نعمت #محبت حسین(علیه السلام) را ساده نگیر!
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مهر, 1394
شما در معرض بزرگترین نعمت هستید؛ «نعمت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)»، این نعمت را دست کم نگیرید!
در این محرم، مدام دورِ خیمۀ اباعبدالله الحسین(علیه السلام) بگرد، به خودت بپیچ و بگو:
«خدایا! آخر من چطور باید از تو تشکر کنم؟! من مثل مادر بچهمرده برای حسین فاطمه گریه میکنم! میسوزم! دوستش دارم! من چطور تشکر کنم؟!»
یک محرم، ده روز از خدا تشکر کن!
یکبار سجدۀ شکر بهجا بیاور! یکبار!
بگو: خدایا ممنونتم که به من حسین(علیه السلام) دادهای.
میفرماید: «قیمت گریۀ برای حسین(علیه السلام) این است که با یک قطرهاش بهشت بر انسان واجب میشود؛ یک قطرهاش!»
نسبت به نعمت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) سراسر شکر باش،
این نعمت نعمتِ کمی نیست!
این نعمت محبت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را ساده نگیر…
#استاد_پناهیان
یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه
اگر به کربلا بروم:
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مهر, 1394
در اولین قدمم به خاک کربلا خاک می شوم تا طعم شهد شیرین عبودیّت را در کربلا ، این قطعه گم شده بهشت بجشم و به خاک افتم تا شکر گزار آن توفیق بزرگ باشم.
باورم نخواهد شد به کربلا آمده ام ، سرزمین عشق های آسمانی، سرزمین ناله های عاشقانه شبانگاهی ،سرزمین بلندترین حماسه تاریخ ابدیت، سرزمینی که در آن خون اصغر همچو مشتی سهمگین بر دل سنگین آسمان کوبیده شد تا اندکی دل آسمان از آن همه ظلم تاریخ ، به درد آید.
اگر به کربلا بروم ، قطره ای آب خواهم شد در دل فرات تا صدای های های گریه های فرات را بر پیکر قطعه قطعه عباس با تمام وجودم بشنوم.
اما نه !
در خود توان آب شدن را نمی یابم چگونه قطره ای آب باشم و صدای ناله های کودک حسین را بشنوم که از فرط عطش به سختی توان گریه را دارد .
اگر قطره ای آب شوم ،لاجرم نظاره گر ریختن خون خدا در کنار فرات خواهم شد امّا من ضعیف تر از آنم که بتوانم این صحنه را تماشا کنم .اگر قطره ای آب باشم از خود متنفر خواهم شد.
پس اگر به کربلا بروم، قطره ای خون خواهم شد تا از دست حسین علیه السلام به سوی آسمان پرتاب شود تا رضایت خداوند از حسین علیه السلام را طلب کند.امّا من پست تر از آنم که بتوانم خون حسین باشم. پس قطره ای خون خواهم شد تا از پای پر آبله کودک یتیمی بچکد تا ردپایی از مظلومیت در تاریخ بگذارد و فریاد خونخواهی اش را در سرتاسر تاریخ سر دهد، ولی می دانم تاب تحمل آن صحنه ، مرا درهم خواهد شکست.
پس اگر به کربلا بروم قطره ای اشک خواهم شدتا از چشمی بر این همه مظلومیت بچکد . قطره ای اشک خواهم شد تا بچکم و اندکی از این همه آتش غم درونم را سرد کنم.
ای حسین ! ای عطیّه خاصّه الهی بر ما خاکیان بی مقدار ؛ تو به کدامین گناه کشته شدی؟
امّا نه خود می دانم که اگر قطره ای اشک باشم نخواهم توانست برآن همه مصیبت بچکم، زیرامصیبت حسین علیه السلام والاتر از آن است که تنها قطره ای چون من ، ناپاک و بی مقدار، برآن بچکد پس همان خاک خواهم شد و عاشقانه بر مهر عشّاق ابا عبدا… خواهم نشست،
پس همان خاک خواهم شد، آن هم نه خاک کربلا، چون خاک کربلا، خاک بهشت است و من موجودی زمینی و پستم.
خاک خواهم شد، آن هم خاکی بی مقدار که عاشقانه از زیر پای زوّار حسین علیه السلام به هوا خواهم خاست و مستانه در آسمان، از شوق خاک شدن در درگاه حسین، خواهم رقصید.
