دست به کار شویم

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مرداد, 1395

نظر از: عامری [عضو] 

عَنِ الرِّضا عَنْ ابائِهِ عليه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّه ِصلي الله عليه و آله: اَفْضَلُ اَعْمالِ اُمَّتى اِنْتِظارُ فَرَجِ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ.
امام هشتم)ع) به نقل از پدران بزرگوارش فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: برترين اعمال امّت من انتظار فرج از خداى عزوجل مى باشد.
التماس دعا

1395/06/20 @ 17:39
نظر از: شاهمرادی [عضو] 
شاهمرادی

اللهم عجل لولیک الفرج

1395/05/25 @ 12:42
نظر از: عامری [عضو] 

با سلام و ارادت
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج..

1395/05/25 @ 10:10
نظر از: صحیفه [عضو] 

وقتی در حرف مسلمانیم

حسین (ع) را منتظرانش کشتند…..

1395/05/25 @ 08:16


فرم در حال بارگذاری ...

وهابی جدا شده از دربار آل سعود: 99درصد عناصر داعش در رقه نماز نمی خوانند/ تنها هم و غم وهابی ها پرستش شیخ خود است.

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مرداد, 1395
 علی الشعیبی گفتگو با وهابی جدا شده از دربار آل سعود (۴) تنها هم و غم وهابی ها پرستش شیخ خود است.
کاری که آنها می کنند این است که تاریخ شیخ خود را می خوانند،
اما هنگامی که بخواهی از رسول خدا صلی الله علیه و آله حرفی بزنی
می گویند این بدعت است.

دکتر علی الشعیبی از مسلمانان متولد رقه سوریه است که از کودکی علاقه و استعداد سرشاری در یادگیری و تبلیغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگی تحت تاثیر شیوخ وهابی رقه به این فرقه مذهبی گرایش پیدا کرد و جوانی خود را در سوریه و عربستان با اعتقاد به وهابیت و تعالیم محمد بن عبدالوهاب گذراند و سال ها نیز به عنوان مشاور ملک فهد پادشاه عربستان فعالیت کرد تا اینکه به دروغگو بودن محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه پی برد و با آشنایی با حدیث غدیر خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم یافت.

آنچه در ادامه می خوانید ترجمه گفتگوی شبکه الکوثر با این اندیشمند جهان اسلام و کارشناس وهابیت است. علی الشعیبی در این حلقه از گفتگو از تاریخ عربستان و زندگی نامه محمد بن عبدالوهاب و چگونگی درس خواندن و شکل گیری اندیشه های افراطی او و برخی اعتقادات وهابیت سخن می گوید:

 

- در گفتگوی گذشته درباره جغرافیا و جمعیت شناسی شبه جزیره عربی با شما صحبت کردیم. در این رابطه اگر جزئیات دیگری هم هست برای ما بازگو کنید.

لازم است جزیرة العرب را از لحاظ تاریخی بررسی کنیم. در عصر اموی جزیرة العرب مستقیما وابسته به دمشق بود و امیر جزیرة العرب از دمشق و شام منسوب می شد و در عصر عباسی هم تا سال 524 وابسته به دمشق بود. در سال 225 یا 226 شخصی در شبه جزیره حاکم شد به نام “محمد الأخیضر” و حکومت “اخیضریه” در شبه جزیره حاکم شد تا قرن ششم هجری. در این زمینه موضوع بسیار مهمی که باید به آن توجه کنیم، درگیری و جنگ میان نجد و حجاز است که در جاهلیت بود و در صدر اسلام هم ادامه داشت و مسیلمه کذاب به پیامبر صلی الله علیه و آله نامه فرستاد که من به تو ایمان دارم، اما می خواهم شریک تو باشم و پیامبر صلی الله علیه و آله هم به او پاسخ مختصری فرستاد که «الملک لله یؤتیه من یشاء». سپس باید بدانیم که 90 درصد خوارج از نجد هستند و اینها مقدماتی است برای آشنایی مخاطبان با طبیعت سرزمین نجد چون در نجد اماکن زراعی را می بینید و چشمه هایی وجود دارد و این گونه نیست که کسی بگوید تمام آن صحرا و بیابان است.

...

حکومت اخیضریه که درباره آن صحبت کردم تا نیمه قرن ششم باقی بود و سپس از هم پاشیده شد و اعراب دوباره به کشتن همدیگر روی آوردند به گونه ای که از نیمه قرن ششم به بعد زندگی عرب ها بر اساس دزدی و چپاول و غارت و کشتار شکل گرفت.

 

- محمد بن عبدالوهاب از کدامیک از این مناطق عربستان است؟

ابن عبدالوهاب متولد منطقه عیینه است که در شرق ریاض است و پدرش در این شهر قاضی بوده و عمویش ابراهیم هم یک عالم بوده است.

منطقه نجد منطقه ای متنوع بوده که قبایل زیادی در آن زندگی کرده اند؛ از شرق که شروع کنیم قبایلی همچون عجمان، آل رعرع، بنی خالد، عتبان(عتیبه)، تمیم، مطیر را می بینیم و در وادی القری مجموعه ای از قبایل حضور داشته اند. دو قبیله یهودی نیز هم عصر محمد بن عبدالوهاب بوده اند به نام قبیله “بنو زید” و “بنو شحان". در جنوب شرق قبایل بنومرة را داریم و در نجران هم مجموعه ای از قبایل وجود دارند که در مقدمه آنها “بنویام” قرار دارد.

اگر برگردیم و به القصیم برویم، در آنجا قبایل “عنزه” و “شمّر نجد” وجود دارد. در شمال نیز منطقه الحائل قرار دارد که قبایل “طیّ” و “شمّر” بوده اند و “طیّ” در واقع، اصل قبیله شمّر است.

 

- فایده دانستن این بحث ها در موضوع آشنایی با وهابیت چیست؟

اعرابی( عرب بادیه نشین) سرشتی غارتگر و دزد دارد و ده آیه از قرآن کریم نیز درباره آنها صحبت می کند. این اعرابی هنگامی که درباره کاری به یک حجت به ویژه یک حجت دینی استناد می کند، باید بدانید که تمام ویژگی های چپاولگری و غارتگری و دزدی و خونخواری در آن نهفته است.

قبایل یهودی که پیش از این به آن اشاره کردم و در وادی القرای زندگی کرده اند، و ودای القرای مملو از روستاها بوده از شمال مکه تا تیماء. این دو قبیله یهودی در این منطقه زندگی کرده اند و بخش زیادی از ارتش محمد بن عبدالوهاب از این دو قبیله بوده اند.

“مستر همفر” کسی بود که صیغه توافق میان محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود را مطرح کرد و گفت: این توافق از دو بند تشکیل شده: در بند اول محمد بن سعود به محمد بن عبدالوهاب می گوید من می ترسم اگر پیروز شویم و دین به حاکمیت برسد، مرا تنها بگذاری و بروی و محمد بن عبدالوهاب در آنجا عبارتی می گوید که از تورات است و می گوید «الدم الدم و القصاص القصاص». و بند دوم این است محمد بن سعود از روستاهای نزدیک به الدرعیه خراج می گرفت و به محمد بن عبدالوهاب گفت تو همچنان به من خراج بده و خراج را قطع نکن، اما من کاری می کنم تو بی نیاز و ثروتمند شوی.

ما مورخان زیادی داریم مانند این بشر، ابن بسام، ابن غنام، القاضی و عبدالله. تمام اینها تاریخ منطقه را ثبت کرده اند، اما هیچ کدام در ثبت تاریخ انصاف نداشته اند و از زور سرنیزه وهابی ها ترسیده اند و از این رو تاریخی که مستشرقان درباره وهابیت ثبت کرده اند به واقعیت نزدیک تر است.

از سوی دیگر تمام انسان های مصلح هم که درباره وهابیت نوشته اند در نوشته های خود قبل از هر کاری عصر و دوره زندگی وهابیت را لعنت می کنند و وانمود می کنند در آن دوره هیچ خبری از علم و علما نبوده و دوره ای سرشار از تاریکی و جاهلیت و فساد بوده تا اینکه محمد بن عبدالوهاب می آید و مثلا دین امت را نجات می دهد. این روش آنها است، اما ابن عثیمی می گوید: در آن زمان علمای زیادی در نجد بوده اند که علم زیادی داشته اند، اما دین آنها با محمد بن عبدالوهاب تفاوت داشته است. محمد بن عبدالوهاب می خواست قتل و کشتار انسان ها را برای خود توجیه کند. اما علمای آن دوره مانند این سحیم از علمای مطرح آن دوره بوده که در برابر محمد بن عبدالوهاب ایستاد و وهابی ها به او لقب “ابن بهیم” دادند تا به او توهین کنند.

ابن عبدالوهاب هنگامی که در عیینه نزد پدرش درس می خواند، پدرش از او راضی نبود.

وهابی ها می گویند سلیمان بن عبدالوهاب عموی محمد بن عبدالوهاب هنگامی که کتاب “الصواعق الالهية فی الرد علی الوهابية” را نوشت، در آنجا می گوید محمد بن عبدالوهاب آخر عمر مرتد شد و غیره اما اینها درست نیست. محمد بن عبدالوهاب چون انسان خونخوار و قاتلی بود مردم در آخر عمر به دنبال او می گشتند تا او را بکشند تا از شر او نجات یابند.

 

علم آموزی محمد بن عبدالوهاب

 محمد بن عبدالوهاب به مکه آمد و در کلاس سندی شرکت کرد و به مدینه رفت و از درس شیخ محمد الکردی در مدینه استفاده کرد و از هر دو نفر روایت نقل کرد، اما در واقع شاگرد آنها و شاگرد هیچ کس دیگری نبود و بعد از آن این دو استاد را رد کرد.

روزی شخصی از او پرسید این علم خود را از کجا آورده ای؟ متصل است یا منفصل و او گفت علم من منفصل و الهام الهی است. و همین محمد بن عبدالواهاب تمام مسلمانان تا 600 سال پیش از خود را تکفیر می کند که در میان آنها ابن تیمیه هم وجود دارد.

محمد بن عبدالوهاب هنگامی که به بصره رفت، برخی ها می گویند آنجا فقه خوانده، اما این گونه نبوده و فقط نزد شیخ محمد المجمعی صرف و نحو خواند و چهار سال هم آنجا بود و برخی می گویند به بغداد رفت و 5 سال در آنجا بود و برخی می گویند به کردستان عراق رفت و یک سال در آنجا بود و برخی می گویند به اصفهان رفته است.

 

- محمد بن عبدالوهاب دروس دینی را کجا فرا گرفت؟

در آن زمان و تا کنون در خانواده های مذهبی هنگامی که کودکی به دنیا می آید آن خانواده ابتدا آن کودک را به حفظ قرآن تشویق می کنند و این اولین چیزی است که آن کودک فرا می گیرد و این در روستاها است و اما در شهرها کودکان خانواده های دینی علاوه بر حفظ قرآن، الفیه ابن مالک را هم حفظ می کنند و گاهی هم الفیه های فقهی حفظ می کنند.

ابن عبدالوهاب در سال 1111 در عیینه به دنیا آمد و برخی روایات هم تاریخ تولد او را سال 1115 گفته اند. خانواده او و پدر و عمویش ابراهیم و برادر بزرگش در فقه حنبلی سررشته داشتند. محمد پس از فراگیری علوم نزد پدرش برای یادگیری علوم اسلامی به مکه و مدینه رفت و در آن زمان عالم مکه شیخ سندی بود و در آن زمان علم آموزی در مکه جالب بود و در خانه کعبه حلقه های درس برگزار می شد که در آنها علوم مختلفی مانند فقه، حدیث، تفسیر و عربی تدریس می شد، اما محمد بن عبدالوهاب از این درس ها خوشش نیامد. پس از آن به مدینه رفت و در آنجا عالم مدینه شیخ محمد الکردی یا الکریدی بود و از دروس آنجا هم خوشش نیامد و در آنجا شیخ محمد الکردی به او توصیه کرد که در این وضعیت از غرور و تکبر و دوری از سیره علمای گذشته باقی نماند. طلبه یا باید پیرو و شاگرد دیگران باشد و یا اینکه خودش تولید و اجتهاد و ابداع داشته باشد.

خلاصه اینکه محمد بن عبدالوهاب به عیینه بازگشت و از آنجا به بصره رفت تا از آنجا به شام برود.

 

- در آن دوره هنوز افکار افراطی نداشت؟

نه هنوز آن افکار خود را مطرح نکرده بود، اما ویژگی او این بود که از هیچ کس خوشش نمی آمد و غرور زیادی داشت و این ما را به یاد نسل اول تابعین می اندازد که عکس این عمل می کردند. در آن زمان در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله 80 نفر بدری بود و هنگامی که کسی که از آنها سؤالی می پرسید هیچ کدام پاسخ نمی داد و این رفتار آنها به خاطر ترس از خدا و تواضع و تقوا بود، اما ابن عبدالوهاب فقط غرور داشت و غرور او اجازه نداد از علم مکه و مدینه استفاده کند.

شیخ احمد زینی دحلان مفتی شافعی در مکه بود که از مخالفان ابن عبدالوهاب است و کتاب زیبایی دارد به نام الاجوبة النجدية علی الاسئلة النجدية. وی در این کتاب مطالب جالبی را درباره وهابیت و نظرات و ویژگی های ابن عبدالوهاب می گوید.

پس ابن عبدالوهاب از عیینه به بصره رفت. در آن زمان علوم اسلامی در بصره گستردگی نداشت و بیشتر در آنجا عربی و علوم لغت تدریس می شد. ابن عبدالوهاب 4 سال در بصره بود و پس از آن 5 سال در بغداد سپری کرد و برخی می گویند یک سال هم در کردستان عراق بوده و برخی می گویند از آنجا به اصفهان رفته و برخی هم سفر او به بغداد و اصفهان و کردستان عراق را انکار می کنند، اما همه اجماع دارند که به بصره سفر کرده و 4 سال آنجا بوده و عربی را فرا گرفته و در آنجا بود که برخی افکار عجیب خود را اظهار کرد و مطالبی درباره تحریم زیارت قبور و اولیاء و زیارت ضریح های مقدس و تکفیر کسانی که ضریح ها را زیارت می کنند بیان کرد و به آنها لقب “قبوریین” داد و از اینجا این افکار او آشکار شد و مردم بصره او را طرد کردند و استاد او به این خاطر از مردم بصره ناراحت شد. از آن روستا به سمت “زبیر” حرکت کرد تا اینکه به هر طریق خود را به عیینه رساند و دید پدرش از آنجا به حریملاء رفته و او هم به حریملاء رفت.

