موضوع: "شعر"

بیاکه بی تو چه سرد است فصل ایمانم

نوشته شده توسطرحیمی 10ام دی, 1395

تو آن دلیــل خدایی که حاضری امّا
بـرای آمـدنت نـدبه خوانده ام ؛ آقا

خدا کــند که بتـابی به باور مـردم
و گل کنی به بلنــدی عشق در دلها

تو فصل آخر منظومه ی خدایی عشق
تمام ِ سوره ی یاسین ، طلیعه ی طاها

قــیامِ حتمی عشقی ، قـعود در قلبم
ســرادقات جمـال ِ تو ، جنت المـأوا

بیاکه بی تو چه سرد است فصل ایمانم
و با تو سبــز و بهاری ، تمــام باورها

رضا محمدصالحی

همسايه سايه‌ات به سرم مستدام باد

نوشته شده توسطرحیمی 3ام دی, 1395

به مناسبت سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به شهر مقدس قم

شعري از حميدرضا برقعي تقديم به بانوي شهر آينه‌ها

بانو! تمام کشور ما خاک زير پات

مردان شهر نوکر و زنها کنيزهات

زيباترين خاطره‌هامان نگفتني ست

تصوير صحن خلوت و باران نگفتني ست
 

دانلود فیلم شعرخوانی سید حمید رضا برقعی در رثای حضرت فاطمه معصومه

زمان :  ً05:48

همسايه سايه‌ات به سرم مستدام باد
لطفت هميشه زخم مرا التيام داد

وقتي انيس لحظه تنهايي‌ام توئي
تنها دليل اينکه من اينجايي‌ام توئي

هر شب دلم قدم به قدم مي‌کشد مرا
بي‌اختيار سمت حرم مي‌کشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل مي‌کند آدم کنار تو

حالي نگفتني به دلم دست مي‌دهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کنند هاجر و مريم کنار تو

تا آسمان خويش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در اين حريم، سينه زدن چيز ديگريست
خونين‌تر است ماه محرم کنار تو

ما در کنار صحن شما تربيت شديم
داريم افتخار که همشهري‌ات شديم

ما با تو در پناه تو آرام مي‌شويم
وقتي که با ملائکه همگام مي‌شويم

بانو! تمام کشور ما خاک زير پات
مردان شهر نوکر و زنها کنيزهات

زيباترين خاطره‌هامان نگفتني ست
تصوير صحن خلوت و باران نگفتني ست

باران ميان مرمر آيينه ديدنيست
اين صحنه در برابر آيينه ديدنيست

مرغ خيال سمت حريمت پريده است
يعني به اوج عشق همين جا رسيده است

خوشبخت قوم طايفه، ما مردم قميم
جاروکشان خواهر خورشيد هشتميم

اعجاز اين ضريح که همواره بي‌حد است
چيزي شبيه پنجره فولاد مشهد است

من روي حرف‌هاي خود اصرار مي‌کنم
در مثنوي و در غزل اقرار مي‌کنم

ما در کنار دختر موسي نشسته‌ايم
عمريست محو او به تماشا نشسته‌ايم

اينجا کوير داغ و نمک‌زار شور نيست
ما روبروي پهنه دريا نشسته‌ايم

قم سال‌هاست با نفسش زنده مانده است
باور کنيد پيش مسيحا نشسته‌ايم

بوي مدينه مي‌وزد از شهر ما، بيا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته‌ايم


*مربع

از ما به جز بدي که نديدي ببخشمان
از دست ما چه‌ها که کشيدي ببخشمان

من هم دليل حسرت افلاک مي‌شوم
روزي که زير پاي شما خاک مي‌شوم…

سيدحميدرضا برقعي

راه تو بهشت است برادر، به سلامت

نوشته شده توسطرحیمی 29ام آذر, 1395
5 شعر جدید برای مدافعان حرم
 
علی سلیمانی از شاعران جوان کشور پنج شعر تازه برای شهدای مدافع حرم سروده است که در ادامه می‌آید:
راه تو بهشت است برادر، به سلامت
1-

به سردار شهید حاج حسین همدانی

 

خوشم که دیدن تو شوق آخرین سفرم بود

فقط هوای تو در کوله‌بار مختصرم بود

به اشتیاق به سوی تو آمدم که بهشتی

تمام پیشکشم – گر چه اندک است – سرم بود

کنار مرقد تو آفتاب خانه‌نشین بود

همیشه پرچم گنبد ستاره سحرم بود

چه افتخار به از این که در کنار تو بودم

اگر چه کوچه به کوچه گلوله دور و برم بود

“دمشق امن و امان است” اولین خبرم بود

“دمشق امن و امان است” آخرین خبرم بود

کنار گنبد تو پر زدم، به اوج رسیدم

اگر چه نیزه مداوای زخم بال و پرم بود

قرار داشتم این‌بار خانه امن بماند

اگر بقیع کماکان دلیل چشم ترم بود

گذشتم از وطنم، از تنم، گذشتم از این‌ها

منی که غربت شیعه همیشه در نظرم بود

تمام فخر من این است روی سنگ مزارم

نوشته‌اند یکی از مدافعان حرم بود

ادامه »

اشعار شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام/ ویژه ماه صفر

نوشته شده توسطرحیمی 17ام آبان, 1395

به مناسبت شهادت امام حسن علیه السلام در این گزارش اشعاری را که در وصف امام حسن علیه السلام سروده شده است می خوانیم.

