موضوع: "امام حسین علیه السّلام"

دلنوشته : اگر به کربلا بروم !

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1391

 

اگر به کربلا بروم:

 در اولین قدمم به خاک کربلا خاک می شوم تا طعم شهد شیرین عبودیّت را در کربلا ، این قطعه  گم شده بهشت  بجشم و به خاک افتم تا شکر گزار آن توفیق بزرگ باشم.

 باورم نخواهد شد به کربلا آمده ام ، سرزمین عشق های آسمانی، سرزمین ناله های عاشقانه شبانگاهی ،سرزمین بلندترین حماسه تاریخ ابدیت، سرزمینی که در آن خون اصغر همچو مشتی سهمگین  بر دل  سنگین آسمان کوبیده شد تا اندکی دل آسمان از آن همه ظلم تاریخ ، به درد آید.

 اگر به کربلا بروم ، قطره ای آب خواهم شد در دل فرات تا صدای های های  گریه های فرات را بر پیکر قطعه قطعه عباس با تمام وجودم بشنوم. اما نه ! در خود  توان آب شدن را نمی یابم چگونه قطره ای آب باشم و صدای ناله های کودک حسین را بشنوم که از فرط عطش به سختی توان گریه را دارد . اگر قطره ای آب شوم ،لاجرم  نظاره گر  ریختن خون خدا در کنار فرات خواهم شد امّا  من ضعیف تر از آنم که بتوانم این صحنه را تماشا کنم . اگر قطره ای آب باشم  از خود متنفر خواهم شد.پس اگر به کربلا بروم، قطره ای خون خواهم شد تا از دست حسین علیه السلام به سوی آسمان پرتاب شود تا رضایت خداوند از حسین علیه السلام  را طلب کند.امّا من پست تر از آنم که بتوانم خون حسین باشم. پس قطره ای خون خواهم شد تا از پای پر آبله کودک   یتیمی  بچکد تا ردپایی از مظلومیت  در تاریخ  بگذارد  و فریاد خونخواهی اش را در سرتاسر تاریخ سر دهد، ولی می دانم تاب تحمل آن صحنه ، مرا درهم خواهد شکست.

 پس اگر به کربلا بروم قطره ای اشک خواهم شدتا از چشمی بر این همه مظلومیت بچکد . قطره ای اشک خواهم شد تا بچکم و اندکی از این همه آتش غم درونم را سرد کنم.

ای حسین ! ای عطیّه خاصّه الهی بر ما خاکیان بی مقدار ؛ تو به کدامین  گناه کشته شدی؟

 امّا نه خود می دانم که اگر قطره ای اشک باشم نخواهم توانست  برآن همه مصیبت بچکم، زیرامصیبت حسین علیه السلام والاتر از آن است که تنها قطره ای چون من ، ناپاک و بی مقدار، برآن بچکد پس همان خاک خواهم شد و عاشقانه بر مهر عشّاق ابا عبدا… خواهم نشست،پس همان خاک خواهم شد، آن هم نه خاک کربلا، چون خاک کربلا، خاک بهشت است و من موجودی زمینی و پستم.

 خاک خواهم شد، آن هم خاکی بی مقدار که عاشقانه از  زیر پای زوّار حسین علیه السلام  به هوا خواهم خاست و مستانه در آسمان، از شوق خاک شدن در درگاه حسین، خواهم رقصید.

 السلام علیک یا ابا  عبداللّه

 طلبه  رقیه رحیمی

از حسین علیه السلام باید آموخت

نوشته شده توسطرحیمی 5ام آبان, 1391

      ای حسین!

      عشق را هم ز تو باید آموخت!

      و مناجات و صمیمیت را !

      و عبودیت را.

      دشت از نام تو عرفان دارد.

      و شب، از یاد تو عطرآگین است.

      دعای عرفه، یک درس جامع خداشناسی نیز به شمارمی رود. اسماء و صفات حق، الطاف و نعمت های خدا، هدایت ها و عنایت های پروردگار، حساب و جزای الهی، یکتایی و بی همتایی خدا و صدها صفت دیگر در این دعا مطرح است. درس های عبودیت و بندگی هم در جمله جمله این دعا نهفته است.

     روش حاجت خواهی و تقرب به خدا و توسل به او و شیوه مؤثر دعا و ادب خاص نیایش هم از آموزه های دیگر این دعای شریف است.

