« آفت هاى انقلاب را بشناسیم ( 6- اختلافات بين حوزه و دانشگاه ) | دانلود نرم افزار( شاخص های دولت اسلامی از دیدگاه رهبری ) » |
بر غدیر چه گذشت؟
نوشته شده توسطرحیمی 11ام آبان, 1391
پيشگيرى از انتشار فضايل على(ع)
1- حقيقت آن است منافقانى كه پيرامون پيامبر را احاطه كردهبودند و گاه خويشتن را به پيامبر منسوب مىدانستند، از ديربازهرگاه رسول خدا(ص) مىخواست از فضايل على(ع) حقيقتى نقل كند بهشيوههاى مختلف از انتشار آن جلوگيرى مىكردند. در صحيح بخارى ومسلم دهها روايت نقل شده كه در همه آنها چنين آمده است: چونسخن پيامبر بدينجا رسيد عدهاى فرياد كردند يا تكبير گفتند ونگذاشتند حضرت سخنش را به پايان برساند. (3) اين توطئهها چناننيرومند بود كه در باز گشت از حجهالوداع چون آيه «ياايهاالرسول» نازل شد، رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردمدرنگ كرد. زيرا بيم داشت كه رياست جويان فرصت طلب با اعتراض،مانع پذيرش عمومى شوند يا توطئهاى عليه وى به اجرا گذارند. (4) بدين منظور، نويد الهى بر پيامبر نازل گرديد كه:«واللهيعصمك منالناس» تو ماموريتخويش را به انجام رسان ودر هر حال خداوند تو را از (شر توطئههاى) مردم حفظ خواهد كرد. با اين حال، پس از ابلاغ پيام، چهارده تن از همراهان حضرت باهمپيمان بستند كه هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) بهعلى(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پيامبر را قبل از رسيدن به مدينهبه اجرا گذاشتند كه بى نتيجه ماند. (5)
دستهاى توطئه
2- شمار حاضران در غديرخم حدود صد هزارتن ياد شده است. عددافرادى كه در آن واقعه حضور داشتند و به مدينه بازگشتند بسياركمتر از اين رقم بود. در اين ميان، برخى زن و عدهاى سالخوردهبودند و در هيچ يك از صحنههاى اجتماعى حضور نداشتند تا نقشىايفا كنند. گروهى نيز منافقان و رياست طلبانى بودند كه عهدبسته بودند بكوشند زمامدارى پس از پيامبر(ص) به علىبنابىطالب(ع) منتقلنشود. بخوبى معلوم است كه اين گروه فرصتطلب به طور طبيعى مىكوشيدند تا آنجا كه ممكن استبا تبليغ،توطئه، تهديد يا تطميع، شاهدان ماجراى غدير را به سوى خويشجلب كنند و يا دست كم به بىطرفى وادارند. چنانكه حوادث پس ازرحلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدير طرفدار خلفا شدند يادست كم بىطرف ماندند. با همه اينها، از آنجا كه خفقان آن ايامبسيارى از حوادث آن روزها را پنهان داشته يا دگرگون ثبت كردهاست، بعيد نيست عدهاى سر به مخالفتبرداشته و سركوب شدهباشند. چنانكه شواهدى نيز اين امر را تاييد مىكند. وقتى نقلحديث پيامبر پيرامون مسايل اخلاقى و احكام براى مدت صد سالممنوع باشد، طبيعى است كه اخبار سياسى و اجتماعى آن دوران همهبه سختى به نسل بعد منتقل شود و چه بسا گروههايى از مردممدينه با ياد آورى غدير به مخالفتبا غاصبان حق علىبنابىطالب(ع) پرداخته، سركوب شده باشند.
موضع گيرى مردم
3- اهالى مدينه در برابر منزلت الهى و سياسى علىبن ابىطالبچند گروه بودند. كسانى چون مقداد و سلمان وابوذر تا پايان ازجانبدارى خود دستبر نداشتند و تا امام با مخالفان خود بيعتنكرد تن به بيعت ندادند. بعد از آن نيز پيوسته زير نظر بودندو گاه با شكنجه به سكوت واداشته مىشدند. گروهى سازمان يافتهديگرى بود كه به دلايلى كه بر خواهيم شمرد در انتظار رحلتپيامبراكرم(ص) به سر مىبردند تا حكومت را به دستگيرند.
