تلاوت مجلسی آیات199-229سوره بقره توسط محمد محمود طبلاوی

نوشته شده توسطرحیمی 12ام آذر, 1396

 

تلاوت مجلسی آیات199-229سوره بقره توسط محمد محمود طبلاوی

سوره بقره دومین سوره قرآن کریم و بزرگترین سوره آن است .به نحوی که از جزء اول قرآن شروع شده و در جزء سوم پایان می پذیرد. این سوره اولین سوره مدنی است که پس از هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه به تدریج و در زمان های پراکنده نازل شده و «286» آیه دارد. علت نامگذاری این سوره به «بقره» داستانی است در مورد گاو بنی اسرائیل که در آیات 67 تا 73 آمده است. این سوره که طولانی ترین سوره های قرآن مجید است درادامه فایل صوتی تلاوت مجلسی آیات199-229سوره بقره توسط محمد محمود طبلاوی قایل دریافت است.

 

تلاوت مجلسی آیات199-229سوره بقره محمد محمود طبلاوی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
پس از همان جا كه [انبوه] مردم روانه مى ‏شوند شما نيز روانه شويد و از خداوند آمرزش خواهيد كه خدا آمرزنده مهربان است (۱۹۹)


فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ
و چون آداب ويژه حج‏ خود را به جاى آورديد همان گونه كه پدران خود را به ياد مى ‏آوريد يا با يادكردنى بيشتر خدا را به ياد آوريد و از مردم كسى است كه مى‏ گويد پروردگارا به ما در همين دنيا عطا كن و حال آنكه براى او در آخرت نصيبى نيست (۲۰۰)

وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّار
و برخى از آنان مى‏ گويند پروردگارا در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت [نيز] نيكى عطا كن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار (۲۰۱)

أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ
آنانند كه از دستاوردشان بهره‏ اى خواهند داشت و خدا زودشمار است (۲۰۲)

...

وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
و خدا را در روزهايى معين ياد كنيد پس هر كس شتاب كند [و اعمال را] در دو روز [انجام دهد] گناهى بر او نيست و هر كه تاخير كند [و اعمال را در سه روز انجام دهد] گناهى بر او نيست [اين اختيار] براى كسى است كه [از محرمات] پرهيز كرده باشد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه شما را به سوى او گرد خواهد آورد (۲۰۳)

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ
و از ميان مردم كسى است كه در زندگى اين دنيا سخنش تو را به تعجب وامى دارد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مى‏ گيرد و حال آنكه او سخت‏ ترين دشمنان است (۲۰۴)

وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ
و چون برگردد [يا رياستى يابد] كوشش مى ‏كند كه در زمين فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد و خداوند تباهكارى را دوست ندارد (۲۰۵)

وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ
و چون به او گفته شود از خدا پروا كن نخوت وى را به گناه كشاند پس جهنم براى او بس است و چه بد بسترى است (۲۰۶)

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏ فروشد و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است (۲۰۷)

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ
اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد همگى به اطاعت [خدا] درآييد و گامهاى شيطان را دنبال مكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است (۲۰۸)

فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
و اگر پس از آنكه براى شما دلايل آشكار آمد دستخوش لغزش شديد بدانيد كه خداوند تواناى حكيم است (۲۰۹)

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ
مگر انتظار آنان غير از اين است كه خدا و فرشتگان در [زير] سايبانهايى از ابر سپيد به سوى آنان بيايند و كار [داورى] يكسره شود و كارها به سوى خدا بازگردانده مى ‏شود (۲۱۰)

سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ
از فرزندان اسرائيل بپرس چه بسيار نشانه‏ هاى روشنى به آنان داديم و هر كس نعمت‏ خدا را پس از آنكه براى او آمد [به كفران] بدل كند خدا سخت‏ كيفر است (۲۱۱)

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
زندگى دنيا در چشم كافران آراسته شده است و مؤمنان را ريشخند مى كنند و [حال آنكه] كسانى كه تقواپيشه بوده‏ اند در روز رستاخيز از آنان برترند و خدا به هر كه بخواهد بي‏شمار روزى مى‏ دهد (۲۱۲)

كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
مردم امتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‏ دهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى ‏كند (۲۱۳)

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ
آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مى ‏شويد و حال آنكه هنوز مانند آنچه بر [سر] پيشينيان شما آمد بر [سر] شما نيامده است آنان دچار سختى و زيان شدند و به [هول و] تكان درآمدند تا جايى كه پيامبر [خدا] و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند پيروزى خدا كى خواهد بود هشدار كه پيروزى خدا نزديك است (۲۱۴)

يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ
از تو مى ‏پرسند چه چيزى انفاق كنند [و به چه كسى بدهند] بگو هر مالى انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه‏مانده تعلق دارد و هر گونه نيكى كنيد البته خدا به آن داناست (۲۱۵)

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
بر شما كارزار واجب شده است در حالى كه براى شما ناگوار است و بسا چيزى را خوش نمى داريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى داريد و آن براى شما بد است و خدا مى‏ داند و شما نمیدانید (۲۱۶)

يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
از تو در باره ماهى كه كارزار در آن حرام است مى ‏پرسند بگو كارزار در آن گناهى بزرگ و باز داشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام [=حج] و بيرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا [گناهى] بزرگتر و فتنه [=شرك] از كشتار بزرگتر است و آنان پيوسته با شما مى ‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مى ‏شود و ايشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۲۱۷)

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
آنان كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و راه خدا جهاد نموده‏ اند آنان به رحمت‏ خدا اميدوارند خداوند آمرزنده مهربان است (۲۱۸)

يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ
درباره شراب و قمار از تو مى ‏پرسند بگو در آن دوگناهى بزرك و سودهايى براى مردم است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مى ‏پرسند چه چيزى انفاق كنند بگو مازاد [بر نيازمندى خود] را اين گونه خداوند آيات [خود را] براى شما روشن مى‏ گرداند باشد كه بينديشيد (۲۱۹)

فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
[بينديشيد] درباره دنيا و آخرت. و در باره يتيمان از تو مى ‏پرسند بگو به صلاح آنان كار كردن بهتر است و اگر با آنان همزيستى كنيد برادران [دينى] شما هستند و خدا تباهكار را از درستكار بازمى ‏شناسد و اگر خدا مى‏ خواست [در اين باره] شما را به دشوارى مى‏ انداخت آرى خداوند توانا و حكيم است (۲۲۰)

وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
و با زنان مشرك ازدواج مكنيد تا ايمان بياورند قطعا كنيز با ايمان بهتر از زن مشرك است هر چند [زيبايى] او شما را به شگفت آورد و به مردان مشرك زن مدهيد تا ايمان بياورند قطعا برده با ايمان بهتر از مرد آزاد مشرك است هر چند شما را به شگفت آورد آنان [شما را] به سوى آتش فرا مى‏ خوانند و خدا به فرمان خود [شما را] به سوى بهشت و آمرزش مى‏ خواند و آيات خود را براى مردم روشن مى‏ گرداند باشد كه متذكر شوند (۲۲۱)

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ
از تو در باره عادت ماهانه [زنان] مى ‏پرسند بگو آن رنجى است پس هنگام عادت ماهانه از [آميزش با] زنان كناره گيرى كنيد و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند پس چون پاك شدند از همان جا كه خدا به شما فرمان داده است با آنان آميزش كنيد خداوند توبه‏ كاران و پاكيزگان را دوست مى دارد (۲۲۲)

نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود [در]آييد و آنها را براى خودتان مقدم داريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را [به اين ديدار] مژده ده (۲۲۳)

وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
و خدا را دستاويز سوگندهاى خود قرار مدهيد تا [بدين بهانه] از نيكوكارى و پرهيزگارى و سازش‏ دادن ميان مردم [باز ايستيد] و خدا شنواى داناست (۲۲۴)

لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ
خداوند شما را به سوگندهاى لغوتان مؤاخذه نمى ‏كند ولى شما را بدانچه دلهايتان [از روى عمد] فراهم آورده است مؤاخذه مى ‏كند و خدا آمرزنده بردبار است (۲۲۵)

لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
براى كسانى كه به ترك همخوابگى با زنان خود سوگند مى ‏خورند [=ايلاء] چهار ماه انتظار [و مهلت] است پس اگر [به آشتى] بازآمدند خداوند آمرزنده مهربان است (۲۲۶)

وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
و اگر آهنگ طلاق كردند در حقيقت ‏خدا شنواى داناست (۲۲۷)

وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
و زنان طلاق داده شده بايد مدت سه پاكى انتظار كشند و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند براى آنان روا نيست كه آنچه را خداوند در رحم آنان آفريده پوشيده دارند و شوهرانشان اگر سر آشتى دارند به بازآوردن آنان در اين [مدت] سزاوارترند و مانند همان [وظايفى] كه بر عهده زنان است به طور شايسته به نفع آنان [بر عهده مردان] است و مردان بر آنان درجه برترى دارند و خداوند توانا و حكيم است (۲۲۸)

الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
طلاق [رجعى] دو بار است پس از آن يا [بايد زن را] بخوبى نگاه داشتن يا بشايستگى آزاد كردن و براى شما روا نيست كه از آنچه به آنان داده‏ ايد چيزى بازستانيد مگر آنكه [طرفين] در به پا داشتن حدود خدا بيمناك باشند پس اگر بيم داريد كه آن دو حدود خدا را برپاى نمى دارند در آنچه كه [زن براى آزاد كردن خود] فديه دهد گناهى بر ايشان نيست اينست ‏حدود احكام الهى پس از آن تجاوز مكنيد و كسانى كه از حدود احكام الهى تجاوز كنند آنان همان ستمكارانند (۲۲۹)


فرم در حال بارگذاری ...

مولودی و ابتهال خوانی ویژه میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آذر, 1396
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: دهسنگی [عضو] 
5 stars

سلام ممنون از مطلبتون
لطفا مطلب منو بخونید و حتما نظر بدید
http://kovsar-aliabad.kowsarblog.ir/%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%B7%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AA-%DA%86%D9%87
ممنون
یاعلی(علیه السلا)

1396/09/12 @ 14:11
نظر از: دهسنگی [عضو] 
5 stars

سلام ممنون از مطلبتون زیبابود!
منتظر نگاه های زیباتون هستم
http://kovsar-aliabad.kowsarblog.ir/
یاعلی(علیه السلام)
التماس دعا…

1396/09/12 @ 13:39


فرم در حال بارگذاری ...

تحکیم پیوند زناشویی

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آذر, 1396

 


در اینجا به گوشه ای از عوامل تحکیم پیوند زناشویی اشاره می شود:

الف) هدیه دادن به همسر

دادن هدیه، تأثیر بسیار مثبتی در طرف مقابل بر جای می گذارد و موجب دلگرمی به خانه و زندگی و وفاداری نسبت به همسر می باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

هِبَةُ الرَّجُلِ لِزَوْجَتِهِ تَزِیدُ فِی عِفَّتِهَا[1]

هدیه شوهر به همسرش، عفت را در وی می افزاید.

ب) محبت به همسر

بسیاری از خیانت ها و انحراف ها و ناسازگاری های زنان از این جا سرچشمه می گیرد که مردان، نیاز آنان به محبت را درک نمی کنند.

زن می خواهد که محبوب شوهرش باشد و اگر چنین نشد محبت را نزد دیگران جستجو می کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

مرد وقتی به همسرش بگوید تو را دوست دارم، این جمله هرگز از قلب زن بیرون نمی رود.[2]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

خَیرُکمْ خَیرُکمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیرُکمْ لِأَهْلِی[3]

بهترین شما کسی است که بهترین شخص برای خانواده اش باشد و من بهترین فرد برای خانواده ام هستم.

ج) آرایش برای همسر

یکی از زمینه های تحکیم خانواده، آمادگی و آرایش برای همسر است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

إِنَّ مِنْ خَیرِ نِسَائِکمُ… الْمُتَبَرِّجَةَ مَعَ زَوْجِهَا الْحَصَانَ مَعَ غَیرِه[4]

بهترین زنان شما زنی است که… برای شوهرش آرایش و زینت کند، اما خود را از بیگانگان بپوشاند.

این سفارش، مخصوص زنان نیست بلکه مردان هم باید نزد همسرانشان آراسته باشند، چون به فرموده امام باقر علیه السلام:

همان گونه که مردان دوست دارند زینت را در زنانشان ببینند، زنان نیز دوست دارند زینت را در چهره شوهرانشان مشاهده کنند.[5]

امام رضا علیه السلام فرمود:

تَهْیئَةُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ مِمَّا تَزِیدُ فِی عِفَّتِهَا[6]

آراستگی شوهر برای زن، عفت زن را زیاد می کند.

