به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»، یکی از ماجراهایی عجیبی که در این چند سال اخیر به وجود آمده است و منشأ خیرات و برکات بسیاری شده است، جریان راهپیمایی اربعین حسینی علیه السلام است، این کشش و جاذبه حسینی نشان می دهد که ما همگی محتاج نور مولایمان هستیم و خدا در این صحنه دارد به همه از این نور میچشاند، جالب است هر کسی در به این سفر میرود ـ حتی برای اولین بار ـ دیگر جداییاش از آن ممکن نیست، وقتی از سفر باز میگردد، به دنبال فراهم کردن مقدمات سفر بعدی است و این اوج نیازمندی ما و جاذبه این نور را میرساند، نوری که در طول تاریخ بسیاری را در خود سیراب کرد و به بهترین و بلکه عالیترین جایگاهها رساند. خدا این نور را از ابتدای ولادت امام حسین علیه السلام جریان و پیوسته آن را گسترش داد، امروزه پس از گذشت قرنهای متمادی شاهد گسترش این نور در صحنه اربعین در حدی وسیع هستیم، طوری که این نور انسانهای بسیاری از سراسر کشورهای جهان به این نقطه عالم میخواند، به عبارت دیگر میتوان گفت امام حسین علیه السلام مردم را با نورشان بیشتر جذب میکنند تا با خونشان.
برای افزایش روزی چه دعایی بخوانیم؟
نوشته شده توسطرحیمی 18ام آبان, 1395
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/3421820341/profile_pictures/_evocache/www.pichak.net-04.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1467439735)
با سلام وخداقوت
انشاالله در پناه حق موفق وموید باشید
التماس دعا………
یا حسین
فرم در حال بارگذاری ...
نظر رهبر معظم انقلاب درباره پیادهروی اربعین
نوشته شده توسطرحیمی 18ام آبان, 1395رهبر معظم انقلاب در ابتدای درس خارج فقه مورخ 94/9/9 مطالبی در تجلیل از حرکت عظیم پیاده روی اربعین بیان فرمودند که نظر به اهمیت آن، از نظر خوانندگان عزیز میگذرد.
… این روزها روزهای نزدیک به اربعین است. پدیده بینظیر و بیسابقهای هم در این سالهای اخیر بهوجود آمده و آن، پیادهروی میان نجف و کربلا یا بعضی از شهرهای دورتر از نجف تا کربلا است؛ بعضی از بصره، بعضی از مرز، بعضی از شهرهای دیگر، پیاده راه میاُفتند و حرکت میکنند. این حرکت حرکت عشق و ایمان است؛ ما هم از دور نگاه میکنیم به این حرکت و غبطه میخوریم به حال آن کسانی که این توفیق را پیدا کردند و این حرکت را انجام دادند:گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوئیمبُعد منزل نبوَد در سفر روحانی(۱)
همانطور که عرض کردیم، این حرکت حرکت عشق و ایمان است؛ هم در آن ایمان و اعتقاد قلبی و باورهای راستین، تحریککننده و عملکننده است؛ هم عشق و محبّت. تفکّر اهلبیت و تفکّر شیعی همینجور است؛ ترکیبی است از عقل و عاطفه، ترکیبی است از ایمان و عشق؛ ترکیب این دو. این آنچیزی است که در سایر فِرَق اسلامی، خلأ آن محسوس است؛ سعی هم میکنند گاهی به یک نحوی این خلأ را پُر کنند، [امّا] نمیشود؛ چه کسی مثل خاندان پیغمبر -این عناصر برجسته، ممتاز، نورانی، ملکوتی- وجود دارد در بین معتقَداتِ(۴) شُعبِ دیگرِ اسلامی، که اینجور مردم به آنها عشق بورزند، به آنها تعامل کنند، با آنها حرف بزنند، به آنها سلام کنند و از آنها انشاءالله جواب بشنوند؛ چهکسی دیگر وجود دارد؟ این است که این یک فرصتی است در اختیار پیروان اهلبیت؛ این زیارت ائمّه (علیهمالسّلام)، این معاشقه معنوی با این بزرگواران، این زیارتهای سرشار از مفاهیم عالی و ممتاز که در اختیار ما است.
...
فرم در حال بارگذاری ...
تمرین گذشتن از خود
نوشته شده توسطرحیمی 18ام آبان, 1395از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمودند:
در زیارت حسین علیه السلام بر تو لازم است که به برادران مؤمن پريشان خود احسان كنى، و اگر كسى را ببينى كه خرجىاش تمام شده از او دستگيرى كرده، و خرجى خود را بين او و خود به طور برابر قسمت كنى
در این سفر، تندتر رفتن و جلو زدن از دیگران و زودتر رسیدن به حرم هنر نیست. هنر آن است که اگر در راه به پیرمردها و پیرزنهایی برخورد کردیم که از حمل وسایل خود ناتوان شدهاند بایستیم و به آنها کمک کنیم.
بهترین فرصت برای ثواب جمعکردن همینجاهاست. ممکن است حتی عراقیهایی که در حال خدمت به زوار امام حسین هستند به کمک نیاز داشته باشند.
از کمک به آنها دریغ نکنیم و در ثوابی که میبرند شریک شویم. احترام میهمانها و میزبانهای اباعبدالله را نگهداریم و آنها را اکرام کنیم. اصلاً یکی از هدفهای این سفر، تمرین دستگیری از دیگران و گذشتن از خود است.
حواســـــــــمان باشد…
در این سفر، تندتر رفتن و جلو زدن از دیگران و زودتر رسیدن به حرم هنر نیست. هنر آن است که اگر در راه به پیرمردها و پیرزنهایی برخورد کردیم که از حمل وسایل خود ناتوان شدهاند بایستیم و به آنها کمک کنیم.
بهترین فرصت برای ثواب جمعکردن همینجاهاست. ممکن است حتی عراقیهایی که در حال خدمت به زوار امام حسین هستند به کمک نیاز داشته باشند.
از کمک به آنها دریغ نکنیم و در ثوابی که میبرند شریک شویم. احترام میهمانها و میزبانهای اباعبدالله را نگهداریم و آنها را اکرام کنیم. اصلاً یکی از هدفهای این سفر، تمرین دستگیری از دیگران و گذشتن از خود است.
