بایدها و نبایدهای طلبگی

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1395

سخنرانی آیت الله مصباح بزدی در جمع طلاب جدید الورود حوزه علمیه خوزستانآیت‌الله مصباح یزدی تبیین کرد:
«علم‌آموزی»، «عمل و اخلاق» و «کسب بصیرت» سه عامل پیشرفت طلاب است که باید نسبت به آن‌ها دقیق و هوشیار بود.

آیت‌الله مصباح یزدی، امروز در دیدار طلاب جدیدالورود حوزه علمیه خوزستان که در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم برگزارشد، به بیان وضعیت حوزه‌های علمیه پیش از انقلاب و پس از آن پرداخت و اظهارداشت: تا پیش از آغاز قیام‌های مردمی علیه حکومت پهلوی، حوزه‌های علمیه وضع بسیار نامطلوبی را داشتند، اما این اوضاع با ورود حضرت امام خمینی(ره) آرام‌آرام سامان گرفت و بهتر شد.

ایشان بابیان این‌که باید عظمت انقلاب را درک و شکر آن را به‌جا آوریم، گفت: در طول تاریخ اسلام، کمتر نعمتی را سراغ دارم که این‌همه برکت و عظمت داشته باشد؛ نعمتی که آثارش از یک کشور فراتر رفته و مرزهای زمانه را درنوردیده و زمینه را برای پیشرفت‌ قرن‌های آینده تا ظهور حضرت ولی‌عصر(عج) فراهم کرده است.

رئيس مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، یکی از آثار کوچک نعمت انقلاب را شکوفایی حوزه‌های علمیه مطرح کرد و افزود: بنده زمانی وارد دوران طلبگی شدم که تقریباً همه مدارس علمیه تعطیل و ساختمان مدارس و حجره‌ها نیز به انبار کالاهای بازاریان و مسکن برخی بی‌نوایان و مستمندان تبدیل شده بود و این وضع آن‌قدر ادامه داشت که دیگر یا جوانان برای معافیت از خدمت سربازی و یا صرفاً برای ادامه راه پدر و اجدادش وارد حوزه می‌شدند.

...

آیت‌الله مصباح یزدی، بابیان این‌که انقلاب اسلامی ایران توسط پرورش‌یافتگان مکتب امام(ره) به ثمره نشست، اظهارداشت: پس از ورود حضرت امام به عرصه مبارزه، وضعیت حوزه‌های علمیه، روند رو به رشدی را آغاز کرد تا اینکه حوزه‌های علمیه به اوج خود رسیده و درنهایت از تحصیل کنندگان و پرورش‌یافتگان مکتب امام(ره)، افرادی پیش‌گام شده و انقلاب را به پیروزی رساندند.

ایشان با تأکید بر این‌که انقلاب اسلامی و رشد حوزه‌های علمیه مرهون خون عالمان مجاهد و مبارز دوران انقلاب است، خاطرنشان کرد: امروز به برکت خون آن عزیزان، جوانان ما احساس می‌کنند که طلبه شدن، همچون سال 1326 تنها یک رفع بیکاری و زنده نگه‌داشتن نام پدر و اجداد نیست، بلکه مقدس، شریف، مؤثرترین خدمت به جامعه انسانی است.

*بایدها و نبایدهای طلبگی

رئيس مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، در بخش دیگری از سخنان خود، به بیان نکاتی پیرامون «بایدها و نباید» و «پیش‌نیازها و نیازهای» کار طلبگی پرداخت و با تأکید بر این‌که طلاب، خادمان دین هستند، تصریح کرد: قصد شما طلاب جدیدالورود به حوزه‌های علمیه، باید خدمت به دین باشد؛ چراکه اگر حقایق دین را برای مردم بیان نکنید، دشمنان مباحث وارونه‌ای را برای آن‌ها مطرح کرده و بدین ترتیب، دیگر نمی‌توانید بگویید که شما خادم دین هستید.

آیت‌الله مصباح یزدی، بابیان این‌که دشمنان از هر طریقی قصد انحراف در دین را دارند، گفت: انحراف در دین کم نبوده و کم نیست! به‌طوری‌که امروز کسانی به نام دین، بدترین خیانت‌ها را انجام می‌دهند و نمونه بارز و خارجی آن همین گروهک‌های تکفیری و داعش است.

ایشان در ادامه افزود: نمونه‌های دیگری هم در داخل کشور هستند که به نام دفاع از دین و تشیع، به اسلام و تشیع لطمه می‌زنند که باید مراقب و هوشیار بود و اجازه نداد تا مردم را از راه اسلام و انقلاب جدا کنند.

رئيس مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، بابیان این‌که هرکس عمامه بر سر گذاشت، صرفاً برترین انسان نیست، بیان داشت: آن که لباس آخوندی پوشید و عمامه بر سر گذاشت، باید رفتار و راهی که انتخاب می‌کند، چه در تحصیل، تحقیق، منبر، سخنرانی و حتی مقاله‌نویسی، به‌گونه‌ای باشد که وجود مقدس حضرت ولی‌عصر(عج) آن را بپسندد.

*«نیت پاک» داشتن جزئی از اصول طلبگی

آیت‌الله مصباح یزدی، «نیت پاک» داشتن را جزئی از اصول طلبگی خواند و تصریح کرد: قطعاً امربه‌معروف و نهی از منکر، عملی واجب و نیکوست، اما اگر شخصی آن را به نیت ریا و خودبرتربینی اجرا کند، نه‌تنها ثواب و بهره‌ای نبرده، بلکه گناه هم کرده است؛ پس «نیت پاک» داشتن جزئی از اصول بندگی و طلبگی است.

ایشان خطاب به طلاب حاضر در مراسم، گفت: شما هم‌اکنون در موقعیت و مرحله تصمیم‌گیری هستید، پس هرچه بهتر فکر کنید و آگاهانه‌تر تصمیم گیرید، زیباتر می‌توانید به دین خدا خدمت و مردم را به راه مستقیم هدایت کنید.

*علم‌آموزی مقدمه دریافت حرف حق است

رئيس مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، بابیان این‌که یادگیری مقدمه‌ای برای پذیرفتن حرف حق، ایمان به خدا و سپس عمل به آموخته‌هاست، گفت: درس خواندن یادگیری یک سری مفاهیم بوده و آیا صرفاً با درس خواندن و یادگیری برخی مطالب، می‌توان سعادتمند شد و دیگران را عاقبت‌به‌خیر کرد! پاسخ این است که غیر از درس خواندن، یک‌چیز دیگری هم لازم است که نام آن خودسازی است.

*تهذیب و اخلاق نفس لازمه تحصیل طلبگی است

آیت‌الله مصباح یزدی، تهذیب و اخلاق نفس را لازمه تحصیل خواند و بیان داشت: درس خواندن علت ناقصه بوده و علت تامه، عمل به آن در سایه خودسازی و تهذیب نفس است که شما طلاب باید بدان جامه عمل پوشانیم.

*پاسخ به یک پرسش!

استاد حوزه علمیه با طرح این سؤال که «آیا با درس خواندن و خوب عمل کردن، می‌توان برای جامعه مفید بود!؟»، تصریح کرد: متأسفانه در طول تاریخ اسلام و دیگر کشورها، دیدیم کسانی را که دانش خوبی داشته و بدان عمل کرده‌اند، اما درنهایت عاملی شدند برای ضربه زدن به جامعه‌شان؛ چراکه فریب دشمن را خورده و ابزاری علیه کشور و جامعه پیرامونی خودش شده بودند.

رئيس مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، ادامه داد و گفت: این مهم، همان نکته‌ای است که مقام معظم رهبری روی آن تأکید کرده و از آن با عنوان «بصیرت» یاد می‌کنند؛ به همین دلیل لازمه یک طلبه پویا و موفق، «علم‌آموزی»، «عمل و اخلاق» و «کسب بصیرت» است.

*فریب لبخند دشمن را نخوریم

آیت‌الله مصباح یزدی، در پایان بابیان اینکه یک طلبه موفق باید اهل بصیرت و بینش سیاسی برآمده از تقوای سیاسی باشد، تصریح کرد: باید جامعه‌شناس بود و دوست را از دشمن تشخصی داد تا مبادا دشمن ما را با لبخندها و در باغ سبز نشان دادن‌هایش، فریب دهد.


فرم در حال بارگذاری ...

خدایی که در لپ تاپ بابا بود!

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1395

 

گزارشی از طلابی که « چراغ خاموش» کار فرهنگی می کنند؛

شرکت های هالیوودی چگونه مفهوم شرک را وارد پویا نمایی می کنند؟

شنیدن این جمله که “گروهی از طلاب چراغ خاموش فعالیت فرهنگی انجام می دهند". کافی است تا کنجکاوی خبری‎ام تحریک شود. این که گروهی از طلاب کارشان تولید پویا نمایی (انیمیشن) است، برایم جالب بود.
 
قرار گفتگو با حجت الاسلام سید علی پور حسینی، مدیر مؤسسات فراگستر مشهد، در ساختمان بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی تنظیم شد و شاید همین مکان گفتگو مرا به اشتباه انداخت که «مؤسسات فرا گستر» بودجه کافی  دارند و خیالشان راحت است که اگر ده سال هم محصولی تولید نکردند، غمی نیست، چون بالاسری ها این گونه خواسته اند.

اما مدیر مؤسسات فراگستر، خیلی زود این خیال نادرست مرا تغییر داد: «17 سال صبر کردیم، اما یک ریال بودجه دولتی یا سازمانی نداریم» و بعد با بغض گفت: «همه سرمایه ما امام رضاست»

آنچه در ادامه می آید حاصل گفتگوی خبرنگار خبرگزاری «حوزه» با حجت الاسلام سید علی پور حسینی، مدیر مؤسسات فراگستر مشهد است که خواندن آن خالی از لطف نیست

ابتدا درباره نحوه شکل گیری مؤسسات فرا گستر توضیح دهید.
مؤسسات فرا گستر از سال 1377 فعالیت خود را در مشهد مقدس آغاز کرد. از همان ابتدا دو سند چشم انداز ده ساله تعریف کردیم؛ ده سال اول، همت گماردن بر روی تربیت پژوهشگر و فعالیت های پژوهشی، و ده سال دوم علاه بر ادامه دادن کارهای پژوهشی، تولید آثار و عرضه آن به جامعه.

از نیمه دوم سال 1387 که وارد ده ساله دوم شدیم و خروجی کار خود را در سه قالب نوشتاری، تصویری و نرم افزاری تعریف کردیم که حاصل آن بیش از 500 عنوان کتاب، انتشار مقالات در مجلات علمی، تولید و انتشار بیش از 300 کار تصویری و هفتاد عنوان نرم افزار است.

ده سال دوم هم به سه مرحله تقسیم شده است. مرحله اول از نیمه دوم سال 87 تا پایان سال 89 بود که کارها برای عموم جامعه آماده سازی می شد، مرحله دوم از سال 92 تا 94 بود که به صورت تخصصی انجام می شد و مرحله سوم که از ابتدای سال 95 شروع شده و تا سال 98 ادامه خواهد داشت مرحله نظریه پردازی است. در این مرحله، کارها به سطحی می رسد که پژوهشگران ما بتوانند در جوامع ادبی و هنری و فعالیت های فرهنگی حرف و نظریه داشته باشند.

بعد از سال 1398 فعالیت مؤسسات به چه صورتی ادامه خواهد یافت؟
سندی برای 20 ساله دوم تنظیم کرده ایم که از سال 1398 تا 1414 را در بر می گیرد و به روشنی حوزه فعالیت ها را تعریف می کند. این سند در هفته پژوهش سال پیش رونمایی شد.

چرا نام «فرا گستر» را برای مجموعه تان انتخاب کرده اید؟ این نام بیشتر در حوزه های فنی استفاده می شود!
ما کمبودهایی در حوزه داریم؛ از جمله فردی بودن کارها، دور بودن از مراکز علمی و بُعد زمانی.

...

وقتی از استادانی که خبره هستند و کوله باری از علم دارند می پرسیم شما چرا کار علمی نمی کنید؟ می گویند آن قدر مراجعات اجتماعی داریم که نمی توانیم کار علمی کنیم.

وقتی به برخی طلاب فاضل می گوئیم چرا کار علمی نمی کنید؟ می گویند: ما برای اجرای دستور رهبری به این روستا آمده ایم و کار تبلیغی جهادی می کنیم و دیگر امکان ادامه فعالیت علمی نداریم.

بعضی استادان هم مانند مرحوم آیت الله معرفت کار تفسیری بزرگی در دست داشتند، اما آن کار پس از فوت ایشان متوقف شد. چون فقط خود ایشان از کار علمیشان سر در می آوردند.

ما گفتیم باید این سه محدودیت را برداریم و با هر موقعیت اجتماعی در هر جا که بودیم، بتوانیم کار علمی کنیم و اگر هم نبودیم دیگران بتوانند کار ما را انجام دهند.

چند مجموعه در موسسات فراگستر فعالیت می کنند؟
موسسه پژوهشي فراگستر محقق که با هدف تربيت پژوهشگران توانمند و مربيان كار آزموده بر اساس علوم اسلامي پايه گذاري شد. این موسسه طرح های مختلف با عنوان طلوع، مطهر، هم انديش، حوزه و مروج برگزار می کند.

«موسسۀ فرهنگي قرآن و عترت فراگستر دين» و «موسسه فراگستر محقق» از دیگر زیر مجموعه های موسسات فراگستر است که هر کدام فعالیت های خاص خود را انجام می دهند.

انجمن «حاء ميم» هم تشكلي است فراگير كه مبلغان، مدرسان، محققان، مترجمان، منتقدان، داستان‌نويسان و شاعران حوزه علومِ انساني را در بر مي‌گيرد و با هدف ايجادِ زمينه مناسب براي ابراز نقش فعال‌تر اعضا در تحولات اجتماعي و كوشش در راه اشاعه‌ هر چه بهتر و بيشتر ارزش‌هاي والاي انساني و ديني فعاليت مي‌کند.

یکی دیگر از بخش های موسسات فراگستر، جشنواره “مهر” است که هر سال در تاريخ افتتاح اين موسسه يعني هفتم مهر برگزار مي‌شود. اين جشنواره با هدف هم افزايي بين دوازده گروه پايه گذاري شده است، دوازده گروهي که همواره به عنوان پيشرو در مباحث علمي، فرهنگي و تبليغي به حساب آمده و نقشي بي بديل دارند.

مؤسسان، محصلان، مدرسان، مبلغان، محققان، مؤلفان، مصوران، مُدونان، مؤيدان، مربيان، متفکران و متوليان، مخاطب اين هم‌افزايي هستند.

آیا در مؤسسات فراگستر فقط طلاب فعالیت می کنند؟
ده سال اول این گونه بود، چون همت ما بر تربیت پژوهشگر و توانامند کردن نیروی انسانی در حوزه علمیه متمرکز بود. اما در ده سال دوم که زمان ارائه محصول است، باید وارد چرخه ای مانند حوزه نشر و کارهای تصویری می شدیم که به حوزه های تخصصی فنی نیازمند بود. لذا از سال 87 که وارد ده ساله دوم و تنظیم خروجی پژوهش های دوستان شدیم، ناگزیر بودیم که در کنار دوستان حوزوی، از دوستانی که در حوزه های تخصصی و فنی تبحر دارند بهره ببریم.

در ده سال اول 85 درصد دوستان حوزوی بودند ولی الآن تقریبا 50-50 هستند و هم دوستان حوزوی و هم نخبگان دانشگاهی فعالیت می کنند.