راوی می گوید: خدمت امام موسی بن جعفر علیه السلام رسیدم، دیدم حضرت محاسن خود را خضاب نموده اند. عرض کردم: آقا! رنگ مشکی به کار برده اید؟ حضرت فرمود: بلی. به درستی که آمادگی و آرایش در مرد، موجب افزایش پاکدامنی در همسر است و بسیاری از زنان، به خاطر ترک آمادگی همسرانشان، ترک عفاف کردند.[7]

د) تأمین نیاز جنسی همسر

یکی از زمینه های تحکیم خانواده، تأمین نیاز جنسی همسر است که اگر این نیاز به صورت مشروع، تأمین شود بسیاری از مفاسد اجتماعی از بین می رود. اهمیت این مسأله تا حدی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چهار دسته از زنان را مورد لعن قرار داده اند:

1- زنانی که برای شوهران خود موهایشان را خضاب نمی کنند.

2- زنانی که سرمه نمی کشند.

3- زنانی که در پاسخ به تقاضای جنسی همسرانشان سهل انگاری می کنند و آن را به تأخیر می اندازند.

4- زنانی که هنگام مباشرت با همسرانشان می گویند ما حائض هستیم، در حالی که حائض نیستند.[8] در روایت دیگر خطاب به زنان فرمود:

لا تَطوُلن صَلاتکنَّ لِتَمنعن ازواجکنَ[9]

نمازتان را به درازا نکشانید تا مانع کامجویی شوهرانتان شوید.

پی نوشت ها

[1] . همان، ج 13، ص 341؛ من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 381.

[2] . وسائل الشيعه، ج 14، ص 10( قول الرّجل للمرأة: إنّي أحبّك لا يذهب من قلبها أبدا).

[3] . همان.

[4] . بحارالانوار، ج 103، ص 235.

[5] . مكارم الاخلاق، بخش 5، ص 80.

[6] . مكارم الاخلاق، ص 97؛ بحارالانوار، ج 96، ص 301.

[7] . وسايل الشيعه، ج 1، ص 403.

[8] . مجمع البيان، ج 7، ص 137.

[9] . وسائل الشيعه، ج 14، ص 117.

اکبری، محمود؛ عفت و پاکدامنی در اسلام، ص: 70


فرم در حال بارگذاری ...

تبليغ دین، از منظر امام موسی صدر

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آذر, 1396
 
مطالعه این سخنرانی به تمام فضلا و مبلغان و همه کسانی که در زمینه تبلیغ دین در داخل و خارج از کشور دغدغه دارند پیشنهاد می شود.
 

بسیاری از کارشناسان عرصه تبلیغ از امام موسی صدر به مرد موفق این عرصه در عرصه های خرد و کلان یاد می کنند چه آنکه توانست در دوران فعالیتش حیاتی دوباره به وضعیت شیعه در لبنان و حتی خارج از مرزهای لبنان ببخشد. نوشته زیر متن کامل سخنرانی امام موسی صدر است که در تاریخ هفتم مهر ۱۳۴۴ در مؤسسه دارالتبلیغ اسلامی قم در حضور بزرگانی چون آیات عظام شیخ مرتضی حائری، سید محمدباقر سلطانی طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری، و جمع کثیری از علما و فضلای آن روز حوزه علمیه ایراد شده است که موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر منتشر نموده است. این سخنرانی پیش از این در کتاب نای و نی نیز آمده است و بیانگر شور و حرارت و دغدغه مندی امام صدر در خصوص انتقال حکیمانه معارف دینی به مردم جهان است. امام موسی صدر ۵۱ سال قبل در یک سخنرانی در جمع علما و مبلغان با اشاره به روشهای تبلیغی مسیحیت و اهل سنت، از ضرورت تجدید نظر در شیوه های تبلیغی سخن گفته و توجه به اقتضائات جهانی و نظم تشکیلاتی را مورد توجه قرار داده است.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیـمِ. الرَّحْمَنُ. عَلَّمَ الْقُرْآنَ. خَلَقَ الْإِنسَانَ. عَلَّمَهُ الْبَیَانَ. الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ. وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ. وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ. أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ.»[۱]

برای بنده موجب بسی افتخار است که خارج از برنامه دعوت شده ام و آقایان اجتماع کرده اند تا به این سخنرانی گوش فرا دهند. این افتخاری را که به بنده محول شده است تکریم و احترام فوق العاده ای می دانم و از این بابت به خود می بالم.

البته آقایانی که این افتخار را به بنده داده اند خیلی هم راه دوری نرفته اند. چون آخر، بر فرض هم که لیاقت ذاتی نداشته باشیم، یک سربازِ از جنگ برگشته ایم. یعنی محل کار ما را خداوند متعال در جایی قرار داده که سینه به سینه در مقابل دشمن هستیم. کاملاً تلخی کوتاهی کردن را حس می کنیم. ضربت های شکننده و خردکننده دشمنان اسلام را از نزدیک لمس می کنیم. یعنی، بنابه اصطلاح جنگی، در خطّ مقدّمِِِ آتش هستم. خوب، اگر سربازی را که از جبهه برگشته مورد تکریم و احترام قرار دهند، کارِ نابه جایی نیست. امیدوارم که بتوانم، در این مدت خیلی کوتاه، خلاصه ای از مشاهدات و اطلاعات خودم را به عرض برادران عزیزم که در اینجا تشریف دارند برسانم، تا ان شاء اللَّه مورد استفاده قرار گیرد و برای این مؤسسه، که به نظر بنده فجر امیدی در تاریخ تبلیغات شیعه است، ذخیره ای باشد، و نیز قدمی در راه به ثمر رسیدن این جهاد ها و فعالیت ها.

...

نظم و انضباط از نظر قرآن

آیه ای را که در ابتدای سخنانم از سوره الرحمن قرائت کردم، مورد توجه قرار می دهم: «وَ السَّمَاء رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ.» از این آیه چه چیزی به نظر آقایان می رسد؟ خداوند در مقام بیان نعمت های خود، پس از ذکر چند نمونه، می فرماید که «آسمان را برافراشت.» بعد می فرماید: «و ترازو گذاشت.» خدا آسمان را برافراشت و ترازو گذاشت. خداوند کجا ترازو گذاشت؟ این ترازویی که خدا گذاشته، آنگاه که آسمان را برافراشته، کجاست؟ شاید معنایش این طور باشد که بنده می فهمم، که منظور از «وضع المیزان» این است که جهانی که خدا خلق کرده و آسمانی که برافراشته، بر اساسی منظم، دقیق و حساب شده بوده است. یعنی خدا این جهان آفرینش را بر اساس حسابی دقیق، که با ترازو سنجیده شده، خلق کرده است. عالم منظم است. به خصوص که قبل از آن به آیه «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» نیز اشاره شده است. یعنی خورشید و ماه پدیده هایی حساب شده هستند. منظور آن است که در این آیه اعلان شده است که ایّها الناس، این عالم بزرگی که ما در آن زندگی می کنیم، با نهایت دقت و نظم و انضباط برقرار شده است. یعنی نظم و انضباط بر جهان حکومت می کند.

کار منظم

خوب، چرا خدا این حرف را به ما می زند؟ «أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ.» برای اینکه ما هم اگر بخواهیم فرزند این دنیا باشیم، اگر بخواهیم زنده باشیم، اگر بخواهیم فعالیت و تلاشمان به ثمر برسد و اگر دوستدار خلودیم، باید منظم کار کنیم. بَلبَشو و بی نظمی، جز فنا در این دنیا، نتیجه ای ندارد، زیرا دنیایی است که همه چیزش منظم است. ما هم اگر منظم باشیم، به ثمر می رسیم. و اگر بخواهیم به ثمر برسیم و از عمرمان نتیجه بگیریم، باید منظم باشیم. این اصل به ما یاد می دهد که در همه چیزمان، در زندگی داخلی مان، در زندگی مالی مان، در وضعِ درس خواندن مان، در وضعِ جوابِ نامه نوشتن های مان، در معاشرت با دوستان مان، در روش تحصیلی و روحانی مان، در روش تبلیغاتی مان و در هرچیزی که در اداره آن سهیم هستیم، باید منظم باشیم. اگر منظم نباشیم، نابود و بیاثر خواهیم شد؛ درست مانند کسی که در شهری با هوای استوایی و گرم بخواهد لباس پشمی به تن کند و برای گرما آماده نباشد، یا کسی که در زمستان بخواهد لباسی نازک بپوشد، یا کسی که برخلاف جریان آب بخواهد شنا کند. چنین آدمی البته نمی تواند موفق شود. دنیا بر اساس حق و عدل و انضباط و نظم استوار است. اگر کسی بخواهد بی نظمی کند، در این دنیا به نتیجه نمی رسد. و هیچ تردیدی در آن نیست.

حالا، این مطلب از آیات بسیاری استنباط می شـود. اینکـه جهانِ آفرینش جهانی منظم است، هرچیزی به مقدار است، «وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» [۲] و «وَ أَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ»[۳] بار ها در قرآن تکرار شده است، و آقایان بهتر می دانند. شاید ده ها آیه به خصوص این مسئله را به انسان تذکر می دهد، که این عالم منظم است، دقیق است، حساب دارد؛ بادش، هوایش، آفتابش، بارانش، موج دریایش، بادهای موسمی اش، شب و روزش، کوتاه و بلند شدن روز و شبش، همه و همه روی حساب است. ای انسان، تو هم، اگر می خواهی موفق شوی و اگر می خواهی در این جهان از عمرت بهره ببری و به نتیجه برسی، باید با جهانِ آفرینش هماهنگ باشی و منظم شوی. این سخنِ قرآن است. حال اگر کسی گفته است که بی نظمی بهتر از نظم است، به نظر بنده خلافِ آن چیزی است که ما از قرآن می فهمیم. این یک مقدمه مختصر.

دنیای امروز دنیای تشکیلات است

اما مقدمه کوتاه دوم: بنده نمی خواهم تفسیر بگویم یا نصیحت کنم، یعنی زیره به کرمان ببرم. بنده می خواهم مشاهدات خود را برای آقایان بیان کنم. منتها یک مقدمه مختصر برای آقایان عرض کردم. مقدمه دوم، و باز کوتاه، این است که روزگاری، در صد ها سال پیش از این، همه چیز در دنیا به صورت فردی بود. دولتش دیکتاتوری بود، استبداد بود، فردی بود؛ تجارتش بر اساس معاملات فردی بود؛ یک نفر یک نفر تاجر بودند؛ دخل و خرجش را هرکس خود تنظیم می کرد؛ همه چیز در دنیا صورت فردی داشت: زراعتش، تجارتش، درس خواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامه اش و همه چیز به شکل فردی بود. در آن زمان، اگر ما، یعنی قوای دینی و راهنمایان اخلاقی بشر، به صورت فردی فعالیت می کردیم، تا حدودی معقول و موجه بود. عیبی نداشت. برای اینکه ما هم هماهنگ با همه بودیم. یکی در مقابل یکی. آن ها تنها بودند، ما هم تنها بودیم. اما امروز همه چیز به صورت دسته جمعی و سازمان یافته درآمده است: دولت ها تشکل ها و سازمان ها دارند؛ تجارت به صورت شرکت های وسیع و محیرالعقول درآمده؛ تبلیغاتْ مؤسساتِ وسیعی دارد؛ مطبوعاتْ مشی واحد اتخاذ کرده اند؛ سیاستمدارانْ احزاب را به وجود آورده اند؛ فلاحت و کشاورزی مکانیزه شده و در قالب شرکت ها درآمده است. در این دنیای سازمانی، اگر ما باز بخواهیم تک رَوی کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگی است. ما اگر امروز عملِ دسته جمعی نداشته باشیم کلاه مان پسِ معرکه است. که هست! برای اینکه همه چیز منظم و تشکیلاتی و سازمانی است. شما جایی نشان دهید که تنها پیش بروند، بی سازمان راه بروند، بی تشکیلات پیش بروند، یا تک روی کنند. نمی توانید پیدا کنید.

 

اینها دو مقدمه عرض بنده بود. مقدمه اول اینکه جهان منظم است، پس نمی شود بی نظم زندگی کرد. مقدمه دوم اینکه جامعه امروز همه چیزش مؤسساتی، سازمانی و تشکیلاتی است و اگر ما بخواهیم بی سازمان و بیتشکیلات فعالیت کنیم، موفق نخواهیم شد. حالا اگر این دو مطلب را پذیرفتید که چه بهتر. اگر هم نپذیرفتید، به پنجاه سال پیش تا حالا می ماند که همه مان خُرد شدیم، له شدیم، قوایمان تلف شد، هرکس به راه خودش رفت، هرکس با دیگری تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بی شماری پیش آمد. نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفته اند، اما ما هنوز همین جا هستیم و باز هم می مانیم. میل خودتان است. می خواهید بپذیرید، نمی خواهید هم نپذیرید. این ها دو مقدمه کوتاه بنده بود.

