موضوع: "شعر"
نیست کوچک او بزرگ عالم است/شعر شب سوم محرم
نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395
نیست کوچک او بزرگ عالم است
کی سه ساله ؟ پیر بازار غم است
وای اگر می ماند ، اگر قد میکشید
دلبر عالم در این عمر کم است
مُحرم حج حسین بن علیست
در حریم کبریایی مَحرم است
کسب فیض از دامن عباس کرد
پس یقین مانند او صاحب دم است
در مسیر جذب عشاق حسین
بر سر دوش رقیه پرچم است
روز محشر دستگیر ما همه است
دست او در دستهای فاطمه است
سیدحسین میرعمادی
اشعار آئینی ویژه شب چهارم محرم/زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395
اشعار آئینی ویژه شب چهارم محرم
ای برادر بگو چکارکنم
ناله از بی کسی خود نزنی
می شود تاکه زنده ام اینقدر
حرف دل واپسی نزنی
..
من نمردم که ایستاده ای و
مثل ابر بهاری می باری
همه رفتند با اجازه ی تو
تو نگفتی که خواهری داری
..
بعد پنجاه سال خواهر تو
آمده حرف آبرو بزند
به امید اجازه دادن تو
آمده زینبت که رو بزند
..
بچه ها بین خیمه منتظرند
و به دست خودم کفن شده اند
خون شیر است در رگ آن ها
هر دوتا هدیه های من شده اند
..
نا امیدم نکن برادر جان
چادر مادرم که یادت هست
قسمش را که رد نخواهی کرد
آتش و معجرم که یادت هست
..
مادرم پشت در که یادت هست
هیزم و کوچه ها که یادت هست
به روی چادرش برادر جان
وای من رد پا که یادت هست
..
پس قسم می دهم اجازه بده
بچه هایم به پات سر بدهند
بچه هایم کمند می شد کاش
خواهرانت برات سر بدهند
..
گفته ام با نبردشان من را
پیش چشم تو روسپید کنند
مثل لیلا و نجمه زینب را
بروند مادر شهید کنند
…
دوست دارم که پای غربت تو
زیر شمشیردست وپا بزنند
مویشان را کسی به پنجه گرفت
جای مادر تو را صدا بزنند
…
ای برادر نگاه خواهم کرد
که خدایی شیره خواره شوند
با سر داس و نیزه وشمشیر
لحظه ای که پاره پاره شوند
…
این همه نیزه آمده اما
بدترین نیزه نیزه کوفه است
دلم از کوفه زخم ها دارد
کوفه عهد و وفاش معروف است
مسعود اصلانی
اشک میبارم به یاد قامت مردی که میافتد
نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395
غلامعلی حداد عادل که در ادبیات بیشتر به عنوان رئیس بنیاد سعدی و فرهنگستان زبان و ادب فارسی شناخته میشود، در سال 95 برای نخستین بار مجموعه شعر خود را با عنوان «هنوز هم» منتشر کرد. از جمله شعرهای این کتاب می توان به شعر وی درباره امام حسین (علیه السلام) اشاره کرد.
وی در شعر خود با عنوان «در عزای اشرف اولاد آدم» میگوید:
در عزای اشرف اولاد آدم زار میگریم
بر شهید کربلا می گریم و بسیار می گریم
یاد میآرم لب عطشان گلهای پریشان را
همچو ابر نوبهاری بر گل و گلزار میگریم
اشک میبارم به یاد قامت مردی که میافتد
جویباری بیقرارم پای سروی زار میگریم
در غم چشمان خون افشان و دستان جدا از تن
دست بر سر می زنم با دیده خونبار می گریم
قصه شام غریبان را چو شب ها یاد می آرم
همچو شمعی در دل شب با تن تب دار می گریم
در وداع تلخ و درد آلود زینب با حسین خود
با دل خونین چو یاری در وداع یار می گریم
گر ببینم نیش خواری خون چکان در دامن صحرا
با خیال پای طفلی مانده از رفتار می گریم
کاروانی در اسارت می رود با کوله بار غم
من چو طفلی بر سر هر کوچه و بازار می گریم
درد بی درمان غم بی گریه آرامی نمی گیرد
چاره بیچارگان اشک است و من ناچار می گریم
شعر حاج محمود کریمی برای حضرت رقیه
نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395حاج محمود کریمی از مداحان کشورمان شعری را درباره حضرت رقیه ( سلام الله علیها ) خوانده است در این شعر می خوانیم:
ما که بودیم اهل پرده نشین
عالمی چون رکاب و ما چو نگین
ما که بودیم انفطار سما
ما که بودیم افتخار زمین
در کمال وقار و حریت
با اسارت شدیم خاک نشین
ای به افلاک رفته از سر نی
ای به خاک اوفتاده از سر زین
بار دیگر بتاب ای مهتاب
از سر نیزه حال عمه ببین
بعد تو ای تمام دلخوشی ام
خنده هایم همان و گریه همین
گوشوارم فتاد با سیلی
گوش ها هم سبک شد هم سنگین
گله ای دارد این گل بی تاب
من که آب و گلم با توست عجین
با سر خود هر کجا رفتی
هدف سنگ آن و نیزه این
بارش سنگ در محل یهود
خورد بر لعل و گونه ها و جبین
امشبی را بیا به منزل ما
قدمت روی چشم ای شه دین
بزم ما خاکی است خاکی باشد
روی دامان خاکی ام بنشین
درد دارد زخم گوشم از گلویم بیشتر
نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395مهدی رحیمی از شاعران آیینی کشورمان، تا کنون بیش از 10 مجموعه را با عناوینی چون «ارواح در ترخیص»، «انار پا به ماه»، «بین الغزلین» و «پاییزهای بیچمدان» منتشر کرده است.