السلام علیک یا ابا عبداللّه
طلبه دانش آموخته رقیه رحیمی
زخم عشق
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مهر, 1394
این زخم چه زخمی ست که بر پیکر عشق است
ای نیزه کجا می بری این سر ٬ سر عشق است
ای تیر رها گشته چه با حنجره کردی
این حنجره ی سرخ پیام آور عشق است
ای مردم بی عاطفه نفرین به شما باد
کشتید کسی را که هدایتگر عشق است
اینگونه دگر بر بدنش اسب نتازید
این غرق به خون زاده ی پیغمبر عشق است
آزاده نبودید که مردانه بجنگید
جنگیدنتان کی به خدا بر سر عشق است
مبین بروجردی
نتیجه ی عدم اعتماد به خدا
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1394
شخصی به نام حسین بن عُلوان میگوید : در مجلسی که برای کسب دانش شرکت کرده بودیم نشسته بودم و هزینه ی سفر من تمام شده بود . یکی از کسانی که در آن جلسه بود گفت : برای این گرفتاری به چه کسی امیدواری ؟ گفتم به فلانی . گفت : به خدا سوگند ، حاجتت برآورده نمیشود و به آروزی خود نخواهی رسید و مقصودت حاصل نخواهد شد . گفتم : از کجا میدانی خدا تو را بیامرزد ؟ گفت من از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود در یکی از کتابها خواندهام که خدای متعال فرموده است به عزّت و عظمت و شرف و بزرگواری و سلطه ام بر جمیع ممکنات سوگند که آرزوی هر کس را که به غیر من امید بندد نا امید خواهم کرد و لباس ذلّت و خواری بر او خواهم پوشاند و او را از پیش خود می رانم و از فضل خویش دور میکنم . آیا در گرفتاریها غیر من را میطلبد در صورتی که گرفتاریها به دست من است ؟!
آیا به غیر من امید دارد و درِ خانه ی غیر مرا میکوبد با آن که کلید های همه ی درهای بسته نزد من است و درِ خانه ی من به روی کسی که مرا بخواند باز است ؟!
کیست که در گرفتاریهای خود به من امید بسته و من امید او را قطع کرده باشم ؟
چه کسی در مشکلات بزرگی که برای او پیش آمده است به من امیدوار گشته که امیدش را قطع کردهام ؟
من آرزوهای بندگانم را پیش خود محفوظ داشتم و آنها به حفظ و نگهداری من راضی نگشتند و آسمانها را از کسانی که از تسبیح من خسته نمیشوند [ : فرشتگان ] پر کردم و به آنها فرمان دادم که درهای بین من و بندگانم را نبندند ولی آنان [ : بندگان ] به قول من اعتماد نکردند .
آیا کسی که به غیر از من امیدوار است نمیداند که اگر برای او حادثهای پیش آید چه کسی غیر از من میتواند بدون اذنِ من گرفتاری او را برطرف سازد ؟ پس چرا از من رویگردان است با این که از فضل و کَرَم خود چیزی به او دادهام که از من نخواسته بود سپس آن را از او میگیرم و برگشت آن را از من نمیخواهد و از غیر من میطلبد ؟
او درباره ی من چه اندیشهای دارد ؟ من که بدون تقاضا و سؤال به او عطا میکنم ، آیا هنگامی که از من بخواهد به او پاسخ نمیدهم ؟
آیا من بخیل هستم که بنده ام مرا بخیل می پندارد ؟!
آیا هر جود و کَرَمی از من نیست ؟!
آیا عفو و رحمت در دست من نیست ؟!
مگر من محل آرزوها نیستم ؟!
بنابراین چه کسی جز من میتواند آرزوها را قطع کند ؟!
آیا آنها که به غیر من امید دارند نمی ترسند [ از عذاب من یا از این که نعمتهایم را از آنان قطع کنم ] ؟
اگر همه ی اهل آسمانها و زمینم به من امید بندند و به هر یک از آنها به اندازه ی امیدواری همه ی آنان بدهم به اندازه ی عضو مورچه ای از فرمانروایی و قدرت و ملک من کاسته نمیشود و چگونه کاسته شود از ملکی که من سرپرست آن هستم ؟
پس بدا به حال آنها که از رحمتم نا امیدند و بدا به حال آنها که مرا معصیت کرده و از من پروا ندارند .
بنابراین ، انسان باید فقط به خدا اعتماد کند و از دیگران چشم بپوشد که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود :
. . . مَن تَوَکَّلَ عَلَیهِ کَفاهُ . . .
. . . هر کس بر او توکل کند ، خدا او را کفایت میکند . . .
