موضوعات: "سیر و سلوک" یا "نکات اخلاقی"
چه کنیم هنگام مرگ شهادتین بر زبانمان جاری شود
نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1394محرم با آموزههای اخلاقی مرحوم آیتالله حقشناس/۲
امام صادق علیه السلام فرمودهاند: هر کس نمازهایش را در اول وقت بگزارد، ملکالموت وعده داده خودش شهادتین را به او تلقین کرده و شیطان را از او دور میکند.
با آغاز ماه محرم الحرام هیأت در مساجد و حسینیههای سراسر کشور بر پا میشود و عزاداران حسینی پای صحبت کارشناسان دینی مینشینند و بعد از آن در مصیبت عزای سید و سالار شهیدان اشک ماتم میریزند.
یکی از این سخنوران نامی و درسآموز، مرحوم آیتالله عبدالکریم حقشناس بود که سخنانش هنوز بوی تازگی و معرفت ناب میدهند:
*ضرورت توجه به مسائل اخلاقی
وقتی که ما در حوزه مشغول تحصیل بودیم، روزهای پنجشنبه و جمعه کتابهای درسی را میبستیم، به حوزهای میرفتیم و آنجا با بعضی از دوستان مثل آقای خسروشاهی و آقایان دیگر، اخلاق مباحثه میکردیم؛ چون میدانستیم علت مبقیه، یعنی آن چیزی که باعث دوام و بقای تحصیلات ما میشود، این علم و توجه پیدا کردن به مقام اقدس پروردگار است،هر چه من خودم را بیشتر تصفیه اخلاقی کنم، توجه بیشتری به مقام اقدس ربوبی پیدا میکنم و امکان درک و فهم برایم بیشتر میشود. باید به این چیزها معتقد بود آقا!
آقای یاسری که پیش نماز مسجد ارک بود، یک سؤالی از آقای بروجردی کرد. ایشان فرمودند: من فردا صبح جواب میگویم!، ایشان عرض کردند: آقا من عجله دارم، ایشان فرمودند: حالا شما یک شب دعای کمیل را خدمت حضرت معصومه(س) بخوانید!، عرض کردند: آقا؛ چه خصوصیتی دارد که میفرمایید فردا جواب میگویم، فرمودند: استمداد از سحر میجویم! این آقای بروجردی که یکی از شاگردانش رهبر انقلاب بود، یکی از شاگردانش آیتالله محقق داماد بود، یکی از شاگردان آیتالله آقا مرتضی حائری، فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری بود، یکی از شاگردانش آیتالله آقای گلپایگانی بود، ایشان با این مقام علمی و عملی معتقد بود باید اینگونه رفتار کند. پس چرا من معتقد نیستم؟
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
می گویند با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد !
نوشته شده توسطرحیمی 24ام مهر, 1394
می گویند با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد !
شما گوش نکنید ، چون اگر چنين بود از منش و شخصیت هیچكس ،چيزى باقى نمي ماند !
هركس هر چه به سرت آورد فقط خودت باش…
نگذار برخورد نادرست آدمها ، اصالت و طبیعت تو را خدشه دار کند.
اگر جواب هر جفايى ، بدى بود که داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب می شد !
اگر نمي توانى آدم خوبه ى زندگي كسى باشى…
اگر براى ياد دادن همان خوبى هايى كه خودت بلدى ، ناتوان هستی
اگر خوبى كردى و بدى ديدى…كنار بكش!!! …. اما بد نشو….
اين تنها كاريست كه از دستت بر مي آيد…
تو آدم خوبه ى زندگی خودت باش..
و با وجدانت آسوده بخواب!
تار و تور و تیر خدا!
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مهر, 1394خدا اگر به کسی علاقه مند باشد او را تحت فشار قرار می دهد . لذا تمام انبیاء تحت فشار بوده اند.
حاج اسماعیل دولابی می گفت: خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدمها را جذب می کند . مجذوب خودش می کند . تار خدا ، قرآن است .
