شرح خطبه متقين ( همام ) جلسه 1 | آشنايي با خطبة همام

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394


دروس اخلاق
حضرت آیت الله ناصری

شرح خطبه متقين - جلسه اول

آشنايي با خطبة همام

جايگاه سخنان ائمه اطهار عليه‌السلام

آشنايي با جناب همام

معناي اسم همام

يک سؤال

داستان غلامِ با معرفت

ماجراي خطبه همام

داستان مرحوم دربندي و شيخ انصاري

علايم و آثار تشيع

هر عملي اثري دارد

كرامتي از اولياي الهي

آثار اعمال بد براي خوبان

علامت داشتن شيعيان امير المؤمنين عليه السلام

معناي شيعه

چگونه گذشته خود را جبران كنيم؟

 

آشنايي با خطبة همام

بسم الله الرحمن الرحيم

خطبة همام، يكي از خطبه‌هاي نهج البلاغه است كه منسوب به اميرالمؤمنين عليه‌السلام است.

نهج البلاغه تقريباً دوش به دوش قرآن در دنيا سير مي‌كند. قرآن، نهج البلاغه و صحيفة سجاديّه ، دوش به دوش هم در دنيا جلوه مي‌كنند و حقايق را روشن مي‌كنند. البته نهج البلاغه و صحيفة سجاديه و روايات اهل بيت عصمت و طهارت: مبيّن و مفسّر قرآنند.

خطبه همام، يکي از خطبه‌هاي فوق العاده نهج البلاغه است؛ اگرچه همة خطبه هاي اميرالمؤمنين عليه السلام فوق‌العاده است. كلام حضرت، دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق است. هيچ کس قدرت ندارد اين طور سخن سرايي کند. اين گوي است و اين ميدان. بعد از تکامل اسلام و انسانيت و علم و گذشت هزار و چهار صد سال، بيايند يک خطبه مثل خطبه حضرت بياورند. خطبه هايي كه محير العقول است؛ مثلاً حضرت مي‌ايستد و خطبه مي‌خواند و تمام مطالب، کمال ارتباط را با هم دارند؛ لکن خطبه بدون نقطه است. يک نقطه در اين خطبه نيست. شايد حدود سه ربع ساعت صحبت مي‌فرمايند؛ اما حرف‌ها بي نقطه است و مطالب هم بسيار عالي است. يک خطبه ديگر حضرت بدون الف است. همه خطبه هاي اميرالمؤمنين عليه السلام نمونه است.

...

جايگاه سخنان ائمه اطهار عليه‌السلام
سخنان ائمه اطهار: دوش به دوش قرآن است؛ يعني همه کس نمي توانند بفهمد و به حقائق آن پي برند؛ مثل قرآن كه ظاهر و باطني دارد و باطن آن، باطني دارد تا هفت بطن دارد؛ لکن ما باطن آن را نمي فهميم. ظاهر قرآن را هم مشکل است بفهميم، چه رسد به باطن آن. روايات اهل بيت:هم همين طور است، ظاهري دارد باطني دارد. ما ظاهر کلمات اهل بيت را مي‌فهميم؛ مثلاً «کان» يعني بود و «يکون» يعني مي‌باشد. اينطور ما تفسير مي‌کنيم و لذا در قرآن مي‌فرمايد ولا يمسه الا المطهرون. قرآن را که همه کس نمي فهمد. کساني که طهارت معنوي دارند و روح خود را از کثافات و حجاب هاي ظلماني پاک کرده اند، آن‌ها مي‌فهمند. ما کجا مي‌توانيم بفهميم؟!

يکي از بزرگان، مي‌گفت: در ماه مبارك در جلسه تفسير يكي از اولياي الهي شركت كرديم. اول ماه مبارک که شد، گفت: مي‌خواهيم يک آيه از قرآن را تفسير كنيم. ديديم آيه را خيلي عالي تفسير کرد. فردا شب هم ديديم همين آيه را در يک معناي جديد و خيلي عالي تفسير کرد. شب سوم، شب چهارم، تا شب سي ام، هر شبي يک تفسيري مي‌کرد غير از تفسير اولي و بسيار عالي. اين طور تفسير كردن، از کجاست؟ چنين بزرگاني در خانه اهل بيت گدايي کرده‌اند و به ايشان عنايت شده است. آن وقت ببينيد خود اهل بيت چگونه‌اند؟ آن‌ها ديگر عيبة علم الله هستند و چقدر به علوم و ظاهر و باطن قرآن مسلط هستند؛ خدا مي‌داند.

تا به حال، شرح‌هاي زيادي براي نهج البلاغه نوشته شده است. کاش يك نفر مي‌آمد و ما را با نهج البلاغه آشنا مي‌كرد. خدا مي‌داند که دست همة ما خالي است. اميرالمؤمنين، آن وليّ مطلق حق، مطالبي را در دعاها و در نهج البلاغه فرموده‌اند كه امثال بنده و كه هيچ، بزرگ‌تر از بنده هم نمي‌توانند از اين كلمات و حقايق، پرده برداري كنند. به هر حال نهج البلاغه كتاب صد در صد معتبري است. که شامل خطبه‌ها، سخنراني‌ها، كتاب‌ها و نامه‌هايي كه حضرت امير در زمان مسئوليتشان (يعني بعد از نبي اكرم صلي الله عليه و آله و بعد از خلفاي غاصب تا موقع شهادت ايشان) خطبه همام هم از يکي از آن‌هاست.

آشنايي با جناب همام

جناب همام از اصحاب سرّ اميرالمؤمنين است؛ مثل كميل بن زياد نخعي. كه او هم از اصحاب سرّ حضرت است. خود كميل به حضرت امير عرض مي‌كند: «آيا من صاحب سر شما نيستم؟». حضرت مي‌فرمايند: «بله». چه مقاماتي داشتند اين‌ها! چه بنده‌هايي بودند و به چه مقاماتي رسيدند! آنان ولايت را درك كردند. همام، از اصحاب خاص و مخلص اميرالمؤمنين عليه السلام و از دلباختگان ولايت بود. همام در زمان اميرالمؤمنين شخصيت بسزايي داشته و از زهاد بوده است. دربارة اينكه اين همام، فرزند چه كسي بوده، اختلاف است. بنا بر فرمايش بعضي از بزرگانان، پسر شريح بوده است. در كتب رجال هم ديدم همين شريح را نوشته بودند؛ اما بعضي از محدثان، او را پسر عباده دانسته‌اند كه پسر برادر ربيع است.

معناي اسم همام
اما همام يعني چه؟ معناي همام، كثير الهم است. به كسي كه خيلي مهموم و مغموم و گرفته و ناراحت باشد، همام مي‌گويند. همام، مبالغه است؛ يعني داراي هم و غم بسيار. اما اين هم و غم همام براي چه بود؟ اينكه مي‌گويد: همّ و غمّ داشت، براي چه بود؟ براي قرض‌هاي خود؟ براي خرج روزانه خود؟ براي سرماية خود؟ براي چه خود؟ جواب، اينکه براي آخرت خود بود. براي اينكه مي‌خواهم از اين دنيا بروم. دستِ خالي هستم. چه كار بكنم؟ هم و غم او براي آخرت خود بود، نه براي امور دنيوي و روزمرة خود. هم و غم او براي خدا بود که در اين زمينه اهل بيت عصمت و طهارت: روايات زيادي دارند. از حضرت رسول صلي الله عليه و آله نقل شده است: «الدنيا مزرعة الآخرة»؛ دنيا جاي كشت و زرع است و آخرت، جاي درو. حالا اينجا ناصري دو ركعت نماز خوانده است؛ منتظر است بر او وحي نازل شود و مي‌گويد: من چقدر نماز خواندم؛ ولي خدا حاجتم را نمي‌دهد. طلبكار خدا هم هست. اينجا كشت و زرع كن؛ در آخرت و قيامت هم درو كن. آنجا نتيجة آن را مي‌بيني. آثار اعمال تو را خدا در قيامت مي‌دهد؛ لذا سعي و كوشش در كشت و زرع داشته باش.

يک سؤال
ممكن است يكي از رفقا بگويد: «اي بابا! خدا كريم است. تو خدا را نشناخته‌اي. لازم نيست خودمان را به زحمتِ عبادت بيندازيم». در جواب عرض مي‌كنم: درست است. من كه آن طور كه بايد بشناسم كه نشناخته‌ام؛ اما تو هم نشناخته‌اي. هيچ كدام ما خدا را نشناختيم. كي خدا را مي‌شناسد؟ حضرت رسول | فرمودند:
نشناخت خدا را جز من و علي. نشناخت من را جز خدا و علي. نشناخت علي را جز من و خدا .
من كجا مي‌توانم خدا را بشناسم؟ بله آثار او هست. مخلوقات او هست، كوه و دريا هست تا از آثار او به عظمت او پي ببريم.
اما به هر حال ما بايد عبد باشيم. هرچه خدا گفت، بگوييم چشم. خداوند فرمود: واجبات را بياور؛ بگوييم: چشم. خداوند فرمود:محرمات را ترك كن؛ بگوييم: چشم. اين وظيفة ما است و همام، اين گونه بود؛ ولي براي آخرت خود مي‌ترسيد. انسان موقعي كه از اين دنيا رفت، ديگر برگشت ندارد. تا خدا خدايي مي‌كند، آنجا است؛ لذا بايد يك زاد و توشه اي براي خود برداشت. هرچه برداري، كم برداشته¬اي.
داستان ذوالقرنين را شنيده ايد كه در تاريكي شب به صحرايي رسيدند كه در خاك آن طلا بود؛ ولي لشکريان او از ارزش آن خاک، خبر نداشتند. به آن‌ها گفته مي‌شود: هر كس بردارد، پشيمان مي‌شود و هر كس هم برندارد، پشيمان مي‌شود. يك عده برمي‌دارند و يك عده هم برنمي‌دارند. فرداي آن شب، مي‌بينند همه آن خاک‌ها جواهرات دارد؛ لذا پشيمان مي‌شوند كه چرا كم برداشتيم. آن‌ها هم كه هم برنداشته بودند، پشيمان بودند. حال ما هم همين طور است. در اين دنيا هر چه عمل بكنيم، به آن عالم كه مي‌رويم، پشيمانيم. مي‌توانستيم بيشتر اطاعت خدا را بكنيم. مي‌توانستيم چشممان را كنترل بكنيم. مي‌توانستم زبانمان را كنترل بكنيم. مي‌توانستيم بر سر فلاني كلاه نگذاريم. اين كارها از دست من بر مي‌آمد. مي‌توانستم حق فاميل را به او بدهم و ندادم. حالا در اين عالم بايد بدهم. براي هر يك توماني كه من اينجا از كسي بخورم و به او ندهم و به او ظلم بكنم ـ و الله العلي العظيم ـ روز قيامت، مي‌آيد جلوي من را مي‌گيرد و مي‌گويد: پول من را بده. جواب مي‌دهم: اينجا كه پول نيست. مي‌گويد: من هم رهايت نمي‌كنم. پول من را بده. هر چه مي‌گويم، پول خود را مي‌خواهد. براي هر يك تومان، هفتاد نماز مقبول از من مي‌گيرد. در روايتي دارد هفتاد هزار نماز مقبول از من مي‌گيرد. اگر بگويم من اين قدر نماز مقبول ندارم، به جاي طلبي كه از من دارد، گناهان او را به من مي‌دهند.
نبي اكرم صلي الله عليه و آله با اصحاب نشسته بودند. حضرت فرمودند: «بيچاره چه كسي است؟» يك نفر گفت: «كسي كه مثلاً دختر بزرگ داشته باشد و دست او هم خالي باشد». يك كسي گفت: «كسي كه بدهكار باشد و طلبكار، بر درِ خانه بيايد و آبرويش را ببرد». يك كسي گفت: «كسي كه بي خانمان باشد». هر كسي يك چيزي گفت. حضرت فرمودند: «نه اين‌ها بيچاره نيستند. بيچاره، شخصي است كه از دنيا برود و حق الناس بر گردن او باشد». روز قيامت، جلو او را مي‌گيرند. حج رفته است؛ كربلا رفته است؛ عمره رفته است؛ مثلاً ناصري منبر رفته است؛ همه اين‌ها را از او مي‌گيرند. از بس طلبكارها زيادند، كم مي‌آورد و در نتيجه گناهان طلبكاران را به او مي‌دهند. گناهان خودش كه بود، گناهان آن‌ها هم اضافه شد. حضرت فرمودند: «اين شخص، بيچاره است».
ممكن است شما بگوييد: آيا خدا براي عبادات ما كيسه دوخته است؟ در جواب مي‌گوييم: نه، خدا غني بالذات است و احتياج ندارد؛ اما خدا عادل است و اثر عمل هر كسي را به خودش مي‌دهد و اثر عمل من را به شما نمي‌دهند. اثر عمل شما را هم به من نمي‌دهند.

داستان غلامِ با معرفت

غلامي بود كه ارتباط او با خدا بسيار خوب بود؛ يعني واجبات را مي‌آورد و محرمات را ترك مي‌كرد. بندة خدا بود و بندة نفسش نبود. روزي شخصي كه مي‌خواست غلامي بخرد، او را پسنديد و خريد يكي، دو سه شب خوابيد و ديد كه مولا از اول شب، تا صبح مي‌خوابد. با خودش گفت: «اين طور كه نمي‌شود». يك شب نصف شب كه شد، مولا را صدا زد و گفت: «پا شو». پرسيد: «چه خبر است؟» گفت: «قافله حركت كرده است. آن‌ها كه خواهان سير الي الله هستند، آن‌ها كه با خدا كار دارند، آن‌ها كه مي‌خواهند پرونده‌گناهان گذشتة شان را ببندند، آن‌ها كه از گناهان گذشتة خود پشيمان شده‌اند، دارند به سوي خدا مي‌روند و قافله آن‌ها حركت كرد؛ بلند شو». گفت: «بگذار ما بخوابيم. خدا كريم است». غلام گفت: «خيلي خوب». دوباره يك ساعت بعد از آن گفت: «مولا! قافله رفت. عقب ماندي». گفت: «بگذار بخوابيم. خدا كريم است». گفت: «خيلي خوب». اذان گذشت و بعد از اذان دوباره غلام گفت: «مولا بلند شو. حالا ديگر نزديك آفتاب است». حالا بلند شد يا نشد ديگر چه عرض كنم؟! فردا كه شد، مولابرده خود را بر سر زمين‌هاي خود برد. مولا، دستورهاي لازم را براي آباد كردن آن‌ها داد و گفت: «اين زمين را شخم بزن». غلام زمين را شخم زد و آن را براي كشت و زرع، مهيا كرد. بعد مولا گندم داد و گفت: «اين گندم‌ها را بگير و در اين زمين بپاش». گفت: «چشم مولا». مدتي بعد، مولا گفت: «برويم سر زمين و كشت و زرعي كه كرده‌اي را ببينيم». غلام گفت: «خيلي خوب. برويم آقا». آمدند سر زمين و ديدند جو سبز شده است. مولا گفت: «اين زمين مگر مال ما نيست؟» گفت: «چرا مولا». گفت: «من گندم به تو دادم اينجا بكاري؛ ولي جو سبز شده است». گفت: «صحيح است». پرسيد: «آخر چرا چنين شد؟» گفت: «قربان! گندم‌ها را به همسايه دادم و به جاي آن، جو گرفتم و كاشتم. گفتم: خدا كريم است. ان شاء الله گندم سبز مي‌شود». مولا گفت: «غلام! چرا اين قدر ناداني؟ تا به حال چه كسي جو كاشته و گندم چيده است؟» گفت: «مولا! چه کسي از اول شب، تا صبح خوابيد و روز قيامت سرافراز شد؟» و به اين وسيله مولايش را متنبه کرد. اينکه هميشه بگوييم: خدا كريم است كه نمي‌شود. خدا كريم هست؛ ولي بكار و بچين، بعد بگو: خدا كريم است. درِ خانه خدا برو، جزع و فزع بكن، التماس بكن، و بعد، بگو: خدا كريم است. اما اينکه چشم من باز باشد و هر جا مي‌خواهد بيفتد، بيفتد. زبانم هم رها باشد غيبت، تهمت، فحاشي، هرچه مي‌خواهم بكنم. و بعد بگويم: خدا كريم است، اين طور نيست.

داستان غلامِ با معرفت

غلامي بود كه ارتباط او با خدا بسيار خوب بود؛ يعني واجبات را مي‌آورد و محرمات را ترك مي‌كرد. بندة خدا بود و بندة نفسش نبود. روزي شخصي كه مي‌خواست غلامي بخرد، او را پسنديد و خريد يكي، دو سه شب خوابيد و ديد كه مولا از اول شب، تا صبح مي‌خوابد. با خودش گفت: «اين طور كه نمي‌شود». يك شب نصف شب كه شد، مولا را صدا زد و گفت: «پا شو». پرسيد: «چه خبر است؟» گفت: «قافله حركت كرده است. آن‌ها كه خواهان سير الي الله هستند، آن‌ها كه با خدا كار دارند، آن‌ها كه مي‌خواهند پرونده‌گناهان گذشتة شان را ببندند، آن‌ها كه از گناهان گذشتة خود پشيمان شده‌اند، دارند به سوي خدا مي‌روند و قافله آن‌ها حركت كرد؛ بلند شو». گفت: «بگذار ما بخوابيم. خدا كريم است». غلام گفت: «خيلي خوب». دوباره يك ساعت بعد از آن گفت: «مولا! قافله رفت. عقب ماندي». گفت: «بگذار بخوابيم. خدا كريم است». گفت: «خيلي خوب». اذان گذشت و بعد از اذان دوباره غلام گفت: «مولا بلند شو. حالا ديگر نزديك آفتاب است». حالا بلند شد يا نشد ديگر چه عرض كنم؟! فردا كه شد، مولابرده خود را بر سر زمين‌هاي خود برد. مولا، دستورهاي لازم را براي آباد كردن آن‌ها داد و گفت: «اين زمين را شخم بزن». غلام زمين را شخم زد و آن را براي كشت و زرع، مهيا كرد. بعد مولا گندم داد و گفت: «اين گندم‌ها را بگير و در اين زمين بپاش». گفت: «چشم مولا». مدتي بعد، مولا گفت: «برويم سر زمين و كشت و زرعي كه كرده‌اي را ببينيم». غلام گفت: «خيلي خوب. برويم آقا». آمدند سر زمين و ديدند جو سبز شده است. مولا گفت: «اين زمين مگر مال ما نيست؟» گفت: «چرا مولا». گفت: «من گندم به تو دادم اينجا بكاري؛ ولي جو سبز شده است». گفت: «صحيح است». پرسيد: «آخر چرا چنين شد؟» گفت: «قربان! گندم‌ها را به همسايه دادم و به جاي آن، جو گرفتم و كاشتم. گفتم: خدا كريم است. ان شاء الله گندم سبز مي‌شود». مولا گفت: «غلام! چرا اين قدر ناداني؟ تا به حال چه كسي جو كاشته و گندم چيده است؟» گفت: «مولا! چه کسي از اول شب، تا صبح خوابيد و روز قيامت سرافراز شد؟» و به اين وسيله مولايش را متنبه کرد. اينکه هميشه بگوييم: خدا كريم است كه نمي‌شود. خدا كريم هست؛ ولي بكار و بچين، بعد بگو: خدا كريم است. درِ خانه خدا برو، جزع و فزع بكن، التماس بكن، و بعد، بگو: خدا كريم است. اما اينکه چشم من باز باشد و هر جا مي‌خواهد بيفتد، بيفتد. زبانم هم رها باشد غيبت، تهمت، فحاشي، هرچه مي‌خواهم بكنم. و بعد بگويم: خدا كريم است، اين طور نيست.

ماجراي خطبه همام
خطبه همام يکي از خطبه‌هاي معتبر و مهم نهج البلاغه است. اين خطبه، خطبه صد و هشتاد و چهارم نهج البلاغه نوشته فيض الاسلام است که تقريباً صد ده جمله است. آنچه يك ولي خدا بايد دارا باشد، در اين خطبه بيان شده است. آنچه كه يك شيعه و مؤمن واقعي، بايد دارا باشد تا به مرتبه عبوديت برسد، تقريباً يكصد و ده صفت است. که به عدد نام «علي» مي‌باشد.
رواياتي كه در آن، خطبة همام نقل شده، مفصل است. هم مرحوم مجلسي ـ اعلي الله مقامه الشريف ـ نقل کرده است و هم مورخان ديگر روايت آن، مختلف نقل شده است. ولي من خلاصه آن را خدمت شما عرض مي‌کنم. ابوحمزه ثمالي که يکي از بزرگان و دلباختگان ولايت است، اين روايت را از يحيا نقل كرده كه او مي‌گويد: نوف بكالي به من خبرداد : با امير المؤمنين عليه السلام كاري داشتم. به اتفاق همام و چند نفر از اصحاب، عازم ديدار آن حضرت شديم. مقداري که رفتيم، ديديم حضرت دارند تشريف مي‌آورند. عرض كرديم: «يا اميرالمؤمنين! ما مي‌خواستيم به محضر شما مشرف بشويم». فرمودند: «به مسجد برويم». به مسجد که رسيديم، ديديم عده‌اي با همديگر سرگرم بازي بودند. وقتي حضرت را ديدند، بلند شدند و سلام و عرض ادب کردند. حضرت سؤال کردند: «شما كه هستيد؟» عرض کردند: «ما عده اي از دوستان و شيعيان شما هستيم». حضرت نگاهي كردند و فرمودند: «من در شما علامت و نشانه هاي شيعه را نمي بينم». و جماعتي که اين ادعا را کردند، هيچ نگفتند. ابتدا جندب و ربيع از حضرت دربارة علائم شيعيان پرسيدند و حضرت به طور خلاصه فرمودند: «تقوا پيشه كنيد و احسان نماييد كه خدا با احسان كنندگان است».
همام كه عابد كوشايي بود، جلو آمد و حضرت را قسم داد که: «يا اميرالمؤمنين! شما را به خدايي كه شما اهل بيت را كرامت بخشيد و اختصاصاتي عطا فرمود و انتخابتان كرد و برتري داد قسم مي‌دهم كه نشانه‌هاي شيعيان را بيان فرماييد». حضرت دست همام را گرفتند و وارد مسجد شدند و جمعيت هم پشت سرشان رفتند. اميرالمؤمنين عليه السلام ابتدا دو رکعت نماز خواندند، زيرا مسجد، بر گردن انسان، حق دارد. چه حقي دارد؟ حقش اين است که تا ننشسته‌اي، دو رکعت نماز بخواني. پس حق مسجد اين است که انساني که وارد بشود و عذري نداشته باشد، دو رکعت نماز بخواند و بنشيند و اگر عذري دارد، استغفار کند و بنشيند. به هر حال حضرت دو رکعت نماز خواندند و نشستند و رو به مردم كردند. مردم دور ايشان را گرفتند. آن گاه حضرت، خطبه همام را ايراد فرموردند.
يک چنين روايتي هم از حضرت سجاد عليه السلام ديدم که عده اي آمدند و در خانه حضرت را زدند. خدمتکار ايشان در را باز کرد و پرسيد: «شما که هستيد؟» گفتند: «به حضرت عرض کنيد که ما از شيعيان شما هستيم و از بلاد دور آمده ايم». وقتي خادم آمد به حضرت عرض کرد، حضرت، شتابان پشت در رفتند، تا مبادا شيعيان ايشان معطل بشوند. موقعي که در را باز کردند، نگاه کرده و فرمودند: «به خدا قسم! اين‌ها دروغ مي‌گويند». اين‌ها دروغ مي‌گويند و از شيعيان ما نيستند. كجاست آثار سجود در چهرهاشان؟ كجاست آثارعبادت در ايشان؟ شيعيان ما به عبادتشان شناخته مي‌شوند و …. .
دربارة حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام هم، چنين روايتي نقل شده است که عده‌اي از ايران رفته بودند محضر حضرت. موقعي که رسيدند، رفتند در منزل و در زدند. خادم حضرت آمد. عرض كردند: «شيعيان آقا هستيم و قصد ديدار حضرت را داريم». حضرت آمدند و در را باز کردند و فرمودند: «نه؛ اين‌ها از شيعيان ما نيستند». حضرت، آن‌ها را شصت روز راه ندادند. شصت روز مي‌آمدند در خانه حضرت و حضرت آن‌ها را راه نمي دادند. ناراحت شدند و با خود گفتند: ده عجب! ما شصت روز اينجا مانده‌ايم و حضرت راهمان نداند. ما ديگر نمي‌توانيم به وطنمان برويم. آبرويمان رفته است. لذا از قوم خود فرار مي کنيم. ما بايد بفهميم حضرت چرا ما را راه ندادند؟». تقاضا کردند تا خدمت حضرت رسيدند و حضرت فرمودند:« مطلبي را ادعا کرديد که از آن، دور بوديد. آثار شيعه در شما نيست و … ».
بله؛ سلمان فارسي از شيعيان بود؛ رشيد حجري از شيعيان بود؛ اويس قرني از شيعيان بود، ميثم تمار از شيعيان بود؛ کميل بن زياد نخعي از شيعيان بود؛ اين‌ها از شيعيان بودند. من و شما چه نشاني از شيعه علي داريم؟ کدام آثار شيعه در من و شما هست؟ شيعه بودن به اسم نيست.

داستان مرحوم دربندي و شيخ انصاري;
مرحوم آيت الله دربندي خيلي ولايتي و مُلاّ و مجتهدِ مسلم بوده است. آن مرحوم در ولايت، خيلي فوق العاده بوده است. مي‌گفتند: بالاي سر حضرت اباعبدالله عليه السلام که جاي استجابت دعا است، پنجره‌ها را گرفته بود و با گريه مي‌گفت: «يا ابا عبدالله! شفاعت شمر را نکن. شما را قسم مي‌دهم به حق مادرت که شفاعت شمر را نکن». يک چنين عقيده اي درباره ولايت داشته است. هضم در ولايت بوده است. ايشان از داخل ايوان طلاي حضرت امير مي‌خواستند به کفشداري حرم مطهر بيايند كه به مرحوم آيت الله شيخ انصاري برخورد مي‌كنند. بعد از صاحب جواهر، پناه و ملجأ شيعه در دنيا، شيخ انصاري ـ اعلي الله مقامه الشريف ـ شد. خيلي فوق العاده بود. کتاب‌هاي ايشان را رسماً در حوزه تدريس مي‌کنند. ايشان فوق العاده و از اولياي الهي بود. واقعاً چه اشخاصي بودند. البته حالا هم هستند؛ ولي ما خبر نداريم. ممکن نيست در دنيا نباشند؛ ما خبر نداريم. به هر حال، ايشان يکي از اولياي الهي، اوتاد و نجبا بوده است. در ايوان طلا مرحوم دربندي به ايشان عرض مي‌کند: «آقا شما که ملاذ و ملجأ شيعه هستيد و نظرتان بين شيعه هاي دنيا محترم است، آيا جايز ميدانيد کسي عتبة اميرالمؤمنين را ببوسد؟!» شيخ انصاري فرمودند: «خير؛ جايز نيست. ما کجا و بوسيدن عتبة علي عليه السلام کجا؟ عتبه علي را امام حسن و امام حسين بايد ببوسند. سلمان و اباذر بايد ببوسند. ميثم تمار بايد ببوسند. ما کجا و بوسيدن عتبه علي کجا؟ آن‌ها بايد ببوسند. بله؛ جايز است ما ببوسيم؛ اما نه به عنوان عتبه علي؛ بلكه به عنوان اينکه جاي پاي زوار حضرت ابا الفضل عليه السلام است. چون جاي پاي زوار حضرت اباالفضل است، اينجا را مي‌بوسيم، نه به عنوان عتبه علي عليه السلام ».
مي‌خواهم تذکر دهم که متوجه باشيد موقعي که مرحوم شيخ انصاري خود را مقابل اهل بيت:اين چنين مي‌داند پس حساب ما معلوم است و ما به اين راحتي نمي‌توانيم ادعا كنيم از شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام هستيم.

علايم و آثار تشيع
سؤال، اين است که اين که حضرت فرمودند من آثار شيعه بودن و محبت داشتن را در شما نمي بينم، به چه معناست؟ حضرت اين كلام را به چه مناسبت فرمودند؟ مگر شيعه بودن هم آثاري دارد؟ مگر علاقه‌مند به ولايت بودن، آثار و علايمي دارد که انسان ببيند و بفهمد؟
جواب، اين است که بله، اين‌ها آثار دارند. خود شما مي‌گوييد هر چيزي اثري دارد. جمادات و نباتات هر يک، اثري دارند. اعمال و رفتار و گفتار ما هم هر يک، اثري دارد. اين قابل قبول است و حرفي در آن نيست. همين طور که «انکحتُ» اثري دارد، «طلقت» هم اثري ديگر دارد. «بعت» اثري دارد و «آجرت» هم اثري ديگر دارد. چطور هر يک از اين الفاظ، اثري دارد. افعال هم همين طور است. تعظيم به كسي بکني يا پشت به او بکني؛ فرق مي‌کند و اثري دارد.

هر عملي اثري دارد
هرفعلي، اثري دارد. اين آثار ظاهري است که من و شما مي‌بينيم؛ اما اعمال و رفتار و کردار ما يک آثار باطني هم دارد، غير از آنکه من و شما مي‌بينيم. صريح قرآن است و آن، مربوط به بحث تجسم اعمال است. اعمال ما صورت برزخي دارد. کتاب معراج السعاده را مطالعه کنيد. کتابي اخلاقي و بسيار عالي و به زبان فارسي است. مؤلف آن، غذاي بهشتي خورده و اين کتاب را نوشته است. داستان آن، معروف است. در امور اخلاقي، هم درد را گفته هم دوا را بيان كرده است. بعضي کتب اخلاق، فقط درد را گفته اند و بعضي از آن‌ها فقط دوا را گفته اند، ولي اين کتاب، هم درد را تشريح کرده و علامت‌هاي آن را گفته و هم داروي آن را بيان کرده است. کتابي بسيار عالي است.
در اواخر اين كتاب، مرحوم نراقي بيان كرده كه نماز، چه صورت برزخي دارد؟ روزه چه صورت برزخي دارد؟ قرآن خواندن چه صورتي دارد؟ روايات بسيار مفصلي است که روز قيامت يکي از شفيعان قرآن است و شفاعت مي‌کند.
يکي از عذاب‌ها و ناراحتي‌هاي قيامت، تنگي جا است. از اولين و آخرين، انسان‌ها جمع هستند. قبل از زمان آدم عليه السلام را کاري نداريم که ميلياردها سال بوده است و مخلوقاتي بوده اند. از زمان حضرت آدم عليه السلام حدود هفت هزار سال است همة اين‌ها در قيامت جمع مي‌شوند. جن‌ها هم هستند. خيلي جا تنگ و مشکل است. آن وقت مي‌بينند يک نفر دارد از آن دور مي‌آيد که خيلي نوراني است محشر را منوّر کرده است. مي‌گويند: «اين چه بزرگواري است؟ آيا ملک مقرب است؟» مي‌بينند به صف ملائكه رسيد؛ اما رد شد. به صف انبيا مي‌رسد، مي‌گويند: «نبي مرسل است»؛ اما از آن‌ها هم رد مي‌شود. مي‌گويند: «از اولياء الله است»؛ ولي از آن‌ها هم رد مي‌شود تا اينكه قائمه عرش الهي را مي‌گيرد و به خاک مي‌افتد. به او خطاب مي‌شود: «سرت را بلند كن و از ما درخواست كن كه به تو عطا مي‌شود و شفاعت كن كه شفاعتت پذيرفته مي‌شود». خودش را معرفي مي‌کند که: «من قرآن هستم و امروز هر کسي را که به من عمل کرده است، شفاعت مي‌کنم؛ اما آن‌هايي را که آيات من را زير پا گذاشتند، شفاعت نمي‌كنم».
لذا در روايت آمده است:
«رب تالي القرآن و القرآن يلعنه؛ خيلي از اشخاص هستند قرآن مي‌خوانند؛ اما قرآن آن‌ها را لعنتش مي‌کند»؛ مثلاً کسي که ربا مي‌خورد، در حالي كه آيه ربا را هم مي‌خواند، آيا اين شخص را قرآن لعنت نمي کند؟ قطعاً او را لعن مي‌کند. کسي که آيه ظلم را و انتقام گرفتن خداوند از ظالم را در قرآن مي‌خواند، اما باز ظلم مي‌كند، آيا قرآن او را لعن نمي کند؟ آن خواهري که بي بند و بار است و حجابش را رعايت نمي کند، وقتي آيه حجاب را در قرآن مي‌خواند، اين آيه او را لعن نمي کند؟ قرآن، امثال شما ها را که عمل به قرآن مي‌کنيد و به آيات قرآن پايبند هستيد، شفاعت شما را مي‌کند.

منظور اينكه قرآن هم مثل نماز، صورت برزخي دارد. مرحوم نراقي ـ اعلي الله مقامه الشريف ـ نوشته است که هر مقدار از نماز را که توجه تو به حق است، همان مقدار آن، يک صورت برزخي زيبايي نمي‌يابد؛ مثل يک ملکي که خيلي زيبا و خوش صورت است. هر مقداري که در نماز، حواست بيشتر جمع باشد، اين صورت، زيباتر و قشنگ تر است و براي شما تا قيامت مي‌ماند. منظورم اين است كه هر عملي اثري دارد؛ هر چند آن اثر را من نمي بينم؛ اما آن‌ها که پشت ديوار‌ها را مي‌بينند و چشم برزخي دارند، مي‌بينند مي‌بينند من چه کاره هستم.

كرامتي از اولياي الهي
يکي از بزرگان كه در قيد حيات و از علماي مهم قم هستند، نقل مي‌کردند كه: يکي از مردان خدا به منزل ما آمد. ديديم از اولياي الهي است و طي الارض و طي الهواء دارد. ظهر او را نگه داشتيم. مشغول صحبت بوديم و ما را موعظه و نصيحت مي‌کرد که يک نفر در زد. در را باز کردم و ديدم يکي از رفقا است. گفتم: «فلاني! خوشا به سعادت تو. بيا يکي از اولياي الهي و از همراهان امام زمان عليه السلام اينجاست. بيا او را ببين». تا آن شخص وارد شد، آن مرد الهي بلند شد و در حالي كه دماغش را گرفته بود، به رفيق ما گفت: «بيرون، بيرون، جُنُب، جُنُب، رفيق ما رنگ از صورتش پريد و برگشت و از خانه بيرون رفت. من هم نشستم و خجالت کشيدم؛ ولي به آن ولي خدا حرفي نزدم. يک مقداري نشستيم، تا اينكه گفت: «خوب، اجازه دهيد مرخص بشويم». گفتم: «دفعه بعد، چه وقت تشريف مي‌آوريد؟» گفت: «من خودم اينجا نيامدم که بگويم بعد چه وقت مي‌آيم؟ به من اجازه دادند که اينجا آمدم. دفعه بعد را هم خدا مي‌داند. شايد هم تا آخر نيامدم». آن مرد الهي رفت و چيزي طول نکشيد که رفيق ما آمد؛ در حالي كه غسل کرده بود و عرق از سر و صورت او مي‌چکيد. به او گفتم: «مؤمن! چه شد؟ قضيه چه بود؟» گفت: «صبح که بيدار شدم، ديدم غسل بر من واجب شده است؛ ولي براي كاري عجله داشتم. گفتم: حالا مي‌روم سراغ كارم و بعد از آن، مي‌روم غسل مي‌كنم. وضو گرفتم و رفتم؛ اما بعد فراموش کردم که غسل برايم واجب شده است و نماز ظهر و عصرم را هم بدون غسل خواندم. ناهارم را هم خوردم و آمدم به شما سري بزنم، تا اينكه آن آقا اين حرف را زد و يادم آمد كه غسل برايم واجب شده بود. دويدم و رفتم غسلم را کردم. نمازم را هم هنوز نخواندم».
آن ولي خدا گفته بود: «بوي تعفنش، محله را گرفته است». بله برادر من! هر عملي يك اثري دارد؛ مثلاً وقتي وضو گرفتي، يک نورانيتي با تو هست که خودت نمي بيني، من هم نمي بينم. اما آن‌ها که چشمشان باز است، مي‌بينند. وضو نداشته باشي، يک گرد و غباري اطراف تو دور مي‌زند. من نمي بينم؛ ولي آن‌ها که مي‌بينند، مي‌فهمند و مي‌گويند، اما اگر جنابت باشد، ظلمت مي‌شود و همان بوي تعفني را دارد كه ماشين‌هاي تخليه چاه فاضلاب دارند. همة احکام الهي اين‌طور است. وقتي کسي با حقيقت باشد، حقيقت جلوه اي در وجود او دارد که پيدا است آن‌ها که مي‌دانند، در پيشاني افراد مي‌خوانند.

آثار اعمال بد براي خوبان
اعمال بدي كه ديگران انجام مي‌دهند، گمان مکن که آثار عمل، فقط دامان خودشان را مي‌گيرد. نه، هم دامن خودشان را مي‌گيرد، هم دامن آدم خوب‌ها را مي‌گيرد . آدم خوب‌ها را ديگر چرا؟ عمل بد من چرا دامن شما را بگيرد؟ اين عادلانه است؟ بله برادر من! علت دارد. علت آن، راضي بودن به فعل من است يا اينكه عمل بد من را ديدي و گفتي: به من چه؟ نهي از منکر هم نکردي. چون ديدي و نهي از منکر نکردي، يا راضي بودي به فعل من، آن بلايي که عارض من مي‌شود، عارض شما هم مي‌شود. صريح آيه قرآن است كه مي‌فرمايد:
وَ اتّقوا فِتْنَةً لاتُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقاب؛ ‏
و از فتنه‏اى بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمى‏رسد [بلكه همه را فرا خواهد گرفت؛ چرا كه ديگران سكوت اختيار كردند] و بدانيد خداوند، كيفر شديد دارد.
بپرهيزيد از فتنه اي که به کساني که ظلم کرده اند و کساني که ظلم نکرده اند، به هر دو مي‌رسد. اين فتنه به ظالمان اختصاص ندارد و غير ظالم را هم مي‌گيرد. اگر اين باشد که هست، خيلي مشکلات برايمان پيدا مي‌شود. اين مشکلاتي که الآن در جامعه وجود دارد، اين‌ها آثار عمل خودمان است. ما اين فسادها را مي‌بينيم اما هيچ حركتي نمي‌كنيم. انکار كه نمي کنيم، هيچ، بلکه راضي هم هستيم؛ لذا اين فسادها آثار بدي دارد که دامن‌گير همه ما خواهد شد؛ مثلاً فرزند، بدحجاب است دلش مي‌خواهد اين جور بيرون برود. خوب اين يک فتنه است. پدر و مادرش وظيفه دارند او را نهي بکنند. اگر آن پدر و مادر هم ساکت بمانند، طبق اين آيه شريف همان عذاب و ناراحتي که براي دختر ايجاد شده، براي پدر و مادر هم ايجاد مي‌شود.صريح روايت است كه :
الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ مَعَهُمْ فِيه‏؛
كسي كه به عمل گروهي راضي باشد، با آنان در آن عمل داخل و شريك است.
اگر مي‌بينم کسي دارد خلاف شرع انجام مي‌دهد؛ ولي بي تفاوت از کنار او رد مي‌شوم، من هم معذب هستم. در روايتي دارد که به يکي از انبيا خطاب شد که عذاب بر قوم او نازل خواهد شد. قوم او چهل هزار نفر آدم‌هاي فاسد و شصت هزار نفر آدم‌هاي مؤمن بودند كه عذاب براي همه آن‌ها اعلان شد. پيغمبر عرض کرد: «پروردگارا! بدها عذاب برايشان نازل بشود، بجاست؛ اما خوب‌ها چرا؟» فرمود: «اين‌ها به فعل آن‌ها راضي بودند و در اموري كه من غضب مي‌كنم، غضب نكردند».
اين همه آيات در قرآن وجود دارد که دربارة يهود سابق بوده است؛ اما مخاطب آن آيات، همين يهودي‌هاي فعلي هستند. اين يهودي‌هاي فعلي، انبيا را نکشتند؛ اما در قرآن، اين يهودي‌ها را مخاطب قرار داده است که شما انبيا را کشتيد يا حضرت موسي را چه کرديد. به چه مناسبت؟ اين‌ها که در آن زمان نبودند، چرا اين آيات به آن‌ها خطاب مي‌كند؟ علتش اين است که اين‌ها به فعل پدران و اجداد خود راضي هستند. اگر اين‌ها هم آن وقت بودند، همين کار را مي‌کردند؛ لذا اين‌ها هم مخاطب به همين خطاب شدند.
من و شما اگر به گناهاني که شيوع پيدا کرده است راضي باشيم، همان آثار گناه را براي ما هم مي‌نويسند، و لو آن گناهان را انجام نداده باشيم. جشن‌هايي که براي عقد و عروسي‌ها گذاشته مي‌شود، چه فساد‌هايي در آن انجام مي‌شود. حالا عده اي هستند اهلش هستند، آن‌ها ضررش را مي‌بينند و ما فعلاً با آن‌ها کاري نداريم؛ ولي يک عده‌اي ظاهر الصلاح هم مي‌نشينند و مي‌گويند: «اگر بخواهيم بلند بشويم و از اين مجلس برويم، بد مي‌شود». عزيز من! بد مي‌شود؟ براي کي بد مي‌شود؟ تو که اينجا نشستي، خدا راضي نيست. امام زمان عليه السلام راضي نيست. ائمه: راضي نيستند. قرآن از تو شکايت مي‌کند. اين‌ها همه از بودن تو اينجا ناراضي‌اند. آن‌ وقت تو مي‌گويي اگر بلند بشوم، صاحب خانه بدش مي‌آيد؟ خدا ناراضي، پيغمبر ناراضي، انبيا ناراضي، اوليا ناراضي، قرآن ناراضي، اين‌ها را تحمل مي‌كني تا فاميل راضي باشد؟ براي اين که فلاني از تو خوشش بيايد؟ آن وقت تو مؤمن هم هستي؟ اسم خودت را مؤمن مي‌گذاري؟ منظور اينكه خيلي مجالس ما شبهه دار است و شرکت کردن ما درست نيست. گله نکن که چرا اين ناراحتي‌ها وجود دارد؟ چرا اين وضع اقتصاد ماست؟ چرا باران نمي‌بارد؟ چرا هر روز يک مرض تازه پيدا مي‌شود؟ زيرا هر روز يک گناه تازه اي انجام مي‌دهي و اين مشكلات هم اثر عمل تو است. هر روز يک گناه تازه؛ درد تازه برايت مي‌فرستد. اين‌ها لازمة هم هستند. از امام رضا عليه السلام روايت نقل شده است كه:
كُلَّما أحدَثَ العِبادُ مِن الذُّنوبِ ما لَم يَكُونوا يَعمَلُونَ أحدَثَ اللّه ُ لَهُم مِن البَلاءِ ما لَم يَكُونُوا يَعرِفُونَ؛
هر گاه بندگان، مرتكب گناهانى شوند كه پيش‌تر انجام نمى داده اند ، خداوند بلاهايى را برايشان پديد مي‌آورد كه سابقه نداشته است و آن را نمي‌شناسند.

علامت داشتن شيعيان امير المؤمنين عليه السلام
شيعيان علي عليه السلام علامت دارند. عزيز من! ما فقط به اسم اکتفا بکنيم که فايده ندارد. اگر ناصري ادعا مي‌کند که من شيعه علي هستم آيا علامت و نشانه اش را دارد؟ هر ادعايي که من بکنم، دليل و برهاني نياز دارد.
اگر من ادعا كنم با تقوا هستم، مي‌گويند: دليل تو چيست؟ کدام اعمالت بر تقوايت دلالت مي‌کند؟ به کدام اعمال و فرمايش‌هاي علي عليه السلام عمل مي‌کنم که پيرو او هستم؟ بله؛ من براي اينکه نااميد نشوم، مي‌توانم بگويم از محبان آن‌ها هستم. حتماً دوستشان داريم؛ خدا هم خودش مي‌داند؛ علاقه به آن‌ها داريم ولو از شيعيان آن‌ها نيستم. من کجا و شيعه علي کجا؟ اما از دوستان و محبان و علاقه مندان آن‌ها هستم؛ لکن برادر‌ها يک کاري بکنيم که اين محبت و علاقه را نگه داريم. اگر بي بند و باري زياد شد، معصيت و مخالفت زياد شد، تبعيت از شيطان زياد شد، ديگر محبت‌ها هم كم رنگ مي‌شود. وقتي ظلمت زياد شد، حجاب‌هاي ظلماني زياد شد، به کلي آن نور ولايت از بين مي‌رود. يک کاري بکنيم که اين نور ولايت از بين نرود. اگر انسان بخواهد به مقاماتي برسد، اگر بخواهد در عالم برزخ و قيامتِ خود خيلي آسايش داشته باشد، بايد کاري بکند که علي او را به اينکه تابع من است بپذيرد.

معناي شيعه
شيعه به معناي تابع و دنبال رو است. شما مي‌گوييد: تشييع جنازه کرديم؛ يعني دنبال جنازه رفتيم. شيعه و تشيع و تشييع از يک ماده هستند. حالا ما پيرو علي عليه السلام هستيم؟ ما با کدام اعمالمان پيرو علي هستيم ؟خودمان بياييم کلاه خودمان را قاضي کنيم و ببينيم همين طور است؟ يک فکري به حال خودمان بکنيم. حالا من بگويم: آقا از شيعيان شما هستم؛ در حالي كه کلاه برداري‌ها مي‌کنم. اين را من نمي‌دانم چطور با شيعه بودن سازگاري دارد! اينکه مي‌گويم از شيعيان اميرالمؤمنين هستيم و هزار خلاف شرع انجام مي‌دهيم، نمي دانم چطور با هم سازش دارد! اين مجالس که به عنوان جشن و براي خشنودي اهل بيت: مي‌گيريم و چه خلاف شرع‌هايي كه در آن انجام نمي‌گيرد، نمي‌دانم واقعاً اين‌ها چطور با شيعه بودن سازش دارد. جلسات جشني که براي عقد و عروسي و … مي‌گيريم، چه قدر خلاف شرع‌ها انجام مي‌گيرد و چقدر پول‌هاي بي مورد اينجا مصرف مي‌شود! تازه باز هم از شيعيان علي هستيم.
اين چه تشيعي است که هيچ چيز به آن ضرر نمي زند؟! ربا مي‌خورد و ضرر به تشيع او نمي زند. هزار تا خلاف شرع مي‌کند و ضرر به تشيعش نمي زند. برخي خواهرها با بدحجابي مي‌روند و مي‌آيند و با اين حال، ضرر به تشيعشان نمي‌زند. من نمي‌دانم اين چه تشعي است که اين قدر محکم است که هيچ چيزي به آن ضرر نمي‌زند. در زمان‌هاي سابق، ضرر مي‌زد؛ اما اين زمان ما مثل اينکه ضرر نمي‌زند! اين‌طور نيست عزيز من! روز قيامتي هست. يک صد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمدند و خبر دادند كه روز قيامتي هست. اگر يک نفر دکتر يهودي به من بگويد: «فلان غذا را نخور؛ چون برايت ضرر دارد». نمي خورم؛ چون دکتر است. يهودي است؛ اما اعتنا به قول او مي‌کنم. يکصد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمدند و گفتند: اين روش شما، روش ديني نيست، خداپسند نيست. روشت را تغيير بده و ديني بکن؛ اما هيچ خبري از تغيير نيست.

چگونه گذشته خود را جبران كنيم؟
خوب اگر حالا کسي بپرسد: ما از اول تا حالا همين طور بوده‌ ايم که گفتي. از اين به بعد چه كار كنيم؟ ناصري اول تا حالا هرچه بوده، اشتباه کرده تا حالا. اسماً شيعه بوده؛ ولي حالا مي‌خواهد حقيقتاً شيعه بشود؛ چه کار بايد بکند؟
در جواب عرض مي‌كنم كه با کريمان کارها دشوار نيست. از گذشته هايت يک توبه بکن. وقت و بي وقت، دو رکعت نماز بخوان و بگو: «خدايا! من اشتباه کردم، غلط کردم، نفهميدم. حالا آمدم در خانه تو». به جان امام زمان عليه السلام قسم! ممکن نيست خدا دست رد بزند. خدا مي‌پذيرد. اگر نخواهد بپذيرد، کجا برويم؟ چه بکنيم؟ مگر جاي ديگري هم داريم برويم؟ مي‌پذيرد ما را. خودش فرموده است كه يأس از رحمت الهي از گناهان کبيره است. من هر کاري کرده¬ام از اول عمرم تا به حالا، هر چه گناه کرده‌ام، اشتباه کرده‌ام خطا کرده‌ام، اگر الان پشيمان شدم و مي‌خواهم واقعاً پيرو اهل بيت عصمت و طهارت باشم، چاره آن همين است که حق الناس به گردنت نباشد. حق الناس اگر هست بايد بپردازي. اگر هم ندارم كه بپردازم تصميم بگيرم بعداً بدهم و از اين به بعد طبق دستورات ايشان عمل بکنم، در نتيجه مي‌شوم از شيعيان علي عليه السلام . سلمان از اول که سلمان نبود. اباذر که از اول، اباذر نبود. همه آن‌ها تدريجاً به اين مقامات رسيدند. مخصوصاً در ماه مبارک رمضان در رحمت خدا باز است. در عفو و مغفرت او باز است. عفو مي‌کند، مي‌بخشد. احسان مي‌کند، مي‌پذيرد.

منبع: پایگاه اخلاق

نظر از: بنیاد مجازی نهج البلاغه [بازدید کننده]
بنیاد مجازی نهج البلاغه

با سلام و تشکر

شرح صوتی خطبه همام در ۲۲ جلسه به اطلاع شما میرسد

http://ali121.com/e/m

بنیاد مجازی نهج البلاغه شرح صوتی کامل نهج البلاغه ali121.com

1397/02/03 @ 23:18


فرم در حال بارگذاری ...

متن و ترجمه خطبه متقين یا همام

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394

رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ( عليه‏السلام )يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ ( عليه‏السلام )عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَ ( إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ) فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ( صلى‏الله‏عليه‏وآله )ثُمَّ قَال

گفته شد يكى از ياران پرهيزكار امام عليه السّلام به نام «همّام» گفت:

اى امير مؤمنان پرهيزكاران را براى من آنچنان وصف كن كه گويا آنان را با چشم مى ‏نگرم.

امام عليه السّلام در پاسخ او درنگى كرد و فرمود «اى همّام از خدا بترس و نيكوكار باش كه خداوند با پرهيزكاران و نيكوكاران است» امّا همّام دست بردار نبود و اصرار ورزيد، تا آن كه امام عليه السّلام تصميم گرفت صفات پرهيزكاران را بيان فرمايد. پس خدا را سپاس و ثنا گفت، و بر پيامبرش درود فرستاد، و فرمود:

1) سيماى پرهيزكاران

پس از ستايش پروردگار همانا خداوند سبحان پديده‏ ها را در حالى آفريد كه از اطاعتشان بى‏ نياز، و از نافرمانى آنان در امان بود، زيرا نه معصيت گناهكاران به خدا زيانى مى‏رساند و نه اطاعت مؤمنان براى او سودى دارد، روزى بندگان را تقسيم، و هر كدام را در جايگاه خويش قرار داد. امّا پرهيزكاران در دنيا داراى فضيلت‏هاى برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان ميانه روى، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام كرده مى‏پوشانند، و گوش‏هاى خود را وقف دانش سودمند كرده ‏اند، و در روزگار سختى و گشايش، حالشان يكسان است. و اگر نبود مرگى كه خدا بر آنان مقدّر فرموده، روح آنان حتى به اندازه بر هم زدن چشم، در بدن‏ها قرار نمى‏گرفت، از شوق ديدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم. خدا در جانشان بزرگ و ديگران كوچك مقدارند، بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده و در نعمت‏هاى آن به سر مى‏برند، و جهنّم را چنان باور دارند كه گويى آن را ديده و در عذابش گرفتارند. دل‏هاى پرهيزكاران اندوهگين، و مردم از آزارشان در أمان، تن‏هايشان لاغر، و درخواست‏هايشان اندك، و نفسشان عفيف و دامنشان پاك است. در روزگار كوتاه دنيا صبر كرده تا آسايش جاودانه قيامت را به دست آورند: تجارتى پر سود كه پروردگارشان فراهم فرموده، دنيا مى‏خواست آنها را بفريبد امّا عزم دنيا نكردند، مى خواست آنها را اسير خود گرداند كه با فدا كردن جان، خود را آزاد ساختند.

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ‏مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ نَزَلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نَزَلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا

...

2) شب پرهيزكاران

پرهيزكاران در شب بر پا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكّر و انديشه مى‏خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مى‏يابند. وقتى به آيه‏اى برسند كه تشويقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پر شوق در آن خيره شوند، و گمان مى‏برند كه نعمت‏هاى بهشت برابر ديدگانشان قرار دارد، و هر گاه به آيه‏اى مى‏رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى‏سپارند، و گويا صداى بر هم خوردن شعله‏هاى آتش، در گوششان طنين افكن است، پس قامت به شكل ركوع خم كرده، پيشانى و دست و پا بر خاك ماليده، و از خدا آزادى خود را از آتش جهنّم مى‏طلبند.

أَمَّا اللَّيْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نَصْبُ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ

3) روز پرهيزكاران
پرهيزكاران در روز، دانشمندانى بردبار، و نيكوكارانى با تقوا هستند كه ترس الهى آنان را چونان تير تراشيده لاغر كرده است، كسى كه به آنها مى‏نگرد مى‏پندارد كه بيمارند امّا آنان را بيمارى نيست، و مى‏گويد، مردم در اشتباهند در صورتى كه آشفتگى ظاهرشان، نشان از امرى بزرگ است. از اعمال اندك خود خشنود نيستند، و اعمال زياد خود را بسيار نمى‏شمارند. نفس خود را متّهم مى‏كنند، و از كردار خود ترسناكند. هرگاه يكى از آنان را بستايند، از آنچه در تعريف او گفته شد در هراس افتاده مى‏گويد: «من خود را از ديگران بهتر مى‏شناسم و خداى من، مرا بهتر از من مى‏شناسد، بار خدايا، مرا بر آنچه مى‏گويند محاكمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده كه مى‏گويند، و گناهانى كه نمى‏دانند بيامرز»

وَ أَمَّا النَّهَارُ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءٌ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسِبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ لَا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ فَيَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُونَ

4) نشانه ‏هاى پرهيزكاران
و از نشانه‏هاى يكى از پرهيزكاران اين است كه او را اينگونه مى‏بينى: در ديندارى نيرومند، نرمخو و دور انديش است، داراى ايمانى پر از يقين، حريص در كسب دانش، با داشتن علم بردبار، در توانگرى ميانه رو، در عبادت فروتن، در تهيدستى آراسته، در سختى‏ها بردبار، در جستجوى كسب حلال، در راه هدايت شادمان و پرهيز كننده از طمع ورزى، مى‏باشد. اعمال نيكو انجام مى‏دهد و ترسان است، روز را به شب مى‏رساند با سپاسگزارى، و شب را به روز مى‏آورد با ياد خدا، شب مى‏خوابد اما ترسان، و بر مى‏خيزد شادمان، ترس براى اينكه دچار غفلت نشود، و شادمانى براى فضل و رحمتى كه به او رسيده است. اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش مى‏كند. روشنى چشم پرهيزكار در چيزى قرار دارد كه جاودانه است، و آن را ترك مى‏كند كه پايدار نيست، بردبارى را با علم، و سخن را با عمل، در مى‏آميزد. پرهيزكار را مى‏بينى كه: آرزويش نزديك، لغزش‏هايش اندك، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراكش كم، كارش آسان، دينش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است. مردم به خيرش اميدوار، و از آزارش در امانند. اگر در جمع بى‏خبران باشد نامش در گروه ياد آوران خدا ثبت مى‏گردد، و اگر در ياد آوران باشد نامش در گروه بى‏خبران نوشته نمى‏شود. ستمكار خود را عفو مى‏كند، به آن كه محرومش ساخته مى‏بخشد، به آن كس كه با او بريده مى‏پيوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم، بدى‏هاى او پنهان، و كار نيكش آشكار است. نيكى‏هاى او به همه رسيده، آزار او به كسى نمى‏رسد. ترجمه‏نهج‏البلاغه(دشتى)، صفحه‏ى 407 در سختى‏ها آرام، و در ناگواريها بردبار و در خوشى‏ها سپاسگزار است. به آن كه دشمن دارد ستم نكند، و نسبت به آن كه دوست دارد به گناه آلوده نشود. پيش از آن كه بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مى‏كند، و آنچه را به او سپرده‏اند ضايع نمى‏سازد، و آنچه را به او تذكّر دادند فراموش نمى‏كند. مردم را با لقب‏هاى زشت نمى‏خواند، همسايگان را آزار نمى‏رساند، در مصيبت‏هاى ديگران شاد نمى‏شود و در كار ناروا دخالت نمى‏كند، و از محدوده حق خارج نمى‏شود. اگر خاموش است سكوت او اندوهگينش نمى‏كند، و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمى‏شود، و اگر به او ستمى روا دارند صبر مى‏كند تا خدا انتقام او را بگيرد. نفس او از دستش در زحمت، ولى مردم در آسايشند. براى قيامت خود را به زحمت مى‏افكند، ولى مردم را به رفاه و آسايش مى‏رساند. دورى او از برخى مردم، از روى زهد و پارسايى، و نزديك شدنش با بعضى ديگر از روى مهربانى و نرمى است. دورى او از تكبّر و خود پسندى، و نزديكى او از روى حيله و نيرنگ نيست. (سخن امام كه به اينجا رسيد، ناگهان همّام ناله‏اى زد و جان داد. امام عليه السّلام فرمود) سوگند به خدا من از اين پيش آمد بر همّام مى‏ترسيدم. سپس گفت: آيا پندهاى رسا با آنان كه پذيرنده آنند چنين مى‏كند شخصى رسيد و گفت: چرا با تو چنين نكرد امام عليه السّلام پاسخ داد: واى بر تو، هر أجلى وقت معيّنى دارد كه از آن پيش نيفتد و سبب مشخّصى دارد كه از آن تجاوز نكند. آرام باش و ديگر چنين سخنانى مگو، كه شيطان آن را بر زبانت رانده است‏

فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ وَ حَزْماً فِي لِينٍ وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ وَ قَصْداً فِي غِنًى وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِي فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِي حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِي هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ يَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ يُمْسِي وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْرُ يَبِيتُ حَذِراً وَ يُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حَذِرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبُّ قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لَا يَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لَا يَبْقَى يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ‏
وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ قَلِيلًا زَلَلُهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَةً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أُكُلُهُ سَهْلًا أَمْرُهُ حَرِيزاً دِينُهُ مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ مَكْظُوماً غَيْظُهُ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ كَانَ فِي الْغَافِلِينَ كُتِبَ فِي الذَّاكِرِينَ وَ إِنْ كَانَ فِي الذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ بَعِيداً فُحْشُهُ لَيِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْكَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلًا خَيْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ فِي الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ لَا يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ وَ لَا يَأْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ لَا يُضَيِّعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا يَنْسَى مَا ذُكِّرَ وَ لَا يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا يُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا يَدْخُلُ فِي الْبَاطِلِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ‏
مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ قَالَ فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كَانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ( عليه‏السلام ) أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ هَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ فَمَا بَالُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ ( عليه‏السلام )وَيْحَكَ إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا يَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا يَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِكَ


فرم در حال بارگذاری ...

داستان حمّالِ مستجاب الدعوة

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394

در نجف پيرمردي بود كه آدم بسيار خوبي بود و حمال بود. حدود پنجاه و شش، هفت سال قبل که ما نجف بوديم، او را ديدم. محاسن بلندي داشت و قدي کوتاه و به او حسين آقا مي‌گفتند. لباس‌هاي او هميشه شش، هفت تا وصله داشت، اما اين لباس‌هاي هميشه شسته و قشنگ بود. با وجودي که حمّال بود هيچ‌گاه لباس‌هايش چرک نبود. يک طناب روي شانه او بود. سرش هم پايين بود و هميشه ذکر مي‌گفت و راه مي‌رفت. اگر کسي کاري داشت و مثلاً مي‌خواست باري را جابه‌جا کند، مي‌گفت:

حسين آقا! اين بار را بردار و به فلان جا ببر».

من ديده بودم فوراً طنابش را باز مي‌کرد و بار را روي آن مي‌گذاشت و بلند مي‌کرد. بعد سرش را زير مي‌انداخت و مي‌رفت. به مقصد که مي‌رسيد، بار را زمين مي‌گذاشت و طناب خود را بر مي‌داشت و مي‌ر‌فت. مي‌گفتند:

«حسين آقا! کجا رفتي؟»

مي‌گفت: «امري داشتيد؟»

مي‌گفتند: «بايست دست مزدت را بگير».

هر چه به او مي‌دادند، در جيبش مي‌گذاشت و مي‌گفت:

...

«خدا برکت بدهد». در قيد اين حساب‌ها نبود که کم دادند يا زياد. نظرش اين بود که من اين بار را براي خدا برمي دارم و او هم براي خدا يک چيزي به من مي‌دهد. اين وضع او بود.همين حسين آقا يک بار من را کاملاً تکان داد. در نجف، مسجد ترک‌ها و در نماز مرحوم امام بوديم. ظهر بود. وقتي که مکبر گفت: «الله اکبر»، يک دفعه ايشان فرياد زد: «تکبيرة الاحرام، خبردار حق است». صداي بلندي داشت. فريادي زد که بدن انسان را به حرکت در آورد؛ يعني ببين کجا ايستادي. مقابل حق ايستادي. حواس خود را جمع کن. ببين چه مي‌گويي و از او چه چيزي مي¬خواهي. حواست را به او جمع کن برادر من! لکن حالا ناصري مي‌ايستد نماز، حواس او همه جا هست جز حق. اين هم نماز شد؟ آن نمازي که «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ» و آن نمازي که «معراج المؤمن» است، آيا نماز ناصري است؟ صورت برزخي نماز، ملک مقربي مي‌شود. هر مقدار حواست بيشتر جمع باشد، صورت آن ملك، بسيار عالي مي‌شود. هر مقدار آن که حواست جمع نباشد، صورت‌هاي حيوانات را دارد. اين طور است عزيز من! ببين شما که مي‌ايستي نماز مي‌خواهي چه چيز به مولا تحويل بدهي.

كوچه‌هاي نجف خيلي باريك بود. بعضي کوچه هاي آن يک متر، يک متر و نيم بود. خانه هاي آنجا اغلب کوچک است. طبقه بالاي يك خانه، مادري بچه اش روي دوشش بود و لباس‌هايش را روي بند يا روي ديوار پهن مي‌کردان بچه‌ پايين را نگاه کرد و چيزي ديد؛ لذا دست و پا زد و اين خانم هم حواسش نبود. بچه از دستش خارج شد و افتاد. يک دفعه اين مادر، بدون اختيار نعره زد. من آنجا نبودم، ولي شنيدم. اين حسين آقا هم از آنجا رد مي‌شده است. صحنه را كه مي‌بيند، صدا مي‌زند: «خدايا! بچه را نگه دار». بچه وسط زمين و آسمان ايستاد. حسين آقايِ حمال جلو آمد و دست‌ها را بالا کرد و گفت: «خدايا بده». بچه به آرامي پايين آمد . حسين آقا بچه را گرفت و پايين گذاشت. دور او را گرفتند که: «حسين آقا! تو مستجاب الدعوه اي». گفت: «نه بابا. من حمال خودتان هستم. يک عمري خدا هر چه گفت، گفتم: چشم. حالا هم هر چه من بگويم، خدا مي¬گويد: چشم». اين طور است عزيز من!

اين همه خواهش‌ها و دعاها و تقاضاهايي که از خدا داري، درست است؛ اما کدام تقاضاهاي خدا را گفتي چشم؟ اين را به ناصري مي‌گويم. تو که اين همه دعا و توسل داري و از خدا تقاضا داري، و مي‌گويي: «خدايا! بده، بده». تو کجا اطاعت حق را کردي که خداوند به تو بگويد: «اطاعت کردي؛ من هم اطاعتت مي‌کنم؟» خود حضرت حق فرمود: « عبدى اطعنى حتى اجعلك مَثَلى انا اقول لشى‏ء كن فيكون و انت تقول لشى‏ء كن فيكون »؛ اي بنده من! من را اطاعت بکن، تا مَثَل(نمونه) من بشوي. من به هر چه بگويم: «باش»، مي‌باشد؛ تو هم به هر چه بگويي «باش»، مي‌باشد.

نه يک روايت؛ بلكه چندين روايت به همين مضمون از علماي اخلاق هست. باز در حديثي قدسي آمده است:

لايزال عبدي يتقرب إلي بالنوافل مخلصا لي حتى أحبه. فإذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و يده التي يبطش بها. إن سألني أعطيته و إن استعاذني أعذته
پيوسته بندة من با انجام دادن خالصانه مستحبات به من نزديك مي‌شود؛ تا جايي كه او را به طور ويژه دوست بدارم. وقتي او را دوست داشتم، من گوش او مي‌شوم كه با او مي‌شنود و چشم او مي‌شوم كه با آن مي‌بيند و دست او مي‌شوم كه با آن كار مي‌كند. اگر چيزي از من درخواست كند، حتماً به او مي‌دهم و اگر به من پناه ببرد، حتماً او را پناه مي‌دهم.

خدا مي‌گويد: «اي بنده من! پهلوي من بيا تا هر چه مي‌خواهي، به تو بدهم»؛ اما ما فاصله گرفته ايم و با اين فاصله گرفتن ـ به خدا قسم! ـ ضرر مي‌کنيم.

منظور اينكه آن حمال گفته بود: «من حمّال خودتان هستم يک عمري هر چه خدا گفت، گفتم: چشم. حالا هر چه من مي‌گويم، خدا مي‌گويد: چشم». اين همان معناي «أطعني حتي اجعلک مثلي» است.

منظور اينكه تقوا چنين حالتي به انسان مي‌دهد. وقتي واجبات را آوردم و محرمات را ترک کردم، حالتي به من داده مي‌شود که از گناه بدم مي‌آيد. مگر مي‌شود کسي از گناه بدش بيايد؟ بله مثل کسي که چهل درجه تب دارد، مي‌شود به او بگوييم غذا بخور؟ اصلاً از بهترين غذا متنفر است. کسي هم که تقوا پيدا کند، همين طور است. اين يک رقم آن است. يک رقم آن هم اين طور است كه مي‌بيند حقيقت اين غذا چيست. حقيقت معصيت را مي‌بيند چه چيزي است؟ چشم او باز است. حقيقت معصيت را مي‌بيند؛ لذا انبياء معصيت نمي کردند. کوچک‌ترين معصيت خدا را انجام نمي‌دادند. چرا؟ چون مي‌ديدند چه اثري دارد؛ مثلا يک زني که بسيار زيبا باشد؛ اما فلان مرض را دارد که صد در صد خطرناک و مُسري است، دکتري که اين را بفهمد، آيا ديگر به او ميل پيدا مي‌کند؟ ابداً ميل پيدا نمي کند. آن‌هايي که چشمشان باز است و حقايق را مي‌بينند، از راه تقوا به اين مرتبه رسيده اند.

درس اخلاق آيت اله ناصري


فرم در حال بارگذاری ...

نماهنگ زیبای"علمدار کمیل"حامد زمانی... + دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394

نماهنگ زیبای"علمدار کمیل"حامد زمانی…

نماهنگ زیبای“علمدار کمیل”حامد زمانی… «علمدار کمیل»؛ اولین اثر با محوریت شهید «ابراهیم هادی» و آزادسازی کانال کمیل منتشر شد.

این اثر زیبا که روز میلاد حضرت علی اکبر، در لانه ی جاسوسی رونمایی شد، به خوانندگی حامد زمانی، ترانه سرایی پیمان طالبی و تنظیم امید رهبران تهیه شده است.


فرم در حال بارگذاری ...

نهج البلاغه؛پشتوانه حل همه مشکلات

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394

رهبر معظم انقلاب:

پشتوانه‌ی روحی،

معنوی و فکری،

عامل اصلی حل همه‌ی مشکلات است

و تأمل و تدبر

در نهج‌البلاغه‌ی مولای متقیان،

چنین پشتوانه‌ای را فراهم می‌سازد.

شبکه یاسین تی وی


فرم در حال بارگذاری ...

لباس و پوشش در سیره نبوی

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394

لباس، برای پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و آلودگی و مایه ی آبرو و آراستگی انسان است . تبدیل آن به وسیله ی تفاخر و تجمل و ارزش را در کیفیت جامه دانستن، نوعی انحراف از فلسفه ی وجودی لباس است .

از این رو «ساده پوشی » به عنوان یکی از مظاهر ساده زیستی و رهایی از تعلقات مادی است . پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم این گونه به زندگی و دنیا می نگریست و این گونه نیز می زیست و هرگز ارزش را در «لباس » نمی دید .

سعدی می گوید:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

و به قول پروین اعتصامی:

زهد با نیت پاک است نه با جامه ی پاک

ای بس آلوده، که پاکیزه ردایی دارد

در این جا به نمونه هایی از سیره ی حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم در مورد پوشیدن جامه، جنس لباس، رنگ، اندازه و تعداد و نحوه ی پوشیدن پیراهن، کفش، کلاه، عمامه، ردا و … اشاره می کنیم:

1 - جنس و رنگ لباس

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم هم به سلامت و عافیت جسمی، هم به سادگی و هم به نوع سالم تر پارچه ی لباس توجه داشت . لباس پنبه ای مورد علاقه ی آن حضرت بود . علی علیه السلام می فرماید: «لباس های پنبه ای بپوشید، چرا که آن، لباس پیامبر خداست » . (1)

آن حضرت، هم لباس برد یمانی می پوشید، هم جبه ای پشمین و خشن از پنبه و کتان . (2)

می فرمود: «پنج چیز را تا زنده ام ترک نمی کنم، … یکی هم پوشیدن لباس پشمی » . (3)

رنگ سبز، رنگ مورد پسند پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم برای لباس بود . (4) بیشتر جامه های پیامبر سفید بود و می فرمود: لباس سفید را بر زندگانتان بپوشانید و مردگانتان را هم با پارچه ی سفید کفن کنید . (5)

پیامبر خدا ملحفه ای داشت که با زعفران رنگ آمیزی شده بود و گاهی تنها با پوشیدن همان، با مردم نماز می خواند . (6)

رنگ سرخ، رنگی بود که پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم برای لباس، آن را نمی پسندید . (7)

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نمونه ی اعلای تمیزی و آراستگی بود . در لباس پوشیدن نیز به این نکته توجه داشت و در مورد نظافت جامه می فرمود: «من اتخذ ثوبا فلینظفه » . (8)

لباس سفید، خود به خود طوری است که چرک و آلودگی زودتر در آن معلوم می شود، و انسان مقید به سنت نبوی نظافت، به شستن و تمیز کردن آن روی می آورد . به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحیه نیز از فواید پوشیدن لباس روشن و سفید است .

...

2 - اندازه و کیفیت

جامه ای که انسان را مغرور و سرمست کند یا تکبر و خود برتر بینی آورد، ناپسند است . مقید بودن به نوع خاصی از جامه نیز، اسارت آور است .

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم هرگاه لباس تازه می پوشید، خدا را شکر و سپاس می گفت و جامه ی قبلی را به مسکین می داد .

(کان من فعله اذا لبس الثوب الجدید حمدالله) (9)

در روایت دیگر است که چون جامه ی نو به تن می کرد، دعا می کرد و می فرمود: خدایی را سپاس که بر تن من چیزی پوشاند تا پوشش من باشد و میان مردم آراسته باشم . (10)

جامه ی بلندی که بر زمین کشیده شود، نشان تکبر است و در جاهلیت، شیوه ی اشراف بوده است . رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم ضمن آن که از پوشیدن آن گونه جامه ها نهی می کرد، خود جامه ای می پوشید که از نظر بلندی به قوزک پاهایش نمی رسید . (کانت ثیابه کلها مشمرة فوق الکعبین). (11) این در مورد جامه ای بود که هم چون لنگ به کمر می بست . و جامه ای که از رو می پوشید، تا نصف ساق پا می رسید .

جامه ی وی گاهی جامه ای کوچک تر از قطیفه (شمله) بود، یا جامه ای پشمین و راه راه با خطوط سیاه و سفید که وقتی آن را به بر می کرد، هیئت زیبایی می یافت . (12)

از نشانه های وارستگی آن حضرت در پوشیدن جامه و این که فخر خویش را به جامه و نوع آن نمی دانست، این است که نقل شده هر نوع لباسی که فراهم می شد می پوشید، از لنگ و پیراهن یا جبه یا هر چیز دیگر . (13)

3 - ساده پوشی

ساده زیستی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و وابسته نبودن به جلوه های فریبنده ی دنیا و به ناز و نعمت آن دل نبستن و به جلوه های مادی دل خوش نداشتن، در همه ی شؤون زندگی وی متجلی بود از جمله در کیفیت و نوع لباس و فرش و زیر انداز و …

نقل شده که گاهی آن حضرت، روی حصیر می خوابید، بی آن که جز آن چیزی زیرش باشد . (14)

هر چه فراهم بود می پوشید، چه قطیفه ای باشد که بر بکند، یا برد عالی که بپوشد، چه جبه ی پشمین، هر چه که از حلال می یافت می پوشید .(ما وجد من المباح لبس). (15)

مهم، مباح بودن جامه بود که برای رسول خدا اهمیت داشت، نه قیمت و جنس و دوخت و جذاب بودن!

آن حضرت به صحابی پارسای خود ابوذر غفاری فرمود:

ای ابوذر! من لباس خشن و سخت می پوشم، روی زمین می نشینم، انگشتانم را پس از غذا می لیسم، بر چهار پای بی زین سوار می شوم و کسی را در ردیف خود سوار می کنم . اینها از سنت های من است، هر کس از سنن من روی گردان شود، از من نیست . (16)

در سخن دیگری آمده است که عبایی داشت، هرگاه می خواست نافله بخواند (یا جابه جا شود) آن را دو تا می کردند و زیرش می انداختند . (17)

پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم هرگز نسبت به جای خواب و رختخواب، عیبجویی و ایرادگیری نداشت . اگر بستر برایش می گستردند، بر آن می خوابید و اگر رختخوابی پهن نمی شد، بر زمین می خوابید .

(ان فرشوا له اضطجع وان لم یفرش له اضطجع علی الارض) . (18)

این نهایت زهد و اوج وارستگی از تعلقات دنیوی است .

وقتی در خانه بود، لباس خود را می دوخت و بر کفش خویش وصله می زد . (19)

روزی عمر خدمت آن حضرت رسید، در حالی که وی بر روی حصیری خفته بود و حصیر بر پهلوهای آن حضرت خط انداخته بود; گفت: یا رسول الله! کاش بستری گسترده بودید! فرمود: دنیا را می خواهم چه کنم؟ مثل من و دنیا مثل رهگذری است که در یک روز گرم، ساعتی از روز را زیر سایه ی درختی به استراحت پرداخته، سپس آن جا را وانهاده و رفته است . (20)

4 - لباس های ویژه

کلاه، عمامه، دستار و عرقچین، گرچه پوشاننده ی «بدن » نیست، ولی در ردیف جامه به شمار می آید . از سنت های اسلامی، پوشاندن سر است، چه هنگام عبادت و نماز، چه در مواقع دیگر . گرچه «در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست .»

پوشش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برای سر خود، اغلب «عمامه » بود . هنگام نماز و خطبه و جهاد، به تناسب، شرایط، با چیزی سر را می پوشاند . گاهی هم سر برهنه بود . به روایت امام صادق علیه السلام پیامبر اسلام، عرقچین و کلاه سفید راه راه می پوشید و در هنگام جنگ، عرقچینی بر سر می گذاشت که دو گوش داشت و روی گوش ها را می پوشاند . (21)

در مواقع دیگر، از زیر عمامه، عرقچین هم بر سر می پوشید .(کان یلبس القلانس تحت العمائم) . (22) البته گاهی عمامه ی بدون کلاه بر سر می نهاد، یا کلاه بدون عمامه می پوشید (23) . عمامه سیاهی داشت که بر سر می پیچید و با آن نماز می خواند . (24)

اگر استفاده ی از دستمال و حوله را برای خشک کردن دست و صورت هنگام وضو وارد بحث پوشش و لباس کنیم، در این زمینه هم بد نیست بدانیم که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم حوله های متعددی داشت، با نام های مختلف و کاربردهای گوناگون، که به مراعات بهداشت و نظافت و نظم هم مربوط می شود .

در روایت آمده است: آن حضرت دستمال و حوله ای داشت که پس از وضو چهره ی خود را با آن خشک می کرد . و اگر حوله و دستمالی همراه نداشت، با گوشه ی لباس خود صورت را خشک می کرد . (25)

آراستگی آن حضرت، بخصوص هنگام حضور در جمع مسلمانان در مسجد و برای خطبه و نماز، گوشه ی دیگری از سیره ی او را نشان می دهد . لباس نماز جمعه ی وی مخصوص بود: «کان له ثوب للجمعة خاصة » . (26) در بعضی روایات آمده که غیر از لباسی که در روزهای غیر جمعه می پوشید، دو جامه ی مخصوص برای جمعه داشت . (27)

5 - آداب لباس پوشی

گرچه لباس پوشیدن، کاری ساده و روزمره و عادی است، ولی روش و سیره ی اولیای دین در این زمینه ها هم برای ما مهم است .

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم هر گاه لباس و پیراهن می پوشید، ابتدا سمت راست را بر تن می کرد و هرگاه جامه از تن در می آورد، از سمت چپ شروع می کرد . (28)

گاهی بی آن که جامه ی دیگری بر تن کند، روپوشی را بر اندام خود می افکند و دو طرف آن را بین دو شانه ی خود گره می زد و چه در خانه یا بیرون یا هنگام نماز بر جنازه ها، با همان حالت نماز می گزارد . گاهی نیز در یک لباس گشاد نماز می خواند . دو عدد جامه ی برد بافته شده داشت که آن ها را تنها در حال نماز می پوشید، امت خویش را به «نظافت » دستور می داد و تشویق می کرد . (29)

آن حضرت، انجام کار را با دست راست، و شروع از سمت راست را در همه ی کارهایش دوست داشت; در پوشیدن جامه و کفش، در شانه کردن موی . (30)

لباسی که می خرید، اگر آستین آن بیش از اندازه بود، مقدار اضافی را می برید . (31) و نمی گذاشت لبه ی آن را هم بدوزند و به همان حال می پوشید و می فرمود: کار، خیلی زودتر از این هاست . (32)

پایان این بخش را به دو کلام از حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم زینت می دهیم که درباره ی جامه و آداب لباس پوشی فرموده است:

«من لبس ثیاب شهرة فی الدنیا البسه الله لباس الذل یوم القیامة » . (33)

هر کس در دنیا لباس شهرت بپوشد (لباسی غیر معمول که به خاطر آن انگشت نما شود) خداوند در روز قیامت جامه ی ذلت و خواری بر او می پوشاند .

امام صادق علیه السلام از پدران خویش روایت کرده است که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نهی می کرد که مردان، در لباس پوشیدن خود را شبیه زنان سازند . و نهی می کرد که زنان، در لباس شبیه مردان شوند . (34)

پی نوشت ها:

× برای آشنایی از سایر ویژگی های اخلاقی و رفتاری حضرت می توانید به کتاب «همگام با رسول (ص)» مراجعه نمایید .

1) البسوا الثیاب القطن فانها لباس رسول الله (سنن النبی، ص 126).

2) بحارالانوار، ج 16، ص 227 .

3) مکارم الاخلاق، ص 115 .

4) کان یعجبه الثیاب الخضر (سنن النبی، ص 120).

5) البسوها احیاءکم و کفنوا فیها موتاکم (سنن النبی، ص 120 و محجة البیضاء، ج 4، ص 140).

6) محجة البیضاء، ج 4، ص 141 .

7) سنن النبی، ص 133 .(انه کره الحمرة فی اللباس).

8) مکارم الاخلاق، ص 103 .

9) بحارالانوار، ج 16، ص 251 و مکارم الاخلاق، ص 36 .

10) بحارالانوار، ج 16، ص 251 و محجة البیضاء، ج 4، ص 145 .

11) سنن النبی، ص 120، محجة البیضاء، ج 4، ص 141 .

12) سنن النبی ، ص 125، حدیث 135 .

13) همان، ص 120 به نقل از احیاء العلوم غزالی .

14) همان، ص 123 .

15) محجة البیضاء، ج 4، ص 125 .

16) سنن النبی، ص 131 .

17) همان، ص 123 و بحار الانوار، ج 16، ص 227 .

18) محجة البیضاء، ج 4، ص 130 .

19) بحارالانوار، ج 16، ص 230 .

20) همان، ص 239 .

21) مکارم الاخلاق، ص 120 .

22) سنن النبی، ص 122، محجة البیضاء، ج 4، ص 143 .

23) بحار الانوار، ج 16، ص 250 .

24) سنن النبی، ص 125 .

25) مکارم الاخلاق، ص 36 .

26) بحارالانوار، ج 16، ص 227 .

27) همان، ص 251 و سنن النبی، ص 121 .

28) سنن النبی، ص 123 .

29) همان، ص 126 .

30) بحارالانوار، ج 16، ص 237 .

31) همان، ص 278 .

32) مکارم الاخلاق، ص 101 .

33) همان، ص 116 .

34) همان ، ص 118 .

منبع: پایگاه حوزه/فرهنگ كوثر - بهار 1380، شماره 49


فرم در حال بارگذاری ...

ادعای پیامبری و طی‌الارض بعد از ورود به "عرفان حلقه"

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394

از اولش قرار نبود کسی ادعای امام زمانی را بکند؛ فقط قرار بود درمان شوند. برای همین هم سر از کلاس‌های عرفان حلقه یا عرفان کیهانی درآوردند؛ عرفانی که در ایران با نام محمدی علی طاهری سرکرده آن عجین است.

عرفان حلقه فعالیت‌های خود را ابتدا با ادعای انرژی درمانی و درمان بیماران آغاز و مخاطبان بسیاری را به خود جذب کرد؛ مخاطبانی که به امید واهی درمان، راهی کلاس‌های عرفان حلقه می‌شدند اما بعد از صرف هزینه‌های بسیار، مشکلات روحی و روانی و اختلال‌های شخصیتی پیدا می‌کردند و زندگی‌شان از هم می‌پاشید. هر چند امروز سرکرده این عرفان کاذب در زندان به سر می‌برد اما هنوز مربی یا مسترهای او به صورت پنهانی و مخفیانه کلاس‌های خود را برگزار می‌کنند.

به گزارش خبرنگار قضایی خبرگزاری تسنیم، 21 تیر امسال بود که مصاحبه‌ای تحت عنوان «پسرم با ورود به عرفان حلقه ادعای پیامبری و طی‌الارض کرد» روی خروجی خبرگزاری تسنیم قرار گرفت. این مصاحبه، گفت‌وگو با مادری است که مدعی شده عروسش، پسر او را وارد عرفان حلقه کرده و به صورت سازمان‌یافته در این فرقه فعالیت می‌کنند و پسرش پس از ورود به این عرفان، ادعای پیامبری و طی‌الارض کرده است.

پس از انتشار این مصاحبه، عروس و پسر این زن توضیحاتی را ارایه کردند.

آقای مهدیان که می‌گوید همسرش مدیر گروه معماری دانشگاه است، ضمن تکذیب اظهارات مادرش به خبرنگار ما گفت شیعه است و اصلاً هیچ ارتباطی با عرفان حلقه یا محمد‌علی طاهری ندارد. او می‌گوید: تنها دلیلی که باعث شده مادرش چنین اظهارات را مطرح و او را متهم به فعالیت در عرفان حلقه کند، مخالف با ازدواج ایشان است.

مشروح این گفت‌وگو به شرح ذیل است:

خودتان را معرفی کنید و بگویید چطور با همسرتان ازدواج کردید؟

من محمدرضا م هستم، لیسانس عمران و می‌خواستم راجع‌به اظهارات مادرم خانم «س» حقایقی را روشن کنم. من تنها فرزند ذکور خانواده هستم سال 89 بود که با خانم «م» که یکی از دوستان مادرم بود، آشنا شدم ایشان خواهر مرا برای ازدواج با برادرش انتخاب کرده بود و روابط ما بیش‌تر شده بود البته این ازدواج سرانجامی نداشت اما بنده به این خانم علاقمند شدم و از ایشان تقاضای ازدواج کردم که مادرم بعد از شنیدن درخواست بنده چون خانم م از ازدواج قبلی‌اش دو فرزند یتیم داشت مخالفت کرد و رابطه دوستی‌اش را به دشمنی خطرناک تغییر داد.

نحوه آشنایی شما با عرفان حلقه چگونه بود؟

مادر من همان طور که در مصاحبه‌شان نیز گفتند فعال این عرفان بود به طوری که همه دوستان، آشنایان خانواده و حتی تمامی اقوام را به شرکت در این دوره‌ها دعوت می‌کرد و تمام وظایف مادریش را نادیده می‌گرفت و خودش را وقف خدمت به این عرفان می‌کرد و و بعد از تعطیلی کلاس‌ها که دقیقاً همزمان با ازدواج من بود با خودخواهی، تهمت زدن به اقوام خصوصاً افتراهای کذب همکاری با اسراییل و بهاییت و …. نسبت به من و همسرم را شروع کرد.

‌تحصیلات مادرتان چیست؟

دیپلم مردودی

تحصیلات همسرتان چیست؟

‌فوق‌لیسانس معماری دارد.

نظرتان درباره محمدعلی طاهری چیست؟

نه می‌شناسم و نه دفاعی دارم. کسی را که نمی‌شناسم نمی‌توانم قضاوتی کنم. مادرم ما را برد و با این گروه آشنا کرد و بعدش که ازدواج کردیم، گفت اینها کلاس داشته‌اند … و ما نه کلاسی داشتیم و نه دانشجویی تحت عنوان عرفان داشتیم. رفت شکایت کرد و همان موقع با تحقیق و بررسی مسئولان ذیربط مشخص شد دروغ می‌گوید.

...

راجع‌به ازدواج با همسرتان بگویید؟ آیا بهتر نبود اول رضایت والدین را جلب می‌کردی؟

مادرم برای حل مشکلاتش به جای کمک از خداوند و ائمه اطهار دائم به سحر و جادو متوسل می‌شد و همیشه به دنبال فال قهوه و خرافات بود و بعدها هم او که در تمام دوره‌ها شرکت فعال داشته و از آموزه‌های آن‌ها استفاده می‌کرد بعد از شنیدن احساس و علاقه و پیشنهاد ازدواج من ‌خودخواهانه احساسات مرا نادیده گرفت و شروع به آبروریزی و دروغ‌های خطرناک علیه اقوامی که موافق این وصلت بودند و خصوصاً خانم م کرد و بنده دیدم که حیثیت و آبروی شغلی و خانوادگی این زن در خطر است سریع‌تر به ازدواج پافشاری کردم و الحمدلله ازواج کردم و الآن پس از گذشت قریب به 5 سال بسیار خوشبخت هستم و ثمره این ازدواج فرزند پسر یک سال و نیمه‌ام است و بسیار به آن‌ها علاقمندم و خانواده‌ام که نتوانسته بودند مرا درک کنند رفتارهای بسیار زننده از خود بروز می‌دهند و مادرم هر حرفی برای ریختن آبروی من می‌زند. به عنوان مثال رفته بود پیش امام جمعه شهر و گفته بود من با اسرائیل همکاری می‌کنم. به ایشان گفته بود من در تل‌آویو هستم که ایشان زنگ زدند و من گفتم در رفسنجان هستم‌. هر روز یک حرفی علیه من می‌زند. یک روز می‌گوید من رفتم شیراز سر قبر محمدعلی باب‌. تهمت بهائیت می‌زند. یک روز می‌گوید پسر من اسکیزوفرنی دارد.

حتی برای ابطال عقد ازدواجم با همکاری با یک پزشک بی‌تعهد با ادعای کذب بیماری روانی، مرا به زور در بیمارستان بخش روانی زندانی کردند و پزشک به مادر من قول داده بود که ظرف دو هفته خاطرات مرا محو کند که با درایت مسئولان قضایی پس از 3 روز نجات یافتم و پزشکی قانونی نیز سلامتی مرا تأیید کرد. شکایت‌های مختلفی از ما کرده بود اما در تمام شکایت‌ها قرار منع تعقیب صادر و مشخص شد خودش مشکل دارد.

الآن که این مصاحبه با شما انجام می‌شود قرار است برخی هواداران محمد‌علی طاهری تجمع کنند؟

به خدا هیچ اطلاعی ندارم. ‌در برج میلاد همسرم طرحی از طرف دانشگاه براتی ارائه داشت که نزدیک دو ماه شبانه‌ روزی روی این طرح کار کرد. هفته فرهنگی کرمان‌شناسی در برج میلاد تهران بود که روز جمعه عصر نیز اختتامیه بود و ایشان در این همایش ارایه طرح داشتند.

عنوان طرح چه بود؟

طرح احیای و بازسازی بافت اطراف خانه حاج آقا علی در قاسم‌آباد رفسنجان به نام طراحی مرکز بین‌المللی تجاری فرهنگی قاسم‌آباد رفسنجان دو ماه شبانه‌روزی روی این طرح کار کردند. دانشگاه و فرمانداری در جریان است. همسرم در زمینه حرفه‌ای و دانشگاهی بسیار فعال بوده و اصلاً وقتی برای اینگونه حرف‌ها که مادرم می‌زند را ندارد و متأسفانه مادرم بیکار است و تمام وقت خود را صرف نشر اکاذیب و بردن آبروی ما می‌کند.

تحصیلات‌ خودتان چیست؟

لیسانس عمران دارم

یعنی به هیچ عنوان در عرفان حلقه عضویت نداشتید؟

توسط مادرم چند جلسه در کلاس‌ها شرکت کردم اما مربی یا استاد این عرفان نبودم. چند ماه بعد هم گفتند کلاس‌ها تعطیل شده و این کلاس‌ها غیرقانونی بوده است. غیر از چند جلسه درمانی دیگر هیچ جلسه‌ای نرفتم.

بالاخره یک مادری آمده مصاحبه کرده و حرف‌هایی را زده است و در این مصاحبه به شما یک سری نسبت داده است…..
مادرم از هر حربه‌ای برای تخریب اذهان عمومی علیه ما استفاده کرده قبل از خبرگزاری تسنیم هم به همه آشنایان و همکاران همسرم و حتی دادگستری و مسئولان و دفتر امام جمعه مراجعه و به تناسب هر جایی دروغ‌های مختلف و گاهاً متناقضی را مطرح می‌کند غافل از این‌که انسان‌های عاقل به دیده‌هایشان اعتماد می‌کنند نه شنیده‌هایشان و تنها راه نجات به گفته امام حسین(ع) در راستگویی است.

‌نظرتان درباره عرفان حلقه چیست؟

فکر می‌کنم یک فرقه خطرناک است. اگر امروز این همه مصیبت می‌کشم به خاطر همین چند جلسه کلاسی است که در آن شرکت کردم. تنها اشتباهم این بود که به حرف مادرم گوش کردم و چند جلسه آن هم به اسم درمان در این کلاس‌ها شرکت کردم. مادرم شخص معمولی بود بعد از فعالیت در این فرقه تبدیل به زنی بی ایمان و دروغگو شد.

خود محمد‌علی طاهری را می‌شناسید؟

اصلا هیچ شناختی نسبت به این فرد نداشتم و ندارم. من به عنوان فردی که وجدان دارم نمی‌توانم درباره فردی که اصلاً نه دیدم و نه می‌شناسم، صحبت کنم. آقای طاهری اگر جرمی کرده، طبق قانون محاکمه می‌شود. خوشبختانه تا وقتی قانون است، مشکلی وجود ندارد. این فرد اگر خلافی کرده باید سزایش را ببیند و مجازات شود. من نمی‌توانم هیچ حکمی صادر کنم چون در مقام قضاوت نیستم.
من هیچ ارتباطی با این فرد یا این فرقه نداشتم چون اصلاً وقت این کارها را نداشتم. فقط یک سری پیامک‌هایی آمد مبنی بر این‌که کمپینی تشکیل شده و مردم نظراتشان را می‌گذارند. من با این فرد یا این فرقه ارتباطی ندارم.

من فقط می‌دانم قانون خیلی محکم جواب متخلفان و مجرمان را می‌دهد. مادرم شکایت‌های متعدد اخلاقی و سیاسی علیه ما مطرح کردند اما آمدند و بررسی کردند و فهمیدند چنین چیزی نیست.
در پایان از شما خبرگزاری محترم متشکرم که اجازه می‌دهید حقایق آشکار شود و روشن کردن حقایق و نیز حفظ آبرو و حیثیت مردم را جزو رسالت خود می‌دانید و از خداوند متعال می‌خواهم به مادرم بینشی عطا کند که بتواند واقعیت‌ها را بپذیرد و مرا درک کند و دست از لجاجت و خودخواهی بردارد.

منبع: تسنیم

 


فرم در حال بارگذاری ...

تاثیر فناوری های مجازی و دیجیتال بر تربیت نسل آینده

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394

کودک امروز، چه می کند؟ این سوال می تواند یک سوال مبنایی در مورد سبک زندگی هر شخص و گروه و جامعه ای باشد. پاسخ به این سوال رویکردها و اولویت های زندگی انسان ها را مشخص می کند.

در این یادداشت به دنبال زندگی کودک هستیم که در جامعه امروز ایران، بیشتر صرف چه امری می شود؟ به عبارت دیگر هر کسی که به زندگی یک کودک نگاه کند چه چیزی می بیند؟ خوردن و خوابیدن، بازی کردن، ارتباطات گروهی و اجتماعی، با مادر بودن ، …

معمولا گفته اند سنین کودکی از ۶سال تا ۱۲سال است که در این سنین انسان در حال گذار از زندگی نباتی به سمت زندگی انسانی و یافتن تمایزات اصلی انسان از دیگر جانداران است. به نظر می رسد مهمترین امری که انسان در این سنین به آن می پردازد، امر یادگیری است که توسط فعالیت بازی، آموزش و ارتباطات اجتماعی انجام می شود. یادگیری سبب تکامل عقل، جامعه پذیری و رشد شخصیتی و هویتی کودک شده و روش های مختلفی برای آن در این سنین به کار گرفته می شود.

با این مقدمه، به مصرف اصلی کودکان امروز نگاه کنیم، چه ابزار و وسیله ای در امر بازی و یادگیری بیشتر وقت ایشان را مشغول کرده؟ وقتی تماشای تلویزیون، کار با کامپیوتر، گشت و گذار در اینترنت، بازی با ایکس باکس و تبلت، ارتباط گیری در وایبر و تلگرام بیش از ۶ساعت از وقت روزانه بچه ها را می گیرد؛
وقتی در میهمانی ها و جلسات خانوادگی، با صحنه جدا نشستن کودکان از یکدیگر و ارتباط گرفتن با هم از طریق شبکه های مجازی مواجه می شویم؛

وقتی والدین، تیزهوشی بچه هایشان را مهارت های ایشان در کار با گوشی همراه و تبلت دانستند؛

وقتی تفاخر بچه ها نسبت به هم مدل های تبلت ها و گوشی هایشان شد؛

وقتی حتی ادبیات گفتاری بچه ها با یکدیگر با زبان بازی clash رخ داد، …

ظاهرا سهم پرداختن به فناوری های ارتباطی مجازی و رسانه های دیجیتال (تلویزیون، اینترنت، کامپیوتر، تبلت و موبایل و ایکس باکس و …) در زندگی روزانه بچه ها بسیار زیاد است که می تواند اثرات خاصی بر فرآیندهای یادگیری و شکل گیری هویتی کودکان داشته باشد.

این واقعیت در توجه به فلسفه رسانه های دیجیتال و فضای مجازی، سوالاتی را به ذهن متبادر می کند:
آیا ذهنیت های شکل گرفته در ایشان از واقعیات بیشتر به سمت حقیقت است یا نسبیت؟
آیا فردیت ها گسترش پیدا می کند یا جمع گرایی ها و از خودگذشتگی برای جماعت؟
آیا جوانان آینده می توانند تعاملات اجتماعی سازنده و مناسب داشته باشند؟
آیا این کودکان می توانند لذت تجربه معنوی و ارتباط با خدا را درک کنند؟
آیا این کودکان می توانند در زندگی، خردورزی و عقلانیت داشته باشند یا ترجیح می دهند در همان عالم تخیل و توهم زندگی کنند؟
آیا ارزش های اخلاقی حیا، عفت، صبر، عفو و گذشت در نسل آینده گم می شود؟

...

>

می توان برای فهم کلی از این سوالات به تغییر ساخت بازی کودکان و یادگیری آنها توجه کرد. بچه هایی که برای رسیدن به به روزترین بازی های الکترونیک با هم رقابت می کنند دیگر لذت بازی در کوچه و خاک را نمی چشند، لذت زمین خوردن و کثیف شدن را نمی چشند، لذت عرق ریختن از دویدن را نمی چشند، لذت دعوا کردن و کتک خوردن را نمی چشند، لذت قهرها و آشتی های آنی را نمی چشند، آنوقت با چه کودکانی مواجه می شویم؟ با نوجوانانی افسرده و دل خسته، که جسم آنها نیز از دندان گرفته تا انگشت دستان و مهره گردن ضعیف شده است. جسمانی آفتاب ندیده و گشنه از ویتامین های مورد نیاز برای رشد کودک؛کودکانی که با قهرمان های کارتونی خود همبازی اند و رفتارهای برآمده از توهم های مجازی شان، بازی هایشان را شکل داده.

نوجوانانی که تعاملات اجتماعی را در پس ارتباطات مجازی شان پیگیری می کنند، حرفی برای زدن با عمو و عمه، دایی و خاله، پدربزرگ و مادربزرگ ندارند. همه فضای حرف هایشان با همسن و سال ها فقط مهارت ها و موفقیت های فضای دیجیتال است. به صورت افراطی متکی به والدین هستند، از عقل معاش هیچ نمی فهمند و اساسا یاد نگرفته اند که چگونه و به چه اندازه خرید کنند!، با روابط جنسی خیلی زود آشنا می شوند و مفاهیم اخلاقی همچون حیا و ایثار و گذشت و عفو از خطای دیگران را نمی فهمند. زود خشمگین می شوند و در برابر مشکلات و ناملایمات صبر و تحمل ندارند؛
بنابراین رشد همه جانبه ای در کودکان رخ نخواهد داد، هویت های نامتعادل و پاره پاره ای از احساسات و عقلانیت شکل می گیرد، ذهنیت ها نسبت به مفاهیم دینی و حقیقت ماوراءی دور افتاده و ارزش های اخلاقی را درک نمی کند، دیگر درخواست کودکان داشتن کتاب و دفتر و مداد و پاک کن نیست، بلکه داشتن بهترین تبلت های با صفحه کلیدهای جدا خواهد بود والبته افتخار مدارس هم، تمام دیجیتالی شدن نظام یادگیری کودکان می شود.

و گرفتاری خانواده ها، فکر کردن به اینکه بچه هایشان فیلم های خارجی کمتر ببینند، تلفن همراه را با خود در توالت نبرند، موقع خواب همه ابزارهای دیجیتال اتاقشان را خاموش کنند یا ارتباط سالم در فضای مجازی داشته باشند.

بنابراین با پدیده جدیدی در کودکان امروز مواجه شده ایم که از آن به عنوان «کودکانِ کُودن مدرن» می توان نام برد.

اجمالا برای رهایی از گسترش این پدیده چند پیشنهاد برای خانواده ها ارائه می گردد:

۱. قرار نیست کودکان با هر ابزار دیجیتالی آشنا شده و کار کنند، پدر و مادر گوشی های هوشمند خود را به راحتی دست فرزند خود ندهند.
۲. لطفا حداقل هر سه روز یک بار برای ارتباط کودکان با طبیعت، ایشان را به پارک و باغ و کوه ببرند.
۳. لطفا خانواده ها برای یادگیری هنرهای خطاطی و نقاشی و معرق و … (هنرهای سنتی ایرانی) هزینه کنند.
۴. لطفا خانواده ها در مهمانی ها به بچه ها توجه کنند و ایشان را به حرف آورند.
۵. برای آموزش فلسفه به کودکان وقت بگذارند.
۶. برای قرائت و حفظ قرآن در دوران کودکی وقت بگذارند.
۷. والدین همه ابزارهای دیجیتال را برای کودکان شان تهیه نکنند.

منبع:رسول علم الهدی/mashreghnews.ir

 


فرم در حال بارگذاری ...

دانلود کتاب اسرار آل محمدصلی الله علیه و آله برای سیستم های اندروید.

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394

اسرار آل محمد، با نام اصلی کتاب سلیم بن قیس هلالی، نوشتهٔ سلیم بن قیس هلالی از قدیمی‌ترین کتب تاریخ بعد از پیامبر است.

امکانات:
-قابلیت ثبت علاقه مندی
-امکان تغییر فونت
-قابلیت اشتراک گذاری متن
-امکان تغییر اندازه متن
-منوی کشویی برای دسترسی آسان به امکانات برنامه
-بهینه سازی شده برای تمامی گوشی ها و تبلت ها
-طراحی بسیار زیبا
-سامانه پیامکی با امکاناتی همچون نظرسنجی،حدیث و…

دانلود برنامه اسرار آل محمد(ص) Asrar Al Mohammad v1.0


فرم در حال بارگذاری ...

مهدکودک‌ها، فاجعه ای در تربیت دینی

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394

 

در گذشته مادران تمام تلاش خود را به کار می گرفتند تا کودکان خود را به بهترین نحو ممکن تربیت نمایند. اما با ظهور فرهنگ غرب در جامعه ایران و اسلام، زن که مهمترین و اصلی ترین مربیان کودک خود بود موظف به کار کردن دوشادوش مردان شدند و با این اتفاق مهمترین وظیفه خود یعنی مادری را از یاد بردند و تربیت فرزندان خود را به دیگری سپردند که هم اکنون شاهد اثرات سوء آن در جامعه می باشیم.

خروج مادر / همسر از محیط خانه منجر به پدید آمدن مکان‌هایی شد که خدماتی به خانواده ها برای رفع این خلاء ارائه دهند.این خدمات شامل افزایش سالن های غذا خوری، مراکز نگه داری کودکان، تولیدات پوشاک و غیره شد. گرایش زن به اشتغال، روابط زن و شوهر و فرزندان را دگرگون می سازد و این امر موجب کاهش روابط عاطفی با فرزندان می شود که بسیار نگران کننده است. نقش زن در خانه گرداگرد سه محور همسرداری، فرزندداری و خانه داری دور می زند که هر یک مدیریت ویژه ای را می طلبد و نیازمند نظم و صرف وقت کافی است. وظایف مادری، بچه داری، خانه داری و رسیدگی به همسر، زن را تا حدودی با هویت و نقشی که در اجتماع دارد، در تضاد قرار می دهد.

در این دوره ما به علل به وجود آمدن مهد کودک ها و تاثیرات مثبت و منفی آن بر جامعه آینده و زندگی کودکان می پردازیم.

سرفصل‌ها

1. مهدکودک و فاجعه دینی

2. منشأ ظهور مهدکودک ها

3. مضرات عدم حضور مادر در کنار کودک

4. مهدکودک پس از انقلاب اسلامی در ایران

5. اهمیت تربیت در سنین کودکی

6. تربیت کودک در ایران قبل و بعد از اسلام

7. الگوپذیری در سنین کودکی

8. مهدکودک های امروز ایران

9. اهداف آموزش مهدکودک ها

10. آسیب ها

11. منابع

...

مهدکودک‌ها، فاجعه ای در تربیت دینی

گسترش روزافزون مهدکودک‌ها نیز در راستای تحقق آرمان‌های دموکراتیک غربی و حفظ آزادی‌های فردی است.

به گزارش فرهنگ نیوز، با ظهور زندگی شهری، به مرور تعداد بیشتری از زنان خانه‌دار از خانه به فضای کار سوق یافتند.

خروج مادر / همسر از محیط خانه منجر به پدید آمدن مکان‌هایی شد که خدماتی به خانواده ها برای رفع این خلاء ارائه دهند.این خدمات شامل افزایش سالن های غذا خوری، مراکز نگه داری کودکان، تولیدات پوشاک و غیره شد. گرایش زن به اشتغال، روابط زن و شوهر و فرزندان را دگرگون می سازد و این امر موجب کاهش روابط عاطفی با فرزندان می شود که بسیار نگران کننده است. نقش زن در خانه گرداگرد سه محور همسرداری، فرزندداری و خانه داری دور می زند که هر یک مدیریت ویژه ای را می طلبد و نیازمند نظم و صرف وقت کافی است. وظایف مادری، بچه داری، خانه داری و رسیدگی به همسر، زن را تا حدودی با هویت و نقشی که در اجتماع دارد، در تضاد قرار می دهد.

عدم حضور مادر در خانه و الگوپذیری کودک از سایرین، به دور شدن مادر و نقش مادر –فرزندی منجر می شود و در سا‌ل‌های بعد نیز عواقب آن خانواده را در بر خواهد گرفت. در ساله های اخیر، مادران ۷۵درصد از کودکان پیش دبستانی شاغل هستند واین روند همچنان رو به افزایش است؛ اادامه تححصیل و اشتغال مادران، چاره‌ای جز سپردن کودک خود به مهد کودک برای خانواده باقی نمی‌گذارد، به طوری که رشد ثبت نام نوباوگان در مهد کودک‌ها در این سال‌ها افزایش یافته است. در واقع مهدهایی که با هدف آموزش و نگهداری کودکان پا گرفته است این روزها نقش به سزایی در تربیت کودک دارند و عنصر مهمی در مسیر تربیت کودک محسوب می‌شوند.

بنا به تعریف بهزیستی کشور « مهد کودک به مرکز یا موسسه یا کانون فرهنگی – تربیتی اطلاق می شود که مسئولیت نگهداری، مراقبت، پرورش و فراهم نمودن زمینه بروز رشد استعدادهای کودکان تا سن قبل از ورود به دبستان را بر عهده دارند که با توجه به مدت فعالیت روزانه، جغرافیای فعالیت و نوع خدمات دارای انواعی است»

شرایط خانوادگی بر ایمنی دلبستگی تاثیر دارد. خیلی از مادران شاغل، فشارهای رسیدگی به دو شغل تمام وقت را استرس‌زا می‌دانند. برخی از مادران به دلیل اینکه خسته هستند و به ستوه آمده‌اند، به فرزندانشان با عطوفت کمتری پاسخ می‌دهند و از این رو ، ایمنی آنها را به خطر می‌اندازند. سایر مادران شاغل ، احتمالا برای استقلال نوباوگانشان ارزش قائل‌اند و آن را ترغیب می‌کنند یا اینکه بچه‌های آنها به دلیل عادت داشتن به جدایی از والدینشان، از موقعیت غریبی نمی‌ترسند. در این گونه موارد، حالت و دلبستگی دوری جو می‌تواند بیانگر خودمختاری سالم و نه ناایمنی باشد.


در مبانی توسعه مدرن، حضور زنان در دانشگاه و بازار کار شاخص مهمی به شمار می‌رفت ؛ بنابراین بعد از انقلاب و در سال‌های سازندگی بسیاری از اندیشه‌های فمینیستی با شعار تساوی زن و مرد و یکسان انگاری موفقیت اجتماعی زنان ومردان، به ورود زنان در مشاغل مختلف و بعضاً نا همسو با فیزیولوژی زنان دامن زدند.

به طور کلی باید اشاره کرد که تغییرات اجتماعی پس از انقلاب از یک سو موجب گسترش طبقه متوسط جدید و اقشاری که دارای تحصیلات عالی بودند، شد؛ اینان آرمان ها و تقاضاهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی معطوف به آزادی و دموکراسی را در سر می پرورانند. از سوی دیگر و با بزرگ شدن این قشر و فراهم شدن زمینه های اجتماعی لازم برای مرجعیت این طبقه و حمایت های سیاسی صورت گرفته از آرمان های آن‌ها به ویژه در میان جوانان، دانشجویان و زنان فراهم شد.

نکته مهم دیگر درباره رواج مهد کودک ها و مهد روستاها در ایران بعد از انقلاب اسلامی، دو زبانه بودن کودکان و تکثر فرهنگ بومی در هر یک از مناطق کشور بود. مهدکودک‌ها توانایی آمادگی کودک برای ورود به دبستان را با ارائه آموزش‌های مقدماتی ارتباطی و آموزشی مهیا می سازند. اما به دلیل نبود نظارت کافی و یکسان بودن برنامه در همه سطوح برخی تخلفات آموزشی و رواج ارزش های نامتعارف دیده می شود. طرح روستا مهد از سال ۱۳۸۰ از سوی سازمان بهزیستی و با همکاری شوراهای روستایی اجرا و تاکنون زمینه اشتغال ۱۰ هزار نفر از بانوان روستایی در ۵ هزار و ۵۰۰ مهدکودک فراهم شده است. در برنامه روستا مهد اهدافاین مراکز پرداخت یارانه به روستا مهدها، رفع مشکلات تغذیه ای کودکان، آموزش مربیان و تدوین محتوای آموزشی، با نظارت سازمان بهزیستی انجام می شود.

گسترش روز افزون مهدکودک‌ها نیز در راستای تحقق آرمان‌های دموکراتیک غربی و حفظ آزادی‌های فردی است. نباید چنین پنداشت که وجود مهدهای کودک مبنی بر زوال اندیشه کودک و نا به‌سامانی خانواده است چرا که آموزش و تربیت کودک در سنین پایین از سوی آموزه‌های باستانی و آموزه‌های دین اسلام توصیه شده است. آموزش در این سال‌ها بیشتر در جهت تحقق نقش شهروند قانونی و دموکراتیک بوده تا فردی در جستجوی تعالی و حقیقت.
امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) به فرزند خود امام مجتبی(علیه‏السلام)می‏فرماید: «قلب کودک نورس همانند زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. ازاین‏رو در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن‏که دل تو سخت شود و اندیشه‏ات به چیز دیگری مشغول گردد، تا به استقبال کارهایی بشتابی که صاحبان تجربه، زحمت آزمودن آن را کشیده‏اند و تو را از تلاش و یافتن بی‏نیاز ساخته‏اند. در تعالیم و احادیث پیامبر و امامان معصوم کودک تا سن ۶ تا ۷ سالگی بدون تریب رسمی زندگی می‌کند اما همواره به الگوهای مثبت و پرورش فضائل اخلاقی سفارش شده است.

اغلب روش‌ها و آموزه ها معتقدندکه بهترین دوره برای تربیت فرزند، دوران کودکی است؛زیرا در این سنین حس تقلید و نیز حس پذیرش آموزه‏های تربیتی، در سطح بالایی از توانمندی قرار دارد و کودک به خوبی آن‏چه را که به او آموخته می‏شود، فرا می‏گیرد. کودکان با آمادگی بالای ذهنی برای تقلید و آموزش در سنین پایین امروزه توسط مهدکودک ها و مدارس در جهت آموزش و پرورش قرار می‌گیرد. در ایران باستان نیز روحانیون مغان بعد از خانواده ها مسئولیت آموزش و تربیت فرزندان را به عهده داشتند. در ایران پیش از اسلام حفظ صحت از وظایف مهم مذهبی و بیماری منسوب به اهریمن بوده است. در ایران باستان سه منظور عمده از تربیت طفل داشتند:

۱. خدمت به اجتماع وکشور
۲. خدمت به خانواده و رفع مسئولیت از پدر و مادر
۳. بهبودی حال وبرتری بر دیگران

جمع گرایی ،اجتماع گرایی و اهمیت رشد معنوی فرد در ایران و بعد از اسلام(صرف نظر از شیوه های کاملا متفاوت ان‌ها) از اهمیتی بالا برخوردار بوده است. خدمت به خانواده و پرورش فرد در جهت دفاع از میهن و افراد دیگر به همنوع پروی و رشد ویژگی های جمعی و نه فردی کمک می کرد.

در طی تاریخ طولانی قبل از اسلام در تمام ادوار ،آموزش همواره شبیه دوران‌های قبل نبوده بلکه تابع اوضاع سیاسی - اجتماعی زمان بوده است ولی به طور کلی می توان گفت در تمام اعصار منظور اصلی این بوده است:

• اولین هدف این بوده است که کودک را معتقد به خدا و متدین بار آورند.
• دومین منظور این بوده که کودک را دارای اخلاق نیکو کنند.
• سومین منظور کلی از آموزش و پرورش آموختن پیشه و هنر بوده است.
• چهارمین منظور کلی بهداشت تن می باشد.

اولین و ابتدایی ترین محل برای آموزش دانش به طور عام خانه بود و پدر و مادر عهده دار آموزش و پرورش بوده اند ولی به مرور وپا به پای تحولات اجتماعات وتمرکز خانواده ها مکان اموزشی به خانه ی دومی انتقال یافت که می توان انرا نخستین محل تدریس گروهی یا مکتب خانه به حساب آورد.

« فرزندان تا سن ۵ سالگی به اختیار مادر و از ۵ تا ۷ سالگی تحت سرپرستی پدر بودند و در این سن به مدرسه می رفتند.» به گفته مورخان، مدارس دور از بازار و جای داد و ستد ساخته میشد تا مزاحمتی برای کودکان ایجاد نشود..

همه‌ آموخته‌ها، عادت‌ها، رفتارها و منش‌های کودکان ناشی از محیطی است که در آن تعاملات روزمره شان شکل می‌گیرد ؛ اما آن‌چه در فرایند رشد شخصیت کودکان و تأثیر‌پذیری آن‌ها از الگوهای رفتاری بسیار حساس است، هماهنگی، همانندی و همراهی الگوها در رشد شخصیت و تثبیت معیارهای اخلاقی کودک می‌باشد.

توجه به محیط اطراف آموزش کودک و الگو گرفتن از رفتار دیگران اجتماعی از گذشته بر سیطره آموزش وپرورش سایه افکنده بود .خیابان ،بازار، کوچه ، محله و . . . عادات و رسوم و نگرش‌های ساکنان آن شهر و محله را به کودک منتقل می‌کند. پس تحدیدهای صورت گرفته باز هم کودک را در قرنطینه اجتماعی قرار نمی‌دهد.

آموزه های اسلامی به تربیت همه جانبه کودک توجه کرده اند اما عامل تفاوت زمانی را نیز در نظر گرفته اند. از سوی دیگر ذکر این نکته بسیار با اهمیت است که در پیامبر در تربیت اسلامی به الگوهای رفتاری توجه فراوان نشان داده اند. هنگامی که پیامبر کودکی را روزی از خوردن خرما منع نکردند و روز دیگر توصیه برای نخوردن آن و ارائه توضیح به آن کودک کردند. همین الگوی رفتار و تقلیدپذیری کودک در سنین پایین را نشان دادند. باید خاطر نشان ساخت که در فرایند شکل‌گیری شخصیت کودکان، بیش‌ترین نقش بر عهده‌ الگوهای رفتاری است. یادگیری‌های غیر مستقیم، ضمنی یا مشاهده‌ای، پایدارترین و مؤثرترین یادگیری‌ها محسوب می‌شوند، به وی‍‍‍‍ژه در دوران پیش از دبستان، به دلیل تمایل فراوان کودکان به تقلید، اهمیت این روش‌ها مضاعف می‌شود.

بر خلاف آموزه‌های اخلاقی و انسانی مورد تاکید در گذشته، امروز مهدکودک ها بیشتر به رواج فردگرایی و استقلال فردی پرداخته اند. پیامبر اکرم (ص)درباره فطرت پاک کودک می‌فرمایند: « هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا می آید و پرورش می یابد ، مگر این که پدر و مادر او را به سوی یهودی گری یا مسیحی گری بکشانند»

برنامه های تعیین شده در مهد کودک‌ اغلب به برگزاری جشن‌ها و اعیاد تعلق دارد. برنامه‌های موزیکال و شاد اگر چه در تربیت فرزندان و انتقال بهتر داده‌های مفید است، اما هنگامی که به کل فضای تربیتی را در غلبه خود درآورد، آثار زیان بخشش در سال‌های اولیه ورود کودک به مدرسه نمایان می شود.

طبق آخرین آمار در کشور ما ۷۰۰هزار کودک در ۱۴ هزار مهد کودک بصورت ۸۵% در مهدهای خصوصی تحت نظارت بهزیستی کشور مشغول به آموزش می‌باشند که این تنها ۸% از کودکان زیر شش سال کشور را به خود اختصاص می دهد. بالا نبودن این آمار مبنی بر تربیت فرزند توسط مادر در خانه نیست بلکه بسیاری از خانواده ها به دلیل عدم تمکین مالی قادر به ثبت نام فرزندان در مهد های کودک و تقبل هزینه های سنگین ان هستند.به طور متوسط ماهانه ۸۰ هزار تومان شهریه مهدهای کودک است که با توجه به امکاناتی از قبیل آموزش شنا، ژیمناستیک، زبان انگلیسی و غیره افزایش خواهد یافت.

