« مدينه منوّره:ولایت در راستای شریعت »

بانگ وللَّه على النّاس زنند

نوشته شده توسطرحیمی 12ام مهر, 1391

«بسم ‏اللَّه الرحمن الرحيم وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَن اسْتَطاعَ الَيْهِ سَبيلًا»

خداراست حج آن خانه، بر كسى كه توانايى رفتن بدان را داشته باشد.(1)

     براى پذيرفتن اين دعوت آسمانى كه از تأكيد گونه‏اى هم خالى نيست، همه ساله ده‏ها هزار تن از كشور ما و صدها هزار تن از ديگر كشورهاى اسلامى يا غير اسلامىِ جهان، روانه خانه خدا مى‏شوند. خود را با هواپيما، كشتى و يا اتومبيل به بندر جدّه و مدينةالحاج مى‏رسانند، تا عمره تمتُّع و حج تمتُّع راانجام دهند. اينان كسانى هستند كه خود را مستطيع مى‏دانند، و چون استطاعت يافته‏اند بايد اين فريضه الهى را ادا كنند.

     حج امانتى الهى و ركنى از اركان اسلام و چهارمين ركن اين دين است. سه ركن پيش از آن، «نماز»، «زكات» و «روزه» است.(2)

     درباره حج تا آنجا تأكيد شده است كه گفته‏اند: اگر مسلمانى مستطيع، به مكه نرود و بميرد، شايسته نام مسلمانى نيست و دم مرگ به هر دين كه خواهد بميرد، ترسا يا جهود.(3)

     و در خبر دعائمُ‏الاسلام از امام صادق عليه السلام است كه اگر مالدارى حج نكند و بميرد، از كسانى است كه خدا درباره او گفته است: «در روز قيامت او را كور بر مى‏ انگيزانيم.»(4)

     پرسيدند: كور؟ فرمود: آرى كور از راه خير.(5)

استطاعت چيست و مستطيع كيست؟

     استطاعت حج را فقهاى مذاهب اسلام در رساله‏هاى عملى و كتابهاى مناسك معنى كرده‏ اند؛ آنقدر پول كه بتوان به مكه رفت و برگشت، آن اندازه كه زن و بچه او تا بازگشت وى، بدان زندگى كنند، بعلاوه دارا بودن مايه‏اى براى گذران خود و عائله‏اش پس از بازگشت از سفر، همين و همين، تكليفى ساده، تا آنجا كه بسيارى از مسلمانان خود را بر انجام دادن اين تكليف قادر مى‏بينند، و شايد به خاطر همين آسان شمردن است كه همه ساله صدها هزار، و در عصر ما افزون از يك ميليون مسلمان از گوشه و كنار جهان به راه مى‏افتند، تا خود را به يكى از ميقات‏گاهها برسانند.

اما اعمال حج

     اما اعمال حج؛ بظاهر آن اعمال نيز آسان‏تر از مستطيع شدن است؛ در يكى از ميقات‏گاهها محرم شود و به مكه برود، هفت بار به دور خانه كعبه طواف كند، دو ركعت نماز در مقام‏ ابراهيم عليه السلام بخواند، هفت بار بين دو كوه صفا و مروه برود و برگردد، اندكى از موى يا ناخن را بچيند و از لباس احرام بيرون آيد، كار عمره تَمتُّع پايان يافته است و بايد منتظر احرام حج باشد. سپس روز هشتم يا نهم ذوالحجه از مسجدالحرام يا از شهر مكه محرم شود، براى ظهر روز نهم ذى‏حجه، خود را به عرفات برساند، تا غروب آفتاب در عرفات بماند، شب دهم به مشعرالحرام برسد و تا طلوع خورشيد در آنجا توقف كند، سپس عازم مِنى‏ گردد، هفت بار به جمره عَقَبَه سنگ بيندازد، گوسفندى قربانى كند. سر را بتراشد، يا اندكى از موى سر بچيند، براى طواف زيارت و نماز طواف و سعى و طواف نساء و نماز طواف به مكه برگردد، شب يازدهم و دوازدهم و نيمه روز دوازدهم را در مِنى‏ توقف كند و به هر يك از جمره‏هاى سه گانه هفت سنگ بيفكند، از اين به بعد تا پايان عمر حاجى است. استطاعتى كه بظاهر تحصيل آن بسيار آسان است، و اعمالى كه انجام دادن آن آسانتر از استطاعت مى‏نمايد. آنچه در مناسك حج مى‏خوانيم، آنچه در كتابهاى فقهى نوشته شده همين است و همين؛ ولى آيا به راستى استطاعت اين چنين مختصر و اعمال حج بدين سادگى است؟