فیلم طنز/ دکتر سلام ۹8ویژهبرنامه «خبرگزاری دانشجو»
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1394ویژهبرنامه «خبرگزاری دانشجو» در دوران «روحانی مچکریم»؛
فیلم طنز/ دکتر سلام ۹۸
راه کنترل غضب
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1394
آدم که عصبانی می شود
نه خدا سرش میشود،
نه دین و نه عقل؛
هر کاری که دلش بخواهد میکند.
بعد که عقلش سر جایش آمد پشیمان می شود[1].
در حالت غضب نه باید حرف زد و نه باید کاری کرد. چون حرف بزنیم گناه میکنیم و اگر کاری هم بکنیم گناه میشود. وقتی غضب از بین رفت آن وقت آدم باید آرام حرفش را بزند. در حال غضب هیچ کاری نباید کرد. چون غضب پرده ضخیمی مقابل عقل و دین و خداست. آدم در آن حال نمیفهمد که خدا چه گفته است، عقل چه گفته است؛ آن چیزی که میخواهد را می گوید، آن هم دیگر پدرِ آن ذخائر معنوی را در می آورد! لذا در حال غضب فقط سکوت توصیه شده است؛ هیچ حرفی هم نباید بزنیم، محلی هم که در آنجا عصبانی شدهایم را ترک کنیم؛ آرام که گرفتیم بعد بیاییم و حرف بزنیم. ولی در آن حالِ غضب اگر یکی به دو کردیم، حتماً در آن گناه خواهد بود :
فحش، بی حرمتی، تهمت و… در آن است. آدم تا خلاص نشود و راحت نشود، رها نمی کند! هر چیز از دستش بر بیاید! تیر، تفنگ، چوب، سنگ، همه را در آن جا مصرف میکند. غضب این طور است، جلوی عقل و دین را میگیرد.
درس اخلاق استاد اخلاق و معرفت حضرت آیت الله خوشوقت اعلی الله مقامه مدرسه علمیه حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه13/08/1389
بهترین کار در نبرد نرم،خلع سلام دشمن است
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1394استاد علیرضا پناهیان: چرا ما باید از یک ادبیاتی استفاده کنیم که هم برای خیلیها سوء تفاهم شود، و هم خیلیها متوجه نشوند؟! اگر با ادبیات واقعبینانه صحبت کنیم و از انقلاب دفاع کنیم، اسلحۀ دشمن را از دستش گرفتهایم. امروز واقعیتها آنقدر به نفع انقلابیگری شده که هیچ نیازی به سخنان آرمانگرایانه نداریم …
هنگامی که ابوموسی اشعری به عنوان نمایندۀ امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حال مذاکره با نمایندۀ معاویه در محل مذاکرات بود، امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او نامهای نوشتند که این نامه در نهج البلاغه آمده است. حضرت در این نامه از قیامت، آرمانهای رسول خدا(ص) یا ارزشهایی که باید حاکم شود، سخن نگفت. بلکه با ادبیات واقعبنیی سخن گفت و فرمود: «ای ابوموسی! تجربه را زیر پا نگذار، کسی که به تجربه و عقل بیاعتنا باشد شقیّ است»
در نبرد افکار و مبارزۀ اندیشهها، کلمات و مفاهیم حکم اسلحهها و مهماتی را دارند که هر کسی در خشاب تفکر خودش ذخیره کرده و آن را به طرف خصم اندیشه میفرستد. نبرد سخت قواعد خاص خودش را دارد. اما در نبرد نرم بهترین نبرد این نیست که شما با اسلحۀ خودت در مقابل دشمن بایستید و از این مهمات علیه یکدیگر استفاده کنید. یعنی بهترین نبرد این نیست که هر کسی از ادبیات خودش علیه ادبیات خصم استفاده کند و آن را بزند یا حقانیت خودش را اثبات کند. بلکه بهترین کار در نبرد نرم این است که طرف مقابل خودت را خلع سلاح کنی. آنوقت او دیگر سلاحی ندارد که بهوسیلۀ آن سلاح، شما را بزند. البته در نبرد سخت هم اگر بشود این کار را انجام داد-یعنی انبار مهمات دشمن را نابود کرد تا مهماتی برای جنگیدن نداشته باشد، خیلی خوب است.
الان احتیاج به «همدلی و همزبانی» داریم و امکاناتش بیش از هر زمانی مهیاست.
