مولودی های صوتی و تصویری میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها+دانلود
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395
فایل های صوتی مدیحه و مولودی
کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
...
7. حاج حسین سیب سرخی |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | برای دیدن تو ناله ها دارم (مدح سال 92) | 4,327 | 0:14:29 | |
2 | بانوی ایران حضرت عشقه (سرود سال 92) | 4,340 | 0:14:31 |
9. حاج منصور ارضی |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | دارم به خدا یقین که ای معصومه | 3,789 | 0:16:08 |
10. حسن باقری |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | گل ولایت آمده بهار رحمت آمده | 1,684 | 0:13:42 | |
2 | مدیحه خوانی | 960 | 0:07:47 |
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | مدیحه خوانی | 1,331 | 0:10:49 |
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | زیارتت به دلامون صفا میده | 1,026 | 0:08:20 |
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | دل وصف تو را به صد زبان می گوید - مدیحه خوانی | 1,289 | 0:10:29 |
14. عباس حیدر زاده |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | مدیحه خوانی | 1,336 | 0:10:52 |
15. مرحوم آغاسی |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | مرغ دلم راهی قم می شود | 118 | 0:00:55 |
16. احمد شمس |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | مدیحه خوانی | 1,938 | 0:15:47 |
17. علی آیینه چی |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | معصومه ای نور خدا حافظ عصمت زهرا تویی | 678 | 0:05:29 |
18. مهدی اکبری |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | بی بی جان مددی مددی | 740 | 0:06:16 |
21. چایچیان (حسان) |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | پروانه ها آوُردن رو بالشون ستاره | 851 | 0:06:51 |
22. غلامرضا سازگار |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | به چششم عقل زمین قدم زدی فاطمه | 744 | 0:06:02 | |
2 | یا حضرت معصومه میلادت مبارک | 654 | 0:05:18 |
23.حسن خلج |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | تو آسمونا زمزمه اومد | 2,253 | 0:12:46 |
24. احد قدمی |
||||
ردیف |
موضوع |
اجرا |
حجم |
زمان |
1 | حضرت معصومه، کریمه آل عبا، زینب ثانی | 705 | 0:05:58 |
برای دانلود کردن مدیحه ها، روی آیکون کلیک راست نموده و گزینه …Save Target As را انتخاب نمایید.
با تشکر از سایت آوینی
واقعا عالیه
فرم در حال بارگذاری ...
بمناسبت فرارسيدن ميلاد مسعود حضرت رضا عليه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام)هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند.
ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی مینماییم.
نام، لقب و کنیه امام:
نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان “رضا” به معنای “خشنودی” میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام)امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: “خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند."
...
یکی از القاب مشهور حضرت “عالم آل محمد” است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام” آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام:
پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام)پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان “نجمه” نام داشت.
تولد امام:
حضرت رضا (علیه السلام)در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: “هنگامیکه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم و وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر “لاالهالاالله” را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی بگوش نمیرسید. هنگامیکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت.”(2)
نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)
زندگی امام در مدینه:
حضرت رضا (علیه السلام)تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه میفرمایند: “همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدینه عبور میکردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام میدادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مىنگریستند.”
امامت حضرت رضا (علیه السلام):
امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام)بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام)بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونهای از آنها اشاره مینماییم.
یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام)میگوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: “آیا میدانید من کیستم؟” گفتم: “تو آقا و بزرگ ما هستی.” فرمود: “نام و لقب من را بگویید.” گفتم: “شما موسی بن جعفر بن محمد هستید.” فرمود: “این که با من است کیست؟” گفتم: “علی بن موسی بن جعفر.” فرمود: “پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من میباشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى اکرم نقل میکند امام رضا (علیه السلام)به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شدهاند. امام صادق (علیه السلام)نیز مکرر به امام کاظم میفرمودند که “عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو میباشد.”
اوضاع سیاسی:
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.
1- پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود.
2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.
مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام)همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوششهای فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام)میشد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.
اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید میکرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر میخواستند و این، بر اثر ستمها و نارواییها و انواع شکنجههای دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند، زیرا حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میکرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند و او را به عنوان جانشین امام میپذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام میدانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت میشد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد.
او میاندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود میکند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه میگردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام میگرفت دلیل و توجیه خود را از دست میداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمیشد. از طرفی او میتوانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان میکرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست میدهد.
سفر به سوی خراسان:
مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام)فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال میداد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر میشد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش میدادند.
حدیث سلسلة الذهب:
در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف میفرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه میشد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروههای بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: “ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند میدهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد.” امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق میگریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه میزدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: “کلمه لاالهالاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود.” سپس امام فرمودند: “اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم.”
این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لاالهالاالله که مقوم اصل توحید در دین میباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام میباشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت میدانند.
ولایت عهدی:
باری، چون حضرت رضا (علیه السلام)وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: “همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام)هیچ کس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام)ندیدم.” پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: “تصمیم گرفتهام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم.” حضرت فرمودند: “اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی.” مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند: “هرگز قبول نخواهم کرد.” وقتی مأمون مأیوس شد گفت: “پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید.” این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمیفرمودند و میگفتند: “از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد.” اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: “اینک که مجبورم، قبول میکنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم.” مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: “خداوندا! تو میدانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی.”
جنبه علمی امام:
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را میآوریم:
"برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: “دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام میباشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید.” صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام)فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: “آیا میخواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان میشود.” او گفت: “بلی فدایت شوم.” امام فرمودند: “وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتشپرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون میفهمد که توانایی کاری را که میخواهد انجام دهد ندارد و پشیمان میشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.” سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: “دوست دارم با ایشان مناظره کنید.” حضرت رضا (علیه السلام)نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: “اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند.” عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.
رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، میگوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمیشد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی میآوردند و مسائل دینی خود را از امام میپرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ میگفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام)بیان میفرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: “آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»
اخلاق و منش امام:
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمینمود.
یکی از یاران امام میگوید: “هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام)در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد رد نمیکرد در حضور دیگری پایش را دراز نمیفرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم میفرمود. چون سفره غذا به میان میآمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش مینشاند و آنان همراه با امام غذا میخوردند. شبها کم میخوابید و بسیاری از شبها را به عبادت میگذراند. بسیار روزه میگرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمیکرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک میکرد.”(5) یکی دیگر از یاران ایشان میگوید: “فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت میکرد، خود را میآراست (لباسهای خوب و متعارف میپوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: “ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمیگیریم.”(7)
شخصی به امام عرض کرد: “به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمیرسد.” امام فرمودند:” تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت.”(8)
مردی از اهالی بلخ میگوید: “در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام)همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: “فدایت شوم بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند.” امام فرمود: “ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است.”(9)
یاسر، خادم حضرت میگوید: «امام رضا (علیه السلام)به ما فرموده بود: “اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام ما را صدا میکرد و در پاسخ او میگفتند: “به غذا خوردن مشغولند.” و آن گرامی میفرمود: “بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: “من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشتهام و خرجی راه را تمام کردهام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام.” امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: “این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی.”
آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: “چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟” فرمود: “تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم.”(11)
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمیکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول میداشتند.
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام)میگوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبهای دید و پرسید: “این کیست؟” عرض کردند: “به ما کمک میکند و به او دستمزدی خواهیم داد.” امام فرمود: “مزدش را تعیین کردهاید؟” گفتند: “نه هر چه بدهیم میپذیرد.” امام برآشفت و به من فرمود: “من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام میدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود."»(12)
خادم حضرت میگوید: «روزی خدمتکاران میوهای میخوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام)به آنها فرمود: “سبحان الله اگر شما از آن بینیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»
مختصری از کلمات حکمتآمیز امام:
امام فرمودند: “دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است.”
امام فرمودند: “علم و دانش همانند گنجی میماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر میباشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده.”
امام فرمودند: “مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است.”
امام فرمودند: “چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است.”
امام فرمودند: “نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است.”
شهادت امام:
در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخنهای دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخنهایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهرآلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام)به شهادت رسیدند.
تدفین امام:
به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام)فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.
منبع:پايگاه اطلاع رساني حجت الاسلام و المسلمين محمد علي جاودان
با سلام
عیدتان مبارک
ممنونم از لطفتان
مصباح الهدی را مرقوم فرمایید.
http://mesbahalhoda.kowsarblog.ir/
پیشاپیش فرارسیدن ولادت امام رضا و حضرت معصومه و دهه کرامت را به شما تبریک عرض می کنم
فرم در حال بارگذاری ...
نماز مهم يكشنبه هاي ماه ذيقعده
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395«انس بن مالک» می گوید:
رسول خدا در یکشنبه ی ماه ذیقعده از منزل بیرون آمد و فرمود:
ای مردم، کدام یک از شما می خواهد توبه کند؟
عرض کردیم: همه می خواهیم توبه کنیم…
فرمود: غسل کنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز- در هر رکعت یک بار فاتحه الکتاب، سه بار قل هو الله احد و هر کدام از دو سوره معوذتین( فلق و ناس ) را یک بار- بخوانید، سپس هفتاد بار استغفار کنید و آن را به « لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» ختم کنید. آن گاه بگویید:
«یا عزیزُ یا غفار، اِغفِر لی ذُنوبی و ذُنوبَ جَمیعِ المُومنینَ و المُومِنات، فَاِنّه لا یَغفِرُ الذُّنوبَ الّا اَنت»
سپس فرمود: هر بنده ای از امت من این عمل را انجام دهد، از آسان به او ندا می شود: «ای بنده ی خدا، عمل خود از نو آغاز کن؛ زیرا توبه ی تو پذیرفته و گناه تو آمرزیده شد.» و فرشته ای از زیر عرش به او خطاب می کند: «ای بنده خجسته باد بر تو و فرزندان تو!» و فرشته ای دیگر ندا می کند: «ای بنده، دشمنان تو در روز قیامت از تو راضی خواهند گردید.»
