: «حتى تكون أعمالي و أورادي كلها وردا واحدا و حالي في خدمتك سرمدا»(مصباح‏المتهجد، ص‏849) و حال خوب و خوش من در خدمت تو هميشگي باشد به صورتي كه همه اعمال و ورد و ذكر من يكي شود براي تو. انسان مخلص همه كارهايش مي‌شود «ذكر». براي خدا مي‌خواهي سوپ درست كني براي يك مريض عدس پاك كردن شما عبادت است، كبريت زدن و قابلمه گذاشتن و سبزي خورد كردن، همه مي‌شود عبادت گرچه آن مريض مسلمان هم نباشد. امير المؤمنين مي‌فرمايد: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي» وقتي انسان نيتش خوب شد، تمام ميشود خدايي. حاج آقا يك عمر اذان گفتي اگر براي هوس بوده بس است برو توبه كن و اگر براي خدا هم بوده بس است بلندگو را بده به اين جوان اذان بگويد. براي چه بوق مسجد را گرفته‌اي فكر مي‌كني ارث پدرت است. براي ما اذان هم پست و همچنين رييس هيأت و هيأت امناء پست است، حتي مي‌دانيم امام جماعتي را بدهيم به فلاني جمعيت بيشتري مي‌آيند ولي براي نگهداشتن پز اين کار را نمي‌کنيم. واقعا اينها براي خدا نيست، دكان است. اگر انسان مخلص باشد در مسجد صف اول يا چهارم فرق نمي‌کند. به چه دليل مسجدي كه احترام مي‌گذارند، مي‌خواهي بروي، ومسجد گمنام نمي‌روي؟ از اين محل به محل ديگر مي‌رود كه دوستان قديمي باشند. حتي حاضر است برود يك روستايي كه مردم نگاه با عظمت به او بكنند و البته گاهي هم براي صله رحم، خدمت و ديدن، كه كار خوبي هم هست انجام مي‌شود، اما گاهي نيت شر هم هست. اصلاً بهشت و جهنم بستگي به نيت انسان دارد. سؤال: سؤال مي‌كنند كه چرا اهل بهشت هميشه در بهشت و اهل جهنم در آن هميشه هستند؟ جواب: الف: گاهي گناه كم است مدت آن زياد، مثل اينكه يك دقيقه چاقو به چشم مي‌زند ولي تا عمر دارد گرچه صد سال كور است. چند ثانيه بيشتر نبود ولي عمري كوري را بايد تحمل كند. و مثل يك لحظه شيشه را مي‌شكني ولي تا ابد شيشه شكسته است. پس نمي‌شود گفت گناه دو دقيقه است پس عذاب و كيفر وپاداش هم دو دقيقه باشد. ب: روايت داريم كه آنها كه هميشه در جهنم هستند چون نيتشان اين بود كه تا در دنيا هستند گناه كنند و همچنين بهشتيها به خاطر اين که نيتشان اين بود که تا هستند کار خير انجام دهند.
علي عليه السلام در نهج البلاغه خطاب است به استاندار مالک اشتر مي‌فرمايد: «وَ اجْعَلْ لِنَفْسِكَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْكَ الْمَوَاقِيت وَ أَجْزَلَ تِلْكَ الْأَقْسَامِ وَ إِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَتْ فِيهَا النِّيَّةُ»(نهج‏البلاغه، نامه 53) بين خود و خدا وقتي را خلوت كن و با او حرف بزن و راز و نياز به درگاه او. بعد مي‌فرمايد: «وَ إِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَتْ فِيهَا النِّيَّةُ» و اگرچه در غير وقت عبادت اگر براي خدا كار كرده و نيت خوب داشته باشي كارت عبادت است. پس حتي نجار كه براي خرجي زن و بچه کار مي‌کند حتي ميخي هم كه مي‌كوبد عبادت است. و بنا همين طور. . . ما مي‌توانيم تمام كارهايمان عبادت باشد و هم مي‌توانيم عبادتها را با ريا خراب كرده كه چه خسارتي است. لذا اين قيامت چند اسم دارد، يكي از آنها: «يَوْمَ الْحَسْرَةِ» مريم/39. روز حسرت و خسارت. حسرت مي‌خورد که مي‌توانستم به كارها رنگ الهي بدهم اين كار را نكردم. از من ميخواهي تشكر كني، دو رقم تشكر داريم يكي كف زدن، اين يك تشكر است و يكي هم اينكه مي‌گويي: براي سلامتي امام زمان عليه السلام صلوات. اين هم تشكر است، هر دو تشكر است يكي ذكر خدا ولي ديگري نه. تكبير براي يك حرف خوب يعني آفرين، كف زدن هم يعني آفرين، هر دو تشكر است ولي يكي از آنها عبادت است.
«اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي» گاهي انسان به کاري يقين دارد ولي کارش غلط است، به قولي مي‌گويند: «جهل مركب» دارد، يقين دارد ولي مثل خوارج يقين كردند كه علي بن ابيطالب عليه السلام كافر شده است، ولي يقينشان غلط بود، اين يقين جهل مركب بود. يقين پيدا مي‌كند كه اگر با اين ازدواج كند سعادتمند مي‌شود ولي يقينش غلط است، البته با توجه به اينكه اين بحث در زماني پخش مي‌شود كه مصادف است با رحلت‌ام المؤمنين حضرت خديجه عليهاالسلام است. اين خانم يك معامله قشنگي كرد. كثير داد، اموال زيادي داشت در راه خدا داد، خداوند به او كثير داد «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» كوثر/1. اين را مي‌گويند درست فكر كردن، كه هرچه داشت از سرمايه در راه اسلام داد، به پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم عرض كرد: وقتي من فوت کردم عبايت را به من بده. و من جايي نديده‌ام كه پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم سالگرد بگيرد ولي در رابطه با حضرت خديجه از ايام آن يادآوري و گوسفندي را ذبح كرده و گوشت آن را بين دوستان حضرت خديجه تقسيم مي‌كرد. و شب عروسي حضرت زهرا(س) حضرت فرمود: همه خانمها بروند بيرون. يك خانم بيرون نرفت حضرت علت را پرسيد آن زن گفت: زماني كه خديجه مي‌خواست از دنيا برود به من وصيت کرد: دخترم زهرا مادر ندارد، شب عروسي به نزد او باش. حتي اگر پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: نباش. بگو: خديجه مرا سفارش كرده براي اينكه او بي مادر نباشد. اين درست فكر كردن است كه سرمايه فاني را مي‌دهد «فاطمه» را مي‌گيرد و او مادر يازده عيسي مي‌شود. خدايا به آبروي خديجه و فرزندش زهرا عليها سلام الله و يازده امام عليهم السلام در همه كارها به ما توفيق بده با حسن نيت در همه كارها خير ما را شريك بفرما. اگر من حديث مي‌خوانم در تلويزيون شما هم گوش مي‌دهي، مي‌گويي: كاش من هم مي‌توانستم براي مردم حديث بخوانم. شما هم ثواب مي‌بري، ممكن است من نيت ريا داشته و كار را خراب كنم شما با نيت پاك به ثواب كار من مي‌رسي و من با خباثتم ثواب را از دست مي‌دهم. خيلي دنيا معاملاتش خطرناك است.

