داستان حيرت انگيز بر صيصاى عابد

نوشته شده توسطرحیمی 22ام بهمن, 1391


     بـعـضـى از مـفـسـران و اربـاب حـديـث در ذيـل اين آيات روايتى پرمعنى از عابدى از بنى اسـرائيل بنام (برصيصا) نقل كرده اند كه مى تواند درس بزرگى براى همه افراد بـاشـد تـا هـرگـز بـا طـناب پوسيده شيطان و منافقان به چاه نروند كه رفتن همان، و سرنگون شدن در قعر چاه همان ! و خلاصه داستان چنين است :

     در مـيـان بـنـى اسـرائيـل عـابدى بود بنام (برصيصا) كه زمانى طولانى عبادت كرده بـود، و بـه آن حـد از مـقـام قرب رسيده بود كه بيماران روانى را نزد او مى آوردند و با دعـاى او سـلامـت خود را باز مى يافتند، روزى زن جوانى را از يك خانواده با شخصيت به وسيله برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدتى بماند تا شفا يابد، شيطان در اينجا به وسـوسـه گـرى مـشـغول شد، و آنقدر صحنه را در نظر او زينت داد تا آن مرد عابد به او تـجـاوز كـرد!

     چـيـزى نـگـذشـت كه معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا كه گناه هميشه سـرچـشـمـه گـناهان عظيم تر است) زن را به قتل رسانيد، و در گوشه اى از بيابان دفن كرد!

     بـرادرانـش از اين ماجرا با خبر شدند كه مرد عابد دست به چنين جنايت هولناكى زده ، اين خبر در تمام شهر پيچيد، و به گوش امير رسيد، او با گروهى از مـردم حـركـت كـرد تـا از مـاجـرا بـا خـبر شود، هنگامى كه جنايات عابد مسلم شد او را از عبادتگاهش فروكشيدند، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بياويزند، هنگامى كه بر بالاى چوبه دار قرار گرفت شيطان در نظرش مجسم شد،

     گفت: من بودم كه تو را بـه ايـن روز افكندم! و اگر آنچه را مى گويم اطاعت كنى موجبات نجات تو را فراهم خواهم كرد!

     عـابـد گـفـت چـه كـنـم ؟

     گـفت: تنها يك سجده براى من كن كافى است !

     عابد گفت: در اين حـالتـى كـه مـى بـيـنى توانائى ندارم ،

    شيطان گفت: اشاره اى كفايت مى كند، عابد با گوشه چشم ، يا با دست خود، اشاره اى كرد و سجده به شيطان آورد و در دم جان سپرد و كافر از دنيا رفت!

     آرى چنين است سرانجام وسوسه هاى شياطين ، و منافقانى كه در خط آنها هستند.

آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی

راه شاد کردن ديگران (اخلاق خانواده)

نوشته شده توسطرحیمی 22ام بهمن, 1391

اى کميل خانواده ‏ات را فرمان ده

که روزها در به دست آوردن بزرگوارى،

و شب‏ها در رفع نياز خفتگان بکوشند.

سوگند به خدايى که تمام صداها را مى‏ شنود،

هر کس دلى را شاد کند،

خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد

که به هنگام مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته

و تلخى مصيبت را بزدايد چنان که شتر غريبه را از چراگاه دور سازند.

و قال ع لکميل بن زياد النخعي- يا کميل مر أهلک أن يروحوا في کسب المکارم- و يدلجوا في حاجة من هو نائم- فوالذي وسع سمعه الأصوات- ما من أحد أودع قلباً سروراً- إلا و خلق الله له من ذلک السرور لطفاً- فإذا نزلت به نائبة جرى إليها کالماء في انحداره- حتى يطردها عنه کما تطرد غريبة الإبل.