و فرشته ای دیگر ندا می کند: «ای بنده، تو مومن از دنیا می روی و دین تو از تو گرفته نمی شود و قبر تو گشوده و نورانی می شود.»
و فرشته ای دیگر ندا می کند: «ای بنده، پدر و مادر تو از تو راضی خواهند گردید، اگر چه از تو ناخشنود باشند و پدر و مادر و فرزندان تو آمرزیده شدند و روزی تو در دنیا و آخرت گشوده و فراوان خواهد بود.»
و جبرئیل علیه السلام ندا می کند:
«من همراه با فرشته ی مرگ می آیم و به او سفارش می کنم که با تو به نرمی رفتار کند و اثر مرگ حتی خراشی در تو ایجاد نخواهد کرد و فقط روح تو به آرامی از بدنت خارج خواهد شد.»
عرض کردیم: ای رسول خدا، اگر بنده ای این عمل را در غیر این ماه انجام دهد، چه اثری خواهد داشت؟
فرمود: «همانند آن چه توصیف کردم برای او خواهد بود و این سخنان را جبرئیل علیه السلام آنگاه که خداوند مرا به آسمان (معراج) بر، به من آموخت.»
منبع:پايگاه اطلاع رساني حجت الاسلام و المسلمين محمد علي جاودان
فرم در حال بارگذاری ...
بمناسبت فرارسيدن سالروز ميلاد با سعادت حضرت معصومه سلام الله عليها
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395از میان فرزندان بزرگوار حضرت امام موسى بن جعفر علیه السلام ، دو فرزند ایشان يعنى حضرت امام على بن موسى الرضا علیه السلام و حضرت فاطمه کبری علیه السلام ملقّب به معصومه، از ویژگیهای خاص برخوردار بوده اند تا ادامه دهنده خطّ امامت بعد از پدر باشند.
پس از 25 سال که از تولد حضرت امام رضا علیه السلام گذشته بود ، حضرت فاطمه معصومه علیه السلام در اوّلين روز ماه ذى قعده سال 173 هـ ق، در شهر مدينه منوّره چشم به جهان گشود، آن حضرت به همراه امام رضا علیه السلام هر دو در دامان پاک يک مادر بزرگوار به نام حضرت نجمه خاتون سلام الله علیها که از مهاجران مغرب بود، رشد و پرورش يافته اند. اين در حالى است که پدر بزرگوارشان پيوسته در زندان هارون الرشید بسر مى بردند و سرانجام در همان زندان ، هنگامى که حضرت معصومه سلام الله علیها در سن ده سالگى بود، به شهادت رسيدند و از آن زمان به بعد حضرت معصومه سلام الله علیها تحت مراقبت برادرش امام رضا علیه السلام قرار گرفت.
...
با آغاز خلافت مأمون اين خليفه مکار عبّاسى، او نيز همانند اسلاف غدّارش براى مقابله بانفوذ روبه گسترش تعاليم امامان معصوم و اهل بيت علیه السلام عصمت و طهارت بر دل هاى مشتاقان و جلوگيرى از انسجام سياسي شيعيان حضرت علي علیه السلام به ترفندى ديگر متوسّل شده و امام رضا علیه السلام را به پايتخت خود «مرو» دعوت نمود. امام با اکراه اين دعوت را پذيرفتند و بدون اين که کسى از بستگان و اهل بيت علیه السلام خود را همراه ببرند به سوى «مرو» حرکت نمودند. حضرت فاطمه معصومه علیه السلام در سال 201 هـ ق، يک سال پس از ورود امام رضا علیه السلام به مرو، با چهار تن از برادران و گروهى از برادرزادگان به سوى خراسان حرکت نمودند و چون اين کاروان کوچک به حوالي ساوه رسيد عدّه اى از دشمنان اهل بيت علیه السلام به دستور مأمون عبّاسى راه را بر آنان بستند و در يک درگيرى نابرابر همه برادران و تقريباً اکثر مردان همراه کاروان را که حدود 23 نفر بودند به شهادت رساندند. حضرت معصومه سلام الله علیها از شدّت رنج و تأثّر روحي بيمار گرديد و بنا بر قولی حضرت را مسموم کردند . چون شب هنگام خبر به مردم قم و آل سعد رسيد، موسي بن خزرج به نمايندگى آنان، در همان هنگام از قم به قصد ساوه حرکت کرد تا ايشان را به قم دعوت کند. پس از ديدار حضرت و پذيرفتن دعوت وى، خود زمام مرکب ايشان را در دست گرفت و به سوى قم و به منزل و سراى خويش آورد.در روايت ديگرى آمده است، هنگامى که حضرت فاطمه معصومه علیه السلام به شهر ساوه قدم نهاد، از همراهان خود پرسيد؛ مسافت اين جا تا قم چقدر است. پاسخ را گفتند. در اين هنگام به ياد خبرى از پدرش افتاد. لذا فرمود: مرا به قم ببريد که از پدر بزرگوارم بارها می شنيدم که قم مرکز شيعيان ماست. بدين ترتيب باقيمانده افراد کاروان به جاى رفتن به «مرو» به جانب قم تغيير مسير داده و در 23 ربيع الاوّل سال 201 هـ ق وارد قم شدند. خبر ورود آن حضرت به قم براى همه مسرّت آفرين و هيجان انگيز بود. بزرگان و ساير مردم، به استقبال آن حضرت آمدند و پروانه وار و مشتاقانه ايشان را در ميان گرفتند. در پيشاپيش آنان شخصيت برجسته شهر، موسى بن خزرج اشعرى حرکت نمود و افسار شتر آن حضرت را به دست گرفته و افتخار می کرد تا آنکه به درخواست او، حضرت در منزلش اقامت نمود.
بيمارى حضرت که از غم هجران برادر و شهادت و مظلوميت ديگر برادران و همراهان و يا سمّى که به ايشان داده شده است، هفده روز ادامه يافت و ايشان بهتر از هرکس به حال خود و کوتاهى عمرش آگاه بود، روزهاى آخر عمر را به عبادت و راز و نياز با معبود يگانه مشغول بود .
سرانجام در روز دهم ربيع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربیع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پيش از آن كه ديدگان مباركش به ديدار برادر روشن شود، در ديار غربت و با اندوه فراوان در سن 28 سالگی ديده از جهان فروبست و شيعيان را در ماتم خود به سوگ نشاند .
عبادتگاه روزهاى پايانى عمر ايشان، که هم اکنون به نام «بيت النّور» معروف است ، زيارتگاه شيفتگان اهل بيت علیه السلام عصمت و طهارت است.
از آنجا که نخستين بار ميرابوالفضل عراقى، مسجدي در کنار بیت النور بنا نمود، آن محله و محوّطه وسيع اطراف آن به «ميدان مير» مشهور گرديده است.
پس از وفات، پيکر مطهّر و شريف حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را غسل داده و کفن کردند و باشکوه فراوان تشييع و در محلّى موسوم به «باغ بابلان» که اکنون روضه منوره حضرت است به خاک سپردند. در اين که چه کسى بدن مطهّر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد و ايشان را به خاک سپارد، همه متحير بودند. آل سعد بيش از همه در اين باره با هم گفتگو کردند که چه کسى را داخل سرداب نمايند تا جنازه خانم را دفن کند. پس از تبادل نظر، رأى ايشان بر اين قرار گرفت که مرد پرهيزکار و خادم بسيار پير ايشان به نام «قادر»، متصدّى دفن شود. چون دنبال آن پير مرد صالح فرستادند، ناگاه دو سواره نقابدار از سوى «رمله» (ريگزار) سمت قبله نمايان شدند و به سرعت نزديک گرديدند و پس از اقامه نماز بر پيکر آن بانوى مکرّمه، يکى از آن دو وارد قبر شد و ديگرى جسد پاک و مطهّر آن صدّيقه را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد. آن دو نفر پس از پايان مراسم بدون آن که با کسى سخن گويند بر اسب هاى خود سوار و از محلّ ناپديد شدند و کسى آن دو نفر را نشناخت. به نظر مى آيد که آن دو بزرگوار، دو امام و حجّت خداوند بوده اند.
حضرت معصومه سلام الله علیها از پرهيزگارترين زنان شيعه و از زنان عالمه و محدّثه بوده و روايات متعددى از طريق ايشان در کتب احاديث شيعه و اهل سنّت آمده است. ايشان در عبادت و زهد شهره بود و در فضل و کمال، به مدارج عالى نايل آمده است. القاب و صفات بسيارى که حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بدان معروف گرديد، نشانه سجاياى والاى اخلاقي ايشان است. در یکی از زيارت نامه های آن حضرت، القابى همچون «طاهره» پاکيزه، «حميده» ستوده خصال، «برّه» نيکو رفتار و تربيت شده، «نقيه» پاک خصلت، «مرضيه» مورد رضاي پروردگار، «رضيه» راضى از حق، «محدّثه» راوى حديث، «شفيعه» شفاعت کننده در روز جزا و «معصومه» به ايشان اطلاق شده است. اما مشهورترین لقب حضرت ، طبق فرموده امام رضا علیه السلام لقب معصومه است..
منبع:پايگاه اطلاع رساني حجت الاسلام و المسلمين محمد علي جاودان
فرم در حال بارگذاری ...
قطع رحم؛ یکی از موانع استجابت دعا + گزارش تصویری
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395حجت الاسلام الیاسی:
امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر دو نفر مومن همدیگر را زیارت کنند دلشان احیا می شود.
اثر این ذکری که فرمودند: در زیارت هایتان امر ما را احیا کنید، آثار متعددی دارد: اولینش این است که ذکر اهل بیت علیهم السلام ذکر خداوند است.
یعنی مثل این است که دارید ذکر خدا را می گویید.
فرمودند: شیعیان ما کسانی هستند که با هم مهربان هستند. ذکر ما ذکر خدا است.