     بايد دانست آنچه فقها در رساله‏ها و مناسك نوشته‏اند، تشريح حكم ظاهرىِ مكلف است، حكمى است كه مكلَّف بايد با دست و پا و زبان انجام دهد، اما تعريف كامل حج را بايد در كتابهاى اخلاق‏اسلامى و دستورالعمل‏هاى ائمه عليهم السلام جستجو كرد. بايد در نظر داشت كه مكلّف پيش از آنكه فريضه حج بر او تعلق گيرد، مسلمان است و مسلمان در سنَّت تعريفى روشن دارد. اين كه سنت مى‏گويم چون بين تعريف مسلمان در كتاب خدا و سنت رسول صلى الله عليه و آله و اخبار اهل بيت عليهم السلام ملازمه اجمال و تفصيل است. در قرآن مسلمان از جهت سهيم بودن در حقوق سياسى و اجتماعى تعريف شده است و در سنت از جهت شايسته بودن براى دريافت اين لقب افتخارآميز، شايسته اين كه او را بتوان موجودى باايمان خواند، مسلمانى آنچنان كه امام صادق عليه السلام او را توصيف مى‏كند. چنين كس اگر بخواهد فريضه حج را آنچنان كه باز در كتاب اخلاق اسلامى بيان شده است بگزارد، در حقيقت جهاد و يا كارى بالاتر از جهاد كرده است.

     سختى شهادت يكدم بيش نيست، اما در چنين جهاد، هر لحظه بايد خود را قربان كرد:

بگذرند از سر مويى كه صراطش دانند     پس به صحراى فلك جاى تماشا بينند(6)

     در ميان آنانكه با ادبيات فارسى سروكار دارند، كمتر كسى را مى‏توان يافت كه اين قطعه ناصر خسرو قباديانى را براى يك بار هم كه شده نخوانده باشد:

حاجيان آمدند با تعظيم‏     شاكر از رحمت خداى رحيم

مرمرا در ميان قافله بود     دوستى مخلص و عزيز و كريم

گفتم او را بگو كه چون رستى‏     زين سفر كردن به رنج و به بيم‏

چون همى خواستى گرفت احرام‏     چه نيت كردى اندر آن تحريم؟

جمله بر خود حرام كرده بدى     هر چه مادون كردگار قديم

گفت نى، گفتمش چو مى‏رفتى     در حرم همچو اهل كهف و رقيم

ايمن از شرّ نفس خود بودى‏     وزغم فرقت و عذابِ جحيم؟

گفت نى، گفتمش چو سنگ جمار     همى انداختى به ديو رجيم

از خود انداختى برون يكسر     همه عادات و فعلهاى ذميم؟

گفت نى، گفتمش چو گشتى تو     مطَّلع بر مقام ابراهيم‏

كردى از صدق و اعتقاد و يقين     خويشىِ خويش را به حق تسليم؟

گفت نى، گفتمش به وقت طواف كه دويدى به هَرْوَلَه چو ظَليم(شتر مرغ)

از طواف همه ملائكتان     ياد كردى به گرد عرش عظيم؟

گفت نى، گفتمش چو كردى سعى     از صفا سوى مروه بر تقسيم‏

ديدى اندر صفاى خود كَوْنَين‏     شد دلت فارغ از جحيم و نعيم؟

كردى آنجا به گور مر خود را     همچنانى كنون كه گشته رميم؟

گفت از اين باب هر چه گفتى تو     من ندانسته‏ام صحيح و سقيم

گفتم اى دوست پس نكردى حج     نشدى در مقام محو مقيم ‏

رفته‏اى مكه ديده، آمده باز     محنت باديه خريده به سيم‏(7)

     اگر حاجى شدن بدان آسانى است كه نوشتيم، اين شاعر متكلم چه مى‏گويد؟ آيا حجى را كه از دوستش خواسته، به روش تفسير باطنيان از احكام فقهى است؟ درست است كه ناصرخسرو اسماعيلى و بر مذهب باطنى است، اما آنچه سروده و انجام دادن آن را حج واقعى دانسته، در سنت رسول صلى الله عليه و آله و اخبار اهل‏البيت (مخصوصاً روايتى كه از امام صادق عليه السلام رسيده) مى‏توان ديد:

     «هرگاه خواستى حج كنى، بر آن باش كه دلت را براى خدا، از چيزى كه تو را به خود مشغول سازد و از هر چه ميان تو و او در آيد، خالى كنى. همه كارهاى خود را به آفريدگارت واگذار و در هر حركت و سكون كه از تو پديد مى‏شود بر او توكل كن. تسليم حكم خدا و قضا و قدر او باش. دنيا و آسايش‏ و آفريدگان را رها ساز.»(8)

     در مستدرك‏الوسائل‏(9) حديثى است نظير پرسش و پاسخ‏هاى ناصرخسرو و دوستش، اين پرسش‏ها ميان امام سجاد عليه السلام و شبلى رفته است. اما اگر مقصود از شبلى، همان صوفى معروف است، وى در سده سوم (247 ه. ق.) متولد شده و در سده چهارم (334 ه. ق) درگذشته است. و شبلى ديگرى را كه در سده نخست (معاصر امام سجاد عليه السلام) در مدينه به سر برده باشد در كتابها نمى‏بينيم (والعلم عنداللَّه).

     به‏ هر حال مضمون آن روايت، رعايت شرايط معنوى در اداى مناسك حج به موازات انجام تكليف‏هاى ظاهرى است؛ پس بار ديگر مى‏پرسم: استطاعت چيست؟

     در آغاز بحث، از استطاعت سخن گفتيم و گفته شد: بايد توجه داشت استطاعتى را كه فقها شرط دانسته‏اند، استطاعت «مالى» و «جسمى» است، اما پيش از اين دو، بايد استطاعت ديگرى تحصيل شده باشد. استطاعتى كه مخصوص زائر خانه خدا نيست. استطاعتى كه هر مسلمان مكلف بايد دارا باشد.

     «استطاعت علمى»؛ يعنى «چه بايد بكند» و «استطاعت اخلاقى»؛ يعنى «آنچه را مى‏داند چگونه انجام دهد»،در شريعتى كه درباره اخلاق عملى آن، كتابهايى مانند:

     محجةالبيضاء، احياء علوم‏الدين، معراج‏السعاده، كيمياى‏ سعادت، مقامات‏العليه و دهها كتاب اخلاقىِ ديگر نوشته شده است، در دينى كه طلب علم را بر هر مسلمان واجب كرده است، مسلّماً بايد اين استطاعت، پيش از بلوغ فراهم گردد، و يا لااقل به تدريج در مدتى نه بسيار طولانى، آماده شود. اما متأسفانه بسيارى از برادران مسلمان بدين دو امر مهم توجه ندارند. زائران خانه خدا بطور معمول هنگامى استطاعت مالى پيدا مى‏كنند كه بيش از نيمى از عمر طبيعى را پشت سر گذارده‏اند؛ يعنى در سنين بالاتر از چهل سالگى. در چنين وقتى به فكر ياد گرفتن احكام حج مى‏افتند، آن هم در روزهاى معيّن و در ساعتهاى معدود.

     مى‏دانيم در چنين دوره از زندگى، تعليم گرفتن دشوار است و آنچه روحانيان گروههاى حج از حاجيان مى‏خواهند تقريباً محال. دشوارىِ كار، تنها در آموختن واجبات حج، يعنى همان اعمال و گفتار ساده نيست. بسيارى از برادران و خواهران مى‏خواهند حمد و سوره و اعمال نماز واجب را هم در همان مجالس ياد گيرند، مثل اينكه نماز هنگام بيرون شدن براى حج، بر آنها واجب شده است. خوب، به قول معروف‏ «از هر جاى ضرر برگرديم منفعت است»، اما چگونه برگرديم؟ به تجربه دانسته شده است چون سنين عمر از پانزده گذشت و تار آواهاى گلو ستبر شد، ديگر محال است بتوان حرف‏ها را مانند عرب زبانان درست ادا كرد و چقدر آن روحانى محترم رنج مى‏بَرَد كه مى‏خواهد به پيرمردى هفتاد ساله از منطقه‏اى دورافتاده تعليم دهد، تا «انَّ الْهَمْتَ وَالنِّهْمَةَ» نگويد و«انَ‏الْحَمْدَ وَالنِّعَمَة» بگويد. و يا «وَلَاالضّالين» را «ولاالزّالين» تلفظ نكند.

     اگر آن برادرِ مسلمان پيش از آغاز بلوغ شرعى به ياد گرفتن و درست گفتن حمد و سوره مى‏پرداخت و اگر در همان سالها احكام حج را كه ممكن است روزى بر او واجب گردد، مى‏آموخت، با چنين دشواريها روبرو نمى‏شد.