نهج البلاغه/حکمت257

پناه بردن به حق از ناملايمات

نوشته شده توسطرحیمی 22ام بهمن, 1391

بار خدايا به تو پناه مى آورم

از طغيان آز،

      و تندى خشم،

           و چيرگى حسد،

                    و سستى صبر،

                           و کمى قناعت،

                                  و بدى اخلاق،

     و زياده روى در شهوت، و پافشارى در عصبيت، و پيروى هوا و هوس، و مخالفت با هدايت، و خواب غفلت، و کوشش بيش از اندازه، و انتخاب باطل بر حق، و پافشارى بر گناه، و کوچک شمردن معصيت، و بزرگ شمردن طاعت، و فخر و مباهات با ثروتمندان، و تحقير تهيدستان، و کوتاهى در حق زيردستان خود، و ناسپاسى نسبت به آن که به ما خوبى کرده، يا آنکه ستمگرى را يارى کنيم، يا ستمديده ‏اى را تنها گذاريم، يا آنچه را که حق ما نيست بخواهيم، يا از آنچه که نمى دانيم دم زنيم.

     و پناه مى بريم به تو از اينکه نيت داشته باشيم به کسى خيانت ورزيم، و در کردارمان خودپسندى نمائيم،و آرزوهاى خود را دور و دراز سازيم.

     و به تو پناه مى بريم از زشتى باطن، و ناچيز شمردن گناه، و از چيرگى شيطان بر وجودمان، و از اينکه روزگار ما را به سختى دراندازد، يا سلطان بر ما جور و ستم روا دارد.

     و به تو پناه مى بريم از آلوده شدن به اسراف، و بلاى تنگدستى.

     و به تو پناه مى بريم از سرزنش دشمنان، و نيازمندى به همنوعان، و از زندگى در سختى، و از مرگ ناگهانى و بدون توشه.

     و به تو پناه مى بريم از حسرت و اندوه بزرگ، و مصيبت سترگ، و از بدترين تيره بختى، و بدفرجامى، و نوميدى از ثواب، و فرود آمدن عذاب.

     بار خدايا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا از همه اين امور در پناه رحمتت جاى ده و نيز همه مردان و زنان مؤمن را،

اى مهربانترين مهربانان.

صفحات: 1· 2

ناشناس

نوشته شده توسطرحیمی 12ام بهمن, 1391

     در سالى که محمد خوارزمشاه (ششمين شاه خوارزميان که از سال 596 تا 617 ه . ق که بر خوارزم تا سواحل درياى عمان ، فرمانروايى داشتند) با فرمانروايان سرزمين «ختا» (بخش شمالى چين و ترکمنستان شرقى ) صلح کرد، در سفرى به کاشغر(361) وارد مسجد جامع کاشغر شدم ، پسرى موزون و زيبا را در آنجا ديدم که به خواندن علم نحو و ادبيات عرب ، اشتغال دارد، او بقدرى قامت و زيباروى بود که درباره همانند او گويند:

معلمت همه شوخى و دلبرى آموخت

جفا و عتاب و ستمگرى آموخت

من آدمى به چنين شکل و خوى و قد و روش

نديده ام مگر اين شيوه از پرى آموخت 

     او کتاب نحو زمخشرى (استاد معروف علم نحو) را در دست داشت و از آن مى خواند که :

ضرب زيد عمروا

به او گفتم : «اى پسر! سرزمين خوارزم با سرزمين ختا صلح کردند، ولى زيد و عمرو، همچنان در جنگ و ستيزند. از سخنم خنديد و پرسيد: اهل کجا هستى ؟

گفتم : از اهالى شيراز هستم .

پرسيد: از گفتار سعدى چه مى دانى ؟

دو شعر عربى خواندم ، گفت : بيشتر اشعار سعدى فارسى است ، اگر از اشعار فارسى او بگويى به فهم نزديکتر است ، کلم الناس على قدر عقولهم «با انسانها به اندازه درکشان سخن بگو. » گفتم :

طبع تو را تا هوس نحو کرد

صورت صبر از دل ما محو کرد

اى دل عشاق به دام تو صيد

ما به تو مشغول تو با عمرو و زيد

     بامداد به قصد سفر از کاشغر بيرون آمدم ، به آن طلبه جوان گفته بودم : «فلان کس سعدى است .» او با شتاب نزد من آمد و به من مهربانى شايان کرد و تاسف خورد و گفت : «چرا در اين مدتى که اينجا بودى ، خود را معرفى نکردى ، تا با بستن کمر همت ، شکرانه خدمت به بزرگان را بجا آورم . »