در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست
زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست
باید به بال رفت و درآورد گیوه را
در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست
تو بی ‌وسیله هم بلدی معجزه کنی
دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست
بوی طعام سفره، خودش می‌کشد مرا
تا خانه‌ی تو راهنما احتیاج نیست
خواهش نکرده اهل کرم لطف می‌کنند
این جا به التماس گدا احتیاج نیست
اصلاً پی معالجه ی این جگر مباش
“بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست”
محشر برای رو شدن اعتبار توست
کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟
تو با سکوت کردن خود، جنگ می‌کنی
تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست
وقتی نداشت مادر تو سنگ قبر هم
دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست

شعر از علی اکبر لطیفیان

ادامه »

بالم شکسته، از پرم چیزی نگویم

نوشته شده توسطرحیمی 15ام آبان, 1395

بالم شکسته، از پرم چیزی نگویم

از کوچ پر دردسرم چیزی نگویم

طوفان سختی باغ مان را زیر و رو کرد

از لاله های پرپرم چیزی نگویم

حق می دهم نشناسی ام؛ اما برادر

از آن چه آمد بر سرم، چیزی نگویم

وقت وداعِ آخرت، عالم به هم ریخت

از شیون اهل حرم چیزی نگویم

آتش گرفتن گر چه رسم و سنت ماست

از دامن شعله ورم چیزی نگویم

بگذار سر بسته بماند روضه هایم

از ماجرای معجرم چیزی نگویم

کم سوتر از چشمان من، چشمان زهراست

از گریه های مادرم چیزی نگویم

ادامه »

​در این شلوغی ها

نوشته شده توسطرحیمی 12ام آبان, 1395

در این شلوغی ها

ای دل خدایت را ببین در این شلوغی ها

احیا شده دنیا و دین در این شلوغی ها

می آید از هر سو صدای مادری که

گوید به زائر آفرین در این شلوغی ها

در پیش هر زائر حسینی هست می بینی ؟!

کارَت نمی ماند زمین در این شلوغی ها

لبیک یا مهدی بگو آقا همین جاهاست

آید صدایی دلنشین در این شلوغی ها

دریا شود دریا شود والله این قطره

یک صبح روز اربعین در این شلوغی ها

حجت الاسلام موحدی

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آبان, 1395

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید

نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرد

و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرد

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟

تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری؟

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت

از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت نکن محروم

جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی

و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی

از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم

به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد

چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد

حدود ساعت سه جان من می رفت آهسته

برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته

بخوان آهسته از این جا به بعد ماجرا با من

خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود

ولی از پا نیفتادم، شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم

قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم…

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید

نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

سید حمید رضا برقعی

راهی که قیصر گشود

نوشته شده توسطرحیمی 10ام آبان, 1395

از نخستین رویش‌های زیبای انقلاب

بسم الله الرحمن الرحیم

با اندوه و دریغ، خبر تلخ درگذشت شاعر فرزانه‌ی انقلاب دکتر قیصر امین‌پور را دریافت کردم. از دست دادن او برای اینجانب و برای همه‌ی اصحاب شعر و ادب، خسارت‌بار است. او شاعری خلاق و برجسته بود و همچنان به سمت قله‌های این هنر بزرگ پیش میرفت.

درگذشت او آرزوهائی را خاک کرد، ولی راه فتح قله‌ها را امید است دوستان و یاران نزدیک و شاگردان این عزیز، ادامه دهند. او و دوستانش نخستین رویش‌های زیبا و مبارک انقلاب در عرصه‌ی شعر بودند و بخش مهمی از طراوت و جلوه‌ی این بوستان، مرهون ظهور و رشد آن عزیز و دیگر دوستان همراه اوست. خداوند پاداش خوبیهای او را امروز که بیش از گذشته به آن نیازمند است، با کَرََم و فضل به او برگرداند و او را در آغوش رحمت و مغفرت خویش بگیرد. به خاندان و بازماندگان و دوستان و شاگردان آن عزیز صمیمانه تسلیت میگویم.

سیّدعلی خامنه‌ای ۹/ آبان/۱۳۸۶ –پیام تسلیت در پی درگذشت شاعر برجسته و خلاق انقلاب دکتر قیصر امین‌پور

گفت‌وگو با علی‌محمد مؤدب به‌مناسبت سالگرد مرحوم قیصر امین‌پور

راهی که قیصر گشود


هشت آبان سالروز درگذشت شاعر متعهد انقلابی، مرحوم دکتر قیصر امین‌پور است. شاعری که رهبر انقلاب در پیامی در گذشت او را خسارتی برای تمامی اصحاب شعر و ادب بیان کردند. به‌همین مناسبت، به‌منظور شناخت بیشتر ویژگی‌های شعری و شخصیتی مرحوم امین‌پور، پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR گفت‌وگویی را با جناب آقای علی‌محمد مؤدب، شاعر و نویسنده‌ی متعهد، از شاگردان آن مرحوم انجام داده است.