     دعای عرفه، انسان را به رحمت خدا و آمرزش الهی امیدوار می کند. این وعده ای است که خود پروردگار داده است و وعده او خلاف و دروغ نیست.

      وسعت رحمتش شامل همه می شود، به شرط آنکه ما این زمینه و لیاقت را در خودمان پدید آوریم و در دعا، حالت روحی مناسب، تضرّع و ناله، انقطاع و توکل، رجا و توسل، التماس و خواهش داشته باشیم.

     دریایی از انسان های معصیت کار، در عصر روز عرفه، به امید مغفرتش به آستان آن ربّ کریم پناه می آورند. گناهان بسیار است و گناهکاران انبوه، ولی رحمت او از گناه بندگان بیشتر است.

باز هم به سینه آه،

باز هم به لب نوا،

می نهم دوباره روی، سوی قبله دعا

اشک گرم و آه سرد

از دلم حکایتی است

در قنوت صد نیاز
می زنم تو را صدا

گشته ام ز خود رها

با تو عهد بسته ام

در کویر سینه ها، چشمه های «ربّنا»ست.

     هر چه به آخر دعای عرفه نزدیک تر می شویم، تضرّع بنده بیشتر است و امید به عفو خدا افزون تر.

     چشم امید دعاخوان به آستانِ سراسر رحمت خداست که بنده را در غروب عرفه، کامیاب و آمرزیده به خانه و خیمه اش برگرداند:

… «اللّهم اَقبلنا فی هذا الوقتِ مُنجِحین مُفلحین مبرورینَ غانمین …»

     و اینکه … اگر او ناامید برگرداند، به کدام درگاه می توان رفت و نزد چه کسی می توان سفره دل را گشود؟

    باری … دعای عرفه، منظومه عشق و عرفان و منشور دلدادگی و شیدایی و «شرح درد اشتیاق» است،

    تا روح بریده از خدا، بار دیگر به «نیستان» بازگردد و روزگار وصل خویش را بجوید.

نمونه هايى از عزت نفس و مناعت طبع امام حسین علیه السلام:

نوشته شده توسطرحیمی 4ام آبان, 1391

1):نوشته‏ اند: بين امام حسين (عليه السلام) و معاويه در مورد قطعه زمينى واقع در ذى مروه اختلافى رخ داد معاويه مى ‏خواست حق آن حضرت را نكول كند و حسين (عليه السلام) با آن فطرت ذاتى و با آن خصلت حق جوئى و ظلم ستيزى كه داشت حاضر نبود كه زير بار زور و تعدى رود امام (عليه السلام) خطاب به معاويه فرمودند:

     كه بايد يكى از سه پيشنهاد مرا بپذيرى:

     يا حق مرا خريدارى كنى يا آن را به خود من برگردانى يا ميان من و خود ابن عمر يا زبيرين عوام را داور قرار دهى و اگر اين پيشنهادها را قبول نكنى آن گاه شمشير خود را كشيده از مردم دعوت به حلف الفضول(1) خواهم نمود.

     سپس حسين بن على (عليه السلام) از مجلس معاويه با خشم و غضب بيرون رفت معاويه كه از اخلاق و شجاعت و شهامت و عزت نفس او با خبر بود پيغام داد كه من زمين را از تو مى ‏خرم، قيمت آن را دريافت نما!

     فرهاد ميرزا مى ‏افزايد: عبدالله بن زبير پيش معاويه آمد و از حسين (عليه السلام) تأييديه گرفت؟ و امام پيشنهاد نخستين خود را پذيرفت و زبير مزرعه را فروخت و به حضور امام (عليه السلام) آمد و گفت كسى بفرست تا قيمت آن را از معاويه دريافت نمايد.(2):

صفحات: 1· 2

حسين محور عزت و مصباح هدايت‏

نوشته شده توسطرحیمی 4ام آبان, 1391

حماسه جاويدان عاشورا كه از بستر شنهاى داغ و سوزان كربلا1 سرزد، همواره الهام بخش نهضت هاى آزادى بخش و رهائى گستر ميليون‏ها انسان آزاده و افراد وارسته در طول تاريخ اسلام گريده است و شور و شوق و جذبه آن، همواره شيفتگان آزادى و طالبان افتخار و سربلندى را، به سوى محور اين عنصر آزادى بخش و كانون نجات، متوجه ساخته است بنيانگذار اين نهضت مقدس، همواره مصباح هدايت و سفينه نجات و كانون عزت و شرف و محور كرامت و مروت انسانها بوده است و خواهد بود حادثه جانسوز كربلا تاكنون مشعل فروزان محافل شيعه و عامل محرك مجامع آنان در طول قرون و اعصار و در گسترده نسل‏ها و اجيال و توده‏ها بوده است و در آينده نيز همچنان نور بخش و الهام بخش أمم اسلامى و ملل جهانى باقى خواهد ماند.

