موضوع: "تفسیر"
امید به رحمت الهی
نوشته شده توسطرحیمی 15ام اردیبهشت, 1395
مجموعه «عطر ماندگار» شامل قطعات کوتاهی از شرح احادیث اخلاقی با بیان رهبر معظم انقلاب اسلامی در ابتدای درس خارج فقه است. |
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین
عَن أَبِی حَمزَةِ الثِّمالِی قالْ قالَ الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ محمدٍ علیهماالسلام أُرْجُ اللهَ رَجاءً لَا یُجَرِّئُکَ عَلَی مَعَاصِیه (۱)
[به خداوند امید داشته باش؛ امیدی که تو را بر نافرمانی خداوند جرئت نبخشد.]
پس اولاً رجاء لازم است. امید به رحمت الهی، به مغفرت الهی، به عون الهی، اینها لازم است؛ تا جایی که یکی از گناهان کبیره را «یأس عن روح الله» (۲) دانستهاند.
پس رجاء را باید همیشه داشت؛ یعنی این ارتباط بین دل شما و خدای شما همیشه باید برقرار باشد؛ بدانید که میتوانید از او جلب رحمت کنید، جلب تفضل کنید، این باید باشد. منتها این رجاء و امید بهنحوی نباشد که ما را گستاخ کند بر انجام معصیت.
وَ خَفِ اللهَ خَوْفاً لَا یُؤْیِسُکَ مِنْ رَحمَتِه
[و از خداوند بیم داشته باش، بیمی که تو را از رحمت خداوند ناامید نگرداند.]
از آن طرف هم خوف لازم است. خوف از خدای متعال لازم است، که این خوف لازمهی معرفت است. کسی که معرفت [به خداوند] داشته باشد، خوف [از او هم] پیدا میکند. هر چه معرفت انسان بیشتر باشد، خوف او بیشتر است.
۱) الامالی شیخ صدوق، صفحهی65
۲) «ناامید شدن از مشمول رحمت الهی قرار گرفتن» که از گناهان کبیره است و در آیهی ۸۷ از سورهی مبارکهی یوسف تأکید شده است که:
یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ
ای پسران من! بروید و از یوسف و برادرش جستوجو کنید و از رحمت خدا نومید نشوید، که از رحمت خداوند جز کافران نومید نمیشوند.
خوش رفتاری با همسران
نوشته شده توسطرحیمی 11ام اردیبهشت, 1395یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یحِلُّ لَکمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ یأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَینَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکرَهُوا شَیئاً وَ یجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیراً کثِیراً
ای کسانی که ایمان آورده اید! برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه به ارث برید و بر آنان سخت نگیرید تا بعضی از آنچه را به آنان بخشیده اید، خود ببرید، مگر آنکه مرتکب فحشاء آشکار شوند و با آنان به نیکویی رفتار کنید و اگر از همسرانتان خوشتان نیامد چه بسا شما چیزی را خوش نداشته باشید، ولی خداوند، خیر فراوان در آن قرار داده باشد.
قرائت ترتیل آیه 19 سوره نساء- با صدای استاد سعدالغامدی
نکته ها
بر خلاف سنّت جاهلیت، که گاهی زن نیز به ارث برده می شد، ممکن است آیه اشاره به این باشد که تنها اموال قابل ارث است و همسرِ متوفّی، ارثِ کسی نیست. او خودش می تواند بعد از فوت شوهرش، همسر دیگری انتخاب کند.
پیام ها
1- اسلام، مدافع حقوق زن است. «لا یحِلُّ لَکمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کرْهاً»
2- بازپس گرفتن مهریه با زور و اجبار، حرام است. «لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیتُمُوهُنَّ»
3- تنها در صورتی که زن در معرض بی عفّتی باشد، مرد حقّ سخت گیری دارد.