وی بنیانگذار قالب شعری جدید «غزال» است. از جمله شعر های وی می توان به اثرش درباره «حضرت رقیه (سلام الله علیها)» اشاره کرد:
گوش کن تا دردهایم را بگویم بیشتر
گیسوان غرق خونت را … ببویم بیشتر
در بیابان بودم و ترسیده بودم بارها
هر قدر از پشت سر، از روبرویم بیشتر
هر قدر از دست تازیانهاش کردم فرار
آن سیاهی باز میآمد، به سویم بیشتر
هر چه کمتر گریه کردم، هرچه کمتر گم شدم
هی تبسم کرد و زد سیلی به رویم بیشتر
من به خود گفتم میآید؛ بچه ها گفتند نه
ریخت از عباس آنجا آبرویم بیشتر
از همان عصری که دیدم خیمه ها آتش گرفت
با همه قهرم و لیکن، با عمویم بیشتر
بعد از آن روزی که من از قافله جا مانده ام
عمه دقت میکند هر شب به مویم بیشتر
از همان روز است که قطره به قطره جای آب
لخته لخته می چکد خون از وضویم بیشتر
عمه می داند ولیکن من نمی دانم چرا
درد دارد زخم گوشم از گلویم بیشتر
او گلی گم کرده دارد من پدر گم کرده ام
من تو را از عمه جان باید بجویم بیشتر
سروده شاعری که هر بیتاش «آفرین» داشت در رثای امیرالمومنین علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 29ام شهریور, 1395سید محمدمهدی شفیعی شاعر جوان و روحانی کشورمان سرودهای را در رثای امیرالمومنین علیه السلام سروده است.
سید محمدمهدی شفیعی از شاعران جوان و روحانی کشورمان که چندی پیش در محضر رهبر معظم انقلاب سرودهای زیبا را به شهدای مدافع حرم تقدیم کرد و موجب شد رهبر معظم انقلاب برای هر یک از ابیات آن یک آفرین بگویند، سرودۀ جدید خود را بر اساس خطبه شقشقیه امیرالمومنین علیه السلام به این امام همام تقدیم کرده است.
متن کامل شعر به شرح ذیل است:
در چشم تو شهود شگفتی هست، آن را به جز شهید نمیفهمد
آیینه خواست کشف کند آن را، وا کرد چشم و دید نمیفهمد
از کوهسار معرفتت آری این سیل حکمت است شده جاری
هرکس که دل نداد نمینوشد، هرکس که دل برید نمیفهمد
یک عمر اگرچه غرق شد آنگونه در واژههای معجزهآمیزت
دریای اشکهای تو را در چاه ابن ابیالحدید نمیفهمد
گفتی که تن به سجده نمیدادم معبود را اگر که نمیدیدم
گفتی و قرنهاست که حرفت را عرفان بایزید نمیفهمد
شیرینی شروع تو را آری غیر از خدای کعبه نمیداند
شهد شهود «فزت و رب» ات را بیشک به جز شهید نمیفهمد
شعر قاسم صرافان برای امام علی علیه السلام (عید غدیر)
نوشته شده توسطرحیمی 28ام شهریور, 1395
شعر قاسم صرافان برای امام علی علیه السلام (عید غدیر)
مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی!
دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی!
شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی!
«اليوم» چه کردي که خرابت شده احمد
«اکملت لکم» گفته و راحت شده احمد
اين سلسله عشق به موي تو رسيده
سيب دل عشاق به جوي تو رسيده
اين عقل به سر منزل روي تو رسيده
هي گشته و آخر به سبوي تو رسيده
خاتم به تو باليده که پايان پيامي
هم نقطهي آغازي و هم ختم کلامي
من عاشق آن لحظه که انگشتريت را …
مجنونِ تو وقتي رجز خيبريت را …
ديوانهي آن دم که دمِ حيدريت را …
وحي آمده تا گوشهاي از دلبريت را …
دل بردهاي از دختر يک دانهي هستي
تا خانهي کوثر شده ميخانهي هستي
امشب صد و ده مرتبه ديوانه ترم من
شمعي؛ صد و ده مرتبه پروانه ترم من
ساقي! صد و ده مرتبه پيمانه ترم من
مست توام و از همه فرزانه ترم من
در دست نبي دست تو يا دست خدا بود
حق داشت محمد که چنین مست خدا بود
درويش، علي گو شده، دف ميزند امشب
در شادي شاهيِّ تو کف ميزند امشب
هر نادعلي گو به هدف ميزند امشب
زهرا به دلش مُهر نجف ميزند امشب
دور تو حرا آمده با کعبه بگردد
مهیا باش آقا خواهد آمد
نوشته شده توسطرحیمی 26ام شهریور, 1395
نوری درخشید و به عالم روشنا داد
هادی شد و ره را نشان بر آشنا داد
ظلمت زدود از دهر و چندان فیض بخشید
تا بر کویر جانمان آب بقا داد
آیات قرآن را تلاوت کرد و تفسیر
تا سینه ها را جلوه ای از هل اتی داد
حقِّ صراط المستقیم اش را ادا کرد
وقتی که دل را نوری از خیر النسا داد
شعر شجرة الملعونه به بهانه سالروز شهادت شهدای منا
نوشته شده توسطرحیمی 16ام شهریور, 1395(شعر براساس فرمایشات رهبری)
فرمانده ی ما با صلابت گفت :
عید است امّا ما عزاداریم
اندازه ی صدها نفر حاجی
از این سعودی ها طلبکاریم
فرمانده ی ما با صلابت گفت:
ظالم دگر بدبخت خواهد بود
آری همه عالم بداند که
برخورد ایران سخت خواهد بود
فرمانده ی ما با صلابت گفت:
دست خدا پشت و پناه ماست
ای حزب شیطان یادتان باشد
این آخرین هشدار حزب الله ست
آداب اسلامی ست تا اینجا
ما خویشتن داری اگر کردیم
موذی گری هاتان اگر باقیست
از این مواضع باز می گردیم
زهری که در جان تو می ریزیم
در کام ما طعم عسل دارد
کوچکترین بی احترامی هم
از سمت ما عکس العمل دارد
ذریّه ی سعد أبی وقّاص !
دنیا و عقبی أخسر الناسید
آقای ما ذریّه ی زهراست
آقای ما را خوب بشناسید
آقای ما لب تر کند فوراً
سربازهایش دور او هستند
مثل همان روزی که خون دادند
راه ورود بعث را بستند
ما نسل سرخ کربلای پنج
ما فاتح فتح المبین هستیم
ما ذوالفقارانیم و در دستِ
مولا امیرالمومنین هستیم
پایان این تلخیِّ روز افزون
شیرین ترین تقدیر این دنیاست
صاحب حرم، احرام می بندد
آن روز، روز مهدی زهراست
حمید رمی
اشعار شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 11ام شهریور, 1395
اینها به جای اینکه برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند
یا جای اینکه آب برایت بیاورند
همراه نالهی تو چه رقصی به پا کنند
باید فرشته ها، همه با بالهای خود
فکری برای چشمِ پر اشک رضا کنند
هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
این قدر پیش چشم همه دست و پا مزن
اینها قرار نیست به تو اعتنا کنند
بال فرشته های خدا هست پس چرا؟
این چند تا کنیز تو را جابجا کنند
حالا که میبرند تو را روی پشت بام
آیا نمیشود که کمی هم حیا کنند
تا بام میبرند که شاید سر تو را
در بین راه، با لبهای آشنا کنند
حالا کبوتران پر خود را گشوده اند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند
علی اکبر لطیفیان