مراسم عزاداری شهادت امام صادق علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام الیاسی و مداحی حاج سید محمد جوادی و کربلایی حسین طاهری در هیئت انصار العباس علیه السلام برگزار شد.
در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام الیاسی را می خوانید:
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: شیعیان ما کسانی هستند که به دیدار همدیگر می روند برای احیای امر ما. خود دید و بازدید در اسلام قالب های مختلفی دارد یکی از آنها صله رحم است. رحم یعنی چیزی که شما به آن وابستگی دارید. اگر اهل گناه باشند دید و بازدید نمی خواهد. اگر می بینی که فرزندت تأثیر می گیرد واجب نیست ولی سراغ از آن ها بگیر و به آنها خیر برسان. بالاترین مصداق ذیل آیه اولی الارحام امام زمان عجل الله تعالی فرجه هستند. قطع رحم در اسلام خیلی تأکید شده است که هر کسی آن را انجام دهد دعاهایش مستجاب نمی شود. یکی از موانع استجابت دعا قطع رحم است. بالاترین شخص که امام زمان عجل الله تعالی فرجه است را من قطع ارتباط کرده ام و خبری از او نمی گیرم.
...
علی بن مهزیار 20 سال برای دیدن امام زمان عجل الله تعالی فرجه تلاش کرد و سال بیستم توفیق پیدا کرد به خیمه امام برود. حضرت فرمودند: کجا هستی چرا به دیدن من نمی آیی؟ علی بن مهزیار گفت: من بیست سال است که در به در دنبال شما می گردم. حضرت فرمودند: دنبال من نبودی. اینکه در نمازها برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه دعا کنیم صله رحم کردن می شود. امام زمان با کسی قطع رابطه نمی کند.
امام صادق علیه السلام فرمود: شیعیان ما این ها هستند که به دید و بازدید هم می روند برای احیای امر ما، نه برای شرکت در مجالس گناه. امام زمان عجل الله تعالی فرجه فرمودند: خدا رحمت کند کسانی را که امر ما را احیا می کنند. صیغه ماضی است. یعنی پیش از این خدا رحمتش را برای کسانی قرار داده است که امر اهل بیت علیهم السلام را در مجالسشان احیا کنند. این مجالس را قدر بدانید. این امنیت است که این مجالس به راحتی برگزار می شود. در زمان رضا شاه جرأت نداشتند مجلسی بگیرند.
امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر دو نفر مومن همدیگر را زیارت کنند دلشان احیا می شود. اثر این ذکری که فرمودند: در زیارت هایتان امر ما را احیا کنید، آثار متعددی دارد: اولینش این است که ذکر اهل بیت علیهم السلام ذکر خداوند است. یعنی مثل این است که دارید ذکر خدا را می گویید. فرمودند: شیعیان ما کسانی هستند که با هم مهربان هستند. ذکر ما ذکر خدا است.
من باید ببینم حسین علیه السلام چه چیزی را دوست دارد من هم عاشق او شوم. نماز را دوست داشت من هم باید عاشق نماز شوم.
دومین اثر این است که ذکر اهل بیت علیهم السلام باعث آرامش دل ها و قلوب می شود. هر چه آثار برای ذکر خدا است برای ذکر اهل بیت علیهم السلام هم هست. “الا بذکر الله تطمئن القلوب". مثل یک جایی که نور مهتاب به آن بتابد روشن می شود. دلی که در آن ذکر اهل بیت باشد ذکر خدا هم هست.
خاصیت ذکر اهل بیت علیهم السلام این است که اگر گناه کنیم از آن لذت نمی بریم. باید به دنبال خوبی ها بود. جامعه سالم جامعه ای است که ذکر اهل بیت علیهم السلام در آن باشد. این جامعه آرامش پیدا می کند. از خانه و خانواده ای که ذکر اهل بیت علیهم السلام گرفته شود آرامش گرفته می شود. یعنی اگر در خانه ات ذکر اهل بیت علیهم السلام بود در آن آرامش برقرار می شود.
سوم فرمود که دل های شما نسبت به یکدیگر مهربان می شود. خاصیت ذکر اهل بیت این است. قرآن فرمود: کسانی هستند که در دنیا دوست و در آخرت دشمن هستند. اما کسانی که با ذکر اهل بیت علیهم السلام با هم دوست شوند در آخرت هم با هم دوست هستند.
منبع: وارث
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
به مسألهی «غیب» نیازمندیم
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395«یعنی من متولی غسل رسولالله شدم و ملائکه مرا کمک میکردند و در دیوار خانهاش گریه میکردند و ضجه میزدند. گروهی از فرشتگان پایین میآمدند و گروهی به آسمان میرفتند؛ و گوش من از صدای آهسته آنان خالی نمیشد.»
آیتالله سید جعفر مرتضی عاملی (متولد ۱۳۶۴ ق لبنان) از نسل امام سجاد -علیه السلام- است. وی تحصیلات دینی خود را از ابتدا تا سال ۱۳۸۲ ق در لبنان پی گرفت و سپس در ادامه تحصیل در نجف اشرف رحل اقامت افکند. معظم له در سال ۱۳۸۸ ق به قم مهاجرت نمود. در حوزه علمیه قم، نزد حضرات آیات میرمحمدی، میرزا هاشم آملی، شبیری زنجانی، فانی، حائری و … حاضر شد و همزمان به پژوهشهای جدی در حوزه تاریخی و عقاید شیعی، همت گماشت. از فعالیتهای مهم وی در سالهای اقامت در ایران، راهاندازی «منتدا یا مدرسه علمیه جبل عاملیها» در قم و تدریس در دانشگاه تربیت مدرس بوده است. استاد پس از ۲۵ سال اقامت در شهر مقدس قم، بهسوی موطن خود رهسپار شد و تلاشهای علمی، پژوهشی و تربیتی خود را در جنوب لبنان که آن زمان در اشغال اسرائیل بود ادامه داد. وی در این سالها علاوه بر پژوهش در زمینهی تاریخی و کلام شیعی و تأسیس مرکزی تحقیقاتی در بیروت، به برگزاری جلسات مختلف برای جوانان شیعه لبنانی همت گماشت و از این راه، نسلی از فعالان مذهبی در میان شیعیان لبنان به وجود آورد.
یکی از مهمترین اقدامات نهادی ایشان در مسیر آموزش مبانی اعتقادی، تأسیس حوزه علمیهای در سال ۱۳۷۷ ش در شهر بیروت است.
کتابخانه مجازی (نرمافزار) مجموعه آثار علامه سید جعفر مرتضی عاملی شامل متن کامل ۱۷ عنوان کتاب در ۸۳ جلد، با این موضوعات است: سیره پیامبر اکرم -صلیاللهعلیهوآله- و حضرت علی -علیهالسلام- حضرت زهرا -سلاماللهعلیها- امام رضا -علیهالسلام- علوم قرآنی، تفسیر، … . عناوین برخی از آثار مکتوب معظم عبارت است از:
۱٫ ابوذر لا اشتراکیه و لا مزدکیه
۲٫ احیوا أمرنا
۳٫ افلا تذکرون! (حورات فی الدین و العقیده)
۴٫ امام علی – علیهالسلام – و النبی یوشع (تاریخ یعید نفسه)
۵٫ الجزیره الخضراء و مثلث برمودا
۶٫ الحیاۀ السیاسیۀ للإمام الجواد – علیهالسلام –
۷٫ الحیاۀ السیاسیۀ للإمام الرضا – علیهالسلام –
۸٫ الزواج الموقت فی الإسلام «المتعۀ» (دراسۀ و تحلیل)
۷٫ الشهاده الثالثۀ فی الأذان و الاقامه (شبهات و ردود)
۱۰٫ الصحیح من السیره الأمام علی – علیهالسلام –
۱۱٫ الصحیح من سیرۀ النبی الأعظم – صلیالله علیه و اله – (در سال ۱۳۷۱ برنده جایزه کتاب سال شد.)
۱۲٫ المواسم و المراسم
۱۳٫ الولایۀ التشریعیه
۱۴٫ اهل بیت – علیهمالسلام – فی آیه التطهیر (دراسۀ و تحلیل)
۱۵٫ حدیث الإفک
۱۶٫ ردّ الشمس لعلیّ – علیهالسلام –
۱۷٫ ظلامۀ أبیطالب – علیهالسلام – (تاریخ و نقد)
۱۸٫ ظلالۀ أم کلثوم (تحقیق و دراسۀ)
۱۹٫ علی – علیهالسلام – و الخوارج (تاریخ و دراسۀ)
۲۰٫ الغدیر و المعارضون او عواصف علی صفاف الغدیر- علیهالسلام –
۲۱٫ کربلا فوق الشبهات (حدیث عن التشکیک و المشککین)
۲۲٫ لست بفوق ان اخطئ من کلام علی – علیهالسلام –
۲۳٫ مأساه الزهرا – سلاماللهعلیها – (شبهات و ردود)
۲۴٫ مختصر و مفید (اسئلۀ و أجوبۀ فی الدین و العقیدۀ)
۲۵٫ مراسم عاشوراء (شبهات و ردود)
۲۶٫ موقف علیّ- علیهالسلام – فی الحدیبیۀ
۲۷٫ میزان الحق
۲۸٫ الصحیح من السیرۀ الامام الحسین – علیهالسلام –
۲۹٫ تفسیرقرآن.
آنچه در ادامه میآید، نتیجه دیدار و گفتگویی است که به همت آقازاده مکرم علامه و با شرکت دکتر محمد نصیری، حجتالاسلام حسین ظفری، آقایان سید مهدی میرمسیب، حجت شعبانی و سید مجتبی مجاهدیان، منعقد شد. ضمن آرزوی شفای عاجل و رفع کسالت از وجود بابرکت علامه سید جعفر مرتضی عاملی، مشروح گفتگو با معظم له تقدیم شما گرامیان میشود.
...