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/3980183068/profile_pictures/_evocache/chrysanthemum.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1544699651)
سلام دوست عزیز ممنونم از وبلاگ قشنگتون به ما هم سری بزنید
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/htsrv/getfile.php/azmezohoor_20_.jpg?root=user_86&path=profile_pictures/azmezohoor_20_.jpg&mtime=&size=crop-top-64x64)
مثل همیشه عالی بود…
احسنت
ممنون از نظرتون
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/f.ahmadiyan/profile_pictures/_evocache/228103_342776575814520_1952214243_n.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1423920014)
سلام
ان شا الله زیارت نصیبمون بشه و اینها را رعایت کنیم
فرم در حال بارگذاری ...
در دعوت دیگران به خوبیها لازم نیست خود انسان عامل باشد.
نوشته شده توسطرحیمی 17ام آبان, 1395اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! میگویم: «اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمیشدیم»؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ «ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العلماء أن یعلّموا»
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم»
سؤال: گاهی انسان به خود اجازه منبر رفتن نمیدهد، چون میداند به تمام آنچه میگوید، عمل نمیکند. آیا این کار درست است؟
جواب: یک نفر را به راه آوردن، یک سنی را شیعه کردن، یک کافر را مسلمان نمودن، از اهم واجبات است، چه ربطی به فاسق بودن انسان دارد؟!از این گذشته، آنچه را که دیگران نمیتوانند بگویند، بگوید. مانند فضائل اهلبیت علیهمالسلام، تا گفتارش بر خلاف کردارش نباشد.
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.
...
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبی و وصی، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدآیت آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العلماء أن یعلّموا ».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم »
وفّقنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین.
مشهد، ربیع الثانی1420
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/f.ahmadiyan/profile_pictures/_evocache/228103_342776575814520_1952214243_n.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1423920014)
سلام برام جالب بود چون هر وقت میخوام برخی از طلاب را نصحیت کنم یاد این میفتم که خودمم پر از اشتباهم
فرم در حال بارگذاری ...
عقل میگوید حضور در زیارت اربعین واجب است.
نوشته شده توسطرحیمی 17ام آبان, 1395![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/f.dehsangi/profile_pictures/_evocache/35574781_233860273880302_2246812239963095040_n.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1557162402)
با سلام و احترام خدمت تو دوست عزیز
مطلبت مثل همیشه زیبا بود
بازهم به وبلاگ ما سر بزنید خوشحال میشم
اللهم عج ولیک الفرج
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/htsrv/getfile.php/azmezohoor_20_.jpg?root=user_86&path=profile_pictures/azmezohoor_20_.jpg&mtime=&size=crop-top-64x64)
منوووووووووون از نظرت دوست گلم
همچنان منتظر انتقادات و نظرات سازندتون “می مونم"!!!!
جمله استمراری است…….!
احسنت بر مطلبتون
فرم در حال بارگذاری ...
چرا «استکبار» و نه امپریالیسم؟
نوشته شده توسطرحیمی 17ام آبان, 1395یکی از چیزهائی که در هر حرکت عمومی و در هر نهضت لازم است، این است که بر اساس تفکرات و مبانی پایهای این نهضت و این جریان، هم بایستی «واژهسازی» بشود… لذا ما به جای استعمالات و اصطلاحاتی که بین چپروها و مارکسیستها و اینها معروف بود، اصطلاح «استکبار» را، اصطلاح «استضعاف» را، اصطلاح «مردمی بودن» را مطرح کردیم و آوردیم. ما آوردیم، یعنی انقلاب آورد، نه اینکه اشخاص خاصی در این زمینه تأثیر حتمی و قاطعی داشته باشند. (۱۳۹۰/۰۷/۲۲)
«استکبار» و «استکبارستیزی» از جمله کلیدواژههایی است که در ادبیات امام خمینی رحمةاللهعلیه پرتکرار است. اگر بخواهیم براساس رویکرد تحلیل گفتمانی بدان توجه کنیم، باید گفت این کلیدواژهها از جمله دالهای مرکزی گفتمان امام عظیمالشأن محسوب میشود. همین نکته در مورد رهبر فرزانهی انقلاب نیز صدق میکند. ایشان نیز در گفتار خود از «استکبار» و «استکبارستیزی» بهصورت متناوب استفاده میکنند.
برای آنکه بخواهیم دکترین «استکبارستیزی» را در نظام اندیشگی امام خمینی رحمةاللهعلیه و رهبر انقلاب مکانیابی کنیم، لازم است به زمینه و زمانهی شکلگیری آن توجه کنیم. امام خمینی رحمةاللهعلیه در زمانهای نهضت انقلاب اسلامی را آغاز کرد که آمریکا بهعنوان مهمترین قدرت جهانی (که ایران تحت نفوذ آن بود)، بزرگترین مانع تحقق این خواسته و پیشرفت جامعهی ایران محسوب میشد. به همین جهت، محور اصلی مبارزاتی و کنشگری سیاسی امام خمینی رحمةاللهعلیه در طول دوران نهضت، مبارزه با آمریکا بهعنوان دشمن اصلی و دستنشاندهی آن در کشور (شاه) و منطقه (رژیم صهیونیستی) قرار داشت. همین رویکرد در دوران حضرت آیتالله خامنهای نیز ادامه پیدا کرده است و فقط بهجای دولت دستنشانده، با پدیدهای پیچیدهتر تحتعنوان «اندیشهی وابستگی»، مقابله میکند. نقد اندیشهی وابستگی در مقابل نظریهی استقلال -که یکی از علل موجدهی انقلاب اسلامی است- از سوی رهبر انقلاب، بدان جهت است که گرچه «دولت دستنشانده» در ایران با پیروزی انقلاب اسلامی پایان یافت، اما «تفکر وابستگی» متأسفانه همچنان در جامعهی ایران وجود دارد و حتی برای آن تئوریپردازی میشود.
تفسیر رهبران انقلاب از آمریکا، ذیل نظریهی «استکبار» صورتبندی میشود. آنان محور مبارزهی خود را استکبار قرار دادهاند و آمریکا را بهعنوان نمود اصلی آن ترد کردهاند.