نغمه های آسمانی است . خیلی ها را از طریق قرآن جذب خودش می کند . خیلی ها را با تور خودش جذب میکند . مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر . تیر خدا همان بارهای مشکلات است . غالب آدمها را از این طریق مجذوب خودش می کند . اولیاء خدا برای این مشکلات لحظه شماری می کردند .
شیخ بهایی میگوید : شد دلم آسوده چون تیرم زدی ، ای سرت گردم چرا دیرم زدی . از وقتی بلا و مصیبت به زندگی ام آمد ، فهمیدم من ارزش دارم . ولی گلایه دارم که چرا من را زودتر گرفتار نکردی .
سعدی هم می گوید: بزن سیلی و رویم را قفا کن . خدایا من را بزن چون زدن های تو ارزش دارد . پنبه را وقتی می زنند ، باز میشود و سفید میشود و ارزش پیدا می کند . اگر کسی به گرفتاری ها چنین نگاهی داشته باشد ، دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی ماند . این گرفتاری ها باید زمینه امید ما را فراهم بکند . زمینه نشاط ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا آشنا نیستیم ، تا مصیبتی می رسد ، ناراحت می شویم . این شیوه خداست .
آهنگرها یک گیره دارند و وقتی می خواهند روی یک تکه کار کنند ، آنرا در گیره میگذارد . خدا هم همینطور است . اگر بخواهد روی کسی کار بکند ، او را در گیره مشکلات می گذارد و بعد روی او کار می کند . گرفتاری ها ، نشانه عشق خداوند است .
شما اگر کسی را دوست نداشته باشی ، با او شُل دست می دهی و اگر او را دوست داشته باشی ، دستش را فشار می دهی و این فشار ، علامت علاقه است . خدا هم اگر به کسی علاقه مند باشد او را تحت فشار قرار می دهد . لذا تمام انبیاء تحت فشار بوده اند .
دلیل نا امیدی ما آشنا نبودن با شیوه تربیتی خدا است و دلیل دیگر که مهم است این است که ما خود خدا را نمی فهمیم . خود خدا را درک نمی کنیم . میزان توانایی خدا را متوجه نمی شویم . چقدر مقتدر است . حافظ اگر کسی را می دید که زیبا چهره بود ف می گفت : تو اول نطفه بودی و خدا تو را به این صورت درآورد ، پس این خدا می تواند به من آرامش دهد.
جوانی به من گفت : من خیلی نا امید هستم . گفتم قرآن خیلی مفید است. گفت یکبار قرآن را باز کردم و این آیه آمد : ما تو را از نطفه آفریدیم . گفتم این دوای درد تو است . خدا میگوید : من روی یک نطفه ، چنین نقش زیبای آدمی را درست کردم . پس خودت را بدست من بده. امیدوار باش .
به من ایمان بیاور . تو هرقدر پَست و گرفتار شده باشی ، من به هر کاری توانا هستم . مولانا می گوید : آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز ، آن را که منم چاره بیچاره نخواهد شد ، آن کس که منم منصب معذور کجا گردد . اگر من به کسی منصبی بدهم ، هیچ کس نمیتواند او را عزل کند. ممکن است او را هُل بدهند و بیفتد ولی آسیب نمی بیند . چتربازها با هلکوپتر بالا می روند ، هرچه بالاتر می روند ، بیشتر لذت می برند و لحظه شماری می کنند که سقوط کنند . زیرا دلشان به چتر گرم است . انسان اگر پشت گرمی اش به خدا باشد ، اگر بالا برود ، لذت می برد .
اگر هُلش بدهند ، لذت می برد . کسی هم که عشقی به خدا ندارد ، باز این مشکلات برای او مثل سرعت گیر است و می گوید : کمی آرامتر . موسی می گفت : خدایا تو به من نعمت و آبرو و …دادی پس من هیچ وقت خودم را به پشت گرمی دشمنانت قرار نمی دهم . یک جوری رفتار نمی کنم که دشمنان تو ، دلشان گرم بشود .