پس می توان گفت در مؤسسات فرا گستر به نوعی پیوند میان حوزه و دانشگاه تحقق یافته است؟
شاید بتوان گفت که این موضوع در مؤسسات فراگستر از حالت شعار خارج شده است. در کارهای تصویری از جمله پویانمایی، یک طرف موضوع فیلم نامه است که دوستان طلبه آن را بر عهده دارند چون دوره ها و کارگاه های مختلف فیلمانه نویسی را در کنار استادان مجرب گذرانده اند ولی قرار نیست انیماتورهای ما هم طلبه باشند.

چه اشکالی دارد که طلاب هم انیماتور باشند؟
در سند بیست ساله دوم، برنامه را به گونه ای چیده ایم که فعالیت های جنبی طلاب به سمتی برود که نیروی انسانی ما را کامل کند. همین الآن در مجموعه ما طلابی هستند که در بخش جلوه های ویژه، توانمند ترین نیروی مشهد محسوب می شوند.

ما در مجموعه خود دوره های مختلف مانند فیلمنامه نویسی و گارگردانی و تدوین برگزار می کنیم تا جایی که ان شاء الله تمام نیروهای ما طلبه بشوند. البته تعصبی روی طلبه بودن افراد نداریم ولی وقتی همه از یک جنس باشیم تعامل راحت تر است و هم زبانی بهتری اتفاق می افتد.

کار شما صرفا در حوزه دین است؟
بله، ولی دامنه دین آن چنان گسترده است که تمام فعالیت های جامعه و اقشار را در بر می گیرد. ما در مجموعه خود 14 گروه داریم و ان شاءالله در سال 1398 سطح بالایی از نیازمندی هایی را که جامعه از یک قشر دینی به ویژه طلاب جامعه مطالبه دارد تأمین می کنیم.

گروه های ما عبارت است از: فقه، اصول، فقه و اصول، ادبیات، تاریخ، تفسیر، حدیث ، عرفان، علوم تربیتی، علوم قرآنی، هنر، فلسفه، کلام و فلسفه و کلام.

در گروه ادبیات فعلا فارسی و عربی را در دستور کار داریم و برای افق سال 1398 ادبیات دیگر نقاط جهان هم در کارمان در نظرگرفته خواهد شد.

چرا برخی گروه ها مانند فقه و اصول و فلسفه و کلام عناوین مشترک دارند؟
اینها در واقع رشته های میان رشته ای هستند یعنی هم پوشانی دارند. بعضی سر فصل ها تخصصیِ حوزه کلام است و بعضی، سر فصل های تخصصی فلسفه؛ ولی برخی موارد مشترک هم در کلام و هم در فلسفه مطرح می شود که سعی کردیم این هم پوشانی را در یک گروه تخصصی بررسی کنیم.

مؤسسات فراگستر از نظر نظام مندی دارای چه بخش هایی است؟
هشت معاونت برای مؤسسات تعریف کرده ایم: برنامه ریزی، فرهنگی، هنری، آموزش، اداره پشتیبانی، پژوهش، تبلیغات و ارتباطات، فناوری و اطلاعات.

البته وقتی از نظام مند بودن حرف می زنیم، نباید این تلقی به وجود بیاید که موسسه، گسترده است بلکه بر عکس، می خواهیم بگوئیم برای آنکه همان تعداد کم نیروی انسانی بخواهد به صورت یک ساختار منظم فعالیت های خود را جلو ببرد این معاونت ها را تعریف کرده ایم.

در این گفت و گو بارها از سند چشم انداز مؤسسات نام بردید. چرا این سند برایتان این قدر مهم است؟
اگر کسی از من بپرسد به چه چیز این مجموعه افتخار می کنید نمی گویم به کتاب ها و محصولات ( اگر چه آنها بسیار ارزشمندند و برخی کتاب های ما در کتاب سال برگزیده شده اند). تمام این دستاوردها به برکت نظام مند بودن فعالیت هاست و این هم مرهون سند چشم انداز است. در این سند تمام فعالیت ها مکتوب و شرح خدمات بیان شده است و به صورت مرتب در حال بازبینی و ارتقاست.

ما سند چشم انداز را در حکم قانون اساسی می دانیم ولی این سبب نمی شود که از اصلاح آن غافل شویم، به همین خاطر مهر ماه هر سال آن را بررسی و پالایش می کنیم.

شما مدیریت گروه کودک و نوجوان را بر عهده دارید. در این گروه چه فعالیت هایی انجام می شود؟
حوزه کودک و نوجوان بر خلاف آنچه که از خارج می بینیم بسیار پیچیده و تاثیرگذار است. اجازه بدهید یک خاطره تعریف کنم تا با اهمیت موضوع بیشتر آشنا شوید.

ما مهدهایی به نام «حوض نقاشی» داریم که کودکانی را پذیرش می کنیم و طلبه ها با کودکان ارتباط برقرار می کنند. یک بار مادر یکی از بچه ها آمد و شروع کرد گریه کردن. علت را جویا شدیم. گفت: «وقتی باران می آید کودک 6-7 ساله من شروع می کند به حرف های زشت زدن و به خدا توهین می کند!»

ما این موضوع را با افراد مختلف مطرح و جلسات متعدد برگزار کردیم اما نتیجه نگرفتیم، تا اینکه در یکی از برنامه هایی که در حرم امام رضا (علیه السلام) برای بچه ها برگزار می شد، این بچه به مربی گفته بود: « عمو ببین! اون ابر، مثل خداییه که توی لپ تاپ بابامه(!) »

همین حرف باعث شد سر نخ دستمان بیاید. از پدر کودک دعوت کردیم و به او گفتیم: شما در لپ تاپت خدایی داری که شبیه ابر باشد؟! تعجب کرد، ساکت شد و بعد گفت: احتمالا می دانم شما چه می گوئید! من یک انیمیشن کوتاه دارم که فکر می کنم خدایی که می گوئید در آن باشد.

انیمیشن های مسموم هالیوودی

من به مخاطبان خبرگزاری حوزه توصیه می کنم حتما این انیمشین کوتاه را ببینند و لذت ببرند. کاری است از یکی از شرکت های هالیوودی آمریکایی به نام پیکسار. داستان از این قرار است که تعدادی ابر (خدا) برای موجودات روی زمین هدیه درست می کنند و این هدیه ها را لک لک ها (پیامبران) به زمین می آورند؛ مثلا برای یک خانواده بچه می آورند، برای گربه، بچه گربه و … .

شما از دیدن این انیمیشن به قدری لذت می برید که حد ندارد. خنده دار، فانتزی و از نظر تصویری بسیار پر قدرت و بدون دیالوگ. ولی در همین انیمیشن 5 دقیقه ای موضوعاتی متعدد مطرح می شود از جمله: تعدد خدایان، غضب خداوند، کینه خداوند، خدای خوب و بد و … آن هم بدون هیچ اشاره ای. تنها اشاره اش وقتی است که باران می آید. هنگام نزول باران، یکی از خداها غضب می کند، حسادت می کند و بعد هم که می بیند دستش به جایی نمی رسد گریه می کند و باران گریه خداست. خدایی که گریه می کند همان خدایی است که تمساح و مار زنگی و خارپشت خلق می کند و همه اینها به لک لک یا همان پیامبر آسیب می زنند و او را اذیت می کنند.

این اثر، یک کار فانتزی و طنز است، اما وقتی کودک آن را می بیند، باران که در دین ما نماد رحمت است برای او تبدیل می شود به نماد کفر.

امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: من دژ محکمی به شما معرفی می کنم که هر کس وارد آن بشود، آسیب نمی بیند و آن «کلمه لاإله الا الله» یعنی توحید است. اگر کسی وارد مقوله توحید شود و با معارف آن آشنا گردد آسیبی نمی بیند. دشمن ما این مطلب را دریافته است و می داند که اگر بخواهد آسیبی بزند باید در مقوله شرک سرمایه گذاری کند. لذا به بهترین شکل، تعدد خدایان را مطرح می کند.

ما اگر بخواهیم مفاهیم توحیدی را بیان کنیم باید بتوانیم قدرت فصاحت و بلاغت را که در کلام معصومان(ع) جلوه گر شده است و در حوزه تدریس می شود، به تصویر بکشیم، حتی اگر می خواهیم برای کودک کتاب چاپ کنیم باید جذاب باشد و کودک را نگه دارد.

اگر نگاهی به آمار کتاب کودک بیاندازیم به جرأت می گویم که 70 درصد ترجمه است و 30 درصد تألیف. از این 30 درصد چه مقدار برگرفته از آموزه های اصیل اسلامی است و چه مقدار برداشت شخصی؟ برداشت های شخصی چقدر برگرفته از یک پژوهش است و چه مقدار برداشت هایی است که از یک آیه یا روایت صورت گرفته است؟

“قرائتی ها” باید از دل حوزه بیرون آید

ما باید هر روز با مدل همان روز کار کنیم. «قرائتی» ها در دهه شصت خوب اقدام کردند، اما نباید یک «قرائتی» داشته باشیم. اگر می خواهیم بازی رایانه ای بسازیم که کودک پای آن بنشیند باید «قرائتی» هایی از دل حوزه، آن بازی را تولید کنند.

در حوزه کتاب و تصویر و نرم افزار هم این دقت لازم است. یکی از برکاتی که در سند چشم انداز ما در نظر گرفته شده این است که دوستانمان، گام به گام به تخصص نزدیک شوند.

ما ده سال از عمر دوستان را صرف این کردیم که متون اصیل حوزه را پژوهش کنند و شیرازه های دینی را از بطن حوزه علمیه به دست بیاورند و در وجودشان شکل بگیرد. بعد از این ده سالِ عمومی، از طلبه سئوال می کنیم حالا گرایش خودت را مشخص کن. مثلا من می خواهم به صورت تخصصی گرایش پیش از 15 سالگی را انتخاب کنم، پس باید یک دوره عمومی را در همین زمینه سپری کنم، چون می دانید اینها زنجیره است یعنی نمی توانیم یک انسان را بشناسیم، ولی دوره سی سالگی او را نشناسیم.

لذا گام به گام پیش می رویم؛ مرحله اول برای عموم جامعه که نوجوان و بزرگسال و کودک از آن بهره ببرند، مرحله دوم حوزه تخصصی و مرحله سوم حوزه فوق تخصصی.

سال 1398 اگر از پژوهشگر ما بپرسید حوزه تخصصی شما چیست؟ باید بگوید من می توانم برای حوزه کودک و نوجوان در رده سنی مثلا  6-12 سال کار کنم و خروجی کار را هم تعریف کنم.

داستان هایی نو از قرآن که تا کنون نشنیده اید

خروجی کارتان در عرصه کودک و نوجوان چه بوده است؟
در حوزه کودک و نوجوان یک ادعا کردیم و پای آن ایستادیم. گفتیم تمام محتوای قرآن برای همه جامعه ما پیام دارد.

ما گفتیم موضوع حیوانات را می توانیم برای همه رده های سنی بیان کنیم. اما برای کودکان این زمانه که سرشار از اطلاعات هستند این کار سخت است. تا می خواهیم داستان حضرت صالح را بگوییم، کودک می گوید «شتر صالح را می گوئی؟!» تا می خواهیم داستان ابرهه را بگوییم می گوید «می خواهی ماجرای فیل ها را بگوئی؟!»

به همین خاطر ما داستان هایی می گوئیم که اگر شما بتوانید حدس بزنید در کجای قرآن آمده است به شما جایزه می دهیم. مثلا این داستان: سرپرست یک جنگل حیوانات را خیلی دوست دارد و به آنها می گوید از جنگل خارج نشوید چون گرگ ها شما را می خورند. یکی از حیوانات از جنگل بیرون می رود و گرفتار گرگ ها می شود. در اینجا پروانه کوچکی ایفای نقش می کند و گرگ ها را دنبال نخود سیاه می فرستد و بعد سرپرست جنگل را صدا می کند و او هم این حیوان را نجات می دهد. (اقتباسی از آیات 49 تا 52 سوره مدّثّر)، کودک پای این داستان می نشیند و تا آخر با آن همراه خواهد بود.

نکته بعدی این است که اگر می خواهیم در حوزه تصویر وارد شویم باید تصویر اثرگذار ارائه کنیم. درست است که سخن از حیوان است، اما حیوانی که جزو مفاهیم قرآنی است، پس باید روی آن زیبا کار کنیم.

تا کنون مجموعه داستان های حیوانات قرآنی در 24 مجلد منتشر شده است و تا 45 مجلد ادامه خواهد یافت.

در عرصه پویانمایی هم باید بهترین کار ساخته شود. شاید برای شما جالب باشد که بعضی هنرمندان در این راه به ما کمک کردند. بازیگران مطرح سینما آمدند و با افتخار کار کردند. چون مسلمان هستند و می خواهند دین خود را به اسلام ادا کنند.

ما سعی می کنیم کارهایی که تولید می کنیم ابتدا به صورت کتاب، بعد تصویر و در پایان به صورت نرم افزار ارائه شود. مثلا همین داستان حیوانات قرآنی به هر سه صورت منتشر شده است.

ابتدا بازتاب های کتاب را رصد می کنیم، سپس با انرژی بیشتر وارد کار تصویر می شویم و با استفاده از دو تجربه قبلی، نرم افزار را تولید می کنیم.

کار فرهنگی، لوبیای سحرآمیز نیست / نمی خواستیم از اول طلبه بودنمان معلوم شود

چرا از آثار تولیدی شما نامی نشنیده ایم و چیزی ندیده ایم؟!
ما الان 17 سال است که مسیرمان را شروع کرده ایم و بدون تعارف می گویم هیچ برای عرض اندام نداریم؛ اگر چه کارهایی که دوستان انجام داده اند در جوامع خوش درخشیده است.

ما معتقدیم کار فرهنگی که پشتوانه علمی داشته باشد لوبیای سحرآمیز نیست که امروز بکاریم و فردا بخواهیم به عرش برسیم. صبری از جنس صبر ایوب پیامبر می خواهد.

اما این ندانستن شما، ضعف نیست. شاید اگر آثارمان را نام ببرم بگوئید عجب! این کار را که دیده ام. برای تقویت شدن یک کار هنری، فقط خواندن کافی نیست. با خواندن، کارگردان خوب تربیت نمی شود. کارگردان خوب، ده ها و صدها کار را تولید می کند و بعد به یک یافته زیبا می رسد.

ما نمی خواستیم در همان آغاز کار، نام خود را مطرح کنیم. چون جایگاه حوزه علمیه و طلاب در ذهن مردم جایگاهی ویژه است و مردم دوست دارند بهترین ها را از دست یک طلبه بگیرند.

از آن طرف اگر کاری ضعیف از یک طلبه عرضه شود مخاطب زده می شود. پس ما باید چراغ طلبگی را خاموش کنیم و بگوئیم کاری تولید شده است، مردم بیایید و ببینید و لذت ببرید. بعد هم بازتاب های آن را رصد کنیم.

بر اساس سند چشم انداز، ان شاءالله در سال 1398 کار را با هویت طلبگی معرفی می کنیم تا دوستان نقّاد بیایند و کار را نقادی کنند.

طنز حکیمانه بر اساس زندگی اهل بیت (علیهم السلام)

برخی از کارهایتان را برایمان معرفی کنید.
مجموعه ای به نام «از خانه تا بارگاه» را با موضوع زندگی ائمه اطهار در 166 قسمت تولید کردیم. این مجموعه، قطعات شاد زندگی اهل بیت (علیهم السلام) را در تصاویر فانتزی به تصویر می کشد. اساس کار بر طنز است ولی نه طنز لودگی، بلکه طنز حکیمانه که پیامی دینی به مخاطب ارائه می کند.