پس از آن در عیینه مستقر شد و با خانمی به نام جوهره بنت عبدالله ابن معمر ازدواج کرد. ابن معمر باغ های زیادی در احساء داشت که از سود آنها امرار معاش می کرد و زندگی راحتی داشت و محمد ابن عبدالوهاب به او گفت اگر به سخن من گوش کنی بدون دردسر پول زیادی به سوی تو سرازیر می شود. الان من می خواهم به یک نکته اشاره کنم به کسانی که تاریخ را از جنبه های مختلف اقتصادی و دینی و غیره بررسی می کنند. تاریخ مجموعه ای از متون است که در کنار هم قرار می گیرد و با هم خوانده می شود و تصویر مردم آن زمان را برای خواننده بازسازی می کند. واقعیت این است که مردم در آن زمان در جامعه ای شبیه برده داری زندگی می کردند که در راس آن یک سرمایه دار بزرگ بود که شترها و گوسفندان و باغ های زیادی داشت و چشمه های آب هم مال او بود که آب را به دیگران می فروخت و گاهی کشاورزان از آنها تقاضا می کردند پول آب را از آنها نگیرند یا دیرتر بگیرند و در اینجا نیز حاکم منطقه و این مبلغ دینی(ابن عبدالوهاب) اهمیت آب را می دانستند و ابن معمر هم نزدیک بود پیشنهاد ابن عبدالوهاب را بپذیرد تا اینکه شیخ و بزرگ ابن معمر در احساء که پول ها نزد او بود ابن معمر را تهدید کرد که اگر به حرف ابن عبدالوهاب گوش دهی سهم تو را قطع می کنم و ابن معمر هم حرف ابن عبدالوهاب را نپذیرفت و ابن عبدالوهاب از آنجا به “درعیه” رفت و در آنجا نزد دو نفر از شاگردان خود به نام های عبدالله و احمد رفت که پیش از این در عیینه نزد او درس خوانده بودند و برخی هم می گویند دو برادر محمد بن سعود از او خواستند ابن عبدالوهاب را یاری کند و برخی هم می گویند همسر ابن سعود زن صالحی بوده و از او خواست ابن عبدالوهاب را یاری کند. در اینجا به بحث پول و تاثیر آن در ثبت تاریخ بازمی گردم.

ابن سعود روستاهای زیادی در درعیه داشته که سالیانه از آنها خراج می گرفت. درعیه منطقه بزرگی نیست و مردم زندگی خود را با دامداری می گذراندند و ابن بِشر[1] در کتاب خود می گوید پیش از آمدن ابن عبدالوهاب در بازارهای ریاض خبری از ازدحام مشتری نبود و حسین ابن غنام هم در کتاب “تاریخ نجد” همین مطلب را می گوید و به جز این دو کتاب اشعاری هم از آن زمان وجود دارد که اوضاع آن دوره را برای ما حکایت می کند و ما باید بدانیم که تمام این مورخان مانند ابن بشر، ابن غنام، ابن بسام، القاضی و مورخان دیگر آن دوره وابسته به حکومت بوده اند و در نوشتن خود و ثبت وقایع مستقل نبوده اند و هیچ کدام نمی توانسته چیزی بنویسد که موجب ناراحتی ابن سعود یا ابن عبدالوهاب باشد. البته در این زمینه منابع دیگری هم وجود دارد که قابل مطالعه باشد و باید بدانیم که قابل اعتماد ترین منابع در این زمینه، منابع مستشرقین است.

 

- نظر شما درباره حکومت وهابی محمد ابن عبدالوهاب و تروریست خواندن این حکومت چیست؟

خداوند همه را از شر این تروریست ها حفظ کند. زمانی ابن عبدالوهاب سپاهی را به فرماندهی یکی از امرای خود برای جنگ به یک روستا فرستاد که اهل آن ثروتمند بودند و به سربازان خود گفت اهل این روستا کافر هستند و شما شبانه به آنجا حمله کنید و سر از تن آنها جدا کنید. سربازان ابن عبدالوهاب شبانه به روستا رسیدند و در آن زمان مردم روستا منتظر نشسته بودند تا هنگام اذان صبح شود که ناگهان اذان گفتند و سربازان با شنیدن صدای اذان نزد امیر خود رفتند و گفتند اینها مسلمان هستند، اما امیر آنها گفت مبادا فریب این اذان را بخورید، بروید و همه آنها را بکشید و همین طور هم شد.

من از وهابی ها می خواهم در درجه اول مسلمان باشند چون وهابی ها نه سنی هستند و نه شیعه هستند. آنها و همه باید بدانند که وهابیت یک مذهب و دین دیگر است.

صالح بن فوزان در کتاب توحید خود صفحه 66، چاپ سوم، دارالمعارف ریاض سال 1423 می نویسد: مشرکان عبارتند از جهمیه، معتزله و اشاعره. یعنی آنها اشاعره اهل سنت را هم مشرک می دانند. اکنون نیز در سوریه، اهل سنت اولین هدف تروریست های وهابی هستند. در سال 1923 کسی در یکی از محله های دمشق اذان گفت و پس از اذان گفت: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و پایین آمد. در آنجا در صحن مسجد یک وهابی بود که به او گفت اینکه تو می گویی «اللهم صل علی محمد و آل محمد» مانند این است که در کنار خانه کعبه با مادر خود زنا کرده باشی. برداشت آنها از دین همین است.

اکنون این جنگی که در سوریه و عراق و یمن و مصر به راه افتاده به مردم فهماند که وهابی ها قبل از هر چیز دیگر به دنبال ضربه زدن به اهل سنت هستند. چرا؟ چون امام اشعری زمانی که از دنیا می رفت و در حال مرگ بود به شاگرد خود به نام سختیانی گفت قبل از اینکه از دنیا بروم شما شاهد باشید که من میان مسلمانان فرقی قائل نیستم یعنی شیعیان با طوایفی که دارند و اهل سنت با طوایفی که دارند برای او یکسان بودند چون تمام کسانی که لا اله الا الله و محمد رسول الله گفته باشند و به قرآن ایمان داشته باشند  به معاد و کعبه ایمان داشته باشند اینها مسلمان هستند.

من خطاب به جهان اسلام می گویم شما بروید از اهل رقه درباره داعش و عناصر داعش در رقه بپرسید. عجیب است است که 99 درصد آنها نماز نمی خوانند و روزه نمی گیرند. یکی از آنها که به زور مردم را به نماز دعوت می کرد، مردم به او می گویند خود تو چرا نماز نمی خوانی؟ من می گویم 99 درصد تا نگویم همه آنها و مدیون نشوم وگرنه می گفتم همه آنها چون نسبت دادن یک امر به همه خطرناک است و ما می خواهیم به حقیقت برسیم.

کسانی که درباره ابن عبدالوهاب می نویسند و او را مدح می کنند یکی از آنها هنگامی که درباره پاکی و نزاهت و فقر ابن عبدالوهاب می نویسد، چند سطر بعد از آن چنین می نویسد: و هنگامی که به خواست خدا ریاض فتح شد سهم شیخ از خمس، چهل هزار نجدیه شد که این سهم فقط در یک واقعه نصیب او شد. در یک درگیری دیگر وهابی ها به شیخ “مطلق الجربا” حمله کردند که شیخ مشایخ قبیله شمّر بود و زمانی که سوار اسب بود جرات نداشتند به او حمله کنند و از این رو گله گوسفندی به طرف وی هدایت کردند تا از روی اسب بر زمین افتاد و آن گاه به او حمله کردند و در این درگیری فقط صد هزار گوسفند و ده هزار شتر غارت کردند.

هنگامی که به دوره دوم حکومت سعودی می رسیم، با مردمی روبرو می شویم حلال را حلال نمی دانند و حرام را حرام نمی دانند و حرام خدا را حلال می شمارند در حالی که رسول خدا از این کار نهی کرد و فرمود: گاهی کسی از شما بدون اینکه متوجه باشد سخنی می گوید و حرامی را حلال و حلالی را حرام می کند و همین کار او را به قعر جهنم می برد.

تنها هم و غم وهابی ها پرستش شیخ خود است. کاری که آنها می کنند این است که تاریخ شیخ خود را می خوانند؛ از کجا آمده؟ کجا به دنیا آمد؟ کجا رفت؟ کجا درس خواند؟ چه کار کرد؟ کی تبلیغ را شروع کرد؟ چه گفت؟ تمام اینها را می خوانند، اما هنگامی که شما بخواهی از رسول خدا صلی الله علیه و آله حرفی بزنی می گویند این بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش جای دارد. آنها شیخ خود را بیشتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله مقدس می دانند و از این رو بود که ابن عبدالوهاب می گفت دین جدیدی برای شما آورده ام. ابن عبدالوهاب خود را از تمام انبیا و پیامبر اسلام بزرگ تر می دانست.

 ترجمه:‌سید احمد احمدزاده

این گفت و گو ادامه دارد…


فرم در حال بارگذاری ...

عاقبت به خیری چه کسانی امضا شده است؟

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مرداد, 1395
عاقبت به خیری چه کسانی امضا شده است؟درس اخلاق آیت الله جاودان«
عاقبت به خیری این گروه مسلم و قطعی و امضا شده است.چرا؟
چون هیچ گناهی ندارد.
عبارت را عوض می کنیم. چون هیچ عیبی ندارد.

متن زیر مشروح سخنرانی آیت الله جاودان در جلسه درس اخلاق مورخ ۳۰ تیرماه است که از نظر می گذرد.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

 در بحث هفته پیش فکر می کنم این مساله را عرض کردیم که گناه برای آدمیزاد شوم است. البته شومی اش به درجه است. به مقداری که من می دانم. هرچه من بیشتر بدانم، شومی گناه برای من بیشتر است. اگر کمتر می دانم چطور؟ مثلا در توبه فرمودند اگر آن گناه را به جهالتا انجام داد، تا توبه کند بخشیده می شود. شومی اش برداشته می شود. درهرصورت هرچه آدم بداند، شومی گناه بیشتر می شود. هرچه اصرارش بر گناه بیشتر باشد، شومی گناه بیشتر است. هرچه تکرار آدم بیشتر باشد، شومی گناه بیشتر است. اینها را یک مقدار عرض کردیم.

...

/p>
 

گناه شومی به همراه دارد و اطاعت از خدا مبارکی

 در برابر شومی گناه مبارکی اطاعت از خداست. اطاعت از خدا مبارک است. ببینید اگر ما منظم، مرتب، دقیق عمل کرده بودیم، یعنی گناه را به طور کلی از زندگی مان پاک کرده بودیم، آن وقت برکت آن نمازی که می خواندیم را می فهمیدیم. شما به یک مجلس موعظه و توسل می آیی. این برکت دارد.
 اما اگر آدم بتواند به طور جدی از شومی گناه دور شود، آن وقت تازه این برکات را به چشم می بیند. ببینید اگر خدایی نکرده یک حادثه ای برای من پیش آمد و من در آن حادثه یک مقداری با خدای متعال اوقات تلخی کردم، این یک گناه خیلی بزرگی است. هیچ کس هم چیزی ندید. نارضایتی اعلام کردم. یک حادثه ای برای من پیش آمده. من در دلم اظهار نارضایتی می کنم. مثلا می گویم خدایا چرا من؟ از این حرف هایی که می زنند. این یک گناه بزرگ است. بسیار بزرگ. من این را در دلم انجام دادم. بیرون هم هیچ اثری نکرد. نشانی دیده نشد.
 