لا تَعْضُلُوهُنَ … إِلَّا أَنْ یأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَینَةٍ
4- با زنان باید خوش رفتاری کرد. «عاشِرُوهُنَ بِالْمَعْرُوفِ »
5- مرد، سنگ زیرین آسیای زندگی است و باید با خوشرفتاری، بر سختی ها شکیبا باشد. (خطاب آیه به مرد است.) لا تَعْضُلُوهُنَ … عاشِرُوهُنَ
6- بسیاری از خیرات، در لابلای ناگواری های زندگی است. یجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیراً..
7- حلّ مشکلات خانواده و داشتن حلم و حوصله، برای سعادت فرزندان، بهتر از جدایی و طلاق است. «فِیهِ خَیراً کثِیراً»
8- همیشه خیر و شرّ ما همراه با تمایلات ما نیست، چه بسا چیزی را ناخوشایند داریم، ولی خداوند خیر زیاد در آن قرار داده باشد. زیرا انسان به همه ی مصالح خویش آگاه نیست. فَعَسی أَنْ تَکرَهُوا… فِیهِ خَیراً کثِیرا
منبع : قرائتی محسن، تفسیر نور، ج 2، ص38
ارزش و اعتبار هر انسان
نوشته شده توسطرحیمی 30ام فروردین, 1395امام علیه السلام فرمود:
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ عَلَی قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَ شَجَاعَتُهُ عَلَی قَدْرِ أَنَفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلی قَدْرِ غَیرَتِهِ.
ارزش هر کس به اندازه همت او و راستگویی و صداقتِ هر کس به اندازه شخصیت اوست و شجاعت هر کس به اندازه بی اعتنایی وی (به ارزش های مادی) است و عفت هر کس به اندازه غیرت اوست. نهج البلاغه، حکمت 47
1.ارزش هر کس به اندازه همت اوست.
2.راستگویی و صداقتِ هر کس به اندازه شخصیت اوست.
3.شجاعت هر کس به اندازه بی اعتنایی او (به ارزش های مادی) است.
4.عفت هر کس به اندازه غیرت اوست.
شرح و تفسیر
چهار فضیلت مهم اخلاقی امام(علیه السلام) در این چند جمله حکیمانه به رابطه چهار موضوع مهم با چهار موضوع دیگر از صفات انسانی اشاره فرموده است. نخست می فرماید: «ارزش هر کس به اندازه همت اوست»، (قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ).
منظور از همت تصمیماتی است که انسان برای انجام کارهای مهم می گیرد و به دنبال آن تلاش می کند. هر اندازه این تصمیمات والاتر و این تلاش ها گسترده باشد همت انسان بلندتر است و این که امام می فرماید: ارزش هر کسی به اندازه همت اوست برای آن است که اشخاص والا همت معمولاً تلاش می کنند تا به مقامات عالی برسند پس نباید ارزش وجودی ظاهری آنها را امروز ملاحظه کرد بلکه آن نیروی نهفته در درون آنها که نامش همت است باید مقیاس و معیار شمرده شود. در کتاب غررالحکم از امام همین معنا به صورت دیگری بیان شده است.
نشانه های بندگان الهی
نوشته شده توسطرحیمی 28ام بهمن, 1394
نشانه های بندگان الهی
قرآن کریم می فرماید:
«وَعِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماًم»
ترجمه
بندگان خدای رحمان، کسانی هستند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه می روند و هنگامی که افراد نادان آنان را طرف خطاب قرار دهند[و سخنان نابخردانه گویند]، پاسخی نرم و مسالمت آمیز می دهند»[1]
تفسیر
از این به بعد بحث جامع و جالبی پیرامون صفات ویژه بندگان خاص پروردگار که تحت عنوان «عِبادُ الرَّحْمنِ» آمده، مطرح می شود، و دوازده صفت از صفات ویژه آنان را بیان می کند و در حقیقت تکمیلی است برای آیات گذشته که مشرکان لجوج هنگامی که نام خداوند رحمان برده می شد از سر استهزاء و غرور می گفتند:
رحمان چیست؟
جایی که بندگان او این قدر عالی مقام و با شخصیتند عظمت خدای رحمان را بهتر می توان درک کرد. نخست می گوید: «و بندگان خاص خداوند رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر روی زمین راه می روند»(وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً).