     بايد پذيرفت كه مقدار توجه به فراگرفتن احكام و آداب دين، نمايانگر درجه علاقه ما نسبت به دين است. اگر در مكه و مدينه اعمال بعضى حاجيان نشان مى‏دهد كه از دين و معارف اسلامى جز تعليماتى سطحى ندارند، علامت اين است كه اجتماع مسلمان نسبت به آموختن احكام دين و فقه اسلام و اخلاق اسلامى بى‏اعتناست، مگرنه اين است كه در حديث مى‏خوانيم مسلمان نسبت به مسلمان ديگر مانند اندامى از كالبد است كه اگر فاسد شود به همه كالبد اثر مى‏گذارد.

     تأسف ما وقتى شديدتر خواهد شد كه بر چنين سهل‏انگارى، اين مطلب را نيز اضافه كنيم كه شايد تعداد قابل توجهى از زائرانِ خانه خدا و حرم شريف پيغمبر، از وضع اين منطقه، آداب و رسوم مردم حرمين، مقرراتى كه در آنجا حاكم است، اماكن زيارتى و آداب خاص آن اماكن، اطلاع درست ندارند، تا چه رسد به وضع اقتصادى و موقعيت جغرافيايى حجاز و حرمين در بين ديگر كشورهاى اسلامى و زيان اين ندانستن، مخصوصاً در آن قسمت كه به آداب و رسوم مذهبى مردمِ حجاز مربوط مى‏شود، كمتر از نقص‏ ندانستن اعمال و فرايض حج نيست و بسا مشكلاتى را پيش مى‏آورد.

     بدون شك اگر بازرگانى بخواهد كالايى را به ارزش همان مبلغ كه يك تَن حاجى در سرزمين حجاز مصرف مى‏كند خريدارى كند، اطلاعاتى وسيع‏تر از معلومات اين برادر مسلمان درباره خصوصيات آن كالا، چگونگى توليد آن، بهاى آن و بازار فروش آن به دست خواهد آورد.

     متأسفانه مى‏بينيم توجه بعضى زائران خانه خدا به خريد و انتخاب كالا بسيار بيشتر از توجه به روشى است كه امامان ما، از ما هميشه و بخصوص در اين سفر انتظار دارند! تعدادى از برادران مسلمان ما به حج مى‏روند و بر مى‏گردند و درست نمى‏دانند به كجا رفته‏اند وبراى چه رفته‏اند. بلكه گروهى از آنان حتى به ظاهر هم نمى‏دانند به كجا رفته‏اند. و اگر از آنان بپرسند شهر مقدس مكه و مدينه را از روى نقشه جهان بشناسانند كه در كدام نقطه است، در مى‏مانند، تا چه رسد به اينكه بدانند اين دو شهر پيش از ظهور اسلام چه وضعى داشته و چگونه اداره مى‏شده و اسلام چه تغييرهاى بنيادى در آن پديد آورده است.

     برخى از حاجيان نمى‏دانند چه رژيمى بر اين منطقه حكومت مى‏ كند. نمى‏ دانند مردم اين شهرها بر چه مذهبى هستند. آنان كه آشنايى مختصرى به تاريخ داشته باشند، شنيده‏اند كه مكه و مدينه جزو عربستان سعودى است. و مذهب سعوديان، وهابى است. اما سعوديان كيستند و وهابى چيست؟ چيزى نمى‏دانند! اما حج چنانكه مى‏دانيم عبادت است، جهاد است، ركنى از اركان اسلام است.

     مجاهد در ميدان جهاد بايد از همه سو مواظب حمله دشمن باشد. و بنيان گذار ركن بايد تا آنجا كه مى‏تواند پايه را استوار سازد.

     حج، عبادتى واجب است و در هر عبادت بايد مراقب بود كه با محظورى بر خورد نكند، چه اگر چنين برخوردى پيش آيد، تكليف دشوار خواهد شد.

منبع:

سید جعفرشهيدى(ره)/عرشيان

پی نوشت:

1.  آل‏عمران / 97

2.  اصول كافى، ج 2، ص 18 حديث 3، چاپ آخوندى.

3.  سفينةالبحار، ج 1، ص 211

4.  طه: 124

5.  بحار الانوار، ج 96، ص 22

6.  خاقانى شروانى.

7.  ناصر خسرو، چاپ مينوى، محقق، صص 301- 300

8.  سفينةالبحار، ج 1 ص 213.

9.  ج 10، صص 72- 166 چاپ مؤسسه آل‏البيت.

صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...