خدايا در اين دنيايي كه خطرناك است در فكر و عمل دست ما را بگير.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 


فرم در حال بارگذاری ...

شباهت های شهادت حضرت یحیی علیه السلام و امام حسین علیه السلام در منابع شیعه و اهل سنت

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

بین امام حسین علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام ، شباهت های فراوانی، وجود دارد و نحوه شهادت شان، شبیه همدیگر است. از جمله، شقی ترین فرد سر مقدس آنان را از تن جدا نمود و برای فرد ناپاکی هدیه فرستاد و او نیز سر مقدس را داخل طشت طلا گذاشت.

حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یحیی بن زکریا علیه السلام از جهات گوناگون، مشابه یکدیگرند.

اصل این تشابه البته در حدیثی از امام صادق علیه السلام که شیخ عباس قمی آن را در کتاب منتهی الآمال، نقل فرموده، مذکور است. (محدث قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 1019).

محدث قمی پس از این حدیث فَإِنَّهُ (الحسین)، سَيِّدُ الشُّهَداءِ، وسَيِّدُ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، وشَبيهُ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا. (ابن قولویه، كامل الزيارات، ص 486، حمیری، قرب الإسناد، ص 99)، هشت وجه را برای این مشابهت احصاء و شمارش، کرده است. و با روایات متعدد از امام سجاد علیه السلام نقل است که پدر بزرگوارش در مسیر کربلا در هر منزلی از یحیی بن زکریا یاد می کرد:

فَما نَزَلَ مَنزِلًا ولَا ارتَحَلَ مِنهُ، إلّاذَكَرَ يَحيَى بنَ زَكَرِيّا عليه السلام وقَتلَهُ. مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللَّهِ أنَّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا اهدِيَ إلى‏ بَغِيٍّ مِن بَغايا بَني إسرائيل. (شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 132).‏

ايشان در هيچ منزلى فرود نيامد و از آن جا بر نخاست، جز آن كه از يحيى بن زكريّا عليه السلام و شهادت او، ياد كرد. از پستی این جهان همین بس که سر یحیی را برای زن زناکاری از بنی اسرائیل هدیه بردند.

و از جملة شباهت های آن دو بزرگوار در این است که همنامی برای ایشان پیش از تسمیة آنها نبوده است و اینکه مدت حمل مادرانِ هر دو بزرگوار شش ماه بوده است (مجلسی، بحار الأنوار، ج 44، ص 201)، و هر دو را زناکاران کشته اند، و آسمان بر هر دو خون گریسته است ( تفاسیر قرآن ذیل دخان/ 29)، و سر مبارک هر دو را برای زناکاران و زنازادگان به پیش کش برده اند، و آن سرها تکلم کرده اند و سخن گفتند. و خداوند منتقم برای این هر دو شهید انتقام سختی از قاتلان گرفته است.

...

شباهت های حضرت یحیی و امام حسین(علیهما السلام)

بنا بر تصریح امام صادق، حضرت یحیی و امام حسین، در جهات گوناگون، به یکدیگر، شباهت داشتند. ابن قولویه در کتاب شریف کامل الزیارات، از قول امام صادق، چنین نقل می کند:

فَإِنَّهُ (الحسین)، سَيِّدُ الشُّهَداءِ، وسَيِّدُ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، وشَبيهُ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا. (ابن قولویه، كامل الزيارات، ص 486)

کامل الزیارات: امام حسین، سَرور شهيدان، سَرور جوانان بهشتى و همسان با يحيى بن زكريّا است‏.

کما اینکه، جابر بن عبد الله انصاری، صحابی بزرگ پیامبر اسلام، نیز در زیارت خویش از قبر امام حسین، به شباهت امام حسین با حضرت یحیی، اشاره می کند:

فَطِبتَ حَيّاً وطِبتَ مَيِّتاً، غَيرَ أنَّ قُلوبَ المُؤمِنينَ غَيرُ طَيِّبَةٍ لِفِراقِكَ، ولا شاكَّةٍ فِي الخِيَرَةِ لَكَ، فَعَلَيكَ سَلامُ اللَّهِ ورِضوانُهُ، وأشهَدُ أنَّكَ مَضَيتَ عَلى‏ ما مَضى‏ عَلَيهِ أخوكَ يَحيَى بنُ زَكَرِيّا. (خوارزمی، مقتل الحسين، ج 2، ص 167)

مقتل الحسین: پاك زيستى و پاك رفتى؛ امّا دل‏هاى مؤمنان، در فراق تو خوش نيست، بى آن كه در اين، ترديدى رود كه همه اينها به خيرِ تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد! و گواهى مى‏دهم كه تو بر همان روشى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريّا رفت.