مشاهدات من از نظم و تشکیلات دیگران

حالا برای اینکه عرض کنم دیگران چگونه منظم و سازمان یافته هستند، مشاهدات خود را بیان می کنم. لبنانی که بنده در آن هستم، یکی از پایگاه های مسیحیت و بلکه بزرگ ترین پایگاه مسیحیت غربی در خاورمیانه است. چون آقایان می دانند که مسیحیت در آغاز دچار یک شکاف بزرگ شد: مسیحیت غربی که تابع پاپ بود، و مسیحیت شرقی که از آن جدا شد و اُرتودوکس نامیده شد. مسیحیانِ غربی تابعِ پاپ را تصور نفرمایید که یک فرقه هستند. کلمه «کاتولیک» به معنای مجموعه است، نه یک فرقه معین. فرَقِ بسیار متعددی هستند که همه در لوای واتیکان و پاپ زندگی می کنند. این ها یک شاخه اند. شاخه دوم، مسیحیانِ شرقی یا «ارتودوکس» ها هستند. ارتودوکس ها مرکزیت جهانی ندارند. تابع پطرک های خودشان هستند. هر منطقه وسیعی یک پطرک و، به تعبیر صحیح تر، یک پَطْرِیَرْک یا، به تعبیرِ عربی قدیمِ ما، که در مباحثات حضرت رضا و حضرت جواد می خوانیم، بَطْریق دارد. بنابراین، هر منطقه ارتودوکس نشین یک پطرک دارد. رئیس هم ندارند. منتها سنّت بر اینجاری شده است که پطرکِ استانبول، که امروز آسیناغوراس نام دارد، پطرکِ مسکونی نامیده شود. یعنی اولین مقام ارتودوکسی دنیا، که بر سایر پطرک ها رهبری ادبی و اخلاقی دارد، نه اینکه، مثل پاپ، پیشوای دینیشان باشد. پاپ پیشوای دینی کاتولیک های دنیاست.

کمی از مطلب دور افتادم. همان طور که عرض کردم، مشاهدات بنده بیشتر ناظر به لبنان است که مرکز فعالیت کاتولیک ها یعنی پیروان پاپ در خاورمیانه است؛ چه فرقه روم کاتولیک، چه فرقه مارونی و چه فرقه ارمن کاتولیک و چه فرقه سریان کاتولیک. چهار فرقه طرفدار و پیرو پاپ در لبنان فعالیت می کنند. بنابراین، بنده مشاهداتی از کار مسیحیان دارم. از طرفی سفری نیز به فرنگ رفته ام. واتیکان را دیده ام، در جلسه تاج گذاری پاپ شرکت کرده ام؛ و لذا از تشکیلات و مؤسسات کاتولیکی جهان هم تا حدودی از نزدیک مطلع شده ام. دیگر آنکه سفری نیز به آفریقای شمالی و قاهره داشته ام و از مؤسسات اهل تسنن نیز تا حدودی اطلاع پیدا کرده ام. ارتباط زیادی هم به واسطه لبنانی های مقیم آفریقا با آفریقای سیاه دارم. لذا از فعالیت مسلمان ها در آفریقا کمی مطلعم. در بعضی از کنگره های اسلامی جهان شرکت کرده ام و با مسلمانان دنیا و رهبران دینی آن ها هم کمی آشنا هستم. یعنی می خواهم یک تصویر اجمالی و خلاصه ای از فعالیت های مسیحیان و مسلمانان غیرشیعه برای آقایان ترسیم کنم.

فعالیت های تبلیغی مسیحیان

اما مسیحیان: خدا می داند که وقتـی متذکـر نوع فعـالیت مسیحیـان می شوم، دلم آتش می گیرد. این مردمی که دینشانْ دینِ رهبانیت است، آن هم «رَهْبَانِیَّهً ابْتَدَعُوهَا،» [۴] به قول قرآن «مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ،» [۵] رهبانیت تارک دنیا! این ها چطور این قدر منظم شده اند؟ در مجله ای به نام لایف، که یک شماره اش مخصوص تشکیلات کاتولیکی دنیا بود، خواندم که سازمان کاتولیک های دنیا آن قدر منظم است که تمام احزاب دنیا، حتی احزاب سرّی و زیرزمینی روسیه را پشت سر نهاده است. شما تصور کنید که با حکومت پلیسی که در روسیه است، اگر یک حزب سرّی ضدِّ دولتی بخواهد در آنجا فعالیت کند، چه مقدار باید منظم و دقیق باشد. این مجله می گوید تشکیلات کاتولیکی دنیا از احزاب سرّی دنیا هم منظم تر و مجهز تر است. این مردمِ تارک دنیا چنین تشکیلاتی دارند. حالا ببینیم که چگونه کار می کنند.

تشکیلات این ها چند رشته فعالیت دارد: یک رشته، رشته کلیسا هایشان است. به قول خودشان (مسیحیان عرب)، مؤسساتی که رعایت ابرشیه می کنند؛ یعنی منطقه ای دارند که اسم مردم را رعیت می گذارند و اسم کشیش یا مطران یا پطرک را راعی رعیت، یعنی شبان این گوسفندان. راعی ابرشیه همان راعی منطقه است. این فرقه را «راعویه» می نامند. یعنی فرقه ای که کلیسا ها را اداره می کند، نماز می گزارد، تشریفات اکلیل و عقد و ازدواج انجام می دهد و مراسم مذهبی را در وفیات، که عرب ها به آن جنات می گویند، به جای می آورد. بنابراین، کشیش ها و اداره کنندگان کلیسا ها یک دسته اند. دسته دیگر متولّیان دیرهایی در مسیحیت هستند که از نظام کلیسا ها استقلال دارند. این دیر ها خود مؤسسات مستقلی هستند که ابتدا منفصل از واتیکان پدید آمدند، اما بالاخره به آن ملحق شدند. این دیر ها خود چند دسته اند. در درجه اول و از همه آن ها مهم تر، «ژزوئیت ها» یا «یسوعی ها» هستند. کتاب المنجد را همه ملاحظه فرموده اید که می گوید: «الآباء الیسوعیین». این یسوعی ها همان ژزوئیت ها هستند. این ها فرقه بزرگی هستند. رئیس یسوعی های دنیا را پاپ سیاه می نامند. این ها درحقیقت حکام واتیکان هستند. می گویند پاپ سلطنت می کند و نه حکومت، یعنی حکومت واقعی به دست ژزوئیت ها یا یسوعی هاست. یسوعی ها هستند که اداره امور واتیکان در دنیا را بر عهده دارند.

البته، دیرهای دیگری هم هستند: مثل دیر «فرانسیسکن» و دیر «دومنیکن». در لبنان دیری است به نام دیر «عبرین»، و نیز دیری هست که «کسلیک» نامیده می شود. این ها انواع دیرهایی هستند که استقلال دارند. تشکیلات این ها را بعداً عرض می کنم. دیرِ جدیدی را هم به وجود آورده اند که دیر «کارگری» نام دارد.

ایـن تشکیلاتِ بسیـار مقتـدرِ کلیسا، در اداره امورِ مذهبـی مـردم به قدری دقیق است که اگر در دهی از دهات تنها یک خانواده مسیحی حضور داشته باشد، روز یکشنبه کشیش مخصوصی به آنجا می رود تا مراسم اقامه نماز را انجام دهد. در لبنان دهی هست که مرکز شیعیان است و جبع نام دارد. یا به قول خود لبنانی ها «جباع». همان جایی که «جبعی جبعی» می خوانیم. ده مهمی است. همه ساکنان آن شیعه هستند و منطقه پیرامون آن هم شیعه نشین است. در این ده یک خانواده، تنها یک خانواده مسیحی وجود دارد. نه اینکه بخواهم مبالغه کنم. تنها یک خانواده، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسیحی هستند. این ده کلیسایی دارد. آقای کشیش روزهای یکشنبه میآید، در کلیسا اقامه نماز می کند و بازمی گردد. ده دیگری هست به نام روم که نصف جمعیّتِ آن مسیحی است و نصف دیگر آن شیعه. البته، آن نیمه ای که مسیحی است، جمعیت چندانی ندارد. یعنی سکنه آن چند نفری بیشتر نیستند. شاید مجموعاً به هشتاد نفر نرسند. این ده یک مدرسه دارد. روزهای یکشنبه کشیشی برای تعلیم امور دینی محصلین به ده روم می آید، درس خود را می دهد و بازمی گردد. یعنی شما در تمام نقاط دنیا، یک مسیحی که کلیسا از او غافل شده باشد و به او نرسد و روز یکشنبه امکان نماز را برایش فراهم نکند، اصلاً نمی یابید حالا شما تمام کاتولیک های دنیا را تصور بکنید که بالغ بر ۵۰۰ میلیون نفر هستند. اینکه این ۵۰۰میلیون نفر را این ها چطور باید کنترل بکنند، خدا می داند.

خوب، در مقابل این ها ما هستیم، کـه در وسط افتاده ایـم و شده ایم مثلِ گوشت قربانی. دهاتی داریم که مسیحی ها در آن تبلیغ می کنند؛ دهاتی داریم که سنی ها در آن تبلیغ می کنند؛ دهاتی داریم که بهایی ها در آن تبلیغ می کنند؛ و همین طور الی آخر.

خوب، این وضع کلیساهای مسیحی است. البته، غالباً مدارسی هم وجود دارند که تابع کلیسا ها هستند. این ها نظیر همان ملاهای قدیم ما هستند، که در هر دهی به صورت مدرسه تأسیس شده اند. کشیش ها این مدارس را اداره و در آن تدریس می کنند.

سازمان وسیع دیر ها

قسمت دوم که بسیار عجیب است، مسئله دیرهاست. یسوعی ها را برای شما مثال می زنم. این یسوعی ها اول در اثر کوتاهی هایی که کلیسا طی قرون وسطا نسبت به امور دینی و مذهبی و علمی کرد، شکل گرفتند. لوتِری آمد، پروتستان ها آمدند و از کاتولیک ها منفصل شدند. جوانانی بودند که به نام یسوعی متشکل شدند و یک سلسله کارهایی شروع کردند. آمدند و دیدند که روحانیت از مردم دور شده، به صورت اشرافی درآمده، به صنف معینی بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است. ایشان برای اینکه با مردم نزدیک شوند، آمدند و مؤسساتی درست کردند که درحقیقت صبغه فرهنگی داشت. دانشگاه تأسیس کردند، مدرسه درست کردند و کشیش هایی تربیت کردند که غیر از کشیش بودن، وکیل عدلیه هم هستند، مهندس، طبیب، معلم، استاد دانشگاه، فیزیک دان و شیمیدان هم هستند و هکذا. تمایز این ها با مردم عادی فقط یک یقه سفید است والّا لباسشان عیناً لباس عادی است. کارشان هم اداره امور بیمارستان ها، دانشگاه ها، مدارس حرفه ای، دارالأیتام ها و درمانگاه هاست.

طبیبی هست در نهایت دقت و مهارت، در عین حال کشیش هم هست. اگر برای شما عرض کنم که روبرت کخ، کاشف میکرب سل، کشیش بوده است، تعجب نکنید. اگر عرض بکنم که بسیاری از کاشفین نظریات جدید کشیش بوده اند، تعجب نکنید. یکی از این ها همین کشیش بلژیکی لومتر است که اصل توسعه عالم را کشف کرد؛ که عالم دائماً گسترده تر می شود. همین نظریه ای که با آیه کریمه «وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» [۶] منطبق است. یعنی عالم در حال توسعه است. این نظریه ای که در قرآن به آن اشاره شده است، توسط یک کشیش بلژیکی به نام لومتر طرح شد. با اینکه کشیش است، اما اطلاعات کیهانی او به قدری زیاد است که نظریاتش مورد اقتباس همه دانشمندان است. یعنی شما در میان طبقه کشیش ها می توانید طبیب های خوب، مخترع های بنام، فیزیک دان های خیلی مهم، شیمیدان های خیلی مهم، وکلای عدلیه معروف و ریاضیدانان برجسته بیابید. بنده در بیروت دوستی دارم که در سلسله سخنرانی هایی که اخیراً درباره اسلام و مسیحیت در لبنان انجام می شود، شرکت می کرد. نامش أب فرانسوا دوپریلاتور است. «أب» یعنی کشیش. این مرد، استاد فیزیک و بزرگ ترین فیزیک دان در خاورمیانه است. کشیش هم هست. اتفاقاً لباسش هم لباس کشیشی است. مرد بسیار عالمی است و در عین حال، کشیش هم هست.

