موضوع: "امام حسین علیه السّلام"

حج ناتمام

نوشته شده توسطرحیمی 28ام مهر, 1391

از كعبه رو بكر ببلا مي كند حسين
و آنجا دوباره كعبه بنا مي كند حسين

گر ساخته است خانه اى از سنگ و گل خليل
آنجا بناز خون خدا مي كند حسين

روزى كه حاجيان به حرم روى مي نهند
پشت از حريم كعبه چرا؟ مي كند حسين

آن حج نا تمام كه بر عمره شد بدل
اتمام ان بدشت بلا مي كند حسين

آنجا وقوف در عرفات ار نكرده است
فرياد معرفت همه جا مي كند حسين

آنجا اگر كه فرصت قربانيش نبود
اينجا هر انچه هست فدا مي كند حسين

آنجا كه سعى بين صفا در دويدن است
اينجا به قتلگاه صفا مي كند حسين

آنجا حنا حرام بود بهرا حاجيان
اينجا ز خون خويش حنا مي كند حسين

وقتى به خيمه گاه رود از پى وداع
اينجا دوباره حج نساء مي كند حسين

بعد از هزار سال به همراه حاجيان
هر سال رو بسوى منا مي كند حسين

از چار سوى كعبه ، ز گلدسته ها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا مي كند حسين

بشنو دعاى در عرفاتش كه بنگرى
با سوز دل هنوزه دعا مي كند حسين

سر داده است و حكم شفاعت گرفته است
بر وعده اى كه داده وفا مي كند حسين

چرا امام حسين (عليه السلام) فراموش نمى شود؟

نوشته شده توسطرحیمی 23ام مهر, 1391

چرا امام حسين(عليه السلام) فراموش نمى شود؟

     اهمّيّت تاريخ زندگى امام حسين(عليه السلام) كه به صورت يكى از شورانگيزترين حماسه هاى تاريخ بشريّت درآمده، نه تنها از اين نظر است كه همه ساله نيرومندترين امواج احساسات ميليون ها انسان را در اطراف خود بر مى انگيزد و مراسمى پرشورتر از هر مراسم ديگر به وجود مى آورد، بلكه اهمّيّت آن بيشتر از اين جهت است كه: هيچ گونه «محرّكى» جز عواطف پاك دينى و انسانى و مردمى ندارد و اين تظاهرات پرشكوه كه به خاطر بزرگداشت اين حادثه تاريخى انجام مى گيرد، نيازمند هيچ مقدّمه چينى و فعّاليّت هاى تبليغاتى نيست و از اين جهت در نوع خود بى نظير است.

     اغلب ما اين حقيقت را مى دانيم، ولى نكته اى كه براى بسيارى (به خصوص متفكّران غير اسلامى) هنوز به درستى روشن نشده و همچنان به صورت معمّايى در نظر آنها باقى مانده اين است كه:چرا اين قدر به اين حادثه تاريخى كه از نظر «كمّيّت و كيفيّت» مشابه فراوان دارد، اهمّيّت داده مى شود؟ چرا مراسم بزرگداشت اين خاطره هر سال پرشكوه تر و پرهيجان تر از سال پيش، برگزار مى گردد؟

    

ادامه »

باز هم کاروان در راه است !!!

نوشته شده توسطرحیمی 12ام مهر, 1391

     باز هم کاروان در راه است.

صدای زنگ کاروان می آید.
     گوش کن، نزدیک … نزدیک … نزدیک تر …

دارد می رسد:
     کاروانی که قرن هاست در راه است،

کاروانی که همیشه در حال رسیدن است، کاروانی که در حال رساندن است.
     می رسد و می رساند و می گذرد و هرگز از رفتن باز نمی ایستد.
   

زندگی معنا می خواهد، هدف می خواهد. روحی باید به آن دمیده شود تا از جسمیت و مادیت هدف رها شود تا اوج بگیرد، بالا برود و به تکامل برسد.
     معناها در پیچ و خم روزمرگی های مدام،در کوچه پس کوچه های نیازهای زمین و زیر غبار فراموشی، هر روز کمرنگ و کمرنگ تر می شوند. آن قدر که محو می شوند؛ گویی که هرگز از ابتدا نبوده اند. و انسان های اسیر خاک در گردش مدام این گردونه سراسر درد و رنج، سردرگم و پریشان احوال و گیج و گنگ دور خود  می چرخند و می گردند و راه به جایی نمی برند. کوله بار کاروانیان سرشار و لبریز است. از تمام آنچه که ما در عصر دود و سنگ و آهن نیازمند آن هستیم. عشق متاع گمشده قرن  ماست.
     ایثار و گذشت واژه هایی هستندکه دیگر در دایره المعارف زندگی انسان های ماشینی پیدا نمی شود. صبر وسلام و توکل زیر چرخ دنده های آهنی این عصر جا مانده است. اما این کاروان هرچه خوبی و صفا است، هرچه مهر و نیکی است، همه را یک جا با خود می آورد.