و از همه مهمتر، سال ها قبل از شهادت امام حسین، وجود مبارک پیامبر، خبر از شباهت شهادت امام حسین در امت اسلام با حضرت یحیی در دین مسیحیت را فرموده بودند و پیشگویی کرده بودند. در کتاب تفسیر البرهان ذیل آیه 84 در سوره بقره، از قول پیامبر چنین نقل شده است:

أ فلا أنبئكم بمن يضاهئهم من يهود هذه الأمة؟ قالوا: بلى يا رسول الله. قال: قوم من أمتي ينتحلون بأنهم من أهل ملتي، يقتلون أفاضل ذريتي، و أطايب أرومتي، و يبدلون شريعتي و سنتي، و يقتلون ولدي الحسن و الحسين، كما قتل أسلاف هؤلاء اليهود زكريا و يحيى. ألا و إن الله يلعنهم كما لعنهم، و يبعث على بقايا ذراريهم قبل يوم القيامة هاديا مهديا من ولد الحسين المظلوم، يحرفهم بسيوف أوليائه إلى نار جهنم. (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 168)

البرهان فی تفسیر القرآن: پیامبر(ص) فرمود: يهود، عهد خدا را نقض و رسولان او را تكذيب كردند و اولياى الهى را كشتند. آيا به شما خبر بدهم به مشابه آنان از يهود اين امت؟ گفتند: بله يا رسول‏الله! حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: «قومى از امت من، كه خود را از اهل ملت من مى‏دانند، افاضل ذريه مرا مى‏كشند، شريعت و سنت مرا عوض مى‏كنند، فرزندانم حسن و حسين را مى‏كشند، همان‏گونه كه يهود، زكريا و يحيى را كشتند. آگاه باشید، خداوند این جماعت را لعن می کند همانطور که در قرآن نیز لعن را ذکر کرده است. و قبل از قیامت، مهدی امت اسلام از نسل حسین مظلوم، آنان و اولیاء شان را به جهنم خواهد فرستاد.»

اکنون، بعد از اثبات شباهت امام حسین و حضرت یحیی در قول پیامبر و امامان معصوم، به برخی از شباهت های ذکر شده در منابع حدیثی و تاریخی اهل سنت و شیعه، اشاره خواهد شد:

1- هر دو بزرگوار، قبلاً همنامی نداشته‌اند

از جمله شباهات آن دو بزرگوار در این است که همنامی برای ایشان پیش از تسمیة آنها نبوده است و نامگذاری هر دو بزرگوار، توسط خدواند، بیان شده است. (در خصوص نام حسین به روایات شیعه، و در خصوص نام یحیی به قرآن کریم سوره مریم/ 7 سوره دخان/ 29 و انجیل لوقا 1/ 61).

در آیه 7 سوره مبارکه مریم، تولد یحیی به زکریا بشارت داده شده است: یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا؛ اى زکریا ما تو را به پسرى که نامش یحیى است مژده مى‏دهیم که قبلا همنامى براى او قرار نداده‏ایم. در تفسیر مجمع البیان، ذیل این آیه از امام صادق علیه السلام ، در وجه شباهت امام حسین و حضرت یحیی، چنین نقل شده است:

في قَولِهِ تَعالى‏: «يازَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشّرُكَ بِغُلمٍ اسْمُهُ يَحْيَى‏ لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا»-: وكَذلِكَ الحُسَينُ عليه السلام لَم يَكُن لَهُ مِن قَبلُ سَمِيٌّ، ولَم تَبكِ السَّماءُ إلّاعَلَيهِما أربَعينَ صَباحاً. قيلَ لَهُ: وما كانَ بُكاؤُها؟ قالَ: كانَت [أيِ الشَّمسُ‏] تَطلُعُ حَمراءَ، وتَغيبُ حَمراءَ، وكانَ قاتِلُ يَحيى‏ عليه السلام وَلَدَ زِناً وقاتِلُ الحُسَينِ عليه السلام وَلَدَ زِناً (طبرسی، مجمع البيان، ج 6 ، ص 779)

مجمع البیان: امام صادق علیه السلام در باره اين سخن خداى متعال: «اى زكريّا! ما تو را به [تولّد] پسرى بشارت مى‏دهيم كه نامش يحيى است و تا كنون، همنامى نداشته است»، فرمود: «حسين عليه السلام نيز همين گونه بوده كه پيش از خود، همنامى نداشته است و آسمان، جز بر اين دو- كه [براى هر كدام‏] چهل روز گريست-، بر كسى گريه نكرده است». گفته شد: گريه آسمان چيست؟ فرمود: «خورشيد، سرخِ سرخ طلوع مى‏كرد و سرخِ سرخ نيز غروب مى‏كرد. هم قاتل يحيى عليه السلام، زنازاده بود و هم قاتل حسين عليه السلام».

و نیز در کتاب کامل الزیارات، در ذیل آیه 29 سوره مبارکه دخان ودر تفسیر المیزان، نیزبه این مطلب اشاره شده است.