این ها با این اوصاف چه کار کردند؟ آمدند و مجاری امور را به دست گرفتند. همان مجاری الاموری که بر اساس اخبار و احادیثِ ما باید به دست «العلماء باللَّه» باشد. این مجاری امور را به دست گرفتند. مهندس، طبیب، وکیل عدلیّه، ریاضیدان، فیزیک دان و… آن وقت خدا میداند که این ها در مؤسساتشان چه می کنند. تصور نکنید که صریحاً تبلیغ مسیحیت می کنند. هرگز. بلکه با علم، با اخلاق و با روش مردم داری، مردم را جذب می کنند. بنده در طول سال گذشته ۱۴جلسه با جوانی به نام شفیق قاسم اهل صیدا، که سنی است، صحبت کرده ام. این جوان در مدرسه یسوعی های لبنان مشغول درس خواندن بود، و بعد از اینکه درسش تمام شد و تصدیق کلاس دوازدهمش را گرفت، مسیحی شد. یعنی صریحاً مسیحی بودن خود را اعلان کرد. پدر و مادرش به وحشت افتادند. به این و آن مراجعه کردند، به این آقا شیخ سنی و به آن یکی، اما هیچ فایده ای نداشت. بالاخره، پیش ما آمدند و گفتند آقا، این از دین اسلام خارج شده، فکری به حالش بکنید. ما هم ملاقات ها را شروع کردیم. دیدم که واقعاً نه تنها مسیحی عادی شده، بلکه در اثر تبلیغات مدرسه یسوعی های لبنان، مسیحی بسیار متعصب و علاقه مندی هم شده است. ما در آنجا جوان های معروفی از شیعه داریم که مسیحی شده اند. تصور نکنید که مسیحی نمی شوند. ما جوانی داریم از خانواده عسیران، که از خانواده های محترم شیعه در لبنان است. او الان کشیشی شده است به نام عفیف عسیران. یک استاد دانشگاه آمریکایی بیروت هم هست به نام دکتر ماجد فخری، که او هم مسیحی شده است. چنین نمونه هایی وجود دارند. تصور نکنید که مسلمان ها از اسلام بیرون نمی روند. خیر، بیرون می روند، خوب هم بیرون می روند.

به هر حال، کشیشانی که عرض کردم، مجموعه ای از خبـرگان و متخصصینی هستند که در همه رشته ها دستی دارند و اداره امور دانشگاه ها را بر عهده دارند. این گونه مؤسسات این قدر به کلیسا خدمت کرده اند، که عرض کردم رئیسشان را پاپ سیاه می نامند، و درحقیقت این ها قدرت واتیکان را در دست دارند. این ها در دنیا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند. آقا بشنوید. یک مؤسسه دینی مسیحی چند هزار دانشگاه دارد. چند هزار بیمارستان دارند. چند ده هزار مدرسه و درمانگاه و دارالأیتام و مدرسه حرفه ای و مؤسسات مشاوره ای و روضه الأطفال و مهدکودک و سالن های ورزشی و سالن های سخنرانی و، هزار برابرِ این، مؤسسات اجتماعی دارند… این ها طبق آماری که خودشان دارند، ۳۰۰ میلیون نفر از مردم دنیا را باسواد کرده اند. آقا هرچه باشد، ۳۰۰ میلیون نفر آدم بی سوادی که باسواد شده اند تحت تأثیر این ها قرار می گیرند. البته، همه شان هم مسیحی نشدند، اما بسیاریشان شدند. این مؤسسه تنها یک دیر از دیرهای مسیحیان، به نام دیر یسوعی هاست. و هکذا سایر دیر ها… اضف الی ذلک دیرهای فرانسیسکن و دومنیکن و عبرین و کسلیک و هزار جور دیر دیگر، که استقلال داخلی و مالی خود را حفظ کرده اند و، در عین حال، از ارتباطی هرمی با واتیکان برخوردارند. کار مسیحی ها این گونه است. آن وقت خدا می داند که چطور دارند در این دنیا رخنه می کنند و همه جا را می گیرند. در خودِِِ لبنان دیری هست به نام عبرین، دیری کوچک که در میان بیابان قرار دارد و کشیش تربیت می کند. رفته رفته و در اثر فعالیت کشیش ها، مدرسه هایی تأسیس شده است. تنها دیر عبرین اکنون ۸۲ مدرسه دارد. دیر دیگری هست به نام کسلیک، که تازگی دانشگاهی هم تأسیس کرده است و دانشکده ای به نام «تشریع»، یعنی قانون گذاری، ایجاد کرده است. این دانشکده در شهری به نام جونیه در نزدیکی بیروت واقع است و از بنده نیز دعوت کرده است تا تشریع اسلامی را در آن درس بدهم. این ها نوع کار آن هاست. آن وقت می خواهید اثر عملشان چطور باشد؟

برای پیشرفت دینِ حق باید تلاش کرد

شما تصور می کنید که حق مطلق، خودبه خود و بدون تلاش، پیش می رود؟ این حرف درست نیست آقا! بنده عبارتی از پیغمبر اکرم ص در روز بدر برای آقایان می خوانم، ببینید از این حرف چه درمی یابید. پیغمبر ص در این دعا می فرماید که: «اللّهمَّ إن تَهلَکَ هِذه العِصابَهُ فَلَن تُعبَدُ بَعد.» [۷] یعنی خدایا، اگر این دسته کشته شوند، کسی دیگر عبادتت را به جا نمی آورد. عجب! معلوم می شود که اگر مردانی، محمدی، فداکارانی و اصحابی برای دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نخواهد شد. دیگر از عبادت خدا که ما چیزی بر حق تر نداریم؟ پس اینکه دل ببندیم که دین ما حق است، مذهب ما حق است و خودبه خود راه خودش را باز می کند، به نظر بنده درست نیست. خیر. اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آن طور که لازم است پیش نمی رود یا کمتر پیش می رود.

این آقایان، همین دین را، همین روش های ترک دنیایی و غیرطبیعی و ناهماهنگ با ذات انسانیشان را، با تبلیغات، به شدت در اعماق قلب های مردم نشانده اند.

چهارده کشیش برای تبلیغ به کشور اوگاندا رفتند. اوگاندا یکی از کشورهای آفریقایی است که آقایان حتماً اسمش را شنیده اند. چهارده کشیش به آنجا رفتند و بومیان آفریقایی آن ها را خوردند. شما خیال می کنید که از هدفشان دست کشیدند؟ خیر. چهارده زن تارک دنیا و دختران راهبه را به جای آن ها فرستادند و مشغول تبلیغات شدند. آقا منفی بافی هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: آن ها استعمار می کنند. خیلی خوب، اما اگر فداکاری نمی کردند، نمی توانستند بروند. آن ها رفتند و تبلیغ کردند. الان عده مسیحیان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پیش صد برابر شده است.

جنوب سودان را ببینید، و ببینید که از سه سال پیش که کشیش ها را بیرون کردند چه حوادثی در آنجا پیش آمده است، که بالاخره هم ممکن است خدای نکرده به جدایی جنوب سودان از شمال آن منجر شود.

ماسینیون، مستشرق بـزرگ فرانسوی را کـه روح اسلامی دارد، می شناسید، و حتماً شنیده اید که در یکی از مجامع پاریس اعلام کرده است که اسلام دینی خدایی است. او کتابی به نام سالنامه دنیای اسلام در ۱۹۵۴ دارد که به چاپ رسیده است. ماسینیون در این کتاب می نویسد که طی سال ۱۹۵۴ شش میلیون نفر در آفریقای سیاه مسلمان شدند، اما با تبلیغات مسیحی ها و تلاش هایی که به عمل آوردند، یک میلیون نفر از سیاهان نیز مسیحی شدند. البته، این طبیعی است. سیاه های بت پرست و سیاه های توتمیست و طرفدار درخت و روباه، بعد از اینکه مستقل شدند، دیدند که دینشان در عمل پاسخ گو نیست. لذا به فکر دین های آسمانی و جهانی افتادند. یهودیت، که دینی عنصری [نژادپرستانه] است و کسی را نمی پذیرد، مگر از راه بهایی ها. چون بهایی ها دست یهودی ها هستند- فراموش نکنید. بنابراین، متوجه شدند که یا به مسیحیت یا به اسلام باید متوسل شوند. آن ها دیدند که اسلام دینی است پاک که سابقه استعمار و غارتگری ندارد. از طرفی عقاید اسلامی روشن و واضح است. یک خدا دارد، نه سه تا، و عقایدش پیچیده نیست. پس اولاً دینی است که سابقه استعمار ندارد، ثانیاً پیچیدگی و مشکلی در اعتقادات ندارد، ثالثاً احکام عملی و سهلی دارد. این است که به اسلام روی آوردند. شش میلیون نفر در سال ۱۹۵۴ مسلمان شدند.

خوب. اما بعد چه شد؟ به دلیل نبودن تبلیغ و مبلّغ اسلامی، نتیجه این شد که آمدند و آبروی اسلام را بردند. گفتند ببینید این مسلمان ها چقدر عقب افتاده اند. ببینید چقدر در کشور هایشان کودتا رخ می دهد. ببینید چقدر کثیف اند. ببینید چقدر سطح علمشان پایین است. ببینید که در تمام این مدت، حتی یک جایزه نوبل را هم مسلمان ها نبردند. چون مسیحیان تمدن اروپایی را با تمدن مسیحی خلط می کنند. در حالی که تمدن اروپایی هیچ ربطی به مسیحیت ندارد. تا وقتی که کلیسا در اروپا قدرت داشت، این تمدن جدید نبود. تمدن جدید، علیرغم مسیحیت در اروپا به وجود آمد، و اصلاً تمدنی وثنی است نه تمدن مسیحی. به هر حال، گفتند که تمدن داریم و چنین و چنان… بعد هم به واسطه همین دیرهایی که عرض کردم وارد عمل شدند. بچه مریض آفریقایی را وقتی یک مؤسسه سالم می کند آقا، بی سواد را که باسواد می کند و بعد هم به دانشگاه می فرستد، بی پول را که پول دار می کند، بی تربیت را که تربیت می کند، می دانید چه عاطفه ای نسبت به این پدران تربیت کننده در او ایجاد می شود؟

شخصی در سنِگال هست که شاهدی بر این سخن است. سنگال یک کشور آفریقایی است که ۹۹/۵ درصد مردم آن مسلمان و ۰/۵ درصد آن مسیحی اند. با این حال، رئیس جمهور این کشور مسیحی است که سینگور نام دارد. سینگور یک بچه مسلمان و اتفاقاً یک بچه آخوند است. مسیحی ها او را زیر بال و پر گرفتند و به مدرسه فرستادند تا باسواد شد. بعد هم او را به اروپا فرستادند تا استاد عظیم دانشگاه شد. وی الان یکی از فرهنگیان و باسوادهای بزرگ دنیاست که مسیحیان و مسلمانان سنگال در مقابل مقام علمی او تعظیم می کنند، و اخیراً هم رئیس جمهورش کردند. پس بنابراین، مردم را به واسطه سعی در بهبود وضع دنیایی آن ها جذب می کنند.

این هم داستان دیر ها. آن داستان کلیسا ها بود که ملاحظه فرمودید که در هیچ نقطه دنیا یک مسیحی نیست که بدون رهبری دینی باشد و اگر تنها یک خانواده مسیحی در دهی بود، وضع کلیسایش مرتب و وضع کشیشش مرتب است. این هم وضع دیر هایشان، مؤسسات فرهنگیشان، دانشگاه هایشان، بیمارستان هایشان و دیگر سازمان های عجیب وغریبشان، که واقعاً شگفت آور است. این ها یک ذره از کار مسیحی هاست.

دنیای اهل سنت

حالا بیاییم سـراغ سنی ها ـ زُمَلاء و بـرادران دینی خودمـان. آن ها هم تا حدودی منظم اند. الان در آفریقای سیاه، در لبنان و در کشورهای دیگر، مبلغین فراوانی از الاَزهر می بینیم. در شهری که من زندگی می کنم، مردی هست به نام شیخ محی الدین حسن، که از الاَزهر فارغ التحصیل شده و در آنجا به وظایفش سرگرم است. هم وضع سنی های صور را اداره می کند و هم فلسطینی های پناهنده به آن منطقه را. هم نماز جماعتش را می خواند و هم به خوبی به همه آنان می رسد.

مؤسسات دیگری نیز دارند که با مؤسسات مسیحی مشابه است. مثلاً در لبنان مؤسسه ای دارند به نام «المقاصد الخیریّه الاسلامیه». برادران سنی ما هم شروع کرده اند. الان متجاوز از ۱۸۰ مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسه هایی کوچک، حتی در دهات شیعه نشین. آثار کار آموزشی را هم می دانید چقدر است؟ بنده الان دِه هایی در بعضی مناطق می شناسم که در اثر کار همین مدارس، جوانانشان تقریباً سنی شده اند. برای پدرانشان هم فرقی نمی کند. در تمام نقاط دانشگاه شان مرتب و دارالتبلیغ شان فعال است. در بیروت هم مؤسسه ای دارند به نام «ازهر». تمام مناطق لبنان کنترل و احصا شده است و برای تبلیغ و مدرسه نیرو فرستاده می شود. البته، ازهر غیر از اینکه مبلغین حضوری می فرستد، مبلغین غیرحضوری نیز از مصر می آورد، که همان معلم ها و فرهنگی ها هستند. این ها یک سلسله دوره های خاص می بینند و به مناطق می روند.

اما وضع ما

آن داستانِ مسیحی ها، این هم داستان برادران دینی مان، سنی ها؛ آن هم به طور اجمال. اما ما… ما شیعیانِ مرتضی علی، ما مردمی که اسلامِ خدا را با طاهر ترین مذهبش معتقد و پیرویم، ما وضعمان چگونه است؟ تشکیلاتمان چگونه است؟ من چون در اینجا نشسته ام، که عرض کردم فجر امید است، آزادم که این حرف را بزنم. واِلّا اگر در غیر اینجا و در غیر این مؤسسه بود، این حرف به نظرم ویرانگر می آمد، یعنی امیدتان را قطع می کرد.