تهذیب نفس وظیفه بزرگ الهى
نوشته شده توسطرحیمی 18ام مهر, 1394
هر قدر، سوگندهاى قرآن در یک زمینه بیشتر و محکم تر باشد، دلیل بر اهمیت موضوع است، و مى دانیم: طولانى ترین و مؤکدترین سوگندها در سوره مبارکه شمس است، به خصوص این که: سوگند به ذات پاک خداوند سه بار در آن تکرار شده، و سرانجام، روى این مسأله تکیه شده است که: فلاح و رستگارى در «تزکیه نفس» است، و محرومیت و شکست و بدبختى، در ترک تزکیه است.
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا*فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا(الشمس/9)
سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد*سپس پليدکاري و پرهيزگارياش را به آن الهام کرد*که هر کس آن را پاک گردانيد قطعا رستگار شد
در واقع، مهمترین مسأله زندگى انسان نیز همین مسأله است، و در حقیقت، قرآن با تعبیر فوق این مطلب را بازگو مى کند، که رستگارى انسان، نه در گرو پندارها و خیال ها است، نه در سایه مال و ثروت و مقام، نه وابسته به اعمال اشخاص دیگر (آن گونه که مسیحیان تصور مى کنند که: فلاح هر انسانى در گرو فداکارى عیسى مسیح(علیه السلام) است) و نه مانند اینها.
بلکه، در گرو پاکسازى و تعالى روح و جان، در پرتو ایمان و عمل صالح است.
وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا(الشمس/10)
و هر که آلودهاش ساخت قطعا درباخت
بدبختى و شکست انسان نیز، نه در قضا و قدر اجبارى است، نه در سرنوشت هاى الزامى، نه معلول فعالیت هاى این و آن، بلکه تنها و تنها به خاطر آلودگى به گناه انحراف از مسیر تقوا است.
در تواریخ آمده است: همسر عزیز مصر (زلیخا) هنگامى که یوسف مالک خزائن ارض، و حاکم بر سرزمین «مصر» گشت، او را ملاقات کرد و گفت:
اِنَّ الْحِرْصَ وَ الشَّهْوَةَ تُصَیِّرُ الْمُلُوکَ عَبِیْداً، وَ اِنَّ الصَّبْرَ وَ التَّقْوى یُصَیِّرُ الْعَبِیْدَ مُلُوکاً، فَقالَ یُوسُفُ: قالَ اللّهُ تَعالى: اِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصبِرْ فَاِنَّ اللّهَ لا یُضِیْعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِیْنَ:
«حرص و شهوت، پادشاهان را برده ساخت، و صبر و تقوا بردگان را پادشاه، یوسف سخن او را تصدیق کرد و این کلام الهى را به او خاطر نشان ساخت: هر کس که تقوا و شکیبائى را پیشه کند، خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمى سازد».(1)
همین معنى به عبارت دیگرى نقل شده که، همسر عزیز مصر در رهگذرى نشسته بود که موکب «یوسف»(علیه السلام) از آنجا عبور کرد، زلیخا گفت:
أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی جَعَلَ الْمُلُوکَ بِمَعْصِیَتِهِمْ عَبِیْداً، وَ جَعَلَ الْعَبِیْدَ بِطاعَتِهِمْ مُلُوکاً:
«شکر خدائى را که پادشاهان را به سبب معصیت، برده کرد، و بردگان را به خاطر اطاعت، پادشاه».(2)
آرى، بندگى نفس، سبب بردگى انسان، و تقوا و تهذیب نفس، سبب حکومت بر جهان هستى است.