جمعىنيز مسلمانان عادى بودند كه چندان به امور سياسى و اجتماعىكارى نداشتند و ايمان به اسلام نزد آنها جز ترك برخى گناهان وانجام بعضى واجبات مفهوم ديگرى نداشت. اينان اغلب از مقام شامخ امامت و وجوب پيروى از امام- بدان حد كه ما امروز معتقديم- چيزى نمىدانستند. چنانكه گاه به فرمانهاى رسول خدا (ص) نيز كمتوجهى مىكردند و چنين مىپنداشتند كه تخلف از فرمانهايى كه در بردارنده حكمى از احكام شرع نيست، بى مانع است. (6) بر اين اساس، نمىتوان سهلانگارى اين گروه از مردم را به عمد و از روى عناد دانست. وقتى گروهى بتواند در كمتر از چند ساعتبه حكومت دستيابد و بر اوضاع مسلط شود، آرام كردن و همراه ساختن اين مردم با خود برايش دشوار نيست.
حركتهاى مرموز
4- روز رحلت پيامبر در مدينه را بايد شديدترين ايام حزن وحيرت مسلمانان ياد كرد. در آن روز، جز عدهاى كه در كمين چنينفرصتى به سر مىبردند، بقيه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته،بيمناك آينده خود و اسلام بودند. آن روزها عدهاى ادعاى پيغمبرىكرده، در پى فرصتى براى حمله به مدينه بودند. گروهى از قبايلغير مسلمان شبه جزيره يا كشورهاى همسايه نيز با اين فرصتطلبان، هم انگيزه و هم راى بودند. در اين زمان، عاقلانهترينكارى كه به ذهن مردم ساده انديش مىرسيد اين بود كه در مقابلناآراميهاى احتمالى شهر، آرامش و انزوا اختيار كنند و نامطمئناز پيروزى كسى، به مخالفتبا ديگرى برنخيزند. اين مردم هنوزسابقه جنگهاى داخلى عرب را از ياد نبرده بودند كه گاه براى بهدست آوردن چراگاه حيواناتشان سالها به كشتار يكديگرمىپرداختند. سر در گمى مردم مدينه در آن روز وصف نشدنى است. وفات پيامبر براى بيشتر مردم كاملا در باور نمىگنجيد; تا آنجاكه انكار وفات او ممكن مىنمود. در اين موقعيت، براى فرصتطلبان، بهترين زمان براى نيل به بزرگترين مقاصد سياسى فراهمبود، به خصوص اگر از سالها پيش در انديشه اين روز به سرمىبردند و برايش نقشه داشتند.
جز توطئهگران هيچ مسلمانى باورنمىكرد كه عدهاى در آن ساعات، پيكر مطهر پيامبر(ص) را بى غسلو كفن رها كرده، به دنبال اخذ راى و بيعتبراى رياستخودباشند. شايد هم مىانديشيدند اگر كسى در پى اين مقاصد باشد، جزشرمسارى و شكست چيزى به دست نمىآورد. افزون بر اين، آن گونههم دورنگر و چاره انديش نبودند تا حركتهاى مرموز را بزودىشناسايى كنند و براى جلوگيرى از آن، تصميم فورى گيرند. براىآنها نيز كه به منزلت اهلبيت(عليهم السلام) و اميرمومنان(ع)آشنايى داشتند باور اينكه عدهاى اندك بخواهند بر مناصب آنانتكيه زنند، بسيار دور و دشوار بود; حتى تا مدتها كسانىنمىتوانستند بپذيرند كه فرزند ابوقحافه زمامدار مسلمانان شدهاست و فرزند ابوطالب عزلت نشين خانه. يعقوبى مىنويسد: چونجنجال بيعتبا ابوبكر بالا گرفت، «براء بن عازب» با تعجب وحيرت به خانه بنىهاشم آمده، گفت: باابوبكر بيعتشد! آنانگفتند: مسلمانان در غياب ما چنين نخواهند كرد. ما به محمد(ص)سزاوارتريم. پس عباس گفت: به خداى كعبه، چنين كردند! (7) ابنابى الحديد مىنويسد: در همان روزهاى سقيفه كسى از بستگانعلى(ع) اشعارى در مدح او سرود كه ترجمه آن چنين است: هرگز فكرنمىكردم رهبرى امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلبكنند… (8)
ترفندها براى همراه سازى مردم