...
pan style="font-family: IRANSans,arial,helvetica,sans-serif; font-size: small;">دورهی رهبری | دشمن اصلی | نمود جهانی | نمود منطقهای | نمود داخلی |
امام خمینی | استکبار | آمریکا | رژیم جعلی صهیونیستی | دولت دستنشاندهی پهلوی |
آیتالله خامنهای | آمریکا | رژیم جعلی صهیونیستی | اندیشهی وابستگی و توسعهی وابسته |
![*](http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif)
همانطور که گفته شد مهمترین صورتبندیای که امام خمینی رحمةاللهعلیه از آمریکا بهعنوان دشمن اصلی و شیطان بزرگ ارائه میکرد، واژهی «استکبار» است. این در حالی بود که در آن زمانه که مهمترین دشمنان آمریکا چپها و مارکسیستها بودند، مهمترین ویژگی آمریکا و علت دشمنیها با آمریکا، ذیل صورتبندی نظری «امپریالیسم» بیان میشد. نظریهی امپریالیسم دلالت بر وضعیتی «اقتصادی-سیاسی» داشت که در آن وضعیت، کشور قدرتمند کشور ضعیفتر را به انقیاد خود جهت استثمار، بهرهبرداری و سوداندوزی بیشتر قرار میداد. از دوران امام راحل عظیمالشأن تا به امروز نیز مهمترین صفت آمریکا که دشمنیها با او را توجیه میکند، امپریالیستی بودن دولت آمریکاست. اما امام خمینی رحمةاللهعلیه از این واژه و نظریه و منطق برای مخالفت با آمریکا استفاده نکرد و به جای آن، آمریکا را مظهر «استکبار» و مستکبر زمانه خواند. لغت استکبار کلیدواژهای قرآنی است که در آیات زیادی تکرار شده است. برای مثال میفرماید: «فاستکبرتم»؛ شما استکبار و گردنکشی کردید.۱ «کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها»؛ آیات ما را تکذیب کردند و از پذیرش آن تکبر ورزیدند.۲ امام نیز با رجوع به ترمینولوژی قرآن کریم، مهمترین صفت آمریکا و علت مخالفت خود با آمریکا را مستکبر بودن دولت آمریکا دانستند و در اینباره فرمودند: «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است و تا این سلطهطلبان بیفرهنگ در زمین هستند، مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آنها عنایت فرموده است، نمیرسند.»۳
از سویی دیگر، بر خلاف وضعیت امپریالیسم، استکبار دلالت بر وضعیتی «روانی-سیاسی» دارد، نه لزوماً اقتصادی-سیاسی که بهموجب آن، مستکبر بر مخاطبین و مواجهین خود کبر و تکبر میورزد و ایشان را «تحقیر» میکند. دلیل مخالفت امام با این وضعیت و اتخاذ دکترین استکبارستیزی، به این جهت بود که نتیجهی رابطهی استکباری، شکلگیری «تحقیر ملی و هویتی» در سطح یک کشور، وادادگی در برابر قدرت دشمن و تسلیمبودگی در برابر آن و در نهایت، عقبماندگی است. یعنی نتیجهی رابطهی مستکبر و مستضعف، تحقیر، تسلیم و نهایتا عقبماندگی یک کشور است. وضعیتی که در آن، «ما نمیتوانیم» در جامعهای نهادینه میشود. یعنی دقیقا همان کاری که به تعبیر رهبر انقلاب، در دوران معاصر بر سر جامعهی ایران آورده شد و ژن ما نمیتوانیم را در آن تزریق کردند.
![*](http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif)
به همین علت، امام خمینی رحمةاللهعلیه ریشهی اصلی مشکلات کشور، جهان اسلام و مستضعفین عالم را تحقیر ملتها و نبود عزت در میان ایشان بهواسطهی روحیهی استکباری غرب و آمریکا میدانست. لذا دکترین مبارزاتی خود را تحتعنوان «استکبارستیزی» دنبال میکرد. نامگذاری ۱۳ آبان، سالروز تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا، بهعنوان «روز جهانی مبارزه با استکبار جهانی» توسط ایشان را نیز میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد.
استکبار را بشناسید
همچنین رهبر انقلاب نیز بهعنوان شارح این دکترین، همواره بر استکباری بودن روحیهی آمریکا و تحقیر ملتها بهواسطهی این روحیه، تأکید و بر مبارزه با آن پافشاری میکنند. در اینباره ایشان نیز میفرمایند: «آمریکا یک مستکبر به تمام معناست. مسئلهی ما هم فقط نیست. مسئلهی دنیاست. مسئلهی دنیای اسلام است. آمریکاییها نسبتبه همهجای دنیا این روح استکباری را دارند. در جنگ بینالملل دوم، بعد از آنی که ژاپن را شکست دادند، پایگاه در آنجا درست کردند که هنوز پایگاه آمریکاییها در ژاپن هست. ژاپنیها با این همه پیشرفتهای علمی، هنوز نتوانستند پایگاه آمریکا را در ژاپن جمع کنند. آنجا پایگاه نظامی دارد؛ به مردم ظلم میکنند، اذیت هم میکنند، تو روزنامهها هم آمد، خبرگزاریها هم گفتند؛ تجاوز به نوامیس و کارهای خلاف دیگر، اما هنوز در آنجا هست. در کرهی جنوبی هم پایگاههای آمریکا هنوز هست. در عراق، نقشهی آمریکا این است که پایگاه بسازد و پنجاه سال، صد سال در عراق مستقر بشود و در افغانستان، چون افغانستان نقطهای است که اگر آنجا پایگاه داشته باشند، میتوانند بر کشورهای آسیای جنوب غربی، بر روسیه، بر چین، بر هند، بر پاکستان و بر ایران تسلط داشته باشند. دارند این همه آنجا تلاش میکنند، برای اینکه آنجا پایگاه دائم درست کنند و بمانند. این معنای استکبار است.»۴
با مدنظر قرار دادن آنچه بیان شد، میتوان دریافت که دکترین استکبارستیزی که از سوی رهبران انقلاب طرح میشود، پاسخی است به وضعیت عقبماندگی جامعهی ایران؛ پاسخی که مهمترین علت عقبماندگی جامعهی ما و دیگر جوامع بشری را حاصل وضعیت روانی-اجتماعی میداند. وضعیتی که بهموجب آن، تحقیر و از دست رفتن اعتمادبهنفس ملی و عزت ملی، موجب شکسته شدن مقاومت، وادادگی و بیعملی سیاسی-اجتماعی جوامع میشود. این کار با وجه استکباری غرب و آمریکا صورت میپذیرد. وجهی که رهبران انقلاب برای پیشرفت و آبادانی جامعهی خود همواره به مقابله با آن پرداختهاند و در مقابل آن، بر استقلال سیاسی، فرهنگی، فکری و اقتصادی، عزت ملی و اعتمادبهنفس ملی تأکید کردهاند. با لحاظ موارد فوق، دکترین استکبارستیزی وجهی عقلانی از اندیشهی رهبران انقلاب است که در کلانرویکرد پیشرفت اسلامی-ایرانی، قابل تحلیل است.
پینوشتها:
۱. سورهی جاثیه، آیهی ۳۱.
۲. سورهی اعراف، آیهی ۴۰.