با تشکر از حضرت استاد که ما را پذیرفتند و امید به شفای عاجل معظمله. اگر اجازه بدهید بحثی را مطرح کنیم. چنانچه مستحضرید، حضرت علی بن ابیطالب -علیهالسلام- در خطبه قاصعه که علاوه بر نهجالبلاغه، در منابع اهل سنت نیز آمده، در توصیف و تاریخنگاری دوران پیش از بعثت پیامبر اکرم – صلیالله علیه و اله – و زمانی که در منزل و دامان رسولالله -صلیاللهعلیهوآله- تربیت میشد، میفرماید:
«لَقَد کَانَ یَجاوِرُ فِی کُلِ سَنَۀٍ بِحِرَاء فَأرَاهُ غَیرٍی وَ لَم یَجمِع بَیتُ وَاحِدٌ یومَئِذٍ فِی الإِسلاَمِ غَیرِ رَسُولِ اللهِ و خدِیجۀَ و أنَا ثَالِثُهُمَا أرَی نُورَ الوَحی وَ الرِّسَالۀِ وَ أشُمُّ رِیحَ النُّبُوۀ»؛
«یعنی رسولالله -صلیاللهعلیهوآله- هرسال در غار حرا خلوت میگزید، من او را میدیدم و جز من کسی وی را نمیدید. آن هنگام جز خانهای که رسول خدا و خدیجه، در آن بودند در هیچ خانهای مسلمانی را نیافته بود. من سومین آنان بودم، روشنایی وحی و پیامبری را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم»؛
طبری نیز درباره دوران قبل از بعثت میگوید، از عنایات الهی به علی بن ابیطالب -علیهالسلام- این است که در خانه رسولالله -صلیاللهعلیهوآله- بوده است. سپس حضرت علی -علیهالسلام- در قسمتی از آخرِ گزارش خود، میفرماید:
«وَ لَقَد وُلِّیتُ غُسلَه و الملائکه اغوانی ضجت الدار و الأفنیه ملا یهبظ و ملا یعرُجُ و ما فارقت سمعی هینمۀ منهم»[۱]
«یعنی من متولی غسل رسولالله شدم و ملائکه مرا کمک میکردند و در دیوار خانهاش گریه میکردند و ضجه میزدند. گروهی از فرشتگان پایین میآمدند و گروهی به آسمان میرفتند؛ و گوش من از صدای آهسته آنان خالی نمیشد.»
در اینجا علاوه بر موقعیت، نحوه تاریخنگاری حضرت امیر-علیهالسلام- از دوران پیش از بعثت و نیز آخرین لحظات حیات دنیوی رسولالله-صلیاللهعلیهوآله- مشخص میشود. اینگونه تاریخی که حضرت -علیهالسلام- مطرح میکند غیر از تاریخی است که امروز بیشتر مورخان به آن میپردازند. تاریخنگاری امروز، امری مادی و صوری است درصورتیکه آنچه حضرت علی -علیهالسلام- در بیان تاریخ مطمح نظر (مقصود) دارد، بیشتر امر ماوراء الطبیعی است.
مصاحبهکننده: حال میخواهیم این مطلب را به بحثهای کلامی و تاریخی گره بزنیم که سرآغاز مباحث اساسی است؛ و اتفاقاً حضرتعالی آغازگر بسیاری از آنها بودهاید. لطفاً اکنون دراینباره برای ما بگویید:
علامه: «من هم از تشریففرمایی شما تشکر میکنم.»
حرف شما صحیح است و من هم در چند جا از نوشتههایم به این مطلب اشارهکردهام که «غیب» جزئی از زندگی انبیا و ائمه اطهار -علیهمالسلام- ازجمله حضرت علی -علیهالسلام- است.
وقتی تاریخ زندگی پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیه سلام را میخوانیم، ملاحظه میکنیم که زندگی آنها پر از امور غیبی (معجزه، کرامت، امور ماورایی) است و «غیب» مسئلهای است که ما به آن نیازمندیم؛ اما مشکل اینجاست که ما «غیب» را در زندگی معصومان -علیهمالسلام- بعید میدانیم؛ دلیلش هم آن است ما در جوّی مادی و عصری فنّاوری زده زندگی میکنیم؛ بهویژه آنکه کمونیستها و برخی دیگر در دوران معاصر، حدود هفتادسال جنبههای مادی امور را در تمامی اقوام و ملل تبلیغ میکردند. این امر موجب شد که ما در مقابل آنها ضعیف شویم و تحت تأثیر آنها قرار گیریم و درنتیجه متأثر از تمدن غربی و مادیگرایی شرقی شدیم و این دو بر ما غلبه پیدا کردند.
وقتی بچه بودم احساس میکردم که شیعه به دلیل وجود همین اصل غربی و شرقی و نیز جوّ مادی حاکم، نمیتواند به نحو شایسته از مسئله «غیبت» امام مهدی -عجّلاللهتعالی فرجهالشّریف- دفاع کند؛ و این مسئله به خانهها و تفکر فرزندانمان واردشده و ذهنیتهای ما را اینگونه کرده است. مثلاً زمانی که ده، پانزدهساله بودم، در جبل عامل گفتم که میخواهم مسابقهای در سطح منطقه به نام امام مهدی-عجّلالله تعالی فرجهالشّریف- برگزار کنم و تو گویی این مسئله بسیار عجیب بود. برای جوانان شیعه دفاع از حضرت ولیّعصر -عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف- و اینکه چگونه امکان دارد که حضرت ظهور کند، مشکل بود؛ علیرغم اینکه ادلّه ظهور بسیار روشن است.
بسیاری از نویسندگان ما به جنبههای مختلف زندگی انبیا و ائمه -علیهمالسلام- میپردازند ولی متأسفانه معجزات را جزئی از زندگی ایشان نمیآوردند! مثلاً معجزه عروج حضرت علی -علیهالسلام- به آسمان، بخشی از تاریخ زندگی آن حضرت است که نمیتوان منکر آن شد؛ یا اینکه آن حضرت -علیهالسلام- با جنیان جنگید؛ همانگونه که شیخ مفید میفرماید: «این روایت (جنگیدن با جنیان) در میان شیعه و سنی از روایات مستقیضه (روایات شایع و متواتر) است».
متأسفانه ما این مسائل را مطرح نمیکنیم؛ که یا از طرح آنها خجالت میکشیم و یا اینکه نمیتوانیم از خود در برابر هجمههای برخی از خودیها دفاع کنیم؛ زیرا قبل از اینکه با دشمنان مواجه شویم، با دوستان مواجه خواهیم شد! مشکل این است که دشمنان ما میتوانند لشکری متشکل از خودیها در میان ما تشکیل دهند! من در کتابهای «الصحیح من سیرۀ الإمام علی -علیهالسلام-» و «الصحیح من سیرۀ الامام حسین -علیه السلام-» (که تاکنون ده جلد آن به چاپ رسیده) و در دیگر آثارم، امور غیبی و ماورایی را که به آن معتقدم آوردهام؛ چون آنها را بخشی از تاریخ زندگانی آن حضرت میدانم. نزد من فرقی نمیکند که گفته میشود حضرت علی -علیهالسلام- فرماندهای بزرگ در جنگها بود و عمرو بن عبدود را به قتل رساند یا در معرکه بدر نیمی از سپاه دشمن به هلاکت رساند و بین این جنبه شخصیت حضرت که گفته میشود به آسمان عروج کرد. همواره سعی کردهام که بهصورت ولو جزئی به این جنبه از زندگانی پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- و ائمه -علیهمالسلام- بپردازم.
پیشازاین گفتهام که یکی از آرزوهای من این است که در آینده کتاب «مدینۀ المعاجز» شیخ بحرانی را بازخوانی کنم و مسائل حساس ذکر شده در آن را در قالب کتابی تدوین نماییم؛ زیرا اینها بخشی از زندگانی پیامبر و ائمه -سلاماللهعلیهماجمعین- هستند. چرا ما آنها را به مردم عرضه نمیکنیم؟! البته نباید باور این مسائل را به دیگران تحمیل کرد، بلکه باید آنها را قانع نمود.
سخن نخست در سوره «بقره» این است که «یؤمِنُونَ بِالغَیب» به غیب ایماندارند، سپس میفرماید: «و یقِیمونَ الصَّلاۀ»؛ البته ایمان به غیب باید با ادلّه غیب و توجیهات عقلانی آنکه پیامبر – صلیاللهعلیهواله- و ائمه -علیهمالسلام- آنها را برای ما مطرح کردهاند، صورت گیرد.