5- از آنجا كه رويدادهاى پس از رحلت پيامبر اغلب از طرفمخالفان شيعه نگاشته شده است و پس از آن نيز بيشتر تاريخنگاران، عناصر وابسته به دربار خلفا بودند، كشف حقايق ازلابهلاى آن اخبار امرى دشوار است و بر همين اساس، بهدرستىنمىتوان دانست كه بعد از رحلت رسول اكرم(ص) آنها كه حكومت رابه دست گرفتند، كردار خويش را چگونه توجيه كردند و به مردم چهگفتند! آيا مردم بيعتخود با علىبن ابىطالب(ع) در غدير رافراموش كرده بودند؟ آيا با خود نمىگفتند چگونه آن بيعت را نقضمىكنند؟ مگر نه اين است كه عرب براى بيعت و عهد خود بيش ازچيزهاى ديگر اهميت قائل بود؟ بنابراين، رفتار خود را چگونهتوجيه كردند؟ آيا ابوبكر و عمر از اولين كسانى نبودند كه درسرزمين غدير با على(ع) بيعت كردند؟ با اين حساب در انظار عمومچگونه توانستند رفتار خود را تا اين حد قانونى نمايش دهند يادست كم بر خلاف سفارش پيامبر ندانند؟! انصار چه فكر مىكردند؟آنها براى اقدام خود چه بهانهاى داشتند؟! آنچه مىتوان گفت ايناست كه از هجدهم ذىحجه تا 28 ماه صفر سال يازدهم هجرى رخدادحوادث حاكى از آن است كه عدهاى زمينههاى به خلافت رسيدن علىبنابىطالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در اين باره با گروهىبه گفتگوهاى سرى پرداختند. هرچه هست، وقتى رسول خدا(ص) وفاتكرد، دست كم برخى از مردم، حتى آنان كه با خليفه جديد بيعتكردند، گمان نمىبردند اين بيعتبه معناى «غصب مقام على بنابىطالب(ع») است.شايدهم به آنها چنان نمايانده بودند كه آنچه در غدير بر آنتعهد سپردهاند تعهدى لازم الاجرا نيستيا تعهد امروز به معناىنقض تعهد غدير نيست. بدين معنى كه خليفهاى كه امروز با اوبيعت مىشود مجرى حكومت است نه رهبر امت. بنابراين، مىشود كهرهبر معنوى فرد ديگرى باشد و مجرى كارها شخص ديگر!
اما بيشترچيزى كه به طور رسمى، پس از رحلت پيامبراكرم(ص)، بهانه سرپيچىاز بيعت غدير شمرده مىشد، ادعاى عمر و ابوبكر مبنى بر نسخفرموده رسول خدا(ص) بود. ابان بن ابى عياش مىگويد: امام باقر(ع) فرمود: ما اهل بيت ازستم قريش و متحد شدنشان عليه ما و كشتن، چه چيزها ديدهايم، وشيعيان و دوستداران ما چهها ديدهاند؟! پيامبر(ص) از دنيا رفتدر حالىكه در باره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت مافرمان داده و ولايت ما را واجب كرده بود و به مردم خبر دادهبود كه ما صاحب اختيارتر از خود آنها بر ايشانيم و دستور دادهبود كه حاضرانشان به غايبان برسانند.
آنان بر ضد على(ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پيامبر(ص)در باره او فرموده بود و عموم مردم شنيده بودند، در مقابلآنان استدلال كرد. گفتند: درست مىگويى، پيامبر(ص) اين رافرموده است ولى آن را نسخ كرده و گفته: «ما اهلبيتى هستيم كهخداوند عزوجل ما را بزرگوار داشته و انتخاب كرده و دنيا رابراى ما راضى نشده است و خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمعنمىكند.» (9)
چهار تن بر درستى سخن او گواهى دادند: عمر وابوعبيده و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذيفه. اينان مسالهرا بر مردم مشتبه كردند، مطلب را بر آنان راست جلوه دادند.ايشان را به عقب برگرداندند و خلافت را از جايى كه خدا قرارداده بود، خارج كردند.بر ضد انصار با حق ما و دليل ما استدلال كردند و خلافت را براىابوبكر منعقد ساختند. ابوبكر هم آن را به عمر برگرداند تاكارش را جبران كرده باشد. (10) به سبب همين پندار بود كه وقتىبعدها على(ع) و فاطمه(س) از انصار كمك خواستند، آنها گفتند:اى دختر پيامبر(ص) (اين كار گذشت) ما با اين مرد (ابوبكر)بيعت كرديم. اگر پسرعموى شما پيش از اين بيعت از ما بيعتمىخواست ما جز او با ديگرى بيعت نمىكرديم! على(ع) در جوابآنها مىگفت: آيا بايد جنازه پيامبر را در خانهاش واگذارم، بهكار غسل و كفن و نماز و دفن جسد مباركش نپردازم و از خانهبيرون آيم و با مردم در كار حكومتبه كشمكش مشغول شوم؟! (11) گويى آنان با اعتقاد به مقام على بن ابىطالب(ع) به رياست كسىراى داده بودند و ديگر نمىتوانستند راى خويش را باز ستانند!
