موضوع: "امام حسین علیه السّلام"

یک اربعین ما را هم کربلایی کن! + عکس

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آذر, 1393

آقای من ، دنیای من …

 

دارد غلط درون لغت نامه دهخدا

باید نوشت روبروی عشق، کربلا


برای دومین سال متوالی یکی از شهروندان عراقی که با معلولیت حرکتی مادرزادی مواجه است با عزمی آهنین در حال حرکت به سوی کربلای معلی است.

 

چه نیازی به کفش دارم وقتی که پایان این مسیر، حریم توست…

به خاطر تاول های پای رقیه ات سلام الله علیها

 

در آرزوی تو شمعی روشن کرده ام….

می گفت برای هر آرزویت اگر شمع روشن کنی زود برآورده می شود….

می بینی از اینجا تا آسمان را فقط در آرزوی تو روشن کرده ام …

 


بوسیدن پای زائر ارباب عالمین حضرت سیدالشهداء

 

پای دلم عازم کربلای توست اربابم…

 

پذیرایی از  زائران  ارباب عالمین حضرت سیدالشهداء

 

من دخیل تو ام از کودکی ام می دانی ...

من دخیل تو ام از کودکی ام می دانی …

ادامه »

گلچین روضه ،سینه زنی ، شور، سوم محرم با نوای حاج محمود کریمی+ دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 8ام آذر, 1393

مجموعه ۴۵ قطعه از بهترین فایل های روضه ، نوحه ، زمینه ، واحد ،دودمه، شور از روز سوم محرم سالهای گذشته از حاج محمود کریمی به صورت صوتی آماده دانلود می باشد.

هزینه دانلود سه صلوات تعجیل در فرج حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

دریافت فایلها:

حاج محمود کریمی-کجایی بابا شده نماز من شکسته (روضه)

حاج محمود کریمی-اینجا بهانه ها خودشان جور می شوند (روضه)

حاج محمود کریمی-ما که بودیم اهل پرده نشین (دکلمه روضه)

حاج محمود کریمی-اینجا که زخم از در هر خانه می زنند (روضه)

ادامه »

نوحه های اربعین سیدالشهداء-حاج میثم مطیعی و کربلایی امیر عباسی

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آذر, 1393


مجموعه نوحه های ویژه اربعین سیدالشهداء با نوای گرم حاج میثم مطیعی و کربلایی امیر عباسی که در هیئت میثاق با شهدا دانشگاه امام صادق  علیه السلام تهران اجرا شده است را به صورت صوتی می توانید دانلود کنید.

روضه رسیدن جابر به کربلا | برادر میثم مطیعی

روضه: دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد| برادرمیثم مطیعی و برادرامیرعباسی

واحدعربی و فارسی: کربلا شُعلةٌ لیسَ تُطفى | برادر میثم مطیعی

واحد عربی و فارسی: الأربعین موعدی | برادر میثم مطیعی

واحد عربی- فارسی: کنار قدم های جابر،سوی نینوا رهسپاریم | برادر میثم مطیعی

واحدعربی- فارسی: کربلا لا زلت کرب و بلا| برادر میثم مطیعی

دکلمه: در اربعین دیدار ما | برادر میثم مطیعی

دکلمه: الضحایا تُحاکِی الضحایا | برادر میثم مطیعی

زیارت اربعین | برادر میثم مطیعی

واحد: به این روضه ها خو گرفتیم، به این نوحه ها دل سپردیم | برادر میثم مطیعی

واحدتند: ای اربعین ، سلام خیل مؤمنین | برادرامیرعباسی

زمینه: بُوَد اربعین روز اشکِ عزا | برادر میثم مطیعی و برادرامیرعباسی

زمینه: زائر ز خود برون آ وقت سفر رسیده | برادر میثم مطیعی

زمینه: سرگشته روی توأم، من زائر کوی توأم | برادر میثم مطیعی

شور: این دل تنگم عقده ها دارد | برادر میثم مطیعی


هیئت میثاق با شهدا

اشعار اسارت عمه سادات حضرت زینب سلام الله علیها+دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 5ام آذر, 1393

من بلای عشق تو بر جان خریدم ای حسین
آمدم تا کربلا اما خمیدم ای حسین

ماجرای این سفر را ای برادر جان بخوان
از سیاهی تن و موی سفیدم ای حسین

آن وداع آخرت هرگز نرفت از خاطرم
از کنارم رفتی از تو دل بریدم ای حسین

داغ هجده یوسف بی سر به دل دارم ولی
غیر زیبایی که من چیزی ندیدم ای حسین

کوفه قصدش بود تا خوارم کند اما اخا
تو ز نی دیدی شهامت آفریدم ای حسین

خاطرات شام آتش می زند بر جان و دل
ناسزاها بود که ، آنجا شنیدم ای حسین

مجلس نا محرمان ، شد خاک عالم بر سرم
تا که در طشت طلا راس تو دیدم ای حسین

تو به روی من نیاور ، چون خجالت می کشم
بی رقیه تا مزار تو رسیدم ای حسین

شاعر : رضا رسول زاده

 خاطرات شام آتش می زند بر جان و دل

 

دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب

در مسیر کوفه و شام
خمیده ارتفاع کوهساری
وزیده باد سرد سوگواری
شکسته قامت پر بار طوبی
رسیده موسم پر برگ و باری
گرفته مرگ چشم حیدری را
نشسته خاک روی ذوالفقاری
به روی عرش روی اسم اعظم
به زیر فرش جسم ذات باری
زمین و آسمان صورت به صورت
عرق ریزان ز فرط شرمساری
به روی شانه زخم تازیانه
به دل از عشق امّا زخم کاری
درون مشک ها از اشک لبریز
کویر سینه ها بی آبیاری
نشان هر قدم در این حکایت
ضریح کوچکی در هوشیاری
تمام نیزه ها رحلند این جا
میان این همه یک نیزه قاری
به روی نیزه شد وحی مکرر
مگر جبریل هم این جاست؟ آری
تلاوت می کند چه؟ سوره ی کهف
برای مردم بی بند و باری
وضو باید بگیرم گر چه این جا
به غیر از گریه نبوَد آب جاری
کسی از چشم خشک خویش پرسید
ببین لب تشنه هستم، آب داری؟
نشسته روبروی هم در این بین
دلِ خون من و ابر بهاری
رضا جعفری

 

حضرت زینب سلام الله علیها -اسارت
این همه انگشتها بالا ز چیست؟!
روز روشن وقت استهلال نیست
روز روشن روی نی وقت زوال
کس ندیده خون بریزد از هلال
ای تو خود قرآن و زینب آیه ات
ای من و مهمل خجل از سایه ات
با سرت شمع دلم گردیده ای
سایه بان مهملم گردیده ای
تو به چشم من بده از نیزه نور
من گلوی پاره می بوسم ز دور
من نه آن هستم که از پای اوفتم
هر چه آمد پیش در هم کوفتم
صبر در موج بلا رام من است
بحر غم در قلب آرام من است
من به مقتل خصم را دادم شکست
من گرفتم پیکرت را روی دست
من کتک خوردم کنار پیکرت
تا کنم دفع خطر از دخترت
این من این داغ تو این ظلم عدو
گر سخن با من نمی گویی مگو
ای مسیح فاطمه اعجاز کن
با یتیم خود سخن آغاز کن
غلامرضا سازگار


حضرت زینب سلام الله علیها
دلم خون گشت از دیدار کوفه
که روزم شد چو شام تار کوفه
ز دشت کربلا با دست بسته
مرا بردند در بازار کوفه
غلامرضا سازگار


اسرا در كوفه
مردم  لباس  پاره  ما  خنده دار  نیست
کـاخ  غــرور کـاذبـتـان  پـایـدار    نـیست
مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن  زنان  حـرم  افـتـخـار   نـیـسـت
در  سختی  و  بلا  به  خدا تکیه میکنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست
ای  بزدلان ز بام به ما سنگ  می زنید
در  دست های  بسته  ما ذوالفقار  نیست
زن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟
دیگر  به  گریه های  شما  اعتبار نیست
در بین  طـعنه های  وقـیح  تـمام  شهر
بدتر  ز طـعنه های  بد  نیزه دار   نیست
وحید قاسمی

امام حسین علیه السلام ؛ کوفه و شام

اینان كه سنگ سوی تو پرتاب می كنند
بی حرمتی به آینه را باب می كنند
در قتلگاه، آن جگر تشنه ی تو را
با مشك های آب خنك، آب می كنند
لب های خشك نیزه ی خود را حرامیان
از خون سرخ توست كه سیراب می كنند
عكس سر بریده ی عباس را به نی
در چشم های اهل حرم قاب می كنند
با نوحه ی رباب و تكان دادن سنان
شش ماهه ی تو را سر نی خواب می كنند
این آسمان شب زده را ای هلال عشق
هفده ستاره گرد تو جذاب می كنند
هفده ستاره معتكف چشم هایتان
سجده به سمت قبله ی مهتاب می كنند
هفده ستاره با كلماتی ز جنس اشك
تفسیر سرخ سوره ی احزاب می كنند
وحید قاسمی


حضرت رقیه(سلام الله علیها)-کوفه و شام
شناخت چشم تر عمه این حوالی را
شناخت تك تك این قوم لا ابالی را
چقدر خون جگر خورد مرتضی شب ها
ز یادشان ببرد سفره های خالی را
هنوز عمه برایم به گریه می گوید
حكایت تو و آن فصل خشكسالی را
نمی شود كه دگر سمت معجرش نروی؟
به باد گفته ام این جمله ی سوالی را
عطش به جای خودش، كعب نی به جای خودش
شكسته سنگ ملامت دل سفالی را
دلم برای رباب حزینه می سوزد
گرفته در بغلش كودك خیالی را
شبیه مادرتان زخمی ام، زمین گیرم
بگو چه چاره نمایم شكسته بالی را؟
وحید قاسمی