این مجموعه از زندگی پیامبر خدا تا امام زمان (علیهم السلام) را در بر می گیرد و 110 کاراکتر اصلی دارد. مرحله دوم این کار، زندگی پیامبران است که پژوهش آن تمام شده و در حال پیش تولید هستیم. در مرحله سوم هم به زندگی علمای دین خواهیم پرداخت که البته کاری زمان بر است.

رسانه ملی از تولیدات میهنی حمایت کند

این پویا نمایی ها از کجا پخش می شود؟
حدود 11 قسمت از مجموعه «از خانه تا بارگاه» را به صدا و سیما دادیم، ولی برای ادامه کار، دست و بال صدا و سیما خالی شد و مجبور شدیم با دوستان لبنانی قرارداد ببندیم و کار را تحویل آنها دادیم.

حمایت های مختلف رسانه ای باید قوی تر از این باشد. خیلی از مجموعه ها، تولیداتشان را به بازارهای دیگر عرضه می کنند در صورتی که این کارها باید از رسانه ملی پخش شود. اگر هم نیاز به ممیزی دارد همان دوستان رسانه ملی انجام دهند تا عیب های کار گرفته شود.

یکی دیگر از کارهای ما «افسانه های لَلاله» است که داستان های کهن فارسی را با معضلات اجتماعی روز بیان می کند. همچنین «عیاش و تالیا» که کاری بسیار زیبا با موضوع داستان زندگی حضرت خضر است.

یکی از پربیننده ترین برنامه های تلویزیون مجموعه حیات وحش است که غربی ها صرفا آن را مجموعه ای از اتفاقات تصور می کنند حال آنکه ما معتقدیم زندگی حیوانات هم درس آموز است و پیام دینی دارد. تا کنون 769 قسمت از مجموعه ای 1500 قسمتی را با نام «نداهای الهی» تولید کرده ایم که سبک زندگی را از زبان موجودات بیان می کند.

جنگی که نمی بینیم - راهی که می رویم

چه طرح هایی در دست اجرا دارید؟
طرحی پژوهشی را دنبال می کنیم که دو محور دارد. اول، تحلیل جبهه فرهنگی ای که غرب ایجاد کرده و دوم، جبهه ای است که ما می خواهیم در آن قرار بگیریم.

در جبهه اول که نام آن را «جنگی که نمی بینیم» گذاشته ایم، به این نکته می پردازیم که کارهای تصویری غربی با چه اهداف سیاسی و فرهنگی تولید شده و چه پیامدهای مثبت یا منفی در جامعه ما داشته است. همچنین اینکه از نظر اقتصادی چه میزان سرمایه گذاری روی کار انجام شده و چه مقدار بازده داشته است.

در مرحله بعد با عنوان « راهی که می رویم» وضعیت خودمان را تحلیل کرده ایم. اینکه راهی که می رویم چیست و ما چه می کنیم؟

ما راه های خوبی در جامعه رفته ایم و باید آنها را دوباره پیدا کنیم. هشت سال در مقابل دشمن ایستادیم. چگونه؟ با چه فرهنگی؟ با چه سبک زندگی؟

در این قسمت از پژوهش بر این مطلب تمرکز کرده ایم که اگر سه سال دیگر بخواهیم کالایی تولید کنیم باید مثل غرب، بلکه بهتر از آنها بتوانیم به اهدافی که می خواهیم برسیم، رشد اقتصادی کنیم فرهنگمان را گسترش دهیم و …

اگر غرب روی «سوپرمن» کار کرد، ما فرماندهان امیر را کار کردیم و در سه مرحله، فرماندهان صدر اسلام، فرماندهان بعد از زمان امیرالمومنین (علیه السلام) و فرماندهان بعد از دوران ائمه اطهار(ع) را معرفی می کنیم.

یک میلیارد سرمایه گذاری کنید، دو میلیارد پس بگیرید

تولید کار در عرصه تصویری، بازده اقتصادی هم دارد؟
اینکه آیا می شود به حوزه فرهنگ و هنر به عنوان یک ظرفیت و چرخه اقتصادی نگاه کرد، سوالی مهم است. ما تاکنون فرهنگ را هزینه بر دیده ایم. یعنی فقط به دولت گفته ایم پول بده تا ما کار فرهنگی کنیم و نتیجه این نگرش این می شود که کار زیادی انجام نشده است.

اما ما می توانیم فرهنگ را چرخه ای ببینیم که می تواند حتی تولیدات دیگر جامعه را که به عنوان کالا عرضه می شود، حمایت کند. یعنی به فرهنگ می توان به عنوان یک بنگاه اقتصادی نگاه کرد.

ما معتقدیم اگر ده میلیارد تومان سرمایه گذاری روی یک کار سینمایی کردیم باید پس از نمایش تبدیل به چند برابر شود. ما در حوزه کودک کارهای سینمایی داریم که دو - سه برابر سرمایه اولیه فروش داشته اند.

اگر کسی حاضر باشد یک میلیارد تومان سرمایه گذاری کند، ما یک زمین دو میلیاردی را در رهن او قرار می دهیم و اگر پس از دو سال، سرمایه او دو برابر نشد، زمین را تملک کند. این ادعا نیست، واقعیت است. ولی چون دوستان ما در عرصه اقتصاد پشتوانه نداشته اند نتوانسته اند اثبات کنند.

هفده سال دندان بر جگر گذاشتیم / کار فرهنگی صبر ایوب می خواهد

شما از زمانی که مؤسسات را راه اندازی کردید سال ها منتظر ماندید تا به مرحله تولید محصول برسید. سخت نبود؟
ما هفده سال دندان روی جگر گذاشتیم و خیلی سخت بود. طبیعی است که وقتی انسان مطلبی می نویسد خیلی دوست دارد که زود منتشر شود و همه ببینند و استفاده کنند. اواخر دهه هفتاد، یک طلبه، مطلبی آورده بود که بسیار عالی بود، اما نمی توانستیم منتشر کنیم چون سند چشم انداز تاکید می کرد «تا سال 1387 هیچ کاری منتشر نشود».

مردم عادی می گویند این پول از جیب من رفته و اگر سریع بر نگردد، جیبم خالی می شود. مدیری داریم که از ما می خواست در طول دو ماه کار سینمایی انیمیشن تولید کنیم! در حالی که فقط فیلم نامه ای که بخواهد پخته و با محتوا باشد بیش از دو ماه زمان می برد. باید اهل صبر باشیم. بزرگترین ضربه ای که می خوریم از صبر نداشتن است.

شما خیلی از صبر صحبت می کنید. معلوم است که وقتی موسسه ای مثل شما که بودجه خود را از سازمانی می گیرد، خیالش از بابت بازگشت سرمایه راحت است و عجله ای ندارد.
تصورتان اشتباه است. جمع دوستان ما یک مجموعه خودجوش حوزوی است. ما تا کنون یک ریال از هیچ سازمانی دریافت نکرده ایم. به صدا و سیما و آموزش و پرورش و محیط زیست، کار فروخته ایم اما از هیچ جا کمک نگرفته ایم.

از ابتدای کار حواسمان به مسائل اقتصادی هم بود

پس بودجه تان را از کجا تأمین می کنید؟
یکی از مطالبی که پیش از شروع فعالیت مؤسسات فراگستر مطرح شد موضوع اقتصادی بود. قرار بود ده سال اول بر روی تربیت نیرو کار کنیم. شاید الآن موضوع نیروهای حق التدریسی و روزمزد و … مطرح باشد اما در آن زمان واقعا زکات علم، نشر آن بود. استاد فی سبیل الله تدریس می کرد؛ یعنی می گفت کسی به من یاد داده است و من هم باید به دیگران یاد بدهم.

لذا تربیت نیروی انسانی ما هزینه بردار نبود، ولی از آنجا که قرار بود پس از ده سال، کالا تولید کنیم هر کدام از 12 نفری که دور هم جمع شده بودیم مبلغی به عنوان سرمایه روی هم گذاشتیم و آن را به یک معتمد با فکر اقتصادی دادیم تا با آن کار اقتصادی کند.

این سرمایه از سال 1377 وارد بازار شد و ده سالی که دوستان پژوهش می کردند، بازاری ما هم با پول کار کرد. سال 1387 که نوبت به تولید کار شد، دانه ای که در سال 1377  کاشته بودیم به درختی نورس تبدیل شده بود که ما از میوه آن برداشت کردیم و قسمتی از سود سرمایه مان را به عرصه تولید آوردیم.

الآن هم گاهی سرمایه به کمک تولید می آید و گاهی تولید به کمک سرمایه. در واقع تولید و سرمایه دو سنگ آسیاب ما هستند که خروجی ما را تأمین می کنند.

سرمایه اصلی ما خود آقاست

با این وضع، پس سرمایه دارید!
سرمایه ما علی بن موسی الرضاست. هفده سال است که هر روز دوستان ما به تالار محققان حرم رضوی می آیند و در جوار امام رضا (علیه السلام) کار می کنند. سرمایه ما، مال و منال نیست، بلکه عمر ماست که بتوانیم در آن «عیاش و تالیا» بسازیم تا در برابر بَت من و سوپرمن و… و سایر محصولات غربی رقابت کند. سرمایه معنوی ما دعای پیرمردها و پیرزن ها و زائرانی است که با پای پیاده به حرم آقا می آیند.

گفتگو: سید مهدی رکنی

نظر از: مرکز تخصصی فقه و اصول فاطمه الزهرا(س) اردکان [عضو] 

خیلی جالب بود و خیلی طولانی
موفق باشید.

1395/06/05 @ 06:39


فرم در حال بارگذاری ...

این هم صندلی، بنشین روضه را بخوان و بهانه نیاور!/روضه خوانی آیت الله العظمی مرعشی نجفی وسط کوچه برفی

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1395
 
آیت الله العظمی مرعشی نجفی زمانی که به آیات و روایاتی پیرامون قیامت، عذاب و حساب رسی دقیق به اعمال می‌نگریم، خوف سرتاسر وجودمان را میگیرد و شاید بهترین راه برای آرامش در عالم باقی، چنگ انداختن به ریسمان اهل‌بیت(علیهم السلام) وداشتن محبت به این بزرگواران باش.

 خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى شوری/23

بر اين رسالت مزدی ازشما جز دوست داشتن خويشاوندان، نمی خواهم

مرحوم آیت الله العظمی آقای مرعشی نجفی می‌فرمودند: در زمان سابق که قم این قدر بزرگ نبود و وسیله نقلیه نداشت،.یک شب مرا به مجلس عقدی دعوت کردند، پس از انجام مراسم عقد که در محله جوب شور بود، تنها به سوی منزل می آمدم در حالی که کوچه ها پر از برف و خلوت بود، ناگاه سر کوچه مردی که مست بود راه را بر من بست و گفت: سید باید یک روضه در این مکان برایم بخوانی!

گفتم: روضه را باید روی صندلی خواند اینجا که صندلی نیست یک مرتبه خم شد و گفت: این هم صندلی، بنشین روضه را بخوان و بهانه نیاور!

من ناچار روی پشت او نشسته روضه ای خواندم، سپس گفت: من باید تو را به منزل برسانم، همراه من تا درب منزل آمد آن وقت مرا شناخت پس از آن رفته بود بین خود و خدا توبه کرده و از آن کارهای نامشروع دست کشیده و یک عمر مؤمن و متعبد و متقی شد دائماً در صف اول نماز جماعت حاضر می شد و این از برکت سفینه نجات حضرت سیدالشهداء و وجود محبت اهل بیت (علیهم السلام) در دل  است.(با اقتباس و ویراست از کتاب حیات عارفانه فرزانگان)


فرم در حال بارگذاری ...

وهابی جدا شده از دربار آل سعود: ۳۵ هزار مدرسه سعودی وجوب قتل مسلمانان را تدریس می کنند/بیشتر سربازان محمد بن عبدالوهاب یهودی بودند.

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1395
علی الشعیبی اسحاق بن زیفی که دومین سرکرده رژیم غاصب صهیونیستی به شمار می رود در کتاب خود به نام “القبیلة المتناثرة” می گوید:
برخی طوایف دینی هستند که همچنان خود را جزء بنی اسرائیل می دانند..
از جمله طایفه وهابیت که در ظاهر مسلمان هستند، اما شعائر یهودی را به صورت پنهانی به جا می آورند و به آن ملتزم هستند.

دکتر علی الشعیبی از مسلمانان متولد رقه سوریه است که از کودکی علاقه و استعداد سرشاری در یادگیری و تبلیغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگی تحت تاثیر شیوخ وهابی رقه به این فرقه مذهبی گرایش پیدا کرد و جوانی خود را در سوریه و عربستان با اعتقاد به وهابیت و تعالیم محمد بن عبدالوهاب گذراند و سال ها نیز به عنوان مشاور ملک فهد پادشاه عربستان فعالیت کرد تا اینکه به دروغگو بودن محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه پی برد و با آشنایی با حدیث غدیر خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم یافت.

آنچه در ادامه می خوانید ترجمه گفتگوی شبکه الکوثر با این اندیشمند جهان اسلام و کارشناس وهابیت است. علی الشعیبی در این حلقه از گفتگو از وضعیت علمای معاصر محمد بن عبدالوهاب و چگونگی شکل گیری ارتش وهابی و حکومت آل سعود و ویژگی های آنها سخن می گوید:

 درست است که برخی چاپلوسان درباره ابن عبدالوهاب می گویند: «کان وحید عصره و فرید دهره» تا بگویند در آن زمان عالمی جز وی نبوده، اما واقعیت این است که در آن زمان علمای زیادی بوده اند و کسانی که می گویند زمان ظهور محمد بن عبدالوهاب، جزیره عربی در بدترین وضعیت فکری و دینی و اجتماعی بود در اشتباهند و این سخن نادرست است و عبد الله الصالح العثيمين در مجله الدارة، شماره چهارم، سال سوم مقاله ای نوشته با عنوان “نجد منذ القرن العاشر حتی الآن"(وقت نشر مقاله) و در این مقاله نظریه ای را که می گوید جزیره العرب در آن زمان خالی از علما بوده رد می کند و می گوید در آن دوره علمای زیادی بوده اند و علمای زیادی در کتاب های خود از وجود علمای آن دوره خبر داده اند و درباره آنها نوشته اند و اکنون کتابی را به شما معرفی می کنم که تازه ترین کتاب در معرفی وهابیت است با عنوان “الوهابية الدین الآخر” (وهابیت دینی دیگر) و این همان سخن ابن عبدالوهاب است که می گفت من برای شما دین دیگری آورده ام. “زینی دحلان” شیخ شافعی و مفتی مکه در کتاب “الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة” این را می گوید و من نیز عین عبارت محمد بن عبدالوهاب را به صورت مستند ثبت کرده ام.

در اینجا با توجه به وقت و مجالی که داریم به چند نفر از این علما که در زمان محمد بن عبدالوهاب مطرح بوده اند و با او هم مخالفت کرده اند اشاره می کنم:

1. سلیمان بن سحیّم است که نجدی و حنبلی و متوفای 1230 هجری است که از علمای بزرگ آن دوره بوده و از علمای ریاض است و پدرش سحیم یک فقیه حنبلی در ریاض بود و از کسانی بود که عالمانه با محمد بن عبدالوهاب مخالفت کرد و نظریه او درباره ربوبیت و الوهیت و اسماء و صفات را رد کرد و جا دارد ما یک جلسه بحث را نیز به بررسی نظریات ابن عبدالوهاب اختصاص دهیم.

...

