چه خوش است كه او به سخن آيد و آدمهاى طالب حقيقت و تشنه معرفت، به كلام نيكوانتظامش گوش جان سپارند و از محضرش درس اعتقاد و اطمينان و ايمان بياموزند!
اى على كه جمله عقل و ديدهاى
شمّهاى واگو از آنچه ديدهاى
تيغ حلمت جان ما را چاك كرد
آب علمت خاك ما را پاك كرد
بازگو اى باز عرش خوش شكار
تا چه ديدى اين زمان از كردگار
چشم تو ادراك غيب آموخته
چشمهاى حاضران بر دوخته
راز بگشا اى علىّ مرتضى
اى پس از سوءالقضاء حُسن القضاء
چون تو بابى آن مدينه علم را
چون شعاعى آفتاب حلم را
بازباش اى باب رحمت تا ابد
بارگاه ما لَهُ كُفواً احَد
در اين فراز سرفراز، چنين مى خوانيم:
«تغشاهُمُ الظُّلُمات و تَتلاطَمُ بهم الشُّبهات»
«مردمى هستند كه تاريكى ها آنها را فرو پوشاند و شبهه ها آنها را به تلاطم گرفتار گرداند.
گروههاى مردم
انسانها را مى توان به پنچ گروه تقسيم كرد:
گروه اول آنهايند كه تنها به فكر ارضاى غريزه جنسى و زير شكمند و اخلاق و رفتار آنها مقهور و مغلوب شهوات حيوانى و غرايز پست نفسانى است و دنيا را با نگاه شهوت و هوس مىنگرند و همه چيز را به خاطر آن مىخواهند. بزرگترين انحطاط و ضايع كننده ترين انحراف، بلكه بزرگترين ستم به نظام هستى و عالم طبيعت، نگاه شهوتآلود و هوسناك است به آن و اين درحالى است كه آرايش ظاهرى شهوات، برخى از چشمها را خيره و دلها را مجذوب مىسازد. قرآن كريم مىگويد: «زُيِّنَ للنّاس حُبُّ الشهوات…»(1).: «براى مردم دوستى شهوات آراسته شده است».
اينان، دين و ايمان و اخلاق و وجدان و آبرو و شرف و مقدسات اجتماعى را فداى هواهاى نفسانى و لذّات زودگذر و ننگين و خوشگذرانىهاى ناپايدار و شرمگين مىكنند و صد البته كه چوب آن را مىخورند و روزى پشيمان مىشوند كه پشيمانى سودى ندارد و راه بازگشت را بودى و نمودى نه.