« «بیگانه پرستی» هنوز هم بین برخی وجود دارد/مصدق باور نمیکرد آمریکا به او خیانت میکند! | ایمان به غیب عامل والاتر شدن هدف » |
شیطانشناسى در قرآنحکیم
نوشته شده توسطرحیمی 29ام مرداد, 1395مقدّمه
از آنجا که انسان موجودى است ذاتاً طالب کمال نهایى و سعادت ابدى و همیشه در اندیشه شناخت کمال ابدى و نهایى و راههاى وصول به آن و نیز شناخت موانع نیل به آن و کیفیت برطرف کردن آنهاست و نیز از آنجا که شیطان را یکى از موانع مهم در راه نیل به کمال نهایى خود مىداند، همیشه سعى دارد تا این موجود پلید را به خوبى شناخته، راههاى مبارزه با او را نیز بشناسد و از اینرو، به لحاظ تاریخى، مسأله شیطان و کیفیت خلقت و فلسفه آفرینش او، برنامههاى او براى اغواى انسان و دامهاى گسترده و ابزار و وسایل اغواگرىاش، مسأله حزب شیطان و کیفیت مبارزه با آن و مسائل دیگرى از این قبیل همزاد انسان است. همیشه و در هر جا سخن از شیطان بوده، سؤالات متعددى نیز درباره او مطرح مىشده است.
آفرینش شیطان
از آیات متعدد قرآن استفاده مىشود که ماده اولیه شیطان[۱] «آتش» بوده است; مثلا، در آیهاى مىفرماید:
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَفَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (کهف/۵۰)
چنانکه ملاحظه مىشود، این آیه شریفه، ابلیس را از جنس جن مىداند (و جنس جن از نوعِ خاصی از آتش است.) ابلیس اسم خاص همان شیطانى است که اغواگر حضرت آدم -علیهالسلام- بود و خداى تعالى در قرآن گاهى با عنوان «ابلیس» و گاهى با عنوان «شیطان» از او تعبیر مىکند.[۲]
از سوى دیگر، آیاتى خلقت جن را از آتش مىداند:
«وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ» (حجر/۲۷)
«وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ» (الرحمن/۱۵)
خود شیطان هم خلقت خود را از آتش مىداند، آنجا که خداوند از او سؤال مىکند: چه چیزى مانع سجده کردن تو بر آدم شد، گفت:
«أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ» (ص/ ۷۶)
در جاى دیگر، مىگوید:
«أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا» (اسراء/۶۱)
اما اینکه منظور از «آتش» چه نوع آتشی بوده است، قرآن در همین حدّ فرموده:
«… مِن نَّارِ السَّمُومِ» (حجر/۲۷)
اما اینکه آن آتش، معمولى است یا آتش دیگرى شبیه این، از قرآن چیزى به دست نمىآید.
ممکن است گفته شود: اصل معناى جنّ ستر و پوشش است و از اینرو، به جنین هم «جنین» گفته مىشود; چرا که در پوشش رحم مادر قرار دارد و مستور است. جنیان را هم به دلیل مستور بودنشان «جنّ» گویند.
به بهشت و باغ نیز «جنّت» گویند; چون تحت پوشش شاخههاى درختان است. بر دیوانگى هم به دلیل مستور بودن عقل و شکوفا نبودن آن «جنون» اطلاق مىشود.
پس با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان گفت: ملائکه هم جن هستند; زیرا مستور از چشمها هستند و به صرف اینکه قرآن مىفرماید:
«کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (کهف/۵۰)
نمىتوان به وسیله آن اثبات کرد که ابلیس از فرشتگان نبوده; چرا که ممکن است به دلیل مستور بودن فرشتگان، بر ابلیس هم، که از آنها بوده جن اطلاق شده باشد.
اما چنین برداشتى خلاف ظاهر آیه شریفه است. علاوه بر آن، در هیچ آیهاى واژه «جن» بر ملائکه اطلاق نشده است، بلکه جن در قرآن نام طایفهاى از موجودات مکلّف است که معمولا در برابر «انس» قرار گرفته; مانند:
«یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَٰذَا» (انعام/۱۳۰)
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/۵۶)
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ» (اعراف/۱۷۹)
بنا به قول بعضى از مفسّران،[۳] گاهى هم «جن» در برابر فرشتگان قرار گرفته است; مانند:
«وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَهِ أَهَٰؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم ۖ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ» (سبا/۴۱)
از آنچه گفته شد، جواب این سخن هم که «شیطان نخست فرشته بود، ولى پس از امتناع از سجده بر آدم و تمرّد از امر الهى از درگاه احدیت رانده شد و به اضلال و اغواى خلق پرداخت»[۴] نیز روشن مىگردد.
آیا ابلیس از فرشتگان بود؟
ممکن است توهّم شود که ابلیس نیز فرشتهاى از فرشتگان الهى بوده; زیرا در بعضى از آیات مربوط به سجده فرشتگان بر آدم -علیهالسلام- و امتناع ابلیس از سجده بر آن حضرت، فرشتگان مستثنى منه و ابلیس مستثنى، قرار گرفته است.[۵] علاوه بر این، ابلیس هم نگفت من از فرشتگان نیستم تا سجده کنم وآنگهى، امام على -علیهالسلام- مىفرماید: «ما کان اللّه سبحانه لیدخل الجنه بشراً بامر اخرج به منها ملکاً»[۶]
جواب این توّهم: اولا، قرآن تصریح دارد که ابلیس از جن است درآنجا که مىفرماید:
«کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (کهف/۵۰)
ثانیاً، از آنجا که ابلیس مدت طولانى در بین فرشتگان بود، در زمره آنها درآمده بود، و اینکه قرآن مىفرماید:
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُواإِلَّا إِبْلِیسَ» مىتواند از همین مقوله باشد.
ثالثاً، آفرینش شیطان از آتش است، اما خلقت فرشتگان از نور.[۷]
رابعاً، قرآن تصریح دارد به اینکه فرشتگان نافرمانى خدا نمىکنند:
«لَّا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ» (تحریم/۶)
«لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (انبیاء/۲۷)
اما با وجود این، به تصریح قرآن، شیطان از فرمان خدا سرپیچى کرد:
«أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ» (بقره/۳۴)
«کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (کهف/۵۰)
«فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ» (طه/۱۱۶)
«إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ أَن یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ» (حجر/۳۱)
«إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ» (ص/۷۴)
«إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِیًّا» (مریم/۴۴)
خامساً، قرآن شیطان را داراى ذریّه مىداند، آنجا که مىفرماید:
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا» (کهف/۵۰)
اما چنین چیزى براى فرشتگان ثابت نشده است.