آقا، شما یک نفر را به من معرفی کنید که عدّه روحانیون را در ایران بداند. شما که افرادتان را نمی شناسید، چطور می خواهید کار کنید؟

چند تا شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید.

چند تا روحانی شیعه در دنیاست؟ بفرمایید.

چند تا روحانی در ایران است؟ بفرمایید.

مقدار تحصیلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ایران است؟ صلاحیت روحانیونی که در مناطق کار می کنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ اگر یکی شان مریض و گرفتار شد، به چه وسیله ای می شود به او کمک کرد؟ من خیلی معذرت می خواهم که این مطالب را در حضور آقا [مرحوم آیت اللَّه العظمی شریعتمداری] عرض می کنم.

اصلاً این حرف ها چیست؟ آقایان، ما کجا می خواهیم زندگی کنیم؟ در کدام دنیا؟ نتیجه اش هم می دانید چیست؟ این است که نه تنها مسیحیان از ما میبرند، نه تنها یهودی ها از ما می برند، نه تنها سنی ها دارند از ما پیش می افتند، ما هم در خواب خوش فرورفته ایم که آقا ابداً! شیعیان مرتضی علی مگر ممکن است برگردند؟ بله آقا. بنده دیده ام شیعه مسیحی شده، دیده ام شیعه سنی شده، دیده ام شیعه وهابی شده، شما ممکن است دیده باشید، ممکن هم هست ندیده باشید، اینجا با دلی خوش نشسته ایم، به حقّانیّت خودمان اعتماد داریم و خیال می کنیم که مطلب تمام شده است. کجا تمام شد آقا! آخر مگر می شود بی تبلیغ و بدون سازمان دهی پیش رفت؟

اقلاً ما همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم. تبلیغاتمان را منظم کنیم. در دعوتمان هماهنگی به وجود بیاوریم. آقا، بنده پای این منبر می روم یک چیز می شنوم، پای آن منبر چیزی دیگر. اصلاً متناقض! اصلاً نامربوط! این منبری یک چیز می گوید و آن یکی چیزی دیگر. من چطور می توانم با این تبلیغاتِ متناقض ایمانم را بارور کنم و رشد دهم؟ به هیچ وجه ممکن نیست چنین چیزی تحقق یابد.

ما اصلاً خواب هستیم. این کارهایی که حالا می خواهیم بکنیم باید ۵۰ سال پیش، بلکه ۱۵۰ سال پیش، شروع می کردیم. امیدوارم که به سرعت پیش برویم. چون در خطابِ آقا در روز افتتاح شنیدم که می گویند امتیازِ روحانیتِ شیعه این است که وابستگی به جایی ندارد، هرقدر بخواهد، می تواند تکاپو کند. امیدوارم این حسن ظن بجا باشد. ما آقا وضعمان خیلی عجیب است. مسیحی ها را عرض کردم. کاشکی آنان بودند. حقیر ترین و بی مایه ترین مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج می کنند. بنده در اصفهان و در شیراز مشاهده کردم که تبلیغات بهایی ها شدیداً نظم و وسعت دارد، با هیئت های نُه نفری، سفرهای تشویقی، و این جور بازی ها.

باید در مقابل این ها آماده شد. اگر فرزنـد این دنیـا هستیم، دنیایی که «وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ،» [۸] دنیایی که همه چیزش منظم است، اگر منظم نباشیم، محکوم به مرگیم و فرزند این دنیا نیستیم. در عصری که همه چیزش به صورت مؤسسه درآمده، باید خودمان را سازمان دهیم و منظم کنیم. بنده در یک ساعت چقدر دیگر می توانم بیشتر از این بگویم؟ این از مؤسسات مسیحی ها، آن هم شمّه ای از مؤسسات سنی ها. در مقابل این ها آقا، ما باید خودمان را منظم کنیم. واقعاً سؤال اول این است که ما اصلاً چه تعداد روحانی داریم؟ کجا ها روحانی داریم و کجا ها نداریم؟ وضع دینی مناطق چه جور است؟ دهات چه وضعی دارند؟

حالا نگویید این کار را نجف باید بکند، بالا باید بکند، پایین باید بکند. همه مان مسئولیم. همه مان باید برای چنین هدفی همکاری کنیم. کار را منظم کنیم. مناطق را تقسیم کنیم. احصا و آمار دقیقی از دهاتمان، از اوضاع شهر ها و مناطقمان، از روحانیونی که در آنجا هستند، از اینکه چقدر پیش یا عقب رفته اند، تهیه کنیم.

البته، ما حالا انتظار نداریم که مؤسساتی شکل بگیرد، مدارسی به وجود بیاید، درمانگاه هایی به وجود بیاید، بیمارستان هایی به وجود بیاید و مدارس حرفه ای به وجود بیاید. اگر این ها هم بشود که چه بهتر، امیدوارم که بشود، ولی اولین قدم هماهنگی در دعوت است. و ما هنوز این هماهنگی را در یک شهر و حتی در یک مجلس نداریم. سه تا منبری بالای منبر می روند، هرکدام یک جور حرف می زنند. یکی از این طرف می رود، دیگری خلاف آن می رود. این ها کی باید علاج شود آقا؟ چه وقت؟

حالا، اگر چنین سازمان دهی ای به وجود آمد، اگر چنین هماهنگی ای درست شد، اگر چنین روش صحیحی ای اتخاذ شد، آن وقت کار ما خیلی خوب پیش خواهد رفت. برای اینکه یک کمی هم در آخر سخنم، با حلوای پسین و ملح اول، به قول نظامی، دهانتان را شیرین کرده باشم، عرض می کنم که اگر به طور منظم و سازمان یافته کار کنیم، خیلی زود تر و بهتر می توانیم جلو برویم…

دین ما دین زندگی است

در آن ولایتـی که ما هستیم گفته می شود که بهتریـن شیوه دعوت الی اللَّه، یعنی دعوت مردم به سوی خدا، سبکی است که ما داریم. از بنده دعوت کردند در مؤسسه ای در لبنان به نام «دیرالمخلص» سخنرانی کنم. دو تا مؤسسه در کنار هم هست: یکی متعلق به راهبان است و دیگری متعلق به راهبات. این طرف کشیش می پرورانند و حوزه علمیه آن هاست، آن طرف هم دختران تارک دنیا می پرورانند. در این مؤسسه از بنده دعوت کردند که صحبت بکنم. در راه که از صور به سوی دیرالمخلص می رفتم، معاون مطرانِ دیر همسفرِ بنده بود. در راه به بنده گفت که این جوان ها دنیا را ترک نموده و خودشان را از لذات دنیا محروم کرده اند. دنیا هم امروز خیلی فریبنده شده است. این است که اگر بتوانی این ها را در این جهاد و فداکاریشان تشویق و تقدیر کنی، کار خوبی است. گفتم خیلی خوب.

بنده ساعتی در این مجلس صحبت کردم. خدا شاهد است این را که عرض می کنم نه برای خودنمایی است، بلکه برای این است که آقایان را دل خوش بکنم، که روش تبلیغاتی و حقایق علمی ای که ما داریم، بسیار بسیار جلو تر، عمیق تر و مؤثر تر از حقایق علمی ای است که دیگران دارند. در این صحبتی که کردم، بعد از مدتی، رئیس دیر به مدیر کل تبلیغات لبنان، که او هم مسیحی است، گفته بود: آن روحانیتی که سیّد موسی ظرف یک ساعت در محیط دیر ما پراکند، بیش از روحانیتی بود که در مدت شش سالْ ما به این ها داده ایم.

امیدوارم که حمل بر خودنمایی نفرمایید. ایـن یک حقیقت است که مربوط به بنده نیست. مربوط به آن دین مطهری است که می گوید: اگر زراعت بکنی عبادت و سجود خداست؛ اگر با زنت حسن معامله بکنی عبادت و سجود است؛ اگر در بازار تجارت بکنی عبادت و سجود است؛ آن دینی که می خواهد همیشه در همه جا و همه وضعْ انسان به یاد خدا باشد و هیچ چیز را با ذکر خدا و یاد او منافی نمی داند؛ آخر در مقابل این دین، مسیحی ها هستند، که اصلاً عبادت را جز در کلیسا و جز در شرایطی خاص ممکن نمی دانند. یک کشیش نوظهوری هست به نام فیلاردو شارمان که او هم از علمای بزرگ است. این کشیش آمد و عنوان نمود که عبادت تنها این نیست که در شب عید کریسمس و ولادت مسیح آن خمیر مخصوص را با آن آب مخصوص مخلوط کنید و بخورید، عبادت تنها این نیست. گفته است که شما حتی اگر سنگی را بردارید و جاده ای را صاف کنید، این عبادت است. وقتی وی این حرف را زد، کتاب هایش تحریم گردید و تا مدت ها خوانده نشد. رنگِِ کفر حالا تازه آهسته آهسته دارد از روی فیلاردو شارمانِ کشیش زدوده می شود. این در حالی است که هزار و سیصد سال پیش پیغمبر ما به ابوذر می گوید: حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن.

دین ما اصلاً برای زندگی است. دین ما در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در زمین کشاورزی، در بازار و در همه جا، همراه ماست. این دین است که می تواند زندگی کند. حتی عبادات ما چنین سمت وسویی دارند. سخنی را نقل می کنم که متعلق به بنده نیست، بلکه مال شخصی اتریشی به نام محمد اسد است که سی چهل سال پیش مسلمان شده و فعلاً در شهر طنجه در کشور مغرب ساکن است. بسیار مرد خوبی است و حرف های خیلی خوب دارد. او می گوید: در عبادت های اسلامی، از قبیل نماز و حج، سعی شده است تا هر دو جنبه دنیا و آخرت، و جسم و روح، با هم توأم شوند. وی مثلاً می گوید که ممکن بود در مورد نماز به ما بگویند: همین طور تکیه دهید و توجه قلبیتان به خدا باشد. اما نگفته اند. به جای آن، در حالی که قلبت پیش خداست، رکوع می کنی، سجود می کنی، تکبیر می گویی، ذکر می گویی، یعنی هم بدنت کار می کند و هم قلب و روحت کار می کنند. قلبت متوجه خداست، اما، هم زمانِ با آن، اعمالی از تو صادر می شود، تا عادت کنی که حتی در حین عمل خارجی هم متوجه خدا باشی، تا بتوانی در بازار هم که هستی متوجه خدا باشی، تا بتوانی در حین کشاورزی هم متوجه خدا باشی. مقصود آن است که دین ما دین زندگی است. دین ما دین سلامتی و صلح و صفاست. اگر بتوانیم، از نظر شکل و از نظر سازمان دهی، وضع خودمان را مرتب کنیم، هزار ها هزار امید است.

امیدوارم به برکت حقانیت این دین و صفا و خلوص قلوب این برادران عزیز، که با این روح پاک و مطهر از همه چیزِ این دنیا گذشته اند، بتوانیم این حقیقت را با شکلی منظم و موزون به دنیا عرضه بداریم تا، در ظرف مدتی کوتاه، عقب ماندگی چهارصد پانصد ساله را جبران کنیم. والسلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته.

پی نوشت ها:

[۱].«به نام خدای بخشاینده مهربان. خدای رحمان، قرآن را تعلیم داد. انسان را بیافرید. به او گفتن آموخت. آفتاب و ماه به حسابی مقرر در حرکت اند. و گیاه و درخت سجده اش می کنند. آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد. تا در ترازو تجاوز مکنید.» (رحمن، ۱ـ۸)

[۲].«و ما جز به اندازه ای معین آن را فرونمی فرستیم.» (حجر، ۲۱)

[۳].«و از هرچیز به شیوه ای سنجیده در آن رویانیدیم.» (حجر، ۱۹)

[۴].«و رهبانیتی که به بدعت آورده اند.» (حدید، ۲۷)

[۵].«ما برآن ها مقرر نکرده ایم.» (حدید، ۲۷)

[۶].«و آسمان را به نیرو برافراشتیم و حقا که ما تواناییم.» (ذاریات، ۴۷)

[۷].حافظ برسی، رجب بن محمد، مشارق الأنوار الیقین فی أسرار امیرالمؤمنین علیه السلام، چاپ اول: بیروت، أعلمی، ۱۴۲۲ق، ص۱۱۷.

[۸].«آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد.» (رحمن، ۷).



شیعه نیوز


فرم در حال بارگذاری ...

وجود همیشگی امام

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آذر, 1396
 

وجود همیشگی امام


>
 
أَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِراً وَإِمّا مَغْمُور[1]

زمین، هیچ گاه، از حجّت خالی نخواهد بود؛ چه آن حجّت ظاهر باشد و چه پنهان.

شرح

این کلام، قسمتی از توقیعی است که امام زمان(علیه السلام) به عثمان بن سعید عمری و فرزندش محمّد مرقوم داشته اند. حضرت(علیه السلام)بعد از سفارش های زیاد، به مطلبی اشاره می کند و می فرماید:

باید همیشه، در روی زمین، حجّت الهی باشد، ونمی توان حتّی لحظه ای را تصوّر کرد که امام معصوم نباشد.