به نظر میآید عدم ذکر یا تلاش در اثبات و یا استشهاد به امور غیبی در زندگی و زمانه معصومان-علیهمالسلام- در برخی از مجامع علمی، به ضعف شخصی گویندگان برمیگردد؛ چون خود بنیان محکم اعتقادی ندارند، نمیتوانند مسائل غیبی را چنانکه باید هضم و سپس بیان کنند. به نظر حضرتعالی اگر ما قدری بیشتر درباره شأن انسان نه صرفاً مراتب انسانِ معصوم صحبت کنیم و بگوییم که همه انسانها میتوانند به شأن و مراتبی فراتر از کمال طبیعی خود برسند، آیا تا حدودی این مشکل مرتفع نمیشود؟
این نکتهی مهمی است. من هم در چندین بار این مسئله را در تألیفاتم یادآور شدهام که «عصمت» مختص به ائمه و اولیاء نیست. هر انسانی لازم است که معصوم باشد؛ زیرا اگر خداوند از ما نمیخواست که از همه گناهان پرهیز کنیم و اینکه برخی واجبات را انجام ندهیم، به این معنا بود که خداوند راضی به ترک آن امر شده است و درنتیجه انجام آن کار نزد خداوند، مطلوب، محبوب و یا واجب نبوده است؛ و این مسئله. عدم الزام به انجام واجب. آن را از درجه وجوب خارج میکند. همچنین اگر انجام یک فعل، حرام باشد و خداوند راضی باشد ولو یکبار در تمام عمرمان، آن را انجام دهیم، معلوم میشود که انجام آن حرام نبوده و در صورت عدم امتثال (به جای آوردنِ) فرمان الهی، مستحق عقوبتی نخواهیم بود؛ درحالیکه اینگونه نیست. پس وقتی خداوند احکامی را وضع کرده است و دوست دارد که تمام واجبات را امتثال و از همه محرمات اجتناب کنیم. این دلیل بر آن است که تمام بشر مکلف به عصمت هستند وگرنه نسبت به آنچه مترتب بر انجام امور و ترک نواهی است، پس این کلام ذاتاً صحیح است چنانچه اشاره شد ما خجالت میکشیم غیبیات عمل پیامبر اکرم -صلیاللهعلیهوآله- یا حضرت امیر مؤمنان -علیهالسلام- را که از تمام پیامبران بهاستثنای پیامبر اکرم -صلیاللهعلیهوآله- بالاتر بوده است، مطرح کنیم یا نمیتوانیم از آن دفاع کنیم؛ ولی درعینحال به دنبال خرافات غیبی هم میرویم! بسیاری از مردم از طریق خوابها و ادعاهای بیاساس خوار و ذلیل میشوند؛ مثلاً کسی میگوید من تو را در خواب دیدم که فلان کار را انجام میدادی یا خواب دیدم که فلانی آدم بد یا خوبی است و من نیز بر اساس گفته او نسبت به آن فرد همین گمان بیاساس را پیدا میکنم! برخی به سبب همین خرافات و دروغها و ادعاهای بی اساسی که بههیچوجه قابلاثبات نیستند، خود را باب الله و راه رسیدن به خدا میدانند و شأن خود را بالاتر از انبیاء و اوصیا و حضرت رسول اکرم و امیر مؤمنان -علیهالسلام- میپندارند و ما نیز به آنها ایمان میآوریم و حتی در برخی موارد، کلام رسولالله -صلیاللهعلیهوآله- و حضرت علی -علیهالسلام- را به دلیل عدم همخوانی با کلام این شخص مدعی، تأویل میکنیم! و این تناقضی آشکار است.
دیدهشده که از ذکر روایات معجزات پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- مثلاً معراج نبی -صلیاللهعلیهوآله- که خداوند برای حضرتش مهیا کرده، به انواع بهانهها خودداری میشود و یا منکر میشوند، اما در همین حال به کسی معتقد میگردند که آنها را با ادعاهایی دست میاندازد و مدعی میشود که اهل معرفت یا صوفی است! این تناقض حاکی از ضعف شخصی آدمی و نیز سستی مبانی فکری و اعتقادی اوست. حقیقت آن است که ما ایمان به غیب را از طریق ژرفاندیشی در ادلّه آن و مستند بر دلیل و برهان قطعیِ خللناپذیر، تعمیق نبخشیدهایم، بلکه آن را از راه شنیدن و انفعال و مسائل عاطفی پذیرفتهایم. این ضعف شخصیتی نشأتگرفته از عدم نهادینه شدن ادله غیب و نیز بیتوجهی به ادلهای است که آن را بهصورت وجدانی برای ما اثبات میکند.
برخی شیعه را متهم به غلو میکنند و آن را نتیجه دوری و حاشیهنشینی شیعه از متن دنیای اسلام میدانند! آیا دیده شدن رگههایی از غلو در برخی از گروههای منسوب به شیعه میتواند بهانه ابراز مخالفت با امر غیب را نزد برخی مغرضان و یا نادانان فراهم کرده باشد؟
این اتهام بنا بر قاعده«آدمی دشمن چیزی است که نمیداند»[۲] است. شیعیان، عصر ائمه -علیهمالسلام- ازجمله دوران امام جواد -علیهالسلام- امام هادی -علیهالسلام- و امام مهدی -عجّل الله تعالی فرجه شریف- را درک کردهاند و این تشیع در مناطق دورافتاده همچون صحراها و بیابانها نبود، بلکه بیشتر در مراکز علمی همچون بغداد که محل اجتماع همه علمای برجسته اسلامی از دیار گوناگون بود، میزیستند. پس تشیع در متن کار فرهنگی در جهان اسلام بود.
حکام وقت با تشیع در ستیز بودند؛ برخی علمای فرق دیگر اسلامی نیز با شیعه مقابله میکردند؛ زیرا شیعیان امام و حجت داشتند و با پذیرش وجود تشیع، قدرت مخالفان محدود میشد. پس حاکمان وقت چه بازور شمشیر و ابزارهای تبلیغاتی و ثروتی که در اختیار داشتند و چه با اتهام زنی و دروغپردازی و دیگر ابزارها و چه با کمک دسیسههای علمای درباری خود، با تشیع سر ستیز داشتند.
چنانکه گفته شد، شیعیان در مرکز تمدن زندگی میکردند نه در روستاهای دورافتاده. معمولاً تبلیغات ضعیف منحصر به مناطق دورافتاده میشوند؛ مثلاً خوارج در مراکز علمی زندگی نمیکردند بلکه در کشورهایی چون لیبی و عمان بودند. پس شیعیان با مخالفت جدی همهجانبه و تمامعیار اعم از مبارزه نظامی، تبلیغاتی، ابزار مادی، حکومتی و جاسوسی و نیز دسیسههای برخی علمای دیگر مواجه بودند. مأمون عباسی برای هر نفر شیعه یک جاسوس گماشته بود؛ پس مشخص است که چه اتفاقی میافتد! علمای برجسته دیگر مذاهب نیز زمان ائمه کم سن و سال شیعه ازجمله دوران امام جواد -علیهالسلام- (هفتساله)، امام هادی – علیهالسلام – (نهساله) و امام مهدی – عجّل الله تعالی فرجه شریف – (پنجساله) را درک کرده بودند. مثلاً بزرگان معتزلی، در زمان امام جواد -علیهالسلام- بودند که بزرگ آنها نیز خود مأمون بود. ابوهیل علاف نیز با وی بود. عقلگراهای معتزله معتقد بودند نص دینی همچون آیات و روایات، لازم است که با عقل بشری، ولو عقل محدود، تأویل شود! حاکم وقت نیز با تمام ابزار موجود پشتیبان آنها و تفکرات انحرافیشان بود. در جهان تسنن، معتزله نقطه مقابل اهل حدیث بود، علیرغم همه این مسائل و مشکلات، دچار چنددستگی و اختلاف نشدند. باوجود همه فشارهای ذکرشده، ملاحظه میکنیم که تشیع نزد همه شیعیان آشکار بوده است و در آن اختلافی نداشتهاند. اگر اختلافی بوده به سبب وجود برخی اموال در دست برخی از شیعیان بود؛ همچون مسئله ابن علی بن حمزه در زمان امام کاظم -علیهالسلام- شیعه که امامت یکی از ارکان اصلی آن است، طبیعتاً میبایست با شهادت هر امامی، در آن خدشه یا اختلاف واقع میشد؛ اما باوجود برخی ائمه با سنین کم هیچ اختلالی در ذهنیت شیعه نسبت به عصمت یا هرکدام از صفات ویژه معصومان- علیهمالسلام – به وجود نیامد.
باوجود احمد ابن حنبل اشعری مذهب که امام اهل تسنن در اعتقادات است نه حدیث، ابو حسن اشعری و …، ائمه شیعه -علیهمالسلام- در دوران خود در مقابل قویترین فرقههای عقلگرا و محدئین و مرحبه و دیگر فرقهها قرار داشتند و باوجودآن همه دشمنی، سربلند بودند؛ اما چرا اکنون با ذکر هر مسئلهای شیعه متهم به غلو میشود؟ شاید علاوه بر عوامل پیشگفته، یکی این است که مسائل کاملاً تبیین نشده تا پذیرش آنها وجدانی و جزئی از فطرت و ایمان و تکوین عقلی باشد. به عبارتی هنوز در این مسائل مبهماتی وجود دارد و دراینباره کوتاهی بزرگی درزمینه آموزش و تربیت توده مردم صورت گرفته است.
برخی از دانشگاهیان و اساتید تاریخ این سؤال را دارند که چه چیزی در تاریخنگاریهای گذشته و موجود نبود که شما را به سمتوسوی این نگاه تاریخی و نوشتن دورههایی مثل کتابهای «الصحیح» رهنمون شد؟ بااینکه الحمدلله اقبال حوزه و دانشگاه به کتابهای حضرتعالی قابلتوجه است، اما در برخی از مجامع علمی گفته میشود که در آثار شما، تاریخ با کلام خلط شده است! نظر حضرتعالی چیست؟
اتفاقاً من خودم همیشه گفتهام که صرف تاریخ را دوست ندارم و تاریخ برایم هدف نیست. تنها به این دلیل وارد مباحث تاریخی شدهام که از حضرت رسول اکرم -صلیالله علیه و اله- و حضرت امیرالمؤمنین- علیهالسلام – و دیگر مقدسات دفاع کنم. هدفم این نبوده که تاریخ زندگی شخصی را به اعتبار اینکه چه کسی بوده است، شما اگر همه کتابهای مرا از اول تا آخر بخوانید، ملاحظه خواهید کرد که این کتابها یا به دنبال حل مشکلی میگردند یا به دنبال مسائلی است که شایسته تبیین بوده اما هنوز به نحو شایسته توضیح داده نشدهاند.
از ذکر روایات معجزات پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- مثلاً معراج نبی -صلیاللهعلیهوآله- که خداوند برای حضرتش مهیا کرده، به انواع بهانهها خودداری میشود و یا منکر میشوند، اما در همین حال به کسی معتقد میگردند که آنها را با ادعاهایی دست میاندازد و مدعی میشود که اهل معرفت یا صوفی است! این تناقض حاکی از ضعف شخصی آدمی و نیز سستی مبانی فکری و اعتقادی اوست. حقیقت آن است که ما ایمان به غیب را از طریق ژرفاندیشی در ادلّه آن و مستند بر دلیل و برهان قطعیِ خللناپذیر، تعمیق نبخشیدهایم، بلکه آن را از راه شنیدن و انفعال و مسائل عاطفی پذیرفتهایم. این ضعف شخصیتی نشأتگرفته از عدم نهادینه شدن ادلّه غیب است.