مام حسین(علیه السلام)-کوفه و شام
جماعتی که به سر نیزه ها نظر دارند
نشسته اند زمین تا که سنگ بردارند
خدا به خیر کند -سنگ های بی احساس-
برای کـودک مـان روی نی خطـر دارند
**
بخوان دو آیه نگویند خارجی هستیم
ز ایل و طایفه مان کوفیان خبر دارند؟!
درست لعل لبت را نشانه می گیرند
چقـدر سنـگ زن ماهـر و قـدر دارند
**
دلم شکست، خدا لعنتت کند ای شمر
نـگاه کـن هـمه ی دختـران پـدر دارند
بس است گریه برای جراحت چشمت
نگفته بودم عمو اشک ها ضرر دارند
وحید قاسمی


امام حسین(علیه السلام)-کوفه و شام
لب های تو مگر چه قدر سنگ خورده است
قاری من چقدر صدایت عوض شده
تشریف تو به دست همه سنگ داده است
اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده
تو آن حسین لحظه ی گودال نیستی
بالای نیزه حال و هوایت عوض شده
وقتی ز رو به رو به سرت می کنم نگاه
احساس می کنم که نمایت عوض شده
جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها
در روز چند مرتبه جایت عوض شده
طرز نشستن مژه هایت به روی چشم
ای نور چشم من به فدایت عوض شده
ما بعد از این سپاه تو هستیم “یا حسین”
جنگی دگر شده شهدایت عوض شده
تو باز هم پیمبر در حال خدمتی
با فرق این که شکل هدایت عوض شده
علی‌اکبر لطیفیان


امام حسین علیه السلام - کوفه و شام
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرحمان بخوان پیغمبرانه
قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد
هم چون درخت روشنی در هر کرانه
باید بلرزانی وجود کوفیان را
قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه
خورشید زینب شام را هم زیر و رو کن
قرآن بخوان با لهجه ای روشنگرانه
کوثر بخوان تا رود رود این جا ببارم
در حسرت پلک کبودت خواهرانه
قرآن بخوان شاید که این چشمان هرزه
خیره نگردد سوی ما خیره سرانه
اما چه تکریمی شد از لب های قاری
تشت طلا و بوسه های خیزرانه
گل داده از اعجاز لب های تو امشب
این چوب خشک اما چرا نیلوفرانه
در حسرت لب های خشکت آب می‌شد
ریحانه ات با التماسی دخترانه
آن شب که می‌بوسید چشمت را سه ساله
خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه
از داغ تو قلب تنور آتش گرفته
تا صبح با غمناله هایی مادرانه
یوسف رحیمی

امام حسین علیه السلام -اسرا در کوفه
تا می دهم به ساحت قدسیتان درود
از کوهسار نیزه روان می کنی دو رود
با این هزار و نهصد و پنجاه آیه درد
من می شوم پیمبرت ای مصحف کبود
من را نگاه می کنی از روی نی چه دیر
می بندی از نگاه من آن چشم را چه زود
موی رهای خویش چرا جمع کرده ای؟
خاکستر است روی لبت یا غبار دود
دیشب به خانه ی چه کسی روضه رفته ای؟
این بوی نان ز روضه ی ماهانه ی که بود؟
سرهای قدسیان همه بر طاق عرش خورد
وقتی قیام نیزه تان رفت در سجود
حک شد به چوب محمل من مهر داغ تو
سر بسته ماند نامه در این بزم پُر شهود
سید علی رکن‌الدین


حضرت زینب سلام الله علیها - کوفه و شام
سبز است باغ آینه از باغبانی‌ات
گل کرد شوق عاطفه از مهربانی‌ات
از بس که خار خاطره بر پای تو نشست
چشم کسی ندید گل شادمانی‌ات
حتی در آن نماز شبی که نشسته بود
پیدا نشد تشهدی از ناتوانی‌ات
آن‏جا که روز کوفه ز رزم تو شام بود
شوق حماسه می‌چکد از خطبه‏خوانی‌ات
امّا شکست خطبه‏ی پولادی تو را
بر نیزه آیه‌های گل ناگهانی‌ات
با آن سری که در طبق آمد، شبی بگو
لبریز بوسه باد لب خیزرانی‌ات
عمر سه ساله صبر دل از لاله می‌گرفت
آتش نمی‌زنیم به داغ نهانی‌ات
حجت الاسلام جواد محمد زمانی


حضرت زینب سلام الله علیها - کوفه
کسی نداد ،جواب سلام هایش را
به احترام نبردند نام هایش را
تمام مردم نامرد خویش را کوفه
به کوچه ریخته حتی غلام هایش را
مسیر تنگ، مکافات رد شدن دارد
خدا به خیر کند ازدحام هایش را
ز کوچه رد شد و گیرم کسی نگاه نکرد
ولی چه کار کند پشت بام هایش را
یکی است نیزه نشین و یکی است ناقه نشین!
ببین چگونه می آرند امام هایش را؟
به این سه ساله بچسبد، سکینه می افتد
مراقبت کند آخر کدام هایش را؟!
علی‌اکبر لطیفیان