عاقبت به خیری چه کسانی امضا شده است؟

 آن کسانی که، گناه به طور کلی از همه زندگی شان پاک شده، یعنی حتی در خیال هم گناهی ندارند، حتی از گناهانی که ممکن است یک وقتی در دل آدم اتفاق بیفتد، گناهانی که ممکن است در باطن آدم پیش بیاید، مثل نمونه هایی که عرض کردم، قرآن از آنها به متقین نام می برد. اینها را متقی می نامد. در مورد متقین مفصل بحث دارد. مثلا شاید قرآن این را کمتر جایی گفته باشد. شاید هم هیچ جای دیگر نگفته باشد. [در آیه ۴۹ سوره صاد می فرماید:] وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ. وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ. برای متقیان پایان خوب است. اینها قطعا عاقبت به خیر اند. اگر کسی متقی شد، قطعا عاقبت به خیر است. این را جای دیگر نمی گویند. اگر من الان بپرسم که من عاقبت به خیر هستم یا نه، نمی دانیم. بستگی به رفتار و اعمال آینده ات دارد.
 اما عاقبت به خیری این گروه مسلم و قطعی و امضا شده است. چرا؟ چون هیچ گناهی ندارد. عبارت را عوض می کنیم. چون هیچ عیبی ندارد. ممکن است من خیلی هم بکوشم که ظاهرم را آراسته کنم. همه ما یک مقدار ظاهر آراسته داریم. مثلا به خاطر اینکه در اجتماع آبرو داریم، ناگزیر ظواهر آراسته برای خودمان درست می کنیم. این نه. آدم باید کاملا آراسته باشد. مثلا شما هم دوره من بودی. مثلا یک وقتی با هم همکار بودیم. یا یک وقتی با هم شریک بودیم. حالا شما به اصطلاح به آلاف و اُلوف رسیده ای و من نرسیده ام. نمی توانم خوشنود باشم. مثلا شما به اعلا علیین رفتی. رفتی که رفتی. من هیچ چیزم نیست. آدم یک ذره هم در دلش احساس بد کند، عیب است.
 خب ترس یک عیب است. مرحوم امام درمورد آن سحری که آمدند ایشان را به تهران آوردند و به کجا و کجا بردند، فرمودند والله من نترسیدم. تمام کشور در تب و تاب بود. یعنی آنها می گفتند اگر ما ایشان را بگیریم چه می شود. ماها هم که اطلاع نداشتی. حالا از صبح فهمیدیم که شهر به هم خورده. فرمودند والله من نترسیدم. این ترس یک عیب است.
 مکرر این مثال را عرض می کردم. ببینید یک وقت یک کسی به من می رسد و می گوید آقا به من کمک کن. من هرچه مال دارم به او می دهم. هیچ طورم هم نیست. هیچ اوقاتم تلخ نیست. بعد هم پیش خودم هیچ خیالات نمی کنم که ای بابا چرا این آمد همه زندگی ما را برد. این آدمی است که هیچ بخلی ندارد. نمی گوییم کسی این کار را بکند. می خواهیم بگوییم یک کسی می تواند بکند. اگر وظیفه اش شد، می تواند از همه مالش بگذرد. اگر وظیفه اش شد می تواند یا نمی تواند؟ من اگر خمسم را بدهم، این یک درجه است. [اگر کسی خمسش را ندهد،] این یک درجه از بخل است که قطعا آدم را جهنمی می کند.
 اگر کسی خمسش را نمی دهد یک درجه از بخل است که این بخل آدم را جهنمی می کند. مثلا من می توانم خمسم را بدهم. اما به راحتی می توانم؟ مثلا فرض کنید که یک بلایی سر یکی از خویشان ما آمده. خویشان نزدیک مان. باید به دادش برسیم. حالا فرض کنید من یک مقدار پول در بانک ذخیره دارم. می توانم بگذرم و کل ذخیره ام را به آنها که زندگی شان سوخته بدهم؟ راحت این کار را می کنم یا حساب می کنم؟ هی حساب می کنم حساب می کنم. بالا پایین می کنم. یا بی حساب؟ معلوم می شود این هیچ بخلی ندارد.
 ببیینید می گوییم آدمی که بی عیب باشد. همین جا به سلطنت می رسد. [در آیه ۳۰ سوره مبارکه نحل می فرماید:] وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ. وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ. درمورد آخرت است. خانه متقیان خوب خانه ای است. آن چیست؟ [در آیه بعد می فرماید:] جَنَّاتُ عَدْنٍ یک بهشتی است که دست نخورده است. حالا مثلا به زبان خودمان از لای زرورق باز می کنند و کلیدش را دست شما می دهند. هیچ کسی قبل شما به آنجا نرفته. کاملا دست نخورده. جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا به آن وارد می شوند. تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ زیر درختانش نهرها جاریست. این مهم است: لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ. لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ. برای آنها آنچه که بخواهند هست. این برای همه اهل بهشت نیست. فقط این دسته است. اینهایی که هیچ عیبی نداشتند و از این عالم رفتند. بی عیب از دنیا رفتند.
 

ریشه مشکلات انسان خود اوست

 ببینید دقت کنید. همه مشکلاتی که در این عالم برای آدم پیش می آید، یا در آن عالم، مال خود من است. ریشه اش در یک جایی از خودم است. یک جایی از خودم مشکل بوده که این مشکل برای من پیش آمده. اگر دستم به این تیزی سنگ خورد و درد گرفت، یک چیزی بوده. مال خودم است. خب؟ حالا از آن می گذریم. از لحظه مرگ. از لحظه مرگ هرچه سختی باشد، هرنوعی، هرچه باشد، مال خود آدم است. ببینید آنجا عالم حقیقت است. آنجا جز حقیقت راه ندارد. اگر من بخیلم، خب بخلم آنجا یقه من را می گیرد. اگر حسود هستم، حسادت آنجا یقه من را می گیرد. برایم مشکل پیش می آید. شما می خواهی، هیچ مشکلی نداشته باشی. ببینید هیچ، هیچ مشکلی نداشته باشی. عیب هایت را برطرف کن.
 بفرمایید خب من وقت ندارم. گاهی می آیم یک حرفی می شنوم و می روم. بعد هم وقتی بیرون رفتم چون این حرف ها برای آدم زحمت و دغدغه خاطر ایجاد می کند، فراموش می کنم. زود آن را به فراموشی می سپارم. در ذهنم پی حرف را نمی گیرم که شاید آن مرا به عملی وادار کند. اگر این حرفی که من عرض می کنم، خود من را تحت تاثیر قرار می دهد، و من یک کاری نمی کنم که این حرف فراموش بنده شود، البته بعد از جلسه انقدر سر من می ریزند که دیگر نمی توانم چیزی را به یاد داشته باشم؛ حالا به آن کاری نداریم. آیا این فکر در ذهن من می ماند و من شب و روز با آن زندگی می کنم؟ یا نه؟ همانطور که به راحتی شنیدم، به راحتی رها می کنم برود. خب هیچ.
 
نماز میزان عمل شماست
 آدم هرجا کم بگذارد، برایش کم می گذارند. اگر کم نگذارد پیمانه شما را پر می کنند. درمورد نماز داشت که من برایتان عرض کردم. هی عرض کردم که این هم در ذهن و خاطر شماها بماند. فرمایش امام درمورد نماز چه بود؟ الصَّلاهُ میزانٌ. آدم یک دانه حدیث به عمرش یاد بگیرد. دو تا کلمه است. الصَّلاهُ میزانٌ. نماز میزان عمل شماست. میزان اخلاق شماست. میزان شخصیت شماست. آن وقت من نباید به خاطر این نمازی که می خوانم خجالت بکشم؟ دارد شخصیت من را نشان می دهد.
 صد تا مطلب نامربوط به ذهن من آمد. معلوم می شود من یک شخصیت نامربوطم. نماز نشان داد من نامربوطم. تمام مدتی که نماز می خواندی، حواست در نماز بود. معلوم می شود شخصیت مستحکمی هستی. چه عرض می کردیم. آدم هر عیبی دارد. اگر اینجا توانستید به این سلطنتی که در آیه آمده برسی، آنجا هم می رسی. اگر نرسیدی، نمی رسی.
 ببینید می فرماید: لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ. لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ. شما اینجا می توانی دست بلند کنی و الان یک چیزی از خدای متعال بخواهی و الان به شما بدهد؟ این می شود لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ. نمی توانی. پس نمی توانی دیگر. آن طرف هم به لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ نمی رسی. اگر اینجا به سلطنت رسیده بودی، آنجا سلطنتت را نقدی تحویلت می دهند.
 

خداوند چگونه متقیان را جزا می دهد؟

 ببینید سلطنتی که آدم آن عالم به دست می آورد، چند سال است؟ چند سال است؟ بگو؟ بی نهایت. آدم از این طرف به آن طرف که رفت دیگر پایان ندارد. یک سلطنت ابدی است. از بس بزرگ است من نمی فهمم. یک سلطنت بینهایت. حالا آن آیه دیگر را که می خوانیم می فرماید در یک گستره بینهایت. ببینید سلطنت بینهایت. در یک گستره بینهایت. در یک پهنا و وسعت و سرزمین بینهایت. چه عرض کنیم؟ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذَلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ. اینچنین خدای تبارک و تعالی متقیان را جزا می دهد. زحمت شان را شکر می کند. یکی از اسماء الهی شکور است. شکر می کند. زحمتی که شما می کشی، شکر می کند. شکرش [این] مقام است. ما اینچنین متقیان را جزا می دهیم. حالا ببینید بعدش چیست؟ خب متقیان چه کسانی هستند؟
 [در آیه بعد می فرماید] الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ طَیِّبِینَ متقیان کسانی هستند که وقتی فرشتگان برای قبض روح آنها می آیند، آنها را طیب می یابند. همان عرضی که کردیم. در سراپای وجود این هیچ عیبی نمی بیند. آقا اینکه هیچ عیبی نمی بیند [یعنی] آدم بی عیب زاییده می شود؟ البته آدم بی عیب زاییده می شود. اما در طول زمان عیب پیدا می کند. معمولا اینطور است. اما بی عیبی که آنجا لازم است بی عیبی یک بچه شیرخواره نیست. بی عیبی است که شما خودت آن را تحصیل کرده ای. دقت کنید. شما خودت این بی عیبی را تحصیل کرده ای. با عمل به دست آورده ای.
 یک نقلی از مرحوم جد ما هست که نمی دانم تا چه اندازه [و چگونه است]. اما شنیده ام که ایشان فرض کنید اینجا ایستاده بود. دو نفر هم آن انتها ایستاده بودند. یک غیبتی کردند و به گوش ایشان رسید. آنها هم به سرعت [رفتند]. یکی سوار دوچرخه شد و رفت. یکی سوار موتور شد و رفت. من چکار کنم خدایا؟ دستم که به اینها نمی رسد. من می خواستم یقه شان را بگیرم که آقا چرا غیبت کردید؟ اگر کسی جلوی شما غیبت کرد باید بگویید آقا چرا غیبت می کنی؟ باید از آن مومنی که غیبتش را کردند دفاع کنی. اگر می توانید دفاع کنید، خب دفاع می کنید. اگر نتوانستید می گویید آقا چرا غیبت می کنید؟ غیبت گناه است.
 ایشان فرموده بودند که مثلا بیست سال زحمت من را به باد داد. من دارم یک ریاضتی می کشم. ریاضت نه به معنای نخوردن. آدم تا می گوید ریاضت… نه نمی خواهیم این را بگوییم. من بیست سال مشغول بودم برای اینکه فلان عیب را از خودم دور کنم. این به باد داد. یک چنین چیزی است.
 آدم باید یک ذره وقت داشته باشد به خودش برسد. ببینید من در خانه ام که در خانه ام. وقتی خوابم که بخوابم. بعد که به بازار می روم. فقط فرصت یک نمازی دارم. نمی شود. بنده و رفقای ما. صبح ساعت هفت باید به مدرسه برود و سر کلاس شرکت کند. حالا ناگزیر باید نیم ساعت سه ربع قبلش حرکت کند دیگر. در سر کلاس شرکت کند. تا پنج و شش و هفت شب. ده دوازده ساعت درس. درس هم پیوسته است. درس بخوان. مباحثه کن، مطالعه کن. خب آدم وقت نمی کند. خب می ماند.
 الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ طَیِّبِینَ قرآن یک جای دیگر هم متقیان را محسنین نام برده. محسنین. متقین. حالا اینجا می فرماید طیبین. ببینید هر مقامی، ببینید در میان مخلوقات مقامی برتر از پیامبر اسلام که نداریم. ایشان فرد اول عالم است. آقا ایشان هر مقامی دارد مال پاکی است. هیچ چیز دیگری نیست. پاک. چون پاک است، این مقام را دارد. چون از همه پاک تر است مقامش از همه برتر است. اینکه شما در آخرت [به جایی برسی] که گفتیم ریشه اش قبلا در همین دنیاست، ریشه در پاکی دارد.
 آقا یک بار هم شده، من یک بار هم کمتر به یک نامحرم نگاه کنم، پس یک قدم به سوی پاکی است. می ارزد. از دست نمی دهیم. دقت کنید. از دست نمی دهیم. حالا من این را نگاه نکردم و این رد شد، فکر می کنم یک چیزی را از دست دادم. نه. از دست نمی دهی. یک پاکی تحصیل کردی که این پاکی برایت می ماند. در نامه عملت نگاه می دارند. می نویسند. پرهیز کرد. این یک قدم در پاکی است.
 می گویند آقا این قدم ها را بیشتر بردار. هرچه بیشتر برداشتی، به ثمر پاکی که آن بهشتی [است] که به این بندگان خدا می دهند، [بیشتر می رسی.] [در آیه ۱۳۳ سوره آل عمران می فرماید:] وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ. می گویند ننشینید. همه ما نشسته ایم. حالا اگر عقب گرد نمی کنیم، عقب روی و پس روی نمی کنیم، حداقل نشسته ایم. سَارِعُوا یعنی بلند شوید و بدوید.
 وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ. سرعت بگیرید و بدوید و مغفرت پروردگار خودتان را به دست بیاورید. وَجَنَّةٍ. و بهشتی که عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ. عرض این بهشت. طول را نمی گویند. حالا اینکه این عرض در مقابل طول است یا در مقابل طول نیست، در هرصورت گفته عرض این بهشت. چقدر است؟ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ. همه آسمان ها و زمین. آسمان ها و زمین چقدر است؟
 می گویند آنچه که شما در آسمان می بینید، مثلا شب ها می بینید، آسمان اول است. آسمان دنیا. یعنی نزدیک ترین آسمان است. این آسمان نسبت به آسمان بالاتر که مثلا بگوییم آسمان دوم است، فرمودند که مثل یک حلقه انگشتری است که در کویر لوت بیندازند. چقدر فرق می کند. کویر چقدر بزرگ تر از این حلقه است؟ یا فرمودند مثل اینکه انگشتت را به دریا زدی و از درون دریا درآوردی. این چقدر آب دارد؟ خود دریا چقدر آب دارد؟ فرق بین آسمان اول و دوم اینجور است. فرق بین آسمان دوم و سوم اینجور است. همینطور برو بالا. یک بهشتی به این آدم می دهند که عرضش به عرض آسمان ها و زمین است. عرض کردم یک وسعتی دارد که شاید بتوانیم بگوییم بی نهایت.
 

انسان بهشت را خودش می سازد

 ما می گوییم اصلا بهشتی که خود شما آن را نساخته ای نداریم. بهشت به این بزرگی. خودت ساخته ای. یک نمازی خواندی. یک نمازی خواندی که جزایش یک چنین بهشتی بود. حالا نه اینکه این بهشت فقط درخت و آب و این حرف ها باشد. اینها را برای ما گفته اند. مثلا مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ. این یک نشانه کوچکی از آن بهشت بود. ما نمی دانیم یعنی چه. یعنی نمی توانیم هم آنچه که آنجاست را بدانیم. آقا این را خودت ساختی.
 ببینید یک قطره اشک شما میریزی. یک قطره اشک هم من می ریزم. یک قطره اشکی که من می ریزم را در ترازو می گذارند و حالا ببخشیدها یک دوزاری می دهند. برای قطره اشک شما مثلا یک باغ می دهند به بزرگی چه. دو رکعت نماز شما می خوانی. به شما بهشت می دهند. دو رکعت نماز من می خوانم. چه عرض کنم. اگر یک صاحب همتی در میان این جمعیتی که در برابر من نشسته اند پیدا بشود که حداقل بعضی از این راه را برود. اگر همه راه را هم نرفت، حداقل بعضی از این راه را برود. چون درجه داریم. اصحاب الیمین. بعد ابرار. بعد متقین. سابقا ما آرزوی درجات متقین را داشتیم. حالا درجات ابرار را آرزو می کنیم.