اكنون ما در اين صدد هستيم كه در حدود فهم و توان خويش از خصوصيات قهرمان اصلى اين حادثه بزرگ و از ويژگيهاى منحصر به فرد او سخن بگوئيم تا به رمز بقأ و جاودانگى اين حادثه، بهتر و بيشتر پى ببريم چون قهرمان اصلى اين حادثه آن چنان در هاله ‏اى از عظمت و بزرگوارى قرار گرفته است كه هرگز نمى ‏توان به سادگى نظيرى بر آن تصور، و شبيه ى به آن قايل شده و اين حادثه بزرگ آنچنان با باورهاى اعتقادى، اجتماعى، انسانى مردم، رقم خورده است كه هرگز نمى ‏توان آنرا از هم ديگر تفكيك و جدا نمود يا روزى به بوته نسيان و فراموشى سپرد. مردم مسلمان جهان، بويژه شيعيان و دوستداران آن امام همام (عليه السلام)، از آن روزهاى نخستين وقوع اين حادثه كه در سال 61 هجرى به وقوع پيوست به اهميت سرنوشت ساز اين حادثه جانسوز پى برده‏ اند و در راه تثبيت تاريخى آن، به تحرير و نگارش و بارگوئى درسهاى عبرت‏ آموز آن برآمده‏اند به حدى كه بخش اعظمى از قفسه ‏هاى كتابخانه بزرگ اسلامى را به اين امر مهم اختصاص داده ‏اند و در ضبط و نگهدارى آن با وسائل مختلف كوشيده ‏اند در بررسى علل و عوامل اصلى اين جاودانگى، بيش از هر چيز، خصوصيات روحى و عظمت شخصيت وجودى قهرمان اصلى اين حادثه، جلب توجه مى‏ كند درست است عوامل ديگرى هم در اين امر دخالت دارند مانند:

روحيه ظلم ستيزى و… .ولى عظمت روحى امام (عليه السلام) و خصوصيات روحى و اخلاقى او تمام اين عوامل را تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد. و رمز جاودانگى هم در اين امر نهفته است. 

حسين بن على (عليه السلام) واجد تمام خصوصيات يك فرد كامل تربيت يافته آئين اسلام بود بلكه او أسوه و قدوه خداجويان جهان، به شمار مى ‏رفت در وجود او تمام علائم و نشانه ‏هاى يك شخصيت بارز اسلامى، موج مى ‏زد. در وجود مسعود و مبارك او، تمام صفات كمالى و ارزشى از قبيل:

آزادگى، جوانمردى، شرف، شهامت، شجاعت، صفا، وفا، صبر، پايدارى، استقامت، مروت، عظمت روحى، كرامت نفس، عزم استوار، اراده قوى، عزت نفس، مناعت طبع، مالامال بود ولى در بين تمام اين صفات برجسته و ملكات نفسانى، خصوصيت عزت نفس و مناعت طبع از تمام ويژگى ‏هاى آن حضرت، برجسته‏ تر و شاخص ‏تر مى ‏نمايد. كمى به تدبر و تأمل و انديشه بنشينيم تا در حد فهم خويش، به يكى از رموز جاودانگى قيام ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) پى برده باشيم چون كه تمام اين آوازها مرهون آن صفات عالى و رهين آن ويژگى والاى معنوى و روحيه ممتاز و منحصر به فرد اوست كه توانسته است طالبان كمال و عاشقان تعالى و تحول روحى را، به سوى كعبه آمال خود جذب كند و خود در مغناطيس فضيلت و در محور قطب دائره انسانيت، گام سپرد آرى اين عزت نفس و مناعت طبع عالى او بود كه توانست او را از ورود به حقارت و پستى ‏ها، حراست كند و اين جوهره نفيس درونى او بوده كه توانست رضاى خدا را بر تمام خشنودى ‏ها، شادى ‏ها، تمتعات دنيوى ترجيح دهد تا از خاك به افلاك و از ملك، به ملكوت أعلى و از ثرى تا به ثريا برساند و او را با ملكوتيان، همنوا و هم شأن و هم رتبه بلكه والاتر سازد.