احتیاج انسان و دیگر موجودات به امام، ادامۀاحتیاج آنان به پیامبر است. نیاز به فرد معصوم  چه پیامبر و چه امام  را از دیدگاه های مختلفی می توان بررسی کرد. یکی از این وجوه، نیاز به قانون الهی و تفسیر آن از سوی معصوم است. در کتاب های کلام، با دلیل های عقلی ثابت شده است که بشر برای اصلاح زندگی دنیوی خود و رسیدن به سعادت ابدی و اخروی، نیازمند پیامبر است. نیاز بشر به دین و تفسیر صحیح از آن، ابدی است. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم)دین اسلام را به عنوان آخرین دین الهی، آورد و همۀاحکام و مسائل آن را بازگو کرد. پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)به همان دلیل های عقلی، باید کسانی مانند پیامبر در علم و عصمت و. . . وجود داشته باشند. اینان کسانی نیستند جز امامان بزرگوار(علیهم السلام).

حضرت(علیه السلام) به این نکتۀمهم هم اشاره دارند که به دلیل سستی مردم در پذیرش حق، این طور نیست که همۀامامان به حکومت برسند و یا در میان مردم حاضر باشند، همان طور که همۀانبیا و اوصیای الهی گذشته نیز، به حکومت دست نیافتند و برخی نیز تا مدّتی در غیبت به سر بردند.

پی نوشت ها

[1] كمال الدين، ج2، ص511، ح42 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1110، ح26 ; بحارالأنوار، ج53، ص191، ح19 .

شرح چهل حديث از حضرت مهدی علیه السلام، على اصغر رضوانى


فرم در حال بارگذاری ...

هم حفظ وحدت و هم حفظ اصول

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آذر, 1396

 


امام موسی صدر در مجالسی که اقوام و طوایف گوناگون حضور داشتند، در عین حفظ اصول خود، در حفظ وحدت نیز گام برمی داشت.

رئیس جمهور [وقت] لبنان، هر سال در ماه مبارک رمضان شخصیتهای برجسته مذهبی را به ضیافت افطار دعوت می کرد. امام موسی صدر نیز به عنوان رئیس مجلس شیعیان به مهمانی دعوت می شد. اهل سنّت موقع غروب آفتاب افطار می کردند و شیعیان چند دقیقه ای بعد از غروب. این اختلاف، آرامش ضیافت افطار را تهدید می کرد.

آفتاب غروب کرد، امام موسی صدر یک استکان چای برداشت، همه با تعجّب به او خیره شدند. ایشان استکان را در یک دست گرفت و دست دیگرش را بالا برد و شروع به دعا خواندن کرد. دعا خواند و حاضران آمین گفتند. این کار را آن قدر ادامه داد تا وقت افطار شیعیان شد، بعد لبخندی زد گفت:

«اللّهُمّ لَکَ صُمْتُ وَعَلی رِزْقِکَ اَفْطَرْتُ وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ»

و استکان چای را سر کشید.

مبلغان، شماره 104


فرم در حال بارگذاری ...

وحدت اسلامی، ضرورتی برای امروز

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آذر, 1396

 

«وحـدت » و «اتـحاد » از مـهم ترین مسائلی هستند که مسلمانان از صدر اسلام تاکنون، برمبنای تعالیم اسلامی و دیانت توحیدی با آن مواجه بـوده اند.در منابع اسلامی ـ به ویژه در قرآن کریم ـ از مسلمانان با واژه های «امت» و «امت واحده » یادشده و در زبـان سیاست مداران و مصلحان مسلمان نـیز از وحـدت و اتحاد بین امت مسلمان با اصطلاح «اتحاد اسلامی» یاد می شود. وجود اتحاد اسلامی بر توانایی و مقاومت جامعه برای مقابله با دشمنان خارجی می افزاید و فراهم کننده قدرتی حقیقی است؛ زیرا اگر مسلمانان از نـیروی عظیم انسانی، امکانات فراوان مادی، موقعیت های استراتژیک، فرهنگ و روحیه اعتقادی و فکری بالا برخوردار باشند، اما میان این اجزا و عناصر پراکنده اتحاد ایجاد نشود، این مجموعه بزرگ کارآیی لازم را نخواهد داشت.

خـداوند در قـرآن کریم، مسلمانان را امت واحده می خواند و امت اسلامی رابه وحدت کلمه و اتحاد فرمان می دهد؛ چنان که در سوره آل عمران می فرماید:

(و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا.)

پیامبر صلی الله علیه و آله هم در اولین عهدنامه ای که در مدینه بین طوایف مـختلف بـرقرار نمود، بر این مسئله تأکید کرد، ولی در طول تاریخ، تشکیل حکومت های مختلف براساس قومیت ها و طوایف و ایجاد مرزهای جغرافیایی، مسلمانان را از هم جدا کرد؛ به گونه ای که عرب،عجم، ترک،کرد و…هـمچون جـزایر جدا از هم زندگی کرده و هیچ یک در برابر سرنوشت امت بزرگ اسلام مسئولیتی احساس نمی کنند؛ گویی که این طوایف به کلی از هم بیگانه هستند و آنچه اصیل است، برداشت توهم آمیز از تفاوت های قومی و فـرهنگی اسـت. اسـتعمارگران با برافروختن آتش احساسات قـومی و نـژادی در مـیان مسلمانان به این اختلافات دامن زده و جنگ و برادرکشی را بین آنان حاکم کرده اند. البته در این میان، ظهور مصلحانی چون سیدجمال اسدآبادی، محمد عـبده، اقـبال لاهـوری، امام خمینی(ره) و… که همگی به وحدت اسلامی مـعتقد بـودند، تا حدودی باعث بیداری مسلمانان در جوامع اسلامی و حرکت این جوامع به سمت تجدید حیات اسلام شده است.

...

درنظر بعضی از اسـلام گرایان، اسـلام گرایی صـرفاً به معنای اهمیت قائل شدن به خواندن نماز، پخش اذان و مـخالفت با ممنوعیت حجاب و… است که می توانند از آن ها برای تأیید مواضع خود استفاده نمایند، اما باید گفت که اسـلام گرایی اصـطلاحی خـاص بوده و تعریف خود را دارد؛ به این معنا که اسلام گرایی به معنی قـرار دادن اسـلام در مرکز سیاست و عمل سیاسی نیز هست و در واقع یک حرکت سیاسی است که راه حل مسائل اجتماعی را تـشکیل حـکومت اسـلامی با حاکمیت ارزش ها، موازین و احکام اسلامی می داند و به همین سبب، به دنـبال کـسب قـدرت برای اجرای شریعت و احکام اسلامی است.

اسلام گرایی در مباحث سیاسی، چهار معنا به شرح ذیـل دارد:

1- اسـلام گرایی بـه معنای امید و علاقه مندی به دین اسلام: در این مفهوم، مهم ترین پیش فرض، وجود جاذبه در تعالیم اسـلامی اسـت که باعث علاقه مندی به این تعالیم و کنش مسلمانان نسبت به آن می شود .[1] نقطه مـقابل اسـلام گرایی در ایـن معنا، اسلام هراسی است که به مفهوم نفرت و ترس از اسلام و بالتبع، ترس از مسلمانان به کـار رفـته است[2].

2- اسلام گرایی به معنای تشرّف غیرمسلمانان به دین اسلام: اسلام در این کاربرد، یعنی پذیـرش عـبودیت الله و نـبوت خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و التزام به عمل به این دو آموزه. این معنا جنبه عملی دارد و نقطه مقابل آن، اسـلام گریزی اسـت؛ یعنی روگردان شدن از دین و گرایش به دینی دیگر.

3- اسلام گرایی در معنای عقیده یـا مـکتب سـیاسی اسلام (اسلام سیاسی ): مفهوم اسلام در این کاربرد یعنی تفسیر اسلام به عنوان یک دین جـامع کـه در هـمه ابعاد ـ علی الخصوص بعد سیاسی ـ حرف و برنامه دارد. در ادبیات سیاسی غرب، اسلام گرایی معمولاً در ایـن مـعنا به کار گرفته شده و بر همین مبنا، سه پیش فرض در ذهن آن ها وجود داشته که عبارت اند از: الف) حـوزه خـصوصی و حوزه عمومی تفکیک شدنی است؛ ب) دین یک امر خصوصی و سیاست یک امر عـمومی اسـت؛ ج) دین و سیاست از هم جدا هستند؛ لذا در زمان مـواجهه بـا اسـلام، آن را یک امر خصوصی ندانسته و سیاست اسـلامی را لازمـه دیانت اسلامی می دانند. این معنای اسلام گرایی صرفاً تئوریک و نظری است و در نقطه مقابل آن، کـسانی هـستند که به سکولاریسم (جدایی دیـن از سـیاست) باور دارنـد.

4- اسـلام گرایی در مـعنای کنش و عمل سیاسی مسلمین: از این اسـلام گرایی بـه خیزش اسلامی، نهضت اسلامی، جنبش اسلامی، انقلاب اسلامی و در متداول ترین معنا، به «بـیداری اسـلامی» یاد می کنند و هدف از آن، آزادی و برابری سیاسی، بـه رسمیت شناختن و احقاق حـقوق اسـاسی مسلمانان و برکناری حکومت مستکبران اسـت. اسـلام گرایی در این مفهوم دارای چند مؤلفه است: الف) حرکت و جنبش اعتراض گونه، نه یک تشرّف یـا عـلاقه یا تئوری؛ ب) توسط مسلمانان صـورت مـی پذیرد نـه غیرمسلمانان؛ ج) هدف از آن تـغییر وضعیت موجود است در جـهت تـحقق خواسته های مسلمانان؛ د) خواسته های مسلمانان در سه گزینه «نفی سلطه و دخالت خارجی»، «تغییر حاکمیت سیاسی و نـفی اسـتبداد» و «تحقق حقوق اساسی ـ نظیر آزادی برابری و رفـاه و مـردم سالاری» ـ خلاصه مـی شود.

در تـحلیل اسـلام گرایی معاصر دو رویکرد سلبی و ایـجابی وجود دارد.

الف. رویکرد سلبی در تحلیل انسجام درونی اسلام گرایی معاصر:

در این رویکرد، وحدت درونی جریان اسلام سـیاسی بـه دلیل بروز اختلافات فراوان در درون جریان های اسـلام گرا زیـر سـؤال رفـته و از ایـن رو، اسلام گرایی هرگز جـریانی یـک دست و یکپارچه نیست و به دلیل وجود جریان های مختلف و گاه متعارض، امکان جمع کردن تمامی جریان ها تحت یـک مـفهوم وجـود ندارد و اگر مفهومی چون اسلام گرایی برای ایـن مـجموعه بـه کـار رود، کـاربردی مـجازی خواهد داشت. در چنین رویکردی، اسلام گرایی فاقد انسجام درونی بوده و ادعای انسجام گرایی در آن صرفاً موقتی و ساختگی است. منشأ انسجام بخشی سلبی به اسلام گرایی معاصر را می بایست در فعالیت های نظری و عملی غربیان در بـاب اسلام جست وجو کرد. برای آنان، اسلام چیزی بیشتر از یک برچسب نیست که فی نفسه هیچ اهمیتی ندارد و هرگونه اهمیت آن، ناشی از معانی و مضامینی است که به آن برچسب، الحاق می شود[3].

ب. رویکرد ایـجابی بـه انسجام درونی اسلام گرایی معاصر:

در دوران معاصر ما با پدیده مشخصی روبه رو هستیم که عامل وحدت و قرابت بین اسلام گرایان است. این پدیده، مفاهیم گفتمانی از اسلام گرایی یا اسلام سیاسی است و همین گـفتمان اسـت که به عنوان نقطه ای کلیدی و هویت بخش، دیگر عناصر را در کنار هم نگه می دارد. از این منظر، اسلام سیاسی گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون و مـرکز عـمل سیاسی قرار می دهد و در آن، دیـنْ صـرف یک اعتقاد فردی نیست، بلکه ابعادی فراگیر داشته و تمامی عرصه های حیات آدمی را در بر می گیرد. رویکرد ایجابی به وحدت در قرآن کریم نیز مطرح شده است. خـداوند در دعـوت اهل کتاب به وحـدت، آنـان را به کلمه واحد دعوت کرده است؛ آنجا که می فرماید: (و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا) [4]یا (إنما المؤمنون إخوه فاصلحوا بین أخویکم)[5].

درمیان تمامی ادیان، اسلام تنها دینی است که هم به اعـتقادات، هـم به کشورداری توجه داشته است. در این راستا، قرآن و سنت علاوه بر اصول اعتقادی و اخلاقی، بخش بزرگی از تئوری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را نیز در بر گرفته و از ابتدای کار، حاکمیت ترکیبی دین و سیاست را مطرح مـی کند و اعـتلا یا اضـمحلال کشور را در ارتباط نزدیک این دو با هم می داند.