نظر از: سیده فوزیه موسوی [عضو] 

با سلام وخدا قوت
التماس دعا

1395/05/25 @ 08:41


فرم در حال بارگذاری ...

نماز، ثمره راه رفته ي شماست

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مرداد, 1395
آیت الله جاودان (حفظه الله) :
نماز، ثمره راه رفته ي شماست؛
اگر روز به روز بهتر شد يعنی درست رفتار کرده اید  و مسيري كه طي كرده ايد، درست است .
چهارشنبه  ٩٥/٥/٢٠
 


فرم در حال بارگذاری ...

برای جلوگیری از نفوذ شیطان چه باید کرد؟+گزارش تصویری

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مرداد, 1395
مراسم بزرگداشت شهدای مدافع حرم در مسجد حضرت میثم برگزار شد؛

حجت الاسلام مومنی:

شیطان فقط ملک رانده شده از درگاه خدواند نیست. شیطان دارای جنود عقل و جهل است. در اصول کافی آمده که شیطان دارای ابزار متعددی است. لباس برای انسان جنود شیطان نمی شود. موقعیت های مادی و دنیوی برای انسان جنود شیطان می شود.
 
حجت الاسلام مومنی

 
مراسم بزرگداشت شهدای مدافع حرم با سخنرانی حجت الاسلام سید حسین مؤمنی و مداحی حاج حسین سازور در مسجد حضرت میثم برگزار شد.
در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام مومنی را می خوانید:
امام رضا علیه السلام به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام هشت نکته را می فرمایند.
اول اینکه سلام من را به محبین و دوستانم برسان (لذا هرکسی که محب امام رضا علیه السلام است تا قیام قیامت مشمول این حدیث است و امام رضا علیه السلام سلامش را به واسطه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام به او می رساند) اما پس ازاین تذکر امام می فرماید:
راههای نفوذ شیطان به خود را سدکنید و ببندید و اجازه نفوذ شیطان به خود را ندهید. 
امام سجاد علیه السلام به محمد بن مسلم زهری نامه ای می نویسند که درآن نامه خطرات نفوذ بیگانه را متذکر می شوند و می فرماید:
علت کتابت این نامه این است که تو (محمدبن مسلم زهری) راه نفوذ بیگانه به جامعه شده ای و چون تو باب شده ای دشمن با تو احساس امنیت کرد و من را وادار به کتابت نامه کرده ای. ای محمدبن مسلم زهری دشمن با تو احساس امنیت کرد. فهمیدکه از رهگذر تو می تواند در جامعه دینی نفوذ کند. 
 

...

نفوذ شیطان

شیطان فقط ملک رانده شده از درگاه خدواند نیست. شیطان دارای جنود عقل و جهل است. در اصول کافی آمده که شیطان دارای ابزار متعددی است. لباس برای انسان جنود شیطان نمی شود. موقعیت های مادی و دنیوی برای انسان جنود شیطان می شود. انسان را از مسیر الی الله دور می کند. توکل انسان را ضعیف می کند. اعتماد به خدا را کاهش می دهد. همه این ها عناصر شیطان می شود. 
 
شیطان گاه به انسان نفوذ می کند و گاهی به جامعه. برای جلوگیری از نفوذ شیطان چه باید کرد؟ 
1- راهکارهای جلوگیری از نفوذ شیطان به انسان فقط و فقط عبودیت و بندگی است. نماز و انس با قرآن، ریشه شیطان را در وجود انسان می خشکاند. إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ (سوره عنکبوت، آیه 45) ﻳﻘﻴﻨﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻯ ﺯﺷﺖ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻯ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ  ﺩﺍﺭﺩ
چرا افراد اسیر نفس می شوند؟ چون خلوت ندارند. انس نیمه دل شب ندارند. یا اگر داشته باشند خیلی ضعیف است. به خاطر اینکه اهل الهی العفو نیستند، اهل روضه نیستند، جبهه های ما را روضه نگه داشته است. زیارت عاشورا ذره ای اجازه نمی دهد که شیطان وارد دلت شود. 
 
 2- راهکارهای جلوگیری از نفوذ شیطان به بدنه جامعه دینی، تبعیت از ولایت است. هرچه ولی می گوید قبول کند. کمترین زاویه و ادبار نسبت به ولایت، سرزمین دل را مملو از آفت می کند. ابن ملجم مگر اهل نمازشب نبود؟ ولی چون ادبار به ولایت کرد شد اشقی الاخرین، یتبع اشقی الاولین.  زبیر شخصیتی بود که حضرت رسول صلی الله علیه واله فرمودند که مامور ویژه من و از حواریون من است. شخصیتی که نظیرش را درتاریخ نداریم. زبیر بخاطر ادبار به علی بن ابی طالب بود که به فلاکت جمل مبتلا شد.
 
در روستای شهیدآباد واقع در شیراز، پدر شهیدی به نماینده مجلس فرمود که ” ما به شما رای دادیم. من بعنوان یک پدر شهید خواسته ام ازشما این است که گوش به فرمان ولی دهید ” چرا مسولین کشوری دچار فساد شده اند؟ چرا متزلزل شده اند؟ بخاطر اینکه اهل نمازشب و دعا و قرآن خواندن نیستند. اهل بهشت زهرا رفتن نیستند. به دیدار بهایی ها می روند ولی به دیدن خانواده شهدا نمی روند. به دیدن انسانهای معلوم الحال می روند ولی به دیدن جانبازان روحی روانی نمی روند. بعضی میگویند اینها ذخیره انقلابند. منظور دزدان هستند؟ دزدانی که بیت المال را چپاول کردند ذخیره انقلاب هستند؟ یا این جانبازانی که مظلومانه جان می دهند و از دنیا می روند؟ چرادرمقابل حرف های رهبری می ایستند؟ 
 
چند بسیجی برای شناسایی رفتند و درحال برگشت بودند. در بین این ها یکی از همه جوان تر است و دیگری هم ازهمه پیرتر. رسیدند به جایی که مجبور شدند یکی روی مین بیفتد و دیگران از روی آن رد شوند. سریع قرعه کشیدند به نام جوانترین این مجموعه درآمد. آنکه ازهمه پیرتر بود قبول نکرد که جوان برود به همین جهت دوباره قرعه کشیدند. بازبه نام این جوان درآمد. مجدد قبول نکردند. سه باره قرعه کشیدند و مجدد هم به نام این جوان در آمد. این جوان باهمه خداحافظی کرد و افتاد روی مین. رفقا با گریه روی کمر دوستشان پا گذاشتند و رفتند. رسید به این آقا که از همه سنش بیشتر بود. هرچه اصرار کردند که رد شود قبول نمی کرد. علت را پرسیدند. پیرمرد گفت من بدن این جوان را می خواهم به مادرش برسانم. دوستان گفتند بچه های دیگر که برای پاکسازی آمدند جنازه را می برند. پیر مرد گفت زانوهایم دیگر یاری نمی کند. این جوان پسر خودم بود”
 
پس مهمترین راه جلوگیری از نفوذ شیطان به جامعه اقبال از ولایت است.
در نامه امام رضا علیه السلام به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام آمده که امام فرمودند ” ای عبدالعظیم به شیعیان ما امرکن که صادق و امانتدار باشند ” این نظام امانت است. خون ها ریخته شده. مادران و پدرانی داغ دیده اند. بعضی از ادمهای بی معرفت می گویند که به ما چه مربوط که در سوریه جنگ است؟ پاسخ ما این است: اولا که مسلمان هستند. دوما حرم ناموس حسین به خطر افتاده است. احسنت به این جوانان باغیرت و باشعور که برای دفاع می روند. این نظام امانت امام و شهدا است. آنکه به کاخ نشینی روی آورد نمی تواند خادم مردم باشد. آن که از اخلاص بیرون آید نمی تواند خدمت گزار مردم باشد. 
 
حجت الاسلام مومنی
منبع: وارث


فرم در حال بارگذاری ...

«ادب زیارت»بیانات منتشر نشده رهبر معظم انقلاب + عکس

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مرداد, 1395
گوش کن با لبِ خاموش سخن میگویم‌
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
 
 
بعضیها خیال می‌کنند باید بروند حتماً به ضریح بچسبند!
اینها چون دلهایشان وصل نمی‌شود، می‌خواهند جسمها را وصل کنند؛ چه فایده دارد؟
یکی هم ممکن است دورتر باشد، اما دلش متصل باشد؛ این خوب است.
پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری به مناسبت ولادت امام رضا علیه السلام، بیاناتی از رهبری معظم انقلاب را در دیدار با جمعی از پاسداران سپاه انقلاب اسلامی که تاکنون منتشر نشده بود را منتشر کرده است.

متن کامل بیانات رهبری درباره «ادب زیارت» به شرح ذیل است:

اوّلاً خداوند زیارتهای شما را قبول کند و قبولی زیارت هم معنایش این است که آن فیضی که از ملاقات این ولیّ خدا به ملاقات‌‌کننده می‌رسد، آن فیض به شما برسد؛ این معنای قبولی زیارت است. اگر بخواهید این فیض به شما برسد، شرط اول این است که با حضرت «ملاقات» کنید، یعنی رفتنِ حرم و آمدن، صِرف رفتن به یک مکان و بیرون آمدن نباشد؛ آنجا یک موجودی و یک روح والایی حضور دارد؛ به این حضور توجه کنید؛ ولو حالا شما آن شخص زیارت شده را ـ یعنی آن کسی که می‌خواهید با او ملاقات کنید - به چشم نمی‌‌بینید، اما «به چشم دیدن» که لازمه‌ ملاقات نیست؛ او هست و سخن شما را می‌‌شنود، حضور و شخص شما را می‌بیند، با او حرف بزنید؛ این شد زیارت. زیارت یعنی همین ملاقات. ما وقتی سراغ شما و خانه‌ شما می‌‌آییم، [در واقع] آمده‌‌ایم به زیارت شما؛ معنای زیارت این است. خب انسان وقتی به ملاقات کسی می‌رود، با او احوال‌پرسی و به او سلام می کند؛ همین، در ملاقات روح مطهر ائمه (ع) و اولیاء الهی [هم] لازم است؛ باید رفت، سلام کرد، عرض ادب کرد.

...

اگر فارسیم، اگر تُرکیم، اگر گیلکیم، هر چه هستیم- حرف بزنیم

زیارت به هر زبانی هم می‌شود؛ [اگر] به همین زبان معمولی خودمان - اگر فارسیم، اگر تُرکیم، اگر گیلکیم، هر چه هستیم- حرف بزنیم، این آداب ملاقات و زیارت صورت گرفته است، البته اگر بخواهیم با یک بیان شیوا و با مضامین خوبی حرف بزنیم، آن همین زیارتهایی است که خود ائمه به ما یاد داده‌‌اند؛ مثل زیارت امین‌‌الله که در واقع عمده‌‌اش هم دعا است؛ چند کلمه‌ اولش زیارت است، بقیه‌‌اش دعا است یا زیارت جامعه که بسیار زیارت پرمضمون و پرمطلبی است. اگر اینها را بخوانید و به معنایش توجه کنید و با حضرت با این بیان حرف بزنید، عیبی ندارد. مثل این است که می‌خواهید بروید دیدن یک بزرگی، یک جمعی هستید، بعد مثلاً یکی از شما یک متن زیبایی را می‌نویسید و به آنجا می‌روید، یکی از شما از طرف بقیه این متن را می‌خواند؛ این زیارتها مثل همان متنی است که برای شما نوشته‌‌اند؛ می‌گویند اگر این متن را خواندید، حرفی که باید به حضرت بزنید، زده‌‌اید؛ این شد زیارت. حالا اگر معنایش را ندانستید و سختتان بود -این زیرنویسهای مفاتیحها هم غالباً کامل نیست؛ من نگاه کرده‌‌ام، اینهایی که همین حالا هم هست، انصافاً کار خوبی در این زمینه صورت نگرفته که یک زیرنویسِ درست و حسابی‌‌ای باشد که آن معنا را برساند؛ خیلی ناقص است- و این هم نشد و نخواستید، به زبان خودتان با حضرت حرف بزنید. این حرف زدن هم حتی اگر با لبِ تنها باشد، اشکال ندارد. گفت:

گوش کن با لبِ خاموش سخن میگویم‌
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست (هوشنگ ابتهاج)

بیانات منتشر نشده رهبر معظم انقلاب درباره «ادب زیارت» + عکس 

با دل حرف بزنید، البته طبعاً دل باید جمع باشد و مشغول به همین مخاطب باشد؛ اگر به جاهای دیگر اشتغال پیدا کرد - سرگرم دُور و بر و آئینه‌‌کاری و بالا و پایین و این آمد و فلانی رفت و مانند اینها شد- دیگر دل وصل نمی‌شود، سعی کنید ولو دو دقیقه، ولو پنج دقیقه، دل را از بقیه شاغلها فارغ کنید و متصل به معنویتی کنید که در آنجا حضور دارد و حرفتان را بزنید.

بعد که این حرف را با زبان خودتان یا با توجه به این متنی که دست شما است زدید - یعنی همین زیارت جامعه مثلاً یا زیارت مخصوصه امام رضا (ع) یا زیارت امین‌‌الله؛ اینها مضامین خوبی دارد، ولو درست هم معنایش را نفهمید، [اما] یک مقدار هم از آن بخوانید؛ زیارت جامعه مثلاً 6 یا 7 صفحه است، وقت کردید همه‌‌اش را بخوانید، وقت نکردید یک صفحه‌‌اش یا نصف صفحه‌‌اش را بخوانید؛ عیب ندارد؛ اما توجه داشته باشید که این یک متنی است که خیلی خوب تنظیم شده، زیبا تنظیم شده - و در حالیکه متن را می‌خوانید، ولو معنایش را هم ندانید، متوجه باشید که دارید خطاب به چه کسی می‌خوانید، اگر این شد، آن وقت می‌شود زیارت؛ زیارت کامل هم که شنیده‌اید، همینها است. البته کمال هم درجاتی دارد؛ بعضیها هستند که از ما خیلی بالاترند؛ برای ماها همین زیارتی که گفتم، یک زیارت خوب است. اگر اینطور سلام کردید و اینطور زیارت کردید، آن وقت ان‌‌شاءالله امیدِ اینکه قبول شود خیلی زیاد است، یعنی فیض این زیارت به شما می‌رسد.