نکته دیگر اینکه بسیار اشتباه است که تاریخ زندگی پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- یا ائمه – علیهمالسلام – را بدون آنکه استنادی به مسائل عقلی و قرآن کریم داشته باشیم، بررسی میکنیم. مثلاً قران درباره حضرت محمد -صلیاللهعلیهوآله- میفرماید:
«وَ مَا ینطِقُ عَنِ الهَوَی»[۳]
اما تاریخنگاری بگوید که گاهی پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- از سر هوا و هوس سخن میگفته است! آیا نمیتوان با استناد به این آیه قرآنی کذب سخن این متهم را اثبات کرد و بگوییم که وی مؤمن، بلکه مسلمان نیست؟ پس همانگونه که عرض کردم، اگر غیب را جزئی از زندگی انبیاء و ائمه بدانیم، نمیشود که آن را دور از استدلال بدانیم. اگر این نبی -صلیاللهعلیهوآله- یا وصی – علیهمالسلام – عاقلترین انسانها بوده، نمیتوان عقل را دور از استدلال دانست. میپرسیم که اگر به تمام صحت قرآن، از ابتدا تا انتها، معتقد هستید، پس چرا به آن استدلال نمیکنید؟! چرا میخواهید ما برای صحت کلام ابن هشام به کلام وافدی استدلال کنیم اما نمیخواهید به صحت کلام وافدی توسط کلام خداوند استدلال کنیم؟! این کلام سخیفی است و دیگران به ما میخندند. آنها میخواهند حجت واقعی را از ما بگیرند.
اگر تألیفات یکی از مستشرقین را که درباره تاریخ ما مینویسند، بخوانید، ملاحظه میکنید که به مناسبات معینی استدلال میکنند. آنها میتوانند از طریق جمع این استدلالها و ربطشان به هم شمارا هم قانع کنند که حتی (العیاذ بالله) فهم و معرفت و آگاهی یزید بالاتر از پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- بوده است و میتواند تو را بهعکس آن نیز قانع کند؛ زیرا تمامی استدلالهای آنها و تاریخی که تدوین میکنند مبتنی بر آن است که فلانی قبل از دیگری مرده یا پیش از او متولد شده است! همه اینها نشأتگرفته از آن است که برخی امور را نیکو جلوه دهند و میخواهند شما را به نتایجی برسانند که پیش از تألیف کتابهایتان آنها را بهعنوان پیشفرض در نظر بگیرید. این کاری مغرضانه است و میخواهند بهترین ادلّه ما که به آنها ایمانداریم و معجزاتی برای اثبات آنها نازلشده است را از ما بگیرند. اگر به قرآن استناد میکنیم به این دلیل است که آن را که آن را معجزه یافتهایم؛ مثلاً از قرآن برداشت میکنیم که اسرائیل در آخرالزمان به وجود میآید و ملاحظه میکنیم که پس از هزار و چهارصد سال به وجود آمده است؛ پس آن را تصدیق میکنیم نه اینکه آن پیشبینی را ابن سعد یا وافدی کرده است.
نمیتوان تاریخ زندگی پیامبر – صلیالله علیه واله – را نگاشت، مگر اینکه تمام عناصر شخصیتی و ویژگیهای ایشان را در نظر بگیریم و از آن در نگارش تاریخ زندگی آن حضرت بهره ببریم؛ اما اگر درباره زندگی ایشان بگوییم که آن بزرگوار غذا میخورده، آب مینوشیده و حمام میکرده، ولی به دیگر ویژگیهای او همچون سخن گفتن با جبرئیل و عروج به آسمان در یکشب، نپردازیم، اینگونه تاریخنگاری ناقض است و شایسته نیست. آیا این پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- «بدون ذکر ویژگیهای خاصش همچون غیبیات و معجزات» است؟ این پیامبر نیست؛ بلکه یک انسان معمولی است. آنها میخواهند ما را از فهم حقیقت پیامبرمان ناتوان کنند و پیامبر – صلیالله علیه واله – را به انسان نهایتاً باهوش و زیرکی تنزل هند! درحالیکه آنها افراد نوابغی دارند که کامپیوتر و برق و غیره را اختراع کرده اما پیامبر ما اختراعی هم نداشته است! نعمتی که اکنون جمهوری اسلامی در اختیار ما قرار داده است و امکاناتی که در اختیارداریم را باید قدر بدانیم. حقیقتاً ما الآن در وضعیتی قرارگرفتهایم که میتوانیم کارهای شایسته و خوبی انجام بدهیم و اگر آن کارها را انجام ندهیم، بیشتر مورد بازخواست خدای تبارک تعالی و ائمه اطهار – علیهمالسلام – قرار میگیریم. در این وضعیت باید در مواجهه با اهل سنت نیز کارها و برنامههایی انجام بدهیم. سپس رسالتی فراتر از اهل سنت، نسبت به جهان انسانی و بشریت داریم. معتقدم درمجموع درست است که به وجود آمدن طالبان و داعش، به ضرر اسلام تمام میشود، ولی تصور من این است که از جهتی به نفع تشیع شده است. گویی که خدای تبارکوتعالی میخواهد به بیانی دیگر شیعه را مطرح کند و درواقع درملأعام قرار دهد. بله همانگونه که امام رضا-علیهالسلام- فرموده که:
«اگر مردم زیباییهای کلام ما را درک میکردند، از ما پیروی میکردند»[۴]؛
بهترین تبلیغ برای حقانیت مذهب ما این است که کنه فرمایشات رهبران معصوممان را به دیگران معرفی کنیم؛ و من هم تلاش کردهام که تألیفاتم در این راستا باشد. اگر کتابهای بنده راجع به ائمه – علیهمالسلام – را ملاحظه کنید، وقتی سخنی از ایشان نقل میکنم، سعی میکنم آن را تبیین کنم؛ که چرا این کلمه را گفته و از واژه دیگری استفاده نکرده یا اصلاً چرا مطلب را به این شکل مطرح فرموده است. من معتقدم که کوتاهی زیادی دراینباره صورت گرفته است. آرزو دارم در این حوزههای علمیه بررسی و «تحلیل متون» تدریس شود. بنده در کتاب تفسیر سوره «اهل أتی» و نیز «تفسیر هشت آیه اول از سوره اسراء» که تألیف کردهام، این مِنهج (روش) تحلیلی را پیروی نمودهام که مثلاً چرا خداوند متعال فرموده: «سُبحَانَ الَّذِی أَسرَی» و نفرموده: «الحمد لله الَّذِی أَسرَی بِعَبدِهِ»؟ مگر اهمیت تسبیح در اینجا چیست؟ و یا چرا فرموده «هل أتی» و نفرموده «هل مرّ»؟ چه خوب و عالی است که مؤسساتی فقط بهمنظور تحلیل متن قرآن و احادیث پیامبر – صلیالله علیه و اله – و ائمه – علیهمالسلام -و استخراج دقائق و لطایف معنایی آنها تأسیس شوند. این منهج را بنده در کتاب «الصحیح من سیرۀ لإمام علی- علیهالسلام -» پیروی کردهام و در هر خطبه، ولو اندک، برخی از لطایف را شرح دادهام. من فکر میکنم که هنوز جای این کار در حوزههای علمیه و مراکز دانشگاهی خالی است. اگر این شیوه عمومی شود، معیارهای دگرگون خواهد شد؛ زیرا در این صورت، مردم به عظمت احادیث ائمه – علیهمالسلام – و لطافت معنایی آنها که به ذهن خطور نمیکند. پی خواهند برد.
با تشکر از اینکه وقت شریفتان را در اختیار ما گذاشتید. آرزوی صحت و سلامت برایتان داریم.
پینوشت:
[۱]. نهج البلاغه/ بخشهایی از خطبه قاصعه.
[۲]. قال علی (ع) «المر عد و ما جهل»/ غررالحکم/ ح ۴۷۸٫
[۳]. نجم / ۳٫
[۴]. «فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا»/ بحار الانوار/ ج ۲/ ص ۳۰/ ح ۱۳٫
منبع:
نشریهی معارف (ویژه استادان معارف، مبلغان و امور دفاتر) / ش ۱۰۷ / ص ۱۷ الی ۲۱٫
فرم در حال بارگذاری ...
دیدار سرکرده گروهک منافقین با محمود عباس در پاریس+تصاوير
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395مریم رجوی با رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین دیدار کرد.
سلام علیکم
ممنون از مطالبتون
http://seyyedehelham.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...
رهبری که حتی صهیونیستها هم به راستگوییاش اذعان دارند.
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395مقالهای که پیش رو دارید، به قلم «مائوریتسیو بلوندت»، روزنامه نگار کهنه کار ایتالیایی است که یکی از سرشناس ترین ژورنالیستهای ضدصهیونیست اروپا محسوب میشود. او به عنوان یک مسیحی کاتولیک مومن و دینمدار، کتب و مقالات افشاء گرانه بسیاری درباره نقش لابیهای صنعتی-نظامی در جنگ افروزیها در اقصی نقاط دنیا، نقش کانونهای صهیونیستی و ماسونی در آمریکا و کارنامه سیاه صهیونیزم جهانی به نگارش دراورده است.
راز نصرالله
حتی سرویسهای نظامی اسراییل هم به این مطلب اذعان دارند: «او نخستین رهبر عربی از زمان جمال عبدالناصر است که میتواند افکارعمومی اسراییل را تحت تاثیر قرار دهد.» دبیر کل حزب الله لبنان، سید حسن نصرالله، کسی که دست کم ده سال است که دشمنانش شبانه روز مترصد ترورش هستند.
10 سال پیش، وقتی اسراییل به جنوب لبنان لشکر کشید، در کمال ناباوری کشف کرد که یک سازمان شیعه هست که می تواند شکست نظامی به ارتش اسراییل وارد کند.
