« شخصیت و کرامت زنمرگ شکننده لذت ها »

خشم حضرت زهرا(س)

نوشته شده توسطرحیمی 14ام فروردین, 1392


       آيا انجام دادم آنچه را مى خواستى ؟
       اميرالمؤ منين عليه السلام پاسخ داد:آرى
       فاطمه عليهاالسلام گفت :
       آيا آنچه را من مى خواهم انجام مى دهى ؟
        پاسخ داد: آرى
        فاطمه عليهاالسلام گفت :
        من تو را به خداوند سوگند مى دهم ، كه اين دو بر جنازه من نماز نگذارند، و بر سر قبر من حضور پيدا نكنند.
       ابن ابى الحديد كه مرافعات قاضى عبدالجبار، و پاسخ ‌هاى سيد مرتضى را نقل نموده ، در برخى از موارد، پاسخ ‌هاى     سيد (ره ) را نخواسته است بپذيرد، اما در اين مورد خاص     گويد: تمام گفته هاى سيد (ره ) در اين مورد صحيح است ، زيرا روايات صحيح در اين مورد بسيار است ، از قبيل پنهان داشتن قبر، و وفات فاطمه عليهاالسلام و خشم و ناراحتى او از ابوبكر و عمر، همه اين مطالب درست است ، و روايات صحيح بسيارى در اين موارد آمده است . 
       ابن قتيبه روايت ياد شده را با توضيح بيشترى نقل نموده است ، گويد:
       پس از ورود ابوبكر و عمر، و روى گرداندن فاطمه عليهاالسلام از آنان ، حضرت به آنان فرمود:
        اگر حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى شما بازگو كنم ، آن را تصديق نموده و به آن عمل مى كنيد؟
        گفتند: آرى ؛
        فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا شما از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشنيديد كه فرمود: رضاى فاطمه رضاى من است ، و خشم فاطمه عليهاالسلام خشم من است ، پس هر كس ‍ فاطمه  را دوست داشته بدارد مرا دوست داشته ، و هر كس ‍ فاطمه را راضى كند مرا راضى نموده ، و هر كه فاطمه را به خشم آورد مرا به خشم آورده است ؟
        گفتند: آرى آن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيديم فرمود:
        خداوند و فرشتگانش را گواه مى گيرم ، كه شما دو نفر مرا به خشم آورديد…
       طبرى پس از ذكر كوتاهى از گفتگوى حضرت فاطمه عليهاالسلام با ابوبكر در مورد فدك و ديگر ارثيه زهرا عليهاالسلام مى نويسد:
       پس فاطمه عليهاالسلام ابوبكر را ترك گفت ، و در اين مورد   
      با او سخن نگفت ، تا اين كه بدرود زندگى گفت ، پس  على عليه السلام او را شبانه دفن نمود، و به ابوبكر خبر نداد.
       قبلا گفته شد: فاطمه عليهاالسلام اصلا با او سخنى نگفت ، نه در اين مورد، و نه در موارد ديگر، مگر مكالمه حضرت در هنگام بيمارى ، چنانچه گفته شد، و خبر ندادن اميرالمومنينعليه السلام به ابوبكر از مرگ فاطمه عليهاالسلام نيز به دليل وصيت و سفارش خود حضرت بود.
       از عبدالله بن حسن بن حسن ، در مورد خشم فاطمه عليهاالسلام از ابوبكر و عمر سوال شد؟،پاسخ داد: مادرمان صديقه دختر فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت ، و او از انسانى خشمگين بود، و ما نيز از خشم او خشمگين هستيم ، و از رضاى او راضى مى باشيم .
       ابن ابى الحديد گويد: من معتقد نيستم كه فاطمه عليهاالسلام از نزد ابوبكر راضى برگشت ، چنانچه قاضي القضاه عبدالجبار معتزلى گويد، بلكه مى دانم كه او خشمگين بازگشت ، و او از دنيا رفت ، در حالى كه از ابوبكر ناراضى بود.
       ابو عثمان جاحظ در كتاب (العباسيه ) گويد: هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام به ابوبكر گفت : من تو را نفرين مى كنم ، و ابوبكر گفت : من تو را دعا مى كنم ، و فاطمه عليهاالسلام فرمود:  
       هرگز با تو سخن نخواهم گفت ، و ابوبكر گفت : ولى من هرگز تو را ترك نمى كنم ، دليل بر برائت آنان از ظلم ، و سلامت از جور و ستم نمى باشد، زيرا اين گونه سخنان گاهى ناشى از فريب كارى هاى ستمگران مى باشد، در صورتى كه عاقل و زرنگ باشد، و عادت به ستمگرى داشته باشد، مظلومانه سخن مى گويد، و در سيماى انصاف طلبى ظاهر مى شود، و جلب توجه مردم مى كند، و قيافه حق بجانب به خود مى گيرد.


