« بالاترین ریاضت | لالایی بیداری » |
« کلید بهشت »
نوشته شده توسطرحیمی 20ام تیر, 1394
الا که عطر دل انگیز یار داری تو
صفای شبنم و لطف بهار داری تو
تو سرفرازترین نخل باغ توحیدی
که از خلوص و یقین برگ و بار داری تو
به آفتاب دل عارفان علی سوگند
که جلوه ای ابدیت شعار داری تو
ستاره ها همه پیمانه نوش نور تواند
مدام اینهمه آینه دار داری تو
صفای باغ سحر تا خدا خداست تویی
که دلنوازی صبح بهار داری تو
به گرد شمع ولای تو جای پایی نیست
ز بسکه عاشق پروانه وار داری تو
محبت تو نه تنها بود کلید بهشت
بهشت از تو بود اختیار داری تو
تو قبله دل مائی و از قبیله عشق
هزار سلسله سربدار داری تو
تو زهره فلکی وز دعای نیمه شبی
چراغ صاعقه روزگار داری تو
بلور اشک ترا می برند دست بدست
چه دست و دامن گوهرنثار داری تو
به بردباری زینب قسم در این گلزار
عجب بنفشه گلی در کنار داری تو
چمن چمن گل صحرای کربلا از تست
امید روشن از این لاله زار داری تو
به برگ برگ شقایق نوشته اند
به خون که عمر کوته و پر افتخار داری تو
ز شعله نفس گرم خویش در محراب
چراغ روشن شبهای تار داری تو
چرا به رهگذر خاطرم گذر نکنی
مگر چه خاطره از رهگذار داری
تو مدینه با تو سرود وصال می خواند
دگر به کلبه احزان چه کار داری تو
بقیع با توشدای نازنین شقایق پوش
که همچو لاله دلی داغدار داری تو
به شوق دیدن آن یوسف بیابان گرد
به ره نشسته ای و انتظار داری تو
چه حاجت است به گلهای ارغوانی باغ
که گل به سینه خود یادگار داری تو
به بوی عاطفه گل بیا به باغ «شفق »
مگر ارادت کمتر ز خار داری تو
محمدجواد غفورزاده «شفق »
فرم در حال بارگذاری ...