* رهبر انقلاب مرحوم قیصر امین‌پور را از نخستین رویش‌های انقلاب درشعر فارسی می‌دانند، وجه تمایز ایشان نسبت به سایرین در چیست؟
مرحوم قیصر امین‌پور در چند بعد متشخص بودند و همه‌ی این ابعاد نیز به شکل متحد و گره‌خورده در شعرشان بروز و تجلی یافته است. همین شخصیت ذوابعاد ایشان باعث می‌شود در میان هم‌نسلان خود متمایز شود و به قله‌ای بدل شود که سرآمد اقران خویش بود. زبان شعر، جنس تصاویر و نسبتی که شعر قیصر با نوآوری دارد و در عین حال گره‌خوردگی این ویژگی‌ها با ابعاد شخصیتی ایشان، باعث شده است که قیصر یک شاعر خاص باشد و بسیار بیشتر از هم‌نسلان خود جلوه و تأثیر کند. آثار قیصر جزو مهم‌ترین سرمایه‌های ادبی انقلاب است، چه در صورت شعر و چه در قالب‌های دیگر. دلیل این امر را می‌توان در ابعاد مختلف شخصیتی ایشان بررسی کرد. اما نخستین و مهم‌ترین این دلایل، همان شعر قیصر است. ایشان در قالب‌های مختلف شعر نظیر نیمایی، غزل، رباعی، شعر نوجوان، تصنیف و ترانه جزو شاعرانی هستند که بهترین آثار دوران خود را خلق کرده‌اند.

در بیان دومین دلیل برجستگی ایشان، باید به معلمی قیصر توجه کرد. هنگامی که ایشان یک معلم برجسته بود با بهره‌گیری از اخلاقیات معلمی و توانی که برای ارتباط‌گیری با نسل‌های بعدی خود آموخته بود، توانست یافته‌های خود را در حوزه‌ی شعر به نسل‌ آینده منتقل کند. علاوه بر این از جنبه‌ی نخبگانی و نظریه‌های ادبی ایشان نیز نباید غافل شد. فعالیت‌های مطبوعاتی ایشان نیز بسیار مهم است، در همین حوزه نیز ایشان به چشم می‌آیند و در مجله‌ی سروش نوجوان فعالیت می‌کنند که این تجربه جزو برترین تجربه‌ها در زمینه‌ی کار مطبوعاتی برای نوجوانان است. در اواخر عمر هم ایشان در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی فعالیت کردند و منشاء خدمت بودند. مجموعه‌ی این فعالیت‌ها شخصیت ایشان را تشکیل می‌دهد و طبعا آن عنصر محوری که همه‌ی این موارد را خاص می‌کند اخلاقیات والا و کرامت انسانی این بزرگوار بوده است.

ادامه »

این اربعین به لطف خدا کربلایی‌ام

نوشته شده توسطرحیمی 10ام آبان, 1395

این روزها پر از تب مولا کجایی‌ام

اما هنوز کوفه‌ای از بی وفایی‌ام

ای زخمی از دوروئی من! دوست دارمت

در گیر و دار تیرگی و روشنایی‌ام

گم کرده ام مسیر تو را در غبار شهر

اما اسیر توست دل روستایی‌ام

گفتند کربلای زمینی… نیامدم

حالا که راه بسته شده من هوایی‌ام

این بار چندم است که تا مرز آمدم

آه از شکسته بالی و بی دست و پایی‌ام…

پلکم که گرم می‌شود از خواب می‌پرم

با سرفه های همسفر شیمیایی‌ام

آورده‌ام بضاعت مزجاه قوم را

انگشتر “عزیز"م و تسبیح دایی‌ام

آورده‌ام پناه به شش گوشه ی غمت

برگشته‌ام به اصلیت نینوایی‌ام

دستت همیشه روی سر ما پیاده‌ هاست

این اربعین به لطف خدا کربلایی‌ام

شعر از سرم پرید… دلم پیش موکب است

این بار چندم است که یخ کرد چایی‌ام

حسین بیاتانی

پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1395

دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است
دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است
سفر حکایت یک اتفاق رویایی است

ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است

ببین که قفل قفس را شکسته، می آیند
کبوتران حرم دسته دسته می آیند
چو موج از همه سو دلشکسته می آیند
غریب، از نفس افتاده، خسته می آیند

که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند

تمام پشت سر جابر ابن عبدلله
چه عاشقانه قدم می زنند در این راه
از اشتیاق حرم راه می شود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله

که این پیاده روی برترین عزاداری است
قسم به نور، که این ابتدای بیداری است
*****************

دوباره حال من و شعر می شود مبهم
دلی که دست خودم نیست می شود کم کم-
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم-

«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»

محمد غفاری