     نگاه کن، خوب نگاه کن، با چشم دل ببین!

وقتی دست های آسمانی سرو قامت ماه بنی هاشم بر خاک افتاد همان جا، کنار علقمه، کنار شط پرآبی که مهربانوی یاس ها بود، فداکاری جوانه زد. آن گاه آغوش پرمهر سرور و سالار شهیدان به روی گنهکار پشیمانی چون حر گشوده شد، مهر و رحمت و بخشش معنا گرفت.
     وقتی قنداقه فرشته زرین بال سپیدپوش رباب روی شاخسار دست های پدر بالا رفت و شکوفه کرد و به خون نشست، گذشت و ایثار به بار نشست.
     وقتی شانه های آسمانی زینب زیر بار مصیبت برادر استوار ماند و خم نشد، صبر و توکل معنا گرفت … وقتی خون پاک «حسین» زمین تفتیده نینوا را سیراب کرد «عشق» به خالق زیبایی ها، به پروردگار خوبی ها و عشق به همه کائنات و ذرات هستی معنا یافت.
     آری کاروان عشق هنوز در راه است. قرن هاست که در راه است. گوش کن. صدای زنگ آشنایش را می شنوی. صدایت می کند. تو را به همراهی با همه خوبی ها فرا می خواند. می آید که در کوچه پس کوچه های یخ زده عصر دود و آهن دستت را بگیرد و به زندگی مادی ات معنا ببخشد. یادت بیاورد که به جز خور و خواب و غم وآب و نان چیزهای دیگری هم در این گردونه ی خاکی هست، چیزهایی که با آنها می توان به اوج رفت. فقط کافی است که به این کاروان دل بدهی، دل و جان بدهی. برخیز. مبادا که جا بمانی.

گردآوري: فاطمه بسر برده

کاروانی در راه

نوشته شده توسطرحیمی 10ام مهر, 1391

      اين روز ها مصادف با حرکت کاروان امام حسين علیه السلام به سوي نينواست.

كاروانى به تعداد كوچك و به مقدار بزرگ؛ آرام آرام به پهن دشتى نزديك مى گرددكه ريگهاى تفتيده اش آماده فرود ميهمانى مى شودكه ميزبانانى خيانت پيشه او را به آبهاى روان با باغهاى سرسبز، ميوه هاى رسيده و اسلحه هاى آماده براى يارى، دعوت نموده اند.

     اى كاش قلم هايشان مى شكست!

آنان در يك چرخش صد و هشتاد درجه اى انديشه اى شيطانى در سر پرورانده و آماده ارتكاب جرمى سهمگين شدند كه خون در رگها خشكيد، قلبهاى گرم و پرطپش يخ زد، اندوه بر سينه ها كوه شد و دستها و پاها از تلاش بازماندند!!

     كاروان، بيابان را در مسير خودطى مى كند تا به«ام القرى » برسد…

     كاروانى است عجيب …

     كاروان بازرگانان نيست و نيز به نظر نمى رسد كه كاروان حاجيان باشد…

در آن كاروان كودكان زيادى هستند…

    كودكانى كه به گلهاى بهارى شباهت دارند..


ادامه »

حماسه ی عاشورا (مقاله )

نوشته شده توسطرحیمی 5ام مهر, 1391

مقدمه:

     سخن گفتن از واقعه عظيمي چون حادثه عاشوراء، كار ساده‌اي نيست، قلم را در اين راه ياراي همدلي نيست بلكه سنگيني كار آنچنان احساس مي‌شود كه گويا اين كار در حيطه توانايي‌هاي بشري ما نيست بلكه بايد امدادي غيبي فيوضات خود را از دريچه ذوق و قريحه سرشار انساني حساس جاري كند تا اندكي حق مطلب ادا شود. به نظر مي‌رسد اولين ويژگي غير عادي بودن حادثه عاشوراء همين نكته باشد. شايد مهم‌ترين دليل قاصر بودن زبان در بيان عاشوراء و وقايع آن، اين است كه عاشوراء فقط يك روز نيست بلكه تمام تاريخ است، از ابتداي خلقت آدم تا قيامت كبري و كربلا فقط يك مكان خاص نيست بلكه تمام جهان است به وسعت تمام خلقت:

كلٌّ يوم عاشوراء و كّلّ ارض كربلا.

     عاشوراء واقعه‌اي عادي و معمولي نيست كه بتوان با يك نگاه بشري و مادي از كنار آن گذشت و به راحتي وقايع آن را تجزيه و تحليل و مورد حساب و كتاب‌ مادي قرار داد. عاشوراء فقط محروميت عزيزترين بندگان خدا از نعمتي كه آن را بر هر جاندار روا داشته است، نيست، عاشوراء فقط تشنگي و عطش و سياه ديدن آسمان از فرط تشنگي نيست، عاشوراء فقط اسارت خاندان و فرزندان رسول خدا نيست، عاشوراء فقط كشته شدن خون خدا به دست لئيم‌ترين افراد بشريت نيست عاشوراء فقط عظيم‌ترين مصيبت آسمانها و زمين نيست، بلكه عاشوراء بسيار عظيم‌تر از اينهاست.


