موضوع: "نکات اخلاقی"

نکته هایی پیرامون تربیت فرزند

نوشته شده توسطرحیمی 19ام خرداد, 1394

لزوم برقراری ارتباط عاطفی و دوستانه با فرزندان

برقراری رابطه صحیح با فرزند، یکی از مهم ترین و اثربخش ترین عوامل تعلیم و تربیت او به شمار می آید. تأثیرپذیری شخص از جامعه، از سنین خردسالی آغاز می شود و این فرآیند تا واپسین لحظه های زندگی ادامه می یابد. بدین ترتیب، جایگاه مهم تعلیم و تربیت آشکار می شود. تاکنون از سوی صاحب نظران علوم تربیتی، روان شناسی و جامعه شناسی، تعریف های گوناگونی از تعلیم و تربیت ارائه شده است که برای نمونه یکی از آنها را بیان می کنیم:

مجموعه تلاش ها، فرصت ها، امکانات، اقدامات و برنامه ها، از بدو انعقاد نطفه تا واپسین دم حیات، برای شکوفاسازی توان های بالقوه فرد، به طور همه جانبه تا رسیدن به حداکثر ظرفیت.

با توجه به این تعریف، می توان دریافت که برای ایجاد رابطه مناسب با کودک و نوجوان، لازم است پدران، مادران، مربیان و معلمان مطالب مهمی را سرلوحه کار تربیتی خویش قرار دهند تا آینده سازان کشور، در محیطی امن و دوستانه رشد کنند و فرصت مناسبی برای شکوفایی استعدادهای بالقوه خود داشته باشند.

بدیهی است که تلاش و اهتمام جدی برای به فعلیت رساندن استعدادهای فرزندان این آب و خاک و ایجاد بستری مناسب برای بهداشت و سلامت روانی آنان، از وظایف عمده تمام کسانی است که به نوعی در امر تعلیم و تربیت مسئولند.
پیام متن:

1. اهمیت وجود رابطه عاطفی مناسب بین فرزندان و والدین.

2. تأکید بر حفظ بهداشت روانی فرزندان.

انتخاب نام نیکو

در نظام آفرینش، هر موجودی با نامی شناخته می شود و در این میان، انسان با عنوان اشرف مخلوقات معرفی شده است. در حقیقت، نام تا حدودی نماینده هویت انسان است. امروزه در برخی علم ها مانند روان شناسی، جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی، به مسئله نام توجه فراوانی شده است.

ادامه »

رسیدن به آرزوها

نوشته شده توسطرحیمی 17ام خرداد, 1394

سه درخت، روی تپّه ای، با هم صحبت می کردند و از آرزوهایشان برای هم می گفتند. درخت اوّل گفت: من آرزو می کنم که روزی، به صندوقچه زیبایی تبدیل شوم که داخل آن را با طلا و جواهر، پر کنند».

درخت دوم گفت: من آرزو می کنم که روزی، به کشتی بزرگی تبدیل شوم. آن موقع، می توانم پادشاهان را روی آب ها حمل کنم و از جایی به جای دیگر برسانم و همه آنها می توانند داخل آن کشتی، احساس آرامش کنند؛ زیرا چوب تنه من، خیلی محکم است».

درخت سوم گفت: من دوست دارم آن قدر رشد کنم تا بلندترین درخت جنگل شوم و زمانی که مردم، شاخه های مرا می بینند، به عظمت آفریده های خدا پی ببرند. آن موقع، احساس می کنم که به خدا خیلی نزدیک شده ام و آن، آرزوی من است».

چند سال گذشت. روزی، چند هیزم شکن به جنگل آمدند و نزدیک آن سه درخت رفتند. یکی از هیزم شکنان، به درخت اوّل نزدیک شد و گفت: چون این درختْ محکم است، من آن را می برم و به یک نجّار می فروشم».

درخت اوّل، خوش حال شد؛ زیرا فکر می کرد که نجّار از چوب آن، یک صندوقچه زیبا می سازد و آن را به شخص ثروتمندی می فروشد.