گفتم : با وجود تو، روا نباشد که من خود را معرفى کنم که : «منم »

گفت : «چه مى شود که مدتى در اين سرزمين بمانى تا از محضرت استفاده کنيم ؟ »

گفتم : به حکم اين حکايت نمى توانم و آن حکايت اين است :

بزرگى ديدم اندر کوهسارى

قناعت کرده از دنيا به غارى

چرا گفتم : به شهر اندر نيايى

که بارى ، بندى از دل برگشايى

بگفت : آنجا پريرويان نغزند

چو گل بسيار شد پيلان بلغزند

اين را گفتم و سر روى هم را بوسيديم و از همديگر، وداع نموديم ولى :

بوسه دادن به روى دوست چه سود؟

هم در اين لحظه کردنش به درود

سيب گويى وداع بستان کرد

روى از اين نيمه سرخ ، و زان سو زرد

اگر در روز وداع ، از روى تاسف نمردم ، نپنداريد که انصاف را از دوستى ، رعايت کرده ام .

حکایت های گلستان سعدی

اعتراف به گناه

نوشته شده توسطرحیمی 12ام بهمن, 1391

     پروردگارا سه خصلت مرا از اينکه چيزى از تو بخواهم بازمى دارد،

     و يک خصلت مرا به درخواست از تو ترغيب مى کند،

      آن سه عبارت است از:

     امرى که به آن فرمان داده ‏اى و من در انجامش کندى کردم،

     و کارى که مرا از آن نهى نمودى و به سويش شتافتم،

     و نعمتى که به من بخشيدى ولى در شکر گزاريش کوتاهى کردم.

     اما آنچه مرا بر درخواست از تو ترغيب مى کند احسان توست به آن که با نيت پاک به تو روى آورده، و از طريق خوش گمانى به درگاه تو آمده، زيرا که تمام احسانهايت از روى تفضّل است، و نعمتهايت همه بى سبب و بدون سرآغاز.

     اى خداى من اينک منم که به پيشگاه عزتت همچون تسليم شونده ذليل ايستاده ‏ام،

     و با شرم و حيا همچون نيازمندى عيالوار از تو درخواست مى کنم،

     و معترفم که در هنگام احسان تو جز خوددارى از معصيت طاعتى نکرده‏ ام،

     و هيچ گاه از نعمتت بى بهره نبوده ‏ام،

     خدايا اکنون که در برابرت به زشتى اعمالم اعتراف مى کنم برايم سودى خواهد داشت؟

     و آيا اقرار به زشتى آنچه انجام داده‏ ام مرا از عذاب تو نجات خواهد داد؟

     يا آنکه مرا در اين حالى که هستم مستوجب غضب خود مى دانى؟

     و يا در اين هنگام که تو را مى خوانم اراده عذابى شديد به دنبال من است؟

    پاک و منزّهى، از تو نااميد نيستم در حالى که درِ توبه را به رويم گشوده ‏اى، بلکه سخن بنده ذليل را به زبان مى آورم، بنده‏اى که به خود ستم کرده،

    و حريم حرمت پروردگارش را سبک شمرده، بنده‏اى که گناهش عظيم است و روى هم انباشته، و روزگار از او روى گردانده و عمرش سپرى شده، تا چون نظر کرده که زمان عمل گذشته، و دوران عمر به آخر رسيده، و يقين نموده که پناه گاهى از عذابت و گريزگاهى از انتقامت نيست، با ناله و انابه به سويت رو آورده، و توبه‏ اش را براى تو خالص ساخته، پس با دلى پاک و پاکيزه به سويت برخاسته، و تو را با ناله‏اى سوزناک و آهسته خوانده، در حالى که از شدت تواضع در برابر تو خم گشته، و از سرافکندگى کج و فرومانده شده، و ترس از مقام تو هر دو پايش را به لرزه انداخته، و اشک چشم صفحه رخسارش را فراگرفته، و با اين جملات تو را مى خواند:

صفحات: 1· 2

لا حول و لا قوة الّا باللَّه

نوشته شده توسطرحیمی 12ام بهمن, 1391

از امیر مومنان معنى لا حول و لا قوّة الا بالله، را پرسيدند.