       در هنگام بيمارى ، و در زمانى كه زنان مهاجر و انصار به عيادت حضرت صديقه کبري سلام الله عليهما مى روند، و به او مى گويند:
       اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، شب را چگونه به صبح رساندى ؟
 فرمود: شب را به صبح رساندم ، در حالى كه دنياى شما را دوست ندارم ، و سخنان مردان شما را دشمن مى دارم ، پس از اين كه آنان را آزمايش نمودم ، واى بر آنان! خلافت را از جايگاه استوار و متين رسالت ، و ستونهاى محكم نبوت و محل فرود آمدن روح الامين (جبرئيل )، به كجا انتقال دادند؟
       آگاه باشيد اين دگرگونى زيان جبران ناپذيرى در بر دارد، ابوالحسن چه ايرادى داشت ، چه اشكالى بر او گرفتند؟
       بخدا سوگند، ايرادش شمشير برنده و كارى او بود (كه بر پيكر مشركين وارد نمود) و ضربات شديد و مؤ ثر و كارى او (بر دشمن ) و خشم  و غضب شديد او در راه خدا بود و بخدا سوگند اگر همگى از او اطاعت مى نمودند و تسليم زمامى مى شدند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به او سپرده بود، امت را به گونه اى هدايت مى كرد كه كوچكترين صدمه اى متوجه آنان نشود و سوار بر اين مركب ، دچار كمترين اذيت و آزارى نگردد، و آنان را به آبگاهى رهنمود مى نمود سرشار و لبريز كه از هر دو سوى آن فضيلت مى نمود، و همگى از آب زلال و گواراى آن سيراب مىگشتند و در پنهان و آشكار،آنان را (براى دست يابى به ارزشها) راهنمائى و هدايت مى كرد، و خود كمترين بهره اى از خلافت نمى برد، جز به اندازه رفع تشنگى و گرسنگى؛ و بركات آسمان و زمين سرازير مى گرديد، و خداوند آنان را دچار نتيجه اعمال خود خواهد نمود.
      
        به كدام آويزه اى آويز گشتند، جهنم بد منزل و ماءوائى است ، و پاداش و عوض بدى براى ستم كاران است ، به خدا سوگند، دم را با كاكل ، اشتباه گرفتند، و سرين را با شانه بدل نمودند، على رغم بزرگان قوم كه گمان دارند كار نيكو انجام مى دهند، آگاه باشيد آنان برپا دارنده فساد هستند، اما خود نمى دانند، واى بر آنان ، آيا كسى كه مردم را به سوى حق هدايت مى كند، شايسته است از او پيروى شود، و يا آن كه هدايت نكند، مگر اين كه خود هدايت شود؟…

ذات نايافته از هستى بخش
كىتواند كه شود هستى بخش


سياهترين هفته تاريخ/ على محدث بندرريگى

صفحات: · 2

نظر از: زهره جباری [عضو] 

هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد

1392/01/14 @ 16:34


فرم در حال بارگذاری ...