شیوۀ همدلی و همزبانی بر اساس آیۀ قرآن
این شیوه از مبارزه در آیات قرآن تصریح شده است، خداوند میفرماید: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ»(نحل/125) یعنی اگر میتوانی با آنها مجادله کن؛ آنهم مجادله به شیوۀ بهتر. این مجادله یعنی اینکه به طرف مقابل بگویی: «تو چه چیزی را قبول داری؟ هر چیزی را قبول داری، از همانجا شروع میکنیم.» نه اینکه بگویی:
«من اینها را قبول دارم و تو آنها را قبول داری، پس بیا با هم بجنگیم!» بلکه معنایش این است که بگوییم: «تو کدام طرف ایستادهای؟ من هم میآیم و همانطرف میایستم و همانطوری که تو نگاه میکنی، نگاه میکنم.» در این صورت هم همدلی بیشتر میشود و هم همزبانی. ضمن اینکه بددلی پیش نمیآید و ناهمزبانیها هم از بین میرود.
الان ما واقعاً در شرایطی قرار گرفتهایم که هم به «همدلی و همزبانی» بیشتر احتیاج داریم و هم امکاناتش را بیشتر از هر زمان دیگری داریم.
در طول انقلاب، جریانهای متعددی سعی کردند انقلابیگری را در مقابل واقعبینی ترجمه کنند
در طول مدت انقلاب جریانهای متعددی سعی کردهاند انقلابیگری را در مقابل واقعگرایی یا واقعبینی ترجمه و تفسیر کنند. گاهی اوقات انگار انسان خوشش میآید که انقلابیگری را در مقابل واقعبینی قلمداد کند، مثلاً اینکه بگوییم: «حضرت ابالفضل(ع) با اینکه عقل به او میگفت: آب بخور! ولی عشق به او میگفت: به خاطر امام حسین(علیه السلام) آب نخور! و او هم آب نخورد و این چقدر زیباست!» یا بگوییم: «آدم انقلابی کسی است که از هستی خودش میگذرد و این چقدر زیباست.»
انگار گاهی اوقات ادبیات انقلابیِ غیرواقعبینانه برای بعضیها قشنگ است. البته گاهی اوقات هم ضرورت دارد که آدم با ادبیاتهای دیگری-مثلاً ادبیات انقلابی،حماسی، آرمانی یا عاشاقانه و از سر شوریدگی، سخن خودش را بگوید. چون گاهی اوقات شما نمیتوانیید واقعیت را برای مخاطب یا مخالف خودت تبیین کنی و توضیح دهی، لذا با ادبیات عاشقانه و حماسی سخن میگویی, ولی الان شرایط ما اصلاً اینگونه نیست.
منبع: بیان معنوی
حماسه حسینی راز پیروزی و رمز تداوم انقلاب اسلامی
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1394حسن استفاده از میراث محرّم
از دیدگاه امام خمینی، نهضت عاشورا دین را احیاء کرد و حاکمیت اللّه، عبودیت خداوند، زدودن طاغوت، نشاندن اوامر و نواهی الهی به جای فرهنگ منحط دستگاه اموی، ارمغان این حماسه شکوهمند بود.
«خطری که معاویه و یزید بر اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند. این یک خطر کمتر از آن بود. خطری که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در می خواستند بیاورند، می خواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند… این خطر را سیدالشهداء دفع کرد…»(1)
حضرت امام حکومت را به عنوان یک مجموعه در نظر می گیرد و نشان می دهد که چگونه تسامح، سهل انگاری و خیانت در انتخاب شخص حاکم که خود گناهی بزرگ است می تواند فساد عملی را به سرعت به ارکان حکومت سرایت دهد و از آنجا تمام شئون اجتماعی و فرهنگی جامعه را مخدوش نماید. عدالت را کم رنگ و دین را از محتوا خالی کند. نفاق و ظاهر سازی، قدرت طلبی و بازگشت به اخلاق جاهلی را ترویج نماید.