امام حسین علیه السلام -شهر کوفه-تنور خولی
تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
پیشانی ات شکسته و موهات کم شده
خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟
رگ های گردنت چقدر نامرتب است
ای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟
این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین
افتاده است زیر سم اسب ها سرت…
باید کمی گلاب بیارم بشویمت
خاکی شده است از ستم بی حیا سرت
چشمان تو همیشه به دنبال زینب است
تا اربعین اگر برود هر کجا سرت
علی‌اکبر لطیفیان

شهر کوفه و شام
دامن زلف تو در دست صبا افتاده
که دل خسته ام این گونه ز پا افتاده
گر چه سر نیزه گرفته است سرت را بر سر
پیکرت روی تن خاک رها افتاده
هی دعا می کنم از نیزه نیفتی دیگر
تا به این جا سرت از نی دو سه جا افتاده
سنگ خورده است گمانم به لب و دندانت
که چنین نای تو از شور و نوا افتاده
باز هم حرمله افتاده به جان اسرا
گوش کن ولوله بین اسرا افتاده
دخترت گم شده انگار همه می پرسند
از رقیه خبری نیست کجا افتاده
مصطفی متولی


دروازه‌ی کوفه
هلالِ از مه و خورشید، زیباتر! برادرجان
بتاب از نوک نی بر محمل خواهر! برادرجان
جمال بی‌مثال کبریا! وجه‌الله اعظم
چرا بستی نقاب از خون و خاکستر؟ برادرجان
فراموشم نکردی ای تنت افتاده در صحرا
به استقبال خواهر آمدی با سر، برادرجان
به جبران عنایات امیرالمؤمنین، کوفه
تصدّق می‌دهد بر آل پیغمبر، برادرجان
به روی داغ‌هایم تا نبینی داغ دیگر را
تکلم کن؛ به اشک دخترت بنگر برادرجان
تو میگردی به دور محمل خواهر؛ یقین دارم
که می‌گردد در اطراف سرت مادر برادرجان
اگر بالای نی یاد رسول‌الله افتادی
نگه کن بر گل روی علی‌اکبر، برادرجان
تمام داستان کربلا را مادرم گفته
نمی‌کردم سرت را روی نی باور برادرجان
تو با قدقامت خود بر فراز نی قیامت کن
من از تفسیر قرآنت کنم محشر برادرجان
زبان من کند در پهن‌دشت کوفه اعجازی
که دست و تیغ حیدر کرد در خیبر، برادرجان
کنار نیزه‌ات بر قلب «میثم» آتشی ریزم
که عالم را بسوزاند در این آذر، برادرجان
غلامرضا سازگار


حضرت زینب سلام الله علیها -اسارت
شکسته بال و پری شوق آسمان دارد
درون سینه خود زخم بیکران دارد
همان که قامت صبر از صبوریش خم بود
در اوج قله ماتم شکوه پرچم بود
همان که آینه ی روشن حقایق بود
همان که هم دم هفتاد و دو  شقایق بود
همان  که از غم هجران شکسته قامت او
هزار خاطره مانده است از اسارت او
هزار خاطره از شهر و کوچه و از شام
هزار خاطره از سنگ و بام و از دشنام
هزار خاطره از یاس های سرخ و کبود
هزار خاطره از کودکی که گم شده بود
به چشم خیس من امشب نگاه کن بانو
تمام حس مرا پر ز آه کن بانو
چه قدر بغض نشسته به روی حنجرتان!
بلا به دور مگر که چه آمده سرتان!؟
شبیه آینه های شکسته می مانید
چه قدر آیه اَمّن یُجیب می خوانید!
من از هجوم عطش بر لبت خبر دارم
من از گرسنگی هر شبت خبر دارم
نه سایه ای ز ترحم، نه آب آوردند
برای تشنگیت آفتاب آوردند
تو ای سپیده ی صبح قیام عاشورا
پیام آور سرخ پیام عاشورا
بخوان سرود پریدن بخوان پَری باقیست
هنوز بین شماها کبوتری باقیست
هنوز در پس این نای زخم خورده ی تان
صدای غرشِ الله اکبری باقیست
اگر چه روح علمدار پر کشید اما
میان دشت علمدارِ دیگری باقیست
و بین معرکه با صبر خود نشان دادید
هنوز مرد نبردید تا سری باقیست
روح الله مردان‌خانی