«آنتونی کردِزمن»، تحلیل گر نظامی برجسته آمریکایی، در 12 جولای 2006 نوشت: «از همان شروع مناقشه تا آخرین عملیات ها، فرماندهی حزب الله با موفقیت به کل حلقه تصمیمات راهبردی و تاکتیکی نفوذ کرد که خود برآمده از طیف کاملی از فعالیت های اطلاعاتی، نظامی و سیاسی بود. برعکس، شکست اطلاعاتی اسراییل، فاجعه بار بود. ارتش اسراییل هرگز نتوانست مراکز «فرماندهی و کنترل» حزب الله را شناساسیی کند. اسراییل تقریبا همه زیرساخت های غیرنظامی لبنان را بمباران کرد. شماری از پناهگاه ها تقلبی بود. نیروی هوایی اسراییل نتوانست واقعی ها را کشف کند. در عوض، بعد از سال ها که به عوامل خیانتکار لبنانی پول داده بود تا در شبکه تلفن این کشور نفوذ کند، دریافت که حزب الله شبکه های ارتباطی مستقل خود را ایجاد کرده است. نتیجه این که، واحدهای نظامی اسراییلی، بارها چشم و گوش بسته در تله واحدهای رزمی حزب الله افتادند. اسراییل وفتی در پایان جنگ از جنوب لبنان عقب کشید، قبرستانی از تانکهای مرکاوا و 120 سرباز کشته شده خود را پشت سر گذاشت.»
...
این بار، نیروهای اسراییلی به جای نیروهای عرب پرشور ولی ناشی که به راحتی شکست می خوردند، در برابر سه هزار سرباز واقعی، توانمند، قاطع و منضبط شیعه قرار داشتند که خود را به لحاظ روانی برای یک جنگ تمام عیار آماده کرده بودند. آن ها چنان آماده ایثار بودند که نبرد «استالینگراد» (در جنگ دوم جهانی) را به خاطر میآوردند. نیروهای حزب الله، در زمینی به وسعت 25 در 45 کیلومتر مربع، شبکههای زیرزمینی و استحکامات استتار شده را در نهایت مخفی کاری ایجاد کرده بودند.
به علاوه، این فعالیتها در ایزوله کامل از دیگر گروههای لبنانی انجام گرفته بود. در لبنان، «سمیر جعجع» (رییس دار و دسته مارونیهای لبنان)، «ولید جنبلاط» (رهبر دروزیها) و «سعد حریری»، میلیاردر نیمه سعودی، مطمئن از شکست شیعیان، نه تنها ناظر حمله صهیونیست ها بودند، که با آن ها همکاری می کردند. تنها کسی که در کنار شیعیان ایستاد، «میشل عون» مسیحی، نخست وزیر و فرمانده اسبق ارتش لبنان بود، که به صومعه های مارونی دستور داد درهای خود را به روی زن و بچه اعضای حزب الله بگشایند.
توانایی استثنایی
همه اینها مدیون سید حسن نصرالله و توانایی استثنایی او برای رهبری و قابلیت حیرت آورش برای سازماندهی بود. در طول آن مناقشه، سید حسن بر صفحه شبکه تلویزیونی المنار(که خوش شخصا راه انداخته بود و در آن روزها تنها منبع خبری قابل اتکاء در لبنان بود) ظاهر می شد، با حضوری همواره آرام، ایمن و شفاف. در دنیایی که سیاست، نمایشی و سخنرانی ها عوامفریبانه، خودستایانه و اغراق آمیز است، سخنرانی نصرالله کوبنده است- حتی برای خبرنگاران اسراییلیِ عرب زبان که هیچ کدام از حضورهای تلویزیونی او را از دست نمی دهند- به خاطر متانت، غنای ادبی و صمیمیت آن که شبیه گفتگوی یک پدر با اعضای خانواده اش است. یکی از همین خبرنگاران، چنین موجز سخنرانی او را توصیف کرده است: « او به آن چه میگوید، عمل می کند و آن چه را که عمل می کند، به زبان می آورد.»
در محیطی که تجلیل و تمجید از «شهادت» بستگان یک سنت است، او هیچ گاه شهادت پسر 18 ساله خود را به رخ نکشیده است، پسری که در 1997 در حین یک عملیات ضداسراییلی به شهادت رسید. در فرهنگی که اسلام گراهای «ریاکار» (منظورم آل سعود و اردوغان است)، مانند «فریسی» های دوران عیسی مسیح، مرتبا تقوای خود را به رخ دیگران میکشند، صحبتهای نصرالله سنجیده، سرراست، واقعی و عاری از جلوه فروشیهای مذهبی است.
شخصیتی واقعی که به اذعان دشمنانش «حقیقت» را میگوید. او در 1960 به دنیا آمد و نهمین فرزند یک پدر خوار و بار فروش بود. پدرش در «حزب ملی سوسیالیست سوریه» عضویت داشت و خانوادهاش برجستگی مذهبی خاصی نداشتند. اما نصرالله که در نجف و قم تحصیل کرده، نه تنها یک روحانی شیعه، که یک سیاستمدار و یک فرمانده نظامی هم هست. به علاوه، او شخصیتی «معنوی» هم هست، به این معنا که در «سیر و سلوک» معنوی که در اسلام به «عرفان» معروف است، هم دستی دارد. در عرفان، «سالک» از طریق «عبادت»، مسیری را طی می کند که دارای «منازل» و «احوالات» چندگانه است. این منازل را «مقامات» میگویند. در نهایت این مسیر به یک «حقیقت» غایی و بنیادین میرسد. گفتنی است در عرفان، کل این «سیر» با کمک و هدایت یک «استاد» انجام میگیرد که در فرهنگ عرفانی به «پیر»، «مرشد» یا «مراد» معروف است.
از راست: شهید سید عباس موسوی، شهید عماد مغنیه و سید حسن نصرالله
در جمع پاسداران انقلاب اسلامی در بعلبک لبنان، 1363
پیشگویی رهبر ایران
نصرالله در مصاحبه ای که اخیرا داشته، درباره معلم و پدر روحانی خود- مرحوم آیت الله بهجت- سخن گفته است. گرچه قطعه ای که در ادامه می آید، نسبتا طولانی است، ولی برای درک ذائقه مذهبی سخنرانی ها فرمانده حزب الله خواندنش را توصیه میکنم. این بخش مستقیما به جنگ سال 2006 حزب الله با اسراییل مربوط می شود:
«چند ماه قبل از شروع جنگ سیوسه روزه یکی از برادران طلبهی لبنانی که در قم درس میخواند پیش من آمد و گفت: آیتالله بهجت رحمةاللهعلیه فرمودند که از حالا به بعد این دعا را همیشه بخوان که آن دعا این بود: «اللّهُمَّ اجعَلنِی فِی دِرعِکَ الحَصِینَةِ الَّتِی تَجعَلُ فِیهَا مَن ترِید». سه بار در صبح و سه بار در شب. من گفتم که آیا این کار علت خاصی دارد؟ گفت که من نمیدانم؛ فقط ایشان به من گفتند که این پیغام را به شما بدهم. من در آن زمان فکر کردم که شاید اتفاقی قرار است بیفتد و ذهنم درگیر موضوعات امنیتی مثل احتمال انفجار و یا ترور شد اما پس از چند ماه جنگ روی داد و اسرائیلیها از روز اول به دنبال راهی میگشتند تا مکانی را که من در آن حضور دارم پیدا کنند و آنجا را بمباران کنند. پس از عملیات بمباران سنگینی که در آن جنگ رخ داد، براساس گفتهی خود اسرائیلیها آنها فهمیده بودند که من در کدام ساختمان هستم و اقدام به بمباران سنگین آن مکان کرده بودند. پس از آن من فهمیدم که این دعا برای حفاظت در زمان جنگ بوده است، نه قبل از جنگ.»
اتحاد قدرت های غربی برای از بین بردن او
او با اشاره به دشواری اوضاع جنگ سی و سه روزه و تشبیه سرنوشت آن به صحرای کربلا از سوی برخی از مسئولان حزب الله گفت: « یکی از برادرانی که از قم آمده بود در تماس با برادر دیگری به من گفت که آیت الله بهجت به شما تاکید کرده اند که مطمئن باشید که در این جنگ پیروز خواهید شد. این سخن در هفته اول جنگ و زمانی به گوش ما رسید که اصلا افقی از پیروزی برای ما مشهود نبود.»
مراد ما، آیت الله خامنه ای نیز در هفته اول جنگ با ارسال پیامی به من گفتند که این جنگ شبیه جنگ احزاب است و بدانید که شما بر اساس آیه قرآن در این جنگ پیروز شده و بلکه پس از جنگ به یک قدرت منطقه ای تبدیل خواهید شد و من نیز از روی مزاح به یکی از مسئولین بلند پایه که این پیام را برای من آورده بود گفتم: «همین که ما از این جنگ سالم بیرون بیاییم کافی است، قدرت منطقه شدن را نخواستیم.»
این قدرت جنبش است، قدرت آرامش خاموش آن، نبود ترس در رهبر آن در برابر خطر هر روزه از جانب وحشی ترین دشمنان روی زمین. نصرالله آگاه است: ” همان طور که می دانید، یکی از مشخصه های حزب الله، «توکل» است، اعتماد به وعده الهی، قطعیت امداد الهی. به او پناه ببریم، به خداوند توسل بجوییم….این را به یقین می توانم بگویم که اگر وجوه معنوی نبود، مقاومت لبنان هم وجود نداشت…اکنون که به گذشته و آن روزها نگاه می کنیم، آن آرمانی که جوانان ما را به برداشتن سلاح، نبرد بی وقفه تحت لوای مقاومت و ادامه این راه دشوار برانگیخت، روشنتر از همیشه بر ما جلوه میکند: آن چیزی نبود جز ایمان به خدا در زیستن در مقابله با دشمن به عنوان یک تکلیف الهی. اگر از جهاد در راه خدا غافل می شدیم، باید در قیامت پاسخ می دادیم.”