آن روح قدسی با پیروی از حضرت اباعبداللّه و با الهام گرفتن از فرهنگ عاشورا بر این حقیقت ثابت یعنی ترسیم دو جناح حق و باطل و مبارزه قاطع با اهل فساد و ستم به معنای عام آن و سازش ناپذیر بودن آن دو یعنی بر همه اصولی که در روش و گفتار رهبر عاشورا مشاهده می نمود تأکید می ورزید و در هدف خود از قاطعیت ویژه و عزم راسخ و تغییر ناپذیری برخوردار بود. حرکت و انقلاب اسلامی را نیز بر اساس همین اندیشه استوار ساخته بود که آثار این فرهنگ و تفکر در سیره و روش او و نیز در سخنانش به روشنی پیداست، در جائی فرموده اند:
«خمینی می تواند تفاهم کند با ظلم؟…
خمینی آنجا هم که بود مجد اسلام را حفظ می کرد، می تواند حفظ نکند؟
اسلامی که پیغمبر اسلام این قدر زحمت کشیده است خمینی و امثال خمینی می توانند یک چیزی بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد.»(2)
جنگ نرم و ابزارهای تغییر فرهنگی
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1394دیر زمانی است که توهم منحصر بودن قدرت به سلاح آتشین، ابطال شده است. اگر افرادی تا اواخر قرن بیستم وجود داشتند که گسترش قدرت نظامی را تنها راه افزایش توان یک کشور قلمداد می کردند، امروز کسی در غلط بودن این نظریه شکی ندارد. رخدادهای چند دهه گذشته اثبات کرده که داشتن تانک مهم نیست؛ مهم این است که چه کسی و با چه درجه ای از ایمان، پشت تانک نشسته است. بسیار اهمیت دارد که یک سرباز، تا چه اندازه قانع شده باشد که «دشمن»، واقعاً دشمن است و مستحق نابودی است. این اقناع به وسیله قدرت نرم انجام می گیرد. از طرف دیگر، قدرت نرم موجب می شود که دشمن قبل از اینکه دست به اسلحه ببرد، قدرت دفاع را از دست بدهد و از مقاومت منصرف گردد.
قدرت نرم دو کارکرد اصلی دارد:
1.کارکرد ایجابی: مشروعیت بخشی به نیروی خودی (حق با ما است) و اقناع مردم برای پشتیبانی از صاحب قدرت؛
2.کارکرد سلبی: مشروعیت زدایی از نیروی دشمن(این افراد شایسته نابودی هستند) و سلب مقاومت از آنها.
در جنگ سخت، تصرف «سرزمین» دشمن و «نابودی» نیروهای او هدف است؛ اما در جنگ نرم، هدف، تفوق بر «افکار» و «استخدام» نیروهای دشمن است.
در جنگ های خونین نظامی، نیروهای دشمن کشته و زخمی می شوند تا یک منطقه به اشغال درآید که با عوارض و تبعاتی همراه است؛ مثلاً دولت مهاجم، اشغالگر، منفور و نامشروع تلقی می شود. همچنین تهاجم به یک کشور هزینه بسیاری را به اشغالگر تحمیل می کند و هزینه تداوم اشغال به مراتب گزاف تر از هزینه اشغال است. تجربه جنگ ویتنام نشان می دهد که ممکن است حتی یک ابرقدرت با وجود تلاش و کوشش نتواند سرزمینی را تصرف نماید. هنوز هم جنگ ویتنام لکه ننگی بر دامان آمریکا محسوب می شود و فراموش نشده است. مبارزات مردم فلسطین گواهی زنده است بر اینکه حتی در صورت اشغال یک کشور، نمی توان صاحب آن کشور شد. صهیونیست ها بیش از ۶۰ سال است که مردم فلسطین را سرکوب می کنندریال اما نتوانسته اند آنها را وادار به تسلیم نمایند.
این مثال ها نشان می دهد که چرا قدرت سخت به تنهایی کافی نیست و به چه دلیل توجه به قدرت نرم افزایش یافته است. همچنین تحلیل بر اساس قدرت نرم توضیح می دهد که چرا آمریکا در ظرف ۱۰ سال دوبار به عراق و افغانستان حمله کرد و هر بار نیز پیروز شد؛ اما جرأت حمله به ایران را ندارد و تمام کارشناسان اذعان دارند که حمله به ایران شکست سختی را به دنبال خواهد داشت.
عمده حوزه عملکرد قدرت نرم در فرهنگ است و با ابزارهای فرهنگی کارویژه ها را محقق می سازد. در جنگ نرم، هدف دستیابی به سلطه فرهنگی است .پیام های فرهنگی ای که به طور عمده از غرب پخش می شود، بر مبنای مدل آمریکایی ساخته شده و احساسی از سلطه جویی فرهنگی را القا می کند.(ولتون ۱۳۸۷: ۱۵)فرهنگ بنا بر تعریف عبارت است از منبع دانش، تجربه، باورها، ارزش ها، نگرش ها، معانی، سلسله مراتب، مذهب، زمان، نقش ها، روابط مفاهیم جهان و اشیای مادی که گروهی از مردم طی نسل ها از طریق تلاش های فردی و گروهی آن را کسب کرده اند. (ولتون ۱۳۸۷: ۱۰۴)