بالاخره مخالفت ابن سحیم با محمد بن عبدالوهاب موجب شد ابن عبدالوهاب از او خشمگین شود و به او لقب “ابن بهیّم” بدهد و تصمیم گرفت او را بکشد و از بین ببرد، کما اینکه عادت داشت مخالفان خود را بکشد و بدین ترتیب این سحیم به بصره فرار کرد تا جان خود را نجات دهد.

2. محمد بن عبدالرحمن بن عفالق الحنبلی الاحسائی متوفای سال 1164 هجری که از علمای بزرگ احساء بود و تالیفات زیادی در فقه و نجوم و نحو دارد و از کسانی بود که با محمد بن عبدالوهاب مخالفت کرد و با براهین علمی و دینی و با استناد به کتاب و سنت، نظریات او را رد کرد و ابن عبدالوهاب به فکر ترور او افتاد و او هم توانست فرار کند و خود را نجات بدهد.

3. عبدالله بن احمد ابن سحیم متوفای 1177 هجری که اهل المجمع در القسیم بود و چون تهدید به قتل شد از آنجا فرار کرد و شبانه به بصره فرار کرد.

4. محمد بن علی بن سلّوم متوفای 1246 هجری که شاگرد عبدالله بن فیروز بود که او نیز از مخالفان سرسخت ابن عبدالوهاب بود وکتاب های این علما به طور طبیعی مورد قبول ابن عبدالوهاب نبود، بلکه مردم و طلاب علوم دینی را علیه نظریات او تحریک می کرد.

5. محمد بن عبدالله بن فیروز الاحسائی متوفای 1216 هجری که بزرگ ترین دشمن محمدبن عبدالوهاب است و بارها ابن عبدالوهاب تلاش کرد او را ترور کند، اما او هم موفق شد به بصره فرار کند و در آنجا ساکن شود و همان جا هم از دنیا رفت و هنگامی که از نجد فرار کرد، قصیده ای گفت که در آن علت مهاجرت خود را بیان کرد و آن قصیده این گونه آغاز می شود که:

سلام فراق لا سلام تحیة                           علی ساکنی نجد و ارض الیمامة

سلامی برای جدایی نه برای وصال               بر ساکنان نجد و سرزمین یمامه

لقد زعم أهل الشقاء بأنهم                         علی دین حق واصد و استقامة

گمراهان گمان می کنند                              دین آنها برحق است..

و سپس در این قصیده شرح می دهد که وهابی ها از دین و کتابدکتر علی الشعیبی و سنت خارج شده اند و نظریات آنها ربطی به دین اصیل ندارد و این قصیده تاثیر زیادی روی مردم داشت، زیرا شعر در آن زمان همچون یکه رسانه بود که دهان به دهان می گشت.

6. عبدالله بن عیسی الموسی التمیمی فقیه اهل حریملاء که ابن عبدالوهاب را می شناخت و از بزرگ ترین شیوخ نجد است و با عبدالله بن سحیم شیخ ریاض تماس گرفت و به توافق رسیدند در برابر محمد بن عبدالوهاب بایستند و با هم یک بیانیه صادر کردند و بطلان دعوت محمد بن عبدالوهاب را اعلام کردند و گفتند واجب است مسلمانان از افکار او دست بردارند. پس از آن ابن عبدالوهاب کسی را به دنبال آنها فرستاد تا آنها را بکشد، اما به طرز شگفت انگیزی نجات یافتند و هر دو به شام مهاجرت کردند و نزد علامه السفارینی در شام شاگردی کردند.

7. محمد بن سلیمان الکردی، مفتی شافعیه مدینه که در کتاب خود به نام “مسائل و أجوبة و ردود علی الخوارج"، به مخالفت با ابن عبدالوهاب و وهابیت پرداخت و به آنها خوارج گفت.

8. الشیخ الامام الصنعانی متوفای سال 1182 هجری که در ابتدای امر خبر محمد بن عبدالوهاب را شنید و از نظریات او خوشش آمد، اما پس از آن حقیقت برای او روشن شد و با نظریات او مخالفت کرد.

البته علمای فراوان دیگری هم وجود داشته که من اینجا نام آنها را ذکر نکردم و تلاش کردم به علمایی اشاره کنم که به محمد بن عبدالوهاب نزدیک بوده اند و درباره فکر و نظریات او صحبت کرده اند و در مساجد و اشعار و دروس خود نظریات او را رد کرده اند.

آرنولد توین بی مورخ انگلیسی کتابی دارد که بیشتر آن درباره ارتش محمد بن عبدالوهاب است. وی می گوید ارتش محمد بن عبدالوهاب ارتشی ترسناک و خوفناک است. اکنون عربستان با تکیه بر ثروت نفتی خود به سختی می توان گفت 100 هزار نفر نیرو دارد، اما محمد بن عبدالوهاب در آن زمان 300 هزار نفر نیرو داشت و نکته جالب این است که نصف یا بیشتر از نصف ارتش او از قبایل یهودی بودند.

 

- درباره وضعیت علمی  زمان شکل گیری خروج محمد بن عبدالوهاب بیشتر برای ما بگویید. آیا علما با محمد بن عبدالوهاب مخالفت می کردند؟

در آن دوره اوضاع به گونه ای بود که علما جرات نمی کردند سر بلند کنند و در برابر محمد بن عبدالوهاب بایستند و با او مخالفت کنند. علمایی که می دانستند ابن عبدالوهاب چه افراد و علمای زیادی را کشته و ترور کرده و حتی تلاش کرد برادر خودش سلمان را نیز بکشد، این علما چگونه جرات کنند با او مخالفت کنند؟!

اما اصل داستان تشکیل حکومت آل سعود و وهابی این است که قبیله بنی خالد در آن زمان بر الدرعیه تسلط داشتند و محمد بن سعود از سال 1695 تا سال 1709 به بنی خالد مالیات و خراج می داد. پس از سال 1709 که محمد بن عبدالوهاب هم به کمک محمد بن سعود آمد، محمد بن سعود به این فکر افتاد برای غلبه بر بنی خالد با انگلیسی ها هم پیمان شود و علیه آنها(بنی خالد) خروج کند و بدین ترتیب بنی خالد در مقابل ائتلاف سعودی انگلیسی تضعیف شد و همین نیز دلیل مستقیم همدست شدن محمد بن سعود با انگلیسی ها بود و انگلیس ها و مستشرقان انگلیسی که با آل سعود در آن زمان سر و کار داشتند به توصیه دستگاه اطلاعات انگلیس یاد گرفته بودند که باید مدح حکام سعود را بگویند و از آنها تعریف و تمجید کنند.

اما علمای آن دوره که نام برخی از آنها را ذکر کردم پا به فرار گذاشتند یا ساکت شدند و پس از آن رفته رفته حکومت سعودی پولدار شد و اموال زیادی به سوی آنها سرازیر شد و تمام علما را خریدند و به آنها پول های هنگفت دادند تا ساکت شوند. حتی در سال 1802 که ابن عبدالوهاب از دنیا رفته بود و مسلمانان را در مدرینه و طایف سر بریدند، جرج لویمر[1] توصیف های عجیبی از این قتل عام ها دارد که حکایت از فجیع بودن آن دارد به گونه ای که ما در تاریخ این نوع هرج و مرج و قساوت را سراغ نداریم به جز در رفتار کنونی داعش در سوریه یا عراق.

خلاصه اینکه در آن زمان علما همه تسلیم شدند و سران قبائل همه تسلیم شدند، چون شمشیر حاکم بود و هر چقدر که آل سعود بیشتر تسلیم انگلیس می شدند، علما هم بیشتر تسلیم آل سعود می شدند.

مستشرق انگلیسی(لویمر) می گوید ارتش وهابی ارتشی سنگدل بود و مردم را به کینه ای شدید می کشت و علت این است که آنها یهودی و صهیونیست بوده اند و مردم را با کینه ای عجیب می کشتند. آنها برخی مسلمانان را در حال خواند قرآن می کشتند و سر از تن آنها جدا می کردند و 127 هزار مسلمان را فقط در طائف و مکه و مدینه قتل عام کردند و این آمار شهرها و است و معلوم نیست چه تعداد مسلمان را در روستاها کشته اند و من در این روز از خداوند متعال می خواهم و دعا می کنم که خدا یا دل های گمراهانی را که فریب وهابیت را خورده اند هدایت کن. شیطان وهابیت را برای آنها زیبا جلوه داده است.

الان هنک جانسون سناتور آمریکایی در ژانویه 2015 در کمیسیون ویژه تحقیقات درباره تروریسم در کنگره آمریکا حدود 16 سؤال را از رابرت فورت سفیر سابق آمریکا در سوریه پرسید که شنیدن این پرسش ها و پاسخ ها مفید است:

سناتور: آیا می توانیم بگوییم وهابی ها عامل تررویسم و ارعاب در جهان هستند؟

فورد: بله

سناتور:آیا می توانیم بگوییم وهابی ها به کودکان خود قبل از هر چیز دیگری کشتن مسلمانان اهل سنت را یاد می دهند؟

فورد: بله

سناتور: آیا شما اطلاعاتی دقیق در این زمینه دارید؟

فورد: بله

سناتور: شما چگونه به این اطلاعات رسیده اید؟دکتر علی الشعیبی

فورد: 35 هزار مدرسه سعودی وجوب قتل مسلمانان را تدریس می کنند به این اتهام که آنها مسلمان نیستند و مشرک هستند تا جایی که امیر فیصل بن عبدالله بن فیصل که مسئول آموزش وزارت معارف عربستان بود مسئولیت خود را با عصبانیت رها کرد و گفت ما داریم تروریسم را در جهان تدریس می کنیم و در آن زمان بیست مدرسه در خارج عربستان این متون افراطی را تدریس می کردند از جمله یک مدرسه در واشنگتن که رابرت فورد از مدیر این مدرسه که سفیر عربستان در واشنگتن هم بود خواست کتاب هایی را که تدریس می کنند برای او بیاورد، اما سفیر عربستان نپذیرفت و فورد به او گفت اگر نپذیری مجبور می شویم مدرسه را ببندیم تا اینکه سعودی ها مجبور شدند و متون خود را ارائه کردند و آمریکایی ها هنگامی که این کتاب ها را بررسی کردند متوجه شدند که شامل مطالبی درباره ترور و ایجاد وحشت و تکفیر دیگران است حتی بیشتر از چیزی که آمریکا برای قتل مسلمانان و ارعاب آنها برنامه ریزی می کند.

 

- برخی انتقاد می کنند که چرا این همه از ابن تیمیه حرف می زنید و او را انتقاد می کنید. چه پاسخی برای آنها دارید.

ببینید ما با ابن تیمیه پدرکشتگی نداریم، اما با اینکه برخی او را مقدس می دانند باید بگویم مرد مقدسی نیست. ابن تیمیه کسی نیست و پیس از آنکه محمد بن عبدالوهاب بیاید فراموش شده بود و از این رو گلد زیهر مستشرق یهودی متوفای 1921 می گوید: ابن تیمیه بذری در اسلام کاشت که تا قیامت رشد نمی کند و اولین این بذرها محمد بن عبدالوهاب بود.

 

- برخی بر این باورند که وهابی ها در اعتقادات و عملکرد و عبادت های خود یهودی هستند. آیا این را تایید می کنید؟

اسحاق بن زیفی متولد اوکراین در سال 1884 میلادی است که دکترای تاریخ عبری دارد و دومین سرکرده رژیم غاصب و اشغالگر صهیونیستی به شمار می رود و کتابی دارد به نام “القبیلة المتناثرة” (قبیله پراکنده). وی در بخشی از این کتاب می گوید: برخی طوایف دینی هستند که همچنان خود را جزء بنی اسرائیل می دانند و اعضای این طوایف با وجود اختلاف و تفاوتی که با هم دارند، از ملت یهود به شمار می روند و همچنان شعائر دین یهود را به جا می آورند و از جمله این طوایف طایفه سامریین هستند که به صراحت بر دین موسوی(حضرت موسی) هستند و طایفه مهم دیگری به نام طایفه وهابیت که در ظاهر مسلمان هستند و شعائر یهودی را به صورت پنهانی به جا می آورند و به آن ملتزم هستند.

 

- برخی می خواهند میان وهابی ها و حنبلی ها نوعی ارتباط و همجنسی ایجاد کنند. نظر شما در این زمینه چیست؟

احمد ابن حنبل انسان پرهیزکار و پاکی بوده که هیچ نسبتی با اندیشه وهابیت ندارد تا اینکه در نیمه قرن پنجم هجری یهودی ها به دنبال مذهبی می گشتند که از طریق آن بتوانند مسلمانان را تکفیر کنند و برای رسیدن به این مقصود، مذهب حنبلی را مناسب دیدند و هنگامی که ابن تیمیه آمد، کتابی نوشت به نام “رفع الملام عن الأئمة الأعلام” و ادعا کرد تمام ائمه مانند ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل اشتباهات بزرگی را مرتکب شده اند تا اینکه به خیال خودش او(ابن تیمیه) به عنوان نابغه دهر پیدا شد و ادعا دارد که سالم ترین علما است در حالی که این گونه نیست، زیرا شما می دانید که نفس و عقل با هم اشتراک دارند و اگر این تاثیر متقابل و اشتراک نفس و عقل از بین برود، عقل برده نفس می شود و ابن تیمیه کسی بود که نفسی گرگ صفت داشت و عقل او برده نفسش شده بود و هنگامی که نفس انسانی گرگ صفت بود چنگال خود را نمایان می کند. ابن تیمیه در برابر خداوند متعال و پیامبر و انبیا و اهل بیت علیهم السلام جسور بود و کتابی ویژه تکفیر عبدالله بن عباس نوشته است.

 

ترجمه: سید احمد احمدزاده

این گفت و گو ادامه دارد


[1]. جان گوردون لومیر (1870-1914) دیپلمات ، مورخ و مستشار نظامی انگلیس بود. او مدتی تحت عنوان مستشار دولت انگلستان در ایالت سرحد هندوستان خدمت کرد، سپس به عنوان شهروند سیاسی انگلستان برای ماموریت به خلیج فارس اعزام شد. او بیشتر به علت انتشار کتابی با عنوان ” جغرافیای خلیج فارس، عمان و جزیره العرب” به شهرت رسید.

منبع:حوزه

پست های مرتبط:



فرم در حال بارگذاری ...

تكبّر ممنوع ، حتّى در راه رفتن!

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1395

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ(سوره لقمان آيه 18 )

و روى خود را از مردم (به تكبّر) بر مگردان، و در زمین مغرورانه راه مرو، زیرا خداوند هیچ متكبّر فخر فروشى را دوست ندارد.

1- با مردم، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، با خوشرویى رفتار كنیم. «لاتصعّر خدّك للنّاس»

2- تكبّر ممنوع است، حتّى در راه رفتن. «لاتمش فى الارض مرحا»

3- از عامل خشنودى خداوند براى تشویق و از ناخشنودى او براى ترك زشتى‏ ها و گناهان استفاده كنیم. «انّ اللّه لایحبّ»

4- به موهومات، خیالات و بلند پروازى ‏ها خود را گرفتار نسازیم. «مُختال»

5- بر مردم فخر فروشى نكنیم. «انّ اللّه لایحبّ كلّ مُختال فَخور»

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

أَلا اُخبِرُكُم بِأَهلِ النّارِ؟ كُلُّ عُتُلٍّ جَوّاظٍ مُستَكبِرٍ؛
آيا شما را از اهل دوزخ آگاه نكنم؟ هر درشتخوىِ خشنِ متكبّر.