چه می توان گفت؟ من به عنوان یک پیرو کم مقدار مسیح، که به خوبی به توصیه او برای اعتماد کردن به وعده الهی پایبندم، می توانم درک کنم که استاد نصرالله از چه حرف می زند. من حضور شریف او را قدر می گذارم که هر روز تسلیحات یهودی به دنبال شکار او هستند. و از صمیم قلب به آن یهودیتی احترام و ارادت دارم که «نتورِی کارتا» نماینده آن است، گروهی کوچک از خاخام ها و مومنان واقعی شریعت موسوی که دولت اسراییل را در حکم «توهین به مقدسات» و «مقابله با خداوند» معرفی می کنند و از همین رو همیشه مورد اذیت و آزار هستند. اگر مقامات واتیکان هنوز از مومنان واقعی خداوند بودند، نباید با به اصطلاح اسلام گرایان «میانه رو»(امثال عربستان و ترکیه) و خاخام های صهیونیست منادی مرگ و ویرانی از در آشتی در می آمدند، بلکه می بایست برادران حقیقی خود را در حزب الله و «نتورِی کارتا» تشخیص میدادند. با این وجود، اتحاد میان همه آن هایی که «به خداوند توسل می جویند»، اتفاق خواهد افتاد. من تاکید دارم که به چنان روزی امید داشته باشیم و برای تحقق آن دعا کنیم. گرچه (تا آن روز) قطعا باز حزب الله در فهرست گروههای تروریستی وارد میشود، چه از سوی آمریکاییها (بخوانید صهیونیستها) و حتی، با فتنه انگیزی سعودیها، در جهان عرب سنی، تا «اسلام» همچنان از منابر و تریبونهای وهابیون تبلیغ شود، که ضد همه گونه معنویت هستند. با این وجود، اسلام معتدل این جا (نزد حزب الله) است.
در آخر، ذکر یک گزارش اجمالی، که بی شباهت به یک لطیفه تاریخی نیست، خالی از لطف نیست. «ایهود اولمرت»، نخست وزیر صهیونیستها که دستور حمله به جنوب لبنان را در 2006 صادر کرده بود، اکنون در 70 سالگی، در زندان است تا محکومیت 19 ماهه خود را به جرم فساد مالی و ایجاد مانع در برابر اجرای قانون بگذراند. «موشه کتساو» (موسی قصاب)، رییس وقت اسراییل، با شکایت منشیهایش به جرم تجاوز باید چند سالی را در زندان بگذراند. ژنرال «دن هالوتس»، فرمانده نیروی هوایی اسراییل که مسوول شخم زدن زیرساختهای غیرنظامی بیروت در جریان جنگ 2006 بود، به جرم سوء مدیریت و اتلاف منابع با خفت از ارتش بیرون انداخته شد.
منبع: مشرق
سلام .
خیلی مطلب خوبی بود ، با خواندن این مطلب احساس غرور به آدم دست می دهد .
واقعا ممنون .
فرم در حال بارگذاری ...
چگونه میتوانیم بـا امـام زمـان عجلاللهتعالیفرجهالشریف ارتباط داشته باشیم؟
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395چگونه میتوانیم بـا امـام زمـان عجلاللهتعالیفرجهالشریف ارتباط داشته باشیم؟
حیات انسانی و معقول بشر در گرو پیوند با حقایق وحیانی قرآن کریم است، چراکه وحی یگانه عامل زندگیبخش بشر و پیروی از دستورها و آموزههای آن، زمینه ساز باریابی به زندگی معقول و مطلوب است: …
آیةاللهالعظمی جوادی آملی:
حیات انسانی و معقول بشر در گرو پیوند با حقایق وحیانی قرآن کریم است، چراکه وحی یگانه عامل زندگیبخش بشر و پیروی از دستورها و آموزههای آن، زمینه ساز باریابی به زندگی معقول و مطلوب است:
«استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم»؛ (انفال/24)
«من عمل صالحاً من ذکر او انثی وهو مؤمن فلنحیینه حیوةً طیبة» (نحل/97)
عترت طاهره که یکی از دو ثقل بهجا مانده از رسول گرامی است، همتای قرآن و همدوش آن است و بر همین اساس، احکامی که درباره قرآن ثابت است، در مورد عترت طاهره نیز ثابت خواهد بود، از اینرو ارتباط با امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف نیز زندگیبخش و تأمینکننده حیات معقول و مطلوب آدمی است، چون نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم چنانچه قبلاً بیان شد عدم معرفت و پذیرش ولایت امام معصوم زمان را مایه مرگ جاهلی برشمردند و آنچه نبودش مرگ جاهلانه میآورد، بودنش حیات عاقلانه را تأمین خواهد کرد و آنکه معرفت و ولایت را فهمید، همواره خویش را در معرض ارتباط با امام معصوم عصر خویش مینهد.
...
ارتباط با مقام شامخ ولایت و اتصال روح و قلب انسان با امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف خویش، نهتنها حیات معقول را تأمین میکند بلکه نقایص بشر را نیز تتمیم میسازد، چراکه او کعبه حقیقی و حقیقت کعبه است: کعبه زمینی، محاذی بیت معمور است و آن بیت برابر عرش خداست. فرشتهای خاص مأمور بنای بیت معمور شد تا فرشتگانی که مقام انسانیت را به خلافت نشناختند و تسبیح و تقدیس خویش را برای نیل به مقام خلافت الهی کافی دانستند و سپس با تنبیه خداوند به معرفت اوج مقام والای انسان کامل بار یافتند، بر گرد آن طواف کنند و با این عبادت، نقص کار خود را ترمیم کنند.
ساختمان کعبه نیز برای طواف بر گرد آن جهت ترمیم و جبران همه قصورها و تقصیرها بهویژه غفلت از مقام انسانیت، و سهو و نسیان یا عصیان در پیشگاه خلیفةاللهی انسان است، (کافی/4/188 ـ 187) از اینرو بهترین تنبه برای طایفان غافل و حاجیان ذاهل و معتمران متساهل، تدارک جهل و جبران غفلت درباره خودشناسی و معرفت مقام شامخ انسان کامل و خلیفه عصر حضرت بقیةالله عجلاللهتعالیفرجهالشریف است، تا چون فرشتگان، طواف مقبول و سعی مشکور داشته باشند.
▪ چگونگی ارتباط با امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
تشرف بیواسطه و مستقیم به محضر نورانی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف لیاقت و شایستگیهایی ویژه میخواهد، از اینرو تنها اوحدی از موحدان به باریابی محضر مطهرش توفیق مییابند.
هر خارق عادت یا کرامتی که به دست ناشناسی صورت میگیرد و فیضی از ناحیه او به دیگران میرساند، از سرچشمه فیاض امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف جاری میگردد؛ اما چنین نیست که آن ناشناس لزوماً وجود مبارک ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف باشد بلکه آن حضرت شاگردان صالحی دارد که به امر ایشان گره از کار فروبسته دیگران میگشایند و واسطه رسیدن فیض امام به آنان میشوند.
آنچه برای همگان ضروری و میسور است، ایجاد و حفظ ارتباط روحی و معنوی با آن حضرت است که در پرتو رعایت ادب حضور و ارتباط با آن حضرت تحصیل خواهد شد.
انجام دادن مستحبات و اعمال صالح به نیابت از آن حضرت و اهدای ثواب آن به ارواح طیب عترت طاهره علیهمالسلام از بهترین راههایی است که میتواند ارتباط انسان با آن وجود مبارک را تأمین کند و بهترین حالت در چنین نیابتی، آن است که انسان در برابر عمل خویش از آن امام خواستهای نداشته باشد، چراکه از قدر عملش میکاهد: چون خواسته ما به قدر ادراک ماست و ادراک ما بیشتر به حجاب تمنیات ما محجوب است، مطلوب متوقع ما نیز محدود خواهد بود؛ پس بهتر است که برابر این ادب، به پیشگاه آن حضرت چیز خاصی را پیشنهاد ندهیم، زیرا او از آن دسته است که «سجیتهم الکرم»، (برگرفته از زیارت جامعه کبیره که در آن ائمه علیهمالسلام چنین خوانده میشوند «عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم» (البلدالامین/302؛ من لایحضره الفقیه/2/615)) بنابراین شایسته آن است که در انتظار عطای او باشیم، چراکه آنچه آن حضرت به اقتضای سجیه کریم خویش عطا میکند ماندنی است.
البته این سخن بدین معنی نیست که انسان اگر مشکل خاصی دارد، با امام خویش در میان نگذارد و از او نطلبد بلکه مقصود آن است که در انجام دادن اعمال صالح به نیابت از آن حضرت، طلبی نداشته باشد و پیشنهادی ندهد تا آنان درخور خویش عطا کنند؛ نه در اندازه مطلوب محدود ما. آنان چون درخور خویش عطا کنند، هم قابلیت و ظرفیت میبخشند و هم مقبول و مظروف؛ و گاه گرچه به شخص عطا میکنند، ظهور و فضل عطایشان جامعهای را بهرهمند میسازد؛ مانند آنچه حضرت رضا علیهالسلام به شاگرد خویش جناب زکریابن آدم در برابر استجازه او برای خروج از قم فرمود: شما در قم بمانید. خدای سبحان به برکت شما عذاب را از مردم قم برمیدارد، آنگونه که به برکت مزار پدرم عذاب را از ساکنان آن منطقه برداشته است. (الاختصاص/87/ح6262) این نمونهای از آن عطایاست که به شخصی چنان لطفی میکنند که چون پیکرش در زمینی مدفون شود، آن برکت در تمام آن شهر جریان یابد.
از دیگر آداب حسنه در ارتباط با امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف ادب برخاستن به احترام نام مبارک ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف است که در میان شیفتگان و پیروان خاندان عصمت علیهمالسلام ، سنتی دیرپاست.
منبع: افق حوزه
فرم در حال بارگذاری ...