1. كربلا در سينه‏اش پنهان هزاران راز دارد    

هر زمان يك راز از اسرار خود ابراز دارد

كربلا درياى مواجى است بى مرز و كرانه    

موج عالمگير او دستى به هر سو باز دارد

مكتب خلقت نديده است چنو حسين آموزگارى    

اين چراغ آسمانى نور انسان ساز دارد

مات هفتاد و دو ملت از دو و هفتاد اويند     

در كجا فرماندهى، شسماهه يك سرباز دارد

حسان چايچيان

مقتل مقرم/ سيد عبدالرزاقمقرم‏ (ره)

آتشی در قلوب

نوشته شده توسطرحیمی 4ام آبان, 1391

 قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم):

ان لقتل الحسين (عليه السلام) حراره فى قلوب المؤمنين لا تبرد أبدأ

     در شهادت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) آتشى در قلوب مؤمنين برافروخته شده است كه هرگز خاموشى پذير و سرد شونده نيست.


منبع:

  • مقتل مقرم / سيد عبدالرزاق مقرم‏ (ره)

شكايت حضرت امام حسين بر سر روضه منور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از جفاى امت

نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391

     حضرت امام حسين(عليه السلام) از منزل وليد به خانه خويش باز آمدند چون شب شد به زيارت قبر منور ومرقد مطهر جد بزرگوار خويش رفته عرضه داشت:

     يا رسول الله من حسين بن على فرزندو دختر زاده توام كه مرا در بين اين امت بيادگار گذاشته و به اطاعت من امر فرمودى،گواه باش كه امت تو مرا يارى نكردند و قدر من را ضايع نموده و پاس حرمت من و قرابتتو را نگاه نداشتند، اينك شكايت به تو آورده‏ام، پس به نماز مشغول شده و تا بامداددر ركوع و سجود بود.

     وليد جهت تحقيق آن شب كسى را به سراى حضرت فرستاد چونجنابش را نيافتند به وليد خبر دادند، وليد گفت:

     شكر خداى را كه از اين شهر برفتو ما به مواخذه خون پاكش مبتلا نشديم، صبحگاه آن شب حضرت به خانه مراجعت فرمود و شبديگر بر همين منوال بر سر تربت مقدس مصطفى آمد و چند ركعت نماز بجا آورد و پس ازفراغت از آن با حق سبحانه و تعالى مناجات كرد و گفت:

     خدايا اين تربت پيغمبر تومحمد بن عبدالله است و من پسر دختر او هستم و چنين واقعه‏اى كه تو از آن آگاهى پيشآمده است و تو بر حالم آگاه و از ضميرم مطلع هستى، تو مى ‏دانى كه معروف را دوستداشته و منكر را كراهت دارم، خدايا بحق اين تربت پاك و بحق آن كس كه در اين خاكخفته است آنچه رضاى تو و رضاى پيغمبرت هست برايم ميسر گردان، سپس بسيار گريست و سربر خاك پاك پيغمبر نهاد در خواب رفت و در خواب جد خود رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) را ديد با گروهى از فرشتگان مى ‏آيد، جمعى از دست راست و گروهى از دست چپو فوجى از پيش و برخى از پشت، بدين هيئت نزديك او آمدند پيامبر اكرم (صلى الله عليهو آله و سلم) او را گرفت و به سينه خودش چسبانيد و ميان ديدگانش را بوسيد و فرمود:

      مى ‏بينم در اين نزديكى جماعتى كه ادعاى اسلام مى‏كنند ترا در زمين كربلاء بكشند وتو تشنه باشى و تو را آب ندهند با اين همه اميد دارند كه در روز قيامت ايشان راشفاعت كنم خداى تعالى شفاعت من را نصيب ايشان نكند و در آن سرا هيچ حظ و بهره‏اى بهآنها ندهد، فرزندم پدر و مادرت نزد من بوده و آرزوى لقاء تو را دارند و براى تو دربهشت درجاتى است كه تا شهادت نيابى بدان درجات نخواهى رسيد.

     امام (عليه السلام)عرض كرد:

     يا جده مرا نزد خويش نگاه دارد كه مرا به مراجعت در دنيا حاجتى نيست.

     پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: مى ‏بايد كه سعادت شهادت را دريابىآنگاه به انواع درجات و ثوابى كه بارى تعالى وعده داده است برسى.

     سپس امام(عليه السلام) از خواب برخاست و آن خواب را به اهل بيت خويش بازگو فرمود، ايشان سختدلتنگ شدند به طورى كه آن روز هيچكس از اهل بيت آن مظلوم غمگين ‏تر نبود.


مقتل الحسين (عليه السلام) از مدينه تامدينه/مرحوم آيت الله سيد محمدجواد ذهنى تهرانى(ره)

بر فراز حماسه ( به مناسبت هشتم ذى الحجه يوم الترويه )

نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391

     هنوز پنجاه سال از غروب خورشيد رسالت نگذشته است كه غاصبان ، سلطنت را به جاى نبوت ، و يزيد را به جاى محمد (ص ) مى نشانند.

     بلايى بزرگ دامن گير جامعه اسلامى شده و كار به جايى رسيده است كه سرنوشت جهان اسلام در دست يزيد هوسبار قرار گرفته است . همان يزيدى كه زشت ترين واژه ها از توصيف چهره كريه او ناتوانند.
      درد ناكترين از همه انكه ، از حسين (ص) مى خواهند تا آن جز ثومه فساد و طغيان را به عنوان جانشين پيامبر به رسميت بشناسد. از عصاره عصمت ، لنگرگاه افلاك ، نقطه پرگار زمين و زمان ، مركز دايره امكان ، از همو كه قلبش ‍ فرودگاه ملائك است ، براى ننگين ترين لكه تاريخ و زشت ترين كلمه قاموس ‍ بشريت ، بيعت مى خواهند. از حسين (ص) مى خواهند تا با دست عصمت ، آلوده ترين دست روزگار را به نشانه تاييد بفشارد.

     فرماندار وقت مدينه ماموريت يافته است تا از زاده زهرا (س) براى فرزند لاابالى معاويه راى اعتماد بگيرد. دست بيعت حسين يا سر بريده او، همان دو ارمغانى است كه يزيد يكى از آنها را از مدينه خواسته است .

     اكنون ديگر براى حسين (ص) مدينه جاى ماندن نيست ، بايد كاروان و قافله شهادت محملها را بر بندد و صاحبان اصلى مدينه الرسول از مدينه و رسول خدا حافظى كنند.

     امير قافله ، با ياران وفادار خويش از شهر بيرون مى آيد و در حاليكه خطر هر لحظه او را تهديد مى كند. آهنگ مكه دارد. گويى موسى بن عمران است كه با تعقيب فرعونيان و قبطيان از مصر بيرون آمده است، لذا آيه اى از قرآن را زمزمه مى كند كه روايتگر هجرت موسى (ص ) است :

     فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ(القصص/21)

صفحات: 1· 2

لبیک یا حسین علیه السلام :

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

     در پس کوچه های غربت هنوز به گوش شکایت می رسد، صدای کسی، - «هل من ناصر ینصرنی؟»- انگار آواز بی کسی حسین علیه السلام عالم گیر است و داغ دخترکهای تشنه، ناله ی دلگیر شبهای مردمیست که هنوز نخفته اند …

      صدای پای قافله ی عشق که به نزدیکی عرفات می رسد، بهانه ی بغض، حلقه بر حنجره اشک می زند و بوی خون، درندگان را به سوی قتلگاه می کشاند!

     حسین در عرفات عاشقانه می خواند «… وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتینى و …»

     حسین انگار در عرفات، دعای عرفه می خواند و بر دلبر خود، لبیک گویان تا نینوا دلبری می کند …

     وقت، وقت دل آشوبی است. صدای دلهره ازنفس های زمان شنیده می شود،کاش خورشید بمیرد و زمان بایستد، شاید غم عاشقان فرو نشیند!

     خیالم لرزان و حالم رو به پریشانی است. تازیانه زمان، خاطر خسته ام را می کوبد، حسین، تنهاست …

     نفس گل رو به پایان است، تا محرم چند صباحی حسین مهمان است … .

     مَحرم سیاه پوش محرم می شوم تا به طواف سرخی حسین فریاد کنم،

لبیک یا حسین …

لبیک یا حسین … .