2- هر دو بزرگوار سر بریده شدند

از دیگر شباهت ها، سر حضرت یحیی علیه السلام را برای زنا زاده‌ای از بنی‌اسرائیل هدیه بردند و سر حضرت سید‌الشهدا علیه السلام را برای ابن‌زیاد و یزید. امام سجاد علیه السلام در این باره می‌فرماید: ما همراه امام حسین‌ علیه السلام به سوی کربلا بیرون آمدیم، امام، در هر مکانی وارد می‌شدند و یا از آن کوچ می‌کردند، یادی از حضرت یحیی علیه السلام و قتل او می‌نمودند و می‌فرمودند: فَما نَزَلَ مَنزِلًا ولَا ارتَحَلَ مِنهُ، إلّا ذَكَرَ يَحيَى بنَ زَكَرِيّا عليه السلام وقَتلَهُ. مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللَّهِ أنَّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا اهدِيَ إلى‏ بَغِيٍّ مِن بَغايا بَني إسرائيل. (شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 132). در بی‌ارزشی دنیا نزد خدا همین بس که سر یحیی بن زکریا را به عنوان هدیه به سوی فرد بی‌عفتی از بی‌عفت‌های بنی‌اسرائیل بردند.

3- قاتل هر دو بزرگوار، زنا زاده بودند

از جمله دیگر شباهت ها، قاتلین امام حسین و حضرت یحیی، هر دو از راه حرام و زنا، متولد شده بودند و خبث ولادت و خبث طینت، در وجود آنها، بوده است. امام صادق علیه السلام ، در کتاب کامل الزیارات، به این مساله، اشاره می فرمایند:

سَمِعتُ أباعَبدِ اللَّهِ عليه السلام يَقولُ: كانَ الَّذي قَتَلَ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ وَلَدَ زِناً، وَالَّذي قَتَلَ يَحيَى بنَ زَكَرِيّا وَلَدَ زِناً. (ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 78)

(راوی نقل می کند): شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «آن كه حسين بن على عليه السلام را كشت، زنازاده بود و نيز آن كه يحيى بن زكريّا عليه السلام را كشت، زنازاده بود».

4- قاتل هر دو بزرگوار، در آخرت، در بدترین جایگاه جهنم هستند

شيخ صدوق از پيامبر خدا(ص) روايت كرده است كه فرمود:

إنَّ فِى النّارِ مَنزِلَةً لَم يَكُن يَستَحِقُّها أحَدٌ مِنَ النّاسِ إلّا بِقَتلِ الحُسَينِ بنِ عَلِىٍّ وَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا. (شیخ صدوق، ثواب الأعمال، ص 257)

در جهنّم، جايگاهى است كه بر هيچ كس روا نخواهد بود، جز با كشتن حسين بن علی و يحيى بن زكريا عليهما السلام.

5- سر هر دو بزرگوار، در تشت طلا، به عنوان هدیه، فرستاد شد

از جمله دیگر شباهت ها، این است که سر مبارک امام حسین و حضرت یحیی، در تشت طلا و به عنوان هدیه، برای ظالمان، فرستاده شد . ابن شهرآشوب، در کتاب المناقب، به نقل از امام سجاد، داستان شهادت حضرت یحیی و شباهت آن با سر مبارک امام حسین ع را چنین، نقل می کند:

وفي حَديثِ مُقاتِلٍ عَن زَينِ العابِدينَ عليه السلام عَن أبيهِ عليه السلام: إنَّ امرَأَةَ مَلِكِ بَني إسرائيلَ كَبِرَت، وأرادَت أن تُزَوِّجَ بِنتَها مِنهُ لِلمَلِكِ، فَاستَشارَ المَلِكُ يَحيَى بنَ زَكَرِيّا عليه السلام فَنَهاهُ عَن ذلِكَ، فَعَرَفَتِ المَرأَةُ ذلِكَ، وزَيَّنَت بِنتَها وبَعَثَتها إلَى المَلِكِ، فَذَهَبَت ولَعَبَت بَينَ يَدَيهِ. فَقالَ لَهَا المَلِكُ: ما حاجَتُكِ؟ قالَت: رَأسُ يَحيَى بَنِ زَكَرِيّا. فَقالَ المَلِكُ: يا بُنَيَّةُ، حاجَةٌ غَيرُ هذِهِ! قالَت: ما اريدُ غَيرَهُ. وكانَ المَلِكُ إذا كَذَبَ فيهِم عُزِلَ عَن مُلكِهِ، فَخُيِّرَ بَينَ مُلكِهِ وبَينَ قَتلِ يَحيى‏ عليه السلام، فَقَتَلَهُ، ثُمَّ بَعَثَ بِرَأسِهِ إلَيها في طَشتٍ مِن ذَهَبٍ. (ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 85)

در حديث مُقاتل، از امام زين العابدين عليه السلام، از پدرش عليه السلام آمده است: «زن پادشاه بنى اسرائيل، پير شد و خواست دخترش را به جاى خود، به ازدواج پادشاه در آورد. پادشاه با يحيى بن زكريّا عليه السلام رايزنى كرد و يحيى، او را از اين كار، باز داشت. زن، اين مطلب را فهميد. دخترش را آرايش كرد و نزد پادشاه فرستاد. او رفت و نزد شاه، بازى كرد. شاه به او گفت: چه نياز دارى؟ گفت: سر يحيى فرزند زكريّا را. شاه گفت: فرزندم! چيزى جز اين بخواه. گفت: جز اين نمى‏خواهم. رسم آنان، چنين بود كه شاه، اگر دروغ مى‏گفت، از شاهى بركنار مى‏شد. پس ميان پادشاهى و كشتن يحيى عليه السلام، مخيّر شد. پس يحيى را كشت و سرش را در تَشتى از طلا براى او فرستاد.