۳. امام خمینی(ره)، کلمات قصار، فصل پنجم: سیاست خارجی، ص۱۵۱، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(ره).
۴. بیانات در دیدار دانشآموزان در آستانهی ۱۳ آبان، ۱۲ آبان ۱۳۸۸.
مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
فرم در حال بارگذاری ...
وضعیت آب و هوای نجف و کربلا در ایام اربعین +جدول
نوشته شده توسطرحیمی 17ام آبان, 1395وضعیت آب و هوای نجف و کربلا در ایام اربعین در تصویر زیر قابل مشاهده است.
منبع: تسنیم
فرم در حال بارگذاری ...
پیادهروی اربعین، بهترین فرصت برای تزکیه روح
نوشته شده توسطرحیمی 17ام آبان, 1395ماجرای اربعین که مدلی از کاروان امام حسین علیه السلام است، بهترین فرصت برای لبیک گفتن فریاد «هَل مِن مُعین» امام حسین علیهالسلام و نیز بهترین فرصت برای کسانی است که به دنبال تزکیه نفس در معیت امام عالم هستند تا نفس خود را از بند تمنیات دنیا رها کنند.
کاروان امام حسین (علیهالسلام) و وجه کشتی نجات و مصباح هدایت حضرت، ضمن اینکه در طول زمان جریان دارد، درسها و آزمونهای تکرارپذیری دارد که هر بار به اشکال مختلف بروز میکند. حال در مقطعی قرار داریم که خداوند متعال به واسطه نور و مغناطیس حسینی علیه السلام ماجرای پیادهروی اربعین را رقم زده است و نه تنها دلهای مشتاقان بلکه دلهای کفار و مشرکین را به سوی امام حسین علیه السلام جلب کرده است.
در واقع ماجرای پیادهروی اربعین طبق شواهد فراوانی که وجود دارد، مدلی از کاروان امام حسین علیه السلام در سال 61 هـ ق است. امام حسین علیه السلام در ابتدای قیامشان فرمودند: «مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا؛ هرکس میخواهد در راه ما بذل جان کند و در لقای خداند توطن کند، با ما سفر کند». در ماجرای اربعین ملاحظه میکنیم مردم از جان و مال خود ـ که نشأتگرفته از روحیه شهادتطلبی است ـ میگذرند و مانند کاروانیان امام حسین علیه السلام با یک هدف مشترک که همان رسیدن به لقای امام حسین علیه السلام است و در بیابانی خشک و دور از دغدغههای دنیایی و به صوت کاروانی حرکت میکنند. حال باید ماجرای کسانی که در سال 61 هـ ق نخواستند با کاروان نور همراهی کنند و خطبههای پر معنای امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها برای ما تداعی شود. ماجرای اربعین که مدلی از کاروان امام حسین علیه السلام بهترین فرصت برای لبیک گفتن فریاد «هَل مِن مُعین» حضرت و نیز بهترین فرصت برای کسانی است که به دنبال تزکیه نفس در معیت امام عالم هستند تا نفس خود را از بند شهوات دنیا رها کنند، زیرا کسانی که در ماجرای کربلا پاسخ مثبت به امام حسین علیه السلام دادند، اهل بذل جان و گذر از دنیای فانی بودند.
بنابراین عدهای به علت حب شهوات، دنیاگرایی و دلایل اقتصادی و معیشتی و افرادی نیز به دلایل استراتژیک و منش سیاسی با امام حسین علیه السلام همراه نشدند، زیرا زمان قیام امام حسین علیه السلام ، وقت تحلیل نبود بلکه موسم همراهی با امام عالم بود. در ماجرای اربعین حسینی نیز باید مدتی را فارغ از تعلقات و مشغولات دنیایی بود و دل را روانه حریم امام حسین علیه السلام کرد، زیرا دلها و فطرتها گواه است که امام زمان(عج) و دیگر اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام بیشترین حضور و اثرگذاری را در کربلا دارند.
در ماجرای قیام امام حسین علیه السلام افرادی که با تحلیلی هرچند صحیح از ادامه همراهی با امام حسین علیه السلام بازماندند، در واقع خود را بیبهره گذاشتند. امام صادق علیه السلام در پاسخ کسی که پرسید علت عدم همراهی حنفیه چه بود، پاسخ دادند یک چیز میگویم و دیگر هیچ چیز نپرس. امام حسین علیه السلام از مکه به حنفیه نامه نوشت: «فَأِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اُسْتُشْهِدَ وَمَنْ لَمْ یلْحَقْ بِی لَمْ یدْرِک الْفَتْحَ؛ هرکس به من ملحق شد، شهید خواهد شد و هر کس مرا همراهی نکرد، فتح و گشایش به خود نخواهد دید؛ والسلام». (کامل الزیارات :باب 23/75)
باشگاه خبرنگاران تسنیم«پویا»
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/f.dehsangi/profile_pictures/_evocache/35574781_233860273880302_2246812239963095040_n.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1557162402)
با سلام مطالبتون فوق العاده است
لطفا به وبلاگ ماهم سر بزنید
فرم در حال بارگذاری ...
کسی که معرفت اهلبیت علیه السلام را دارد، عشق به کربلا در دلش زنده است.
نوشته شده توسطرحیمی 17ام آبان, 1395بیانات رهبر معظم انقلاب درباره اربعین حسینی
شروع جاذبه مغناطیس حسینی در روز اربعین است، جابر بن عبدالله را از مدینه بلند میکند و به کربلا میکشد، این، همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرنهای متمادی در دل من و شماست.
...
در ادامه به بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در توصیف وقایع روز اربعین اشاره میشود:
چه آمدن خاندان پیغمبر در روز اربعین به کربلا ـ که بعضی روایت کردهاند ـ درست باشد یا درست نباشد، ظاهرا در این تردیدی نیست که جابربنعبدالله انصاری به همراه یکی از بزرگان تابعین ـ که نام او را بعضی عطیه گفتهاند، بعضی عطا گفتهاند و احتمال دارد عطیه بن حارث کوفی حمدانی باشد؛ به هر حال یکی از بزرگان تابعین است که در کوفه ساکن بوده ـ این راه را طی کردند و در این روز بر سر مزار شهید کربلا حاضر شدند. شروع جاذبه مغناطیس حسینی در روز اربعین است، جابربنعبدالله را از مدینه بلند میکند و به کربلا میکشد، این، همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرنهای متمادی، در دل من و شماست، کسانی که معرفت به اهلبیت دارند، عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است، این از آن روز شروع شده است، عشق به تربت حسینی و به مرقد سرور شهیدان سیدالشهداء علیه السلام .