تو به من عزت و آبرو دادی و من آنرا زیر پا نمی گذارم . یک جوان بگوید : خدایا تو به من خانواده و عزت دادی ، پس من تیپی نمی زنم که وقتی مجرمین من را می بینند ، دلشان گرم بشود . پوشش مهم است . وقتی من این مسائل را رعایت نمی کنم و پشت گرمی دشمنان خدا می شوم و آن وقت پشت گرمی را از خدا می خواهم . خدا می گوید : ابرای همان که کار می کنی ، برو از همان هم مزد بگیر . چون من به پوشش تو هم حساس هستم . در مکه اولین کار که می کنیم ، لباس را عوض می کنیم .
شما شیشه اتومیبل را از بیرون پاک نکن و فقط از داخل پاک کن . خوب این نمیشود . حالا یک جوان پوشش خود را طوری تنظیم بکند که باعث دلگرمی دشمنان خدا نشود . این جوان هیچ گاه مأیوس نمی شود . خدا او را رها نمی کند . ولی وقتی من یک کاری میکنم که دشمنان خدا لذت ببرند ، خدا هیچ گاه به من نشاط وامید نمی دهد .
منبع: باشگاه خبرنگاران،
راه کنترل غضب
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1394
آدم که عصبانی می شود
نه خدا سرش میشود،
نه دین و نه عقل؛
هر کاری که دلش بخواهد میکند.
بعد که عقلش سر جایش آمد پشیمان می شود[1].
در حالت غضب نه باید حرف زد و نه باید کاری کرد. چون حرف بزنیم گناه میکنیم و اگر کاری هم بکنیم گناه میشود. وقتی غضب از بین رفت آن وقت آدم باید آرام حرفش را بزند. در حال غضب هیچ کاری نباید کرد. چون غضب پرده ضخیمی مقابل عقل و دین و خداست. آدم در آن حال نمیفهمد که خدا چه گفته است، عقل چه گفته است؛ آن چیزی که میخواهد را می گوید، آن هم دیگر پدرِ آن ذخائر معنوی را در می آورد! لذا در حال غضب فقط سکوت توصیه شده است؛ هیچ حرفی هم نباید بزنیم، محلی هم که در آنجا عصبانی شدهایم را ترک کنیم؛ آرام که گرفتیم بعد بیاییم و حرف بزنیم. ولی در آن حالِ غضب اگر یکی به دو کردیم، حتماً در آن گناه خواهد بود :
فحش، بی حرمتی، تهمت و… در آن است. آدم تا خلاص نشود و راحت نشود، رها نمی کند! هر چیز از دستش بر بیاید! تیر، تفنگ، چوب، سنگ، همه را در آن جا مصرف میکند. غضب این طور است، جلوی عقل و دین را میگیرد.
درس اخلاق استاد اخلاق و معرفت حضرت آیت الله خوشوقت اعلی الله مقامه مدرسه علمیه حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه13/08/1389
سر سلسله متّقین
نوشته شده توسطرحیمی 15ام مهر, 1394سرسلسله اهل تقوا حضرات معصومين عليهم الصلاة و السلام هستند.
خدا نسبت به آنها زیاد اظهار علاقه و محبت ميكند و این به خاطر چمدان عصمتشان است.
آنها ذرهاي با فرمان خدا مخالفت نميكنند؛ حتي جايي كه خطر جاني داشته باشد، ميروند و اين بسیار ارزشمند است. ولي بعضي سعي ميكنند به خطر نزديك نشوند، و لو فرمان خدا باشد فرار میکنند. آنها جايي كه منفعت داشته باشد هستند، اما آنجا كه احساس ميكنند ضرر مادي و مالي دارد، فرار ميكنند. اين نوع عمل، ارزشی ندارد و لذا خدا براي چنین کسانی اهميتي قائل نشده است؛ ولي براي حضرات معصومین علیهم السلام بسیار ارزش قائل شده است. اگر منابع را مرور كنيد، ميفهميد خدا در كجا به فكر و ياد معصومین بوده، از آنها تجليل كرده، آنها را تعظيم كرده و به مردم گفته: «اینها را دوست داشته باشيد و به حرفشان گوش دهيد.»