سر مبارک امام حسین نیز، بر تشتی از طلا، در مجلس این زیاد، روبروی وی، قرار داده شد. شیخ صدوق در کتاب الامالی، چنین نقل می کند:

إنَّهُ لَمّا جي‏ءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام أمَرَ فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ مِن ذَهَب‏ … . (شیخ صدوق، الامالی، ص 229)

الامالی: هنگامى كه سر حسين آورده شد، ابن زیاد، فرمان داد كه آن را جلويش در تشتى از طلا گذاشتند.

6- سر هر دو بزرگوار بر دیوار دمشق، آویخته شد

از دیگر وقایع حزن انگیز در واقعه شهادت امام حسین، شباهت بی احترامی به سر مبارک آن امام ، فرزند پیامبر با حضرت یحیی بن زکریا، می باشد. مولف کتاب صبح الاعشی این واقعه را که در شهر دمشق و در سرزمین شام روی داده است، چنین نقل می کند:

وعُلِّقَ رَأسُ الحُسَينِ عليه السلام [في دِمَشقَ‏] عِندَ قَتلِهِ، فِي المَكانِ الَّذي عُلِّقَ عَلَيهِ رَأسُ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا. (صبح الأعشى، ج 4، ص 97).

پس از كشتن امام حسين عليه السلام، سرش را در دمشق آويختند؛ همان جايى كه سر يحيى بن زكريّا را آويختند.

7- سخن گفتن سر بریده امام حسین و حضرت یحیی،

از جمله دیگر شباهت ها که بسیار اعجاب برانگیز و معجزه گونه است، سخن گفتن سر مبارک امام حسین علیه السلام بعد از شهادت و شباهت آن با تکلم سر حضرت یحیی علیه السلام می باشد.

حضرت یحیی، بعد از شهادت و جدا شدن سر مبارک ایشان، خطاب به طاغوت زمان خویش چنین سخن می گوید:

… فَأَتَوْا بِرَأْسِ يَحْيَى فِي طَشْتٍ وَ كَانَ الرَّأْسُ يُكَلِّمُهُ وَ يَقُولُ لَهُ يَا هَذَا اتَّقِ اللَّهَ لَا يَحِلُّ لَكَ هَذا … . (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 531)

تفسیر البرهان: سر مبارک حضرت یحیی را در تشتی آوردند درحالیکه سر مبارک ایشان، خطاب به پادشاه، چنین سخن گفت: تقوا ی خدا پیشه کنید.

سر مبارک امام حسین علیه السلام نیز بعد از شهادت در بالای نیزه، معجزه گونه، سخن می گفت و قرآن تلاوت می فرمود. در کتاب دلائل الامه، چنین نقل شده است:

كُنتُ فيمَن حَمَلَ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام، فَسَمِعتُهُ يَقرَأُ سورَةَ الكَهفِ، فَجَعَلتُ أشُكُّ في نَفسي وأنَا أسمَعُ نَغمَةَ أبي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام. فَقالَ لي: يَا بنَ وكيدَةَ، أما عَلِمتَ أنّا مَعشَرَ الأَئِمَّةِ أحياءٌ عِندَ رَبِّنا نُرزَقُ؟! قالَ: فَقُلتُ في نَفسي: أسرِقُ رَأسَهُ، فَنادى‏: يَا بنَ وكيدَةَ، لَيسَ لَكَ إلى‏ ذاكَ سَبيلٌ، سَفكُهُم دَمي أعظَمُ عِندَ اللَّهِ مِن تَسييرِهِم رَأسي، فَذَرهُم «فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ. (طبری، دلائل الإمامة، ص 188)

به نقل از حارث بن وَكيده: من در ميان كسانى بودم كه سرِ حسين عليه السلام را مى‏بردند و شنيدم كه آن سر، سوره كهف را مى‏خوانَد و من با آن كه صداى ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام را مى‏شنيدم، در درونم [به ايشان‏] شك مى‏كردم. [سر] به من گفت: «اى پسر وَكيده! آيا ندانستى كه ما امامان، زنده هستيم و نزد خدايمان روزى مى‏خوريم؟!». با خود گفتم: سر را مى‏دزدم. ندا داد: «اى پسر وَكيده! تو به اين كار، راهى ندارى (موفّق نمى‏شوى) و گناه ريختن خون من، نزد خدا، از چرخاندن سرم بزرگ‏تر است. آنان را وا بگذار. «به زودى، آن گاه كه غل و زنجير در گردن، به روىْ كشيده شوند، خواهند دانست!»

8- در شهادت هر دو بزرگوار، آسمان گریست

از دیگر شباهت های فراوان امام حسین و حضرت یحیی، این است که آسمان در شهادت هر دو بزرگوار، گریست و در حالیکه سابقه نداشته است.

ابن قولویه در کتاب شریف کامل الزیارات، این واقعه را در چندین روایت، به نقل از امام صادق، چنین نقل می کند:

إنَّ الحُسَينَ عليه السلام بَكى‏ لِقَتلِهِ السَّماءُ وَالأَرضُ وَاحمَرَّتا، ولَم تَبكِيا عَلى‏ أحَدٍ قَطُّ، إلّا عَلى‏ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا وَالحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهما السلام (ابن قولویه، كامل الزيارات، ص 181)

به نقل از ابو بصير، از امام صادق عليه السلام: آسمان و زمين، بر شهادت حسين عليه السلام گريستند و سرخ شدند. اين دو، بر كس ديگرى جز يحيى بن زكريّا و حسين بن على عليه السلام، نگريسته‏اند.

احمَرَّتِ السَّماءُ حينَ قُتِلَ الحُسَينُ عليه السلام سَنَةً، و يَحيَى بنِ زَكَرِيّا عليه السلام، وحُمرَتُها بُكاؤُها. (ابن قولویه، كامل الزيارات، ص 182)

به نقل از داوود بن فَرقَد، از امام صادق عليه السلام: هنگامى كه حسين عليه السلام شهيد شد و نيز در شهادت يحيى بن زكريّا عليه السلام، آسمان تا يك سال، سرخ شد. سرخ شدن آسمان، گريستن آن است‏.