کتاب العین،ج6،ص170

سلام علیکم دوست عزیزم
یا علی مدد

1395/06/05 @ 22:29
نظر از: يحيي زاده [عضو] 

با سلام و احترام ممنون از مطالب بسیار ارزشمند شما

1395/06/05 @ 08:16
نظر از: مرکز تخصصی فقه و اصول فاطمه الزهرا(س) اردکان [عضو] 
5 stars

بسیار عالی .
موفق باشید

1395/06/05 @ 06:41


فرم در حال بارگذاری ...

ذکر یوسفی کدام آیه قرآن است؟

نوشته شده توسطرحیمی 3ام شهریور, 1395

 آیت الله العظمی جوادی آملی بیان کردند؛
وجود مبارک يوسف علیه السلام در تمام آن خطرات آن وقتي که در چاه افتاد صبر کرد. آن وقتي که به زندان افتاد صبر کرد. وقتی که به قدرت، عزت و سلطنت رسيد، عرض کرد پروردگارا ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَني…

حضرت آیت الله جوادی آملی در درس اخلاق هفتگی که در مسجد احمدآباد شهرستان دماوند برگزار شد با استناد به آيات قرآن كريم اظهار داشتند: قسمت مهمی از دستورات دین ناظر به اين است که انسان از انجام آنها بهره اخروي ببرد. آيا دنيا و آخرت دو جهان جدا و گسسته از هم ‌اند يا يک سلسله واقعيت ‌هايي است که ظاهرش دنيا و باطنش آخرت است؟ از بخشي از آيات قرآن کريم بر مي‌آيد که دنيا ظاهر اين عالَم و آخرت باطن اين عالَم است.

اين طور نيست که دنيا و آخرت دو عالم جدا باشند، اين طور نیست که وقتی دنیا کلاً نابود شد، آخرت تازه پديد ‌بیايد، اگر آخرت تازه پديد بيايد که نتيجه اين عالَم نخواهد بود. بنابراين آنها که ظاهر و باطن هر دو را مي ‌بينند هم اکنون جايشان را در آخرت مشاهده می کنند.

* قرآن و امام نیز دارای دو بعد ظاهری و باطنی هستند

اگر آن حقيقتي که ظاهرش دنياست و باطنش آخرت است به صورت انسان دربيايد، امام معصوم می شود و اگر به صورت کتاب در بيايد  قرآن کريم خواهد شد. اين قرآن يک ظاهر و يک باطني دارد؛ ظاهر قرآن را خيلي‌ ها ممکن است بروند در حوزه‌ ها درس بخوانند صاحب «علم الدراسه» شوند و ظاهر قرآن را دریابند اما باطن قرآن را تنها همان انسان کامل که صاحب «علم الوراثه» است می تواند بفهمد.

* تفاوت درک ظاهر و باطن قرآن کریم

وجود مبارک امام صادق علیه السلام و دیگر ائمه علیه السلام اين فرمايش را دارند که درجات بهشت به عدد آيات قرآن کريم است، اين يعني چه؟ اينکه فرمود درجات بهشت به عدد آيات قرآن کريم است، نمي‌ خواهد يک مسئله رياضي را براي ما حل کند، مي‌ خواهد بگويد ظاهرش قرآن است اما باطنش بهشت است، به دليل اينکه در ذيلش فرمود به اهل قرآن مي‌ گويند بخوان و بالا برو، هر اندازه که با قرآن بودی و هر اندازه قرآن خواندی و به همان اندازه درجاتت در بهشت بالا می ‌رود. اگر درجات بهشت به اندازه آيات قرآن کريم است هر اندازه ما در خدمت قرآن بوديم و فهميديم، باور کرديم، عمل کرديم و منتشر کرديم، مي ‌توانيم يک درجه بالا برويم.

* دعای حضرت یوسف در مواجهه با نعمات دنیوی

برخي ‌ها ذکر يونسي دارند ﴿لاَّ إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾، که دعای معروفی است اما برخي‌ ها ذکر يوسفي دارند؛ وجود مبارک يوسف علیه السلام در تمام آن خطرات آن وقتي که در چاه افتاد صبر کرد. آن وقتي که به زندان افتاد صبر کرد. وقتی که به قدرت، عزت و سلطنت رسيد، عرض کرد پروردگارا ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأحَاديثِ … تَوَفَّنِي مُسْلِماً﴾؛ جانم را بگير! اما در حال اسلام.

در حال خطر و بیماری، انسان تقاضاي مرگ بکند هنر نيست؛ اما در کمال قدرت بگويد خدايا! جانم را بگير تفاوت می کند!.

نظر سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي اين است که یوسف علیه السلام در آن حال تقاضاي مرگ نکرد، بلکه عرضه داشت خدايا! آن توفيق را بده که من مسلمان بميرم، اين سفارش يعقوب و سایر انبياء علیه السلام بود که ﴿فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَ أَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾، آنها که ذکر يوسفي دارند از خدا حُسن عاقبت مي ‌طلبند حُسن عاقبت و حُسن خاتمت از بهترين نعمت ‌هاست.


فرم در حال بارگذاری ...

علم پزشكى، مبداء الهى دارد يا تجربه انسان هاست؟

نوشته شده توسطرحیمی 3ام شهریور, 1395

پزشکیمقاله ای از آیت الله محمدی ری شهری؛
از نگاه اسلام ، طبيب و دارو خواه براى روح باشد یا براى تن، تنها نقش يك واسطه را در نظام حكيمانه آفرينش ‍ ايفا مى كنند و درمان كننده ، فقط خداوند متعال است .

آیت الله محمد محمدى رى شهرى در نوشتاری به موضوع: اهمیت و جایگاه علم پزشکی در حوزه علوم بشرى پرداخته است .   

*اهميت پزشكى

در حوزه علوم بشرى ، پزشكى ، سرآمد همه دانش هاست ؛ چرا كه فلسفه ساير علوم ، بهره ورى انسان از مواهب زندگى است و اين هدف ، جز در پرتو سلامت جسم و جان ، ميسر نيست .(1) از اين رو، امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:

«واعلم اءنه لا علم كطلب السلامة ، ولا سلامة كسلامة القلب» .(2)

بدان كه نه هيچ دانشى چون جستن سلامت است و نه هيچ سلامتى چون سلامت دل .

اين سخن ، به روشنى نشان مى دهد كه از نگاه اسلام ، طب روان ، ارجمندتر از طب تن ، و طب تن ، ارزشمندتر از ساير علوم است . اين حديث نبوى نيز بدين معنا اشاره دارد كه مى فرمايد:

«العلم علمان : علم الاديان و علم الاءبدان» .(3)

دانش بر دو گونه است : دانش دين ها و دانش بدن ها.

...

*طبابت ، كار خداوند است

قرآن كريم ، از ابراهيم خليل (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود:واذا مرضت فهو يشفين .(4)

و چون بيمار شوم ، او (خداوند) شفايم مى دهد.

اين سخن ، بدين معنا است كه طبابت ، كار خداوند متعال است و طبيب واقعى اوست .(5)

خداوند است كه خواص درمانى را در داروها نهاد و در نظام آفرينش ، براى هر دردى دارويى آفريد(6) و به انسان ، استعداد شناخت دردها و داروها و چگونگى درمان آنها را عنايت كرد و بدين سان ، او را مظهر نام هاى ((طبيب )) و ((شافى )) خود، قرار داد، چنان كه پيامبران الهى نيز (براى درمان بيمارى هاى جان ) مظهر اين نام هاى مقدس هستند. امام على (عليه السلام )، در توصيف پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:

طبيب دوار بطبه ، قد اءحكم مراهمه ، واءحمى مواسمه ، يضع ذلك حيث الحاجة اليه ، من قلوب عمى ، وآذان صم ، واءلسنة بكم . متتبع بدوائه مواضع الغفلة ، ومواطن الحيرة .(7)

طبيبى بود كه طبابت را بر بالين بيماران مى برد، مرهم را درست بر جايى كه بايد، مى نهاد و آن جا كه بايسته بود، داغ مى نشاند. او اين همه را بدان جا مى رساند كه نيازمندش بود: دل هاى بى فروغ ، گوش هاى ناشنوا و زبان هاى ناگويا. با درمان خويش ، منزلگاه هاى بى خبرى و جايگاه هاى سرگشتگى انسان را مى جست .آیت الله محمدی ری شهری

بنابراين ، از نگاه اسلام ، طبيب و دارو خواه براى روح (جان / روان )، و خواه براى تن (بدن / جسم )، تنها نقش يك واسطه را در نظام حكيمانه آفرينش ‍ ايفا مى كنند و درمان كننده ، فقط خداوند متعال است .

*دانش نامه احاديث طبى

هر چند نظر لغت (8) و متون اسلامى ، ((طب ))، شامل درمان بيمارى هاى جسم و جان است و درمان كنندگان جسم هم مانند درمان كننده جان ، مظهر اسماى حسناى الهى هستند، و افزون بر اين ، ((طب تن )) و ((طب روان ))، ارتباط بسيار نزديكى با هم دارند (به گونه اى با تدبير روانى مى توان شمارى از بيمارى هاى جسمانى را علاج كرد و به عكس ، با درمان جسمانى ، پاره اى از بيمارى هاى روانى را مى توان درمان نمود)؛ اما طب تن و طب جان ، در نوشتارهاى اسلامى دو موضوع مستقل اند. ((طب روان ))، موضوع علم اخلاق است و اصطلاحا به آن طب اطلاق نمى شود. بنابراين ، دانش نامه احاديث طبى ، تنها احاديثى را در خود جاى داده است كه در آنها بهداشت و يا درمان بيمارى هاى جسمى مطرح شده است .

 * جايگاه طب در قوانين اسلام

فلسفه احكام و قوانين اسلامى ، تكامل مادى و معنوى جامعه انسانى است . از نگاه اسلام ، بزرگ ترين نعمت الهى ، سلامت جسم و بزرگ تر از آن ، سلامت جان است . همچنين ، خطرناك ترين بلاها، بيمارى جسم و خطرناك تر از آن ، بيمارى جان است . متن سخن امام على (عليه السلام ) در اين باره چنين است :

ان من البلاء الفاقة ، واءشد من ذلك مرض البدن ، واءشد من ذلك مرض ‍ القلب ، وان من النعم سعة المال ، واءفضل من ذلك صحة البدن ، واءفضل من ذلك تقوى القلوب .(9)

يكى از گرفتارى ها تنگ دستى است . سخت تر از آن ، ناتن درستى است و سخت تر از آن هم بيمارى دل ؛ و يكى از نعمت ها توانمندى مالى است و برتر از آن ، تن درستى است و بهتر از آن نيز تقواى دل ها.

مسئله اين است كه اگر بيمارى ، خطرناك ترين بلا و سلامت ، بزرگ ترين نعمت است ، اسلام كه تكامل و سعادت انسان را هدف خود قرار داده ، براى مبارزه با بيمارى ها و تاءمين سلامت جامعه چه برنامه اى دارد؟ و به ديگر سخن ، طب در احكام و قوانين اسلامى چه جايگاهى دارد؟

*جايگاه طب پيشگيرى در اسلام

بررسى متون اسلامى به روشنى نشان مى دهد كه يكى از اهداف اصلى و حكمت هاى مهم احكام و مقررات اسلامى ، طب پيشگيرانه ، از طريق پيشگيرى از بيمارى ها و تاءمين سلامت انسان است . خداوند متعال ، تصريح مى كند كه قرآن و برنامه هاى نورانى و حياتبخش آن ، جامعه بشر را به راه هاى تاءمين سلامت ، رهنمون مى گردد:

«يهدى به الله من اتبع رضونه سبل السلم» .(10)

خداوند، هر كه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيله آن (كتاب ) به راه هاى سلامت ، رهنمون مى شود و بدين سان ، انسان مى تواند با پيوند با خدا و برنامه هايى كه او براى زندگى بشر ارائه كرده ، به بزرگ ترين نعمت هاى الهى دست يابد و نه تنها آخرت ، بلكه سلامت و سعادت و خوش بختى دنياى خود را نيز تاءمين نمايد:

«من كان يريد ثواب الدنيا فعند الله ثواب الدنيا والاخرة» .(11)

هر كس پاداش دنيا مى خواهد، (بداند كه ) پاداش دنيا و آخرت ، نزد خداست .

بر اين پايه ، در اسلام ، آنچه براى سلامت جسم و يا جان خطرناك و زيانبار است ، حرام يا مكروه است و آنچه براى سلامت انسان ، لازم و مفيد است ، واجب يا مستحب ، و آنچه سود و يا زيانى براى جسم و يا جان ندارد، مباح شناخته شده است . اين بدان معناست كه طب پيشگيرى در متن مقررات و احكام پنجگانه اسلام ، تنيده شده و اجراى كامل و دقيق قوانين الهى در زندگى ، سلامت جسم و جان انسان را به همراه دارد.(12)

امام رضا (عليه السلام ) درباره حكمت مقررات الهى كه بر انسان حلال و يا حرام شده است مى فرمايد:

انا وجدنا كل ما اءحل الله - تبارك وتعالى - ففيه صلاح العباد وبقاؤ هم ، ولهم اليه الحاجة التى لا يستغنون عنها، ووجدنا المحرم من الاءشياء لا حاجة بالعباد اليه و وجدناه مفسدا داعيا للفناء والهلاك .(13)

ما مى بينيم هر آنچه كه خداوند - تبارك و تعالى - حلال كرده ، در آن ، صلاح و بقاى بندگان است و بدان نيازى گريز ناپذير دارند، و مى بينيم همه آنچه كه حرام شده است ، بندگان ، بدان نيازى ندارند و مى بينيم كه همه ، موجب تباهى و زمينه نابودى اند.

در اين سخن ، امام تصريح مى فرمايد كه آنچه در مقررات الهى در زمينه هاى مختلف (مانند: خوردن ، آشاميدن ، ازدواج و…)، حلال شمرده شده ، امورى است كه مردم براى تاءمين سلامت ، رفاه و آسايش خود، بدان نياز دارند و مصالح زندگى و بقاى آنها وابسته به آن است و به عكس ، آنچه تحريم شده ، امورى است كه نه تنها مورد نياز مردم نيست ، بلكه به زيان سلامت و آسايش آنان و موجب هلاكت آنهاست .

* ارزيابى كلى احاديث طبى

پيش از ارزشيابى احاديث طبى ، پاسخ دادن به سه سؤ ال اساسى در اين باره ، ضرورى است :

سؤ ال اول : آيا علم پزشكى ، مبداء الهى دارد و متكى به وحى است ؟ يا سر آغاز آن ، تجربه انسان هاست ؟

سؤ ال دوم : آيا پيشوايان دين ، يعنى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت آن بزرگوار، از دانش پزشكى برخوردار بوده اند يا نه ؟

سؤ ال سوم : بر فرض اطلاع آنان از دانش پزشكى ، آيا اصولا بناى دين ، ورود به مسائل پزشكى و درمان انواع بيمارى هاى جسمى بوده يا نه ؟

* مبداء علم طب

برخى از دانشمندان بر اين باورند كه علم طب ، مبداءى الهى دارد و متكى به وحى است .انديشمند و محقق بزرگوار شيخ مفيد رحمة الله در اين باره چنين مى فرمايد:

طب ، (دانشى ) است درست كه آگاهى از آن ، امرى ثابت است و راه دسترس بدان نيز وحى است . آگاهان به اين دانش ، آن را تنها از پيامبران بهره گرفته اند؛ چه آن كه نه براى آگاهى يافتن از حقيقت بيمارى ، جز به كمك سمع (ادله نقلى )، راهى هست ، و نه براى آگاه شدن به درمان ، راهى جز توفيق . بدين سان ، ثابت مى شود كه يگانه راه اين آگاهى ، شنيدن از همان خدايى است كه به همه نهفته ها آگاه است .(14)

به نظر مى رسد نياز انسان هاى نخستين ، ايجاب مى كرد كه ((وحى ))، برخى از دانش هاى تجربى ضرورى براى زندگى را در اختيار آنان قرار دهد. مؤ يد اين نظريه ، مطلبى است كه سيد بن طاووس نقل كرده است :

ان الله - تبارك وتعالى - اءهبط آدم من الجنة ، وعرفه علم كل شى ء، فكان مما عرفه النجوم والطب .(15)

خداوند، آدم را از بهشت ، فرو آورد و او را از آگاهى به همه چيز، برخوردار ساخت . نجوم و پزشكى ، از جمله چيزهايى بود كه خداوند، وى را از آنها آگاه كرد.