حضرت زینب سلام الله علیها -اسارت
دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب
مرور متنِ كتاب شرافت زینب
وجود معجری از نور؛ پرده درپرده
دلیل محكم حكم قداست زینب
مسیر دین خدا را نشان مان داده
چراغ روشنِ برج هدایت زینب
رموز جمله ی «من را دعا نما خواهر»
نهفته در ثمراتِ عبادت زینب
نماز سینه زنان رو به كعبه ی گودال
غروب روز دهم با امامت زینب
برای قتل حسینش دیه به او دادند
كلوخ ها شده سهمِ غرامت زینب
سكوت محض جَرَس های لشگر دشمن
نشانِ معجزه ای از رسالت زینب
به پیشِ كعب نی و سنگ؛ راست قامت بود
رقیه درس گرفت از صلابت زینب
لغات خطبه ی زینب، لغات قرآن بود
ملائكه همه ماتِ بلاغت زینب
نهیب حیدری اش كاخ ظلم را لرزاند
یزید شوكه شده از شهامت زینب
صدای قاری قرآن به روی نی نگذاشت
نگاه ها برود سمتِ ساحت زینب
وحید قاسمی


امام حسین علیه السلام -اسرا در کوفه
ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان
قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان
با صدای خود مسخّر کن تمام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن؛ هم چنان قرآن بخوان
گر چه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن
گر چه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان
تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند
بر فراز نیزه، ای آرام جان قرآن بخوان
تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند
ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان
زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را
تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان
صوت قرآن سر تو، سر بلندم می‌کند
تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان
یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدّمان
وارث حیدر! تو هم نوکِ سنان قرآن بخوان
آن چه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود
این مصیبت را نمی‌کردم گمان؛ قرآن بخوان
هر که هر چه دارد از این خاندان دارد حسین
تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان
غلامرضا سازگار


اشعار کوفه و شام
ای نیزه دار؛ آینه بر نیزه می بری؟
خواهی چگونه از وسط شهر بگذری
از کوچه های خلوت آن جا عبور کن
خوب است اندکی به ابالفضل بنگری
کمتر بخند قاری قرآن دلش شکست
بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری
دیگر بس است نیزه خود را زمین مکوب
تو از یهودیان محل سنگ دل تری
دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت
الان تو صاحب دو سه تا کیسه زری
با رقص نیزه پدرم قصد کرده ای
در پیش چشم عمه لجم را در آوری؟
داری گل سری که عمویم خریده است
بی آبرو برای که سوغات می بری؟
حس می کنم به دختر خود قول داده ای
از کربلا براش دو خلخال می بری
وحید قاسمی


امام حسین علیه السلام -شهر کوفه-تنور خولی
از تنور خولی امشب می رود تا چرخ نور
آفتاب چرخ، حسرت می برد بر این تنور
گر نه ظاهر شد قیامت، ور نه روز محشر است
از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب ظهور
این همان نور است کز وی لمعه ای در لحظه ای
دید موسای کلیم اله شبی در کوه طور
این همان نور خدا باشد که ناگردد خموش
این همان مشکوة حق باشد که نایابد فتور
مطبخ امشب مشرقستان تجلی گشته است
زین سر بی تن کزو افلاک باشد پر ز شور
از لبان خشک و از حلقوم خونی گویدَت
قصه کهف و رقیم و رمز انجیل و زبور
پارسای تویسرکانی

خمیه گاه

دلیل بزرگداشت اربعین چیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 4ام آذر, 1393


اعتبار اربعین امام حسین علیه السلام از گذشته، میان شیعه و در تقویم تاریخی وفاداران به امام حسین علیه السلام شناخته شده بوده است؛ سنتی که تا به امروز در کربلای عراق با قوت برپاست و هر ساله شاهدیم که میلیون ها شیعه، از همه جای دنیا در این روز بر سر مزار امام حسین علیه السلام گرد می آیند و به عزاداری می پردازند.

سئوال این است که دلیل و یا دلایل بزرگداشت سیدالشهداء علیه السلام در این روز چیست؟

آیا «اربعین» ریشه در مستندات روایی و تاریخی ما دارد؟

کتاب «مصباح المتهجد» شیخ طوسی که حاصل گزینش دقیق و انتخاب معقول شیخ طوسی است، از روایات فراوان درباره تقویم مورد نظر شیعه درباره ایام سوگ و شادی و دعا و روزه و عبادت است، ذیل ماه «صفر» می نویسد: نخستین روز این ماه(از سال 121)، روز کشته شدن زید بن علی بن الحسین است. روز بیستم صفر یعنی اربعین زمانی است که حرم امام حسین علیه السلام یعنی کاروان اسرا، از شام به مدینه بازگشتند و روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا(ص)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بشتابد و او نخستین کسی است که قبر آن حضرت را زیارت کرد. در این روز، زیارت امام حسین(ع) مستحب است و این زیارت، همانا خواندن زیارت اربعین است. وی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت امام صادق علیه السلام آورده است:

«السلام علی ولی الله و حبیبه،

السلام علی خلیل الله و نجیبه،

السلام علی صفی الله و ابن صفیه…».

ادامه »

پیام پیامبر کربلا:کربلا منتظر ماست بیا تا برویم!

نوشته شده توسطرحیمی 2ام آذر, 1393


ای زینب !

ای زبان علی در کام!

ای رسالت حسین بر دوش!

ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان هم چنان به گوش تاریخ می رسانی.