چه بسیارند کسانى که بر اثر بندگى خدا به مقامى رسیده اند، که صاحب ولایت تکوینى شده و مى توانند به اذن خدا در حوادث این جهان اثر بگذارند و دست به کرامات و خوارق عادات بزنند.
* * *
خداوندا! در مبارزه با هواى نفس تو یار و یاور ما باش!
پروردگارا! تو «فجور» و «تقوا» را به ما الهام کردى، توفیق استفاده از تقوا و دورى از فجور را به ما عنایت فرما!
بار الها! دسیسه هاى شیطان در نفس آدمى مخفى و مرموز است، ما را به شناخت این دسیسه ها آشنا ساز!
آمِیْنَ یا رَبَّ الْعالَمِیْنَ
تفسیر نمونه جلد27
پایان سوره الشمس
1 ـ «محجة البیضاء»، جلد 5، صفحه 116.
2 ـ «محجة البیضاء»، جلد 5، صفحه 117.
3 ـ پایان تصحیح: 3 / 3 / 1383 (سالروز فتح خرمشهر).
به مردان مؤمن بگو: ...
نوشته شده توسطرحیمی 15ام شهریور, 1394قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يصْنَعُونَ * وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيوبِهِنَّ وَلَا يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيعْلَمَ مَا يخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(النور30/31)
به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند و پاکدامني ورزند که اين براي آنان پاکيزهتر است زيرا خدا به آنچه ميکنند آگاه است * و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمي] فرو بندند و پاکدامني ورزند و زيورهاي خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعا از آن پيداست و بايد روسري خود را بر سينه خويش [فرو] اندازند و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان [همکيش] خود يا کنيزانشان يا خدمتکاران مرد که [از زن] بينيازند يا بچه های که بر عورتهاي زنان وقوف حاصل نکرده اند آشکار نکنند و پاهاي خود را [به گونهاي به زمين] نکوبند تا آنچه از زينتشان نهفته ميدارند معلوم گردد اي مؤمنان همگي [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنيد اميد که رستگار شويد
نکته ها
كلمه «یغضّوا» از ریشه «غضّ» به معناى كاستن و پایین آوردن است. چنانكه لقمان به فرزندش مىفرماید:
«و اغضض من صوتك» یعنى صدایت را پایین بیاور و با صداى بلند صحبت نكن.
در اینجا نیز مراد از «غضّ بصر» بستن چشم نیست، بلكه پایین آوردن نگاه است، به گونهاى كه انسان نامحرم را ببینند.
مراد از «فروج» عورتین است كه باید آن را از نگاه دیگران پوشاند. البتّه مراد از حفظ فروج در دیگر آیات قرآن، حفظ از زناست، ولى در این آیه، بر اساس روایات، حفظ از نگاه است.
کلام امیر/شرح و تفسير حکمت 126 نهج البلاغه
نوشته شده توسطرحیمی 2ام شهریور, 1394
عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَيَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ؛ وَيُحَاسَبُ فِي الاْخِرَةِ حِسَابَ الاَْغْنِيَاءِ؛ وَعَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالاَْمْسِ نُطْفَةً، وَيَكُونُ غَداً جِيفَةً؛ وَعَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِي اللَّهِ، وَهُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ؛ وَعَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ، وَهُوَ يَرَى الْمَوْتَى؛ وَعَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الاُْخْرَى وَهُوَ يَرَى النَّشْأَةَالاُْولَى وَعَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَتَارِکٍ دَارَ الْبَقَاءِ.
امام علیه السلام فرمودند:
1. از بخيل تعجب مىكنم كه به استقبال فقرى مىرود كه از آن گريخته و غنايى را از دست مىدهد كه طالب آن است. در دنيا همچون فقيران زندگى مىكند ولى در آخرت بايد همچون اغنيا حساب پس دهد.