      شايد حماسه كوچكترين واژه‌اي باشد كه بتوانيم به وسیله آن واقعه عاشوراء را به نوعي از ديگر حوادث معمول دنيوي جدا كنيم هر چند اين حماسه عظيم با حماسه‌هاي معمولي نيز قابل قياس نيست. اين مقوله در پي آن است كه با بيان قاصر به بررسي برخي از ابعاد حماسي حادثه عاشوراء بپرازد.

ادامه »

عاشورا و ولایت پذیری(مقاله)

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مهر, 1391


مقدمه: 

     عاشورا مکتب عظیمی است که تمام طول تاریخ و انسان های تمام ادوار و امم، شاگردان آنند و الحق که آموزه های این مکتب قابل ذکر نیست. یکی از درسهای بزرگ این مکتب انسان ساز، درس ولایت پذیری آن است .ولایت پذیری و ولایتمداری اصحاب امام حسین علیه السلام که هیچ دوره ای نظیر آنها را ندیده است و در مقابل آن ولایت گریزی اکثریت مردم عصر امام علیه السلام که خیانت پیشگی آنان لکه ننگی بر دامان امت رسول الله است،درس بزرگی برای ماست تا اولاً صحنه های ولایتمداری عاشورا را بشناسیم و با این شناخت و بصیرت، در مقابل ولی زمان خود آنگونه که شایسته و مطابق فرمایش مولای متقیان است،عمل نموده و ادای حق نماییم و ثانیاً با مداقه درصحنه های ولایت گریزی و شناخت ولایت گریزان و ولایت ستیزان عاشورا و علل سرکشی آنان،درس عبرت بگیریم تا مبادا در آزمون ولایتمداری عصرخود،سرافکنده شده و در مقابل ولی و امام زمان خویش خدای ناکرده همچون کوفیان عمل کنیم. این مقوله هرچند بسیار قاصر است ولیکن به عنوان نمی از یمی به طرح مسأله ولایت پذیری در واقعه عاشوراء می پردازد.امید است که همواره از آزمون ولایت پذیری همچون اصحاب ابا عبدا… الحسین علیه السلام، سرافراز بیرون آئیم.

ادامه »

حضور لاله ها ( به مناسبت حادثه عاشور )

نوشته شده توسطرحیمی 30ام شهریور, 1391

تقدیم به شاگردان مکتب حسینی و طالبان علم مدرسه تشیع

باز هم اول مهر آمده بود
                              و معلم آرام
                                              اسمها را می خواند
- اصغر پورحسین!

                       پاسخ آمد: حاضر

- قاسم هاشمیان

                       پاسخ آمد: حاضر

- اکبر لیلازاد

- …
پاسخش را کسی از جمع نداد

بار دیگر هم خواند:

- اکبر لیلازاد!

پاسخش را کسی از جمع نداد

همه ساکت بودیم

                        جای او اینجا بود

                                   اینک اما تنها

                                          یک سبد لاله ی سرخ

                                                             در کنار ما بود

لحظه ی بعد، معلم سبد گل را دید

                      شانه هایش لرزید

همه ساکت بودیم

ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم

غنچه ای در دل ما می جوشید

گل فریاد شکفت!

همه پاسخ دادیم:

- حاضر

           ما همه اکبر لیلازادیم

قیصر امین پور

چه هم غذاى خوبى

نوشته شده توسطرحیمی 16ام شهریور, 1391

    

     روزى امام حسين علیه السلام غلامى را ديد كه با سگى نان مى خورد، يك لقمه پيش سگ مى اندازد و لقمه اى هم خودش مى خورد.

     حضرت فرمود: اى غلام ! عجب هم غذايى پيدا كرده اى ؟!

     غلام عرض كرد: اى پسر پيامبر! من محزون و مغموم وناراحتم و شادى و خوشحالى خودم را از خوشحال كردن اين سگ مى خواهم ؛ زيرا كه صاحب و مولاى من يهودى است و من ازهمراهى و مصاحب ت با او در عذابم . امام علیه السلام فرمود:

      كارى كه انجام دادى اثر خودش را بخشيده و دويست درهم كه قيمت غلام بود نزد يهودى برد و فرمود:

      غلام را به من بفروش ، يهودى عرض كرد من اين غلام را فداى قدم مبارك شما كردم و اين بستان را هم به غلام بخشيدم و درهمها را به حضرت بازگرداند.

     حضرت هم غلام را آزاد كرد و دويست درهم قيمت او را به او بخشيد. زن يهودى خبردار شده ، اسلام آورد و مهريه خود را به شوهرش بخشيد،

     يهودى هم مسلمان شد و منزل خود را به زنش ‍ بخشيد.

بحارالانوار،ج 10،ص145 ، به نقل از دارالسلام ج3،ص350