بنابراين ، مى توان گفت كه سرآغاز علم طب ، آموزه هاى وحى بوده ؛ اما تجربه دانشمندان نيز بدان افزوده شده و تدريجا اين دانش ، گسترده تر شده و مى شود؛ ليكن اين ادعا كه وحى ، تنها راه رسيدن به اين دانش است ، علاوه بر اين كه متكى بر برهان عقلى و يا شرعى نيست ، بطلان آن به وسيله تجربه ثابت شده است و آنچه از مرحوم شيخ مفيد نقل شده كه راه رسيدن به دانش طب ، ((السمع عن العالم بالخفيات )) است ، اگر مقصود، از يكى راههاى رسيدن به اين دانش باشد، صحيح است ؛ و گرنه نمى تواند صحيح باشد.

* اهل بيت و دانش پزشكى

بررسى دقيق احاديثى كه در باره ويژگى هاى علمى ، سرچشمه هاى دانش ها و نيز انواع دانش هاى اهل بيت (عليهم السلام ) به ما رسيده ،(16) نشان مى دهد كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت آن بزرگوار، نه تنها از دانش پزشكى ، بلكه همه علوم ، نه از راه تحصيل ، بلكه از طريق الهام الهى برخوردار بوده اند، به گونه اى كه هر گاه اراده مى كردند چيزى را بدانند، مى دانستند، چنان كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:

«ان الامام اذا شاء اءن يعلم علم» .(17)

امام ، آن گاه كه بخواهد بداند، مى داند.

به دليل اين دانش گسترده و علم خارق العاده بود كه امام على (عليه السلام )، مكرر خطاب به مردم مى فرمود: هر چه مى خواهيد، از من بپرسيد:

«سلونى قبل اءن تفقدونى ، فان بين جنبى علوما كثيرة كالبحار الزواخر».(18)

از من بپرسيد، پيش از آن كه مرا از كف بدهيد؛ چرا كه در سينه من ، به سان درياهاى بيكران ، دانش هاى فراوان نهفته است .

همه امامان (عليهم السلام ) از چنين دانشى برخوردار بوده اند و در پاسخ دادن به هيچ مسئله علمى اى در نمى ماندند. امام رضا (عليه السلام ) در اين باره مى فرمايد:

ان العبد اذا اختاره الله (عزوجل ) لامور عباده شرح صدره لذلك ، واءودع قلبه ينابيع الحكمة ، واءلهمه العلم الهاما، فلم يعى بعده بجواب ، ولا يحير فيه عن الصواب .(19)

آن گاه كه خداوند (عزوجل ) بنده اى را براى عهده دارى كارهاى بندگان خويش برگزيند، سينه وى را براى اين كار، فراخ مى سازد و سرچشمه هاى حكمت را در دل او به وديعت مى گذارد و دانش را به تمامى به او الهام مى كند و از آن پس ، او نه در پاسخى فرو مى ماند و نه از راه صواب ، سرگشته مى گردد.

بنابراين ، بى ترديد، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت او، از دانش پزشكى برخوردار بوده اند و اگر ثابت شود كه در هر مسئله اى از مسائل مربوط به اين دانش ، چيزى فرموده باشند، قطعا كلام آنان ، مطابق با واقع است .

* دين و حرفه پزشكى

هر چند طب پيشگيرى ، چنان كه توضيح داديم ، در متن مقررات دينى مورد توجه بوده و پيشوايان دينى ، از دانش پزشكى برخوردار بوده اند؛ اما فلسفه دين ، ورود در حرفه پزشكى نبوده است و از اين رو، در روايات اسلامى ، علم دين ، قسيم علم طب است .(20)

همچنين اهل بيت (عليهم السلام ) به عنوان يك حرفه ، وارد مسائل پزشكى نشده اند. جدا كردن فقه (دين شناسى ) از طب (پزشكى ) و حرفه فقيهان از كار طبيبان نيز شاهد ديگرى براى جدا بودن حوزه دين و حوزه علم طب است .(21)

بنابراين ، ورود پيشوايان دين در مسائل پزشكى ، مانند ورود آنان به ساير علوم ، به صورت موردى و گاه به عنوان كرامت و اعجاز بوده ، نه به صورت دائم و بدان نحو كه مردم به ديگر پزشكان ، مراجعه مى كنند. بديهى است كه اگر مردم ، اهتمام مى ورزيدند و از دانش سرشار اهل بيت (عليهم السلام ) بهره مى جستند و به صورت متقن ، آثار علمى آنان را ثبت و ضبط مى كردند، امروز، ذخاير علمى و فرهنگى عظيمى در رشته هاى مختلف دانش ، در اختيار بشر بود؛ اما متاءسفانه ، جايگاه علمى اهل بيت (عليهم السلام ) شناخته نشد و آنچه از آنان به يادگار ماند نيز از نيرنگ سياست بازان و دروغ پردان ، مصون نماند، به گونه اى كه اكنون ، دستيابى به ميراث علمى آنان ، نياز به تلاش هاى فراوان دارد.

با عنايت به آنچه گفتيم ، اينك به ارزشيابى احاديثى كه از اهل بيت (عليهم السلام ) درباره مسائل پزشكى به ما رسيده مى پرديم .

*ارزيابى احاديث طبى از نگاه شيخ صدوق

بزرگ محدثان شيعه ، محمد بن على بن بابويه قمى ، معروف به صدوق رحمة الله احاديث طبى را به گونه اى ارزيابى مى كند كه در موارد خاص ، نمى توان به آنها اعتماد كرد. وى مى نويسد:

عقيده ما درباره اخبار و احاديثى كه درباره طب رسيده ، آن است كه اين احاديث ، بر چند گونه اند:

- برخى از آنها با نظر به آب و هواى مكه و مدينه گفته شده اند و به كار بستن آنها در ديگر شرايط آب و هوايى ، درست نيست ؛

- در برخى از آنها، معصوم (عليه السلام ) بر پايه آنچه از حال و طبع سؤ ال كننده مى دانسته ، پاسخ داده و از همان موضع ، فراتر نرفته است ؛ چه اين كه امام ، بيش از آن شخص به طبع وى آگاهى داشته است ؛

- برخى از آنها را مخالفان ، با هدف زشت نماياندن چهره مذهب در نگاه مردم در ميان احاديث گنجانده اند؛

- در برخى از آنها، سهوى از راوى حديث ، سر زده است ؛

- در برخى از آنها بخشى از حديث حفظ شده و بخشى ديگر از آن ، فراموش شده است ؛

اما آنچه درباره عسل روايت شده كه درمان هر دردى است ، روايتى است صحيح و معنايش نيز اين است كه عسل ، شفاى هر بيمارى اى است كه از برودت طبع برخيزد. آنچه نيز درباره استنجا به آب سرد براى مبتلايان به بواسير رسيده ، در موردى است كه بواسير شخص ، از حرارت طبع ، سرچشمه گرفته باشد.

آنچه هم در مورد بادنجان و درمانگر بودن آن روايت شده ، ناظر به هنگام رسيدن خرما و در مورد كسانى است كه خرما مى خورند، نه ناظر به ديگر اوقات .

در نهايت بايد گفت : آنچه در مورد درمان درست بيمارى امامان (عليهم السلام ) رسيده ، مضمون آيات و سوره هاى قرآن و يا دعاهايى است كه به حكم سندهاى قوى و طرق صحيحى كه به واسطه آنها به ما رسيده اند، پذيرفته خواهند شد.(22)

بر اساس اين ارزيابى ، تنها بخشى از احاديث طبى را مى توان در اختيار افراد خاصى كه آن احاديث مربوط به آنهاست ، قرار داد و ساير احاديث طبى را بايد كنار گذاشت و تنها احاديثى كه مى توانند در اختيار عموم مردم قرار گيرند، احاديث صحيحى است كه مردم را به درمان از طريق دعا و استشفا به آيات قرآن ، دعوت كرده اند.

به نظر مى رسد كه هر چند سخن شيخ صدوق رحمة الله از نظر اصولى صحيح است ، چون غالبا احاديث طبى ، فاقد سندند و زمينه جعل در آنها به طور جدى وجود دارد؛ ليكن حاصل اين گونه ارزيابى ، بى بهره شدن مردم از بخشى از ذخاير علمى اهل بيت (عليهم السلام ) خواهد بود؛ زيرا ضعف سند، بى ترديد، نشانه عدم صدور حديث نيست ، چنان كه درستى سند، نمى تواند دليل صدور قطعى آن باشد. از سوى ديگر، قضاوت درباره اين كه شمارى از درمان هايى كه در احاديث آمده ، ويژه افراد خاص است نيز، كار آسانى نيست .

بنابراين ، نه مى توان همه اين احاديث را به عنوان رهنمودهاى پيشوايان دين در امر پزشكى در اختيار عموم گذاشت ، و نه مى توان به طور كلى آنها را كنار زد و از كتب حديثى حذف كرد. پس چه بايد كرد؟

*اقسام احاديث طبى

براى پاسخ به اين پرسش ، بايد گفت كه احاديث طبى را به سه دسته مى توان تقسيم كرد:

دسته اول : احاديثى كه اعجاز پيشوايان دين در درمان بيمارى هاست ، مانند آنچه قرآن كريم در بيان معجزه حضرت عيسى (عليه السلام ) نقل كرده كه مى فرمود:

واءبرى الاكمه والابرص واءحى الموتى باذن الله .(23)

به اذن خدا، نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى بخشم .

دسته دوم : احاديثى كه در مورد پيشگيرى از بيمارى ها وارد شده است .

دسته سوم : احاديثى كه در مورد درمان بيمارى ها نقل شده است

پى‏ نوشت ‏ها :

 1- چنان كه از اميرمؤ منان على بن ابى طالب (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: بالعافية توجد لذة الحيات لذت زندگى با عافيت (سلامت ) به دست مى آيد. (غررالحكم : ح 4207).

2- ر. ك : ص 33 ح 4.

3- ر. ك : ص 33 ح 1.

4- شعرا، آيه 80.

5- ر. ك : ص 42 (پزشكى از ديدگاه اسلام / شفا خداوند است ).

6- ر. ك : ص 39 (پزشكى از ديدگاه اسلام / هر دردى را درمانى است ).

7- نهج البلاغه : خطبه 108.

8- الطب : ((علاج الجسم والنفس ؛ طب ، به معناى درمان تن و روان است )) (القاموس ‍ المحيط: ج 1 ص 96).

9- الامالى ، طوسى : ص 146 ح 240.

10- مائده ، آيه 16.

11- نساء، آيه 134.

12- به استثناى مواردى كه حكمت الهى به دليل مسائل تربيتى بيمارى فردى را اقتضا نمايد (ر. ك : ص 80، حكمت بيمارى ).

13- علل الشرائع : ص 592.

14- تصحيح الاعتقاد: ص 144.

15- ر. ك : ص 34 ح 6.

16- ر. ك : اهل بيت در قرآن و حديث : ج 1 ص 253 (ويژگى هاى علمى اهل بيت (عليهم السلام ) و ص ‍ 279 (درهاى علوم اهل بيت (عليهم السلام ) و ص 309 (مبادى علوم اهل بيت (عليهم السلام ).

17- ر. ك : اهل بيت در قرآن و حديث : ج 1 ص 333 (چگونگى علوم اهل بيت (عليهم السلام ).

18- ر. ك : دانش نامه اميرالمؤ منين (عليه السلام ): ج 10 ص 331 (باب دهم : پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد).

19- الكافى : ج 1 ص 202 ح 1.

20- ر. ك : ص 33 ح 1.

21- ر. ك : ص 33 ح 2 و 3 و 5.

22- الاعتقادات ، صدوق : ص 115.

23- آل عمران ، آيه 49.

*دانش نامه احاديث پزشكى آیت الله محمد محمدى رى شهرى

 


فرم در حال بارگذاری ...

سه شرط مهم ورود به عرصه طلبگی

نوشته شده توسطرحیمی 3ام شهریور, 1395
 
معاون تهذیب حوزه در جمع طلاب جدید حوزه خوزستان مطرح کرد:
سه شرط مهم ورود به عرصه طلبگی
حجت‌الاسلام‌والمسلمین حسین خانی، بابیان این‌که نیت پاک، جزء لاینفک آغاز مسیر طلبگی است، خطاب به طلاب، گفت:
اگر هدفتان سربازی امام عصر(عج) و خدمتگزاری به دین خدا نباشد، نخواهید توانست قدمی از قدم در این مسیر با برکت بردارید.

 حجت‌الاسلام‌والمسلمین حسین خانی، معاون تهذیب حوزه‌های علمیه کشور، امروز در آیین افتتاحیه دومین دوره طرح میثاق طلبگی طلاب جدیدالورود حوزه علمیه خوزستان، بابیان این‌که قدر دوران طلبگی و جوانی را باید دانست، اظهارداشت:

اگر جوانی در مسیر طلبگی قدم نهاد، خداوند متعال هم دنیا و هم آخرت آن را تضمین کرده و إن شاءالله اگر با نیات خالص در این مسیر گام بردارد، موفق و سربلند خواهد شد.

وی با بیان این‌که طی کردن با موفقیت مسیر طلبگی، مستلزم یک سری شرایط است، افزود: اگر طلاب بتوانند این شرایط را با موفقیت طی کنند؛ قطعاً به توفیق الهی رسیده و عاقبت‌به‌خیر می‌شوند.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین حسین خانی، نخستین شرایط و آداب ورود به دوران طلبگی را داشتن «اخلاص» دانست و گفت: این قدم اول، مهم‌ترین قدم در مسیر طلبگی است که اگر درست برداشته شد، به لطف خدا باقی مسیرهای پیش رو را هم با موفقیت پشت سر خواهید گذاشت.

معاون تهذیب حوزه های علمیه،  شیخ عباس قمی را یکی از بهترین الگوها برای طلاب معرفی کرد و گفت: در خاطرات این بزرگوار که بررسی می‌کنیم، متوجه خواهیم شد بزرگترین رمز توفیق و سعادت این عالم بزرگ، اخلاص و تواضعش نسبت به پدر و دیگران بود که توانست او را به چنین مرحله‌ای رساند.

وی بابیان این‌که نیت پاک داشتن، جزء لاینفک آغاز مسیر طلبگی است، خطاب به طلاب بیان داشت: اگر هدفتان سربازی امام عصر(عج) و خدمتگزاری به دین خدا نباشد، نخواهید توانست قدمی از قدم در این مسیر بابرکت بردارید؛ چراکه توفیق این مسیر به هرکسی داده نمی‌شود؛ به همین دلیل نیت پاک داشتن، جزء لاینفک آغاز مسیر طلبگی است.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین حسین خانی، دومین شرایط و آداب ورود به دوران طلبگی را «تقوا» عنوان کرد و گفت: لازم طلبگی توجه به امر خدا و اهل‌بیت علیهم السلام است؛ به‌گونه‌ای که اگر یک طلبه تقوای الهی را رعایت نکند، هیچ‌گاه نخواهد توانست تأثیر مثبتی روی دیگران داشته باشد.