مگو که بر شما چه گذشت ؟

مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی ؟ مگو که جنایت در آنجا تا به کجا رسید ؟

مگو که خداوند آنروز عزیزترین و پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که آفریده است یکجا در ساحل فرات و بر روی ریگ زارهای تفتیده بیابان طف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده کنند…

آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم.ما همه را شنیده ایم.
تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گذارده ای.
تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره #خون خویش سخن می گوید.

اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم؟
لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟ دمی به ما گوش کن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم..
این تو هستی که باید بر ما بگریی،ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گل های نوشکفته آن دیار را هنوز به دامن داری!

ای دخترعلی ! ای خواهر! ای که قافله سالار کاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر.

غریب تا که نماند حسینِ بی عباس …

به جای خواهری آنجا برادری کردی …

دانلود فایل صوتی با نوای حاج محمود کریمی …

دانلود فایل   زمان فایل:۰:۰۶:۲۲ حجم فایل:۶.۱۲MB

دانلودفایل صوتی : با شعر خوانی مرتضی امیری اسفندقه .

برای دریافت فایل ، با توجه به سرعت اینترنت خود ، یکی از سه لینک روبرو را کلیک نمایید:

دریافت کیفیت خوب 24/80 MB

دریافت کیفیت متوسط 12/40 MB

دریافت کیفیت پایین 6/20 MB

متن شعر —>

ادامه »

یا اهل العالم اربعین حسین است!

نوشته شده توسطرحیمی 1ام آذر, 1393

عظیم ترین اجتماع مسلمانان

درباره عظیم ترین اجتماع مسلمانان/ قسمت اول

بسم الله الرحمن الرحیم

عقیله بنی هاشم نقبی به آینده زد به وسعت تاریخ و در اوج مصیبت و مظلومیت -در میانه صحرای کربلا- همان گاه که پیکرهای سیدالشهدا و اصحابش در خون غلتیده و بر خاک افتاده بودند و فریاد عرشیان از ملکوت به گوش می رسید، خبر از روزی داد که در این سرزمین نشانه ای بر این پیکرها نهاده خواهد شد که اثرش در گذر زمان هرگز از بین نخواهد رفت و هر چه پیروان گمراهی در محو و نابودی آن بکوشند ثمره این کوشش جز بلندی و عظمت نام آن عزیز و آیین وی نخواهد بود. او سراسر تاریخ و امروز را دیده بود.

و اکنون؛

هر چند هزار سال گذشته، به سینه ها

شعله ور است شور حسینی هنوز هم

انگار از زمین و زمان می رسد به گوش

بانگ فیاسیوف خذینی هنوز هم

حرکت عظیم پیاده‌روی شیعیان به سمت کربلای حسینی در ماه صفر، چند سالی است رونقی عجیب گرفته و نظرهای بسیاری را به خود جلب کرده است. این برنامه هر سال پرشورتر و پرشمارتر از قبل برگزار شده و طی آن جمعیت بسیار زیادی از کشورهای مختلف دنیا، خود را به عراق می‌رسانند و همراه مردم شهرهای مختلفِ سراسر عراق، با پاهای پیاده راهیِ کربلا می‌شوند.

ادامه »

دست مارا هم جدا کنید!

نوشته شده توسطرحیمی 28ام آبان, 1393

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام حكايت فرمايند: روزى در مراسم حجّ و طواف كعبه الهى، زنى چون ديگر مسلمان ها مشغول طواف كردن بود، در حالتى كه دستش از آستين عبايش بيرون و نمايان بود، كه ناگاه مرد بوالهوسى - كه او نيز مشغول طواف كعبه الهى بود - چشمش به آن زن افتاد و ديد كه دستش نمايان است، نزديك او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن كشيد.

در اين لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد - هوس باز - به دست آن زن - بى مبالات - چسبيده شد؛ و هر چه تلاش كردند نتوانستند دست خود را از يكديگر جدا سازند.

افرادى كه در حال طواف بودند، اطراف اين زن و مرد جمع شدند و هركس به نوعى فعاليّت كرد تا شايد دست هاى اين دو نفر را از يكديگر جدا كنند، ولى سودى نبخشيد؛ و در اثر ازدحام جمعّت ، طواف قطع گرديد.

و بعد از آن كه نااميد گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر يك به شكلى نظريّه اى صادر كرد:

بعضى گفتند: بايد دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانيده و سبب فساد و گناه شده است و برخى گفتند: بلكه مرد مقصّر است؛ و بايد دست او قطع گردد.چون بين آن ها اختلاف نظر پيدا شد و نتوانستند اين مشكل را حلّ نمايند، به ناچار در جستجوى اهل بيت و فرزندان رسول خدا صلوات اللّه عليهم اجمعين بر آمدند؛ و سؤ ال كردند كه كدام يك از ايشان در مراسم حجّ مشاركت كرده است ؟

گفته شد: حضرت ابا عبداللّه الحسين علیه السلام شب گذشته وارد مكّه شده است ؛ و تنها او مى تواند مشكل گشا باشد، پس شخصى را فرستادند تا امام حسين علیه السلام را در آن جمع بياورد.