                                              پاسخ فرمودند:

ما برابر خدا مالک چيزى نيستيم،

و مالک چيزى نمى ‏شويم

جز آنچه او به ما بخشيده است،

پس چون خدا چيزى به ما ببخشد که خود سزاوارتر است،

وظايفى نيز بر عهده ما گذاشته،

و چون آن را از ما گرفت تکليف خود را از ما بر داشته است.

   

  و قال علیه السلام و قد سئل عن معنى قولهم

                  - لا حول و لا قوة إلا بالله-

                  إنا لا نملک مع الله شيئاً و لا نملک إلا ما ملکنا- فمتى ملکنا ما هو أملک به منا کلفنا- و متى أخذه منا وضع تکليفه عنا

نهج البلاغه/حکمت 404

عامل موفقيت امام خمینی (ره) و امت از دیدگاه رهبری

نوشته شده توسطرحیمی 12ام بهمن, 1391

     حقيقت اين است که آنچه امام بزرگوار و ملت شجاع ما را در راه اين مبارزه‏ى بزرگ موفق کرد، بصيرت و صبر بود - مقاومتى همراه با بصيرت - همان‏طور که اميرالمؤمنين (عليه‏الصّلاةوالسّلام) فرمود:

      «و لا يحمل هذا العلم الّا اهل البصر والصّبر». علت آن هم اين است که امروز مبارزه با کفر خالص و شرک خالص نيست، تا مطلب روشن، و صف‏بنديها مجزا و جداى از هم باشد؛ بلکه امروز مبارزه با نفاق و دورويى و تزوير و شعارهاى توخالى و دروغ‌زنيها و لاف‌زنيهايى است که بلندگوهاى استکبار را در همه‏ى انحاى عالم پُر کرده است.

      بسيارى دم از طرفدارى از حقوق بشر مى ‏زنند و دروغ مى‏ گويند. بسيارى دم از اسلام مى ‏زنند و دروغ مى‏ گويند. اسلام آنها، اسلام باب طبع و ميل سردمداران استکبار است. بسيارى دم از مساوات و برابرى انسانها مى ‏زدند و مى ‏زنند و دروغ مى‏ گفتند و مى ‏گويند. بنابراين، مبارزه در دوران کنونى، مبارزه يى دشوار است؛ هم به خاطر قدرت زر و زور استکبار، و هم به خاطر قدرت تبليغاتى و توجيه ‏گر دروغگوييها و نفاقهاى استکبار و اياديش.

     انسانهاى بى ‏بصيرت، زود فريب مى ‏خورند. همين امروز هم در دنيا آدمهاى دلسوزى هستند که فريب خورده ‏اند؛ دشمن را نشناخته ‏اند و صف را تشخيص نداده ‏اند.

     در ايران، امام عظيم ‏الشأن ما، به برکت بصيرت مردم - که با صبر و مقاومت آنها همراه بود - اين راه را طى کرد و به موفقيت رسيد. خود او، در ايجاد اين بصيرت و صبر در مردم، بزرگترين مؤثر بود. هرجا در انحاى عالم مبارزه‏ يى صورت مى ‏گيرد، حرکتى مى ‏شود، انسان دلسوزى در پى نجات توده‏ هاى مردم حرکت مى ‏کند، بايد بداند که اين راه، با هوشمندى و بصيرت و نيز با صبر و مقاومت طى‏ شدنى است، و لاغير.