معلوم نيست كه همه حاضران در غدير، در روز تشكيل سقيفه چهمىپنداشتند؟ شايد برخى را با اين توجيه، گروهى را با توجيهديگر، عدهاى را با تهديد و كسانى را با تطميع راضى كردهباشند. اما رفتارهاى نابخردانه جمعى از مردم پس از سقيفه،حاكى از آن است كه خام كردن اين دسته از مردم براى گردانندگانسقيفه چندان مشكل نبوده است.
چشم به تصميم امام(ع)
6- پس از همدستى توطئهگران در غصب خلافت اميرمومنان على(ع) ورسميتيافتن زود هنگام خلافت ابوبكر، بيشتر دوستداراناهلبيت(عليهم السلام) چشم به تصميم امام داشتند و چون آن حضرترا مامور به صبر و در تنگنا ديدند، نا اميد از هر اقدامنتيجه بخش، مهر سكوت بر لب زدند و شيوه بىتفاوتى پيمودند. اينموضعگيرى، پايههاى حكومت را استوارتر كرد، جرات آنان را درهتك مقام اهلبيت(عليهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته كار بهجايى رسيد كه دم زدن از حق علىابن ابىطالب(ع) جرم شناخته شد.چون بشيربن سعد انصارى استدلالهاى امام على(ع) را شنيد، گفت:اى ابوالحسن، اگر مردم اين كلمات را قبل از اين از تو شنيدهبودند هيچ كس بر تو اختلاف نكرده، همه با تو بيعت مىكردند; جزآنكه تو در خانه نشستى و مردم گمان كردند كه تو به خلافت نيازندارى!
كينهها و حسادتهاى پنهان
7- يكى از عمدهترين دلايل سكوت مردم در مقابل پايمال شدن حقاميرمومنان(ع) كينه و حسادتى بود كه قبايل عرب، بخصوصمهاجران، از او داشتند. رسم قبايل چنين بود كه اگر از قبيلهآنان كسى كشته مىشد، همه آنان و قبايل هم پيمان وظيفه داشتنداز قبايل يا قبيله قاتل انتقام گيرند. هر چند اين رسم جاهلىپس از اسلام بىاعتبار شد، ولى آثار آن هنوز باقى بود. آنهاتوان انتقام جاهلى را نداشتند اما دلهايشان از كينه پاك نشدهبود و اگر كسى اين اندازه به قبيلهاش دلبستگى نداشتبا عرب وعصبيت عربى بيگانه شناخته مىشد. اين در حالى بود كه بيشتر قبايل در نبرد با رسول خدا(ص) شركتكرده، فرد يا افرادى از آنها به دست على(ع) يا بنىهاشم كشتهشده بودند. از سوى ديگر از دير باز همه قبايل مكه، بخصوصقريش، به نوادگان هاشم و كمالات ايشان حسد مىورزيدند و ازاينكه آنان مناصب اجتماعى را برعهده دارند رنج مىبردند و براىزمانى كه اين منزلت و منصب از ايشان سلب شود، روز شمارىمىكردند.
سرانجام زمان بروز كينه و حسادت فرا رسيد، تعصباتقبيلهاى بيدار شد و قدرت طلبان به مراد خويش دستيافتند. بلاذرى مىنويسد: «حباب بن منذر» كه خود از انصار بود، درماجراى سقيفه گفت: ما چون در جنگها پدران اينان (مهاجران) راكشتهايم از ما انتقام خواهند گرفت. (12) وقتى انصار به سببكشتن پدران مهاجران از آنان بهراسند، پس امام على(ع) بايد درانتظار خشنترين برخوردهاى قريش به سربرد; زيرا در «بدر» بهتنهايى نيمى از كشتگان قريش را كه هفتاد تن بودند به قتلرساند.
طبرى مىنويسد: زمانى عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: مىدانى چراقريش از خاندان شما جانبدارى نكردند، در حالى كه پدرت عموىپيامبر(ص) و تو پسر عموى او هستى؟… زيرا قريش مايل نيستنداجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. براى اينكهبدين وسيله احساس غرور و شادمانى خواهيد كرد. (13) عرب حتىرسول خدا(ص) را نيز به سختى تحمل كرد. سران برخى از قبايلى كهبه آن حضرت ايمان مىآوردند، آشكارا اظهار مىداشتند:حالا كه قدرت عرب به تو روى كرده است، به تو ايمان خواهيم آوردبه شرط اينكه ما را جانشين خود كنى!