جابر بن عبدالله جزو مجاهدین صدر اول است، از اصحاب بدر است، یعنی جابر بن عبدالله قبل از ولادت امام حسین، در خدمت پیغمبر بوده و در کنار او جهاد کرده است. کودکی، ولادت و نشو و نمای حسین بن علی علیه السلام را به چشم خود دیده است. جابر بن عبدالله به طور حتم بارها دیده بود که پیغمبر اکرم، حسین بن علی را در آغوش میگرفت، چشمهای او را میبوسید، صورت او را میبوسید، پیغمبر به دست خود در دهان حسین بن علی علیه السلام غذا میگذاشت و به او آب میداد، اینها را به احتمال زیاد جابر بن عبدالله به چشم خود دیده بود. جابر بن عبدالله به طور حتم از پیغمبر به گوش خودش شنیده باشد که حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتاند. بعدها هم بعد از پیغمبر، موقعیت امام حسین، شخصیت امام حسین ـ چه در زمان خلفا، چه در زمان امیرالمومنین، چه در مدینه و چه در کوفه ـ اینها همه جلو چشم جابر بن عبدالله انصاری است، حالا جابر شنیده است که حسین بن علی را به شهادت رساندهاند. جگرگوشه پیغمبر را با لب تشنه شهید کردهاند، از مدینه راه افتاده است، از کوفه، عطیه با او همراه شده است.
عطیه روایت میکند که: «جابر بن عبدالله به کنار شط فرات آمد، آنجا غسل کرد، جامهی سفید و تمیز پوشید و بعد با گامهای آهسته، با احترام به سمت قبر امام حسین علیه السلام روانه شد، آن روایتی که من دیدم اینطور است، میگوید: وقتی به قبر رسید، سه مرتبه با صدای بلند گفت: «الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر»؛ یعنی وقتی که میبیند که چطور آن جگرگوشه پیغمبر و زهرا را، دست غارتگر شهوات طغیانگران، اینطور با مظلومیت به شهادت رسانده، تکبیر میگوید. بعد میگوید: از کثرت اندوه، جابر بن عبدالله روی قبر امام حسین علیه السلام از حال رفت، غش کرد و افتاد، نمیدانیم چه گذشته است، اما در این روایت میگوید، وقتی به هوش آمد، شروع کرد با امام حسین علیه السلام صحبت کردن، «السلام علیکم یا آل الله، السلام علیکم یا صفوه الله».
(بیانات رهبر معظم انقلاب 85/1/1)
فرم در حال بارگذاری ...
اشعار شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام/ ویژه ماه صفر
نوشته شده توسطرحیمی 17ام آبان, 1395به مناسبت شهادت امام حسن علیه السلام در این گزارش اشعاری را که در وصف امام حسن علیه السلام سروده شده است می خوانیم.
در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست
زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست
باید به بال رفت و درآورد گیوه را
در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست
تو بی وسیله هم بلدی معجزه کنی
دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست
بوی طعام سفره، خودش میکشد مرا
تا خانهی تو راهنما احتیاج نیست
خواهش نکرده اهل کرم لطف میکنند
این جا به التماس گدا احتیاج نیست
اصلاً پی معالجه ی این جگر مباش
“بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست”
محشر برای رو شدن اعتبار توست
کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟
تو با سکوت کردن خود، جنگ میکنی
تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست
وقتی نداشت مادر تو سنگ قبر هم
دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست
شعر از علی اکبر لطیفیان
...
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو غنچۀ سر در گریبانی نداشت
آسمان چشم تو از ابر غم لبریز بود
غیر اشک و خون دل، این ابر بارانی نداشت
سینۀ تو، میزبان داغ و درد و رنج بود
این مصیب خانه کم دیدم که مهمانی نداشت
تو همان سردار تنهائی که در قحط وفا
غم به غیر از سینۀ تو بیت الحزانی نداشت
نی، ز تو آموخت پنهان کردن غم را به دل
گر نمی آموخت از تو، نی نیستانی نداشت
صبر تو شد چلچراغ نهضت سرخ حسین
هیچ کس مانند تو عمر درخشانی نداشت
بعد چندین سال رنج و خوردن خون جگر
زهر پایان داد بر آن غم که پایانی نداشت
تیرهای کینه وقتی بر تن پاکت نشست
چون حسینت هیچ کس حال پریشانی نداشت
روی بال قدسیان تا گلشن فردوس رفت
عاقبت سامان گرفت آن دل که پایانی نداشت
لاله ها همچون «وفائی» گریه کردند از غمت
غنچه ای در باغ هستی لعل خندانی نداشت
شعر از سید هاشم وفایی
هر نگاهت شکيب مي بارد
چشم هايت خلاصهی صبر است
همهی عمر پر تلاطم تو
لحظه لحظه حماسهی صبر است
نقش انگشترت حکايت داشت
عزّتت را کسي نمي فهمد
چه غمي جانگداز تر از اين
ساحتت را کسي نمي فهمد
چشم بارانی ات پریشان از
ظلمت سرد اين کوير شده
چقدر اين قبيله بي دردند
چشم هايت چقدر پير شده
باز از آسمان روشن عشق
ماجراي هبوط معنا شد
صلح و … تنهائي ات رقم مي خورد
غربت اين سکوت معنا شد
نور حق را چه زود مي پوشاند
سايه هاي کبود بد عهدي
که به چشمان روشنت آقا
مي رود باز دود بد عهدي
چشم هاي تو پر شفق گشته
ابرواني پر از گره داري
لشکر تو عجب وفادارند
بين محراب هم زره داري
آسمان هم به گريه افتاده
همنوا با صداي زخمي تو
در مدائن هنوز شعله ور است
غربت کربلاي زخمي تو
چقدر چشم هاي يارانت
عشق و دلداگي نثارت کرد!