      حقيقت بعدی اين است که همه ‏ى دنيا - هم توده ‏هاى مسلمان و مستضعف و محروم عالم، و هم اردوگاه استکبار - تشخيص داده و فهميده ‏اند که کانون و محور و مرکز اين حرکتى که امروز در جهت آرمانهاى اسلامى در دنيا مشاهده مى ‏شود، جمهورى اسلامى است؛ لذا در درجه ‏ى اول، همه‏ ى دشمنيهاى عالم متوجه ماست. ما در لابلاى سخنان گرم و به ‏ظاهر دوستانه، همواره نشانه‏ هاى خصومت و کينه را مى ‏شناسيم. ما مى ‏دانيم که استکبار نسبت به جمهورى اسلامى و شما ملت و اين امام بزرگوار، چه‏ قدر دشمن است. دشمن چون او را زنده مى ‏داند، يک سر سوزن از دشمنيش با او کم نشده است.

     ايران اسلامى، ايران امام، ايران انقلاب، مرکز و محور حرکت عظيم جهانى مسلمانان است، و به همين نسبت محور دشمني هاست. اين، به‏ جاى آن‏که ما را غمگين کند، خوشحال مى ‏کند؛ و به‏ جاى آن‏که ما را وحشت ‏زده کند، اميدوار مى ‏کند؛ چون نشان مى ‏دهد که ما قدرتمنديم و عليه منافع استکبار و منافع دزدان و غارتگران، همچنان تهديد بزرگى به شمار مى ‏رويم. دشمنى استکبار، ما را مطمئن تر مى‏ کند که راهى را که در حرکت پيشرونده‏ ى انقلاب و سازنده‏ى کشور و جامعه انتخاب کرده ‏ايم، درست و موفق و صائب بوده است. اگر ما در حرکتمان عليه منافع دشمنان بشريت و در جهت مصالح انقلاب و کشور، راه خطا را پيموده بوديم، دشمن اين‏قدر با ما دشمنى نمى ‏کرد.

      امروز همه‏ ى تبليغات جهانى با شيوه ‏هاى مختلف عليه ماست. ممکن است بعضى از راديوها و بعضى از دستگاههاى خبرى و تبليغاتى به ما صريحاً دشنام ندهند، اما اين دليل دوستى آنها نيست. آنها مى‏دانند که دشنام صريحشان به ما، دل ملتهاى عالم را به ما بيشتر نزديک مى‏کند. به همين خاطر، به جاى دشنام صريح، تهمت مى ‏زنند؛ خودشان را به ما نزديک، و ما را به خودشان خوشبين نشان مى‏دهند! اين هم از همان ترفندها و خباثتهاست.

فرازي از بيانات مقام معظم رهبري در مراسم دومين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) 14/3/1370

اصلی ترين سياست استكبار در مقابله با بيداری اسلامی، به جان هم انداختن مسلمانان در كشورهای اسلامی است.

نوشته شده توسطرحیمی 12ام بهمن, 1391

 رهبر انقلاب در جمع مسئولان نظام و ميهمانان كنفرانس اسلامی:  

      هر حركت اختلافی در ميان مسلمانان بطور قطع، بازی در زمين دشمن است.

     به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری در خجسته سالروز ميلاد سراسر نور پيامبر رحمت، حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي (ص) و فرزند گرامي ايشان، حضرت امام صادق (ع)، جمعي از مسئولان نظام، ميهمانان خارجي شركت كننده در بيست و ششمين كنفرانس وحدت اسلامي، سفراي كشورهاي اسلامي و قشرهاي مختلف مردم روز(سه شنبه ۱۳۹۱/۱۱/۱۰ - ۱۲:۰۵ ) با حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي ديدار كردند.

     رهبر انقلاب اسلامي در اين ديدار ضمن تبريك هفدهم ربيع الاول سالروز ميلاد پيامبر اعظم اسلام (ص) و حضرت امام جعفر صادق (ع)، اتحاد اسلامي را يك شعار مقدس و  وحدت ميان امت اسلامي را مهمترين پيام رسالت نبي مكرم اسلام (ص) دانستند و با اشاره به حركت بيداري اسلامي در دنياي اسلام بويژه در شمال افريقا، آن را بخشي از تحقق وعده الهي دانستند و تأكيد كردند:

      امروز اصلي ترين سياست دنياي استكبار براي مقابله با بيداري اسلامي، ايجاد اختلاف و به جان هم انداختن مسلمانان در كشورهاي اسلامي است ، بنابراين وظيفه خطير نخبگان ديني، سياسي و دانشگاهي جهان اسلام تشريح طراحي دشمن براي امت اسلامي و تلاش جدي براي تحقق شعار اتحاد اسلامي است.