امام على(ع) خود درتاييد اين نظر مىفرمايد: «… عرب از كار محمد(ص) متنفر بودو نسبتبه آنچه خداوند به او عنايت كرده، حسادت مىورزيد…آنها از همان زمان حضرت كوشيدند تا كار را پس از رحلت آنحضرت، از دست اهلبيت او خارج كنند. اگر قريش نام او را وسيلهسلطه خويش قرار نمىداد و نردبان ترقى خود نمىديد، حتى يك روزپس از رحلت آن حضرت خدا را نمىپرستيد و به ارتدادمىگراييد. (14)
ديگر عوامل
8- حقيقت آن است كه ميان سكوت مردم در روزهاى نخستبرپايىسقيفه و زمانهاى بعدتر اندكى تفاوت است. در روزهاى نخست،افزون بر عواملى كه بر شمرديم، عامل وحشت مردم را نبايد ازياد برد. از آن هنگام كه در زمان حيات پيغمبر(ص) حضرتش خودنتوانست جلو جسارت برخى را بگيرد، تا آن زمان كه عمر با شمشيرآخته مرگ پيامبر را انكار كرد و سپس نيز با نيرنگ وزورچماقداران بنى اسلم، بيعتبا ابوبكر حتمى شد، مردم جز سايهشمشير و نهيب بر خويشتن نديدند. بينى مخالفان حكومت آشكارا بىهيچ هراسى از روز واپسين، به خاك ماليده مىشد و منزلتشريفترين افراد به هيچ انگاشته مىگرديد. در آن صورت، هركس جانخويش را اندكى دوست مىداشتبرايش عاقلانهتر اين بود كه دم فروبندد. اما در زمانى بعدتر، دو عامل مهم كار مخالفتبا حكومت راسختتر كرد. يكى آنكه رفته رفته با گذشت زمان، معلوم شد كهعلى(ع) تصميم بر انقلاب ندارد و صبر پيشه ساخته است و روساىقبايل نيز تطميع يا تهديد شدهاند. اين امور پايه حكومت رامستحكمتر و مخالفت را دشوارتر مىساخت. موضوع دوم، طغيان قبايل عليه حكومت مدينه بود. آن سركشىها ازيك نظر براى حكومت مركزى مدينه، سودمند بود، زيرا درگيرىابوبكر با آنان، آگاهانه يا نا آگاهانه به آرامش دشمنىها وتشنجات داخلى انجاميد و اختلافات عقيدتى را به بهانه اتحادبراى نبرد با دشمن مشترك به فراموشى سپرد. اين امر حتى امامرا نيز ناگزير ساختبا نظام حاكم مداراكند.
________________________________________
1- تعبير منافقان ورزيده، برگرفته از آيه قرآن است كهمىفرمايد: «و من اهلالمدينه مردوا علىالنفاق لا تعلمهم»
(توبه، 101)
2- المصنف ، حافظ ابوبكر بن شيبه، ج 1، ص 151 ; مسند احمد، ج4 ، ص 281 ; تفسير طبرى، ج3، ص 428.
3- سيره حلبيه، ج3، ص 350; الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 2، ص254.
4- صحيح مسلم، ج3، ص 452 و453; ج6، ص23; ينابيع الموده،ص 445.
5- در اين باره به تفسير آيه مزبور مراجعه شود.
6- در اين باره رجوع كنيد به اسرار آل محمد، ترجمه اسماعيلانصارى زنجانى، ص 232.
7- المراجعات، سيدعبدالحسين شرف الدين، مراجعه 84. مرحوم سيدشرف الدين در كتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر مىشمارد كهدر آنها رسول خدا چيزى فرمود و صحابه گونه ديگر عمل كردند.
8- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص123 و 124.
9- شرح نهج البلاغه، ج6، ص 21.
10- اسرار آل محمد، ترجمه اسماعيل انصارى، ص 274 و277.
11- شرح خطبه66 نهج البلاغه ابن ابىالحديد، چاپ مصر، ج 2، ص13.
12- انساب الاشراف، ج 1، ص 510.
13- تاريخ طبرى، ج 1، ص2769.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، ج 2، ص 298 و299.
منبع:
نويسنده : يوسف غلامى / مجله کوثر شماره 25
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...