بعضیها خیال می‌کنند باید بروند حتماً به ضریح بچسبند
البته در حرم مطهر، چه داخل خودِ حرم، چه بیرون حرم در رواقها و صحنها، اگر بتوانید دل را وصل کنید، هر جا باشید، نزدیکی هست؛ هرجا باشید. بعضیها خیال می‌کنند باید بروند حتماً به ضریح بچسبند! اینها چون دلهایشان وصل نمی‌شود، می‌خواهند جسمها را وصل کنند؛ چه فایده دارد؟ بعضیها همان دمِ ضریح هستند و چسبیده‌‌اند به ضریح، اما دلشان اصلاً متصل به امام رضا نیست؛ یکی هم ممکن است دورتر باشد، اما دلش متصل باشد؛ این خوب است. اگر اینطور زیارت کردید، این خوب است.

آن ‌وقت در این حرم یا داخل رواق یا صحن مطهر، عبادت خدا هم -یعنی با خدا هم که حرف می‌زنید- ثوابش بیش از جاهای دیگر است. ثواب که می‌گویم یعنی همان فیضی که بر اثر ارتباط با ذات مقدس پروردگار به انسان می‌رسد؛ این همان ثواب است؛ یک فیضی انسان می‌برد. ما انسانها مثل یک ظرف خالی هستیم؛ یک ظرف خالی باید پر شود، با چه آن را پر خواهیم کرد؟ با فیض الهی، یعنی همان قطره قطره معنویت و روحانیت و نورانیت و مانند اینها که در این ظرف همینطور تدریجاً ریخته شود.

[البتّه‌] به‌ شرطی که یکباره خالی‌‌اش نکنیم؛ [چون‌] گناه که کنیم، همه این لطفهای الهی خالی می‌شود. باید این ظرف وجود را با تفضلات الهی پر کرد، بنابراین در داخل حرم نماز بخوانید، نماز قضا بخوانید، نماز واجب بخوانید، نماز مستحبی بخوانید، نماز برای پدر و مادر بخوانید، ذکر بگویید - لااله‌الّاالله بگویید، تسبیحات اربعه بگویید- [یعنی‌] نشسته باشید آنجا و ذکر بگویید؛ به شرطی که شرط اصلی‌‌اش چیست؟ همان که اول گفتم- دل وصل باشد؛ اگر دل وصل نباشد، فایده‌‌ای ندارد. اگر دل متصل بود، کمترین عملی هم برای شما فایده می دهد. ان‌‌شاءالله خداوند توفیق به من و به همه‌ی شماها عنایت کند.

و السلام علیکم و رحمة‌الله‌

منبع: خبرگزاری تسنیم



فرم در حال بارگذاری ...

رزق و روزيِ ما نفت و گاز نيست

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مرداد, 1395
 
 آیت الله العظمی جوادی آملیآیت الله العظمی جوادی آملی:
كارگزاران نظام بايد كريمانه رفتار كنندحضرت آیت الله جوادی آملی با تاکید بر اینکه كارگزاران نظام بايد كريمانه رفتار كنند، گفتند: درست است كه نفت و گاز از زمين برمي‌خيزد؛ اما روزيِ ما نفت و گاز نيست.

 درس اخلاق حضرت آیت الله جوادی آملی همزمان با دهه كرامت در مسجد احمدآباد این شهرستان برگزار شد.

حضرت آیت الله جوادی آملی در این جلسه ضمن تبريك ايام كرامت به تبیین مسئله كرامت پرداختند و اظهار داشتند: كلّ سال و عمر، ايام كرامت است؛ زيرا خداي سبحان بر اساس كرامت، جهان را آفريد و انسان را خلق كرد و كارگزاران اين نظام هم افراد كريم‌اند و بايد كريمانه رفتار كنند.

ایشان ادامه دادند: درست است كه نفت و گاز از زمين برمي‌خيزد؛ اما روزيِ ما نفت و گاز نيست؛ خداوند متعال فرمود روزيِ شما از آسمان است. آن كرامت و انسانيّت از نفت و گاز بهره خوب مي‌برد و اگر رزق آسماني كه كرامت است، نباشد، با داشتن نفت و گاز كسي به مقام والاي انسانيت نمي‌رسد؛ درست است كه باران از بالا است و نفت و گاز هم از پايين مي‌آيد ولي آنكه اين دو قطب را اداره مي‌كند، كرامت انساني است.

معظم‌له در ادامه اظهار داشتند: منشأ كرامت انسان خلقت اوست؛ چراکه وی خليفه و جانشين خداي كريم بوده و از كرامت بهره برده است؛ اگر جانشين، قائم‌مقام و خليفه، كرامت خود را از خدا دارد، بايد مستخلف‌عنه خود را خوب بشناسد؛ زيرا كرامت انسان، ذاتيِ او نيست؛ چراکه او جانشين كريم است؛ خليفه كريم است و بايد اسماي حسناي مستخلف‌عنه را هم بداند متّصف بشود؛ عمل بكند؛ منتشر بكند تا طرْفي از كرامت ببندد؛ او كرامت خود را از جانشينيِ الله دارد؛ اگر حرمت كسي به قائم مقامی اش بود، ارزش امضاي او به حرمت آن منوب‌عنه است، اگر كسي از طرف او امضا كند، ولي حرف خودش را بزند اين قيامش قيام غاصبانه است نه كريمانه؛ بنابراين ما بايد اوصاف مستخلف‌عنه‌مان را بشناسيم و متّصف بشويم تا از كرامت طرْفي ببنديم.

...

*بيانی نوراني از امام رضا(عليه السلام) در مورد مقام ايمان

ايشان در ادامه با اشاره به بيان نوراني امام رضا(عليه السلام) در مورد مقام ايمان بیان داشتند: امام رضا(سلام الله عليه) كه اين ايام به ولادت آن حضرت وابسته است فرمودند: مؤمن زمانی به ايمان كامل بار مي‌يابد كه سنّتي از پروردگار در او باشد؛ چه اينكه سنّتي از پيامبر در او باشد، چه اينكه سنّتي از امام در او باشد. كمتر كسي درباره امام رضا(سلام الله عليه) سخن گفته است كه اين حديث را ننوشته باشد يا نگفته باشد يا نشنيده باشد؛ ایشان فرمود: مؤمن وقتي به مقام ايمان بار مي‌يابد كه سنّت خدا، روش خدا و راه خدايي را داشته باشد «تا بنده شدم تابنده شدم» وقتي برده او شد تابنده مي‌شود.

این مرجع تقلید ادامه دادند: فرمود اگر بخواهيد طرْفي از كرامت ببنديد بايد آثار خدايي در تو باشد؛ آن بزرگواري، آن عظمت و جلال و شكوه در تو باشد در دعاهاي سحر ماه مبارك رمضان اسامي او را مي‌بريم تا خود متّصف به آنها شويم او را به عنوان جمال، او را به عنوان جلال، او را به عنوان عظيم، او را به عنوان نور مي‌خوانيم تا خودمان جلال و جمال و شكوه و نور پيدا كنيم؛ فرمود نوراني شدن براي شما ممكن است، ممكن است كسي در هر كسوتي كه هست در هر شغلي كه هست يك چراغ فروزاني باشد در آن محل يا در آن اداره يا در آن وزارتخانه يا در آن نظام. مردان الهي، مردان نوراني‌اند كه راه را به ديگران نشان بدهند انسانِ نوراني نه بيراهه مي‌رود نه راه كسي را مي‌بندد.

*نقش امامزادگان در اصلاح جامعه

معظم‌له در ادامه سخنانشان با اشاره به مقام امامزادگان و نقش آنها در اصلاح جامعه خاطرنشان کردند: امامزاده ها قطب فرهنگي اين مملكت را تشكيل مي‌دهند و این توضیح لازم است که اسلام در حجاز رشد کرد و در زمان نبی مکرم اسلام(ص) از منطقه شبه جزیره العرب تعدی نداشت؛ اما با حضور امامان و امامزادگان، در شرق و غرب رواج یافت و کل خاورمیانه را احاطه کرد.

*صداي غدير را چه كسي به ايران رساند؟

این مفسر قرآن کریم اضافه کردند: از حوادث بسيار مهمي که در همان حجاز و بخشي از عراق اتفاق افتاد، مسئله غدير بود كه در جريان حجاز اتفاق افتاد؛ مسئله كربلا بود كه در عراق اتفاق افتاد، مسئله تأسيس حوزه‌هاي علميه به وسيله امام باقر و صادق(سلام الله عليهم اجمعين) بود كه اتفاق افتاد؛ هر كدام از اين ائمه هم نور بودند كه مشكلات جامعه را حل كردند ولي صداي غدير را چه كسي به ايران رساند؟ خطر سقيفه را چه كسي به ايران منتقل كرد؟ جريان كربلا را چه كسي به ايران منتقل كرد؟ جريان امام صادق و امام باقر و حوزه‌هاي علميه اين بزرگواران را چه كسي به ايران آورد؟ غير از همين سادات؟ غير از اين امامزاده‌ها كه اجداد ما از قضيه غدير و سقيفه كاملاً باخبر بودند؛ آن روز كه مبلّغان نبودند؛ رسانه ای در كار نبود، اگر خداي ناكرده اسلام كه به ايران آمده بود همه منطقه‌ها را افسران و سربازان تيم و عدي طي مي‌كردند ما اين ننگ را چه مي‌كرديم؟ ما امروز به جاي اينكه غديري باشيم، سقفي مي‌شديم؛ چه اينكه خيلي از كشورها همين‌طور است. اين قطب فرهنگي و اين امامزاده‌ها به بركت وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) به ايران آمدند و اجداد ما به بركت اين افراد، علي بن ابيطالب را شناختند.

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام .
احسنت بر شما دوست عزیز خیلی مطلب خوبیست.
سربلند باشید .

1395/05/24 @ 21:07


فرم در حال بارگذاری ...

انتظار

نوشته شده توسطرحیمی 24ام مرداد, 1395


وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ سوره یونس آيه 20

و مى‏گويند چرا معجزه‏اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‏شود بگو غيب فقط به خدا اختصاص دارد پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم.

1- بهانه ‏گیران، قرآن وصدها آیه را نادیده مى‏گیرند و خواستار آیه ‏ى دیگرى می ‏شوند. «لولا أنزل علیه آیة»
2- معجزه، به خواست خداست، نه در اختیار پیامبر و نه تابع هوسها و تمایلات مردم. «انّما الغیب للَّه»
3- سنّت و قانون خدا، مهلت دادن است. «فانتظروا …»


فرم در حال بارگذاری ...

بغض خدا نسبت به انسان تندرست بیکار!

نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1395
پای درس اخلاق آیت الله قرهی؛

 

آیت الله قرهی دردرس اخلاق اخیر خود گفت: اگر کسی، بیکار شد، چه از لحاظ این که شغلی نداشت و چه از لحاظ متّصل نشدن به خدا، گرفتار می‌شود وقتی برایش فراغت به وجود آمد، وسوسه‌گر می‌آید.

بغض خدا نسبت به انسان تندرست بیکار!

بیان کردیم: هم شیطان به تعبیر خود قرآن کریم و مجید الهی، انسان را وسوسه می‌کند و هم نفس، که خطورات هم از همین جا شروع شده است.

روایات شریفه و اولیاء خدا، یکی از دلایل وسوسه‌گری را بیکاری و تنبلی می‌فرمایند. اگر کسی، بیکار شد، چه از لحاظ این که شغلی نداشت و چه از لحاظ متّصل نشدن به خدا، گرفتار می‌شود. وقتی برایش فراغت به وجود آمد، وسوسه‌گر می‌آید و او را مشغول به چیز دیگری می‌کند. حالا روایات مرتبط با یان موضوع را بیان خواهم کرد.

اوّلاً معلوم می‌شود ذات انسان دنبال تلاش است و تلاش‌گر می‌باشد. لذا اگر به این فطرت الهی خود جواب ندهد و تلاش نکند، طبیعی است نفس دون و شیطان، او را به تلاش وامی‌دارند. لذا باید به این فطرت، جواب داد.

پیامبر عظیم‌الشّأن، محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند: «إنَّ اللّهَ یُبغِضُ الصَّحیحَ الفارِغَ لا فی شُغلِ الدنیا ولا فی شُغلِ الآخِرَةِ»، پروردگار عالم، شخصی را که تندرست و صحیح و سالم است، ولی بیکار و فارغ باشد، دوست ندارد و از او، نفرت دارد و نسبت به او، بغض دارد که نه مشغول به دنیاست (یعنی کار نمی‌کند) و نه مشغول به آخرت.

چون اگر انسان، مشغول به دنیا باشد، مثلاً نجّار یا بنّا یا نانواست و دارد کارش را انجام می‌دهد، یا دانشجو و طلبه است و دارد درس‌هایش را می‌خواند، یا استاد است و دارد درس می‌دهد و …، فکرش به آن کارش، گره خورده است و مشغول به آن کارش هست. در همه‌ی مشاغل این‌طور است. چون اگر فکرش جای دیگر برود، معلوم است به هیچ عنوان نمی‌تواند کارش را جلو ببرد. پس مشغول به کارش هست، لذا خطوراتش کنترل شده است. شیطان، توفیق این را که بتواند بر او مسلّط شود، ندارد.

امّا موقعی که بیکار شد، شیطان و نفس دون، بر فکر او مسلّط می‌شوند و او را به چیز دیگر مشغول می‌کنند.

...

لذا پروردگار عالم از این شخصی که مشغول به چه کار دنیا و چه کار آخرت نیست، نفرت دارد. یعنی اگر شما از شغلتان دست کشیدید، دیگر باید به کار آخرتتان بپردازید، نماز، دعا و … گرچه انسان باید همیشه به یاد خدا باشد، امّا در این‌طور مواقع هم باید به ذکر، مطالعه و … مشغول باشد. مثلاً اگر درسش تمام شده، به مطالعه کتبی که انسان را به خدا متّصل می‌کند، حالات شهدا، حالات عرفا و … خود را مشغول کند. اگر خودش را مشغول نکند، او را مشغول می‌کنند، هم نفس دون او را مشغول می‌کند و هم وساوس شیطان، باعث مشغول شدن او می‌شود.