     حضرت آيت الله خامنه اي، ‌ماه ربيع الاول را بواسطه ميلاد پيامبر اسلام (ص) و امام صادق (ع)، بهار زندگي و حيات خواندند و خاطرنشان كردند: گرامي داشتن اين ميلاد بزرگ، فقط به جشن و شادي صرف نيست بلكه دنياي اسلام بايد رابطه معنوي، قلبي و عاطفي خود را با نبي مكرم (ص) روز به روز تقويت كند.ايشان يكي ديگر از ضروريات گراميداشت هفدهم ربيع الاول را تبعيت امت اسلامي از دستورات پيامبر اسلام (ص) دانستند و افزودند:

    مسلمانان بايد دستورات آن بزرگوار را در زندگي خود پياده و در مسير دستورات ايشان براي تربيت فردي و اجتماعي و رفتار سياسي در جامعه، حركت كنند.رهبر انقلاب اسلامي شرايط دنياي اسلام را براي پيروي عملي از دستورات حضرت خاتم النبيين (ص) را بواسطه آغاز حركت بيداري اسلامي، مهيا و آماده خواندند و تأكيد كردند: بعد از دهها سال فشار و سلطه غربيها بر دنياي اسلامي، اينك مسلمانان احساس مي كنند كه اسلام، زمينه ساز تحقق عزت، سربلندي و استقلال آنها است و همه آرزوهاي امت اسلامي، ‌مي تواند به بركت اسلام برآورده شوند.

حضرت آيت الله خامنه اي، شكل گرفتن احساس تواناييِ ايستادگي در مقابل استثمار و استكبار دولتهاي غربي، در ميان مسلمانان، و وادار كردن غربيها به عقب نشيني را از بركات بيداري اسلامي برشمردند و افزودند: بيداري اسلامي كه سي و چهار سال قبل در ايران آغاز شد و اكنون در دنياي اسلام در حال گسترش است، از نشانه هاي تحقق وعده الهي و حركت به سمت پيروزي است.

صفحات: 1· 2

شاخص هاي مکتب سياسي امام خمینی (ره)

نوشته شده توسطرحیمی 9ام بهمن, 1391

     من مى ‏خواهم روى مکتب سياسى امام تکيه کنم. مکتب سياسى امام نمى ‏تواند از شخصيت پُرجاذبه‏ ى امام جدا شود.

     راز موفقيت امام در مکتبى است که عرضه کرد و توانست آن را به‏ طور مجسم و به‏ صورت يک نظام، در مقابل چشم مردم جهان قرار دهد. البته انقلاب عظيم اسلامى ما به ‏دست مردم به پيروزى رسيد و ملت ايران عمق توانايى ها و ظرفيت فراوان خود را نشان داد؛ اما اين ملت بدون امام و مکتب سياسى او قادر به چنين کار بزرگى نبود.

     مکتب سياسى امام ميدانى را باز مى ‏کند که گستره‏ى آن حتّى از تشکيل نظام اسلامى هم وسيع‏تر است. مکتب سياسى ‏يى که امام آن را مطرح و براى آن مجاهدت کرد و آن را تجسم و عينيت بخشيد، براى بشريت و براى دنيا حرف تازه دارد و راه تازه پيشنهاد مى ‏کند. چيزهايى در اين مکتب وجود دارد که بشريت تشنه‏ ى آنهاست؛ لذا کهنه نمى‏ شود. کسانى که سعى مى‏ کنند امام بزرگوار ما را به عنوان يک شخصيت متعلق به تاريخ و متعلق به گذشته معرفى کنند، در تلاشِ خود موفق نخواهند شد. امام در مکتب سياسى خود زنده است، و تا اين مکتب سياسى زنده است، حضور و وجود امام در ميان امت اسلامى، بلکه در ميان بشريت، منشأ آثار بزرگ و ماندگار است.