معاون تهذیب حوزه‌های علمیه، «توسل به ائمه معصومین علیهم السلام » را سومین آداب طلبگی دانست و اظهارداشت: توسل به ائمه اطهار علیهم السلام از اموری است که می‌تواند در رشد معنوی و طی کردن موفقیت‌آمیز مسیر طلبگی مؤثر باشد و اگر یک طلبه سه شرط اولیه طلبگی را رعایت کند، إن شاءالله جز سربازان راستین آقا امام زمان(عج) قرار خواهد گرفت.


فرم در حال بارگذاری ...

ویژگی ­های سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام کدام است؟

نوشته شده توسطرحیمی 3ام شهریور, 1395
 
سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام درگفتگو با کارشناس حوزوی مطرح شد؛
ویژگی ­های سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام کدام است؟
مردم کوچه و بازار به صورت مستقیم و بدون راهنمایی دانشمندان قرآن شناس و حدیث شناس نمی توانند خودشان سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام را کشف کنند بلکه شناسایی روش زندگی اهل بیت علیهم السلام یک فعالیت علمی دقیق و اجتهادی است .

در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین محمد خردمند، کارشناس پاسخ به شبهات مجمع جهانی اهل بیت (علیهم السلام)  ویژگی های زندگی به سبک اهل بیت علیهم السلام ونحوه دسترسی به این نوع سبک زندگی را مورد بررسی قرار داده است .

تعریف شما از سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام چیست؟

با توجه به آنکه سبک زندگی هر انسانی، در واقع متودولوژی و مهارتهای زندگی و منطق عملی متغیر یا ثابت او در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی است؛ می توان گفت: سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام، عبارت است از مجموعه ای از اندیشه ها ، اخلاق و عملکردهای خاندان عصمت و طهارت (چهارده معصوم علیهم السلام) که به صورت سیره اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی، مدیریتی و … در دوره زندگی خود داشته اند و به شکل قطعی و یقینی برای ما از راه علمی معتبر، ثابت شده است. بنا بر این گفتنی است در صورتی می توانیم ادّعا کنیم به سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام دست یافته ایم که به روش شناسی عملکرد آنان بپردازیم و با اندیشه و اجتهاد، به قانون هایی کلی برسیم که بتوانیم از آن در زندگی فردی و اجتماعی خودمان بهره ببریم.

...

ویژگی­های سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام کدام است؟

سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام از منظر روشی حدّ اقلّ دارای سه ویژگی هماهنگی، میانه روی و استناد معتبر است به این معنا که هر گاه بخواهیم سبک و سیره اهل بیت علیهم را در هر یک از مسائل زندگی فردی یا اجتماعی بیان کنیم باید بتوانیم:

1- سازگاری آن را با آموزه های قرآن کریم نشان دهیم

2- اعتدال و دوری آن را از افراط و تفریط مشخص کنیم

3- با استناد به منابع معتبر اثبات کنیم که چنین سبکی متعلق به زندگی اهل بیت علیهم السلام است. همچنین از نظر محتوایی، سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام در واقع آینه تمام نمای حیات طیبه است که در قرآن کریم و اسلام ناب محمدی آمده است و پیروی از آن، انسان را به هدف آفرینش می رساند. در قرآن کریم آمده است: “لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً.” (احزاب/ 21.) یعنی: يقيناً براى شما در روش و رفتار فرستاده خدا، اسوه و الگوى نيكويى است براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد و خدا را بسيار ياد مى‏كند. پس در درجه اول زندگی رسول اکرم (ص) و بعد زندگی اهل بیت پاک ایشان علیهم السلام، اسوه و سرمشق همه انسانها است.

با این ویژگیها که مطرح کردید آیا عموم مردم می توانند به سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام دسترسی بیابند؟حجت الاسلام والمسلمین محمد خردمند

-روشن است که مردم کوچه و بازار به صورت مستقیم و بدون راهنمایی دانشمندان قرآن شناس و حدیث شناس نمی توانند خودشان سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام را کشف کنند. شناسایی روش زندگی اهل بیت علیهم السلام یک فعالیت علمی دقیق و اجتهادی است و بدیهی است که همگان شرایط و تواناییها و مهارتهای لازم برای استباط و اجتهاد را ندارند. 

پس آیا می توانیم این نتیجه را بگیریم که شناخت و شناساندن سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام، از سویی یک ضرورت و رسالت سرنوشت ساز و مسئولیت اساسی برای عالمان اسلامی است و از سوی دیگر اگر نااهلان وارد این موضوع شوند، می تواند لغزشگاه هم باشد؟

بله کاملا درست است ، در اینجا می خواهم با یک مثال از زندگی حضرت امام صادق علیه السلام آفت مورد نظر شما را توضیح بدهم تا روشن شود که ساده لوحان بی خبر چگونه گمراه می شوند و سبب گمراهی  دیگران می گردند. اگر با نگاه درس آموزی به سیره علمی و عملی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نظر کنیم، درس های فراوانی از نظر اخلاقی و اجتماعی می توانیم از اندیشه و عملکرد ایشان یاد بگیریم. یکی از این درسها که از نظر سبک زندگی اسلامی بسیار مهمّ است؛ همان واقعه آموزنده ای است که در منابع اسلامی از جمله در “معانی الاخبار” شیخ صدوق آمده و استاد شهید مطهری آن را تحت عنوان “شهرت عوام” در کتاب “داستان راستان” به نقل از “وسایل الشیعه” آورده است. خلاصه واقعه این است: شخصی در ميان مردم عوام به عنوان انسانی مقدس و باتقوا شهرت یافته بود. يك روز به‏طور ناشناس نزد او رفت، ديد ارادتمندان وى كه همه از طبقه عوام بودند غوغايى در اطراف او بپا كرده‏اند. امام بدون آنكه خود را بنماياند و معرفى كند ناظر جريان بود. تا آنكه او از مردم جدا شد و به تنهايى راهى را پيش گرفت. امام آهسته به دنبال او روان شد تا ببيند كجا مى‏رود و چه مى‏كند. آن مرد جلو دكان نانوايى ايستاد. امام با كمال تعجب مشاهده كرد كه اين مرد همين كه چشم صاحب دكان را غافل ديد، آهسته دو عدد نان برداشت و در زير جامه خويش مخفى كرد و راه افتاد. امام با خود گفت شايد منظورش خريدارى است و پول نان را قبلا داده يا بعدا خواهد داد. ولى بعد فكر كرد اگر اين‏طور بود پس‏ چرا همين كه چشم نانواى بيچاره را دور ديد نانها را بلند كرد و راه افتاد؟! باز امام آن مرد را تعقيب كرد و هنوز در فكر جريان دكان نانوايى بود كه ديد در مقابل بساط يك ميوه فروش ايستاد، آنجا هم مقدارى درنگ كرد و تا چشم ميوه فروش را دور ديد، دو عدد انار برداشت و زير جامه خود پنهان كرد و راه افتاد. بر تعجب امام افزوده شد. تعجب امام بیشتر شد زمانی که ديد آن مرد رفت به سراغ يك نفر مريض و نانها و انارها را به او داد و راه افتاد! در اين وقت امام خود را به آن مرد رساند و از او توضيح خواست. او نگاهى به قيافه امام كرد و گفت: «خيال مى‏كنم تو جعفر بن محمدى.». امام جواب مثبت داد. آن مرد با غرور گفت: افسوس كه اين اندازه نادانى! معلوم مى‏شود كه يك حساب ساده را در كار دين نمى‏توانى درك كنى، مگر نمى‏دانى كه خداوند در قرآن فرموده: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/ 160.) هر كار نيكى ده برابر پاداش دارد. باز قرآن فرموده: «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها» (انعام/ 160.) هر كار بد فقط يك برابر كيفر دارد. روى اين حساب پس من دو نان دزديدم دو خطا محسوب شد، دو انار هم دزديدم دو خطاى ديگر شد، مجموعا چهار خطا شد؛ اما از آن طرف آن دو نان و آن دو انار را در راه خدا دادم، در برابر هر كدام از آنها ده حسنه دارم، مجموعا چهل حسنه نصيب من مى‏شود. در اينجا يك حساب خيلى ساده نتيجه مطلب را روشن مى‏كند و آن اينكه چون چهار را از چهل تفريق كنيم، سى و شش باقى مى‏ماند. بنابراين من سى و شش حسنه خالص دارم! حضرت امام صادق علیه السلام با شگفتی پاسخ داد: آيه قرآن را مگر نشنيده‏اى كه مى‏فرمايد: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (مائده/ 27.) خدا فقط عمل پرهيزگاران را مى‏پذيرد. حالا يك حساب بسيار ساده كافى است كه تو را به اشتباهت واقف كند. تو به اقرار خودت چهار گناه مرتكب شدى، و چون مال مردم را به نام صدقه و احسان به ديگران دادى نه تنها حسنه‏اى ندارى، بلكه به عدد هر يك از آنها گناه‏ ديگرى مرتكب شدى. پس چهار گناه ديگر بر چهار گناه اوّلى تو اضافه شد و مجموعا هشت گناه شد و هيچ حسنه‏اى هم ندارى. امام صادق وقتى اين داستان را براى دوستان نقل كرد، افزود: اين گونه تفسيرها و توجيه‏هاى جاهلانه و زشت در امور دينى سبب مى‏شود كه عده‏اى گمراه شوند و ديگران را هم گمراه سازند. (نگاه کنید به داستان راستان در مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 18 ص319- 321.) اگر در این داستان دقت کنیم روشن می شود که در سبک زندگی امام صادق علیه السلام، رفتار ماکیاولیستی به هیچ وجه پذیرفته نیست و به اصطلاح، هدف وسیله را توجیه نمی کند و برای رسیدن به قرب و رضای الهی هرگز نمی توان از دروغ و فریب و گناه استفاده کرد.

پس می توانیم به طور روشن به این مطلب برسیم که دخالت عوام و نااهلان در تبیین و تبلیغ سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام، مشکل ساز است. به نظر شما آسیب اصلی که از این راه ایجاد می شود چیست؟

اشکال اساسی این می شود که سبک و روش زندگی اهل بیت علیهم السلام با تحریفی که نااهلان در آن می کنند، تبدیل به عملکردی شخصی و ذوقی بدون مبنای صحیح قرآنی می شود و دیگر قابلیت الگوبرداری خود را از دست می دهد و مردم نمی توانند آن بزرگواران را به عنوان اسوه و سرمشق زندگی خود قرار دهند.

اشاره ای به  حضرت امام جعفر صادق علیه السلام داشتید ویژگی عصر امامت این امام همام  را بیشتر توضیح دهید.

امام صادق علیه السلام در اواخر حکومت امویان و اوایل حکومت عباسیان، مسؤولیت حسّاس و کلیدی امامت شیعه را، با نهایت درایت بر عهده گرفت و به سر منزل مقصود رساند. این دوران بسیار مهمّ و مغتنم که به تعبیر استاد شهید مطهری، “فرصت طلایی” (مجموعه آثار استاد شهيد مطهري (سيرى در سيره ائمه اطهار عليهم السلام)، ج‏18، ص 36.) بود؛ زمینه مناسبی برای فعالیت امام علیه السلام و بیدارسازی مردم فراهم آورد. در این دوره، حاکمان جائر اموی و عباسی تا حدود زیادی به خود مشغول گشتند و در صدد رفع مشکلات بسیار خود بودند و فرصت کامل و کافی برای رسیدگی دقیق و همه جانبه به فعالیتهای اصلاحی امام صادق علیه السلام نداشتند و این بهترین موقعیت بود تا آن امام حکیم به اصلاح کژیها و انقلاب فرهنگی در اندیشه‌ها و باورها بپردازد و زیر بنای فکری و اعتقادی خلل ناپذیری برای نهضت‌های فکری و انقلابی، بیش از پیش فراهم سازد.

 آیا در سیره امام مطلبی در مورد روش ایشان در گفتگو با مخالفان آمده است؟

 بله مطالب بسیاری وجود دارد مانند چگونگی گفتگوی ایشان با ابن ابی العوجاء مادیگرای آن دوران، که در کتاب اصول کافی آمده است. یک مثال دیگر: مُفَضَّل بن عمر؛ از اصحاب امام صادق علیه السلام بود که رساله وی درباره توحید، موجود و معروف است. داستان نگارش توحید مُفَضَّل ما را با روش امام صادق علیه السلام در گفتگو و مناظره آشنا می سازد: مفضّل‌ بن عمر روزی در مسجد النبی (ص) نشسته بود که ابن ابی العوجاء- مادّی معروف- آمد و با یکی از همفکران خود به گفتگو پرداخت. این دو نفر به نفی نبوت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله پرداختند و در آخر، ابن ابی العوجاء گفت به نظر من اساساً خدایی نیست و طبیعت قائم به ذات است …! مفضل بن عمر برآشفت و به آنها گفت: ای دشمنان خدا، چه می‌گویید؟ ابن ابی العوجاء که مفضل را نمی‌شناخت گفت: تو کیستی؟ اگر متکلّمی بیا روی اصول و مبانی کلامی بحث‌کنیم، اگر سخن درستی بگویی می‌پذیریم و اگر اهل کلام نیستی با تو سخنی نداریم. اگر هم از اصحاب امام صادق علیه السلام هستی که او هرگز برآشفته و غضبناک نمی‌شود. او چنان به سخنان ما گوش می‌دهد که می‌پنداریم سخن ما را پذیرفته است امّا بعد از اتمام کلام ما آنچنان حرفهای ما را ابطال می‌کند که قدرت انکار نداریم و هیچ راه فراری نمی‌یابیم. اگر تو از اصحاب جعفر بن محمّدی، مثل او با ما رفتار کن. مفضّل بعد از این واقعه، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و امام نیز مطالب بسیاری درباره توحید فرمودند و مفضّل نوشت. (بحار، ج 3، ص 57.)

نتیجه و استنتاج نهایی شما چیست؟

محبت به اهل بیت علیهم السلام گوهری بسیار گرانبها و زندگی ساز است ولی بدون تردید باید همراه با بصیرت و دانایی باشد وگرنه ولایت و محبت بدون بصیرت، زیانبار است و سبک و سیره نورانی اهل بیت علیهم السلام را منزوی و عقیم می کند و تأکید می کنم که برداشت عوامانه و بدون علم و بصیرت از روش و سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام، نه قابل دفاع است و نه قابلیت الگوبرداری دارد. پس ضروری است به بصیرت و معرفت خود نسبت به مقام امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام بیفزاییم و در این راه لازم است از روحانیت و اندیشمندان بزرگ حوزه های علمیه مدد بگیریم و بهره ببریم و به این مفاد آیه عمل کنیم که: “… فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.” (انبیاء/ 7.) یعنی: اگر نمى‏دانيد از اهل ذکر و دانايان بپرسيد.  

منبع:خبرگزاری «حوزه»

نظر از:  

سلام علیکم
مطلب خیلی مهم و مفیدی بود ان شاءالله که بتونیم در زندگی هامون استفاده کنیم

ممنون . التماس دعا

1395/08/04 @ 20:56


فرم در حال بارگذاری ...

نتیجه خیانت خواص در صحنه اجتماع و سیاست

نوشته شده توسطرحیمی 3ام شهریور, 1395
یادداشتچرا قرآن کریم در داستان بنی ‏اسرائیل آن همه از فرزندان پیامبران(علیهم السلام) سخن می‌ گوید و یا مذمّت می ‌کند؟

آیا هشداری به خواصّ نیست که..