همه‌ هوی و هوس، از بیکاری است!

لذا پروردگار عالم از این شخص بیکار، بدش می‌آید و دوستش ندارد و نسبت به او بغض دارد، «إنَّ اللّهَ یُبغِضُ الصَّحیحَ الفارِغَ لا فی شُغلِ الدنیا ولا فی شُغلِ الآخِرَةِ». چرا؟

امیرالمؤمنین علیه السلام دلیلش را می‌فرماید، دو روایت شبیه هم هست، حضرت می‌فرمایند: «مِنَ‌ الْفَرَاغِ‌ تَکُونُ‌ الصَّبْوَة» از فراغت و بیکاری - که وساوس از این‌جا، شروع می‌شود -  هوی و هوس بیرون می‌آید. وقتی انسان، بیکار شد، ذهن، این طرف و آن طرف می‌رود.

انسان وقتی کار دارد، وقت و حوصله‌اش را ندارد که جواب کسی را بدهد. امّا وقتی بیکار شد، می‌نشیند راجع به این و آن حرف می‌زند و غیبت می‌کند. امّا کسی که کار دارد، مشغول به کارش هست، وقتی ندارد که بخواهد راجع به کسی حرف بزند. امّا وقتی برایش فراغت بیاید، خدای ناکرده هر عادت و مرضی در وجودش باشد، آن طرفی می‌رود. وقتی کار دارد، دیگر می‌داند نمی‌تواند در فضای مجازی برود. امّا آدم بعضی‌ها را می‌بیند که دارد رانندگی می‌کند، امّا وقتی به چراغ قرمز رسید، وقت را غنیمت می‌داند که به فضای مجازی وارد شود، چون فراغت پیدا کرده است.

لذا حضرت می‌فرمایند: دلیل همه‌ی این بدی‌ها و پلشتی‌ها و هوی و هوس، این فراغت است. اگر انسان، بیکار شد، شیطان و هوی و هوس و نفس دون، ذهن او را می‌گیرند. در جلسات قبل اشاره کردیم که وقتی ذهن گرفته شد، یک موقع می‌بیند که ناخودآگاه مبتلا به عمل شد. چون این قاعده است که هر جا که فکر رفت، عمل هم همراه آن به وجود می‌آید. اصلاً عمل، مولد تفکّر انسانی است. اگر فکر شما، جای خوب رفت، اگر خطورات شما، خطورات ملکی و ربّانی شد، آرام آرم عمل شما، عمل خوب می‌شود. اگر خطورات، خطورات نفسانی و شیطانی شد، عمل انسان، عمل شیطانی می‌شود.

لذا امیرالمؤمنین می‌فرمایند: این فراغت، عامل وسوسه است و تو را در هوی و هوس می‌برد، «مِنَ‌ الْفَرَاغِ‌ تَکُونُ‌ الصَّبْوَة». حضرت این مطلب را به نوعی دیگر نیز بیان فرمودند، فرمودند: «مَعَ‌ الْفَرَاغِ‌ تَکُونُ‌ الصَّبْوَة»، با فراغت، هوس‌رانی پیش می‌آید. انسان بیکار که شود، به سمت هوی و هوس می‌رود.

لذا اولیاء خدا در علاج برخی از بیماری‌های روحی بیان کردند: اگر نعوذبالله کسی گرفتار بعضی از اعمال مانند خودارضایی و … باشد و نفس دون، او را این‌چنین گرفتار کرد، هر وقت می‌بیند که تنها شده است، بداند که تنهایی او را بیچاره می‌کند و به سمت گناه می‌برد، ‌لذا وقتی فراغت برای او حاصل شده، از خانه بیرون بزند.

چون گاهی انسان این‌طور است و احتمال دارد که در خانه، به گناه مبتلا شود، امّا وقتی در جامعه است، به واسطه‌ی حفظ آبرویش، گناه نمی‌کند.

پس یکی از دلایل گرفتاری به وسوسه، فراغت است که اگر این فراغت از بین برود، انسان به وسوسه دچار نمی‌شود. امّا بیکاری، انسان را گرفتار می‌کند. جوانی که شغل و کار نداشته باشد، معلوم است گرفتار می‌شود. پروردگار عالم هم از چنین کسی تنفّر دارد، «إنَّ اللّهَ یُبغِضُ الصَّحیحَ الفارِغَ لا فی شُغلِ الدنیا ولا فی شُغلِ الآخِرَةِ».

بغض خدا نسبت به بنده‌ی پرخواب و بیکار

وقتی بیکاری به وجود آمد، پرخوابی به وجود می‌آید. وقتی پرخوابی به وجود آید، مریضی‌ها به وجود می‌آید. حضرت باب‌الجوائج، امام موسی‌بن‌جعفر(علیه الصّلوة و السّلام) می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَیُبْغِضُ‌ الْعَبْدَ النَّوَّامَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَیُبْغِضُ‌ الْعَبْدَ الْفَارِغ» پروردگار عالم از آن بنده‌ای که زیاد بخوابد و پرخواب باشد، بدش می‌آید و نسبت به او بغض و کینه دارد و از او نفرت دارد. پروردگار عالم از آن بنده‌ای هم که مشغول به خدا، عبادت و کار نباشد، بدش می‌آید.

پس یکی از کارهای علاج وسوسه‌ی شیطان، نبود تنبلی و بیکاری در انسان است. البته یک مطلب این است که پدر باید برای فرزند، شغلی تهیّه کند. جامعه و مسئولین حکومت باید برای جوانان شغل ایجاد کنند. امّا اگر خود جوان هم بیکار بنشیند و برای خودش تلاش نکند و بهانه بگیرد، مبتلا به گناه می‌شود.

دور شدن از یاد خدا و همنشینی با شیطان!

لذا من قبلاً بیان کردم که همه‌ی این‌ها ذیل این آیه‌ی شریفه در سوره‌ی زخرف قرار گرفته که پروردگار عالم می‌فرمایند: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرین» اصلاً این، یک قاعده از ناحیه‌ی خداوند تبارک و تعالی است که هر کس از یاد خدای رحمان دور شود، هم‌نشین او، شیطان می‌شود.

یکی از مطالب به یاد خدا بودن، این است که انسان، تنبل نباشد و هر طوری که هست، کار و تلاش کند و خودش را نیاندازد، خدا هم عنایت و لطف می‌کند. ‌برخی مواقع بعضی از جوانان عزیز ما نسبت به برخی از مشاغل احساس خجالت کشیدن می‌کنند. می‌گویند: من فلان درس را خواندم، خجالت دارد که به فلان شغل مشغول شوم. حالا از این‌ها بگذریم که از اوّل رشته‌اش را درست انتخاب کرد یا خیر، آیا کسانی که این همه راجع به این رشته تبلیغ کردند، برای این جوان، کار مناسب این رشته را دیدند یا خیر و … البته این‌ها هم اثر دارد. امّا خود او هم گاهی تصوّر می‌کند که به واسطه‌ی تحصیل در فلان رشته، این شغل در شأن او نیست. این هم یکی از همان وساوس شیطان است که باید بدانیم.

علاج‌های قطعی و یقینی برای ریشه‌کن کردن وساوس نفسانی

لذا اولیاء خدا دستور العمل‌هایی فرمودند که بسیار کاربردی است و آن هم علاج قطعی و یقینی برای ریشه‌کن کردن وساوس نفسانی است.

  1. مشغول شدن به کار

یکی همین است که انسان، تنبل و بیکار نباشد و این‌گونه می‌تواند درب‌های نفوذ شیطان را ببندد. بطّال بودن، اوّلین درب نفوذ شیطان است. پیامبر عظیم الشّأن صلی الله علیه و آله فرمودند: «أبغض النّاس عنداللّه بطّال النّهار و جیفة اللّیل». مبغوض‌ترین انسان‌ها نزد خدا، آن کسی است که روزش به بطالت بگذرد و شب هم مثل مردار بخوابد. نفرمودند: «نائم اللّیل»، بلکه فرمودند: «جیفة اللّیل». یعنی شب تا صبح فقط بخوابد و حتّی بلند نشود دو رکعت نماز بخواند. چنین کسی أبغض عندالله است. پس خود این، عامل می‌شود.

لذا یکی از راه‌های بستن نفوذ شیطان برای وسوسه، مشغول شدن به کار است، چه کار دنیا و چه کار آخرت. «فإذا فرغت فانصب»، تا کارتان تمام شد، نگذارید بیکار شوید؛ چون این ملعون در کمین است و بلافاصله شما را گیر می‌اندازد. سریع خودتان را به کاری مشغول کنید. قرآن بخوانید، کتاب بخوانید، کاری انجام بدهید. چقدر خوب است انسان همه‌ی مطالب را بلد باشد. برخی از بزرگان و اولیاء خدا مواردی را به دیگران یاد می‌دهند و حتّی خودشان هم گاهی مخصوص می‌رفتند و این کارها را انجام می‌دادند. برای این که به فرزندانشان مشغولیّت یاد بدهند و بدانند باید هر لحظه مشغول باشند که اگر فارغ شوند، گرفتار نفس می‌شوند. این روایاتی که به این زیبایی بیان فرمودند که همه‌ی هوی و هوس از بیکاری و فراغت است. لذا تابستان یک مواقعی لوله‌کشی یاد می‌گرفتند. تابستان دیگر می‌رفتند و مکانیکی یاد می‌گرفتند. نمی‌گذاشتند وقت بچّه‌ها به بطالت بگذرد و به آن‌ها یاد می‌دادند که بروید این کارها را انجام بدهید.

پس اجازه ندهیم یک لحظه هم بیکار باشیم. بیکاری توأم با گرفتاری است.

  1. شناخت رذائل و انجام دادن عکس صفات رذیله

مسئله‌ دیگری که اولیاء خدا برای بستن درب‌های بزرگ نفوذ شیطان بیان فرمودند، شناخت رذایل است که اتّفاقاً راه نفوذ از این طریق هم از بیکاری است و ریشه‌اش در همان قضیّه است. امّا انسان باید بداند حسادت یعنی چه که اگر فهمید حسادت یعنی چه، تا ملعون بخواهد وسوسه کند، انسان قبول نمی‌کند و می‌گوید: نمی‌گذارم، این، شیطان است. انسان باید بداند بخل یعنی چه و به رذائل شناخت پیدا کند.

پس انسان تمام این صفات مذموم را که او را گرفتار و زمین‌گیر می‌کند، بشناسد. لذا اولیاء خدا در باب علاج وساوس بیان می‌کنند: وقتی رذائل را شناخت، عکس آن صفات رذیله را انجام بدهد. مثلاً در باب کبر، اولیاء خدا می‌گویند: می‌بینی که می‌خواهی متکبّر شوی، سریع برو و کفش دیگران را جفت کن. برای این که به تکبّر گیر نیفتی و گرفتار نشوی، از دیگران، سبقه‌ی در سلام بگیر، ضمن این که ثوابش را هم می‌بری. ‌لذا ضدّ مطالبی که در باب رذائل نفسانی است، انجام بده. هر صفت رذیله‌ای می‌خواهد به سراغت بیاید، ضدّ آن را انجام بده. این دومین راه‌حل است برای این که انسان دچار وساوس نشود.

هر روز به خود یادآوری کنید: من یک دشمن قسم خورده دارم!

شیطان و نفس دون، هر چه را می‌خواهد وسوسه کند، ضدّ آن را انجام دهید. شیطان لعین و رجیم قسم خورده که همه را اغوا می‌کند. لذا بیان کردم که هیچ موقع این قسم را فراموش نکنیم. چه خوب است که هر روز یکی از مطالبی که به خودمان یادآوری می‌کنیم، همین باشد که من یک دشمنی دارم که دشمن قسم خورده من است.

یک کسی دشمنی می‌کند، امّا دیگر قسم خورده نیست و به هر حال رها می‌کند. امّا او قسم خورده است و رها نمی‌کند و تا زهرش را نریزد و ما را گرفتار و بیچاره نکند، دست برنمی‌دارد، «فبعزّتک لأغوینّهم أجمعین».  

این باید باورمان شود که این دشمن قسم خورده دست بردار نیست و هر روز باید این مطلب را به خود تذکار دهیم. تا از خواب بلند می‌شویم تذکار دهیم که یک دشمن داریم. انسان باید مراقب باشد.

چطور وقتی انسان از خانه بیرون می‌آید، صدقه می‌دهد که دفع بلا شود. ‌ وقتی هم بلند می‌شود، خودش به خودش اعلان کند: حالا امروز هم از خواب بلند شدی، امّا بدان این دشمنت، همیشه بیدار است و مراقب و مواظب است. در کنار تو ایستاده و حالا که بلند شدی، می‌خواهد یقه‌ تو را بگیرد. همین اوّل، در خلوت هم کار خود را آغاز می‌کند. به خصوص که امروزه فضای مجازی و …، انسان را گرفتار می‌کند. لذا اوّل تو را در خلوت می‌برد و گرفتار می‌کند. پس انسان باید بداند که حتماً یک دشمنی دارد که قسم خورده است. اولیاء خدا می‌گویند: انسان باید این را هر روز به خودش تذکار دهد. این هم یکی از آن راه‌های علاج است.

  1. صبر و حلم داشتن در مقابل رذائل

لذا در دومین علاج هم بیان کردیم که باید معرفت به رذائل پیدا کند و بعد از آن، مقابله با رذائل را با انجام دادن عکس آنان انجام دهد. مثلاً در سلام سبقه بگیرد، به دیگران کمک کند و … تا متکبّر نشود. گاهی پروردگار عالم می‌خواهد انسان را مبتلا کند تا او صبر و حلم و بردباری داشته باشد.

صبر مرجع تقلیدی در مقابل تندخویی همسرش!