مجموعه بیانات معلم اخلاق و معرفت حضرت آیت الله خوشوقت ره در کتاب طریق بندگی صفحه66
گفتم: رهبرم هرچه بگوید، درست است.
نوشته شده توسطرحیمی 12ام مهر, 1394واکنش «مهدی طحانیان»، کوچک ترین اسیر ایرانی در عراق به خبرنگار هندی
آزادة قهرمان «مهدی طحانیان» از شانزده سالگی، به مدت نه سال در اسارت حکومت بعثی عراق بود. شاید یادتان بیاید که آن روزها، فیلمی از یک مصاحبه با یک اسیر نوجوان پخش شد که به خاطر عدم رعایت حجاب توسط خانم خبرنگار خارجی، از انجام مصاحبه خودداری و او را مجبور به رعایت حجاب نمود.
□
با توجه به سن و سال کمی که داشتم، در کانون توجه عراقی ها قرار گرفتم. تمام نیروهای عراقی دور ما حلقه زده بودند. بیست نفر بودیم و برخی از اسیران مجروح بودند، به خاطر رسیدگی نکردن بعثی ها، همان شب اول شهید شدند. اسیرهای کم سن و سال را به خط مقدم می بردند تا از آن ها استفادة تبلیغاتی کنند. ما را پشت ماشین تویوتا نشان نیروهایشان می دادند و می گفتند: «همة نیروهای ایرانی مثل این ها کوچک و کم سن و سال هستند.»
البته ما هم ساکت نمی نشستیم و کوتاه نمی آمدیم، به همین خاطر ما را به یک کاتیوشا بستند و بدون این که اجازه داشته باشیم گوشمان را بگیریم، چهل تیر کاتیوشا شلیک کردند.
اولین خبرنگاری که به آسایشگاه ما آمد، یک زن هندی به نام «ناصره» بود. اول سراغ من آمد، ولی من با او صحبت نکردم و گفتم: «تا حجاب را رعایت نکنی، با تو صحبت نمی کنم.»
او گفت: «من به جای خواهر تو هستم.»
ولی من قبول نکردم. یک روسری از توی کیفش درآورد و گفت: «من این روسری را گذاشته بودم برای وقتی که می خواهم ایران بروم و با مقامات ایرانی مصاحبه کنم، ولی حالا از آن استفاده می کنم.»
اولین سؤالش خیلی سیاسی بود. او گفت: «آقای صدام بسیار بشردوست است و خیلی دلش به حال شما نوجوانان ایرانی می سوزد. او سعی کرده شما را به ایران تحویل بدهد، اما کشور شما قبول نکرده است. حتی رهبر شما گفته است که این بچه ها ایرانی نیستند، رهبر ایران منکر شما شده است. آیا این درست است که مقامات ایرانی چنین رفتاری با شما بکنند؟»
من با توکّل به خدا گفتم: «اول این که، این سؤال شما سیاسی است و دوم این که من نمی دانم که رهبر ما چنین حرفی زده است، ولی اگر هم گفته باشد، اشکال ندارد. ایشان رهبر ما هستند و هرچه بگویند، درست است.»
با جواب من، سرگرد عراقی سخت عصبانی شد و گفت: «مهدی! پدر تو را می سوزانم، تو را فلج می کنم. آن قدر این جا نگهت می دارم تا موهای سرت سفید بشود و پیرمرد بشوی. تو را به بغداد می فرستم و آن جا بی چاره ات می کنند.»
آن زن خبرنگار گفت: «من این فیلم را می برم و به آقای خمینی نشان می دهم تا بداند چه بسیجی هایی دارد!»
ما می دانستیم که این فیلم ها از در اردوگاه بیرون نخواهد رفت، ولی نمی دانم این خبرنگار، چه گونه فیلم را از اردوگاه بیرون برد.