 سلام بر آرزوی بر باد رفته
       سلام بر اشک
              سلام بر داغ
                     سلام بر گلوی بریده
                            سلام بر قلب زخم دیده
                                  سلام بر زینب (س)

                                  

سلام بر حسین علیه السلام

ترجمه کانل الزیارات

خط مشى و انگيزه امام حسين (ع) در وصیت به برادرش

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

 بسم اللّه الرحمن الرحيم:

     بعد از آنكه «محمدبن حنفيه » خدمت برادر بزرگوارش سيدالشهدا(ع)شرفياب شد وحضرت را از رفـتن به سمت عراق بر حذر داشت»و حضرت امتناع كرد، آنگاه كاغذ وقلم طلب كرد و وصيتنامه ذیل را مرقوم فرمود و به دست برادر سپرد:

     «بـعـد از حـمد وثناى الهى , اين چيزى است كه حسين بر برادرش محمد حنفيه وصيت مى كند:

     شهادت مى دهم به توحيد ويگانگى خداوند واينكه محمد بنده وفرستاده بحق اوست و اينكه بهشت وجـهـنـم حـق است و قيامت بدون هيچ شكى واقع مى شود و خداوند انسانها را زنده مى كند خروج و قـيـام من از روى سركشى و خوشگذرانى و فساد و ظلم در روى زمين نيست،بلكه قيام من براى اصـلاح در امـت پـيـامـبـر(ص) وامـر بـه مـعـروف ونـهـى از مـنـكـر است و مى خواهم به سيره پـيـامـبـر(ص) و پـدرم عـلـى بـن ابـيـطـالـب عـمـل كـنـم پـس هـر كـس قبول كند،در واقع خـداونـد را پـذيـرفـته است (چون راه من از راه خدا جدا نيست ) و هر كه تخلف كند, صبر مى كنم تـا خداوند بين من و مردم ستمكار، حكم كند.

     برادرم ! اين وصيت و سفارش من به تواست و توفيق از خداوند است و توكل به او مى كنم و بازگشت هم به سوى اوست ».

    هـمـچنان كه از متن وصيتنامه آشكاراست , اين از قبيل وصيتنامه هاى معمولى و عرفى نيست كه اشخاص درباره اموال و دارايى خود مى نويسند, بلكه اهداف و خط مشى و انگيزه امام حسين (ع) را در حـركـت خـود بـازگـو مـى كـند هر چند در وصيتنامه هاى شرعى گفته شده كه سزاوار نيست مسلمانى شب بخوابد مگر آنكه وصيتنامه اش در زير سرش باشد.»1

صفحات: 1· 2

عبرت هاى تاريخ

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

 

     نقل اين داستانها براى ما چه سودى دارد؟ در گذشته هاى دور بنى اميه چنين بلاهايى را بر سر مسلمانان آوردند. اما امروز الحمد للّه نه ما از بنى اميه هستيم و نه حاكمان ما بنى اميه هستند! آيا امروز از جنگ كربلا خبرى نيست؟

     كسى كه گفت «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»، بدون دليل اين سخن را نگفت. جريانات تاريخى هر روز تكرار مى شود. درست است كه روش ها، تاكتيك ها و شعارها تغيير مى كند، اما جنگ حق و باطل هميشه خواهد بود. هميشه افرادى هستند كه به نام طرفدارى از اسلام قصد ريشه كن كردن اسلام را دارند. روزى به نام انقلابى، روزى به نام مجاهد و روز ديگرى با اسم و عنوانى ديگر.

     همين افراد هستند كه با معاويه و يزيد بيعت كردند. مگر مسأله عجيبى است؟ لازم نيست حتماً كسى باشد كه بگويد «لعبت هاشم بالملك». اگر گفته شد « تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است» اين تعبير ديگرى از «لعبت هاشم بالملك» است. آن زمان گفتند بنى هاشم با سلطنت بازى كردند، امروز مى گويند آخوندها مردم را به بازى گرفته اند! اگر احكام 1400 سال پيش براى امروز كاربرد ندارد و تاريخ مصرف آن گذشته است، يعنى بايد آنها را به مزبله ريخت العياذ بالله ـ مگر با داروها و مواد غذايى كه تاريخ مصرف آنها گذشته است چه مى كنند؟ آنها را مى سوزانند يا در مزبله مى ريزند. امروز مى گويند تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است. با وجود اينكه عده اى چنين سخنانى مى گويند، مجدداً بعضى از مردم به همين افراد رأى مى دهند.

صفحات: 1· 2