دست بيعت شکن ترين مردم
خيمه ات را چه زود غارت کرد
مي کشد دست هاي بي رحمي
آخر از زير پات سجاده
بين محراب عجب غريبانه
آسمان روي خاک افتاده
حضرت آسمان! چهل سال است
جهل اين قوم خسته ات کرده
خون شده قلبت از زميني ها
بي وفايي شکسته ات کرده
حاجت تو روا شده ديگر
شب اندوه رو به پايان است
ولي از داغ اين غريبستان
چشم هايت هنوز گريان است
لحظه هاي وداع جاري بود
شعلهی غربت و مروري سرخ
چه گريزي به کربلا مي زد
از دل لحظه ها عبوري سرخ:
هيچ روزي شبيه روز تو نيست
تير و شمشير و تيغ و سر نيزه
به تن تو دخيل مي بندند
نيزه در نيزه ، نيزه در نيزه
* نقش انگشتر حضرت: العزةُ لله
شعر از یوسف رحیمی
شرر زهر جفا سوخته پا تا سر من
آب گردید چو شمعی همه ی پیکر من
این نه اشک است که بسته ره دیدار به من
دل من سوخته ریزد ز دو چشم تر من
شیون ناله بلند است به غم خانه ما
یا حسن گوید و بر سر بزند خواهر من
یک طرف قاسم و عباس به خود می پیچند
یک طرف نیز حسین اشک فشان در بر من
جگرم در دل تشت است و همه می بینند
که چه آورده غم کوچه و سیلی سر من
کی رود یاد من آن روز که آن شوم پلید
بست در کوچه غم راه من و مادر من
مادر از ضربت سیلی چو گل افتاد به خاک
از همان لحظه شکسته همه بال و پر من
سید محمد جوادی
امشب که فرشتگان سخن می گویند
گویا سخن از زبان من می گویند
ذکر لبشان شنیدنی تر شده است
در ارض و سما حسن حسن می گویند
*
خاک قدمش شمیم جنت دارد
در هر نفسش عطر اجابت دارد
اعجاز محمدی ست در چشمانش
از بس که به جد خود شباهت دارد
*
ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی
آئینه رحمان و رحیم ادرکنی
ای در کرم و سخاوت و آقایی
بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی
*
مانند علی لحن فصیحی داری
در چهره خود نور ملیحی داری
آقا حرم الله شده دلهامان
در هر دل بی تاب ضریحی داری
یوسف رحیمی
از گیسوان بسته گره باز کن که شاید،
بالِ دلِ مرا بگشايند در هوايت
امشب دلم گرفته شبيهِ دلت گرفته
امشب دلم گرفته برايت … دلم … برايت …
بشكن سكوت را ـ كلماتِ جهان فدايت! ـ
بگذار واكُند گره بغض را صدايت
درخود نريز زهرِ جگرسوزِ گريهات را
راضي نشو كه گريه كنند ابرها به جايت
پلكي بزن كه غرق شوَند ابرها در اشكت
چيزي بگو ـ فدايِ لبِ خُشك خوشنمايت! ـ
مانندِ شب بزرگي و همصُحبتي نداري
هرشب به خواب رفته شبِ قدر با دُعايت
مانندِ شب غريبي … مانندِ شب غريبي …
كوهيّ و آشيانة خورشيد، شانههايت
فرزندِ ذوالفقاري و با خون برادر … امّا،
جُز صُلح نيست راويِ دردِ بيانتهايت
امشب دلم گرفته برايت … دلم گرفته …
ميخواهد از خدايِ تو … ميخواهد از خدايت،
تا چون بقيع، دفن شود دفن در كنارت
مانندِ جامِ زهر بيفتد به پيشِ پايت
محمد جواد شاهمرادی
ابری شدم به نیت باران شدن فقط
مور آمدم برای سلیمان شدن فقط
باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست
چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط
باید به شیعه بودن خود افتخار کرد
راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط
دنیای دیگریست اسیری و بردگی
آن هم به دام زلف کریمان شدن فقط
لا یمکن الافرار ز تیر نگاه تو
چاره رسیدن است و قربان شدن فقط
در خانه ی کریم کفایت نمی کند
یک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط
این لطف فاطمه است و عشق است تا ابد
سرمست از نوای حسن جان شدن فقط
فکری برای پر زدن بال من کنید
من را اسیر زلف امام حسن کنید
آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده
بی کس شدی و ناله ی تو بی اثر شده
پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش
خون لخته های روی لبت بیشتر شده
یک چشم خواهرت به تو یک چشم به تشت
تشت مقابلت پر خون جگر شده
از ناله هات زینب تو هل کرده است
گویا که باز واقعه ی پشت در شده
ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو
وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده
می گفت با حسین اباالفضل وقت دفن
این تیرها برای تنش دردسر شده
موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر
دوران غربت حسن اینگونه سر شده
یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد
یک اتفاق بود که او را شهید کرد
مسعود اصلانی
محتاج سفره ات همه حتی کریم ها
خوردند دانه از کرمت یا کریم ها
هر صبح عطر کوی شما می وزد به ما
مستانه می وزد به دل ما نسیم ها
مست است دل ز عهد الست و بربکم
ما سینه میزنیم در غم تو از قدیم ها
از قبر بی ضریح تو خورشید می دمد
ای جان فدای غربت کویت کلیم ها
بر خاک قبر تو همه تعظیم می کنند
بنگر دمی به قامت قامت دو نیم ها
با صادق است و باقر و سجاد هم جوار
یا مجتبی بقیع تو باشد حریم ها
حامد ظفر
آمدی با تجلّی توحید
به زمین آوری شرافت را
ببری از میان این مردم
غفلت و کفر و جاهلیت را
ولی افسوس عدّه ای بودند
غرق در ظلمت و تباهی ها
در حضور زلال تو حتّی
پِیِ مال و مقام خواهی ها
سال ها در کنار تو امّا
دلشان از تب تو عاری بود
چیزی از نور تو نفهمیدند
کار آن ها سیاهکاری بود
در دل این اهالی ظلمت
کاش یک جلوه نور ایمان بود
بین دل های سخت و سنگیِشان
اثری از رسوخ قرآن بود
چه به روز دل تو آورده
غفلت نا تمام این مردم؟
در دل تو قرار ماندن نیست
خسته ای از مرام این مردم
آخرین روزها خودت دیدی
فتنه ای سهمگین رقم می خورد
و شکوه سپاه پر شـورت
باز با خدعه ها به هم می خورد
پیش چشمان گریه پوشت باز
ببرق ظلم را علم کردند
ساحتت را به تهمت هذیان
چه وقیحانه متهم کردند
لحظه های وداع تو افسوس
دل نداده کسی به زمزمه ات
یک جهان راز و یک جهان غم داشت
خنده ی گریه پوش فاطمه ات
بعد تو در میان اصحابت
چه می آید به روز سیره ی تو
می روی و غریب تر از پیش
بین نامردمان عشیره ی تو
خوش به حال ستارگانی که
با طلوع تو رو سپید شدند
از تب فتنه در امان ماندند
در رکاب شما شهید شدند
می روی و در این غریبستان
بی تو دق می کنند سلمان ها
دست های علی و زخم طناب
وای از این ظاهراً مسلمان ها
راه توحیدی ولایت را
همگی سد شدند بعد از تو
جز علی و فدائیان علی
همه مرتد شدند بعد از تو
حیف خورشید من به این زودی
حرف هایت ز یاد می رفت و …
در کنار سقیفه ی ظلمت
هستی تو به باد می رفت و …
شاهدی این همه مصیبت را
این غم و درد بی نهایت را
آه اما کسی نمی شنود
غربت سرخ ناله هایت را:
چه شده از بهشت روشن من
اینچنین بوی دود می آید؟
از افق های چشم مهتابم
ناله هایی کبود می آید
این همان کوثر است ای مردم
پس چه شد حرمت ذوی القربی؟
آه آیا درست می بینم
آتش و بال چادر زهرا
آه تنها سه روز بعد از من
اجر من را چه خوب ادا کردید!