وقتى حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام در آن جمع حضور يافت ، امير مكّه خطاب به حضرت كرد و گفت : يابن رسول اللّه ! نظري شما درباره اين مرد و زن چيست ؟

حضرت رو به جانب كعبه الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند كرد و دعائى را زمزمه نمود؛ و چون دعاى حضرت خاتمه يافت دست مرد از زن جدا شد.

امير مكّه پرسيد: اكنون آن ها را چگونه مجازات كنيم ؟

امام حسين فرمود: ديگر مجازاتى بر آن ها نيست، (زيرا خداوند توانا آن ها را مجازات نمود).

تهذيب الا حكام : ج 5، ص 470، ح 293، مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 51

 

شما آقا و ارباب مایید!

دست ما هم بر گردن دنیا گره خورده برای ما هم دعا کنید!

مصیبة ما اعظمها چرا؟

نوشته شده توسطرحیمی 26ام آبان, 1393

 

چرا بزرگترین مصیبت؟

در موارد مختلفی از زیارات و کلمات ائمه معصومین علیهم السلام از حادثه کربلا به عنوان بزرگترین مصیبت در عالم هستی از بدو خلقت تا روز قیامت، نام برده اند مثلا می خوانیم: «مصیبة ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السماوات و الارض.» با توجه به این که حوادث فاجعه باری، بارها و بارها برای مسلمین و شیعیان پیش آمده است که در ظاهر بعضی از آن ها از حادثه کربلا، مصیبت بارتر بوده است، سؤال این است که چرا مصیبت سالار شهیدان را به این عنوان ذکر کرده اند؟

شاید جواب سؤال این باشد که اگر ما در ماهیت و کیفیت این حادثه دقت کنیم، جواب سؤال را پیدا می نمائیم.

وقتی همه خصوصیات حادثه کربلا در کنار هم جمع می شوند، واقعا این حادثه در نوع خود از جهت مظلومیت و مصیبت بار بودن، بی نظیر است.

نمونه هایی از این خصوصیات عبارتند از:

1 - در کربلا حجت خدا را شهید کردند.

2 - شهادت او به دست کسانی بود که او را دعوت نمودند تا او را یاری نمایند.

3 - پسران و برادران و دیگر اقوام و یارانش را قبل از او به شهادت رساندند!

4 - کسانی او را شهید کردند که در ظاهر مسلمان بودند و نماز می خواندند و خود را پیرو جد حسین علیه السلام می دانستند!

5 - مردمی او را شهید کردند که کاملا او را می شناختند و از مقام و منزلت او آگاهی داشتند!

6 - با این که در کنار آب فرات بود، او را تشنه شهید کردند و آب را بر کودکان و اهل حرمش بستند.

7 - بعد از کشتنش، اموال او را حتی وسایل شخصی او از قبیل انگشتر و نعلین و عمامه اش را غارت کردند!

8 - خیمه ها را آتش زدند و اهل بیتش را ترسانده و آزار رساندند!

9 - اهل بیت او را که منسوب به پیامبرشان بود، به اسیری بردند!

10 - سر مقدسش را بر بالای نیزه در شهرها گرداندند!

11 - بر بدن نازنینش، اسب دواندند!

12 - سه روز بدنش بر روی خاک افتاده بود و کسی نبود تا او را دفن کند تا عاقبت اهل روستا آمدند و او را دفن نمودند!

13 - کسی دستور کشتن او را داد (یزید) که جد و پدرش آزاد کرده جد حسین علیه السلام بودند!

14 - او را بدون جرم و گناهی کشتند!

15 - کسانی او را تشنه شهید کردند که گروهی از آن ها (لشکر حر) چند روز قبل به وسیله همین حسین علیه السلام از تشنگی نجات یافتند!

16 - به خاطر تبلیغات سوء، مردم شام شهادت او را جشن گرفتند!

17 - همه موجودات حتی ماهیان دریا و درختان برای او اشک ریختند!

ادامه »

فضائل اصحاب سید الشهداء علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 20ام آبان, 1393

فضائل اصحاب سید الشهداءعلیه السلام در کلام آیت الله وحید خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین واللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

برنامه ی اهل علم در دو کلمه است. این همه دستگاه ها برای برنامه ریزی طلاب، ولی اثری، نتیجه ای؟! ابدا، چرا؟ چون برنامه، برنامه ای است که خدا معیّن کرده. برنامه ی طلاب معیّن شده ، محتاج به تعیین زید و عمرو نیست؛ آن برنامه دو جمله است:

جمله اول: لیتفقهوا في الدین ،

جمله دوم: ولینذروا قومهم. دیگر سوم ندارد. منتها باید کار کرد این دو کلمه را فهمید.
وقت را باید غنیمت شمرد. عمر من و تو چیست؟ بافته است از یک ریسمان ؛ رشته های این ریسمان چیست؟ نفسی که ما می کشیم؛ هر نفسی یک رشته را پاره می کند. خواه ناخواه می رسد به آخرین رشته فاذا جاء اجلَهم ، دیگر نه تقدیمی است ، نه تأخیر، چون بافت تمام شد.
هر نفسی باید محصولی بدهد، آن محصول چیست؟ دو کلمه است: کلمه اولی: التفقه في الدین، فصلش ایام گذشته بود، دوم : ولینذروا قومهم، فصلش دهه آخر صفر است.
خوشا به حال کسانی که فهمیدند ، از این عمر بهره بردند. به میرزای شیرازی… . میرزا خصوصیاتی دارد؛ شناختن رجال علم، خودش فنی است. ریشه افکار نائینی که فحل الفحول متأخرین است در افکار میرزای شیرازی پیدا می شود. میرزا با آن مشاغل علمی ، با آن گرفتاری های اجتماعی فرصت ملاقات با احدی نداشت. یک روز یک معمّمی با لباس کهنه ای درِ خانه میرزا نمایان شد، به حاجب گفت: من به میرزا کار دارم ، گفت: دسترسی به میرزا برای اعلام میسر نیست تا چه برسد به تو. گفت: فقط تو برو به میرزا بگو: فلانی دم در است. میرزا مشتغل، با آن همه مشاغل ! دربان آمد، گفت: شیخی است با لباس مندرسی، بر درگاه حاضر شده، این کلمه را گفت. تا به میرزا اسم را گفت، رنگ میرزا پرید ، لباس پوشید، خود میرزا آمد تا دم در. شیخ را مقدم بر خودش قرار داد، خودش پشت سر . همه اعلام متحیّر اند، مثل استاد حاج شیخ عبدالکریم، سید، مثل میرزا محمد تقی شیرازی، اعیان همه مبهوت اند در این رفتار.

شیخ را نشاند به مسند خودش، میرزا جلو [او نشست]، مدتی مکالمه بود خلوت ، بعد هم حرکت کرد، میرزا رفت

تا دم در. شیخ رفت. میرزا همچنان نگاه می کرد به قد و بالا، تا وقتی از نظر پنهان شد.

همه متحیّر که این چه واقعه ای بود. پرسیدند مقربّین که این رفتار چه بود؟ این شخص که بود؟ گفت: یک کلمه من می گویم: حاضرم تمام آنچه در همه عمرم انجام دادم، همه را بدهم، کار این شیخ را در نامه عمل من بنویسند. بهت اصحاب خاص بیشتر شد، پرسیدند: مگر چه داستانی است؟ گفت: من و این هم بحث بودیم، - خوب فکر کنید، چه چور بردند و چه جور ما باختیم - گفت: من و او هم بحث بودیم، او از من آینده اش درخشان تر بود، یک روز آمد پیش من ، گفت: من تکلیفم را تشخیص دادم، گفتم: چیست؟ گفت: تکلیف من این است، منطقه ای پیدا کردم که در آنجا ذکری از اهل بیت نیست، همه مردم آن سامان بیگانه اند از مذهب، می روم آنجا. گفتم چه می کنی؟ گفت: سکنی در مسجد می کنم، بعد هم در مسجد مکتب باز می کنم، بچه های آنها را از الفبا درس می دهم، کار من این است دیگر بعد از این.

میرزای شیرازی منقلب ، شرح حال را داد، گفت: رفت در آن منطقه ، زندگی این جور گذشت بر این فرد. آشیانه اش مسجد ، آنجا مکتبی تأسیس کرد ، به مردم اعلان کرد: من اطفال شما را مجانی درس می دهم، مردم هم از خدا می خواستند. روز از الفبا شروع کرد به آن بچه ها . زندگی هم این جور گذشت بر این مرد: شبها که تاریک می شد، می رفت در کوچه ها، نان های خشکی که از سفره ها دور ریخته بودند جمع می کرد. این قوتش ، آن کارش. آن بچه ها به ثمر رسیدند، تمام آن منطقه منقلب شد. من از خدا می خواهم، همه اعمالم را ، علمم، عملم ، تدریسم ، نمازهای شبم، همه را در نامه عمل او بنویسند، فقط کاری که او کرد در نامه من[نوشته شود].

جاهدوا فی الله حق جهاده.

حالا این شیخ ، که پیش میرزا این جور آبرومند است، پیش امام زمان چیست؟ این است که مغتنم بشمارید دهه آخر صفر، ول معطل نگردید، بروید در مناطق محروم، زنده کنید مذهب را. یک گنهگار را اگر توبه بدهید، یک جاهل به یک مسئله را در همان مسئله دانا کنید، اجرت چقدر است؟ اجرت اجر احیاء تمام بشر است. من أحیاها… کسی که یک انسان را زنده کند، آنچنان است که تمام ناس را از بدو تا ختم زنده کرده است، بعد هم خود حجت خدا فرمود: إحیاء نفس به اخراج اوست از یک گمراهی به یک هدایت، من ضلال إلی هدی . این فوز عظیم را از دست ندهید.

صفحات: 1· 2