2. و تعجب مىكنم از متكبرى كه ديروز نطفهاى بىارزش بوده و فردا مردار گنديدهاى است.
3. و از كسى كه در خدا شك مىكند در شگفتم در حالى كه خلق او را مىبيند (و مىتواند از هر مخلوق كوچك وبزرگ، ساده و پيچيده به ذات پاك آفريدگار پى برد).
4. و تعجب مىكنم از كسى كه مرگ را فراموش مىكند با اين كه مردگان را با چشم خود مىبيند.
5. و تعجب مىكنم از كسى كه جهان ديگر را انكار مىكند در حالى كه اين جهان را مىبيند.
6. و تعجب مىكنم از كسى كه دار فانى را آباد مىكند ولى دار باقى را به فراموشى مىسپارد.
شرح و تفسير
از اين شش گروه در شگفتم!
امام(عليه السلام) در اين كلام حكمت آميزش به شش رذيله اخلاقى اشاره فرموده كه سرچشمه غالب بدبختى هاى انسان است و اگر بتواند از آن ها فاصله بگيرد دنيا و آخرت خود را آباد كرده و سامان بخشيده است.
نخست اشاره به مسئله «بخل» و آثار شوم آن مى كند و مى فرمايد: «از بخيل تعجب مى كنم كه به استقبال فقرى مى رود كه از آن گريخته و غنايى را از دست مى دهد كه طالب آن است. در دنيا همچون فقيران زندگى مى كند ولى در آخرت بايد همچون اغنيا حساب پس دهد»;
(عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَيَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ; وَيُحَاسَبُ فِي الاْخِرَةِ حِسَابَ الاَْغْنِيَاءِ).
امام(عليه السلام) چه تعبير زيبا و دلنشينى در اينجا فرموده است; افراد بخيل تنها نسبت به ديگران بخيل نيستند. بسيار مى شود كه نسبت به خويشتن هم بخيل اند با اين كه داراى ثروت اند زندگى سخت و فقيرانه اى براى خود فراهم مى كنند و همان گونه كه امام(عليه السلام) فرموده است براى فرار از فقر آينده فقر امروز را براى خود ترتيب مى دهند. آنها همچنين به دنبال غنا و ثروت بيشتر در آينده اند در حالى كه غناى امروز را از دست مى دهند. چرا كه از ثروت خود بهره اى نمى برند. از سويى ديگر در روز قيامت بايد در صف اغنيا بايستند و حساب اموال خود را پس دهند در حالى كه در دنيا از نظر زندگى در صف فقيران بودند; يعنى مشكلات غنا را دارند; ولى از مواهب آن بى بهره اند. آيا زندگى چنين اشخاصى شگفت آور و تعجب برانگيز نيست؟ آيا مى شود اين گونه افراد را در زمره عاقلان دانست؟ نه تنها امام(عليه السلام)كه عقل كل است از زندگى آنان تعجب مى كند، بلكه هر انسان عاقلى گرفتار شگفتى مى شود. ممكن است كسانى بگويند: اين درباره بخيلانى است كه حتى درباره خود بخل مىورزند; اما بخيلانى كه بخلشان متوجه ديگران است و خودشان زندگى مرفهى دارند مشمول اين سخن نيستند; ولى تجربه نشان داده كه غالب بخيلان به خويشتن نيز بخيل اند. بخل از صفات بسيار زشتى است كه در آيات و روايات اسلام نكوهش فوق العاده اى از آن شده از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
«اَلْبَخيلُ بَعيدٌ مِنَ اللهِ، بَعيدٌ مِنَ النّاسِ، قَريبٌ مِنَ النّارِ;
بخيل از خدا دور است و از مردم دور و به آتش دوزخ نزديك است».
در كتاب فقه الرضا آمده است: «إيّاكُمْ وَالْبُخْلُ فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا يَكُونُ فى حُرّ وَلا مُؤمِن إنَّهُ خِلافُ الاْيمانِ;
از بخل بپرهيزيد كه نوعى آفت است كه نه در افراد آزاده و نه در صاحبان ايمان است زيرا بخل مخالف ايمان است. (شخص بخيل ايمان محكمى به جود و سخا و عطاى خداوند ندارد)».
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ بَرِءَ مِنَ الْبُخْلِ نالَ الشَّرَفَ; كسى كه از بخل دورى كند به شرافت و بزرگى نائل مى شود».
هشدار!!!
نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394 أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ(يس/60)
اي فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شيطان را مپرستيد
زيرا وي دشمن آشکار شماست!
اين عهد و پيمان الهى از طرق مختلف از انسان گرفته شده ، و بارها اين معنى را به او گوشزد کرده است :
نخست آن روز که فرزندان آدم در زمين نشو و نما کردند اين خطاب به آنها شد: (يا بنى آدم لا يفتننکم الشيطان کما اخرج ابويکم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سواتهما انه يريکم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤ منون :
اى فرزندان آدم ! شيطان شما را نفريبد همانگونه که پدرتان را از بهشت بيرون کرد، و لباسشان را از تنشان خارج ساخت تا عورتشان را براى آنها آشکار کند! چه اينکه او و پيروانش شما را ميبينند و شما آنها را نميبينيد، (بدانيد) ما شياطين را اولياى کسانى قرار داديم که ايمان نمى آورند (اعراف - 27).
سپس همين اخطار به طور مکرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، چنانکه در آيه 62 سوره زخرف ميخوانيم:
وَلَا يصُدَّنَّكُمُ الشَّيطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ(الزخرف/62):
شيطان شما را از راه حق باز ندارد که او دشمن آشکار شماست .
و در آيه 168 - بقره ميخوانيم :
وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ :
از گامهاى شيطان پيروى نکنيد که او براى شما دشمن آشکارى است !
از سوى ديگر اين پيمان در عالم تکوين به زبان اعطاى عقل به انسان نيز گرفته شده است ، چرا که دلائل عقلى به روشنى گواهى ميدهد انسان نبايد فرمان کسى را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنى او بسته او را از بهشت بيرون کرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است .
یاد خدا
نوشته شده توسطرحیمی 23ام تیر, 1394جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد!
در حديث مى خوانيم که از وصايائى که پيامبر به على (عليه السلام ) فرمود اين بود:
يا على ثلاث لا تطيقها هذه الامة المواسات للاخ فى ماله و انصاف الناس من نفسه و ذکر الله على کل حال ، و ليس هو سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و لکن اذا ورد على ما يحرم عليه خاف الله عز و جل عنده و ترکه :
اى على سه کار است که اين امت طاقت آن را ندارند (و از همه کس ساخته نيست)
1. مواسات با برادران دينى در مال ،
2. و حق مردم را از خويشتن دادن ،
3. و ياد خدا در هر حال ،
ولى ياد خدا (تنها) سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر نيست ، بلکه ياد خدا آن است که هنگامى که انسان در برابر حرامى قرار مى گيرد از خدا بترسد و آن را ترک گويد.
در حديث ديگرى مى خوانيم على (عليه السلام ) فرمود:
الذکر ذکران : ذکر الله عز و جل عند المصيبة و افضل من ذلک ذکر الله عند ما حرم الله عليک فيکون حاجزا:
ذکر دو گونه است : ياد خدا کردن به هنگام مصيبت (و شکيبائى و استقامت ورزيدن ) و از آن برتر آن است که خدا را در برابر محرمات ياد کند و ميان او و حرام سدى ايجاد نمايد).و به همين دليل است که در بعضى از روايات ذکر خداوند به عنوان يک سپر و وسيله دفاعى شمرده شده است.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم که روزى پيامبر رو به يارانش کرد و فرمود:
اتخذوا جئنا فقالوا يا رسول الله امن عدو قد اظلنا؟ قال لا، و لکن من النار قولوا سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر:
سپرهائى براى خود فراهم کنيد
عرض کردند اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيا در برابر دشمنان که اطراف ما را احاطه کرده و بر ما سايه افکنده اند؟
فرمود نه ، از آتش(دوزخ )
بگوئيد: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر
خدا را به پاکى بستائيد و بر نعمتهايش شکر گوئيد و غير از او معبودى انتخاب نکنيد و او را از همه چيز برتر بدانيد.
تفسیر المیزان
سرانجام خوش از آن کیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 22ام تیر, 1394الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ(الرعد/29)
کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده ا ند
خوشا به حالشان و خوش سرانجامي دارند.
نعمت هر چه که باشد از اين رو گوارا و مورد غبطه است که مايه خوشى زندگى است ، و وقتى مايه خوشى و سعادت است که قلب با آن سکون و آرامش يابد و از اضطراب خلاص شود، و چنين آرامش و سکونى براى احدى دست نمى دهد مگر آنکه به خدا ايمان داشته باشد و عمل صالح کند، پس تنها خداست که مايه اطمينان خاطر و خوشى زندگى است .
آرى ، چنين کسى از شر و خسران در آنچه پيش مى آيد ايمن و سالم است ، و چگونه نباشد و حال آنکه به ستونى تکيه زده که انهدام نمى پذيرد. او خود را در تحت ولايت خداى تعالى قرار داده ،
هر چه برايش تقدير کند، مايه سعادت اوست ،
اگر چيزى به وى عطا کند خير اوست ،
و اگر هم منع کند باز خير اوست .
نکته ها
مردم چهار دسته اند:
الف: مؤمن، كسانىكه هم ایمان دارند و هم اعمالشان صالح است.
ب: كافر، كسانىكه ایمان ندارند و در ظاهر نیز اظهار ایمان نمىكنند.
ج: فاسق، كسانىكه ایمان دارند، ولى اعمالشان صالح نیست.
د: منافق، كسانىكه ایمان ندارند، ولى به ظاهر اظهار ایمان مىكنند.
«طوبى» یا مصدر است مثل «بُشرى» و یا مؤنث «اطیب» به معناى بهترین است. در آیه مصداق خاصى براى (بهترین) بیان نشده تا شامل همه بهترینها شود. و شاید روایاتى كه مىگوید: طوبى درختى است كه ریشه آن در خانه پیامبرصلى الله علیه وآله وعل ىعلیه السلام وشاخه هاى آن بر سر مؤمنان سایه افكنده،(1) مثال و تجسمى باشد از اینكه همه پاكىها و خیرات در گرو اتصال به رهبران آسمانى است.
وقتى كوته فكران به پیامبرصلى الله علیه وآله انتقاد كردند كه چرا این همه فاطمه زهراعلیها السلام را مى بوسى؟
حضرت فرمود: زمانى كه در شب معراج مرا به بهشت بردند، من از میوه درخت طوبى خوردم و وجود فاطمه از آن نشأت گرفت و پدید آمد ومن هرگاه مشتاق بوى بهشت مىشوم دخترم فاطمه را بو مى كنم.(2)
كامیابى افراد بى ایمان و بدور از عمل صالح، عمق و تداوم ندارد. چنانكه حضرت على علیه السلام مى فرماید: «لاخیر فى لذّة من بعدها النّار»(3) در لذّتى كه بعد از آن آتش باشد، خیرى نیست.
————————————————
1) بحار، ج 8، ص 117 و 120.
2) بحار، ج 8، ص 188.
3) بحار، ج 41، ص 104.
پيام :
كامیابى هاى دنیوى در صورتى ارزش دارد كه همراه عاقبت اخروى باشد نه آنكه مانع آن گردد. «طوبى لهم و حسن ماب»
برگرفته از تفسیر المیزان و تفسیر نور