بر سر یاس دامن یاسین
بین دیوار و در چه آوردید!
غربت تو هنوز هم جاریست
قصّه ی تلخ خواب این مردم
منتظر در غروب بی یاری ست
سال ها آفتاب این مردم
یوسف رحیمی
پسر فاطمه ام غصه بود بنیادم
سند غربت من این حرم آبادم
خاک فرش حرم و گنبد من تکه سنگ
صحن من پر شده از غربت مادرزادم
عزت عالمیان بسته به یک موی من است
کی مذل عربم کشته این بیدادم
شاه بی لشگرم و غربت من تابه کجاست…
زهر با سوز تمام آمده بر امدادم
هرچه خوردم ز خودی خوردم و از زخم زبان
تا که جدم زجنان کرد ز غم آزادم*
هم عدو ضربه به من میزد و هم میخندید
از همان کودکیم بیکس و دشمن شادم
هر زمین خورده مرا یاری خود می خواند
چون که در یاری افتاده زپا استادم
هردم از کوچه گذشتم بدنم درد گرفت
سجده بر خاک به مظلومه سلامی دادم
گرچه شد حائل ضربه سه حجاب صورت
خون دیوار در آورده چنان فریادم
یک تنه جمع نمودم بدنش از کوچه
صحنه بردن مادر نرود از یادم
عایشه تیر به تابوت زدو خنده کنان
گفت از داغ دل فاطمه دیگر شادم
قاسم نعمتی
نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا
چقدر محترم است این گدای با آقا
نشسته ام بنویسم حسن ، کریم ، کرم ،
مدینه ، سفره ی آقا ، برو بیا ، آقا
نشسته ام بنویسم به جای العفوم
الهی یا حسن یا کریم یا آقا
تو مهربانی ات از دستگیری ات پیداست
بگیر دست مرا هم تو را خدا آقا
دخیل های نبسته شده زیاد شدند
چرا ضریح نداری ؟ چرا چرا آقا
تویی کریم کرم زاده من گدا زاده
مرا خدا به تو داده تو را به من داده
علی اکبر لطیفیان
خدا را شکر نامت بر لب ماست
که نام تو صفای مکتب ماست
حسینت بر تو ما را رهنمون است
رسیدن بر تو اوج مذهب ماست
اگر اهل مناجات خدایی
نگاه تو صفای هر شب ماست
دوچشمت از گدا خسته نباشد
درت بر سائلان بسته نباشد
نبی هنگام دیدار تو، مدهوش
که دیدار تو از سر می برد هوش
بدی دیگران و خوبی خود
کنی با حسن خلق خود فراموش
ادب سازی کنی، در کودکی هم
به نزد مرتضی هستی تو خاموش
بود عمری که از زهرا بخواهیم
کند ما را به راه تو کفن پوش
اگر از نام ثاراله مستیم
رهین لطف و احسان تو هستیم
تو قرآن کریم و راستینی
خداوند کرم روی زمینی
تمام سوره ی المومنونی
که فرزند امیرالمومنینی
زتو کم خواستن نوعی گناه است
تو دست باز رب العالمینی
تو آنی که بدون شک بگویم
حسین و کربلا می آفرینی
تو با صلحی که اندر کوفه کردی
مسیر عشق را مکشوفه کردی
الا ای که به هر دوران غریبی
نشان تو بود، جانان غریبی
معاویه تو را بهتر شناسد
که تو در لشگر یاران غریبی
زیارتنامه هم حتی نداری
قسم بر تربت ویران غریبی
امام دوم خانه نشینی
زنامردی نامردان غریبی
تو کودک بودی و غربت کشیدی
تو مادر را به خاک کوچه دیدی
جواد حیدری
ناگهان آسمان بهاری شد
عشق در کوچه ها جاری شد
نور ماه مدینه را تا دید
عرق شرم ماه جاری شد
عطر شوق ملک چکید از عرش
قطره قطره چه آبشاری شد
آسمان غرق بوسه اش میکرد
گونه هایش ستاره کاری شد
آسمان خنده کرد و خانه وحی
از غم روزگار، عاری شد
روی پیشانی اش که چین افتاد
خم ابروش ذوالفقاری شد
چه صف کفر را به هم میریخت
بر دل کفر، زخم کاری شد
لحظه ها ماندگار و زیبا بود
روزها مثل روزگاری شد . . .
. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد
و جهان غرق بیقراری شد
اسوه صبر بود و صلح و صفا
او خداوند بردباری شد
زیر پایش خدا غزل می ریخت
غزلی را که از ازل می ریخت
آن امامی که تا سحر امشب
روی لبهای من غزل می ریخت
شب شعر مرا چه شیرین کرد
بین هر واژه ای عسل می ریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل می ریخت
آن کریمی که در پیاله دهر
هرچه میریخت لم یزل می ریخت
از همان کوچه ای که رد می شد
حسن یوسف در آن محل می ریخت
تیغ خصمش ولی به وقت نبرد
رنگ از چهره اجل می ریخت
شتر سرخ را به خون غلطاند
لرزه بر لشگرجمل می ریخت
آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل می ریخت
***
روی لبهایتان دعا دیدیم
در نگاه تو ما خدا دیدیم
ای کریمی که پشت خانه تو
ملک لاهوت را گدا دیدیم
بخدا لحظه لحظه لطف تو را
تک تک ما تمام ما دیدیم
ای مقامت در آسمان بهشت
روی دوش نبی تو را دیدیم
با تو ما در میان خوف و رجا
جبر در اختیار را دیدیم
صبر گاهی حماسه مرد است
پشت صلح تو کربلا دیدیم
. . .