این فیلم از تلویزیون فرانسه پخش شد و دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه آن را به ایران منتقل کردند که شما آن را از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران دیدید.
منبع: مجله امتداد - بهمن 1389 - شماره 60
راههای برونرفت از خطورات شیطانی/ چرا گاهی احساس افسردگی میکنیم!
نوشته شده توسطرحیمی 29ام شهریور, 1394در درس اخلاق آیتالله قرهی عنوان شد
ابن عباس میگوید: به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کردم: آقا! گاهی انسان ناخودآگاه احساس افسردگی و پژمردگی میکند، علتش چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی نتوانستی نفس و ذهن خودت را کنترل کنی، تو در تزلّل افکار و در پژمردگی حال قرار میگیری.
آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «راههای کنترل خطورات نفسانی و شیطانی» پرداخت که در ادامه میآید:
تصوّر این که خواطر نفسانی، اثرگذار نیست؛ وسوسه شیطان است!
توفیق الهی برای بندگان، این است که بتوانند خواطر نفسانی و شیطانی را کنترل کنند و خواطر ربّانی و الهی را در وجود خود، رشد بدهند.
یکی از توفیقات بزرگ پروردگار عالم به انسان، شناخت او نسبت به نفس خودش است. اگر جدّاً انسان، نفس و حالاتش را شناخت و متوجّه شد که خواطر نفسانی و شیطانی، اسّ و اساس انحراف بشر است، تمام مشکلات حل خواهد شد.
لذا تمام مشکل این است که انسان باور ندارد که اگر خطورات ذهنی خود (خطورات نفسانی و شیطانی) را شناخت و توفیق کنترل را داشت، به آن مقام حقیقی انسان بما هو انسان میرسد.
اتّفاقاً یکی از وسوسههای شیطان، این است: خواطر نفسانی، اثرگذار نیست، که این یک نکته مهم است. لذا انسان تصوّر میکند فقط عمل، مهم است. گرچه واقعاً عمل، مهم است، امّا مقدّمه عمل، همین خواطر نفسانی و شیطانی است.
کما این که مقدّمه عمل صالح و رسیدن به اوج و قرب الی الله، گاهی یک لحظه تفکّر و یا یک لحظه خطورات ربّانی است. وقتی این خطورات به ذهن ورود پیدا کرد و بعد این خطورات، انسان را احاطه کرد، مدام اعمال صالح از او دیده میشود.
لذا گاهی انسان میبیند اعمال صالحی از او سر میزند که بعدها باورش برای خود او هم خیلی مشکل است که من بودم؟! گرچه توفیق از ناحیه خداست، «وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّه». امّا اولیاء خدا میفرمایند: این، نقش ارتباط خاطر ربّانی و الهی برای انسان است.
عاقبت حب و دوستی با دنیا
نوشته شده توسطرحیمی 10ام شهریور, 1394
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا(الأعلي/16)
ليکن [شما] زندگي دنيا را بر ميگزينيد
مسلّما برای افراد مؤ من این محاسبه قرآنی که در آیات فوق آمده در مقایسه دنیا با آخرت که می فرماید:
وَالْآخِرَةُ خَيرٌ وَأَبْقَى(الأعلي/17)
با آنکه [جهان] آخرت نيکوتر و پايدارتر است
کاملا روشن است، اما با این حال چگونه انسان مؤ من در بسیاری از اوقات این علم و آگاهی خود را زیر پا می گذارد و آلوده گناهان و جرائمی می شود؟!
پـاسـخ ایـن سـؤ ال یـک جمله است، و آن غلبه شهوات بر وجود انسان، و سرچشمه غلبه شهوات نیز حب دنیا است.
حب دنیا اعم از حب مال، مقام، شهوت جنسی، تفوُّق طلبی، برتری جویی، تن پروری، انـتـقـام جـویـی، و مـانـنـد ایـنـها، گاه چنان طوفانی در روح انسان ایجاد می کند که تمام مـعـلومـات او را بـر بـاد می دهد، و حتی گاه حس تشخیص او را از میان می برد، و در نتیجه حیات دنیا بر آخرت مقدم می دارد.