هیزم شکن دیگر، به درخت دوم نزدیک شد و گفت: چوب این درخت نیز محکم است و شاید بتوانم آن را به کارخانه کشتی سازی بفروشم».

درخت دوم نیز وقتی حرف های هیزم شکن را شنید، خوش حال شد؛ زیرا او هم فکر می کرد که حتماً به یک کشتی زیبایی که آرزویش بود، تبدیل می شود.

هیزم شکن سوم هم نزدیک درخت سوم رفت. درخت، ترسیده بود؛ چون اگر آن را می بریدند، دیگر به آرزویی که داشت، نمی رسید.

هیزم شکن ها، درخت ها را بریدند. درخت اوّل، به نجّار فروخته شد و نجّار، از آن، یک صندقچه زیبا درست کرد و لباس هایش را درون آن قرار داد و این چیزی نبود که درخت اوّل، آرزو کرده بود. درخت دوم، به کارخانه کشتی سازی برده شد و از چوب آن، یک قایق کوچک ساخته شد و به یک ماهیگیر فروخته شد. این هم چیزی نبود که درخت دوم، آرزو کرده بود. درخت سوم، به چیزی تبدیل نشد و در گوشه انبار خانه هیزم شکن مانده بود.

روزها بعد… یک آقای ثروتمند، به خانه نجّار آمد. وقتی صندوقچه زیبای او را دید، گفت: صندوق خوبی برای نگهداری طلا و جواهرات من است». نجّار، صندوقچه را به او هدیه کرد.

روزی پادشاه و پسرش به ساحل دریا رفته بودند که ماهیگیر و قایق او را دیدند و از او خواستند تا سوار قایق او شوند و به دریا بروند.

درخت اوّل و دوم، به آرزوهای خود رسیدند. درخت اوّل، پر از طلا و جواهر شد و درخت دوم نیز پادشاه را سوار کرد و روی آب ها گرداند؛ امّا درخت سوم، در خانه هیزم شکن مانده بود، تا این که روزی هیزم شکن، صدای پدر و مادری را شنید که فریاد می زدند: کمک! کمک! پسرمان غرق شد».

هیزم شکن، تنه درخت را برد و داخل آب انداخت تا پسر، به کمک آن، نجات پیدا کند.

پسر، به تنه درخت چسبید و جانش نجات یافت.

تنه درخت سوم، زمانی که دید آن پدر و مادر، پسرشان را در آغوش گرفته اند و خدا را شکر می کنند، خوش حال شد و احساس کرد که به آرزویی که داشت، رسیده و خودش را به خدا نزدیک تر کرده است.

خیلی وقت ها خداوند انسان ها را به آرزوها یشان می رساند

ا ما از راهی که مصلحت آنها ست.

نه از آن مسیری که فکر می کنند یا در ذهن خود دارند ،

فقط باید به خداوند ایمان داشت.

دفتر امور مشاوره و خانواده - معاونت تهذیب

عوامل مؤثر بر اجابت دعا بخش دوم

نوشته شده توسطرحیمی 16ام خرداد, 1394

پيغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روايتي فرمودند:

«من قال ‌الحمدلله رب‌العالمين أربع مرات قال‌الله عزوجل سل تعطه». الدعاء للطبراني/1/491 جزء‌الثامن؛

يعني هركه چهار مرتبه بگويد «الحمدلله رب‌العاالمين» خدا به او مي‏فرمايد:بخواه، تا به تو عطا شود!

با اين روايت در باب آداب دعا يك دري باز ميشود که ما بحث‏هاي مفصلي در اين‌جا داريم؛ يک بحث در باب اين‌که در باب دعا، چه صفاتي از …

 چهار مرتبه«الحمدلله رب‌العالمين» گفتن

پيغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روايتي فرمودند: «من قال ‌الحمدلله رب‌العالمين أربع مرات قال‌الله عزوجل سل تعطه». الدعاء للطبراني/1/491 جزء‌الثامن؛ يعني هركه چهار مرتبه بگويد «الحمدلله رب‌العاالمين» خدا به او مي‏فرمايد بخواه، تا به تو عطا شود! با اين روايت در باب آداب دعا يك دري باز ميشود که ما بحث‏هاي مفصلي در اين‌جا داريم؛ يک بحث در باب اين‌که در باب دعا، چه صفاتي از صفات‌الله‌تعالي را انسان مطرح کند.

ادامه »

هدیه­ ای از طرف خدا

نوشته شده توسطرحیمی 11ام خرداد, 1394

درویشی، مقداری طناب داشت. آن را به بازار برد و به یک درهم فروخت. می­خواست با آن یک درهم، برای بچه­ های خود غذایی تهیه کند. به طرف بازار که می­رفت، دو نفر را دید که با هم جر و بحث می­کردند و کم­کم کارشان به دعوا کشید. مرد درویش از اطرافیان پرسید: «چرا آنان به سر و کله­ ی هم می­زنند؟»

گفتند: «این مرد، یک درهم به آن یکی بدهکار است. طلبکار به او مهلت نمی­دهد و می­خواهد به زندان اش بیندازد.»

درویش، یک درهم را به مرد طلبکار داد و دست­خالی به خانه برگشت. وقتی به خانه رسید، به زن و بچه­ های خود گفت:

«طناب را فروختم و یک درهم گرفتم، آما در راه خدا خرج کردم.»

درویش، خانه را گشت و گلیم کهنه­­ ای پیدا کرد: آن را به بازار برد تا بفروشد.

همه جای بازار را به دنبال مشتری گشت اما خریداری پیدا نکرد. خسته و نگران به طرف خانه به راه افتاد.

آن روز، صیادی یک ماهی صید کرده بود و می­خواست آن را بفروشد اما هیچ­کس ماهی را نمی­خرید.

مرد درویش و صیاد در بازار به هم رسیدند و از حال هم با خبر شدند. صیاد به درویش گفت:

«بیا با هم معامله ­ای بکنیم. تو گلیم را به من بده، من هم ماهی را به تو می­دهم.»

درویش قبول کرد و ماهی را به خانه برد و مشغول پاک کردن آن شد تا غذایی درست کند. وقتی شکم ماهی را پاره کرد، ناگهان مرواریدی درشت و نورانی از داخل آن بیرون آمد.

درویش فهمید که آن مروارید، هدیه­ای از طرف خداست. با خوشحالی، آن را به بازار برد تا بفروشد اما هیچ­کس نتوانست قیمتی روی آن بگذارد. سرانجام کسی پیدا شد و مروارید را با 100 هزار دینار طلا از او خرید. درویش، سکه­های طلا را به بار الاغی کرد و به طرف خانه رفت. چیزی نگذشت که درویش دیگری در خانه­ی او را زد وگفت: «در راه خدا چیزی بدهید.»

درویش با خود گفت: «شاید این دوریش هم حال و روزش مانند حال و روز دیروز خودم باشد. این بود که او را صدا زد و گفت: «برادر، نصف این پول­ها مال تو. برو و هر چه زودتر، کسی را بیاور تا بتوانی سکه­ های طلا را ببری.»
درویش گفت: «من نیازی به پول ندارم. من فرستاده­ی خداوندی هستم که می­گوید هر کس یک درهم در راه من خرج کند، من صد هزار درهم از خزانه­ی غیب به او پاداش می­دهم. بدان که خداوند، کار خیر هیچ­کس را بدون پاداش نمی­گذارد.»

منبع: اداره کل مشاوره معاونت تهذیب

خدا را یاری کنید تا خدا هم شما را یاری کند!

نوشته شده توسطرحیمی 11ام خرداد, 1394

آیت‌الله بهاءالدینی (ره):تمام وفای به عهد‌ها و وعد و وعیدهای خداوند، جنبه‌ی جزایی دارد. مثلاً خداوند به مؤمنین و کسانی که عمل صالح انجام داده‌اند وعده مغفرت و اجر عظیم داده است:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا(الفتح/29)
خدا به کساني از آنان که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند آمرزش و پاداش بزرگي وعده داده‏است.

عذاب الیم هم مال طبقه‌ی کفار است: 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يؤْمِنُونَ(البقرة/6)خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(البقرة/7)
در حقيقت کساني که کفر ورزيدند چه بيمشان دهي چه بيمشان ندهي بر ايشان يکسان است [آنها] نخواهند گرويد. خداوند بر دلهاي آنان و بر شنوايي ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده‏اي است و آنان را عذابي دردناک است.

همه‌ی اینها جنبه‌ی جزایی دارد،‌ یعنی شما تا حرکت نکنید جزایی نیست. شما اگر نصرت خدا را بخواهید جز این که رو به خدا بروید، خبری نیست. یقین بدانید.1

نصرت خدا هم مراتب دارد. گاهی به جمیع جهات خدا را نصرت می‌‌کنید، خدا هم به جمیع جهات شما را یاری می‌کند. این که بگویید:

خدایا ما را یاری کن! بعد هم کارهای خود را بکنیم،

می‌گوید: خبری نیست. تو باید خدا را نصرت کنی، تا خدا هم تو را یاری کند.2

این طور نیست که کلاه سر خدا برود.

بگویی: شما ما را یاری کن تا ما بعداً تو را یاری کنیم.

خدا به اندازه‌ای که شما یاری کردی کمک می‌کند:

يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ينْصُرْكُمْ وَيثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ(محمد/7)
اي کساني که ايمان آورده‏ايد اگر خدا را ياري کنيد ياريتان مي‏کند و گامهايتان را استوار مي‏دارد

 در دستگاه خدا نمی‌توان حقه‌بازی، کرد. حقه‌بازی، مال بازار است. باید ابراهیم آماده برای آتش شود تا خدا آتش را «برد و سلام» کند. اگر به مخلوق التماس کند، به زید التماس کند، از «برد و سلام» خبری نیست. کسی که همه یاری‌ها را از خدا دید، قهراً مؤمن به خدا می‌شود.3

پیامبر خدا یک روز گرفتار اهل مکه می‌گفتند: نباید در مکه صدای پیامبر بلند شود. ولی صدای پیامبر خدا در تمام جهان بلند شد. این کار را چه کسی غیر از دستگاه خدا کرد:  وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ(الشرح/4) مراتب ایمان هم از این جا استفاده می‌شود. کسی که به حسب دست و زبان و قلب و اقتصاد و همه امور، خدا را نصرت کند ایمانش غیر ایمان کسی است که در یک جهت خدا را یاری کرده است.

شما می‌گویید: ما که نفهمیدیم! نکرده‌اید که بفهمید. تا نصرت خدا نکنید، فایده‌ای ندارد. اگر در اقتصاد گرفتار هستی، با دعا کار اصلاح نمی‌شود. برای خدا قدم بردار، اگر یاری خدا را ندیدی، آن وقت اشکال کن. با تنبلی، خدا انسان را یاری نمی‌کند. اگر برای خدا کاری کردی، جزا هم دارد.4

1- سلوک معنوی، ص 43 - 44

2- سلوک معنوی، ص 44

3- سلوک معنوی، ص 45

4- سلوک معنوی، ص45

منبع : معاونت تهذیب

فضای مجازی هم محضرخداست !

نوشته شده توسطرحیمی 9ام خرداد, 1394

«ذکر» به چه معناست/ آیا فقط با زبان می‌توان ذکر خدا را گفت؟

نوشته شده توسطرحیمی 5ام خرداد, 1394

 

گاهی یک فعل از آن جهت که یادآور خداست ذکر نامیده می‌شود گر چه آن فعل با دست یا پا یا سایر اعضا انجام شده باشد؛ چراکه ذکر به معنای یاد خداست و اختصاص به قلب ندارد.

 

واژه «عبادت» در اصل به نظر بسیارى از واژه شناسان به معناى «خضوع» است و طبرى در تفسیر «جامع البیان» مى‌گوید: اصل عبودیت که به نظر او شامل عبادت نیز مى‌شود، نزد همه عرب به معناى ذلت و خاکسارى است.

آگاهی عمیق و بصیرت و اندیشه در دین، رمز ارزشمندی کارها و عبادات است و بدون آن عمل، فاقد ارزش لازم است لذا یکی از مواردی که می‌تواند ما را در انجام عبادت، راغب کند پی‌بردن به حکمت عبادات است.

آیت‌الله جوادی آملی از جمله کسانی است که به طور مفصل درباره حکمت و فلسفه اعمال عبادی دین مبین اسلام سخن گفته است. آنچه در ادامه می‌خوانید به بیان «ذکر و انواع آن» می‌پردازد که برگرفته از بیانات این عالم فرزانه است.

عبادت خداوند که در چهره‌های گونه‌گون تجلی می‌کند، در صورت «ذکر» نیز به عنوان خاص ظهور دارد به طوری که ذکر خدای سبحان از بارزترین مصادیق پرستش اوست.

ادامه »

بالاترین ذکر (فیلم منتشر نشده از آیت‌الله بهجت ره) + دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 5ام خرداد, 1394

 

مراجعه‌کننده: می‌خواهیم برویم اصفهان،‌ یک ذکری یک دعایی یادمان بدهید.

آقا: اصفهان یا مازندران یا خراسان، فرق نمی‌کند. بالاترین ذکر، همین ذکری است که عرض می‌کنم: نیت بکند که اگر خدا به او صد سال عمر داد، یک دفعه عالماً عامداً مختاراً معصیت خدا را نکند. این بالاترین ذکر است. ذکر عملی است! اگر همه ما این ذکر را داشته باشیم، همه ما با فضل خدا اهل بهشتیم، اگر این ذکرمان دوام داشته باشد. دوامش هم [به این است که] اگر حدوث داشته باشد، دوام دارد. چرا؟! به جهت اینکه لطف خدا بیشتر است؛ «من تقرب الیّ شبراً تقربتُ الیه باعاً؛ هر که وجبی به من نزدیک شود؛ یک باع[1] به او نزدیک می‌شوم». خدا بیشتر می‌خواهد که بنده نزدیک او برود، از اینکه بنده بخواهد دوست داشته باشد نزدیک خدا برود، که نمی‌داند نزدیک خدا چه می‌شود و چه هست و چی می‌بیند. بهشت می‌بیند؛ همیشه.

دانلود کلیپ MB 6.08

[1]. باع: اندازه دو دست که از هم گشوده باشد.

 منبع: مرکز نشر آثار آیت الله بهجت (ره)

 

چرا ایوب علیه السلام گرفتار شد؟

نوشته شده توسطرحیمی 28ام اردیبهشت, 1394

زندگی پر ماجرای ایوب و مقام صبرش

سخن از ایوب است او که الگوی صبر و استقامت می باشد، تا به مسلمانان آنروز و امروز و فردا درس مقاومت در برابر مشکلات و ناراحتیهای زندگی دهد، و به پایمردی دعوت کند، و عاقبت محمود این صبر را روشن سازد.

ایوب پیامبری است که پیامبر بزرگ ما موظف گردید سرگذشت او را به یاد آورد، و برای مسلمانان بازگو کند تا از مشکلات طاقت فرسا نهراسند، از لطف و رحمت خدا هرگز مأیوس نشوند.1

قرآن در این زمینه می فرماید:«  وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِي الشَّيطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»(ص/41)

«بنده ی ما ایوب را به یاد آور هنگامی که پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.»2

از این کلام الهی اولاً مقام والای ایوب در پیشگاه خدا به عنوان «بنده ی ما» به خوبی استفاده می شود، ثانیاً اشاره سربسته ای است به گرفتاریهای شدید و طاقت فرسا و درد و رنج فراوان ایوب.

شرح این ماجرا در قرآن نیامده، ولی در کتب معروف حدیث ماجرا به این صورت نقل شده است:

چرا ایوب گرفتار شد؟

کسی از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: بلائی که دامنگیر ایوب شد برای چه بود؟ (شاید فکر می کرد کار خلافی از او سرزده بود که خداوند او را مبتلا ساخت.)

امام علیه السلام در پاسخ او فرمود:

«ایوب به خاطر کفران نعمت گرفتار آن مصائب عظیم نشد، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود، زیرا شیطان به پیشگاه خدا عرضه داشت که اگر ایوب را شاکر می بینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او داده ای، مسلماً اگر این نعمتها از او گرفته شود او هرگز بنده ی شکر گزاری نخواهد بود!

خداوند برای اینکه اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگوئی برای جهانیان قرار دهد که به هنگام «نعمت» و «رنج» هر دو شاکر و صابر باشند به شیطان اجازه داد که دنیای او مسلّط گردد شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، و آفات و بلاها در مدت کوتاهی آنها را از میان برد، ولی نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت!

او از خدا خواست که این بار، بر بدن ایوب مسلط گردد، و آنچنان بیمار شود که از شدت درد و رنجوری به خود بپیچد و اسیر و زندانی بستر گردد.

این نیز از مقام شکر او چیزی نکاست.

ادامه »

نظر شیطان در مورد شیخ انصاری (ره)

نوشته شده توسطرحیمی 24ام اردیبهشت, 1394

تنها شیطان است که از آغاز تولد آدمی تا لحظه آخر عمر، دشمن سر سخت انسان می باشد و با امید بسیار سراغ همه می رود و هرچه افراد، ایمان قوی تری داشته باشند، شیطان در مقابله با آنها جدیت بیشتری دارد و راهی که کتاب حیات برای ما قرار داده است پناه بردن به خداوند باری تعالی است.

خداوند در قرآن مي فرمايد:

«وَإِمَّا ينْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(الأعراف/200)

و اگر از شيطان وسوسه ‏اي به تو رسد به خدا پناه ب ر زيرا که او شنواي داناست.

حکایت:

یکی از شاگردان شیخ انصاری(ره) می گوید:

زمانی که در نجف اشرف و نزد حضرت استاد (ره) به تحصیل مشغول بودم، شبی شیطان را در خواب دیدم که طناب های متعددی در دست داشت،

پرسیدم: این بندها برای چیست؟

پاسخ داد: اینها را به گردن مردم می اندازم و آنها را به سمت خویش می کشم و به دام می اندازم، هرکدام از این طناب ها برای یک شخص است، زنجیری را دیدم که خیلی ضخیم بود،گفتم این طناب ضخیم برای کیست؟

شیطان گفت: برای شیخ انصاری (ره) اتفاقا روز گذشته این زنجیر را به گردن شیخ مرتضی انداختم و او را از اتاقش تا وسط کوچه کشیدم، ولی علی رغم زحمات زیادم، شیخ خودش را از بند رها کرد و برگشت.

وقتی از خواب بیدار شدم، در تعبیر آن به فکر فرو رفتم. پیش خودم گفتم بهتر است که از خود استاد تعبیرش را بپرسم، از این رو به حضور ایشان رسیدم، خواب خود را که برای ایشان تعریف کردم

فرمودند: شیطان راست گفته است، زیرا آن ملعون می خواست مرا فریب دهد که به لطف خدا از دامش گریختم.

دیروز، من پول نداشتم، اتفاقاً چیزی در منزل لازم داشتیم، با خود گفتم یک ریال از پولی که در منزل به امانت نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش نرسیده است، به عنوان قرض برمی دارم و روزهای بعد ادا خواهم کرد. یک ریال برداشته و از منزل خارج شدم، همین که خواستم پول را خرج کنم، با خودم گفتم از کجا معلوم که بتوانم این قرض را ادا کنم؟ و در همین اندیشه و تردید بودم که تصمیم خود را گرفتم و به خداوند متعال پناه بردم، چیزی نخریدم و به خانه برگشتم و پول را سرجای خود گذاشتم.

جالب، قسمت آخر این رویای صادقه است که آن شخص گفت :

از شیطان پرسیدم طناب من کدام است ؟

نگاهى به من کرد و گفت : تو نیازی به طناب ندارى!1

کعبه دل مسکن شیطان مکن

پاک کن این خانه که جای خداست2

1. با اقتباس و ویراست از کتاب قلب قرآن

2. پروین اعتصامی

منبع:خبرگزاری حوزه