مهد های کودک به عنوان دریچه ای برای ورود کودک به دنیای روابط اجتماعی گسترده تر و تسریع در روند جامعه پذیری نیز قلمداد می شود و ازاین نظر دارای اهمیت بالایی است. و تربیت باید همه ابعاد وجودی آنها شامل رشد اجتماعی، عاطفی، شخصیتی و هوشی را دربرگیرد. این ابعاد عوامل تعیین کننده اساسی یک انسان هستند که از دوران کودکی پایه گذاری می شوند و شکل می گیرند و مهد کودک می تواند گزینه ای مناسب برای تربیت کودک بعد از خانه و خانواده باشد و اگر آموزش به صورت درست و اصولی صورت گیرد در اینده اجتماعی کودک تاثیر فراوان خواهد گذاشت.

نظارت بر کار مهدکودک ها بیشتر به رعایت بهداشت در محیط و بررسی امکانات عینی وملموس در مهدکودک هاست و نظارتی بر شیوه آموزشی و برنامه پرورشی آنان اعمال نمی شود. نبودن یک چهارچوب کلی و مدون به سلیقه ای عمل کردن مهد های کودک در تربیت فرزندان شده است.

در مهدکودک های مورد بررسی بیشتر به برگزاری جشن ها و اعیاد ملی و نه مذهبی تاکید می‌شود و این جداسازی به مرور ملکه ذهن کودک می‌شود. جشن شب چله، چشن نوروز، جشن مهر ماه، جشن چهارشنبه سوری از مهمترین جشن های برگزار شده در این مراکزاموزشی هستند.

در مهدکودک خصوصی خورشید شهر برنامه جشن‌های مهد در طول سال به قرار ذیل آمده است:

۱- جشن اول مهر
۲- جشن پاییز (بالماسکه در مورد نمادهای فصل پاییز)
۳- جشن ساعت
۴- جشن شب یلدا
۵- جشن اسباب بازی ها
۶- جشن عید نوروز
۷- جشن خوراکی ها
۸- جشن ضیافت ناهار
۹- جشن پدربزرگ و مادربزرگ
۱۰- جشن بادبادک ها
۱۱- مسابقه دوچرخه سواری
۱۲- جشن روز معلم
۱۳- جشن پایان سال

برگزاری اعیاد با همراهی موزیک و رقص است و لباس این روزها با روزهای عادی متفاوت است. پوشش دختران شبیه لباس‌های شب زنان است و در بسیاری از مراسم آرایش مو و صورت عادی تلقی می شود؛ ورود برخی عناوین مانند بال ماسکه به مرور باعث ترغیب کودک در سال‌های بعد به برگزاری مراسم این چنینیو انزجار از مراسم ملی و مذهبی ایران است. حتی در برنامه های زنده تلویزیونی شاهد ورود دختران ۳ تا ۶ ساله با شینیون و پوشش نامناسب هستیم که حتی با الزام پوشیدن روسری از سوی عوامل برنامه ، قابل اغماض نیست. خروج از دنیای کودکی نه تنها به برنامه های تفریجی و بی هدف مهد کودک ها مربوط است بلکه به استفاده خانواده از شبکه های تلویزیونی خارجی، نوع رفتار والدین، میزان دینداری آنها، سبک زندگی و . . . ارتباط دارد. تجمل گرایی،مصرفی گرایی و « مد » های پوششی در بین این کودکان امری شایع و معمول است. برخی از مربیان و والدین برقراری نظام اسلامی و پوشش اسلامی را مبنی بر بسته بودن جامعه دانسته و خود نیز تمایل به تدوام این مراسم در مهد کودک ها دارند.

در بسیاری از روزها نیز مربیان تربیتی به هنگام خستگی ادامه برنامه ها را قطع کرده و کودکان را تشویق به رقص می‌کنند. در اغلب برنامه‌های جانبی و یا برنامه‌های معمول رقص با عنوان «موسیقی و حرکات موزون» گنجانده شده است. رفتارهای مذهبی و پرورش اخلاقی و اسلامی کودک کمترین اقبال را در برنامه های آموزشی دارد و اغلب به صورت سرفصلی با نام آموزش قرآن در برنامه های هفتگی گنجانده می شود.برای کودک حفظ کردن سوره ها و آیات همانند اشعار دیگر است و تفاوتی بین این دو قائل نیست.

جشن تولدها و بسیاری از مراسم باستانی ایرانی با شبیه سازی نقش زن- شوهری و رفتارهای متناسب با آن‌ها برپا می شود.آشنا سازی کودک با نقش های اجتماعی که درآینده خواهد گرفت در تربیت صحیحی او قطعا ثمربخش خواهد بود اما تاکید بر یک نقش خاص، کودک را به نوع خاصی ار روابط ترغیب خواهد کرد.

بعد اقتصادی از سوی دیگر به افزایش برنامه های آموزشی تمایل پیدا کرده است. در بسیاری از مهد های کودک استخرهای موقت تعبیه شده است که با دریافت ماهانه متوسط۲۰ تا ۵۰ با هدف آموزش شنا و به طور عملی «آب بازی» و گذران وقت کودک در محیط استخر کودک انجام می شود. عدم رعایت موازین اخلاقی از رویه های معمول در این مراکز است. همچنان که در عکس شماره ۲ آمده است نوع پوشش زنانه و برگزای کلاس مختلط در این دوره ها به درونی کردن و نقش گرفتن این سبک در ذهن کودک ختم می شود.
مهدکودک‌های واقع در غرب و شمال تهران بیشتر توجه خود را به برقراری ارتباط، موسیقی و حرکات موزون، سرگرمی و آموزش زبان های خارجی متمرکز نموده است.

در برخی مهدکودک های غرب تهران، کودکان دختر با الگوبرداری از مانکن های غربی و تقلید از نوع راه رفتن و رقص‌های آنان به مراسم سرگرمی در مجالس و مهدها در آمده اند. آشنایی با لوازم آرایش و داشتن اقلامی از آنان به طور شخصی از سوی خانواده برای کودک به زنانه کردن دنیای کودکان دامن می زند.

بررسی در برنامه و اهداف آموزشی سایر کشورها نشان‌دهنده این مطلب است که آنان در مهدکودک ها و مراکز پیش دبستانی بیشتر به توانمند سازی و تلاش برای مهارت آموزی برای موفقیت در سال های بعدی تحصیل تعلق دارد.

بر خلاف تاکیدات آموزشی و مذهبی در تربیت کودکان، عدم توجه بر کار اجرایی مهدکودک‌ها و تقلیل نظارت بر موارد بهداشتی و امکانات آموزشی و تفریحی موجود در مهدها ،بازدهی به حداقل خود در حال نزول است. اهداف آموزشی از تاسیس مهدکودک در ایران به قرار ذیل است:

• ارتقای سلامت زیستی،روانی و اجتماعی کودکان
• ارتقای هشیاری اخلاقی و توجه به ارزش های دینی و مذهبی
• پرورش خلاقیت و شکوفایی استعدادهای کودکان در ابعاد مختلف
• آموزش مفاهیم اجتماعی نظیر تعاون، نوع دوستی ،گذشت و ارزش های مطلوب زندگی
• کمک به اولیا در مراقبت، نگهداری و آموزش کودک
• آماده سازی کودک برای ورود به نظام تحصیلی رسمی کشور

اهداف آموزشی مهدکودک ها و مراکز پیش دبستانی در فرانسه به قرار ذیل است:

• بیداری حواس و رشد عاطفی کودکان به ویژه کودکان متعلق به خانواده‌های کارگران و مهاجرین
• پیشگیری از افت تحصیلی کودکان طی سنوات آموزش پایه
• توسعه کلیه امکانات بالقوه کودک درجهت شکل‌پذیری شخصیت و فراهم‌سازی فرصت کسب موفقیت در تحصیل، اشتغال و زندگی وی
• رشد هوشی، حسی– حرکتی و ذهنی کودکان
• رشد ارتباطات غیرکلامی (بیدارسازی حس زیبایی‌شناسی و درک هنری) و کلامی (کیفیت کلام و تمرین زبان)
• آگاهی نسبت به زمان و مکان
• مشارکت درتشخیص نارسایی‌های حسی- حرکتی و ذهنی و فراهم‌سازی امکان درمان به موقع این قبیل نارسایی‌ها
• آموزش مهارت و تمرینات لازم در جهت مشارکت مثبت کودکان در زندگی اجتماعی

تفاوت آموزشی و نوع نگاه به سال های اولیه آموزشی کودک به وضوح در فرانسه وایران قابل رویت است. اهداف آموزشی مهدکودک ها به دلیل آنکه زیر نظر نظام آموزش و پرورش کل قرار دارد شامل خلاقیت، درک زیباییها و پرورش احساس زیبایی شناسی، پرورش حواس به ویژه شنوایی و بینایی، دقت و تمرکز و کنجکاوی و جستجو گریمی شود،در صورتی که برنامه های اجرا شده تطابق چندانی با موراد ذکر شده ندارد.

-مهارت های شناخت رنگ ، شکل، اندازه و جهت رویه تخریبی آموزشی مهد های کودک در ایران نه تنها به افزایش مهارت های فنی، ارتباطی و آموزشی منجر نمی شود بلکه در پیامک ها ، محاورات بین افراد، تعاملات مادران هنگام خروج از مهد مبنی برا این است که فرزندشان از پرتکاپو تر و پر توقع تر شده است. در یوتیوپ بخش هایی از استعمال مواد مخدر توسط چند کودک ایرانی و تشویق خانواده نمایش داده می شود؛در حالی‌که یکی از پربیننده ترین یوتیوپ های دیگر مربوط به پدری بود که با نشان دادن عکس روسای جمهور امریکا از فرزندش می خواست که نام آنها را بگوید.

شیطنت و بازی در برنامه آموزشی فرانسه و بسیاری از کشورها به گونه ای است که وقت کودم تلف نشود و بیشتر به برنامه آموزشی توجه می شود. تربیت شهروند و مدیران فردای فرانسه، دولت فرانسه را مجبور به پرداخت هزینه های این اموزش کرده است (بودجه این مهد کودک ها را تماماً دولت می پردازد(چرا که در مهد کودک های فرانسه کودکان ۳ یا ۴ ساله بعنوان هم شهری فرانسوی شناخته می شوند ، از ابتدا به آنان می فهمانند که آنها یک هم وطن هستند بنابراین معلمین با کودکان باید با احترام رفتار کنند و با آنها به زبان فرانسوی درست صحبت کنند تا آنها بعنوان یک هم وطن مسئول بزرگ شوند .

عدم کنترل بر رفتار وشیوه آموزشی مربیان مهد ها ، از سویی باعث بی توجهی مضاعف به چگونگی آموزش و کیفیت آن شده است و از سویی نوع آرایش و پوشش این افراد، کودکان را در معرض مواجه با مدهای رفتاری قرار می دهد.

به طور کل آسیب‌های موجود در برنامه آموزشی و اعتقادی مهد کودک و روستا مهد ها عبارت اند از:
۱. تغییر کاربری آموزشی به کاربری تفریحی
۲. عدم وجود برنامه مدون، قانونی و یکسان برای تمامی مهدها
۳. پرخاشگری در کودک
۴. بی اهمیت شدن نقش والدین و ناایمن شدن مادر برای کودک
۵. تقلیل آموزش دینی به یادگیری و حفظ آیاتی از قرآن
۶. عدم برانگیختگی فکری کودک
۷. عدم رعایت موازین اسلامی در روستا مهدها
۸. ترویج اصول غیر اخلاقی

بسیاری از خانواده نیز در انتخاب مهد کودک برای فرزندانشان به پاکیزگی محیط، برنامه های متنوع مهد، تغذیه، شهریه متناسب و . . . توجه دارند. خصوصی شدن مهد کودک ها و عدم نظارت بر برنامه آموزشی، عدم پیگیری والدین درباره آموزش صحیح به فرزندان، عدم تناسب با برنامه آموزشی دبستان به استحاله کارکرد ونقش مهدکودک در سال های اخیر منجر شده است. برخی از مهد کودک ها بازدیدهایی از مراکز مذهبی مانند مساجد، حسینیه ها و اماکن زیارتی برای آشنا سازی کودک با فضاهای مذهبی ترتیب می‌دهند. در گزارشی در رزونامه مردم سالاری که درباره روند آموزشی مهدکودک ها انجام گرفته بود یکی از مادران علت استافده از مهد کودک را برای فرزندش نبود کنترل ونظارت بر کادر آموزشی مهدها بیان کرده است:« تا جایی که بتوانم فرزندم را به مهد نمی فرستم. هر چند دانشمندان می گویند که مهد کودک برای آینده کودکان خوب است و آنها فعالیت گروهی را با رفتن به مهد کودک یاد می گیرند اما من وقتی با خودم سبک و سنگین می کنم می بینم که یاد گرفتن فعالیت گروهی مهم و خوب است اما، اینکه چه فعالیتی و چگونه فعالیتی را یاد می گیرند هم مهم است. من دوست دارم فرزندم فعالیت هایی را یاد بگیرد که این فعالیت ها معمولا در مهد ها یاد داده نمی شود.»

نرخ بهره مندی کودکان ایرانی از مهد کودک کمتر از ۲۰ درصد است و بیش از ۸۰ درصد کودکان ایرانی از مهد کودک محروم هستند. نرخ بهره مندی از مهد کودک به این معناست که کل جمعیت کودکانی که می توانند به مهد کودک سپرده شوند در نظر گرفته می شود و با دانستن اینکه سالانه چه تعدادی از این کودکان به مهد می روند نرخی تعیین می شود. بر این اساس و با توجه به اینکه نرخ رشد جمعیت در ایران در سال های اخیر به طور میانگین ۱/۵ درصد بوده است،تعداد کودکانی که می توانند به مهد کودک سپرده شوند بیش از ۵ میلیون است و استفاده تنها ۷۰۰ هزار نفر از آنها از مهد کودک نشان دهنده نرخ پایین بهره مندی کودکان ایرانی از مهد کودک است.

ترویج الگوهای غربی همانند باربی، بتمن،اسپایدر من، سیندرلا، جومونگ و . . . به مرگ قهرمان های ملی و مذهبی در ایران منجر شده است و کودکان حتی با آثار مهم و مشهور آشنایی در سطح بسیار پایین نیز ندارند.

عدم توجه به فرهنگ کتابخوانی، اختراع و ابداع ، ورزش و فکر کردن به تزلزل افکار سازنده کودک منجر شده و در سال‌های بعد هزینه های سنگینی بر دوش خانواده و کشور قرار خواهد داد.عدم َناسازی با فرهنگ ایرانی، ورود نا به هنگام فرزندان به دنیای بزرگ سالان وآشنایی با مسائل سیاسی و فرهنگی ومسائل اجتماعی و در به هم ریختگی مرز کودک – بزرگسال به کاهش علاقه های ملی و قهرمانان ایران خواهد شد.

در سال تحصیلی ۹۰-۸۹ سرپرست معاونت اجتماعی و پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی سازمان بهزیستی بر روند برنامه های آموزشی واعتقادی مهد کودک ها نظارت خواهد کرد.ارائه یک مدل آموزشی واعتقادی برای همه مهدکودک ها از برنامه های آتی بهزیتس به شمار می رود.

منابع
• روزنامه همشهری ۱۳/۸/۱۳۸۶ کد مطلب: ۳۵۷۹۲
• بحارالانوار، جلد ‏۶۱.
• دورانت،ویل(۱۳۷۸) تاریخ تمدن : مشرق زمین، احمد آرام ودیگران(مترجم) تهران: .
• خدیوی زند، محمد مهدی( ۱۳۴۵) اصول و مبانی آموزش و پروش.تهران:زوار.
• دستورالعمل تاسیس،اداره و انحلال انواع مهد کودک(۱۳۸۸) اداره کل روابط عمومی بهزیستی کشور.
• “میرزا آقایی، حمید(۱۳۸۶) « تاثیر آموزش هنر بر خلاقیت کودکان» ماهنامه پژوهشی -خبری فرهنگستان هنر ایران ، شماره ۵،اسفند ۱۳۸۶
• نهج البلاغه، ترجمه رضا آشتیانی،زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی.
• روزنامه مردمسالاری شماره: ۲۳۶۰ ، ۲/۳/ ۱۳۸۹
http://kbeheshti.blogfa.com/post-۳۹.aspx
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php
http://www.behzisti.ir/News/Show.aspx?id=۱۰۳۲۰
http://fr.wikipedia.org/wiki/%C۳%۸۹cole_maternelle_en_France
http://www.hamshahri.org/news-۳۵۷۹۲.aspx

منبع: دخت ایران



فرم در حال بارگذاری ...