« سبک زندگي حسيني (2)پاسخی به یک شبهه: چه دلیلی برای شیعه بودن داری که در قرآن آمده باشد؟ »

انسان، حامل امانت الهى‏

نوشته شده توسطرحیمی 17ام آذر, 1391

    

اى سالك عزيز!

اين انسان كذائى، طرفه‏1 معجونى است كه در او از همه عوالم امكان نمونه‏اى هست، بلكه از تمام صفات و اسماء الهى جل جلاله تأثيرى در او موجود است؛ كتابى است كه احسن الخالقين2 او را با دست خود نوشته است؛ و او است مختصر از لوح محفوظ؛3 و اوست اكبر حجه الله؛ و اوست حامل امانتى كه آسمان‏ها و زمين‏ها نتوانستند آن را حمل نمايند؛4و به عبارت ديگر، از [هر سه عالم‏] محسوسات و عالم مثال و عالم معقول‏5، در انسان حظ و افرى گذاشته ‏اند. و اگر انسان دو عالم (حس و مثال) خود را تابع عقلش نمايد، يعنى توجهش را به آن عالمش كند و همتش را به آن عالم قرار دهد و قوه آن را به فعليت بياورد، سلطنت دو عالم (شهادت و مثال) بر او موهبت مى‏شود و خلاصه به مقامى مى‏رسد كه بر قلب احدى خطور نكرده از:

شرافت و لذت و بهجت و بهاء و معرفت حضرت حق تعالى‏6. بلى! آن چه اندر وهم نايد، آن شود.7 و اگر عقلش را تابع عالم حس و شهادتش كه عالم طبيعت و عالم سجين‏8 است نمايد و منغمر9 در عالم طبيعت شود و مصداق اخلد الى الارض10 باشد، خدا مى‏داند كه بعد از مفارقت روحش از ابن بدن، چه ابتلايى و چه شقاوتى و چه ظلمتى و چه شدتى به او خواهد رسيد؟! لاسيما در قيامت كبرى كه يوم تبلى السرائر11 است و روزى است كه نهادها آشكار خواهد شد!12

 

 

پی نوشت:

1.شگفت آور و عجب.

2.فتبارك الله احسن الخالقين. سوره مؤمنون؛ آيه 14.

3.لوح محفوظ لوحى است كه از دگرگونى محفوظ است و مشتمل است بر تمامى جزئياتى كه خداى سبحان قضايش را در خلق رانده؛ در نتيجه آمار همه چيز در آن هست؛ و تمامى آن چه كه بوده و آن چه كه هست و آن چه كه تا قيامت خواهد بود، در آن محفوظ است. الميزان؛ ج 17 ص 67 و ج 18 ص 339؛ ترجمه الميزان؛ ج 17 ص 96 و ج 18 ص 507.

4.انا عرضنا الامانه على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولاً؛ (ما بر آسمان‏ها و زمين و كوه‏هاى عالم، عرض امانت كرديم، همه از تحمل آن امتناع ورزيدند و انديشه كردند، تا انسان پذيرفت و انسان هم [در مقام آزمايش ]بسيار ستمكار و نادان بود). سوره احزاب، آيه 72.و اين كه مراد از اين امانت چيست؟ مرحوم علامه طباطبائى (رحمه الله عليه) در تفسير الميزان مى‏فرمايد: مراد به امانت مزبور، كمالى است كه از ناحيه تلبس و داشتن اعتقادات حقه و نيز تلبس به اعمال صالحه و سلوك طريقه كمال و ارتقاء از حضيض ماده به اوج اخلاص، حاصل مى‏شود؛ و خداوند، انسان حامل آن امانت را براى خود خالص كند؛ اين است آن احتمالى كه مى‏تواند مراد به امانت باشد؛ چون در اين كمال، هيچ موجودى نه آسمان و نه زمين و غير آن دو، شريك انسان نيست؛ از سويى ديگر چنين كسى كه تنها خدا متولى امور اوست و جز ولايت الهيه هيچ موجودى از آسمان و زمين در امور او دخالت ندارد، چون خدا او را با خالص براى خود كرده. پس مراد به امانت عبارت شد از ولايت الهيه و تنها انسان مى‏تواند حامل آن باشد و معناى امتناع آسمان‏ها و زمين، و پذيرفتن و حمل انسان آن ولايت را، اين است كه در انسان استعداد و صلاحيت تلبس آن بود، ولى در آسمانها و زمين نبود الميزان؛ ج 16 ص 349؛ ترجمه الميزان؛ ج 16 ص 525.