این شکل از حاکمیت در دوران قرون وسطی برای خلفای عرب عصری درخـشان را رقم زد، اما در قرن 16م. هنگامی که سرزمین های عربی به دست سلطان های عـثمانی افـتاد، مـسلمانان، به جز شیعه و سلطان های مراکش و پادشاهان مغول و هند، رفته رفته به سلطان های عثمانی که خود را خلیفه مـی خواندند بـه چشم پشتیبان دین نگریستند. این سلسله از مزیت وابستگی به قریش بهره مند نبود، امـا بـه هـر حال سلطان های عثمانی به نام خلیفه اسلام بر بخش بزرگی از کشورهای اسلامی فرمان می راندند. عـبدالحمید دوم (1876 ـ1909 م.) چنان تبلیغاتی برای اسلام به راه انداخت که قدرت های اروپایی از این که مبادا وی بـتواند در مقام دولت پیشگام اسلامی، صـدای خـود را در شوراهای اروپایی از جانب اسلام بلند کند، هراسیدند. در این زمان روشن فکرانی چون سید جمال الدین اسدآبادی،از موضع سیاسی شروع کرده و خواهان اصلاح دینی شدند و شعار «پان اسلامیسم» را مطرح کردند و از مسلمانان خواستند تا متحد شـوند و با تلاشی مشترک، تجاوز و توسعه طلبی استعمار غرب را از بین ببرند.

بعد از سیدجمال اسدآبادی (خواهان اصلاحات سیاسی) و محمد عبده (مبلغ اصلاحات دینی)، روشن فکرانی همچون علامه اقبال لاهوری، مرتضی مطهری و.. از طرفداران اتحاد اسلامی هـستند. اقـبال همه مسلمانان را همانند یک جسم و جان تلقی نموده و عقاید مشترک آن ها را به عنوان محور و ارکان بنیادین اتحاد اسلامی معرفی می نماید و معتقد است که مرز و بوم های جغرافیایی و اعتقاد به رنگ و شـکل و حـسب و نسب و قومیت و ملیت، ترفندهای استعمار است که اسلام بر همه آن ها خط کشیده و تنها معیار واقعی در اسلام، همان ایمان مسلمانان است که باعث از بین رفتن همه مرزها می شود و بـر هـمین اساس، محورهای مبانی بنیادین را مطرح می کند؛ محورهایی همچون توحید، نبوت، قرآن کریم و کعبه مکرمه.

سیدجمال الدین اسدآبادی

«عمرها در کعبه و بت خانه می نالد حیات / تا ز بزم عشق یک دانای راز آید بـرون» (اقـبال لاهـوری ). سیدجمال الدین اسدآبادی یکی از بـزرگ ترین نـوابغ سـیاسی و متفکرین قرون اخیر مشرق زمین است. او درسال 1254ق. در اسدآباد همدان در خانواده ای اصیل و معتقد به مبانی متعالی اسلام، خانواده شیخ الاسلام اسدآباد که از سـادات شـریف النسب بـودند، چشم به جهان گشود. وی از همان کودکی در نزد پدر بـه یـادگیری قرآن، تفسیر و علوم اسلامی پرداخت و سپس برای ادامه تحصیلات خود در سال 1266ق. راهی شهرهای قزوین، تهران، بروجرد و نجف اشرف شـد. وی در مـحضر بـزرگی چون سید محمدصادق طباطبایی مفتخر به دریافت لباس روحانیت گـردید.

در بروجرد از محضر میرزا محمود بروجردی کسب فیض کرد و با تحصیل چهارساله در نجف اشرف، مجوز اجتهاد در امور شرعی را از سـوی شـیخ مـرتضی انصاری دریافت نمود. شیخ مرتضی چون از کثرت هوش سید مطلع بـود، او را هـمراه با یک نفر دیگر از طلاب به هند فرستاد. سید در هند علاوه بر مطالعه اوضاع و احوال سـیاسی و اجـتماعی و فـرهنگی، با زبان انگلیسی هم آشنا شد. پس از آن راهی مکه شد و پس از زیارت خـانه خـدا مـجدداً به نجف بازگشت و پس از آن به ایران آمد و پس از چند ماه اقامت راهی افغانستان شد.

افغانستان در آن زمـان درگـیر جنگ های داخلی بود و سیدجمال ترجیح داد آنجا را ترک کرده و به هند برود. اما در هند بـه عـلت فشارهای دولت انگلیس و عوامل محلی مجبور به ترک آن کشور شد و برای اولین بـار رهـسپار کـشور مصر گردید، هرچند با دسیسه دشمنان و مخالفان از این کشور هم اخراج و راهی کشور تـرکیه گـردید و در استانبول اقامت گزید. وی از آنجا هم اخراج شد و در نهایت توانست در سال 1290ق. برای تدریس در دانـشگاه الازهـر مـصر مجدداً به مصر بازگردد. وی توانست در مصر یک نهضت ضد استعماری را پایه گذاری کند و آن را به بـزرگ مرد هـم فکری چون محمد عبده بسپارد و بعدها نیز با همکاری وی دست به انتشار مـجله «عـروه الوثـقی» بزند .[6]

گفتار و کردار سیدجمال و اندیشه آزادی خواهی وی در بیدار کردن مردم هند هم تأثیرگذار بود و جـوانان و روشـن فکران هـند نیز تحت اندیشه سید جمال به مبارزه با استعمار انگلیس ترغیب شـدند. سـیدجمال برای نجات کشورهای اسلامی از تسلط اروپا، در کشورهای افغانستان، هند، ایران، مصر و ترکیه نهضت های بزرگی را پایه ریزی کرد. هـدف وی نـجات مسلمانان از تسلط اروپا و ایجاد آزادی حقیقی و عدالت اجتماعی برای تمامی طبقات بود، اما بـزرگ ترین و مـهم ترین هدف وی، وحدت مسلمانان جهان تحت لوای یک پرچـم بـود. وی مـهم ترین و مزمن ترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خـارجی تـشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. سید جمال الدین برای مبارزه با این دو عـامل فـلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مـسلمانان را در سـیاست واجب شـمرد و بـرای بـاز یافتن عظمت مسلمانان، بازگشت به اسـلام نـاب محمدی را لازم می دانست و وحدت دینی و اعتقادی مسلمانان را تبلیغ می کرد.

وی سعی داشت تا اسـلام را مـطرح کند و ایمانی را ترویج دهد که ایـمان مسلمانان راستین صدر اسـلام بـاشد، نه ایمان مسلمانان غرب زده و اسـتعمارشده در قـرن 19م. و معتقد بود مسلمانان باید با عبور از اختلاف های فرقه ای و قومی و نژادی و تاریخی به اسـلام اصـیل بازگردند و خود اسلام و قرآن را مـلاک عـمل قـراردهند.[7]

به نظر سـیدجمال بـزرگ ترین عامل در جهت استیلای اسـتعمارگران بـر جهان اسلام، جهل و نادانی مسلمانان است و از این روی، وی مرتباً مسلمانان را به بیداری و خرافه زدایی و خرد ورزیـدن دعـوت می کرد[8]. سعی سیدجمال بر این بـود کـه تغییر و تـحول را ازعـقول و نـفوس یا همان افکار و اخـلاق مردمان آغاز کندو با این تحول، آنان را با هویت راستین خود آشنا کند.[9] سیدجمال هـرگز اسـتعمار را تنها عامل انحطاط و عدم پیشرفت مـسلمانان نـمی دانست بـلکه مـعتقد بـود مسلمانان پیش از ورود اسـتعمار، دچـار انحطاط و ضعف فکری شده بودند و با الهام گرفتن از قرآن معتقد به تحول از درون بود. از نظر وی مـسلمانان بـاید از درون بـه مقابله و سازندگی توانا شوند تا دوباره در مـسیر پیـشرفت قـرار گـیرند.[10]

اسـتاد مـحیط طباطبایی که مطالعات فراوانی پیرامون اندیشه های سیدجمال دارد، در یکی از مقاله های خود به بخشی از مقاله سیدجمال پیرامون فلسفه ملیت و وحدت اشاره می کند که در آن حساسیت سید نسبت به استقلال هـند واضح و مبرهن است: «چون مطلب بدین جا رسید، اکنون می توانم که هندوستان را محیط انظار خود نموده بگویم: آن هایی که از اهل هند بر قله کوه بصیرت برآمده اند و معنی جنسیت را فهمیده اند… آیا نـمی دانند کـه بقای جنسیت موقوف بر آن است که تعلیم و تعلم در مدارس به لغت وطنیه بوده باشد؟ آیا عجیب نمی باشد که علوم جدیده عالم را فرا گرفته و حال آنکه چیزی از آن ها که قابل بـوده،بـه زبان هندی ترجمه نشده است! خصوصاً به زبان اردو که به منزله لغت عموم است…»

وی در پایان مقاله خود تحت عنوان تأثیر سید جمال الدین در آزادی و استقلال هـند، مـی نویسد: «خوش بختانه کسانی که در مکتب سـیاسی و مـکتبی سید از هندوستان تربیت شدند، این شعله مقدسی را که یادگار آن مرد بزرگ بود، پس از وی به دست گرفته و پرتو آن را به اکناف هندوستان رسانیدند. محمدعلی، شوکت علی، مـحمد اقـبال و جناح از پرتو همین شـعله مـقدس افروخته شدند و امروزه این گلبانگ مقدس آزادی و استقلالی که از شمال شرقی و شمال غربی و سایر اکناف هند به گوش می رسد، همه از آن دستگاهی بر می خیزد که سرانگشت پاک سید جمال الدین اسدآبادی رشـته های تـابناک آن را در 80 سال پیش به نوازش درآورده است» .[11]

سید جمال فصلی تازه را در روش مبارزه با استعمارگران آغاز کرد. با علما و دانشمندان مسلمان به بحث و مذاکره می نشست و آنان را به اتحاد و همبستگی دعوت می کرد تـا پایـه های محکم و اسـتواری برای وحدت امت اسلامی بنیان گذاری کند؛ نهضتی که هم فکری و هم اجتماعی بود.

وی نه تنها در کشورهای اسـلامی مورد احترام و صاحب نفوذ بود، بلکه از دید اروپاییان نیز شخصی فـوق العاده و فـرهیخته بـه حساب می آمد. ارنست رنان می نویسد: «من در وقت مباحثه با سید جمال از آزادی فکر و دانش و صراحت لهجه او به فـکرم رسـید که یکی از دانشمندان بزرگ قدیمی را می بینم و با ابن سینا و ابن رشد روبه رو هستم یا بـا یـکی از آزادگـانی که در قرون گذشته برای آزادی انسانیت از اسارت کوشش کرده اند، سخن می گویم».[12]

از دیدگاه وی مشکلات جامعه اسلامی عـبارت اند از:

1- نقض روح فلسفی و عقلانی؛

2- استبداد حکام؛

3- جهالت و بی خبری توده مسلمانان و عقب ماندن آنـ ها از کاروان علم و تمدن؛

4- نـفوذ عـقاید خرافی در اندیشه های مسلمانان؛

5- رذایل اخلاقی و تفرقه و جدایی افکندن میان مسلمانان تحت عناوین مذهبی و غیرمذهبی؛

6- نفوذ استعمار غرب.

پان اسلامیسم: در ویکی پدیا داریم: «پان اسلامیسم یا اتحاد اسلام (به زبان عربی: الوحدة الإسلامیة) نام یک ایدئولوژی است کـه در آن سعی می شود با اتحاد بین مسلمانان، هرگونه پیوند با میهن و قومیت با پیوندهای فراملیتی اسلام جایگزین گردد.» به زبان ساده، پان اسلامیسم به وحدت دینی و اعتقادی مسلمانان گفته می شود. در قرن 19م. و پس از آن بسیاری از کـشورهای اسـلامی و مناطق مسلمان نشین به اشغال استعمارگران درآمد، کشورهای اسلامی تجزیه و به قطعات کوچک تبدیل شدند. اشغال مصر به دست فرانسوی ها، اشغال عراق و سوریه و لبنان توسط انگلیسی ها و فرانسوی ها و اضمحلال دولت عثمانی و شکست های ایـران از روسـیه تزاری آن زمان از این قبیل است. از طرفی، رفت و آمد در مناطق مختلف جهان اسلام با جهان غرب رو به افزایش بود و مسلمانان با ورود به دنیای غرب، چشم خود را به مظاهر سبک زنـدگی مـدرن باز کردند. پیشرفت های مادی و صنعتی، سبک زندگی ماشینی، وجود مراکز علمی بزرگ، بهداشت عمومی، وجود حکومت هایی که جمهوری یا مشروطه نامیده می شدند، داشتن قانون اساسی و پیشرفتی که در این کـشورها بـه چـشم می خورد و البته بسیاری از آن ها دسـتاورد چـپاول و غـارت ثروت ها و منابع مسلمانان بود، باعث شده بود که مسلمانان این اوضاع را با وضعیت کشورهای خودشان مقایسه کرده و در پی چاره جویی برآیند.