سید حمیدرضا برقعی
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت
“اذا تنفس ِ” باران هوای شبنم تو
تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد
شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو
توئی دوباره پیمبر، محمدی دیگر
چنان که عایشهء دیگری است مَحرم تو
به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو
من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو
تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو
چقدر جملهء"احلی من العسل ” زیباست
و سالهاست همین جمله است مرهم تو
هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من می نویسد از غم تو
گریز می زند از ماتمت به عاشورا
گریز می زند از کربلا به ماتم تو
فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو.
سید حمیدرضا برقعی
همدم یار شدن دیده تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر می خواهد
بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت
بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد
هرکه عاش شده خاکستر او بر باد است
عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد
هنر آن نیست نسوزی به میان اتش
پرزدن در وسط شعله هنر می خواهد
در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه
فقط از گوشه چشم تو نظر می خواهد
ظرف آلوده ما در خور صهبای تونیست
این ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد
زدن سکه سلطانی عالم تنها
یک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد
تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاست
پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست
در کرمخانه حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است
بی حرم شد که بدانند همه مادری است
ورنه در زاویه عرش مقام حسن است
بس که آقاست به دنبال گدا می گردد
ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است
دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم
این مسلمانی ایران ز کلام حسن است
هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید
غربت از روز ازل باده جام حسن است
حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین
هرحسینیه که بر پاست خیام حسن است
اوچهل سال بلا دید بماند اسلام
صبر شیرازه اصلی قیام حسن است
ما گدائیم ولی شاه کریمی داریم
هرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم
تاخداب ا همه حسن خود املایت کرد
چون جلالیت خود آیت عظمایت کرد
تا که در صورت تو عکس خودش را بکشد
همچو نان روی نبی این همه زیبایت کرد
تا که قرص قمر ماه علی کامل شد
پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد
تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بود
باهمه جلوه تورا شاخه طوبایت کرد
ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفت
بسکه مستانه و مبهوت تماشایت کرد
تاکه اثبات شود بر همگان ابتر کیست
پسر ارشد صدیقه کبرایت کرد
تاشوی بعد علی میر بنی هاشمیان
صاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد
بسکه ذات احدی خاطر لعلت می خواست
شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد
انقطاع تو زهر سوز و گدازت پیدا
فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا
سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداست
سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا
هرکه آمد به در خانه تو اقا شد
هرچه جود و کرم از سفره بازت پیدا
گریه دار است چرا زمزمه قرآنت
حزن زهراییت از صوت حجازت پیدا
آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردی
ولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا
وارث پیر مناجاتی نخلستانی
این هم از ناله شبهای درازت پیدا
محرم مادری و از سر گیسوی سپید
دردپنهانی و یک گوشه رازت پیدا
کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشم
روضه خوان حرم وصحن خرابت باشم
روح تطهیر کجا وسوسه ناس کجا
دلبری پاک کجا خدعه خناس کجا
خون دلها وسط تشت به هم می گفتند
جگری تشنه کجا سوده الماس کجا
در چهل غمی که جگرت را سوزاند
ضرب دیوار کجا برگ گل یاس کجا
خانه ای سوخته و دست ز کار افتاده
ورم دست کجا گردش دستاس کجا
ای کفن پاره شده علقمه جایت خالی
بوسه تیر کجا دیده عباس کجا
داغ عباس چه آورد سر اهل حرم
غارت خیمه کجا جوری اجناس کجا
چون دل سوخته و جگرم می سوزد
تن وتابوت تورا تیر به هم می دوزد
قاسم نعمتی
همرنگ پائيزى ولى فصل بهارى
سبزينه پوش خطه زرين تبارى
جود و كرم بيرون منزل صف گرفتند
در كيسه آيا نان و خرمايى ندارى؟
جبريل پر وا كرده و با گردنى كج
شايد ميان كاسهاش چيزى گذارى
وقت عبور از كوچه هاى سنگى شهر
آقا چرا بر دست خود آئينه دارى؟
در گرمدشت طعنه ها دل را نياور
من كه نمىبينم در اينجا سايه سارى
از خاطرات سرد و يخبندان ديروز
امروز مانده جسم داغ و تب مدارى
بر زخمهايى كه درون سينه توست
هر شب سحر با اشك مرهم میگذارى
يك كربلا روضه به روى شانه خود
توى گلو هم خيمهاى از بغض دارى
تشتى كه پاى منبر تو سينه زن بود
حالا چه راه انداخته داد و هوارى
دستم دخيل آن ضريح خاكى تو
شايد خبر از گمشده مرقد بيارى
وقت زيارت شد چرا باران گرفته
خيس است چشم آسمان انگار، آرى
من نذر كردم بعد از آنى كه بميرم
مخفى شود قبرم به رسم يادگارى
روح الله عیوضی
گل کرده در زمین، کَرَم آسمانی ات
آغوش باز می رسد از مهربانی ات
حالا بیا و سفره مینداز سفره دار
حالت خراب می شود و ناتوانی ات
دارد مرا شبیه خودت پیر می کند
جان برده از تمام تنم نیمه جانی ات
یوسف ترین سلاله ی تنها تر از همه
سبزی رسیده تا به لب ارغوانی ات
این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانی ات
باید که گفت هیئت سیّار مادری
خرج عزا شدی و خدای تو بانی ات
زهر از حرارت جگرت آب می شود
می گرید از شرار غم ناگهانی ات
زینب به پای تشت تو از دست می رود
رو می شود جراحت زخم نهانی ات
آقای زهر خورده چرا تیر می خوری؟
چیزی نمانده از بدن استخوانی ات
محمد امین سبکبار
مردی که غربت است همه سوگواره اش
ریزد تمام عمر زدلها شراره اش
از کوچه ی شب است هر آنچه کشیده است
سبزی صورت وجگر پاره پاره اش
تابوت زخمهای تنش را نهان نمود
دنیا ندید آن بدن پر ستاره اش
قاسم که مرد عرصه ی جنگاوری شده
باشد نمایشی ز جهاد هماره اش
بخشید با کرامت سبزش هر آنچه داشت
این است راه عشق نباشد کناره اش
باید که ساخت گنبد او را در آسمان
باید که کرد دست ملک را مناره اش
عمری که در مدینه ی غم خانه کرده است
تنها نسیم بانی بر یادواره اش
شعری سروده ام به هوای بقیع او…
شعری که بود غربت وغم استعاره اش
مهرداد قصری فر
فرم در حال بارگذاری ...