      مکتب سياسى امام داراى شاخص هايى است. من امروز چند خط از خطوط برجسته ‏ى اين مکتب را در اين‏جا بيان مى ‏کنم.

     يکى از اين خطوط اين است که در مکتب سياسى امام، معنويت با سياست در هم تنيده است. در مکتب سياسى امام، معنويت از سياست جدا نيست؛ سياست و عرفان، سياست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سياسىِ خود بود، سياست و معنويت را با هم داشت و همين را دنبال مى‏ کرد؛ حتّى در مبارزات سياسى، کانون اصلى در رفتار امام، معنويت او بود. همه‏ ى رفتارها و همه‏ ى مواضع امام حول محور خدا و معنويت دور مى ‏زد. امام به اراده ‏ى تشريعى پروردگار اعتقاد و به اراده‏ ى تکوينىِ او اعتماد داشت و مى ‏دانست کسى که در راه تحقق شريعت الهى حرکت مى ‏کند، قوانين و سنت‏ هاى آفرينش کمک کار اوست. او معتقد بود که: «وللَّه جنود السّماوات و الأرض و کان اللَّه عزيزاً حکيما». امام قوانين شريعت را بستر حرکت خود مى‏ دانست و علائم راهنماى حرکت خود به‏ شمار مى ‏آورد. حرکت امام براى سعادت کشور و ملت، بر مبناى هدايت شريعت اسلامى بود؛ لذا «تکليف الهى» براى امام کليد سعادت به‏ حساب مى ‏آمد و او را به هدفهاى بزرگِ آرمانى خود مى‏ رساند…

     شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعيين‏ کننده بودن اراده‏ ى انسان. در مکتب سياسى امام، هويت انسانى، هم ارزشمند و داراى کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتيجه ‏ى ارزشمندى و کرامت داشتن اين است که در اداره‏ ى سرنوشت بشر و يک جامعه، آراء مردم بايد نقش اساسى ايفا کند. لذا مردم‏ سالارى در مکتب سياسى امام بزرگوار ما - که از متن اسلام گرفته شده است - مردم ‏سالارىِ حقيقى است؛ مثل مردم ‏سالارى امريکايى و امثال آن، شعار و فريب و اغواگرىِ ذهن هاى مردم نيست.

صفحات: 1· 2

...شب عشق است و غزلی خوانی باران

نوشته شده توسطرحیمی 9ام بهمن, 1391

 

http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/21.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/21.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/21.gif


امشب،شب عشق است و غزل خوانی باران

 

http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/21.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/21.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/21.gif


 

     امشب خدای هستی بخش به یمن میلاد دردانه اش بساط عشق را بر پا نموده و باران رحمتش را سرازیر؛ تا به گنجایش ظرف دلمان آن را پر کنیم.

     الها!

     چگونه شکرگزار کرامت این نعمتت باشیم که حقیقت وجودش را جز ذات پاک ربوبیتت و فرزندان پاکش،کسی نشناخت،

     پروردگارم تو را سپاس بی حدو اندازه می گویم،که عشق و ارادتِ رسول رحمت را نصیب مان کردی!

     مولودی را که هنگام ولادتش، نور وجودش مابین مغرب و مشرق را فرا گرفته و عطر حضورش، بهار را به ارمغان آورد،

     فرستاده ای که نور خلقتش قبل از آسمان ها و زمین، عرش و دریا خلق شد!

     آفریده ای که مایه آرامش زمین شد، همو که از تولدش، شیطان لعین مأیوس شد و ناله زد!

     به راستی که چقدر خوشوقتیم که بهانه، خلقتمان آفریده ای است از جنس درخشنده گی نور خدا!

سلام و درود بر او  و سلاله پاکش.

…. اگر عاشقی کنی و جوانی

عشق محمد بس است و آل محمد

رقیه رحیمی