همچنین در منابع اهل سنت، به این واقعه اشاره شده است. ابن عساکر در کتاب تاریخ دمشق، چنین نقل می کند:

لَم تَبكِ السَّماءُ عَلى‏ أحَدٍ بَعدَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا إلَّا الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ. (ابن عساکر، تاريخ دمشق، ج 14، ص 225)

آسمان پس از يحيى بن زكريّا عليه السلام، بر كسى جز حسين بن على عليه السلام نَگِريست.

9- وعده خونخواهی هردو ازسوی خدا

این شباهت در بیان و سخن پیامبر از قول ابن عباس در کتاب اعلام الوری، نقل شده است، که خداوند وعده حتمی داده است که قطعا، انتقام خون دو مظلوم عالم، حضرت یحیی و امام حسین را از ظالمان، خواهد ستادند و آنها را به جزای اعمالشان، خواهد رساند.

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: قَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ قَتَلَ بِدَمِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا سَبْعِينَ أَلْفاً وَ هُوَ قَاتِلٌ بِدَمِ ابْنِكَ الْحُسَيْنِ سَبْعِينَ أَلْفاً وَ سَبْعِينَ أَلْفا. (طبرسی، اعلام الوری، ص 119)

ابن عباس از پیامبر، روايت كرده كه جبرئيل گفت: خداوند براى خون يحيى بن زكريا، هفتاد هزار نفر از ظالمان را به هلاكت رسانيد، و براى خون حسين، نیز هفتاد هفتاد هزار نفر از ظالمان و راضیان به ظلم به آل محمد را به سزای اعمال خود می رساند.

10- منتقم خون هر دو مظلوم عالم، امام عصر(عج) می باشد

علاوه بر احادیث ذیل دو آیه قرآن که در شباهت حضرت یحیی و امام حسین، سخن به میان آمده است، درباره امام حسین علیه السلام نیز در حدیث آمده است که جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و عرض کرد: إنَّ الله یَقرِءُ علیکَ السلامَ وَ یُبَشِّرکَ بِمَولودٍ یولَدُ من فاطمَةَ تقتُلُهُ أُمتُکَ من بَعدِک. (کلینی، الکافی، ج 1، ص 464). همانا خداوند به تو سلام می‌رساند و به مولودی که از حضرت فاطمه(س) به دنیا می‌آید بشارت می‌دهد و بعد از تو گروهی از پیروانت او را به شهادت می‌رسانند.

کما اینکه، سال ها قبل از شهادت امام حسین، وجود مبارک پیامبر، خبر از شباهت قتل و شهادت امام حسین در امت اسلام با حضرت یحیی در دین مسیحیت را فرموده بودند و پیشگویی کرده بودند. در کتاب تفسیر البرهان، ذیل آیه 84 در سوره بقرۀ، از قول پیامبر چنین نقل شده است:

أَ فَلَا أُنَبِّئُكُم‏ بِمَنْ يُضَاهِيهِمْ مِنْ يَهُودِ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَوْمٌ مِنْ أُمَّتِي يَنْتَحِلُونَ بِأَنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِي، يَقْتُلُونَ أَفَاضِلَ ذُرِّيَّتِي وَ أَطَايِبَ أُرُومَتِي، وَ يُبَدِّلُونَ شَرِيعَتِي وَ سُنَّتِي، وَ يَقْتُلُونَ وَلَدَيَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ كَمَا قَتَلَ أَسْلَافُ هَؤُلَاءِ الْيَهُودِ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى. أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ يَلْعَنُهُمْ كَمَا لَعَنَهُمْ. (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 168)

البرهان فی تفسیر القرآن: پیامبر(ص) فرمود: يهود، عهد خدا را نقض و رسولان او را تكذيب كردند و اولياى الهى را كشتند. آيا به شما خبر بدهم به مشابه آنان از يهود اين امت؟ گفتند: بله يا رسول‏الله! حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: «قومى از امت من، كه خود را از اهل ملت من مى‏دانند، افاضل ذريه مرا مى‏كشند، شريعت و سنت مرا عوض مى‏كنند، فرزندانم حسن و حسين را مى‏كشند، همان‏گونه كه يهود، زكريا و يحيى را كشتند. آگاه باشید، خداوند این جماهت را لعن می کند همانطور که در قرآن نیز لعن را ذکر کرده است.

در ادامه، پیامبر، به انتقام خون امام حسین، توسط آخرین ذخیره الهی، مهدی موعود و منجی امت اسلام، اشاره و سرانجام تمام ظالمان به حق آل محمد را جهنم سوزان، معرفی می نماید:

وَ يَبْعَثُ عَلَى بَقَايَا ذَرَارِيِّهِم ْقَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ هَادِياً مَهْدِيّاً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ، يُحَرِّفُهُمْ بِسُيُوفِ أَوْلِيَائِهِ‏ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ. (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 168)

و قبل از قیامت، مهدی امت اسلام از نسل حسین مظلوم، آنان و اولیاء شان را به جهنم خواهد فرستاد.