نکته‌ای بیان کنم که بسیار زیباست. البته این مطلب بدین معنا نیست که زن و شوهر با هم خوب نباشند که باید با هم خوب باشند و هم‌سر شوند. معنای همسر را هم قبلاً بیان کردیم که یعنی یک سر شوند. دیدشان به زندگی، یک دید باشد. سخنشان، یک سخن باشد، یک چیز را گوش بدهند، یک تفکّر داشته باشند. مهم‌ترین مسئله در سر، فکر است. یک فکر را داشته باشند تا هم‌کفو شوند. آن هم به وجود نمی‌آید إلّا در دین‌محوری که دیگر أنانیّت نباشد، من، من نگوید. اگر هر دو بگویند: من، دیگر همسر نیستند، دو تا هستند که به ظاهر کنار هم هستند و حالا محرم هم شدند، ولی همسر نشدند. باید در این مراقبت کرد.

امّا گاهی اتّفاقاً انسان گرفتار می‌شود، باید مراقبت کند تا یک موقع شیطان او را بیچاره نکند. ضدّ آن صفت رذیله را عمل کند. خدای متعال هم ابتلاء می‌کند تا ببیند غرور، تکبّر و … را در خود خرد می‌کند یا خیر.

مطلبی را که آیت‌الله العظمی حاج سیّد احمد خوانساری، خودشان فرموده بودند و دیگر علن هست، برایتان بیان می‌کنم. همسر ایشان، تندخو بود و خیلی بداخلاقی می‌کرد.

می‌خواهم بیان کنم که چرا می‌گوییم: گاهی علاج وساوس، ضدّ آن را انجام دادن است و بیکاری سبب برخی از وساوس می‌شود. مرحله‌ی سوم هم صبر و حلم و بردباری و مقاومت در برابر این رذائل و جواب ندادن به بدی است.

بیان کردیم که امام راحل، آیت‌الله العظمی حاج سیّد احمد خوانساری را أتقی الأتقیاء بیان می‌کردند. امّا همسر ایشان، آقا را اذیّت می‌کرد. آقا خیلی نظم داشتند و در این مطلب، معروف بودند. یک مرتبه آقا برای درس دیر آمدند. آقایان علماء که برای درس خارج ایشان آمده بودند گفتند: حتماً آقا دیگر نمی‌آیند، بلند شدند بروند، دیدند آقا دارند می‌آیند. آقا فرمودند: ما گرفتاریم.

خانم ایشان گفته بود: تا ظرف‌ها را نشویی نمی‌گذارم که بیرون بروی. بعد آقا فرموده بود: حالا به درس می‌روم و بعد می‌آیم می‌شویم. امّا او خاک‌اندازی در دستش گرفته بوده و می‌خواسته آقا را بزند! آقا هم دیگر مجبور شده بودند اوّل ظرف‌ها را بشویند و بعد به کلاس بیایند. لذا این‌گونه صبر و حلم به خرج دادند.

پس سومین مطلب، بحث این است که انسان در مقابل رذایل و بدی‌ها صبر کند. اولیاء خدا هم به ما این‌گونه این مطالب را یاد می‌دهند تا بیاموزیم در مقابل ظواهر دنیا صبر کنیم، حلم داشته باشیم. علاج وسوسه، این است که صبوری کنیم.

بعداً ایشان را که در عالم رؤیا دیده بودند، فرموده بودند: من چون مرجعی در تهران بودم و آوازه‌ی آیت‌الله العظمی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را نداشتم، امّا در آن‌جا همان مقام و برتر از مقام آیت‌الله العظمی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را به من دادند. این‌ها هم همه به خاطر صبر و حلم و بردباری ایشان بوده است.

آقای دیگری هم بود که در منزل درس می‌داد و خانم ایشان هم معترض بود که من حوصله ندارم که شاگردانت را در منزل می‌آوری و … برای این که اعتراض خودش را نشان بدهد، یک مرتبه در کلاس درس آقا، شروع به داد و بیداد کرد و طلّاب تعجّب کردند، پرسیدند: ایشان کیست؟ چه شده؟ آقا فرمود: چیز خاصّی نیست. خانم ایشان هم رفته بود.

آقا فرموده بود: این، رعد و برق بود. بارانش هم می‌آید و خواهید دید. آن‌ها تعجّب کرده بودند که بارانش چیست؟ دیدند، آن خانم رفت و یک سطل آبی برداشت و در مجلس ریخت و گفت: بلند شوید و بیرون بروید. آقا خندیده بود و فرموده بود: این هم بارانش بود.

بعد هم فرموده بود: می‌دانید که بعد از باران، رنگین‌کمان می‌آید. نگران نباشید. آقا با آن حلم و بردباری خودش کاری کرد که به ده دقیقه و یک ربع نکشید که خانم یک سینی چای آورد و داد. آقا فرموده بود: این هم رنگین کمانش!

در مقابل گناه هم همین‌طور است، انسان باید صبور باشد. لذایذ زودگذر را از بین ببرد.

  1. یادآوری نعمی که در ازای انجام ندادن رذائل به او مرحمت می‌شود

پس آباد ساختن دل، به ضدّ آنچه بیان می‌شود، هست. ضمناً آن نعمی را هم که بناست به او مرحمت کنند، به یاد بیاورد. اگر از این دنیا و وساوس چشم بدوزد، برنده است. همان‌ور که بیان شد، یکی این است که اگر نمی‌تواند در تنهایی کنترل داشته باشد، بیرون برود. امّا یکی دیگر هم این است که به خود القا کند، الآن من در تنهایی بمانم و در فضای مجازی بروم، گناه و …، در نهایت چه می‌شود!؟ به هر حال که مرگ سراغ من می‌آید، امّا اگر من این کار را انجام ندهم، چه چیزی برای من به وجود می‌آید؟ پروردگار عالم در مقابلش چه چیزی به من مرحمت می‌کند؟ چه عنایاتی به انسان می‌شود؟

خدا گواه است این عنایات می‌شود، همان‌طور که بیان کردم، رجبعلی خیّاط خودش بیان کرد: وقتی در خانه تنها شدیم و بقیّه برای خرید رفته بودند، تا دختر فامیل به من پیشنهاد داد، بدنم لرزید و سریع بیرون آمدم. حالا من باید چند ساعتی در خیابان‌ها بچرخم، حتّی یک ده شاهی هم نداشتم که چیزی بگیرم و بخورم. به سقّاخانه رفتم، آب‌ها گرم بود، تشنه و گرسنه بودم، چند ساعت بیرون بودم تا آن‌ها برگردند و بیایند و من بعد به خانه بروم. امّا همین که درب را بستم و بیرون آمدم، چند قدم نرفته، درون خودم احساس کردم که حال من تغییر کرده است و یک چیز دیگری می‌بینم، اصلاً من یک وضع دیگری هستم. بعد هم که خداوند اولیاء خدا و عرفای عظیم‌الشّأنی را جلوی راهش قرار داد و خود رجبعلی خیّاط، استاد برخی از بزرگان شد.

پس یک جواب نه بگو، بعد ببین چه چیزهایی در قبال آن، برای تو پیش می‌آید.

  1. کثرت ذکر با دل و زبان

راه دیگری که اولیاء خدا برای علاج وساوس بیان می‌فرمایند، کثرت ذکر با دل و زبان است. این که انسان، یاد خدا را دائم داشته باشد. استغفار زیاد داشته باشد، استغفار، خودش عامل نگه‌داری است.

این که شنیدید که وقتی آن فرد پیش وجود مقدّس امیرالمؤمنین استغفار کرد، حضرت فرمود: ثکلتک امک، بعد هم فرمود: هفت مطلب برای استغفار است، برای افرادی است که ولایت حضرات معصومین را ندارند. امّا خود استغفار خیلی خوب است.

من مطلبی را از چند عارف بالله شنیدم، بدون این که خودم بگویم: فلان عارف این مطلب را بیان کرده، درست است یا خیر، از چند نفر از این بزرگان شنیدم که هر کدام به نحوی این را بیان فرمودند و آن، این است: انسان قبل از این که مبتلای به گناه شود، عادت به استغفار کردن کند.

این دو ذکر، یعنی ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد است که جلای قلب است و دیگری ذکر زیاد استغفار قبل از مبتلا شدن است.

یک موقع انسان به واسطه‌ی گناهی که مرتکب شده، استغفار می‌کند که خیلی هم خوب است و فرمودند: پروردگار عالم حتّی تا هفت ساعت هم اجازه می‌دهد که انسان بلافاصله استغفار کند و پشمان شود. حتّی گاهی شیطان می‌آید و همین را هم از انسان می‌گیرد و می‌گوید: تو که مدام گناه می‌کنی و مدام استغفار می‌کنی، دیگر نمی‌خواهد استغفار کنی.

لذا علاج وساوس نفسانی، ذکر و یاد پروردگار عالم کردن است. حال، چه ذکر دل باشد و چه ذکر زبان. معلوم است که افضل، ذکر دل است که انسان، یاد خدا را در دل زنده کند. چون وقتی یاد خدا در دل زنده شد، انسان خودش خجالت می‌کشد. چون انسان یادش می‌آید که خدا هست، خدا دارد می‌بیند، إنّ الله بصیر بالعباد.

اصلاً خوب است که انسان همین ذکر «إنّ اللّه بصیر بالعباد» را هم دائم بیان کند و بداند که پروردگار عالم، او را می‌بیند. لذا خودش خجالت می‌کشد. مگر ما در محضر پدر و مادرمان، یک بزرگ‌تر، یک فرد محترم و … گناه می‌کنیم!؟ حتّی در محضر یک بچّه هم انسان خجالت می‌کشد گناه کند، چه برسد به یک فرد بزرگ‌تر! حالا انسان بداند پروردگار عالم، ناظر است، بصیر است و می‌بیند. این یاد پروردگار عالم در دل، عامل می‌شود که انسان خجالت بکشد.

شاید یک معنای «ألا بذکر اللّه تطمئن القلوب» همین باشد، وقتی انسان به یاد پروردگار عالم بود، این قلب دیگر مطمئن می‌شود و به سمت گناه نمی‌رود. ذکر خدا که حاکم بر قلب، لسان و وجود انسان شد، این قلب، قلب مطمئنّه است، این نفس، نفس مطمئنّه است و دیگر سراغ گناه نمی‌رود و از گناه، بدش می‌آید. لذا به مرور تنفّر از گناه هم به وجود می‌آید.

آن کسی که اوّل از اسم گناه می‌لرزد و در این مرحله مانند رجبعلی خیّاط است، امّا بعد نعوذبالله به گناه تن بدهد، بعدها دیگر تنفّری از گناه برایش به وجود نمی‌آید. امّا اگر لرزیدی و کنار رفتی، بعدها از گناه، تنفّر پیدا می‌کنی - این‌ها با هم ارتباط دارد - و حتّی از اسمش هم متنفّر می‌شوی، چه برسد به فعلش.

این که گاهی اولیاء خدا می‌گویند: لجنزار گناه، برای این است که این‌ها می‌دیدند و می‌فهمیدند که لجن است، لجن وقتی یک جا جمع شود، بوی تعفّن دارد. این‌ها می‌فهمند، لذا می‌گویند: لجنزار. یا می‌گویند: خدا! ما را از منجلاب گناه بیرون بیاورد. چون می‌فهمیدند. ادراک نسبت به این مطالب پیدا می‌کردند، لذا تنفّر داشتند.

پس یکی از مراحل علاج وسوسه‌ی نفس دون که به خطورات نفسانی و شیطانی وارد نشویم، یاد و ذکر خداست.

اولیاء خدا یک مطلب را هم فرمودند که خیلی مهم است. می‌فرمایند: علّت ریشه دواندن گناه و تصرّف در وجود، اوّل یاد است. شما اگر یاد خدا را در وجودتان داشتید، این یاد در قلب شما ریشه می‌دواند و تصرّف در وجود پیدا می‌کند. این تصرّف در وجود، عامل می‌شود که شما از گناه بدتان بیاید و به سمت آن نروید. چه در خلوت و چه در جلوت.

آن که اوّل در خلوت مبتلا می‌شود، برای این است که یاد خدا در درون او ریشه نکرده، در قلبش وارد نشده و وجودش را تصرّف نکرده است. لذا در تنهایی مبتلا نشود. امّا اگر این یاد خدا در وجود انسان، ریشه دواند و تصرّف وجودی پیدا کرد، اگر تنها هم باشد، به فکر گناه نمی‌افتد. پس ذکر پروردگار عالم، چه به لسان، چه به قلب، علاج وسوسه است.

در یک اقلیم، دو پادشاه نگجند؛ در قلب، یاد یاد خدا حاکم است، یا شیطان

باز اولیاء خدا یک دلیل و برهان آن را این بیان فرمودند، می‌گویند: اصلاً یاد در قلب است، «ألا بذکر اللّه تطمئن القلوب»   که بیان کردیم، همین است. قلب هم جایگاه و اسّ و اساس است، یا حرم الله می‌شود و یا جایگاه تسلّط شیطان. اگر این ذکر درون قلب انسان، رخنه پیدا کند، معلوم است که در امنیّت کامل است.

حال، کسی را تصوّر کنید که مدام یاد وجود مقدّس آقا جان باشد. این که من بیان می‌کنم هر ساعت، حداقل یک دعای سلامتی بخوانید، برای همین است که انسان یاد آقا جان بیافتد، این یاد درون قلبش ریشه بدواند و این قلب را در تسلّط خودش بیاورد. دیگر هم معلوم است نمی‌شود فکر گناه هم باشد.

در یک اقلیم، دو پادشاه نمی‌گنجد. اگر آن پادشاه و ملک ربّانی، درون انسان تسلّط پیدا کرد، دیگر انسان، از گناه بدش می‌آید.

کما این که متأسّفانه خیلی از افراد، از جمله یهودیان هستند که اصلاً از وجود مقدّس امام زمان(روحی له الفداء) تنفّر دارند. چون کسی که قلبش، به سمت بدی‌ها تمایل پیدا کرد، معلوم است که از خوبی، بدش می‌آید. البته کسی هم که به سمت خوبی تمایل پیدا کرد، از بدی بدش می‌آید. این یک قاعده است که باید بدانیم.

  1. هم‌نشینی با خوبان عالم و اتّصال به مجالس آنان

مسئله‌ی دیگری که اولیاء خدا باز در مورد علاج وساوس بیان می‌فرمایند، این است: تقوای حقیقی به اتّصال مجالس خوبان عالم. این که بارها بیان کردم: جلیس و هم‌نشین انسان بسیار مهم و اثرگذار است، همین است. ببین هم‌نشین تو چه کسی است؟ کدام مجلس می‌روی؟ مجلس، اثر دارد. مجلسی که برای خدا باشد، مجلسی که انسان را به خدا متّصل کند و … چقدر اولیاء خدا بیان فرمودند و در دستورالعمل‌هایشان گفتند، حتّی بلند شدند و از جایی به جای دیگر هجرت کردند تا ببینند می‌توانند یک هم‌نشین و مجلس خوب و یک اهل معنا یا کسی که بتواند حال آن‌ها را تغییر بدهد، پیدا کنند.

گاه ساعت‌ها راه رفتند، برای این که یک ساعت در مجلسی باشند. ولی نه تنها فردای قیامت، بلکه در همین دنیایشان معلوم می‌شود که آن ساعاتی که به ظاهر برای یک ساعت رفتند، آن ساعات چقدر ثواب و اجر داشته و حال آن‌ها را عوض کرده و تغییر داده است.

یکی از اولیاء خدا در زمان طاغوت، در حسینیه اصفهانی‌ها، در خیابان ری صحبت می‌کرد. یک موقعی بعضی‌ها فهمیده بودند، به ایشان گفتند: آقا! شما بیایید در مسجد الأقصی صابون‌پزخانه یا چند مسجد دیگری که دارد، صحبت کنید، امّا ایشان قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: خیر.

این هم که در آن حسینیه می‌رفتند، از این باب بود که حاج آقای خزعلی اصرار داشتند که جمعه‌ها بروند و صحبتی داشته باشند. ایشان هم بیست دقیقه، نیم ساعت صحبت می‌کردند. جمعیّت زیادی هم برای منبر ایشان می‌آمدند.

یک موقع بنده بیان کردم: آقا جان! شما چرا هر چقدر این‌ها اصرار می‌کنند، نمی‌روید؟ فرمودند: آقا! این‌ها افرادی هستند که دلشان می‌خواهد یک چیزی کنار گوششان باشد و بیایند. امّا اگر اهلش بودند، این‌جا که چیزی نیست، از خیابان ری تا صابون‌پزخانه که راهی نیست، انسان پیاده هم این راه را می‌رود (خودشان هم پیاده می‌رفتند و می‌آمدند)، امّا اگر امامزاده قاسم شمیران و یا امامزاده صالح هم می‌بردم، این‌ها باید بلند می‌شدند و می‌آمدند. امّا این‌ها نمی‌خواهند. بعد فرمودند: اگر کسی بخواهد، دنبالش می‌رود. این که بغل دستم باشد و بگویم: حالا می‌روم و فعلاً نشستیم و …، مهم نیست. این که کسی بلند شود و به دنبال این مجالس برود، مهم است.

یکی از راه‌هایی که انسان از وساوس شیطان دور شود، مجالس خوبان عالم است. عزیزدلم! اگر می‌خواهی در حصن حصین و امنیّت قرار بگیری (امروز معنای امنیّت را به خوبی می‌فهمیم، می‌گوییم: دور ما پر از آتش است، امّا به برکت این نظام مقدّس، به برکت نائب امام زمان، این سیّد عظیم‌الشّأن و به خصوص خود آقا جان، حضرت حجّت که این نظام متعلّق به ایشان است، این کشور در امنیّت است. با این که خیلی کارها می‌کنند و دندان‌هایشان را هم تیز کردند. گرگ‌های زخمی که زوزه کشی راه انداختند و اطراف ما هستند. کارهایی را انجام می‌دهند که به برکت امام زمان و نائبش، امام‌المسلمین خنثی می‌شود. لذا امروز همه معنای امنیّت را می‌فهمند. حتّی افرادی هم که به خارج از کشور می‌روند، خودشان در فضاهای مجازی می‌نویسند و مقرّند که مملکت ما امنیّت دارد)، اگر می‌خواهی روحت در امنیّت باشد، می‌خواهی از شیطان دور باشی و در امنیّت باشی، در مجالس خوبان شرکت کن. رفیق خوب داشته باش. رفیقی که تو را به سمت بدی نبرد.

اگر یک بار دیدی رفیقی نعوذبالله عکسی یا پیامی برای تو در فضای مجازی فرستاد - مگر خیلی قوی باشی که بر روی تو اثر نگذارد که آن هم خیلی کم است - تا تو را آلوده کند، سریع قطع ارتباط کن. البته آبرویش را نبر. انسان نباید آبروی هیچ کسی را ببرد. امّا قطع کن. چون مبتلا می‌شویم.

چرا بزرگان ما طول عمر دارند؟

آن رفیق و آن مکان را انتخاب کن که تو را به خوبی‌ها و مطالب الهی دعوت می‌کنند و قلب و روحت را آرامش می‌دهند و تو را به سمت خوب شدن در عالم می‌برند. بیان کردم: خیلی عجیب است، خدا مرحوم حاج آقای حلوایی را رحمت کند، آن تاجری و بازاری بسیار بزرگواری بود که در تجریش خانه داشت، امّا آن را فروخت و به صابون‌پزخانه آمد تا با ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب هم‌نشین باشد.

البته آقا فرمودند: چون از آن‌جا به پایین آمدی، باید خانه‌ی بزرگی بگیری، او هم گفت: چشم، سمعاً و طاعتاً. آقا می‌فهمید، متوجّه است، فکر خانواده است. لذا ایشان از آن مکان می‌کند و به جایی می‌آید که آقا باشد تا روحش آرامش بگیرد. آن هم در زمان طاغوت! اتّفاقاً آقا به او فرمودند: اگر بچّه‌هایت هم ازدواج کردند و خواستند هر جایی بروند، کاری نداشته باش و اصرار نکن که حتماً این‌جا باشند. همین هم شد، آقازاده‌هایشان کریم‌خان و آن طرف‌ها رفتند. با این که خانه‌ی بسیار بزرگی در صابون‌پزخانه گرفته بودند. امّا از شمیران آمد تا روحش در امنیّت باشد. اگر روح در امنیّت شد، جسم هم در امنیّت قرار می‌گیرد. وقتی گناه نکردی، جسمت هم در امنیّت است.

چرا بزرگان ما طول عمر دارند؟ چون با جسمشان گناهی نکردند. لذا طول عمر با عزّت هم دارند. جوان عزیز! حتّی اگر ظاهر دنیا و طول عمر را می‌خواهیم، باید بدانیم که هر چه گناه کم‌تر داشته باشیم یا اصلاً گناه نکنیم، طول عمر هم به دست می‌آوریم. اگر قلبمان آرامش داشته باشد و امورمان را به خدا بسپاریم «افوض امری الی اللّه إنّ اللّه بصیر بالعباد»، روحمان آرامش می‌گیرد. دیگر دغدغه‌ای نداریم و طول عمر هم داریم.

وقتی انسان، استرس و دغدغه دارد، طول عمرش هم کم می‌شود. یک موقع مقاله‌ای را راجع به بحث استرس می‌خواندم که چه کارهایی می‌کند، دیدم خیلی جالب است، تمام مطالب آن‌ها به یک نوع ترجمان مطالب ماست. شیخ الرّئیس، در کتاب قانون خود بیان فرمودند.

یاد آقا جان و حضور قلب عندالله

لذا هم‌نشینی با خوبان عالم، حضور قلب عندالله تبارک  تعالی برای انسان به وجود می‌آورد. یاد آقا جان، حضور قلب عندالله تبارک  تعالی برای انسان به وجود می‌آورد. یاد آقا جان یعنی یاد خدا. انسان وقتی یاد آقا جان بود، معلوم است یاد همه‌ی خوبی‌هاست. چون آقا جان، تجلّی تمام اسماء و صفات خداست. پس یاد خداست.

یاد خدا و یاد آقا جان برای انسان، آرامش و امنیّت روحی می‌آورد. چقدر می‌شنویم که بعضی‌ها خودکشی می‌کنند و … - چقدر هم بد است - چون امنیّت روحی ندارند. فقط بحث امنیّت اقتصادی نیست. کسی که امنیّت روحی نداشته باشد، اصلاً یک طوری آن بحث اقتصادی را حل می‌کند که آرامش دارد. مگر اولیاء خدا نبودند که فقری داشتند، چه کردند!؟

چرا اولیاء خدا با وجود مشکلات عدیده در زندگی‌شان، بسیار آرام و در امنیّت بودند؟

این مطلبی را که بیان می‌کنم، حتماً برای دیگران بیان کنید و در زندگی خود به آن توجّه کنید و بلد و بزرگ‌نمایی کنید: برخی مواقع انسان خدمت بزرگان و اولیاء خدا می‌رسید، می‌دید که این‌ها این‌قدر آرام هستند که گویی اصلاً دغدغه‌ای ندارند و اصلاً هیچ مشکلی ندارند. امّا وقتی به زندگی آن‌ها نزدیک می‌شد، می‌دید مشکل دارند. البته برای رفع مشکلات خود اقدام می‌کردند، امّا در همان حدی که می‌توانستند. امّا می‌دیدی مشکلاتشان هم یکی، دو تا، سه تا هم نیست، گاهی مشکلات مالی بود، گاهی با همسرشان مشکل دارند، مانند همان مطالبی که بیان کردم، گاهی با فرزندانشان مشکل دارند و … گاهی مشکلات عدیده‌ای برایشان بود، امّا چرا این‌قدر آرام هستند و انسان تصوّر می‌کند که هیچ مشکلی ندارند!؟ چون وقتی کسی، روحش را به پروردگار عالم سپرد و این قلب، حرم الله شد، امنیّت پیدا می‌کند.

امّا آن کسی که قلبش حرم الله نشد، امنیّت ندارد. آخر به جایی می‌رسد که فکر می‌کند بهترین راه، خودکشی است و خودکشی می‌کند. حالا بعدش چه عذاب‌ها و پشیمانی‌هایی پشت سر این خودکشی است، بماند. روایات بیان می‌کند، ما که نرفتیم و نمی‌دانیم، امّا هست. حتّی برخی را هم دیدند و متوجّه شدند که در عذاب سختی گرفتار هستند.

امّا اولیاء خدا آرام هستند. بالاترین نعمت هم نعمت امنیّت است. پس وقتی انسان، امنیّت روحی داشته باشد، همه‌ی این مطالب هم برایشان درست می‌شود. یاد خدا، مجالس خوبان عالم و یاد آقا جان، حضرت حجّت، امنیّت می‌آورد.

بالاترین ثروت برای روزهای تنهایی!

«السّلام علیک یا مولای یا  بقیّة اللّه»

یک موقعی دلتان می‌گیرد، از خدا می‌خواهید و خدا هم عنایت می‌کند، سالی یک‌بار یا بیشتر و کمتر (حالا هر کس به وضعیّتی که دارد) به محضر امام رضا می‌روی و آرام و سبک می‌شوی. یاد امام زمان هم کاری می‌کند که حضرت خودش می‌آید و برایت آرامش می‌آورد.

آقا جان را یاد کنیم. بیان کردم: یک دعای سلامتی همین الآن که ساعت ده است، برای آقا بخوانیم: «اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فیها طَویلاً».

خدا شاهد است اگر یاد آقا جان باشیم، مگر می‌شود آن لحظه‌ای که ملک‌الموت می‌آید، آقا نیایند و عنایت نکنند!؟ مگر می‌شود آن لحظه که همه را می‌گذراند و می‌روند، آقا جان هم نیایند!؟ جمعه‌ها در قبرستان بروید، مشخّص است که خیلی‌ها هستند که کسی کنار قبرهایشان نمی‌رود. امّا نورانیّتی در آن‌جا دیده می‌شود، با این که کسی هم آن‌جا نیست و از خود قبور نشان می‌دهد که مدّت‌هاست کسی بر سر قبورشان نرفته، امّا گویی به یاد آقا بودند و آقا هم آن‌ها را تنها نگذاشته است.

مگر می‌شود آقا کسی را که مدام به یادش بودند، تنها بگذارند!؟ آقا می‌آیند، محبّت می‌کنند، آرامش می‌دهند. بالاترین ثروت، همین یاد آقاست.

عیدی گرفتن به اندازه کرامت کریم‌ترین عالم!

«السّلام علیک یا مولای یا  بقیّة اللّه»

آقا جان! دست ما را بگیر. آقا جان! ما را آدم و درست کن. آقا جان! وضع خراب است، خودت می‌دانی. آقا جان! دهه، دهه کرامت و ولادت جدّ بزرگوار شماست، آقا جان! کرامت کن و عیدی بده. عیدی دادن، نسبی است، یک موقع کسی هزار تومانی عیدی می‌دهد و می‌بینی که همین هم خیلی برای او زیاد است که می‌دهد. یک کسی می‌بینی ده هزار تومانی می‌دهد. یک کسی هم می‌بینی صد هزار تومانی می‌دهد. آقا جان! شما خیلی کریم هستی، به اندازه‌ی کرمت به ما عیدی بده. کرم کن، دست ما را هم بگیر و آدم کن.

خیلی‌ها بودند که مکلّا هم بودند (مانند شیخ رجبعلی خیّاط، مرحوم حلوایی و …)، حتماً نباید در لباس روحانیّت باشی، امّا آقا جان به آن‌ها کرامت کرده و آن‌ها را بالا برده است و با خودش رفیق کرده است. رفیق و دوست آقا جان شدند.

آقا جان! عنایت کن و دست ما را هم بگیر. اوّل از منجلاب گناه نجاتمان بده. کاری کن از گناه متنفّر شویم.

منبع: مهر



آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام .
عیدتان مبارک .
انشاءالله از از آقای کریم بهترین ها را عیدی بگیرید .

1395/05/23 @ 21:47


فرم در حال بارگذاری ...

گلچین سرود و مولودی امام رضا علیه السلام + دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1395

مجموعه‌ای از جدیدترین و زیباترین مولودی‌های اجرا شده برای میلاد امام رضا علیه السلام را با نوای مداحان کریمی، مطیعی، هلالی و عباسی بشنوید و دانلود کنید.

...

حاج محمود کریمی:

 
حاج عبدالرضا هلالی:
 
حاج امیر عباسی:


فرم در حال بارگذاری ...