 به قلم حجت الاسلام علی مختاری
نتیجه خیانت خواص در صحنه اجتماع و سیاست

حجت الاسلام علی مختاری در مقاله ای به بررسی «خیانت برخی از خواص و کارگزاران امام علی(علیه السلام) پرداخته است.

اصحاب امام علی(علیه السلام) به دو دسته تقسیم می ‌شوند:

یاران باایمان، با اخلاص و وفادار که اسوه حسنات اند. گروه دیگر افراد مقصّری بودند که گرچه مدّتی با امام(علیه السلام) همراهی کردند؛ ولی در بین راه بُریده، برخی به گوشۀ عزلت خزیدند و از باب احتیاط، از قبول حمایت از امام(علیه السلام) شانه خالی کردند و بعضی نیز به مخالفت با حضرت پرداختند و جزء دشمنان ایشان شدند.

بدیهی است که گروه دوم مسامحتاً از یاران و اصحاب امام (علیه السلام) قلمداد می ‌گردند؛ چون روزی در جرگه اطرافیان و اصحاب حضرت بودند و منظور از خیانت خواص، عملکرد همین دسته دوّم است.

خود حضرت در روزهای آخر حیاتش با قلبی سوزان، از شهادت و کمبود اصحاب گروه اول با سوز و گداز چنین یاد می ‌فرماید: «أَيْنَ‏ إِخْوَانِيَ‏ الَّذِينَ‏ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُوالشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَة…؛» [1] کجایند برادران من؟ همان ها که در مسیر صحیح گام نهادند و در راه حق پیش افتادند. کجاست عمار؟[2] کجاست ابن تیّهان؟[3] و کجاست ذوالشهادتین؟[4] و کجایند همانند ایشان از برادرانشان که پیمان بر جانبازی بستند و سرانجام سرهایشان برای فاجران فرستاده شد.

آنگاه امام(علیه السلام) دستی به محاسن شریف خود زد و مدتی طولانی گریست و فرمود: «آه از برادرانم.»

...

* فایده بحث

منظور از خواص و خیانتشان چیست؟

انگیزه طرح این مباحث کدام است و چه پیامد و آثاری دارد؟

اصولاً چرا باید بدی ها را نبش قبر کنیم؟

چرا از خوبی ها نگوییم؟

مگر انحراف فلان صحابی، به ما و یا جامعه ما چه ربطی دارد؟

خواصّ مورد مذمّت ما کسانی ‌اند که در برهه‌ ای ـ گرچه در ظاهر ـ در سلک هواخاهان یا همراهان امام علی(علیه السلام) بودند؛ ولی عاقبت به خیر نشدند، نه توده ناشناس مردم که نام و نشانی از آنان نمانده و نمی ‌ماند. برخی معنا و مبنای عوام و خواص از دیدگاه امام علی(علیه السلام) را چنین معرفی کرده ‌اند: «عوام» به معنای عموم یا اکثریت مردم است، و «خواصّ» دو معنا دارد: یکی خواص در برابر عوام است که گروه برجسته یا نخبگان و خبرگان جامعه ‌اند و نوع دوم خواص؛ گروهی هستند که به زمامدار نزدیک‌ و صاحب اسرار اویند.[5]

* تعریف خیانت در صحنه اجتماع و سیاست

منظور از «خیانت» هر لغزش و گناهی که قابل بازگشت، توبه و جبران باشد، نیست؛ بلکه منظور، انحرافی است که شخص را رو در روی نظام اسلامی و رهبری قرار می ‌دهد و آب به آسیاب دشمن می ‌ریزد.

این گروه، نخست به خویش خیانت می‌ کنند که دین و ایمان خود را به ثمن بخس می ‌فروشند و دچار خسران دنیا و آخرت می ‌گردند و به اسلام و نظام و امام زمان(علیه السلام) خیانت می‏ کنند.

* عبرت آموزی در قرآن و روایات

در قرآن کریم و سنّت معصومان(علیهم السلام) بر عبرت ‏پذیری و تذکّر تأکید شده است. قرآن کریم می ‌فرماید: «وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»؛[6] و مانند كسانى نباشند كه از پيش بدانها كتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا كشيد، و دل هايشان سخت گرديد و بسيارى از آنها فاسق بودند؟.

حضرت علی(علیه السلام) می ‌فرماید: «مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَار»؛[7] چقدر زمینه عبرت و پندپذیری زیاد است و عبرت گرفتن، کم.»

و نیز می ‌فرماید:«وَ السَّعِيدُ مَنْ‏ وُعِظَ بِغَيْرِهِ‏ وَ الشَّقِيُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ وَ غُرُورِه»‏؛[8] خوشبخت کسی است که از غیر خود پند بگیرد و بدبخت کسی است که به جهت هوای نفس و غرورش فریب بخورد.

حضرت هشدار می ‌دهند: حذر کنید از بلاها و بدی هایی که بر سر امّت های پیشین به جهت زشتی افعال و اعمال آنان آمد، پس از خیر و شرّ احوالشان پند بگیرید و بترسید از اینکه نظیر آنان گردید.[9]

چرا قرآن کریم در داستان بنی ‏اسرائیل آن همه از فرزندان پیامبران(علیهم السلام) سخن می‌ گوید و یا مذمّت می ‌کند؟ آیا هشداری به خواصّ نیست که بنگرند چگونه پیامبرزادگان و آقازاده ‏ها چنین شدند؟ اکنون همه ما در جایگاه حساس آنان قرار داریم. خدا به ما می ‏فرماید که: «فَيَنْظُرَ كَيْفَ‏ تَعْمَلُون‏»؛[10] پس می ‏بیند شما چه می‌ کنید؟.

* انگیزه ‌های انحراف و زمینه ‌ها

بحث این نوشتار شخص محور است، نه جریان سیاسی؛ گرچه ناگزیریم به دسته ‌بندی های سیاسی و جایگاه اجتماعی فرد و جریان ها نیز اشاره کنیم. در جریان ‏شناسی زمان زمامداری حضرت، خاستگاه و علل پیدایش خوارج بسیار آموزنده است. آنان کسانی بودند که  برجستگی های کم نظیری داشتند؛ اغلب قاری قرآن و عابد بودند؛ ولی آشنایی کمی با دین و معرفت داشتند. نزد عامّه مردم از جایگاهی محبوب برخوردار بودند و می ‌توانستند موجی اجتماعی بیافرینند.

* خواصی که از حق لغزیده و از از ارزش ها جدا شدند

برخی از خواص امام علی(علیه السلام) که دچار لغزش و انحراف شدند، عبارتند از:

ابوموسی اشعری، احنف بن قیس، اسود بن یزید بن قیس نخعی، اشعث بن قیس، جرید بن عبدالله بن جابر بَجِلّی، هرثمة بن سُلَیم، زُبیر بن عوام، زَخر بن قیس، زید بن أبیه، یزید بن حارث، یزید بن حَجیّه، مُنذر بن جارود، مسعَر بن فدکی، مصقلة بن هُبَیرة شیبانی، مُرة بن منقذ عبدی، نُعمان بن عجلان، عبدالله بن وهب راسبی، عبدالله بن کوّا، عبدالرحمن بن ملجم مرادی، عمران بن حصین خُزاعی، عمرو بن حجّاج زُبیدی،  عمرو بن حُریث، قیس بن عمرو بن مالک، قعقاع بن شور ذُهلی، شبث بن رِبعی تمیمی، شمر بن ذی الجوشن، خّرِیت بن راشد و… .

* مِسعَر بن فدکی تمیمی

مِسعر بن فدکی تمیمی، از اصحاب امام علی(علیه السلام) و از قاریان قرآن در بصره و اهل زهد و عبادت بود. وی در صفّین فرماندهی گروه قاریان اهل بصره را به عهده داشت و در رکاب حضرت امیر(علیه السلام) بر ضد معاویه می ‌جنگید.[11]

از آنجا که قاریان قرآن در صدر اسلام از قشر فرهیخته و با سواد جامعه بودند (چنانچه در زمان ما نیز چنین است)، بین مردم نیز موقعیتی ویژه داشتند؛ ولی از علوم اسلامی و شاگردی نزد معصومین(علیهم السلام) بهره چندانی نداشتند. از این رو، برای خود لشگر مستقلی در کنار رزمندگان تشکیل داده بودند و خاستگاه بیشتر قاریان حاضر در جنگ صفین، کوفه و بصره بود.

امروزه نیز برخی افراد که بهره ‌ای مختصر از علوم حوزوی دارند؛ ولی بین عوام موقعیتی کسب کرده ‌اند، از پذیرش دستورات بزرگان در مسائل مهمی مثل وحدت سرپیچی می‌ کنند و همانطور که آنان نیز خود را همسنگ حضرت امیر(علیه السلام) می ‌پنداشتند، اینان نیز خود را شیعه دوآتشه قلمداد می ‏کنند.

از این رو، پس از نیرنگ «عمرو عاص» در بر سر نیزه زدن قرآن، «مسعر» و «زید بن حصین طائی» به همراه جمع زیادی از قاریان (20 هزار نفر) دست از جنگ کشیدند و رو در ‌روی امام(علیه السلام) ایستادند و با بی ‌ادبی ـ با حذف لقب امیرالمؤمنین ـ فریاد زدند: «يَا عَلِيُّ أَجِبِ‏ الْقَوْمَ‏ إِلَى‏ كِتَابِ‏ اللَّهِ إِذَا دُعِيتَ إِلَيْهِ وَ إِلَّا قَتَلْنَاكَ كَمَا قَتَلْنَا ابْنَ عَفَّانَ فَوَ اللَّهِ لَنَفْعَلَنَّهَا إِنْ لَمْ تُجِبْهُم»‏؛[12] ای علی! به دعوت شامیان که تو را به قرآن فرا می ‌خوانند، پاسخ مثبت بده؛ وگرنه تو را می ‌کُشیم، همان طور که عثمان را کشتیم. به خدا سوگند! اگر تسلیم مذاکرات نشوی، تو را خواهیم کشت.

پس از پذیرش جریان حکمیّت، حضرت امیر(علیه السلام) می ‌خواست شخصیت سیاستمداری مثل  ابن عباس یا یک نظامی با درایت و فطانت و شجاعی مثل مالک اشتر را برای مذاکرات اعزام کند؛ ولی مِسعَر به همراه زید بن حُصین با تحریک اشعث بن قیس، امام(علیه السلام) را مجبور کردند که ابوموسی اشعری را به نمایندگی اعزام کند.

هرچه امام(علیه السلام) فریاد زد که ابوموسی از ما جدا شده و لیاقت و کیاست ندارد، قبول نکردند و اصرار داشتند و می ‌گفتند: مالک اشتر افراطی و جنگ افروز و ابن عباس نیز مقلّد توست؛ ولی ابوموسی اهل اعتدال، تدبیر، میانه رو و  یمنی است.

اشعث که دلداده ریاست در پرتو قدرت معاویه بود، با حیله‌ گری بر زشتی های ابوموسی لباسی زیبا پوشاند و قاریان قرآن را فریب داد. خیانت های ابوموسی را در جنگ جمل و بی‌ حالی او را در مراحل بعد، نشانه عقلانیت و اعتدال او شمرد و گفت: او از ابتدا نیز ما را از برادرکشی منع می ‌کرد، پس کلید تدبیر امور تنها در دست اوست.

در ادامه نیز با حماقت های ابوموسی و فضاحت مذاکرات، به جای آنکه متنبّه و پیرو رهبر شوند، گروه خوارج را تشکیل دادند.

وقتی خوارج شکل گرفت و شروع به ترور و عملیات نظامی کردند، عبدالله بن وهب و جمعی از خوارج کوفه نتوانستند وارد مدائن شوند و پس از درگیری با سعد بن مسعود ثقفی (حاکم مدائن)، شبانه گریختند و به نهروانیان پیوستند.[13]

خوارج بصره نیز به فرماندهی مِسعَر اجتماع کردند و راهی نهروان شدند. نهایت کار مسعر و یارانش چنان شد که در پاسخِ نامۀ مشفقانۀ حضرت چنین نوشتند: اما بعد، تو برای خدا خشمگین نشدی؛ بلکه برای خود غضب کردی. اگر تو شهادت بدهی که کافر شده ‌ای و سپس از کفرت توبه کنی، آنگاه ما مطالعه و بررسی و تجدید نظر می ‌کنیم؛ وگرنه ما تو را یکباره ترک کرده ‌ایم و خدا خائنان را دوست ندارد.

سرانجام مِسعر در جنگ نهروان به دست یاوران حق به هلاکت رسید.[14]

پاورقی:

[1]. نهج البلاغه، سید رضی، نشر هجرت، قم، 1414 ق، خطبه 182، ترجمه از پیام امام، ناصر مکارم شیرازی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ج‏7، صص 60 ـ 59.

[2]. عمار بن یاسر که در سن بیش از نود سالگی و در جنگ صفن به شهادت رسید.

[3]. ابوالهیثم مالک بن تیهان.

[4]. ابو عمارة حزیمة بن ثابت انصاری که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گواهی او را به جای گواهی دو مرد قبول کرد.

[5]. دانشنامه امام علی(علیه السلام)، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، تهران، 1380 ش،ج‏6، ص‏335، مقاله «عوام و خواص» از سید علی میر موسوی.

[6]. حدید/ 16.

[7]. نهج البلاغه، حکمت 297؛ گفتنی است که در کتاب «تصنیف نهج البلاغه» لبیب بیضون، چاپ بوستان کتاب قم، ص‏44، تماماً در باب عبرت گرفتن است و از ص‏835 تا 848 سخنان امام(علیه السلام) در این باب را آورده است.

[8]. نهج البلاغه، خطبه 84؛ تصنیف نهج البلاغه، لبیب بیضون، ص‏836.

[9]. همان، خطبه 190. طبق شماره ‌گذاری نهج البلاغه محمد عبده، حضرت امیر(علیه السلام) در خطبه‌ های ذیل درباره عبرت از گذشتگان و… سخن رانده است: 16، 81، 83، 84، 85، 86، 87، 88، 97، 101، 103، 107، 109، 112، 115، 155، 159، 174، 180، 190، 224، 228، 270 و….

[10]. اعراف / 129.

[11]. تاریخ طبری، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، 1387ق، ج‏5، ص‏11.

[12]. وقعة الصفین، نصر بن مزاحم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ق، ص‏489؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق، ج‏2، ص‏216؛ تاریخ طبری، ج‏5، صص 49 و 51؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ترجمه ابوالقاسم حالت، دار صادر، بیروت، 1385ق، 1965م، ج‏2، ص‏102.

امام(علیه السلام) چند ماه جنگ را تأخیر انداخت و از شامیان ‌خواست به قرآن عمل و با گفتگو مسائل را حل کنند و خود همین قاریان، بارها نامه صلح نوشتند؛ ولی لشگر شام قبول نکرد؛ زیرا تعدادشان بیشتر و معتقد به پیروزی بودند. ر.ک: دانشنامه امام علی(علیه السلام)، ج‏9، صص 200 ـ 204.

[13]. برای تفصیل ماجرا ر.ک: سیمای کارگزاران، علی اکبر ذاکری، بوستان کتاب، قم، ج‏1، ص‏269، در شرح حال سعد بن مسعود.

[14]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج‏2، ص‏400؛ تاریخ طبری، ج‏5، صص 46 و 77.

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام .
خیلی موضوع خوبی بود .
ممنون از شما .

1395/06/03 @ 20:31


فرم در حال بارگذاری ...