جمع بندی

همانطور که ذکر شد، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یحیی بن زکریا علیه السلام از جهات گوناگون، مشابه یکدیگرند. اصل این تشابه البته در حدیثی از امام صادق علیه السلام که شیخ عباس قمی آن را در کتاب منتهی الآمال، نقل فرموده، مذکور است. (منتهی الآمال، ج 2، ص 1019). محدث قمی پس از این حدیث فَإِنَّهُ (الحسین)، سَيِّدُ الشُّهَداءِ، وسَيِّدُ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، وشَبيهُ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا. (ابن قولویه، كامل الزيارات، ص 486، حمیری، قرب الإسناد، ص 99)، وجوه متعدد را برای این مشابهت احصاء و شمارش، کرده است. کما اینکه این مشابهت، در کلام معصومین نیز ذکر شده است. از جمله، با روایات متعدد از امام سجاد علیه السلام نقل است که پدر بزرگوارش در مسیر کربلا در هر منزلی از یحیی بن زکریا یاد می کرد:

فَما نَزَلَ مَنزِلًا ولَا ارتَحَلَ مِنهُ، إلّاذَكَرَ يَحيَى بنَ زَكَرِيّا عليه السلام وقَتلَهُ. مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللَّهِ أنَّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا اهدِيَ إلى‏ بَغِيٍّ مِن بَغايا بَني إسرائيل.‏ ايشان در هيچ منزلى فرود نيامد و از آن جا بر نخاست، جز آن كه از يحيى بن زكريّا عليه السلام و شهادت او، ياد كرد. از پستی این جهان همین بس که سر یحیی را برای زن زناکاری از بنی اسرائیل هدیه بردند. (شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 132)

و از جمله شباهات آن دو بزرگوار در این است که همنامی برای ایشان پیش از تسمیة آنها نبوده است و اینکه مدت حمل مادرانِ هر دو بزرگوار شش ماه بوده است (مجلسی، بحار الأنوار، ج 44، ص 201)، و هر دو را زناکاران کشته اند، و آسمان بر هر دو خون گریسته است (و نیز نگا. تفاسیر قرآن ذیل دخان/ 29)، و سر مبارک هر دو را برای زناکاران و زنازادگان به پیش کش برده اند، و آن سرها تکلم کرده اند و سخن گفتند. و خداوند منتقم برای این هر دو شهید انتقام سختی از قاتلان گرفته است.

منبع:خبرگزاری «حوزه» / تدوین:حجت الاسلام مصطفی امیری


فرم در حال بارگذاری ...

استخاره ای که دیدار خدا را مژده داد

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

به بهانه سالروز عروج آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای(ره)

 مراجع عظام تقلید در سیر الی الله و در کسب علوم دینی، تنها به جنبۀ اکتسابی آن توجه نداشتند، بلکه در این گونه امور تشنگی خود را از طریق لطف بی نهایت خداوندی و کرم اهل بیت علیهم السلام برطرف می نمودند.

آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای(ره) از شاگردان آیت الله العظمی حائری و از فقهای نامدار قرن چهاردهم هجری است که نقش مهمی در حفظ و صیانت از حوزه علمیه قم را به عهده داشتند.

* آخرين توشه من از دنيا تربت امام حسين (علیه السلام) است.

آيت الله العظمي سيد محمد حجت كوه كمري (ره) بنيانگذار مدرسه حجتيه قم، از علماي معروف و یکی از مراجع ثلاث بود. او افزون بر مقام والاي علمي، از نورانيت و معنويت خاصي برخوردار بوده و بسيار رازدار و از شهرت و آوازه گريزان بود. حقيقت و معنويت خود را چنان نهان داشته بود كه حتي شاگردان نزديك نيز تا پس از رحلت او، از شخصيت ممتاز و ارتباط مستقيم وي با حضرت ولي عصر (عج) بي خبر بودند. آن جناب پيش از فرا رسيدن رحلتش، تربت سالار شهيدان را طلب كرد. آن گاه كمي از آن را خورد و فرمود: «اخر زادي من الدنيا تربۀ الحسين (ع)؛ آخرين توشه من از دنيا تربت امام حسين (ع) است».

* مرجعی كه هفته اي يكبار به محضر حضرت ولي عصر (عج) مشرّف مي شد

يكي از علماي بزرگوار براي ارتباط با روح بلند شيخ بهايي (ره) تلاشي را آغاز مي كند، اما به او پيغام مي دهند؛ شيخ بهايي زمينه را براي استقبال از سيد محمد حجت كوه كمري (ره) فراهم مي كنند؛ چرا كه او مردي بوده كه هفته اي يكبار به محضر حضرت ولي عصر (عج) مشرّف مي شده است. آن عالم بزرگوار مي گويد: بسيار تعجب كردم؛ چرا كه آيت الله حجت (ره) هنوز در قيد حيات بودند. فردا ظهر خبر رسمي وفات آن مرحوم از راديو پخش گرديد و همگان را به سوگ و ماتمي عظمي نشاند. (قاضي زاهدي، شيفتگان حضرت مهدي (عج)، ج2، ص 255.)

* استخاره ای که دیدار خدا را مژده داد

نویسنده کتاب آثار الحجة در مورد چگونگی وفات ایشان چنین می نویسد: می گویند آیت الله حجت کوه کمره ای در آخرین کسالتی که منجر به رحلت ایشان شد، همۀ خانواده و وکیل خود را احضار کرد و پس از حاضر شدن وصی خود آقای حاج سید احمد زنجانی و بعضی فضلاء، گفتند: مُهر مرا بشکن!.

آقایان گفتند: برای چه؟.

جواب دادند: برای اینکه بعد از من کسی از این مُهر سوء استفاده نکند. عرض کردند، حالا چرا؟.

پاسخ دادند: از این کسالت خوب نخواهم شد؛ آن مرحوم اصرار کردند که این امر انجام شود. حاضرین این کار را نیک ندانسته و انکار کردند تا ایشان قرآن خواسته و استخاره ای کردند. همه منتظر بودند که آیۀ قرآن وعده بهبودی ایشان را بدهد؛ آقا قرآن را گشود و نگاهی به ابتدای صفحه آن کرد و با نشاط فراوان گفت:

«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ».