اعطای روزی از جانب خداوند متعال (2)
نوشته شده توسطرحیمی 8ام شهریور, 1394کار و زندگی انسان را خداوند باید درست کند؛
کار را باید خداوند جور کند.
سهراه امین حضور جایی است که خانهی امین الدوله وزیر مظفرالدین شاه در آن قرار دارد. زمانی که امین الدوله با خَدَم و حَشَم از آنجا عبور میکرده، گاهی فقرا در کنار درب خانهاش جمع میشدند و از وی چیزی درخواست میکردند. روزی قبل از آنکه از خانه خارج شود، میشنود که دو فقیر در حال بحث با یکدیگرند. یکی میگوید که کار ما اینقدر خراب است که باید کارمان را خدا درست کند. دیگری میگفت: نه؛ امین الدوله که از خانه بیرون بیاید، کارمان را درست میکند. کار را باید امین الدوله درست کند.
امین الدوله این گفتوگو را شنید و قبل از اینکه از خانه بیرون بیاید، به نوکران خود دستور داد که دو مرغ را ذبح کنند.[1] امین الدوله دستور میدهد که دو مرغ بکشند و داخل دل یکی از این مرغها یک اشرفی، که مثلاً معادل یک سکهی بهار آزادی امروز است، بگذارند؛ مرغی که اشرفی دارد را به فقیری بدهند که گفته کار را باید امین الدوله درست کند و مرغ شکمخالی را به فقیر دوم بدهند. نوکران امین الدوله نیز دقیقاً همین دستور را عمل کردند.
کمی گذشت و امین الدوله از درب خارج شد. دید همان کسی که میگفت باید امین الدوله کار را درست کند، هنوز ایستاده است. با خودش گفت: این آدم پرطمع است و باید او را شلاق بزنیم. یک مرغ با یک اشرفی گرفته، امّا هنوز اینجا مانده؛ آن یکی فقط یک مرغ گرفته و رفته!
وقتی خواستند او را تأدیب کنند، امین الدوله از او پرسید:
یک اشرفی برایت کافی نبود؟!
مرد گفت: کسی به من اشرفی نداده است. یک مرغ به من دادند من هم دلدرد داشتم و میل به غذا نداشتم. با خودم گفتم چرا این مرغ را نگه دارم؟ از رفیقم پرسیدم که این مرغ را چند میخری؟ او گفت: یک قران.
من هم مرغ را به او فروختم. همانجا امین الدوله گفت:
پس حرف درست را رفیقت زد؛ کار را باید خدا درست کند، امین الدوله و غیر او هیچ کارهاند!
اگر چیزی روزی شما نباشد، تا دم دهانتان میآید ولی جای دیگر میرود. حیله و کلک فایده ندارد؛ هیچ کاری نمیتوان کرد. تا وقتی سر شلنگ لوله باز نشود، باز کردن شیر آب فایده ندارد؛ چون آبی در لوله نیست.
[1] . آن زمان مرغ خوردن عنوانی داشت و مردم به راحتی مرغ نمیخوردند.
منبع: برگرفته از maemaeen.ir
بینیازی بدون داشتن مال/حکایتی از مرحوم آیت الله قمی(ره)
نوشته شده توسطرحیمی 8ام شهریور, 1394امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود:
مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ وَ الْعِزَّ بِلَا عَشِیرَةٍ وَ الطَّاعَةَ بِلَا سُلْطَانٍ فَلْیَخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَتِهِ فَإِنَّهُ وَاجِدٌ ذَلِکَ کُلَّه [1].
اگر کسی غنا و ثروتی که وابسته به مال و عزتی که وابسته به خاندان و طایفه نباشد میخواهد، از زیر پرچم معصیت خدا که اطاعات شیطان است خارج شود و زیر پرچم اطاعت خدا برود.
اگر اهل طاعت خدا شوی، حتی اگر ذرهای پول نداشته باشی، احساس میکنی که ثروتمندی.
خَیْرَ الْغِنَى غِنَى النَّفْس [2].
کسی که غنای نفس داشته باشد، پیشنهاد مال حرام را نیز نمیپذیرد و آن را رها میکند.
خداوند مرحوم آیة الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی قمی را رحمت کند. ایشان که بسیار با تقوا بود، چند ماهی پیش از مرحوم آقای بروجردی(ره) مرجعیت شیعه را عهدهدار شد. از وقتی مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی فوت کرد، در نجف میدیدند که آقای قمی بسیار به حرم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مشرف میشود و بالا سر حضرت نماز حضرت جعفر طیار میخواند.
از ایشان پرسیدند: آقا چه میکنید؟
ایشان پاسخ داد: میآیم نماز حضرت جعفر میخوانم که خدا مرگ مرا زودتر برساند!
چون مسئولیت مرجعیت سنگین است و من نه در خودم میبینم که آن را نپذیرم و نه آن را تحمل کنم؛ لذا از خدا میخواهم که زودتر مرا از این دنیا ببرد و بعد از سه ماه نیز از دنیا رفت.
این بزرگوار که آدم بسیار خوشمشربی بوده، یک بار در صحبتی گفته بوده که من تا 50 هزار تومان تقوا دارم! [3]
پرسیدند: آقا این جمله یعنی چه؟
ایشان فرموده بود: زمانی میان دو خان ثروتمند بر سر ملک بزرگی نزاعی درگرفت. آنها برای حل دعوا نزد من آمدند [4].
هر کدام مدارک خود را آوردند و صحبت کردند. بنا شد من آن روز بررسی کنم و فردای آن روز حکم را صادر کنم. اواخر شب بود که کسی در زد و من در تاریکی دم در آمدم. کسی که چهرهاش را در تاریکی نشناختم، بستهی بزرگی را از لای در داخل خانه گذاشت و گفت: این 50 هزار تومان پول را فلانی که ـ یکی از طرفین دعوا بود ـ داده و گفته این آجیل بچههای حاج آقا حسین قمی است!
حاج آقا حسین قمی بسیار عیالوار بود و تحت فشار مالی زندگی میکرد. حاج آقا حسین که فهمیده بود این پول رشوه است، کیسه را از لای در بیرون انداخته و گفته بود: بچههای من آجیل نمیخورند!
این غنا و بینیازی وابسته به مال نیست. مرحوم آقای قمی هم بلد بود که برای گرفتن آن پول توجیه بیاورد. میتوانست مثل روزگار ما بگوید این رشوه نیست،
پول چایی است!
هدیه است!
حتی می شد آن را بابت رد مظالم استفاده کند. میتوانست بگوید این پولدارها معمولاً اهل خمس و سهم امام نیستند و این پول را به جای سهم امامهایی که او نداده بردارد! اینها توجیهاتی است که ممکن است عوام آنها را موجه بدانند ولی فقیه میداند که این توضیحات باطل و بیفایده است!
اگر کسی میخواهد غنایی غیر وابسته به مال و ثروت و عزتی غیر وابسته به دیگران داشته باشد، باید زیر پرچم طاعت خدا ساکن شود.
[1]. مجموعه ورام، ج 1، ص 51.
[2]. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 402.
[3]. 50 هزار تومان در آن زمان بسیار ارزشمند بوده است. اگر در نجف بپرسید کوچهی 100 تومانیها کجاست، به شما نشان خواهند داد و ویژگی افراد ساکن در آن کوچه این بوده که 100 تومان پول داشتهاند!
[4]. تا زمان رضاخان، عدلیه و دادگستری رسمی وجود نداشته و مردم با مراجعه به فقها نزاع خود را حل و فصل مینمودند. قضاوت مجتهد برای دستگاه حکومتی نیز معتبر بوده است.
منبع: maemaeen.ir