سادساً، قرآن مىفرماید: ملائکه براى کسانى که در زمین هستند از درگاه الهى طلب مغفرت و بخشش مىکنند:
«وَالْمَلَائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ» (شوری/۵) «وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (ذاریات/۱۸)
و در جاى دیگر مىفرماید:
«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَهً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ» (غافر/۷)
ولى در آیات متعددى، شیطان را دشمن آشکار انسان مىداند و انسان را از پىروى او برحذر مىدارد:
«إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» (یوسف/۵)
«أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ ۚ» (کهف/۵۰)[۸]
فلسفه آفرینش شیطان
چرا خداوند شیطان را آفرید تا هم آدم -علیهالسلام- و هم فرزندان او را فریب داده، اغوا کند؟ اگر خلق نمىکرد، مسلّماً هیچیک از بندگان او معصیت و نافرمانى نمىکردند و به طور کلى، آدمیان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق کرد؟
جواب: اولا، خداوند شیطان را جبراً شیطان (به عنوان موجودى شریر و موذى) نیافرید; بلکه شیطان پس از خلقت آنقدر عبادت خدا را انجام داد که در زمره فرشتگان قرار گرفت. امام على -علیهالسلام- در اینباره مىفرماید: «واعتبروا بما کان من فعل اللّه بابلیس اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید و قد کان قد عبداللّه سته آلاف لا یدرى امن سنى الدّنیا امّن سنى الاخره عن کبر ساعه واحده فمن ذا بعد ابلیس یسلم عن اللّه بمثل معصیته»[۹]
پس این خود شیطان بود که با اختیارات خود از امر الهى تخلف کرد و از سجده بر آدم امتناع نمود و بدین روى، مطرود رحمت الهى شد.[۱۰]
ثانیاً، خداوند انسان را در برابر فریبها و اغواگرىهاى شیطان بىدفاع نگذاشته، بلکه او را به نیروهاى عقلانى و وحیانى مسلّح نموده است; از یک سو، به وسیله عقل و از سوى دیگر، از طریق وحى از ترفندهاى شیطانى آگاهى پیدا کرده است.[۱۱]
ثالثاً، وجود شیطان براى انسان به یک لحاظ، نعمت است و نه نقمت; چرا که خود وسیلهاى براى پیشرفت و تکامل بشرى است; زیرا اگر انسان با نیروهاى مخالف و بازدارنده از صراط مستقیم به مبارزه برخیزد، مسلّماً در تربیت روح و روان و تکامل معنوى او تأثیر فوقالعادهاى خواهد داشت.
از سوى دیگر، یکى از سنّتهاى الهى «امتحان» است; به این معنا که اراده خدا بر این تعلّق گرفته که همه بندگانش را به انحاى گوناگون بیازماید:
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ» (عنکبوت/۲) [۱۲]
خلقت شیطان هم خود وسیلهاى براى آزمایش انسانهاست; زیرا انسان با توجه به این مسأله سعى مىکند با انواع مکر و حیلههاى او مبارزه کند و با کمک و استمداد از عقل و وحى الهى، در برابر انواع توطئهها و برنامهها و نیرنگهاى شیاطین انس و جن مقاومت کند و تسلیم نشود و بدینوسیله به عالىترین مراتب کمال و سعادت انسانى نایل شود. بله، او مىتواند با اختیار خود، اسیر شعارهاى شیطانى و مغلوب هواهاى نفسانى خویش گشته، به دانىترین مراتب حیوانى سقوط کند. و معمولا افراد بىایمان نسبت به معاد این چنین هستند:
«وَلِتَصْغَىٰ إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ» (انعام/۱۱۳)
آیا انسان در برابر شیطان مجبور است؟
نه تنها انسان با علم حضورى، پى به مختاربودن خود مىبرد[۱۳] و نه تنها آیات متعددى از قرآن دلالت بر اختیار انسان مىکنند،[۱۴] بلکه آیات فراوان دیگرى نیز دلالت دارند که انسان در برابر شیطان مسلوبالاختیار نیست، بلکه شیطان از طریق تزیین (آراستن، زیباجلوه دادن،[۱۵]) وسوسه،[۱۶] دعوت،[۱۷] تسویل (فریفتن)[۱۸] استزلال (لغزاندن)،[۱۹] افتنان (به فتنه انداختن)[۲۰] اضلال (گمراه کردن،)[۲۱] ایحاء (القا کردن سخن، وحى کردن، وسوسه کردن)[۲۲] وعده دروغ[۲۳] و مانند آن انسان را به نافرمانى خدا سوق مىدهد و اینهمه، از لوازم شیطنت است. باید توجه داشت که اگر در بعضى از آیات اشاره به سلطه شیطان بر بعضى افراد شده،[۲۴] این سلطه تکوینى نیست و از اینرو، شیطان در قیامت، به هنگام رویارویى با پیروان خود مىگوید:
«إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِیفَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُممَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتُم بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ …» (ابراهیم/۲۲)
البته روشن است که سلطه در آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطهاى مىشود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افکار و اندیشهها.
دعوت شیطانى و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتى تن به معصیت و نافرمانى خدا دهد، ولى این به معناى مسلوبالاختیار کردن انسان نیست ،بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکرالهى. بسیارند کسانىکه حاضر نیستند، حتى یک لحظه، قلب خود را جایگاه وساوس شیطانى قرار دهند; دلهاى آنها لبریز از ایمان به خداست و همیشه بر او توکّل دارند و از اینرو، شیطان هم بر آنها هیچ سلطهاى ندارد:
«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (نحل/۹۹)
او بر بندگان خدا (کسانى که واقعاً بنده او هستند) هیچ سیطرهاى ندارد، مگر بر پیروان گمراه خود:
«إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ» (حجر/۴۲)
شیاطین انس و جن
بعضى از آیات سخن از شیاطین انس و جن دارند:
«وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ وَلِتَصْغَىٰ إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ» (انعام/۱۱۳-۱۱۲)
چنانکه از آیه استفاده مىشود، شیاطین انس و جن برنامههاى اغواگرانه خود را به طور پنهانى، سریع و فریبنده به دیگران القا مىکنند و اینجاست که در اثر این القاءات دلهاى افراد بىایمان به آخرت نسبت به آنها متمایل گشته، سخنان و برنامههایى را که ظاهرى زیبا و باطنى زشت و کریه دارند، از آنان مىپذیرند و به آن دلگرم مىشوند و از این طریق، به انواع گناهان شقاوتبار آلوده مىشوند:
«وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ»
نه تنها شیاطین جن، بلکه شیاطین انس هم براى گمراه کردن مردم برنامهریزىها مىکنند و از اینرو، قرآن به سران منافقان، که از هیچ کوششى براى شکست مسلمانان دریغ نمىکردند، لقب «شیاطین» مىدهد:
«وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ» (بقره/۱۴)
حزب شیطان
از بعضى از آیات استفاده مىشود که خداى تعالى به انسان هشدار مىدهد که شیطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن تلقّى کنید و از پیروى او بپرهیزید که هدفش جز اغواى شما چیزى نیست و او حزب و گروهش را به راههاى منحرف دعوت مىکند و این جز دوزخ را در پى نخواهد داشت:
«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ۚ إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ» (فاطر/۶)
اما در اینکه منظور از «حزب شیطان» چیست، قرآن خود توضیح مىدهد; در بعضى از آیات،[۲۵] پس از معرفى منافقان و تبیین بعضى از برنامهها و توطئههاى آنها ـ مانند طرح دوستى آنها با غضبشدگان الهى، در مشکلات و گرفتارىها با مسلمانان نبودن، با سوگند دروغ اعلان وفادارى کردن نسبت به مؤمنان، با سوگند مردم را از راه خدا بازداشتن وعیدهاى مکرر به آنها دادن مىفرماید:
«اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (مجادله/۱۹)
شیطان بر آنان استیلا پیدا کرده، یاد خدا را از خاطرشان محو نمود. آنان حزب شیطانند. آگاه باشید که حزب شیطان زیانکارانند.
پس در واقع، حزب شیطان دو مشخصه بارز دارند: یکى سلطه شیطان بر آنها و دیگرى فراموش کردن خدا. دو مشخصهاى که هر یک از آنها به تنهایى مىتواند تباهکننده سعادت دنیوى و اخروى انسان باشد و از همین طریق شیطان برنامههاى خود را اجرا مىکند.
امام على -علیهالسلام- مىفرماید: «الا و انّ الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله…»[۲۶]; آگاه باشید که شیطان حزب خود را جمعآورى کرده و سوارهها و پیادههاى(لشکر) خویش را فرا خوانده است.
مرحوم علّامه جعفرى در ذیل کلمات گرانسنگ مزبور مىگوید: «مسلّم است که حزبى به نام «حزب شیطان» با علامت مخصوص یا لباس مشخص در هیچ نقطهاى از تاریخ بشرى نمودار نگشته است. با هر حزبى که در تاریخ روبهرو مىشویم، با یکى از صفات جالب، که مفهوم آرمانى انسانى دارد، خود را مشخص کرده است، مانند حزب عدالت، حزب آزادى، حزب ترقىخواهان و غیره… بنابراین، مقصود از «حزب شیطان» یک حزب رسمى با یک برنامه معیّن و هدف مشخص شیطانى نیست، بلکه بنا به قاعده اصلى:
ناریان مر ناریان را طالبند *** نوریان مر نوریان را جاذبند
منظور گردهمایى و تشکّل افراد و گردهمایى از انساننماهاست که هوا و هوسها و خودکامگىها… و مقامپرستى و تورم «خود طبیعى» آنان را با یکدیگر متشکّل ساخته، همداستان و همرزم و همپیاله نموده است. اینگونه تشکّل، که امیرالمؤمنین -علیهالسلام- آن را «حزب شیطان» مىنامد، از نظر ماهیت و نتیجه، پستتر و وقیحتر از تشکّل حیوانات درنده مىباشد; زیرا درندگان هر اندازه و به هر کیفیتى هم که متشکّل گردند، نمىتوانند به فعالیتهاى وسیعتر و عمیقتر از محدوده غرایز معیّن خود بپردازند; مثلا، تشکّل ببرها هرگز نمىتواند تحوّل پلید در گروه ببرها یا دیگر جانداران به وجود بیاورد، در صورتىکه حزب شیطان، که از افراد انسانى تشکیل مىیابد، داراى نیروها و استعدادهایى است که به وسیله آنها مىتوانند ارزشها را نابود کنند، تحوّلات قهقرایى ایجاد کنند، اگر موقعیت ایجاب کند راههایى را که به پوچى حیات منتهى مىگردد پیشپاى مردم بگسترانند. حزب شیطانى مختصات دیگرى هم دارد; از آن جمله مىتواند از مفاهیم عالى انسانى مانند علم، تکامل، عدالت، وطن، آزادى، سوءاستفاده نموده با تحریک ابعاد آرمانجویى در انسانها آنان را تا اعماق تباهى براند.»[۲۷]
بعضى از آیات هم دلالت دارند که شیطان لشگریانى دارد که آنها را براى اغواى مردم استخدام مىکند:
«وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ» (شعرا/۹۵)
«إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ» (اعراف/۲۷)
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا» (کهف/۵۰)
سخنان امام على -علیهالسلام- در نهجالبلاغه نیز بیانگر این واقعیت است، آنجا که مىفرماید: «آنان در زندگى به شیطان اعتماد کردند; او را تکیهگاه خویش و ملاک کارشان قرار دادند، او هم آنان را دام خود و وسیلهاى براى اضلال دیگران قرار داد و سینههاى آنها را لانه خود ساخت. در درون آنها تخمهاى رذالت و پستى گذاشت و جوجههاى آن را در دامنشان پرورش داد; با چشم آنها مىبیند و با زبان آنها سخن مىگوید و به کمک آنها بر مرکب اضلال و گمراهى خود سوار شده، کارهاى زشت و ناپسند را در نظرشان زیبا جلوه داده است. اینان مانند کسى هستند که عملشان شاهد بر این است که با مساعدت شیطان انجام شده و گفتار باطل را او بر زبانشان جارى کرده است.[۲۸]»
به هر حال، وقتى دلهایى که باید جایگاه یاد و ذکر الهى باشند به لانه شیطان تبدیل شوند، خیالات، وسوسهها، توهّمات، شک و تردیدها، انکار و تکذیبها و در نهایت توطئهها شروع مىشوند; کارهایى که در واقع همگى تخمریزىها و یا جوجههاى شیطانى هستند. آنگاه چنین افرادى خود وسیلهاى براى شیطان در جهت صیدکردن و اضلال کردن مىشوند; چشمان آنها چشمان شیطانى و زبانهایشان زبانهاى شیطانى خواهد بود، به طورىکه همه کلماتشان سخنان شیطان است. آرى، افرادى اینچنینى همان حزب و جمعیت شیطانى و دستیاران او هستند.
اینان کسانى هستند که قبلا ویژگىهاى انسانى داشتند، اما در اثر پذیرش دعوت شیطان و زیر چتر و حزب او درآمدن، از صراط مستقیم الهى منحرف گشته، آن ویژگىهاى انسانى را از دست دادند و خود به یکى از شیاطین انسى مبدّل گشتند.
حزباللّه
با توجه به آنچه در مورد حزب شیطان و آیات مربوط به آن گفته شد، تذکر این نکته لازم است که از منظر قرآن، حزب دیگرى نیز وجود دارد که در برابر حزب شیطان قرار دارد و آن «حزباللّه» است. اما در اینکه منظور از «حزباللّه» چیست، قرآن ویژگىهاى افراد تحت پوشش این حزب را چنین بیان مىدارد:
«لَّا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (مجادله/۲۲)
ملاحظه مىشود که قرآن مىفرماید: گروهى را نمىیابى که ایمان به خدا و آخرت داشته باشند، اما با دشمنان خدا و رسولش سازگار و دوست باشند (مؤمن به خدا و آخرت هرگز با دشمن خدا و رسول او طرح دوستى نمىافکند)، حتى اگر آنها پدران یا فرزندان یا برادران یا فامیلشان باشند.[۲۹] خداوند در دل آنان ایمان را نوشته است و آنها را به وسیله روحى که از جانب خودش مىباشد تأیید کرده، آنان را به بهشتهایى که از زیر (درختان آنها) جوىهایى روان است، داخل مىکند و در آنجا جاودان خواهند بود. آنها از خدا خشنودند و خدا هم از آنان خشنود. (مسلّماً این بزرگترین پاداش محبّ است که محبوبش نسبت به او اظهار رضایت نماید; نعمتى که ارزش آن از همه بهشت و نعمتهاى آن بالاتر است.)
آنگاه خداوند متعال در پایان آیه شریفه این جمعیت (و افرادى که داراى چنین خصایصى هستند) را «حزباللّه» اعلان مىکند و مىفرماید: آگاه باشید که آنان حزباللّه هستند و آنهایند که اهل فلاح و رستگارىاند.
آیهاى دیگر «حزب الله» را کسانى مىداند که پیرو خدا و رسول او و در خط ولایت باشند:
«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ وَمَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» (مائده/ ۵۵،۵۶)
از مجموع آیات مربوط به حزباللّه، استفاده مىشود که آنها:
کوچکترین سازش و دوستى با دشمنان خدا ندارند;
دلهایى سرشار از ایمان دارند;
مورد تأییدات الهى هستند;
پاداش آنها بهشت است;
هم مورد رضایت الهى هستند و هم آنها از خدا راضى مىباشند;
آنها رستگاران و اهل فلاح هستند;
فقط پیرو خدا و رسول خدا و در خط ولایت هستند;
آنها پیروز خواهند بود (و این وعدهاى است قرآنى و الهى).
دامها و برنامههاى شیطان
پس از آنکه ابلیس مأمور سجده بر آدم شد و به سبب کبر و غرورى که داشت از سجده بر او ابا کرد، به خداى متعال گفت: اگر تا قیامت مرا زنده بگذارى، همه فرزندان او ـ جز عدّه کمى ـ را گمراه کرده و آنها را از راه طاعت و بندگى تو بدر خواهم برد: «قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَٰذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَهِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا» خداى متعال هم فرمود: برو که کسانى که از آنها پیرو تو باشند، جهنم جزاى آنهاست که مسلّماً جزایى تمام خواهد بود: «قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُکُمْ جَزَاءً مَّوْفُورًا»
در اینجا خداوند به اسباب و وسایل و دامهاى شیطانى براى گمراه کردن مردم اشاره کرده، خطاب به شیطان مىفرماید: از آنها هرکه را توانستى با صدایت تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنها در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده. و شیطان جز فریب به آنها وعده نمىدهد. در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلّطى نیست و حمایتگر و وکیلى (همچون) پروردگارت بس است:
«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًاإِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلًا» (اسرا/۶۴ـ۶۵)
به راستى، اگر دقت کنیم، مىبینیم خداى متعال چهار دام و ـ به عبارت دیگر ـ چهار وسیله و برنامه براى شیطان در اضلال و اغواى دیگران برمىشمرد که همیشه در دنیا به انحاى گوناگون کاربرد فراوانى دارند:
«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ»; هر که را توانستى با صدایت تحریک کن و وسوسه نما. امروز هم شیاطین بزرگ انس با پشتوانه و اعتماد به شیاطین جن و ملاک قرار دادن آنها به وسیله بنگاههاى عظیم تبلیغاتى خود و ابزار و وسایل دیگر، شایعات و تبلیغات فراوان و دروغینى را براى گمراه کردن مردم و به خصوص جوانان به راه مىاندازند; تبلیغاتى کاملا حساب شده در قالب خبر، شعر، مصاحبه، طنز و مانند آنها که فقط احزاب شیطانى را یاراى چنین تبلیغاتى است.
«وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ»; با فریادت لشگر سواره و پیاده را به جانب آنان روانه کن. بزرگان شیاطین انس هم نیروهاى عظیمى تحت عناوین گوناگون مانند «نیروهاى واکنش سریع» براى اهداف دروغینى مانند مبارزه با تروریسم آماده کردهاند که در هر لحظه و در هر گوشهاى از جهان خواستند، هرطور صلاح دیدند، حمله مىکنند تا به اهداف شیطانى خود نایل شوند; اهدافى مانند سرکوب کردن جنبشهاى آزادىبخش و استقلالطلب، حمایت از اقمار خود، کسب منافع اقتصادى و سیاسى و باجگیرى.
«وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ»; و با آنان در اموال و اولاد شریک شو. از جمله برنامههاى شیطانى احزاب شیطانى در سلطه بر بندگان خدا و اغواى آنها، رواج مسأله ربا در بین آنها و سلطه بر منافع اقتصادى آنهاست تا هم اموال و ثروتهاى آنها را به غارت ببرند و هم آنها را مطیع خود و در نهایت، منحرف سازند. از سوى دیگر، هجمه فرهنگى به آنها و شیوع فحشا و منکرات و ایجاد مراکز فساد و ازدیاد فرزندان نامشروع و در یک کلمه، از خود بیگانه کردن جوانان، به طورىکه فرهنگ بیگانه را فرهنگ خود بپندارند و به طور کلى، حیوانیت را به جاى انسانیت تلّقى کنند و از فطرت الهى و ویژگىهاى انسانى خود کاملا بیگانه شوند، از جمله برنامههاى شیاطین است که از طریق مسائل اقتصادى و تهاجم فرهنگى بر ایشان قابل دسترسى است.
«و عدهم»; و به آنها وعده (دروغین) بده و (آنها را بفریب).
آنها را با وعده دروغین ـ که اگر به برنامههاى ما عمل کنید، در آینده نه چندان دور به اوج رفاه و آسایش و دموکراسى خواهید رسید و اگر عمل نکنید، هر لحظه از مدینه فاضله فاصله خواهید گرفت و وعدههاى دیگر ـ اعوان و یاران خود را فریب مىدهند.
اما قرآن در خاتمه هشدار مىدهد تا مبادا بندگان صالح خدا فریب چنین وعدههاى دروغینى را بخورند: «وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا» و شیطان به غیر از فریب دادن، به آنها وعدهاى نمىدهد. و باز خطاب به شیطان فرماید: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ»; بر بندگان من (هیچگونه) سلطهاى نخواهى داشت. «وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلًا»
بعضى از نشانههاى کارهاى شیطانى
گفته شد شیطان به انحاى گوناگون از طریق دعوت، تزیین، استزلال و افتنان، انسانها را اغوا مىکند و این امور هیچ منافاتى با اختیار داشتن انسان ندارند ـ به این معنى که انسان در برابر شیطان مسلوبالاختیار نخواهد بود ـ و نیز گفته شد که در آیات متعددى خداى تعالى به انسان هشدار مىدهد که مبادا از شیطان اطاعت کند.
با توجه به آنچه گفته شد، بعضى از آیات قرآن نشانههایى را براى کارهاى شیطانى ذکر مىکنند; به این معنا که هشدار مىدهند که شیطان دستور چنین کارهایى را مىدهد.
این مسأله کمال لطف و عنایت الهى را نسبت به بندگانش مىرساند که آنها را به نحو احسن هدایت مىکند تا مبادا دستخوش وساوس و حیلههاى شیطانى قرار گیرند. به هر حال، بعضى از علایم کارهاى شیطانى عبارتند از:
وعده فقر; انسان را از انفاق و اداى زکات و خمس بازداشتن تا مبتلا به فقرنشود:
«الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» (بقره/۲۶۸)
امر به فحشا;
«… وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ» (بقره/۲۶۸)
امر به منکر;
«فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ» (نور/۲۱)
ترساندن دوستان خود (تا مبادا جهاد کرده، با کفّار مواجه شوند);
«إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (آل عمران/۱۷۵)
ایجاد دشمنى بین مسلمانان از طریق شرب خمر و قماربازى:
«إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ» (مائده/۹۱)
بازداشتن انسان از یاد خدا:
«وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (انعام/۶۸)
«اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ» (مجادله/۱۹)
در آرزو قرار دادن:
«یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ ۖ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا» (نساء/۱۲۰)
جدال در مورد خدا:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ» (حج/۳)
نشانههاى کارهاى شیطان فراوان است، پرداختن به همه موارد، از حوصله این بحث خارج است.
وظیفه ما هنگام مواجهه با وسوسههاى شیطانى
با صرفنظر از آیاتى که به انسان هشدار مىدهند تا مبادا از شیطان پىروى کند «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» (یس/۶۰ـ۶۱) و با صرفنظر از آیاتى که نشانههاى کارهاى شیطانى را بیان مىکنند (و قبلا ذکر شد) و با صرفنظر از همه آیات هشداردهنده در رابطه با شیطان، قرآن کریم به پیامبر دستور مىدهد که هنگام مواجهه با وسوسههاى شیاطین، به خدا پناه ببر. «و امّا ینزغنّک من الشیطان نزعٌ فاستعذبالله انّه سمیعٌ علیم» این روش متقین است; آنها هنگامى که بعضى از شیاطین در اطراف قلبشان شروع به گشتزنى مىکنند تا در آنها ایجاد وسوسه کنند، متذکّر گشته ناگهان بینا مىشوند (و حجاب غفلت از آن ها برطرف مىشود):
«إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» (اعراف/۲۰۰)
«البته استعاذه و پناه بردن به خدا هم خود نوعى تذکّر (و متوجه خدا شدن) است; چرا که معناى استعاذه این است که فقط خداى سبحان است که مىتواند این دشمن مهاجم را با همه نیرویى که دارد، دفع نماید و همینطور استعاذه، خود نوعى توکّل به خداست.[۳۰]»
در جاى دیگر مىفرماید:
«وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (فصلت/۳۶)
و نیز مىفرماید: «و قل ربِّ اعوذبک من همزات الشیاطین و اعوذبک ربِّ ان یحضرون» به پیامبر دستور مىدهد که بگو پروردگارا من از وسوسههاى شیطانها به تو پناه مىبرم و (باز) به تو پناه مىبرمازاینکهنزد منحاضر شوند.[۳۱]
شیطان، سرپرست بىایمانها
مسلماً شیطان توان جذب همه افراد را ندارد که بخواهد از روى جبر آنها را گمراه نماید، بلکه این افراد بىایمان و دنیاطلب و غافل از آخرت هستند که خود را در اختیار شیطان قرار مىدهند و او را به عنوان ولىّ اتخاذ کرده، اوامرش را امتثال مىنمایند. خداى متعال از سویى مىفرماید:
«إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ» (اعراف/۲۷)
و درجاى دیگر مىفرماید: تسلّط شیطان بر کسانى است که او را به عنوان سرپرست اتخاذ کردهاند:
«إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ» (نحل/۱۰۰)
و در جایى سلطه او را بر گمراهان مىداند:
«إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ» (حجر/۴۲)
و در جاى دیگر، منافقان را تحت سلطه شیطان مىداند:
«اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ» (مجادله/۱۹)
و از سوى دیگر، براى اینکه مبادا شیطان بر انسان مسلّط گشته، در اعماق دل او نفوذ کند، قرآن کریم بارها او را به عنوان دشمن معرفى کرده (که بحث آن گذشت) و حتى براى اینکه انسان در دام او گرفتار نیاید به او فرماید: مبادا از گامهاى شیطانى پىروى کنى:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ» (نور/۲۱)
کسانى را هم که او را به عنوان ولى و سرپرست برگزیدهاند در خسران و ضرر مىداند و مىفرماید:
«وَمَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا» (نساء/۱۱۹)
در جاى دیگر، او را بد قرین و همدمى مىداند:
«وَمَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینًا فَسَاءَ قَرِینًا» (نساء/۳۸)
امنیت مخلصان از وسوسههاى شیطانى
اما شیطان با همه امکاناتى که براى اغواگرى دارد، نسبت به بندگان مخلص الهى قدرت اضلال و اغواگرى ندارد، همانگونه که خود نیز به این حقیقت اعتراف دارد:
«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (ص/۸۳)
«مخلصین هم کسانى هستند که پس از آنکه خودشان را براى خدا خالص کردند، خدا هم آنها را براى خود خالص کرد، به طورىک غیر خدا در قلبشان جاى ندارد. پس در هیچ لحظهاى مشغول به غیرخدا نیستند و هیچگاه از غیر خدا اطاعت نمىکنند. و لذا، تسویلات شیطانى یا هواهاى نفسانى و… کوچکترین نفوذى در آنها ندارند.[۳۲]»
همانگونه که از آیات استفاده مىشود، مصداق بارز مخلصان انبیاى الهى و اهلالبیت -علیهم السلام- هستند. قرآن درباره بعضى از پیامبران بزرگ الهى مىفرماید:
«وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّارِ وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ» (ص/ ۴۶)
درباره بعضى دیگر حضرت موسى -علیه السلام- مىفرماید:
«إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا» (مریم/۵۱)
درباره حضرت یوسف -علیه السلام- مىفرماید:
«إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (یوسف/۲۴)
و در مورد اهلالبیت -علیهم السلام- مىفرماید:
«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب/۳۳)
پس وقتى خداوند اراده تکوینى دارد که آنان از هرگونه رجس وپلیدى پاکباشند، روشناستکه شیطان نمىتواند در آنها نفوذ کند.
چرا شیطان نمىتواند مخلصان را اغوا کند؟
«محدوده هستى شیطان هرگز مقام شامخ انسان کامل را در برنمىگیرد و به حریم بندگان مخلص راهى ندارد. اگر شیطان بخواهد انسانى را فریب دهد، از راه اندیشه و افکار فریب مىدهد، اما به مقام فکرى و عملى انسان کامل و بندگان مخلص راه ندارد تا بتواند آنها را وسوسه کند، بلکه شیطان در وهم و خیال راه دارد و نه در محدوده عقل محض. در انسانهاى دیگر که شیطان رخنه مىکند، براى این است که عقل آنها مشوب به وهم و خیال است، ولى انسان کامل وهم و خیال را در برابر عقل کامل خود خاضع کرده است. قواى درونى انسان کامل مأموم قوّه عاقله است و لذا، شیطان نمىتواند در عقل عملى انسان کامل از طریق امید و محبت و گرایش راه پیدا کند و یا در عقل نظرى او از راه اندیشه و علم راه بیابد; زیرا مرحله عالى نفوذ شیطان وهم و خیال است و از آن بالاتر نمىرود. شیطان از تجرّد تام عقلى برخوردار نیست; چنانکه در بخش عملى از محدوده شهوت و غضب نمىگذرد و به مرحله اخلاص، ایثار، تولّى و تبرّى راه نمىیابد. شیطان موجودى است مادى و داراى تجرّد برزخى و مثالى، و راهى به نشانه عقل محض ندارد; بله، او به عالم مثال راه پیدا مىکند. پس در مقام انسان کامل راه ندارد; زیرا نه مانند انسان کامل بىواسطه از اسما و حقایق باخبر است و نه مانند فرشتگان باواسطه خبر دارد. او لایق هیچیک از این دو مرحله نیست و لذا، گرفتار دو امر مىشود: یکى جهل به مقام انسان کامل و دیگرى استبکار که منشأ این استکبار هم وهم و خیال است; چرا که عقل هرگز انسان را به کبر دعوت نمىکند. وهم است که مقامهاى دروغینى را راست مىپندارد و انسان را فریب مىدهد. و اینکه گفته شد شیطان قادر به نفوذ و وسوسه انسانهاى کامل نیست، نباید خیال کرد که پس دوست آنهاست یا نسبت به آنها بىاعتناست، بلکه دشمن آنهاست و همواره سعى مىکند که اگر نمىتواند مستقیماً در خود آنها راه پیدا کند، در خواستهها و برنامهها و در اجراى طرحهاى آنها رخنه کند و نگذارد که خواستههایشان محقّق شود:
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» (حج/۵۲).[۳۳]
ممنوعیت ورود شیاطین به آسمانها
طبق نظر بعضى از مفسرّان، شیاطین براى گمراه کردن پیروان خود، به آسمانها صعود مىکنند تا کلام ملائکه را استماع نموده، براى افراد ضعیفالایمان جن بیان کنند و از سوى دیگر، به وسیله آنها در دلهاى کاهنان ایجاد وسوسه نمایند و این توهم را در آنها ایجاد کنند که غیب مىدانند.[۳۴] این خود وسیلهاى براى اغواى بیشتر و اخلال در امر هدایت مردم بود.
به هر حال پس از ظهور اسلام دیگر نتوانستند به چنین اطلاعاتى مانند اطلاعات مربوط به حوادث زمین دسترسى پیدا کنند; چرا که شهابهاى آسمانى مانع ورود آنها به آسمان مىشد و آنها را به طور دقیق مورد هدف قرار مىدادند:
«إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ لَّا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌإِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ» (صافات/۱۰ـ۶)
«وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ ۖ فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا» (جن/۹)
«وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیَاطِینُ وَمَا یَنبَغِی لَهُمْ وَمَا یَسْتَطِیعُونَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ» (شعرا/۲۱۰-۲۱۱-۲۱۲)
«وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ» (حجر/۱۸ـ۱۷)
در اینجا ممکن است گفته شود تاریخ به طور متواتر دلالت دارد بر اینکه پیش از اسلام و آمدن پیامبر -صلى الله علیه وآله- نیز این شهابها وجود داشتند، تا جایى که حکما و فلاسفه قبل از اسلام درباره سبب حدوث آنها سخن گفتهاند. پس نمىتوان ادعا کرد که در زمان رسول خدا -صلى الله علیه وآله- چنین حوادثى اتفاق افتاده و چنین شهابهایى به وجود آمدهاند.
فخر رازى در جواب این شبهه مىگوید: پیش از اسلام هم چنین شهابهایى بود، اما در زمان رسولالله -صلى الله علیه وآله- بیشتر شدهاند، به طورى که این کثرت آنها در زمان آن بزرگوار به عنوان یکى از معجزات آن حضرت تلّقى شد.[۳۵]
فخر رازى شبهه دیگرى را مطرح کرده که ملائکه در سطح اعلایى از فلک قرار دارند; همانگونه که شیاطین امکان وصول به سطح اسفل را دارند. از اینرو، حرم فلک مانع از نزدیک شدن شیاطین به فرشتگان مىشود. آنگاه اشکال مىشود که شیاطین نمىتوانند کلام فرشتگان را استماع کنند تا نیازى به رجم باشد.
سپس جواب مىگوید: افعال الهى غیرمعلّله هستند; «فیفعل الله ما یشاء و یفعل ما یرید» و هیچکس نباید درباره افعال الهى اعتراض کند.[۳۶]
ولى باید توجه داشت که اینگونه پاسخها به چنین شبهاتى در صورتى امکان دارد که ما فرشتگان را موجوداتى مادى و داراى مکانى مادى بدانیم، وگرنه چنانچه موجوداتى غیرمادى باشند ـ که هستند ـ و خلقت آنها از نوع خلقت آدمى و شیاطین نباشد ـ که نیست ـ بلکه موجودات و مخلوقاتى نورانى باشند و مجرّد ـ که در جاى خود ثابت شده است ـ آنگاه نه تنها چنین پاسخهایى غیرمعقول است، بلکه اصولا جایى براى طرح چنین سؤالاتى نخواهد بود و مسأله صورت دیگرى پیدا مىکند.
مرحوم علّامه طباطبایى در اینباره مىفرماید: «بیاناتى این چنینى، که در کلام الهى براى ما تبیین شدهاند براى آن است که حقایقى خارج از حس ما هستند و از طریق حواس، دسترسى به آنها براى ما میسّر نیست تا به صورت محسوس و نزدیک به ذهن آنها را تصور کنیم و از اینرو، خداى تعالى مىفرماید:
«وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ» (عنکبوت/۴۳)
حقایقى دیگر، که فراوان نیز هستند، در بیانات الهى اینچنین براى ما بیان شدهاند; مانند عرش، کرسى، لوح، کتاب و… بنابراین، مراد از آسمانى که فرشتگان ساکن آن هستند، عالم ملکوت است که داراى افقى عالىتر است که نسبت آن به عالم مشهود همان نسبت آسمان محسوس به زمین است. اما مراد از نزدیک شدن شیاطین به آسمان و استراق سمع آنها از ملائکه و رانده شدن آنها توسط شهب، نزدیک شدن آنها به عالم فرشتگان است تا به اسرار خلقت و حوادث آینده اطلاع پیدا کند و اینجاست که آنان توسط نورى از ملکوت، که طاقت آن را ندارند، رانده مىشوند. و مىتوان گفت: منظور این است که شیاطین براى باطل کردن و مشتبه کردن حق، خود را به آن نزدیک مىکنند (و حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق جلوهگر مىسازند.) که در اینجا فرشتگان آنها را به وسیله حق رمى نموده، اباطیل آنها را نابود ساخته و حق را هویدا مىنمایند.[۳۷]»
پس طبق فرمایش مرحوم علّامه -رحمه الله-، یا باید گفت: «سماء» در آیه شریفه به معناى عالم ملکوت، و صعود شیاطین به آسمان هم به معناى نزدیک شدن و توجه آنها به عالم فرشتگان است و منظور از «شهاب» هم شهاب معنوى و نورانى است که شیاطین به وسیله آنها رانده مىشوند و یا اینکه بگوییم: سماء به معناى حق است و صعود شیاطین هم بیانگر نزدیک شدن آنها به حق براى نابودى آن است و «شهاب» هم به معناى آشکار و پدیدارشدن حق توسط ملائکه مىباشد.
ولى در اینجا، احتمال سوّمى نیز وجود دارد که بعضى از مفسّران بزرگ دادهاند که با توجه به آن، علاوه بر اینکه مسأله تجرّد ملائکه حفظ مىشود، مسأله صعود شیاطین به آسمانهاى ظاهرى و مادى نیز توجیه نمىشود; همانگونه که مرحوم علّامه توجیه کردند، و آن اینکه: مىدانیم شیطان از نوع جن است، جن هم موجودى مادى است و مانند انسان داراى روح مىباشد، اگرچه از آتش خلق شده است. موجوداتى هم که داراى روح و جسم هستند، روح و جسم آنها تأثیر و تأثّر متبادل در یکدیگر دارند; مثلا، گاهى انسان غمگین مىشود و این حالت او امرى روحى است که موجب لاغرشدن جسم او مىشود. بدن نیز در روح اثر مىگذارد; همچنانکه برخى غذاها مانند خوردن زعفران موجب نشاط آدمى مىشود یا اینکه پس از خوردن غذا، انسان احساس سنگینى مىکند; چرا که خون کمتر به مغز مىرسد و انسان کمتر نشاط اندیشیدن دارد. پس اگر روح بخواهد فعالیتهاى ویژه خود را انجام دهد، باید جسم داراى شرایط ویژه بدنى باشد. مرتاضان هم از عکس همین قضیه استفاده کرده، براى تقویت روحشان ـ مثلا ـ کم غذا مىخورند یا کم حرکت مىکنند یا کمتر تنفّس مىکنند که صرف نظر از حرمت یا حلیّت آن، بدینوسیله با موجوداتى مثل جن تماس مىگیرند و اطلاعاتى کسب مىکنند. همین قانون در مورد جن هم که او نیز مادى مىباشد، صادق است و چنین رابطهاى بین روح و بدن برقرار است; یعنى مىتوان چنین تصور کرد که رفتن به جوّ زمین براى جن شرایط خاص روحى پیش مىآورد که بر اساس آن روحش مىتواند با عالم بالا تماس بگیرد که گویى این بالا رفتن براى آنها نوعى ریاضت است که به وسیله آن با حصول شرایط خاص، بهتر مىتوانند از امور معنوى استفاده کنند; مانند کسب اطلاعات مورد علاقه براى اخلال در امر هدایت آدمیان.
این ماجرا هم تا پیش از توّلد رسولاللّه -صلى الله علیه وآله- ادامه داشت و آنها بدینوسیله کم و بیش مردم را گمراه مىکردند، اما اکنون به نص قرآن، دیگر این توانایى را ندارند:
«فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا» (جن/۹)
اما در اینکه منظور از «شهاب» در این صورت چیست، باید گفت: این احتمال بعید نیست که شهاب امرى معنوى باشد، گرچه ممکن است که منظور همین شهاب ظاهرى باشد; زیرا وجود علل طبیعى به معناى نفى علل ماوراى طبیعى نیست; چرا که اینها مىتوانند ابزار و معدّاتى باشند که در حد اعداد و در عالم طبیعت تأثیر دارند، اما تأثیر حقیقىتر و اصلىتر از آنِ عوامل ماوراى طبیعى است. پس مىتوان تصور کرد که اختیار این شهابها در دست ملائکه باشد، همانگونه از آیات استفاده مىشود که آنان مدبّرات و رسل الهى هستند و پس از ولادت پیامبر -صلى الله علیه وآله-، تدبیر الهى در مورد این شهابها چنین است که وقتى شیطانها بخواهند استراق سمع کنند به سوى آنها پرتاب مىشوند; مانند باران که به طور طبیعى مىبارد، ولى مؤمنان با نماز استسقا، طلب باران نموده، دعایشان مستجاب مىشود که همین عوامل تحت تأثیر ملائکه الهى است و در نهایت، تحت تدبیر الهى، به گونهاى عمل مىکنند که دعاى مؤمنان مستجاب مىشود.[۳۸]
منابع: مرکز اشاعه ایمان
[۱] . التحقیق در مورد معناى شیطان مىنویسد:«… و القول الجامع ان الشیطان هو المائل عن الحق و صراطه مع کونه متصفاًبالاعوجاج و هذا مفهوم کلى و له حقیقه و ثبوت فى الخارج…» ر. ک:/ «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» / حسن لمصطفوى / ج۶ / ص۶۸/ تهران/ ۱۳۶۰
[۲] . آیاتى که در آنها از او با عنوان ابلیس یادکرده است: مانند: «و اذقلنا للملائکهِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس ابى و استکبر و کان من الکافرین» (بقره/۳۴) و نیز ر. ک: (حجر/۳۱ـ۳۲) (اسرا/۶۱). (کهف/۵۰) (طه/۱۱۶) (ص/۷۴ـ۷۵). در بعضى موارد نیز با عنوان شیطان از او نام مىبرد: مانند: «یا بنى آدم لایفتننّکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنّه» (اعراف/۲۷) و نیز ر.ک: (بقره/۲۶) (طه/۱۲۰) . ضمناً از جمله آیاتى که به خوبى دلالت مىکنند بر اینکه این شیطان همان ابلیس است آیات ۶۱ـ۶۵ اسراء مىباشند.
[۳] . الفخرالرازى، التفسیرالکبیر، ج۱،ص۲۱۳، چاپدوم،بیروت، داراحیاء التراث العربى.
[۴] . محمد معین، فرهنگ معین، واژه «شیطان».
[۵] . «و اذقلنا للملائکهِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس» (بقره/ ۳۴) و نیزر.ک:(اعراف/۱۱) (اسرا/۶۱) (کهف/۵۰) (طه/۱۱۶)(حجر/۳۰) (ص/۷۳).
[۶] . نهج البلاغه، تدوین صبحى صالح، خطبه۱۹۲ (قاصعه)، ص ۲۸۷٫
[۷] . امام صادق -علیه السلام- : «انّ الله عزوجل خلق الملائکه من نور و خلق الجانّ من النار» محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۱، ص ۳۰۶) امام على -علیه السلام-: «.. و جعل فی کل سماء ساکنا من الملائکهِ خلقهم معصومین من نور من بحور عذبه و هو بحرالرحمهِ و جعل طعامهم التسبیح و التهلیل و التقدیس»…» (پیشین، ج ۵۷، ص ۹۲) پیامبر -صلى الله علیه وآله-: «خلقت الملائکه من نور و خُلق الجانُ من مارج من نار» (فخررازى،پیشین، ج ۲، ص ۲۱۴).
[۸] . و نیز ر.ک: (بقره/ ۱۶۸و۲۰۸) (انعام/۱۱۲و۱۲۴) (اعراف/۲۲) (طه/۱۱۷) (قصص/۱۵) (فاطر/۶) (یس/۶۰) (زخرف/۶۲) (اسراء/۵۳).
[۹] . نهجالبلاغه، تدوین صبحى صالح، خطبه ۱۹۲ (قاصعه)، بیروت، ۱۳۸۷ ق، ص ۲۸۷٫
[۱۰] . «فاخرج منها فانّک رجیمٌ و انّ علیک اللعنهُ الى یوم الدین» (حجر/۳۴ـ۳۵) و نیز ر.ک: (اعراف/۱۳) (اسرا/۶۲) (ص/۷۸ـ ۷۷).
[۱۱] . ر.ک: (یوسف/۵) (کهف/۵۰) (بقره/۱۶۸و۲۰۸) (انعام/۱۱۲و۱۲۴) (اعراف/۲۲) (طه/۱۱۷) (قصص/۱۵) (فاطر/۶) (یس/۶۰) (زخرف/۶۲) (اسرا/۵۳).
[۱۲] . و نیز ر.ک: (عنکبوت/۳) (ص/۳۴) (دخان/۱۷) (ص/۲۴)(تغابن/۱۵) (انفال/۲۸) (بقره/۱۰۲) (بقره/۱۵۵) (محمد/۳۱) (کهف/۷) (محمد/۴) (هود/۷) (ملک/۲) (آل عمران/۱۸۶) (بقره/۱۲۴) (آل عمران/۱۵۴).
[۱۳] . حالاتى مانند پشیمانى، شک و تردید و عذرخواهى و نیز مدح و ستایش یا مذمّت و سرزنش از بعضى افراد و همه نظامهاى حقوقى، اخلاقى و تربیتى، همه حاکى از وجود اختیار در انسانند.
[۱۴] . ر.ک: محمود رجبى، انسانشناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، ۱۳۸۰، ص ۱۵۵٫
[۱۵] . «فزیّن لهم الشیطان اعمالهم فصدّهم عن السبیل» (نحل/۲۴) «تاللّه لقد ارسلنا الى اُمم من قبلک فزیّن لهم الشیطان اعمالهم» (نحل/۶۳) و نیز ر.ک: (عنکبوت/۳۸)(انعام/۴۳) (انفال/۴۸).
[۱۶] . «فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلّک على شجره الخلد و ملک لایبلى» (طه/۱۲۰) و نیز ر.ک: (اعراف/۲و۲۰۰)(ناس/۴و۵)(فصلت/۳۶)(یوسف/۱۰۰).
[۱۷] . «… و ما کان لی علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لی» (ابراهیم/۲۲) و نیز ر.ک: (لقمان/۲۱).
[۱۸] . الّذین ارتدّوا على ادبارهم من بعد ما تبیّن لهم الهدى الشیطان سوّل لهم و املى لهم» (محمد/۲۵).
[۱۹] . «فازلّهما عنها فاخرجهما ممّا کانافیه» (بقره/۳۶) و نیز ر.ک: (آل عمران/۱۵۵).
[۲۰] . «یا بنى آدم لایفتننکّم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه» (اعراف/۲۷).
[۲۱] . «… و یریدُ الشیطان ان یضلّهم ضلالا بعیداً» (نساء/۶۰) و نیز ر.ک: (یس/۶۲)(نسا/۱۱۹)(قصص/۱۵).
[۲۲] . «و کذلک جعلنا لکلّ نبى عدواً شیاطین الانس و الجنّ یوحى بعضهمالىبعض زخرفالقول غروراً» (انعام/۱۳) ونیزر.ک:(انعام/۱۲۱).
[۲۳] . «وعدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً» (اسرا/۶۴) و نیز ر.ک: (ابراهیم/۲۲).
[۲۴] . «انّما سلطانه على الّذین یتولّونه و الّذین هم به مشرکون» (نحل/۱۰۰) و نیز ر.ک: (زخرف/۳۶)(مجادله/۱۹)(اعراف/۲۷).
[۲۵] . ر.ک: (مجادله/۱۴ـ۱۹).
[۲۶] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۰، ص ۵۴٫
[۲۷] . محمدتقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، تهران، ۱۳۵۸، ج ۳، ص ۱۹۳٫
[۲۸] . نهجالبلاغه، ص ۵۳، خطبه ۷: «اتخذوا الشیطان لأمرهم ملاکاً و اتخذهم له اشراکاً فباض و فرّخ فی صدورهم و دبِّ و درج فى حجورهم فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم فرکب بهم الزلّل و زیّن لهم الخطل فِعْلَ من قد شرکه الشیطانُ فى سلطان هو نطق بالباطل على لسانه.»
[۲۹] . در سوره توبه، آیه ۲۴ مىفرماید: «قل ان کان آباؤکم و ابناؤکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم واموال اقترفتموها و تجارهٌ تخشون کسادها و مساکن ترضونها احبّ الیکم من اللّه و رسولهِ و جهاد فى سبیله فتربّصوا حتى یأتى اللّه بامره والله لا یهدى القوم الفاسقین.»
[۳۰] . محمدحسین طباطبائى، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات ۱۳۹۰ ق، ج ۸، ص ۳۸۱٫
[۳۱] . «همزات» جمع «همزه» به معناى دفع و تحریک شدید است. در بعضى از تفاسیر روایى در معناى همزات آمده است: «هو ما یقع فى قلبک من وسوسه الشیاطین» ر.ک: عبدعلى الحویزى، نورالثقلین، قم، دارالکتب العملیه، ج ۳، ص ۵۵۲، حدیث ۱۱۳٫
[۳۲] . برگرفته از: محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج ۱۱، ص ۱۳۰ و ج ۱۲، ص ۱۶۵٫
[۳۳] . عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى، قم، اسراء، ج ۶، ص ۱۹۸، سیره پیامبران در قرآن، با تلخیص.
[۳۴] . ابوعلىالفضل طبرسى، مجمعالبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ۱۳۷۹ ق، ج ۸، ص ۴۳۸٫
[۳۵] . الفخر رازى، پیشین، ج ۲۶، ص ۱۲۱ / ص ۱۲۲٫
[۳۶] . الفخر رازى، پیشین، ج ۲۶، ص ۱۲۱ / ص ۱۲۲٫
[۳۷] . محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج ۱۷، ص ۱۲۴٫
[۳۸] . محمدتقى مصباح، معارف قرآن، قم، در راه حق، ۱۳۷۱، ص ۳۱۰ـ۳۱۱٫
فرم در حال بارگذاری ...