5.عوالم سه گونه‏اند: يكى عالم طبيعت است از عالم دنيا كه ما در آن زندگى مى‏كنيم، و موجودات در آن صورتهايى هستند مادى كه بر طبق نظام حركت و سكون و تغير و تبدل، جريان مى‏يابد.عالم دوم، عالم مثال است كه ما فوق اين عالم قرار دارد به اين معنا كه وجودش مافوق وجود اين عالم است (نه اين كه فوق مكانى باشد) و در آن عالم نيز صور موجودات هست اما بدون ماده، كه آن چه حادثه در اين عالم حادث مى‏شود، از آن عالم نسبت به اين عالم و حوادث آن سمت عليت و سببيت را دارد.عالم سوم، عالم عقل است كه مافوق عالم مثال است، يعنى ما فوق آن است (نه جايش)؛ در آن عالم نيز حقايق اين عالم و كلياتش وجود دارد، اما بدون ماده طبيعتى و بدون صورت مثالى، و آن عالم نسبت به عالم مثال نيز عليت و سببيت را دارد. نفس آدمى به خاطر تجردش، سنخيتى هم با عالم مثال دارد و هم با عالم عقل الميزان؛ ج 11 ص 271؛ ترجمه الميزان؛ ج 11 ص 370.

6.از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه پروردگار عالم فرمود: اعددت لعبادى ما لاعين رأت و لااذن سمعت و لا خطر بقلب بشر، (براى بندگانم نعمت هايى را آماده كرده‏ام كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده است) بحارالانوار؛ ج 8، ص 191.

7. عارف رومى جناب مولوى مى ‏گويد:

از جمادى مردم و نامى شدم     وز نما مردم ز حيوان سر زدم

مردم از حيوانى و آدم شدم     پس چه ترسم كى زمردن كم شدم

حمله ديگر بميرم از بشر     تا سر آرم از ملائك بال و پر

و از ملك هم بايدم جستن زجو     كل شى‏ء هالك الا و جهه

بار ديگر از ملك پران شوم     آنچه اندر وهم نايد آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون     گويدم كانا اليه راجعون

 تفسير و نقد و تحليل مثنوى؛ ج 3 ص 687

8.سجين از ماده سجن به معناى زندان و حبس گرفته شده و مبالغه در سجن است و به معناى زندان سخت و شديد مى‏باشد. و در روايات معصومين (عليه السلام) از عالم طبيعت به عنوان سجن المؤمن و جنه الكافر؛ (دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است) تعبير شده است. بحارالانوار؛ ج 6 ص 154 و 169 و از حضرت على (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: اهربوا من الدنيا و اصرفوا قلوبكم عنها فانها سجن المؤمن؛ (از دنيا بگريزيد و دل‏هاى خود را از آن بگردانيد [و رغبتى نداشته باشيد ]چرا كه دنيا، زندان مؤمن است) غرر و درر آمدى؛ ج 25 ص 360.

9.فرورونده.

10.و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث؛ (و اگر مى‏خواستيم به آنان آيات، او (بلعم با عور) را رفعت مى‏بخشيديم، لكن او به زمين چسبيد [و به پستى گراييد] و پيرو هواى نفس گرديد و حكايت او همچون سگى است كه اگر به سويش حمله كنى، زبان از دهان بيرون مى‏آورد و اگر او را به حال خود واگذارى باز همين كار را مى‏كند [گويى آن چنان تشنه دنيا پرستى است كه هرگز سيراب نمى‏شود]). سوره اعراف؛ آيه 176.

11.سوره طارق؛ آيه 9.

12.رساله لقاء الله؛ ص 24 و 25.

باده گلگون (چهار صد و چهل كلمه در سلوك الى الله)


فرم در حال بارگذاری ...