همان گونه که آیت الله حجت (ره) گفته بودند از این کسالت، بهبود پیدا نکردند. آن مرحوم پس از بیست و سه سال اقامت در کنار بارگاه حضرت معصومه سلام الله علیها در قم و تلاش خستگی ناپذیر در راه ترویج احکام الهی در روز دوشنبه سوم جمادی الاولی 1372 هجری قمری رحلت کرده و پس از تشییع در جلو مسجد مدرسه حجتیه به خاک سپرده شدند.

بر روی سنگ قبر ایشان این جملات حک شده است:

«و بعد ما استشار بکلام الحق فی کسر خاتمه اجیب بقوله تعالی «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» امر به، ثم تناول التربة الحسینیه و قال آخر زادی من الدنیا التربة، فلبی دعوته زوال یوم الاثنین ثالث جمادی الاولی 1372ق»

منبع:خبرگزاری «حوزه»

نظر از: حاجیان الزهرا [بازدید کننده]
حاجیان الزهرا

خوشا به سعادتشان ما هم متوسل به امام حسین میشویم تا عقب ماندگیمان جبران شود یاحسین دستم به دامانت به فریادم برس

1394/08/23 @ 10:06


فرم در حال بارگذاری ...

استخاره ای که دیدار خدا را مژده داد

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

به بهانه سالروز عروج آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای(ره)

 مراجع عظام تقلید در سیر الی الله و در کسب علوم دینی، تنها به جنبۀ اکتسابی آن توجه نداشتند، بلکه در این گونه امور تشنگی خود را از طریق لطف بی نهایت خداوندی و کرم اهل بیت علیهم السلام برطرف می نمودند.

آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای(ره) از شاگردان آیت الله العظمی حائری و از فقهای نامدار قرن چهاردهم هجری است که نقش مهمی در حفظ و صیانت از حوزه علمیه قم را به عهده داشتند.

* آخرين توشه من از دنيا تربت امام حسين (علیه السلام) است.

آيت الله العظمي سيد محمد حجت كوه كمري (ره) بنيانگذار مدرسه حجتيه قم، از علماي معروف و یکی از مراجع ثلاث بود. او افزون بر مقام والاي علمي، از نورانيت و معنويت خاصي برخوردار بوده و بسيار رازدار و از شهرت و آوازه گريزان بود. حقيقت و معنويت خود را چنان نهان داشته بود كه حتي شاگردان نزديك نيز تا پس از رحلت او، از شخصيت ممتاز و ارتباط مستقيم وي با حضرت ولي عصر (عج) بي خبر بودند. آن جناب پيش از فرا رسيدن رحلتش، تربت سالار شهيدان را طلب كرد. آن گاه كمي از آن را خورد و فرمود: «اخر زادي من الدنيا تربۀ الحسين (ع)؛ آخرين توشه من از دنيا تربت امام حسين (ع) است».

* مرجعی كه هفته اي يكبار به محضر حضرت ولي عصر (عج) مشرّف مي شد

يكي از علماي بزرگوار براي ارتباط با روح بلند شيخ بهايي (ره) تلاشي را آغاز مي كند، اما به او پيغام مي دهند؛ شيخ بهايي زمينه را براي استقبال از سيد محمد حجت كوه كمري (ره) فراهم مي كنند؛ چرا كه او مردي بوده كه هفته اي يكبار به محضر حضرت ولي عصر (عج) مشرّف مي شده است. آن عالم بزرگوار مي گويد: بسيار تعجب كردم؛ چرا كه آيت الله حجت (ره) هنوز در قيد حيات بودند. فردا ظهر خبر رسمي وفات آن مرحوم از راديو پخش گرديد و همگان را به سوگ و ماتمي عظمي نشاند. (قاضي زاهدي، شيفتگان حضرت مهدي (عج)، ج2، ص 255.)

* استخاره ای که دیدار خدا را مژده داد

نویسنده کتاب آثار الحجة در مورد چگونگی وفات ایشان چنین می نویسد: می گویند آیت الله حجت کوه کمره ای در آخرین کسالتی که منجر به رحلت ایشان شد، همۀ خانواده و وکیل خود را احضار کرد و پس از حاضر شدن وصی خود آقای حاج سید احمد زنجانی و بعضی فضلاء، گفتند: مُهر مرا بشکن!.

آقایان گفتند: برای چه؟.

جواب دادند: برای اینکه بعد از من کسی از این مُهر سوء استفاده نکند. عرض کردند، حالا چرا؟.

پاسخ دادند: از این کسالت خوب نخواهم شد؛ آن مرحوم اصرار کردند که این امر انجام شود. حاضرین این کار را نیک ندانسته و انکار کردند تا ایشان قرآن خواسته و استخاره ای کردند. همه منتظر بودند که آیۀ قرآن وعده بهبودی ایشان را بدهد؛ آقا قرآن را گشود و نگاهی به ابتدای صفحه آن کرد و با نشاط فراوان گفت:

«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ».

همان گونه که آیت الله حجت (ره) گفته بودند از این کسالت، بهبود پیدا نکردند. آن مرحوم پس از بیست و سه سال اقامت در کنار بارگاه حضرت معصومه سلام الله علیها در قم و تلاش خستگی ناپذیر در راه ترویج احکام الهی در روز دوشنبه سوم جمادی الاولی 1372 هجری قمری رحلت کرده و پس از تشییع در جلو مسجد مدرسه حجتیه به خاک سپرده شدند.

بر روی سنگ قبر ایشان این جملات حک شده است:

«و بعد ما استشار بکلام الحق فی کسر خاتمه اجیب بقوله تعالی «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» امر به، ثم تناول التربة الحسینیه و قال آخر زادی من الدنیا التربة، فلبی دعوته زوال یوم الاثنین ثالث جمادی الاولی 1372ق»

منبع:خبرگزاری «حوزه»

 


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم