گویا دست سرنوشت تقدیر دیگری را برایش رقم زده بود. او که فراق پدر را با خود به همراه دارد و امروز تنها دغدغه اش این است که راه او را ادامه دهد تا نام پدر برای همیشه در صفحه تاریخ انقلاب اسلامی زنده بماند. او با بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر اینکه «گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست» به این یقین و باور رسیده است که پدر زنده است و باید راه او را ادامه دهد.
امروز مهدی 13 ساله عزم خود را جزم کرده تا با تلاش و پشتکار فراوان بتواند از آرمان های انسانی و الهی دفاع کرده تا دشمنان اسلام نتوانند به هر بهانه ای به مقدسات اسلام ضربه بزنند. مهدی در مدرسه نمونه دانش کاشمر درس می خواند. یک خواهر دارد به نام فاطمه که هشت سالش است و او هم همپای برادر خود در کلاس دوم ابتدایی مشغول به تحصیل است.
شهید دغدغه مردم داشت
شهید «علی زاده اکبر» از شهدای مدافع حرم مشهدی در دفاع از حریم اهل بیت (ع) در سوریه به شهادت رسید. «علی زاده اکبر» متولد سال 1355 از رزمندگان دفاع مقدس اهل روستای «اکبرآباد کوه سرخ» که برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) راهی سوریه شده بود توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید. وی با جدیت و پشتکاری که داشت در رشته تخریب و انفجار سپاه، جزء نفرات برتر شد؛ به طوری که در تمام مأموریت های حساس از شمال غرب تا جنوب شرق حضور فعال داشت. شهید در هر منطقه سعی می کرد مشکلات فرهنگی مردم را شناسایی و در حد توان برای رفع آن تلاش کند.
شهید در سال 91 برای نخستین بار به همراه برادر خود عازم سوریه می شود. در آن اعزام به علت شرایط منطقه نمی تواند به زیارت حرم حضرت زینب (س) مشرف شود. ازاین رو در حرم حضرت رقیه (س) دعا می کند تا بار دیگر طلبیده شود و به سوریه بیاید.
دیری نمی پاید که این آرزوی او رنگ حقیقت به خود گرفت و مدتی بعد از بازگشتش از سوریه به او خبر می دهند که بار دیگر عازم سوریه است. او که این بار خوشحال از زیارت حرم حضرت زینب (س) بار سفر بسته و راهی می شود. بی خبر از همه جا، در تاریخ بیست و هشت مردادماه سال 92 در منطقه حلب سوریه در جوار حرم شریف حضرت زینب کبری (س) بانوی صبر و استقامت، به خیل شهدای کربلایی می پیوندد و آسمانی می شود.
پدر چه زود به فراموش شدی
مهدی با همه این دل تنگی ها امروز دلیل رفتن پدر را خوب می داند. او به خوبی می داند که پدر چقدر راه و رسم عاشقی را می دانست؛ اما امروز بیشتر دل تنگ می شود از اینکه یاد پدر به فراموشی سپرده شده و دیگر در سطح شهر هیچ عکس و نشانی از او بر دیوارها و یا بنرها نیست. او در این اندیشه است که چرا پدر با این همه رشادت ها و دلیری ها این قدر زود به فراموشی سپرده شد.
مهدی می گوید: من از مسئولان هیچ درخواستی ندارم. ما همه نوع امکانات زندگی داریم و هیچ چیزی نمی خواهیم اما تنها خواسته من از مسئولان این است که یاد و خاطره پدر شهیدم را زنده نگه دارند. پدرم در میان دیگر شهدای مدافع حرم مظلوم واقع شده است و این مسئله بسیار من را غمگین و متأثر می کند. پدرم همراه شهیدان «اسماعیل حیدری، هادی باغبانی و محسن حیدری» در حلب سوریه به شهادت رسیده است. بارها و بارها برای آن ها بزرگداشت برگزارشده و یا از سوی صداوسیما با خانواده آن ها گفت وگو کردند اما به سراغ ما که در شهرستان هستیم، نمی آیند.
مراسم باشکوهی برای تشییع پیکر پدرم برگزار شد؛ اما پس ازآن دیگر مراسمی در شهرمان برگزار نکردند حتی در نخستین سالگرد شهادت پدرم مراسم کوچکی در کنار مزارش برگزار کردیم.
تنها یک مراسم در تهران برگزار شد که ما نیز دعوت بودیم. شما یک بار اسم شهید «زاده اکبر» را در اینترنت سرچ کنید متوجه خواهید شد که تا چه اندازه مطلب در ارتباط با پدرم و اینکه چگونه به شهادت رسیدند کم است، اما در مورد دیگر شهیدان شهرمان این گونه نیست و مطالب در ارتباط با آن ها زیاد است. یکی از درخواست های من از مسئولان این است که با مادرم هم مانند سایر همسران شهیدان مصاحبه کنند. مادرم برای من و فاطمه زحمت زیادی می کشد و حرف ها و دل تنگی های زیادی برای گفتن دارد.
این نوجوان 13 ساله از مادر این اسوه صبر و استقامت می گوید که چگونه در نبود پدر بار مسئولیت را به دوش می کشد؛ او می گوید: نگذاشته که تا امروز من و خواهرم نبود پدر را احساس کنیم. مادر من زن فهمیده و باگذشتی است. او برای من و فاطمه زحمت زیادی می کشد. مادرم دوست دارد ما تحصیلات عالیه داشته باشیم و در این مسیر بسیار به ما کمک می کند. او همچنین توجه زیادی به نمازخواندن من و خواهرم دارد و همیشه به ما می گوید که من دوست دارم شما در جمع بهترین باشید و اخلاق نیکو داشته باشید. همیشه دعا می کنم که سایه مادرم بالای سر من و فاطمه باشد.
تنها آرزوی بزرگ مرد کوچک
مهدی قصه ما هنرمند است. او اشعاری در وصف پدر و همین طور دیگر شهدای مدافع حرم سروده است و آرزویی ندارد فقط اینکه شرایطی را برایش فراهم کنند که بتواند یک بار دیگر در محضر آقا شعرهایش را بخواند. او عنوان می کند: بار اولی که به دیدار حضرت آقا مشرف شدم برایم بسیار لذت بخش بود. تماشای چهره و شنیدن کلامشان آرامم کرد. من عاشق حضرت آقا هستم و دوست دارم بار دیگر ایشان را از نزدیک ملاقات کنم. از خدا می خواهم که رهبر عزیزمان همواره سلامت باشند.
یکی از شعرهایی که در وصف پدر سروده ام را برای خوانندگان شما می گویم:
در خط هزار لاله شهر بهشت
من باز عروج یک برادر دیدم
آنجا که سبک بال به پرواز آمد
من سرخی بال یک کبوتر دیدم
گویی که هنوز صحنه کربلاست
در معرکه لاله های بی سر دیدم
یک تن که به خون فتاد و گلگون گردید
بسیار فداییان دیگر دیدم
هر گل که ردای سرخ خون بر تن کرد
بسیار به رنگ او برابر دیدم
اندر صف پیکار خروشید شهید
ویرانه از او کاخ ستمگر دیدم
هر جا به افق نظاره کردم این بار
سیمای «علی زاده اکبر» دیدم
بابا به سر جنازه اش بود چو کوه
ایستاده و سرفراز مادر دیدم
از خواهر و از برادر و خویشاوند
هر یک به دلاوری زهم سر دیدم
جانبازی و عاشقی و در خون خفتن
پیمان شماست، من مکرر دیدم
در خط هزار لاله شهر بهشت
من باز عروج یک کبوتر دیدم
مهندس هسته ای آینده
مهدی که دوست دارد در رشته هسته ای درس خوانده و فعالیت کند، در ادامه صحبت های خود از هدف های آینده اش می گوید: پدر خیلی علاقه مند به مسائل هسته ای بود و در این زمینه مطالعات زیادی داشت و من هم دوست دارم به مانند پدر در این رشته موفقیت های زیادی کسب کنم که امیدوارم خداوند پشتیبان من باشد و من را حمایت و همراهی کند.
مهدی در پایان صحبت های خود عنوان داشت: از اینکه فرزند شهید هستم بسیار خوشحالم و به خودم می بالم. امیدوارم راه پدر را آن گونه که شایسته اوست ادامه دهم. امیدوارم پدر هم در روز قیامت من را شفاعت کند.