« آثار و بركات تقوامتن و ترجمه خطبه متقين یا همام »

شرح خطبه متقين ( همام ) جلسه 1 | آشنايي با خطبة همام

نوشته شده توسطرحیمی 7ام شهریور, 1394


دروس اخلاق
حضرت آیت الله ناصری

شرح خطبه متقين - جلسه اول

آشنايي با خطبة همام

جايگاه سخنان ائمه اطهار عليه‌السلام

آشنايي با جناب همام

معناي اسم همام

يک سؤال

داستان غلامِ با معرفت

ماجراي خطبه همام

داستان مرحوم دربندي و شيخ انصاري

علايم و آثار تشيع

هر عملي اثري دارد

كرامتي از اولياي الهي

آثار اعمال بد براي خوبان

علامت داشتن شيعيان امير المؤمنين عليه السلام

معناي شيعه

چگونه گذشته خود را جبران كنيم؟

 

آشنايي با خطبة همام

بسم الله الرحمن الرحيم

خطبة همام، يكي از خطبه‌هاي نهج البلاغه است كه منسوب به اميرالمؤمنين عليه‌السلام است.

نهج البلاغه تقريباً دوش به دوش قرآن در دنيا سير مي‌كند. قرآن، نهج البلاغه و صحيفة سجاديّه ، دوش به دوش هم در دنيا جلوه مي‌كنند و حقايق را روشن مي‌كنند. البته نهج البلاغه و صحيفة سجاديه و روايات اهل بيت عصمت و طهارت: مبيّن و مفسّر قرآنند.

خطبه همام، يکي از خطبه‌هاي فوق العاده نهج البلاغه است؛ اگرچه همة خطبه هاي اميرالمؤمنين عليه السلام فوق‌العاده است. كلام حضرت، دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق است. هيچ کس قدرت ندارد اين طور سخن سرايي کند. اين گوي است و اين ميدان. بعد از تکامل اسلام و انسانيت و علم و گذشت هزار و چهار صد سال، بيايند يک خطبه مثل خطبه حضرت بياورند. خطبه هايي كه محير العقول است؛ مثلاً حضرت مي‌ايستد و خطبه مي‌خواند و تمام مطالب، کمال ارتباط را با هم دارند؛ لکن خطبه بدون نقطه است. يک نقطه در اين خطبه نيست. شايد حدود سه ربع ساعت صحبت مي‌فرمايند؛ اما حرف‌ها بي نقطه است و مطالب هم بسيار عالي است. يک خطبه ديگر حضرت بدون الف است. همه خطبه هاي اميرالمؤمنين عليه السلام نمونه است.

جايگاه سخنان ائمه اطهار عليه‌السلام
سخنان ائمه اطهار: دوش به دوش قرآن است؛ يعني همه کس نمي توانند بفهمد و به حقائق آن پي برند؛ مثل قرآن كه ظاهر و باطني دارد و باطن آن، باطني دارد تا هفت بطن دارد؛ لکن ما باطن آن را نمي فهميم. ظاهر قرآن را هم مشکل است بفهميم، چه رسد به باطن آن. روايات اهل بيت:هم همين طور است، ظاهري دارد باطني دارد. ما ظاهر کلمات اهل بيت را مي‌فهميم؛ مثلاً «کان» يعني بود و «يکون» يعني مي‌باشد. اينطور ما تفسير مي‌کنيم و لذا در قرآن مي‌فرمايد ولا يمسه الا المطهرون. قرآن را که همه کس نمي فهمد. کساني که طهارت معنوي دارند و روح خود را از کثافات و حجاب هاي ظلماني پاک کرده اند، آن‌ها مي‌فهمند. ما کجا مي‌توانيم بفهميم؟!

يکي از بزرگان، مي‌گفت: در ماه مبارك در جلسه تفسير يكي از اولياي الهي شركت كرديم. اول ماه مبارک که شد، گفت: مي‌خواهيم يک آيه از قرآن را تفسير كنيم. ديديم آيه را خيلي عالي تفسير کرد. فردا شب هم ديديم همين آيه را در يک معناي جديد و خيلي عالي تفسير کرد. شب سوم، شب چهارم، تا شب سي ام، هر شبي يک تفسيري مي‌کرد غير از تفسير اولي و بسيار عالي. اين طور تفسير كردن، از کجاست؟ چنين بزرگاني در خانه اهل بيت گدايي کرده‌اند و به ايشان عنايت شده است. آن وقت ببينيد خود اهل بيت چگونه‌اند؟ آن‌ها ديگر عيبة علم الله هستند و چقدر به علوم و ظاهر و باطن قرآن مسلط هستند؛ خدا مي‌داند.

تا به حال، شرح‌هاي زيادي براي نهج البلاغه نوشته شده است. کاش يك نفر مي‌آمد و ما را با نهج البلاغه آشنا مي‌كرد. خدا مي‌داند که دست همة ما خالي است. اميرالمؤمنين، آن وليّ مطلق حق، مطالبي را در دعاها و در نهج البلاغه فرموده‌اند كه امثال بنده و كه هيچ، بزرگ‌تر از بنده هم نمي‌توانند از اين كلمات و حقايق، پرده برداري كنند. به هر حال نهج البلاغه كتاب صد در صد معتبري است. که شامل خطبه‌ها، سخنراني‌ها، كتاب‌ها و نامه‌هايي كه حضرت امير در زمان مسئوليتشان (يعني بعد از نبي اكرم صلي الله عليه و آله و بعد از خلفاي غاصب تا موقع شهادت ايشان) خطبه همام هم از يکي از آن‌هاست.

آشنايي با جناب همام

جناب همام از اصحاب سرّ اميرالمؤمنين است؛ مثل كميل بن زياد نخعي. كه او هم از اصحاب سرّ حضرت است. خود كميل به حضرت امير عرض مي‌كند: «آيا من صاحب سر شما نيستم؟». حضرت مي‌فرمايند: «بله». چه مقاماتي داشتند اين‌ها! چه بنده‌هايي بودند و به چه مقاماتي رسيدند! آنان ولايت را درك كردند. همام، از اصحاب خاص و مخلص اميرالمؤمنين عليه السلام و از دلباختگان ولايت بود. همام در زمان اميرالمؤمنين شخصيت بسزايي داشته و از زهاد بوده است. دربارة اينكه اين همام، فرزند چه كسي بوده، اختلاف است. بنا بر فرمايش بعضي از بزرگانان، پسر شريح بوده است. در كتب رجال هم ديدم همين شريح را نوشته بودند؛ اما بعضي از محدثان، او را پسر عباده دانسته‌اند كه پسر برادر ربيع است.

معناي اسم همام
اما همام يعني چه؟ معناي همام، كثير الهم است. به كسي كه خيلي مهموم و مغموم و گرفته و ناراحت باشد، همام مي‌گويند. همام، مبالغه است؛ يعني داراي هم و غم بسيار. اما اين هم و غم همام براي چه بود؟ اينكه مي‌گويد: همّ و غمّ داشت، براي چه بود؟ براي قرض‌هاي خود؟ براي خرج روزانه خود؟ براي سرماية خود؟ براي چه خود؟ جواب، اينکه براي آخرت خود بود. براي اينكه مي‌خواهم از اين دنيا بروم. دستِ خالي هستم. چه كار بكنم؟ هم و غم او براي آخرت خود بود، نه براي امور دنيوي و روزمرة خود. هم و غم او براي خدا بود که در اين زمينه اهل بيت عصمت و طهارت: روايات زيادي دارند. از حضرت رسول صلي الله عليه و آله نقل شده است: «الدنيا مزرعة الآخرة»؛ دنيا جاي كشت و زرع است و آخرت، جاي درو. حالا اينجا ناصري دو ركعت نماز خوانده است؛ منتظر است بر او وحي نازل شود و مي‌گويد: من چقدر نماز خواندم؛ ولي خدا حاجتم را نمي‌دهد. طلبكار خدا هم هست. اينجا كشت و زرع كن؛ در آخرت و قيامت هم درو كن. آنجا نتيجة آن را مي‌بيني. آثار اعمال تو را خدا در قيامت مي‌دهد؛ لذا سعي و كوشش در كشت و زرع داشته باش.

يک سؤال
ممكن است يكي از رفقا بگويد: «اي بابا! خدا كريم است. تو خدا را نشناخته‌اي. لازم نيست خودمان را به زحمتِ عبادت بيندازيم». در جواب عرض مي‌كنم: درست است. من كه آن طور كه بايد بشناسم كه نشناخته‌ام؛ اما تو هم نشناخته‌اي. هيچ كدام ما خدا را نشناختيم. كي خدا را مي‌شناسد؟ حضرت رسول | فرمودند:
نشناخت خدا را جز من و علي. نشناخت من را جز خدا و علي. نشناخت علي را جز من و خدا .
من كجا مي‌توانم خدا را بشناسم؟ بله آثار او هست. مخلوقات او هست، كوه و دريا هست تا از آثار او به عظمت او پي ببريم.
اما به هر حال ما بايد عبد باشيم. هرچه خدا گفت، بگوييم چشم. خداوند فرمود: واجبات را بياور؛ بگوييم: چشم. خداوند فرمود:محرمات را ترك كن؛ بگوييم: چشم. اين وظيفة ما است و همام، اين گونه بود؛ ولي براي آخرت خود مي‌ترسيد. انسان موقعي كه از اين دنيا رفت، ديگر برگشت ندارد. تا خدا خدايي مي‌كند، آنجا است؛ لذا بايد يك زاد و توشه اي براي خود برداشت. هرچه برداري، كم برداشته¬اي.
داستان ذوالقرنين را شنيده ايد كه در تاريكي شب به صحرايي رسيدند كه در خاك آن طلا بود؛ ولي لشکريان او از ارزش آن خاک، خبر نداشتند. به آن‌ها گفته مي‌شود: هر كس بردارد، پشيمان مي‌شود و هر كس هم برندارد، پشيمان مي‌شود. يك عده برمي‌دارند و يك عده هم برنمي‌دارند. فرداي آن شب، مي‌بينند همه آن خاک‌ها جواهرات دارد؛ لذا پشيمان مي‌شوند كه چرا كم برداشتيم. آن‌ها هم كه هم برنداشته بودند، پشيمان بودند. حال ما هم همين طور است. در اين دنيا هر چه عمل بكنيم، به آن عالم كه مي‌رويم، پشيمانيم. مي‌توانستيم بيشتر اطاعت خدا را بكنيم. مي‌توانستيم چشممان را كنترل بكنيم. مي‌توانستم زبانمان را كنترل بكنيم. مي‌توانستيم بر سر فلاني كلاه نگذاريم. اين كارها از دست من بر مي‌آمد. مي‌توانستم حق فاميل را به او بدهم و ندادم. حالا در اين عالم بايد بدهم. براي هر يك توماني كه من اينجا از كسي بخورم و به او ندهم و به او ظلم بكنم ـ و الله العلي العظيم ـ روز قيامت، مي‌آيد جلوي من را مي‌گيرد و مي‌گويد: پول من را بده. جواب مي‌دهم: اينجا كه پول نيست. مي‌گويد: من هم رهايت نمي‌كنم. پول من را بده. هر چه مي‌گويم، پول خود را مي‌خواهد. براي هر يك تومان، هفتاد نماز مقبول از من مي‌گيرد. در روايتي دارد هفتاد هزار نماز مقبول از من مي‌گيرد. اگر بگويم من اين قدر نماز مقبول ندارم، به جاي طلبي كه از من دارد، گناهان او را به من مي‌دهند.
نبي اكرم صلي الله عليه و آله با اصحاب نشسته بودند. حضرت فرمودند: «بيچاره چه كسي است؟» يك نفر گفت: «كسي كه مثلاً دختر بزرگ داشته باشد و دست او هم خالي باشد». يك كسي گفت: «كسي كه بدهكار باشد و طلبكار، بر درِ خانه بيايد و آبرويش را ببرد». يك كسي گفت: «كسي كه بي خانمان باشد». هر كسي يك چيزي گفت. حضرت فرمودند: «نه اين‌ها بيچاره نيستند. بيچاره، شخصي است كه از دنيا برود و حق الناس بر گردن او باشد». روز قيامت، جلو او را مي‌گيرند. حج رفته است؛ كربلا رفته است؛ عمره رفته است؛ مثلاً ناصري منبر رفته است؛ همه اين‌ها را از او مي‌گيرند. از بس طلبكارها زيادند، كم مي‌آورد و در نتيجه گناهان طلبكاران را به او مي‌دهند. گناهان خودش كه بود، گناهان آن‌ها هم اضافه شد. حضرت فرمودند: «اين شخص، بيچاره است».
ممكن است شما بگوييد: آيا خدا براي عبادات ما كيسه دوخته است؟ در جواب مي‌گوييم: نه، خدا غني بالذات است و احتياج ندارد؛ اما خدا عادل است و اثر عمل هر كسي را به خودش مي‌دهد و اثر عمل من را به شما نمي‌دهند. اثر عمل شما را هم به من نمي‌دهند.

داستان غلامِ با معرفت

غلامي بود كه ارتباط او با خدا بسيار خوب بود؛ يعني واجبات را مي‌آورد و محرمات را ترك مي‌كرد. بندة خدا بود و بندة نفسش نبود. روزي شخصي كه مي‌خواست غلامي بخرد، او را پسنديد و خريد يكي، دو سه شب خوابيد و ديد كه مولا از اول شب، تا صبح مي‌خوابد. با خودش گفت: «اين طور كه نمي‌شود». يك شب نصف شب كه شد، مولا را صدا زد و گفت: «پا شو». پرسيد: «چه خبر است؟» گفت: «قافله حركت كرده است. آن‌ها كه خواهان سير الي الله هستند، آن‌ها كه با خدا كار دارند، آن‌ها كه مي‌خواهند پرونده‌گناهان گذشتة شان را ببندند، آن‌ها كه از گناهان گذشتة خود پشيمان شده‌اند، دارند به سوي خدا مي‌روند و قافله آن‌ها حركت كرد؛ بلند شو». گفت: «بگذار ما بخوابيم. خدا كريم است». غلام گفت: «خيلي خوب». دوباره يك ساعت بعد از آن گفت: «مولا! قافله رفت. عقب ماندي». گفت: «بگذار بخوابيم. خدا كريم است». گفت: «خيلي خوب». اذان گذشت و بعد از اذان دوباره غلام گفت: «مولا بلند شو. حالا ديگر نزديك آفتاب است». حالا بلند شد يا نشد ديگر چه عرض كنم؟! فردا كه شد، مولابرده خود را بر سر زمين‌هاي خود برد. مولا، دستورهاي لازم را براي آباد كردن آن‌ها داد و گفت: «اين زمين را شخم بزن». غلام زمين را شخم زد و آن را براي كشت و زرع، مهيا كرد. بعد مولا گندم داد و گفت: «اين گندم‌ها را بگير و در اين زمين بپاش». گفت: «چشم مولا». مدتي بعد، مولا گفت: «برويم سر زمين و كشت و زرعي كه كرده‌اي را ببينيم». غلام گفت: «خيلي خوب. برويم آقا». آمدند سر زمين و ديدند جو سبز شده است. مولا گفت: «اين زمين مگر مال ما نيست؟» گفت: «چرا مولا». گفت: «من گندم به تو دادم اينجا بكاري؛ ولي جو سبز شده است». گفت: «صحيح است». پرسيد: «آخر چرا چنين شد؟» گفت: «قربان! گندم‌ها را به همسايه دادم و به جاي آن، جو گرفتم و كاشتم. گفتم: خدا كريم است. ان شاء الله گندم سبز مي‌شود». مولا گفت: «غلام! چرا اين قدر ناداني؟ تا به حال چه كسي جو كاشته و گندم چيده است؟» گفت: «مولا! چه کسي از اول شب، تا صبح خوابيد و روز قيامت سرافراز شد؟» و به اين وسيله مولايش را متنبه کرد. اينکه هميشه بگوييم: خدا كريم است كه نمي‌شود. خدا كريم هست؛ ولي بكار و بچين، بعد بگو: خدا كريم است. درِ خانه خدا برو، جزع و فزع بكن، التماس بكن، و بعد، بگو: خدا كريم است. اما اينکه چشم من باز باشد و هر جا مي‌خواهد بيفتد، بيفتد. زبانم هم رها باشد غيبت، تهمت، فحاشي، هرچه مي‌خواهم بكنم. و بعد بگويم: خدا كريم است، اين طور نيست.

داستان غلامِ با معرفت

غلامي بود كه ارتباط او با خدا بسيار خوب بود؛ يعني واجبات را مي‌آورد و محرمات را ترك مي‌كرد. بندة خدا بود و بندة نفسش نبود. روزي شخصي كه مي‌خواست غلامي بخرد، او را پسنديد و خريد يكي، دو سه شب خوابيد و ديد كه مولا از اول شب، تا صبح مي‌خوابد. با خودش گفت: «اين طور كه نمي‌شود». يك شب نصف شب كه شد، مولا را صدا زد و گفت: «پا شو». پرسيد: «چه خبر است؟» گفت: «قافله حركت كرده است. آن‌ها كه خواهان سير الي الله هستند، آن‌ها كه با خدا كار دارند، آن‌ها كه مي‌خواهند پرونده‌گناهان گذشتة شان را ببندند، آن‌ها كه از گناهان گذشتة خود پشيمان شده‌اند، دارند به سوي خدا مي‌روند و قافله آن‌ها حركت كرد؛ بلند شو». گفت: «بگذار ما بخوابيم. خدا كريم است». غلام گفت: «خيلي خوب». دوباره يك ساعت بعد از آن گفت: «مولا! قافله رفت. عقب ماندي». گفت: «بگذار بخوابيم. خدا كريم است». گفت: «خيلي خوب». اذان گذشت و بعد از اذان دوباره غلام گفت: «مولا بلند شو. حالا ديگر نزديك آفتاب است». حالا بلند شد يا نشد ديگر چه عرض كنم؟! فردا كه شد، مولابرده خود را بر سر زمين‌هاي خود برد. مولا، دستورهاي لازم را براي آباد كردن آن‌ها داد و گفت: «اين زمين را شخم بزن». غلام زمين را شخم زد و آن را براي كشت و زرع، مهيا كرد. بعد مولا گندم داد و گفت: «اين گندم‌ها را بگير و در اين زمين بپاش». گفت: «چشم مولا». مدتي بعد، مولا گفت: «برويم سر زمين و كشت و زرعي كه كرده‌اي را ببينيم». غلام گفت: «خيلي خوب. برويم آقا». آمدند سر زمين و ديدند جو سبز شده است. مولا گفت: «اين زمين مگر مال ما نيست؟» گفت: «چرا مولا». گفت: «من گندم به تو دادم اينجا بكاري؛ ولي جو سبز شده است». گفت: «صحيح است». پرسيد: «آخر چرا چنين شد؟» گفت: «قربان! گندم‌ها را به همسايه دادم و به جاي آن، جو گرفتم و كاشتم. گفتم: خدا كريم است. ان شاء الله گندم سبز مي‌شود». مولا گفت: «غلام! چرا اين قدر ناداني؟ تا به حال چه كسي جو كاشته و گندم چيده است؟» گفت: «مولا! چه کسي از اول شب، تا صبح خوابيد و روز قيامت سرافراز شد؟» و به اين وسيله مولايش را متنبه کرد. اينکه هميشه بگوييم: خدا كريم است كه نمي‌شود. خدا كريم هست؛ ولي بكار و بچين، بعد بگو: خدا كريم است. درِ خانه خدا برو، جزع و فزع بكن، التماس بكن، و بعد، بگو: خدا كريم است. اما اينکه چشم من باز باشد و هر جا مي‌خواهد بيفتد، بيفتد. زبانم هم رها باشد غيبت، تهمت، فحاشي، هرچه مي‌خواهم بكنم. و بعد بگويم: خدا كريم است، اين طور نيست.

ماجراي خطبه همام
خطبه همام يکي از خطبه‌هاي معتبر و مهم نهج البلاغه است. اين خطبه، خطبه صد و هشتاد و چهارم نهج البلاغه نوشته فيض الاسلام است که تقريباً صد ده جمله است. آنچه يك ولي خدا بايد دارا باشد، در اين خطبه بيان شده است. آنچه كه يك شيعه و مؤمن واقعي، بايد دارا باشد تا به مرتبه عبوديت برسد، تقريباً يكصد و ده صفت است. که به عدد نام «علي» مي‌باشد.
رواياتي كه در آن، خطبة همام نقل شده، مفصل است. هم مرحوم مجلسي ـ اعلي الله مقامه الشريف ـ نقل کرده است و هم مورخان ديگر روايت آن، مختلف نقل شده است. ولي من خلاصه آن را خدمت شما عرض مي‌کنم. ابوحمزه ثمالي که يکي از بزرگان و دلباختگان ولايت است، اين روايت را از يحيا نقل كرده كه او مي‌گويد: نوف بكالي به من خبرداد : با امير المؤمنين عليه السلام كاري داشتم. به اتفاق همام و چند نفر از اصحاب، عازم ديدار آن حضرت شديم. مقداري که رفتيم، ديديم حضرت دارند تشريف مي‌آورند. عرض كرديم: «يا اميرالمؤمنين! ما مي‌خواستيم به محضر شما مشرف بشويم». فرمودند: «به مسجد برويم». به مسجد که رسيديم، ديديم عده‌اي با همديگر سرگرم بازي بودند. وقتي حضرت را ديدند، بلند شدند و سلام و عرض ادب کردند. حضرت سؤال کردند: «شما كه هستيد؟» عرض کردند: «ما عده اي از دوستان و شيعيان شما هستيم». حضرت نگاهي كردند و فرمودند: «من در شما علامت و نشانه هاي شيعه را نمي بينم». و جماعتي که اين ادعا را کردند، هيچ نگفتند. ابتدا جندب و ربيع از حضرت دربارة علائم شيعيان پرسيدند و حضرت به طور خلاصه فرمودند: «تقوا پيشه كنيد و احسان نماييد كه خدا با احسان كنندگان است».
همام كه عابد كوشايي بود، جلو آمد و حضرت را قسم داد که: «يا اميرالمؤمنين! شما را به خدايي كه شما اهل بيت را كرامت بخشيد و اختصاصاتي عطا فرمود و انتخابتان كرد و برتري داد قسم مي‌دهم كه نشانه‌هاي شيعيان را بيان فرماييد». حضرت دست همام را گرفتند و وارد مسجد شدند و جمعيت هم پشت سرشان رفتند. اميرالمؤمنين عليه السلام ابتدا دو رکعت نماز خواندند، زيرا مسجد، بر گردن انسان، حق دارد. چه حقي دارد؟ حقش اين است که تا ننشسته‌اي، دو رکعت نماز بخواني. پس حق مسجد اين است که انساني که وارد بشود و عذري نداشته باشد، دو رکعت نماز بخواند و بنشيند و اگر عذري دارد، استغفار کند و بنشيند. به هر حال حضرت دو رکعت نماز خواندند و نشستند و رو به مردم كردند. مردم دور ايشان را گرفتند. آن گاه حضرت، خطبه همام را ايراد فرموردند.
يک چنين روايتي هم از حضرت سجاد عليه السلام ديدم که عده اي آمدند و در خانه حضرت را زدند. خدمتکار ايشان در را باز کرد و پرسيد: «شما که هستيد؟» گفتند: «به حضرت عرض کنيد که ما از شيعيان شما هستيم و از بلاد دور آمده ايم». وقتي خادم آمد به حضرت عرض کرد، حضرت، شتابان پشت در رفتند، تا مبادا شيعيان ايشان معطل بشوند. موقعي که در را باز کردند، نگاه کرده و فرمودند: «به خدا قسم! اين‌ها دروغ مي‌گويند». اين‌ها دروغ مي‌گويند و از شيعيان ما نيستند. كجاست آثار سجود در چهرهاشان؟ كجاست آثارعبادت در ايشان؟ شيعيان ما به عبادتشان شناخته مي‌شوند و …. .
دربارة حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام هم، چنين روايتي نقل شده است که عده‌اي از ايران رفته بودند محضر حضرت. موقعي که رسيدند، رفتند در منزل و در زدند. خادم حضرت آمد. عرض كردند: «شيعيان آقا هستيم و قصد ديدار حضرت را داريم». حضرت آمدند و در را باز کردند و فرمودند: «نه؛ اين‌ها از شيعيان ما نيستند». حضرت، آن‌ها را شصت روز راه ندادند. شصت روز مي‌آمدند در خانه حضرت و حضرت آن‌ها را راه نمي دادند. ناراحت شدند و با خود گفتند: ده عجب! ما شصت روز اينجا مانده‌ايم و حضرت راهمان نداند. ما ديگر نمي‌توانيم به وطنمان برويم. آبرويمان رفته است. لذا از قوم خود فرار مي کنيم. ما بايد بفهميم حضرت چرا ما را راه ندادند؟». تقاضا کردند تا خدمت حضرت رسيدند و حضرت فرمودند:« مطلبي را ادعا کرديد که از آن، دور بوديد. آثار شيعه در شما نيست و … ».
بله؛ سلمان فارسي از شيعيان بود؛ رشيد حجري از شيعيان بود؛ اويس قرني از شيعيان بود، ميثم تمار از شيعيان بود؛ کميل بن زياد نخعي از شيعيان بود؛ اين‌ها از شيعيان بودند. من و شما چه نشاني از شيعه علي داريم؟ کدام آثار شيعه در من و شما هست؟ شيعه بودن به اسم نيست.

داستان مرحوم دربندي و شيخ انصاري;
مرحوم آيت الله دربندي خيلي ولايتي و مُلاّ و مجتهدِ مسلم بوده است. آن مرحوم در ولايت، خيلي فوق العاده بوده است. مي‌گفتند: بالاي سر حضرت اباعبدالله عليه السلام که جاي استجابت دعا است، پنجره‌ها را گرفته بود و با گريه مي‌گفت: «يا ابا عبدالله! شفاعت شمر را نکن. شما را قسم مي‌دهم به حق مادرت که شفاعت شمر را نکن». يک چنين عقيده اي درباره ولايت داشته است. هضم در ولايت بوده است. ايشان از داخل ايوان طلاي حضرت امير مي‌خواستند به کفشداري حرم مطهر بيايند كه به مرحوم آيت الله شيخ انصاري برخورد مي‌كنند. بعد از صاحب جواهر، پناه و ملجأ شيعه در دنيا، شيخ انصاري ـ اعلي الله مقامه الشريف ـ شد. خيلي فوق العاده بود. کتاب‌هاي ايشان را رسماً در حوزه تدريس مي‌کنند. ايشان فوق العاده و از اولياي الهي بود. واقعاً چه اشخاصي بودند. البته حالا هم هستند؛ ولي ما خبر نداريم. ممکن نيست در دنيا نباشند؛ ما خبر نداريم. به هر حال، ايشان يکي از اولياي الهي، اوتاد و نجبا بوده است. در ايوان طلا مرحوم دربندي به ايشان عرض مي‌کند: «آقا شما که ملاذ و ملجأ شيعه هستيد و نظرتان بين شيعه هاي دنيا محترم است، آيا جايز ميدانيد کسي عتبة اميرالمؤمنين را ببوسد؟!» شيخ انصاري فرمودند: «خير؛ جايز نيست. ما کجا و بوسيدن عتبة علي عليه السلام کجا؟ عتبه علي را امام حسن و امام حسين بايد ببوسند. سلمان و اباذر بايد ببوسند. ميثم تمار بايد ببوسند. ما کجا و بوسيدن عتبه علي کجا؟ آن‌ها بايد ببوسند. بله؛ جايز است ما ببوسيم؛ اما نه به عنوان عتبه علي؛ بلكه به عنوان اينکه جاي پاي زوار حضرت ابا الفضل عليه السلام است. چون جاي پاي زوار حضرت اباالفضل است، اينجا را مي‌بوسيم، نه به عنوان عتبه علي عليه السلام ».
مي‌خواهم تذکر دهم که متوجه باشيد موقعي که مرحوم شيخ انصاري خود را مقابل اهل بيت:اين چنين مي‌داند پس حساب ما معلوم است و ما به اين راحتي نمي‌توانيم ادعا كنيم از شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام هستيم.

علايم و آثار تشيع
سؤال، اين است که اين که حضرت فرمودند من آثار شيعه بودن و محبت داشتن را در شما نمي بينم، به چه معناست؟ حضرت اين كلام را به چه مناسبت فرمودند؟ مگر شيعه بودن هم آثاري دارد؟ مگر علاقه‌مند به ولايت بودن، آثار و علايمي دارد که انسان ببيند و بفهمد؟
جواب، اين است که بله، اين‌ها آثار دارند. خود شما مي‌گوييد هر چيزي اثري دارد. جمادات و نباتات هر يک، اثري دارند. اعمال و رفتار و گفتار ما هم هر يک، اثري دارد. اين قابل قبول است و حرفي در آن نيست. همين طور که «انکحتُ» اثري دارد، «طلقت» هم اثري ديگر دارد. «بعت» اثري دارد و «آجرت» هم اثري ديگر دارد. چطور هر يک از اين الفاظ، اثري دارد. افعال هم همين طور است. تعظيم به كسي بکني يا پشت به او بکني؛ فرق مي‌کند و اثري دارد.

هر عملي اثري دارد
هرفعلي، اثري دارد. اين آثار ظاهري است که من و شما مي‌بينيم؛ اما اعمال و رفتار و کردار ما يک آثار باطني هم دارد، غير از آنکه من و شما مي‌بينيم. صريح قرآن است و آن، مربوط به بحث تجسم اعمال است. اعمال ما صورت برزخي دارد. کتاب معراج السعاده را مطالعه کنيد. کتابي اخلاقي و بسيار عالي و به زبان فارسي است. مؤلف آن، غذاي بهشتي خورده و اين کتاب را نوشته است. داستان آن، معروف است. در امور اخلاقي، هم درد را گفته هم دوا را بيان كرده است. بعضي کتب اخلاق، فقط درد را گفته اند و بعضي از آن‌ها فقط دوا را گفته اند، ولي اين کتاب، هم درد را تشريح کرده و علامت‌هاي آن را گفته و هم داروي آن را بيان کرده است. کتابي بسيار عالي است.
در اواخر اين كتاب، مرحوم نراقي بيان كرده كه نماز، چه صورت برزخي دارد؟ روزه چه صورت برزخي دارد؟ قرآن خواندن چه صورتي دارد؟ روايات بسيار مفصلي است که روز قيامت يکي از شفيعان قرآن است و شفاعت مي‌کند.
يکي از عذاب‌ها و ناراحتي‌هاي قيامت، تنگي جا است. از اولين و آخرين، انسان‌ها جمع هستند. قبل از زمان آدم عليه السلام را کاري نداريم که ميلياردها سال بوده است و مخلوقاتي بوده اند. از زمان حضرت آدم عليه السلام حدود هفت هزار سال است همة اين‌ها در قيامت جمع مي‌شوند. جن‌ها هم هستند. خيلي جا تنگ و مشکل است. آن وقت مي‌بينند يک نفر دارد از آن دور مي‌آيد که خيلي نوراني است محشر را منوّر کرده است. مي‌گويند: «اين چه بزرگواري است؟ آيا ملک مقرب است؟» مي‌بينند به صف ملائكه رسيد؛ اما رد شد. به صف انبيا مي‌رسد، مي‌گويند: «نبي مرسل است»؛ اما از آن‌ها هم رد مي‌شود. مي‌گويند: «از اولياء الله است»؛ ولي از آن‌ها هم رد مي‌شود تا اينكه قائمه عرش الهي را مي‌گيرد و به خاک مي‌افتد. به او خطاب مي‌شود: «سرت را بلند كن و از ما درخواست كن كه به تو عطا مي‌شود و شفاعت كن كه شفاعتت پذيرفته مي‌شود». خودش را معرفي مي‌کند که: «من قرآن هستم و امروز هر کسي را که به من عمل کرده است، شفاعت مي‌کنم؛ اما آن‌هايي را که آيات من را زير پا گذاشتند، شفاعت نمي‌كنم».
لذا در روايت آمده است:
«رب تالي القرآن و القرآن يلعنه؛ خيلي از اشخاص هستند قرآن مي‌خوانند؛ اما قرآن آن‌ها را لعنتش مي‌کند»؛ مثلاً کسي که ربا مي‌خورد، در حالي كه آيه ربا را هم مي‌خواند، آيا اين شخص را قرآن لعنت نمي کند؟ قطعاً او را لعن مي‌کند. کسي که آيه ظلم را و انتقام گرفتن خداوند از ظالم را در قرآن مي‌خواند، اما باز ظلم مي‌كند، آيا قرآن او را لعن نمي کند؟ آن خواهري که بي بند و بار است و حجابش را رعايت نمي کند، وقتي آيه حجاب را در قرآن مي‌خواند، اين آيه او را لعن نمي کند؟ قرآن، امثال شما ها را که عمل به قرآن مي‌کنيد و به آيات قرآن پايبند هستيد، شفاعت شما را مي‌کند.

منظور اينكه قرآن هم مثل نماز، صورت برزخي دارد. مرحوم نراقي ـ اعلي الله مقامه الشريف ـ نوشته است که هر مقدار از نماز را که توجه تو به حق است، همان مقدار آن، يک صورت برزخي زيبايي نمي‌يابد؛ مثل يک ملکي که خيلي زيبا و خوش صورت است. هر مقداري که در نماز، حواست بيشتر جمع باشد، اين صورت، زيباتر و قشنگ تر است و براي شما تا قيامت مي‌ماند. منظورم اين است كه هر عملي اثري دارد؛ هر چند آن اثر را من نمي بينم؛ اما آن‌ها که پشت ديوار‌ها را مي‌بينند و چشم برزخي دارند، مي‌بينند مي‌بينند من چه کاره هستم.

كرامتي از اولياي الهي
يکي از بزرگان كه در قيد حيات و از علماي مهم قم هستند، نقل مي‌کردند كه: يکي از مردان خدا به منزل ما آمد. ديديم از اولياي الهي است و طي الارض و طي الهواء دارد. ظهر او را نگه داشتيم. مشغول صحبت بوديم و ما را موعظه و نصيحت مي‌کرد که يک نفر در زد. در را باز کردم و ديدم يکي از رفقا است. گفتم: «فلاني! خوشا به سعادت تو. بيا يکي از اولياي الهي و از همراهان امام زمان عليه السلام اينجاست. بيا او را ببين». تا آن شخص وارد شد، آن مرد الهي بلند شد و در حالي كه دماغش را گرفته بود، به رفيق ما گفت: «بيرون، بيرون، جُنُب، جُنُب، رفيق ما رنگ از صورتش پريد و برگشت و از خانه بيرون رفت. من هم نشستم و خجالت کشيدم؛ ولي به آن ولي خدا حرفي نزدم. يک مقداري نشستيم، تا اينكه گفت: «خوب، اجازه دهيد مرخص بشويم». گفتم: «دفعه بعد، چه وقت تشريف مي‌آوريد؟» گفت: «من خودم اينجا نيامدم که بگويم بعد چه وقت مي‌آيم؟ به من اجازه دادند که اينجا آمدم. دفعه بعد را هم خدا مي‌داند. شايد هم تا آخر نيامدم». آن مرد الهي رفت و چيزي طول نکشيد که رفيق ما آمد؛ در حالي كه غسل کرده بود و عرق از سر و صورت او مي‌چکيد. به او گفتم: «مؤمن! چه شد؟ قضيه چه بود؟» گفت: «صبح که بيدار شدم، ديدم غسل بر من واجب شده است؛ ولي براي كاري عجله داشتم. گفتم: حالا مي‌روم سراغ كارم و بعد از آن، مي‌روم غسل مي‌كنم. وضو گرفتم و رفتم؛ اما بعد فراموش کردم که غسل برايم واجب شده است و نماز ظهر و عصرم را هم بدون غسل خواندم. ناهارم را هم خوردم و آمدم به شما سري بزنم، تا اينكه آن آقا اين حرف را زد و يادم آمد كه غسل برايم واجب شده بود. دويدم و رفتم غسلم را کردم. نمازم را هم هنوز نخواندم».
آن ولي خدا گفته بود: «بوي تعفنش، محله را گرفته است». بله برادر من! هر عملي يك اثري دارد؛ مثلاً وقتي وضو گرفتي، يک نورانيتي با تو هست که خودت نمي بيني، من هم نمي بينم. اما آن‌ها که چشمشان باز است، مي‌بينند. وضو نداشته باشي، يک گرد و غباري اطراف تو دور مي‌زند. من نمي بينم؛ ولي آن‌ها که مي‌بينند، مي‌فهمند و مي‌گويند، اما اگر جنابت باشد، ظلمت مي‌شود و همان بوي تعفني را دارد كه ماشين‌هاي تخليه چاه فاضلاب دارند. همة احکام الهي اين‌طور است. وقتي کسي با حقيقت باشد، حقيقت جلوه اي در وجود او دارد که پيدا است آن‌ها که مي‌دانند، در پيشاني افراد مي‌خوانند.

آثار اعمال بد براي خوبان
اعمال بدي كه ديگران انجام مي‌دهند، گمان مکن که آثار عمل، فقط دامان خودشان را مي‌گيرد. نه، هم دامن خودشان را مي‌گيرد، هم دامن آدم خوب‌ها را مي‌گيرد . آدم خوب‌ها را ديگر چرا؟ عمل بد من چرا دامن شما را بگيرد؟ اين عادلانه است؟ بله برادر من! علت دارد. علت آن، راضي بودن به فعل من است يا اينكه عمل بد من را ديدي و گفتي: به من چه؟ نهي از منکر هم نکردي. چون ديدي و نهي از منکر نکردي، يا راضي بودي به فعل من، آن بلايي که عارض من مي‌شود، عارض شما هم مي‌شود. صريح آيه قرآن است كه مي‌فرمايد:
وَ اتّقوا فِتْنَةً لاتُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقاب؛ ‏
و از فتنه‏اى بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمى‏رسد [بلكه همه را فرا خواهد گرفت؛ چرا كه ديگران سكوت اختيار كردند] و بدانيد خداوند، كيفر شديد دارد.
بپرهيزيد از فتنه اي که به کساني که ظلم کرده اند و کساني که ظلم نکرده اند، به هر دو مي‌رسد. اين فتنه به ظالمان اختصاص ندارد و غير ظالم را هم مي‌گيرد. اگر اين باشد که هست، خيلي مشکلات برايمان پيدا مي‌شود. اين مشکلاتي که الآن در جامعه وجود دارد، اين‌ها آثار عمل خودمان است. ما اين فسادها را مي‌بينيم اما هيچ حركتي نمي‌كنيم. انکار كه نمي کنيم، هيچ، بلکه راضي هم هستيم؛ لذا اين فسادها آثار بدي دارد که دامن‌گير همه ما خواهد شد؛ مثلاً فرزند، بدحجاب است دلش مي‌خواهد اين جور بيرون برود. خوب اين يک فتنه است. پدر و مادرش وظيفه دارند او را نهي بکنند. اگر آن پدر و مادر هم ساکت بمانند، طبق اين آيه شريف همان عذاب و ناراحتي که براي دختر ايجاد شده، براي پدر و مادر هم ايجاد مي‌شود.صريح روايت است كه :
الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ مَعَهُمْ فِيه‏؛
كسي كه به عمل گروهي راضي باشد، با آنان در آن عمل داخل و شريك است.
اگر مي‌بينم کسي دارد خلاف شرع انجام مي‌دهد؛ ولي بي تفاوت از کنار او رد مي‌شوم، من هم معذب هستم. در روايتي دارد که به يکي از انبيا خطاب شد که عذاب بر قوم او نازل خواهد شد. قوم او چهل هزار نفر آدم‌هاي فاسد و شصت هزار نفر آدم‌هاي مؤمن بودند كه عذاب براي همه آن‌ها اعلان شد. پيغمبر عرض کرد: «پروردگارا! بدها عذاب برايشان نازل بشود، بجاست؛ اما خوب‌ها چرا؟» فرمود: «اين‌ها به فعل آن‌ها راضي بودند و در اموري كه من غضب مي‌كنم، غضب نكردند».
اين همه آيات در قرآن وجود دارد که دربارة يهود سابق بوده است؛ اما مخاطب آن آيات، همين يهودي‌هاي فعلي هستند. اين يهودي‌هاي فعلي، انبيا را نکشتند؛ اما در قرآن، اين يهودي‌ها را مخاطب قرار داده است که شما انبيا را کشتيد يا حضرت موسي را چه کرديد. به چه مناسبت؟ اين‌ها که در آن زمان نبودند، چرا اين آيات به آن‌ها خطاب مي‌كند؟ علتش اين است که اين‌ها به فعل پدران و اجداد خود راضي هستند. اگر اين‌ها هم آن وقت بودند، همين کار را مي‌کردند؛ لذا اين‌ها هم مخاطب به همين خطاب شدند.
من و شما اگر به گناهاني که شيوع پيدا کرده است راضي باشيم، همان آثار گناه را براي ما هم مي‌نويسند، و لو آن گناهان را انجام نداده باشيم. جشن‌هايي که براي عقد و عروسي‌ها گذاشته مي‌شود، چه فساد‌هايي در آن انجام مي‌شود. حالا عده اي هستند اهلش هستند، آن‌ها ضررش را مي‌بينند و ما فعلاً با آن‌ها کاري نداريم؛ ولي يک عده‌اي ظاهر الصلاح هم مي‌نشينند و مي‌گويند: «اگر بخواهيم بلند بشويم و از اين مجلس برويم، بد مي‌شود». عزيز من! بد مي‌شود؟ براي کي بد مي‌شود؟ تو که اينجا نشستي، خدا راضي نيست. امام زمان عليه السلام راضي نيست. ائمه: راضي نيستند. قرآن از تو شکايت مي‌کند. اين‌ها همه از بودن تو اينجا ناراضي‌اند. آن‌ وقت تو مي‌گويي اگر بلند بشوم، صاحب خانه بدش مي‌آيد؟ خدا ناراضي، پيغمبر ناراضي، انبيا ناراضي، اوليا ناراضي، قرآن ناراضي، اين‌ها را تحمل مي‌كني تا فاميل راضي باشد؟ براي اين که فلاني از تو خوشش بيايد؟ آن وقت تو مؤمن هم هستي؟ اسم خودت را مؤمن مي‌گذاري؟ منظور اينكه خيلي مجالس ما شبهه دار است و شرکت کردن ما درست نيست. گله نکن که چرا اين ناراحتي‌ها وجود دارد؟ چرا اين وضع اقتصاد ماست؟ چرا باران نمي‌بارد؟ چرا هر روز يک مرض تازه پيدا مي‌شود؟ زيرا هر روز يک گناه تازه اي انجام مي‌دهي و اين مشكلات هم اثر عمل تو است. هر روز يک گناه تازه؛ درد تازه برايت مي‌فرستد. اين‌ها لازمة هم هستند. از امام رضا عليه السلام روايت نقل شده است كه:
كُلَّما أحدَثَ العِبادُ مِن الذُّنوبِ ما لَم يَكُونوا يَعمَلُونَ أحدَثَ اللّه ُ لَهُم مِن البَلاءِ ما لَم يَكُونُوا يَعرِفُونَ؛
هر گاه بندگان، مرتكب گناهانى شوند كه پيش‌تر انجام نمى داده اند ، خداوند بلاهايى را برايشان پديد مي‌آورد كه سابقه نداشته است و آن را نمي‌شناسند.

علامت داشتن شيعيان امير المؤمنين عليه السلام
شيعيان علي عليه السلام علامت دارند. عزيز من! ما فقط به اسم اکتفا بکنيم که فايده ندارد. اگر ناصري ادعا مي‌کند که من شيعه علي هستم آيا علامت و نشانه اش را دارد؟ هر ادعايي که من بکنم، دليل و برهاني نياز دارد.
اگر من ادعا كنم با تقوا هستم، مي‌گويند: دليل تو چيست؟ کدام اعمالت بر تقوايت دلالت مي‌کند؟ به کدام اعمال و فرمايش‌هاي علي عليه السلام عمل مي‌کنم که پيرو او هستم؟ بله؛ من براي اينکه نااميد نشوم، مي‌توانم بگويم از محبان آن‌ها هستم. حتماً دوستشان داريم؛ خدا هم خودش مي‌داند؛ علاقه به آن‌ها داريم ولو از شيعيان آن‌ها نيستم. من کجا و شيعه علي کجا؟ اما از دوستان و محبان و علاقه مندان آن‌ها هستم؛ لکن برادر‌ها يک کاري بکنيم که اين محبت و علاقه را نگه داريم. اگر بي بند و باري زياد شد، معصيت و مخالفت زياد شد، تبعيت از شيطان زياد شد، ديگر محبت‌ها هم كم رنگ مي‌شود. وقتي ظلمت زياد شد، حجاب‌هاي ظلماني زياد شد، به کلي آن نور ولايت از بين مي‌رود. يک کاري بکنيم که اين نور ولايت از بين نرود. اگر انسان بخواهد به مقاماتي برسد، اگر بخواهد در عالم برزخ و قيامتِ خود خيلي آسايش داشته باشد، بايد کاري بکند که علي او را به اينکه تابع من است بپذيرد.

معناي شيعه
شيعه به معناي تابع و دنبال رو است. شما مي‌گوييد: تشييع جنازه کرديم؛ يعني دنبال جنازه رفتيم. شيعه و تشيع و تشييع از يک ماده هستند. حالا ما پيرو علي عليه السلام هستيم؟ ما با کدام اعمالمان پيرو علي هستيم ؟خودمان بياييم کلاه خودمان را قاضي کنيم و ببينيم همين طور است؟ يک فکري به حال خودمان بکنيم. حالا من بگويم: آقا از شيعيان شما هستم؛ در حالي كه کلاه برداري‌ها مي‌کنم. اين را من نمي‌دانم چطور با شيعه بودن سازگاري دارد! اينکه مي‌گويم از شيعيان اميرالمؤمنين هستيم و هزار خلاف شرع انجام مي‌دهيم، نمي دانم چطور با هم سازش دارد! اين مجالس که به عنوان جشن و براي خشنودي اهل بيت: مي‌گيريم و چه خلاف شرع‌هايي كه در آن انجام نمي‌گيرد، نمي‌دانم واقعاً اين‌ها چطور با شيعه بودن سازش دارد. جلسات جشني که براي عقد و عروسي و … مي‌گيريم، چه قدر خلاف شرع‌ها انجام مي‌گيرد و چقدر پول‌هاي بي مورد اينجا مصرف مي‌شود! تازه باز هم از شيعيان علي هستيم.
اين چه تشيعي است که هيچ چيز به آن ضرر نمي زند؟! ربا مي‌خورد و ضرر به تشيع او نمي زند. هزار تا خلاف شرع مي‌کند و ضرر به تشيعش نمي زند. برخي خواهرها با بدحجابي مي‌روند و مي‌آيند و با اين حال، ضرر به تشيعشان نمي‌زند. من نمي‌دانم اين چه تشعي است که اين قدر محکم است که هيچ چيزي به آن ضرر نمي‌زند. در زمان‌هاي سابق، ضرر مي‌زد؛ اما اين زمان ما مثل اينکه ضرر نمي‌زند! اين‌طور نيست عزيز من! روز قيامتي هست. يک صد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمدند و خبر دادند كه روز قيامتي هست. اگر يک نفر دکتر يهودي به من بگويد: «فلان غذا را نخور؛ چون برايت ضرر دارد». نمي خورم؛ چون دکتر است. يهودي است؛ اما اعتنا به قول او مي‌کنم. يکصد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمدند و گفتند: اين روش شما، روش ديني نيست، خداپسند نيست. روشت را تغيير بده و ديني بکن؛ اما هيچ خبري از تغيير نيست.

چگونه گذشته خود را جبران كنيم؟
خوب اگر حالا کسي بپرسد: ما از اول تا حالا همين طور بوده‌ ايم که گفتي. از اين به بعد چه كار كنيم؟ ناصري اول تا حالا هرچه بوده، اشتباه کرده تا حالا. اسماً شيعه بوده؛ ولي حالا مي‌خواهد حقيقتاً شيعه بشود؛ چه کار بايد بکند؟
در جواب عرض مي‌كنم كه با کريمان کارها دشوار نيست. از گذشته هايت يک توبه بکن. وقت و بي وقت، دو رکعت نماز بخوان و بگو: «خدايا! من اشتباه کردم، غلط کردم، نفهميدم. حالا آمدم در خانه تو». به جان امام زمان عليه السلام قسم! ممکن نيست خدا دست رد بزند. خدا مي‌پذيرد. اگر نخواهد بپذيرد، کجا برويم؟ چه بکنيم؟ مگر جاي ديگري هم داريم برويم؟ مي‌پذيرد ما را. خودش فرموده است كه يأس از رحمت الهي از گناهان کبيره است. من هر کاري کرده¬ام از اول عمرم تا به حالا، هر چه گناه کرده‌ام، اشتباه کرده‌ام خطا کرده‌ام، اگر الان پشيمان شدم و مي‌خواهم واقعاً پيرو اهل بيت عصمت و طهارت باشم، چاره آن همين است که حق الناس به گردنت نباشد. حق الناس اگر هست بايد بپردازي. اگر هم ندارم كه بپردازم تصميم بگيرم بعداً بدهم و از اين به بعد طبق دستورات ايشان عمل بکنم، در نتيجه مي‌شوم از شيعيان علي عليه السلام . سلمان از اول که سلمان نبود. اباذر که از اول، اباذر نبود. همه آن‌ها تدريجاً به اين مقامات رسيدند. مخصوصاً در ماه مبارک رمضان در رحمت خدا باز است. در عفو و مغفرت او باز است. عفو مي‌کند، مي‌بخشد. احسان مي‌کند، مي‌پذيرد.

منبع: پایگاه اخلاق

نظر از: بنیاد مجازی نهج البلاغه [بازدید کننده]
بنیاد مجازی نهج البلاغه

با سلام و تشکر

شرح صوتی خطبه همام در ۲۲ جلسه به اطلاع شما میرسد

http://ali121.com/e/m

بنیاد مجازی نهج البلاغه شرح صوتی کامل نهج البلاغه ali121.com

1397/02/03 @ 23:18


فرم در حال بارگذاری ...