در این بـین عـده ای کـه پایه های اعتقادی و معلومات دینی سست داشتند، یکسره فـریفته ظـواهر غرب شدند و اظهار داشتند باید سر تا پا فرنگی شد، اما عده ای که به مبانی اسلامی اعتقاد داشتند و با فـرهنگ قـرآنی آشـنا بودند، ریشه این عقب ماندگی ها را نوع دین داری مردم و تصور آن ها از اسـلام بیان کرده و چاره کار رادر احیا و اصلاح فکر دینی و بازگشت به قرآن و عمل به اسلام نابی دانستند که پیـامبر اسـلام، مـحمد مصطفی صلی الله علیه و آله ، منادی آن بود.

پان اسلامیسم به منزله دعوت ملت های اسلامی به اتـحاد گـسترده در برابر توطئه های استعمار اروپایی بود که بر اساس یک برنامه مشترک، آنان را از نظرسیاسی و اقتصادی به هـم نـزدیک سـاخته و در داخل کشورها نیز استبداد سلاطین را از بین ببرد و امتیازهای آنان را محدود نماید و سـلاطین را پایبند بـه قانون اساسی نماید تا بتوانند با استعمار اروپا مقابله نمایند[13]. سیدجمال اسدآبادی با مطرح کـردن شـعار پان اسلامیسم از مسلمانان همه کشورها می خواست که با عبور از اختلاف های فرقه ای و قومی و نژادی و تاریخی، به اسـلام اصـیل بازگردند و خود اسلام و کتاب آسمانی قرآن را ملاک عقیده و عمل خود قرار دهند.[14]

در نـتیجه ایـن حـرکت مسلمانان می توانند موج تازه ای را در جهان اسلام به وجود آورند؛ زیرا این تفکر با بـرخورداری از یـک پشتوانه محکم اسلامی که تمامی پیروان اسلام را در سراسر دنیا، یک امت و ملت واحـد تـعریف مـی کند، راه را بر هرگونه شبهه و اختلاف می بندد.

آثار وحدت اسلامی:

1. مبارزه با استعمارخارجی و برچیده شدن زمینه سـلطه بـیگانگان و استعمارگران:

وحدت در جامعه اسلامی،از تجاوز دشمن به سرزمین های اسلامی جلوگیری می کند و بـر تـوانایی و مـقاومت جامعه در مواجهه با دشواری ها و بحران ها و برخورد با دشمنان خارجی می افزاید.چنان که در قرآن آمده است، فرعون از تـفرقه بـین قـوم بنی اسرائیل برای بهره کشی از آنان استفاده می کرده است .[15] در نتیجه اگر این مبارزات، با تـکیه بـر اصول قرآنی و اسلامی باشد که مبنای آن عدم سلطه اجانب بر مسلمانان است، حتماً به سر انـجام مـی رسد؛ مانند قیام مسلمانان در شبه قاره هند یا انقلاب اسلامی در ایران؛

2. آزادی خواهی و استقلال طلبی:

اصـل آزادی در کـشورهای اسلامی، سال ها و قرن های متوالی توسط استعمارگرانی مـانند انـگلیس، فـرانسه و…نقض شده است و تحت جنبش وحدت اسلامی، رهـایی از سـلطه بیگانگان و به دست آوردن آزادی های فردی مشروع و استقلال کامل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کـشورهای مـسلمان، ممکن می شود؛

3. مبارزه با اسـتبداد داخـلی:

در حکومت هایی کـه بـراساس سـلطه مستبدانه یک خاندان بر مردم اسـت، انـواع ظلم و غارت و بی عدالتی در حق توده مردم می شود ـ مشاهده جمهوری اسلامی در ایران کـه بـر اساس رأی گیری مجلس قانون گذار و قانون اسـاسی اداره می شود و مقایسه آن بـا حـکومت های عقب مانده موجود، موجب قیام و جـنبش مـردم مسلمان در کشورهای منطقه می شود؛

4. وحدت اسلامی:

آرمان اولیه و مهم ترین آرمان در جنبش وحدت اسـلامی، ایـجاد اتحاد بین امت مسلمان در بـرابر سـلطه بـیگانگان با تکیه کـردن بـر مبانی دینی است. بـه عـنوان نمونه می توان از تأسیس «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة» در قاهره و قبل از آن ایجاد تشکل رجال التقریب یـاد کـرد که همگی این ها نشان از ضرورتی اسـت کـه رهبران اسـلامی بـرای وحـدت اسلامی قائل بوده اند و یـکی از مهم ترین دستاوردهای آن، اجتماع علما و متفکران جهان اسلام است؛

5. حفظ استواری و استحکام:

وحدت در جامعه اسلامی بـاعث مـی شود که مسلمانان برای رفع اختلافات و درگـیری های درونـی بـه مـشترکات تـمسک جویند و در برابر بـیگانگان یـگانگی و اتحاد خود را حفظ کنند؛

6.  ایجاد امنیت و آرامش:

وحدت در جامعه اسلامی، حس دوستی و همکاری متقابل را تقویت مـی کند و فـتنه های نـاشی از برتری جویی را از بین می برد. قرآن از تفرقه که زمـینه ساز درگـیری اسـت بـه عـنوان کـرانه گودال آتش جنگ یاد می کند که وحدت اسلامی، خطر افتادن در این گودال را از بین می برد [16]؛

7. حفظ قدرت و هیمنه:

درگیری های بین مسلمانان، قوای جسمی و فکری و اقتصادی شان را کم می کند و سـود آن نصیب بیگانگان می شود. خداوند مسلمانان را از منازعه با یکدیگر برحذر می کند و آن را زمینه ساز از دست رفتن هیمنه مسلمانان در برابر دشمنان شان می داند [17]؛

8. احیای اندیشه حکومت اسلامی:

اوج تکامل در جنبش پان اسلامیسم در بینش رهبران و توده های مسلمان عـقیده بـه لزوم برپایی حکومت اسلامی است که البته در کشورهای اسلامی با چالش های بسیاری روبه روست و در صورت تحقق می تواند اسلام را به عنوان یک قدرت تعیین کننده وارد معادلات سیاسی جهان کند.

البته آرمان وحدت گرایی تـا زمـانی که در شعور مسلمانان جای نگیرد و به وجدان عمومی تبدیل نشود، تحقق نمی یابد؛ زیرا مسلمانان باید واقعاً نسبت به هم احساس برادری و یگانگی کـنند و خـود را قبل از هرچیز وابسته به یـک امـت بدانند که البته تا محقق شدن این آرمان راهی بس دشوار و طولانی در پیش روست. در طول این مدت شخصیت های بزرگی پرچم دار حرکت وحدت اسلامی بـوده اند؛ مـصلحانی چون: سید جمال الدین اسـدآبادی، مـحمد اقبال لاهوری، شهید مطهری، امام خمینی(ره) و… که هریک جنبه هایی از حرکت تجدید حیات اسلام را رهبری کرده اند. وحدت اسلامی در میان ایرانیان در دهه نخست انقلاب اسلامی از آنان یک امت ساخت و هویت کاذب قـومی و حـزبی و… را کم رنگ کرد و سبب پیروزی آنان گردید.

علامه محمد اقبال لاهوری

«نغمه مردی که دارد بوی دوست / ملتی را می برد تا کوی دوست.» یکی از بزرگ ترین روشن‏فکران مسلمان و از مروجان وحدت اسلامی، علامه اقبال لاهـوری اسـت. اقبال در سـال ۱۸۷۷م. در شهر سیالکوت (در پاکستان فعلی) به دنیا آمد. عصری که اقبال در آن دیده به جهان گشود، عصر سلطه اسـتعمار بر کشورهای مختلف جهان ـ به ویژه شبه قاره هند ـ بود. مسلمانان هـمه عـظمت و مـنزلت خویش را از دست داده بودند و این دردی بود که اقبال در پی درمان آن بود.

دغدغه اصلی اقبال لاهوری بازگشتن مسلمانان بـه اسـلام ناب محمدی و وحدت میان آنان بود. اقبال علاوه بر اینکه یک فیلسوف و مـتفکر اسـلامی بـه شمار می رفت، یک شاعر متعهد تمام عیار مسلمان نیز بود؛ شاعری وحدت گرا که تمام افکارش، در قـالب شعر به گوش مسلمانان جهان رسیده است.وی همانند سیدجمال که باسفرهای بی شمار به سـراسر این کره خاکی،جـهان را سـرزمین خدا می دانست، مسلمانان را از دل بستن به یک نقطه محدود از زمین برحذر می داشت و تمام قلمرو اسلامی را وطن مسلمانان جهان می دانست:

نه افغانیم و نی ترک و تتاریم / چمن زادیم و از یک شاخساریم

تمیز رنگ و بو بر مـا حرام است / که ما پرورده یک نوبهاریم

اقبال از مسلمانان می خواست که از دل بستن به آرایه های ناسیونالیستی دست بردارند و تلاش می کرد شیرازه اتحاد از دست رفته امت مسلمان را از نو بسازد و مسلمین را به سوی وحدت اسـلامی هـدایت کند. اقبال در سال 1881م. که سیدجمال در حیدرآباد هند سکونت داشت، چهار سال بیشتر نداشت و در زمان رحلت سیدجمال نیز 16 ساله بود، اما با وجود کم سالی و عدم درک حضوری سیدجمال، افکار وی را درک کرد [18] به نـظر اقـبال اتحاد کشورهای اسلامی فقط در صورتی امکان پذیر است که در آغاز، هرکشور اسلامی استقلال خود را بدست آورد، سپس همه کشورهای اسلامی به صورت یک خانواده متحد شوند.

از مجموعه آثار اقبال می توان بـه مـنظومه جاویدنامه اشاره کرد. در این منظومه ردپای افکار سیدجمال بر افکار اقبال به خوبی احساس می شود؛ هم چنین اقبال اثری با نام «مثنوی اسرار خودی و رموز بی خودی» دارد که در آن مسلمانان را بر اسـاس مـبانی اصـلی اسلام به وحدت فرا مـی خواند.

ضـرورت وحـدت:

به نظر اقبال، بنیاد اصلی اسلام بر پایه وحدت گذاشته شده است و از این رو، وی وحدت مسلمین را امری ضروری و غیرقابل انکار می داند. وی با تـوجه بـه آیـه ۱۳ سوره حجرات معتقد است: «دعوت اسلام به امـت اسـت، نه قبیله و گروه و از امت، آن گروه انسانی مورد نظر است که اساس و پایه اتحاد آن ها فقط اشتراک در ایمان و عقیده مـشترک بـاشد. در اسـلام تصور اتحاد انسانی بر اساس اشتراک ایمانی آن هاست و همان طور کـه اختلاف نسل و رنگ و زبان را از بین می برد، آنان را از بند ملی گرایی نیز آزاد می کند».[19]

همچنین در کتاب «احیای فکر دینی» که یـکی از ارزشـمندترین آثـار وی است، می گوید: «تقسیم نوع بشر به نژادها و ملت ها و قبیله ها، بنابر گـفته قـرآن، تنها برای شناختن و شناخته شدن است».[20] وی حدیثی نیز از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل می کند و از آن برای اتحاد مسلمانان بـر پایـه اسـلام استشهاد می نماید که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «امروز من تمام امتیازهای نژادی، رنـگی، بـرادری را زیـر پا می گذارم. شما همه مسلمان هستید و همین نام برای شما کافی است

از نظر اقبال وحـدت بـین مـسلمانان از این جهت حائز اهمیت است که به تنهایی و جدا از وحدت نمی توان به اهداف عـالیه دسـت یافت و از شر قدرت های استعماری و استکباری در امان ماند. از این رو رابطه فرد و جمع را با یـکدیگر امـری ضـروری و تفکیک ناپذیر می داند که تنها به صورت وحدت می تواند به عرصه عملی برسد:

قـوم را انـدیشه ها باید یکی / در ضمیرش مدعا باید یکی

جذبه باید در سرشت او یکی / هم عیار خـوب و زشـت او یـکی [21]

باور اقبال این است که اسلام به خاطر برداشتن امتیازهای، قومی و نژادی، از مکاتب دیگر مـوفق تر اسـت. وی می گوید: «در نظر من اسلام یکی از عوامل پاک کننده امتیازهای دست‏وپاگیر نسلی و قـومی و نـژادی مـی باشد که برای فراتر رفتن بشر از مرزهای جغرافیایی و مراحل اولیه ارتقای انسانی، بهترین وسیله عملی را دارد. بـدین جـهت، از دیـگر مذاهب مانند مسیحیت، بودایی و غیره موفق تر می نماید»[22]. همچنین در جایی دیگر می گوید: «اسـلام وابـستگی به سرزمین و کشور خاص ندارد و هدف آن این است که نمونه ای را برای سازمان نهایی بشریت فراهم آورد و ایـن از آن طـریق صورت می گیرد که مؤمنان را که از نژادهای گوناگون هستند گرد هم جمع کـند و از ایـن مجموعه امتی، ملت بسازد که افراد آن آگـاهی مـخصوص بـه خویش داشته باشند و این کاری نبوده است کـه بـه آسانی صورت پذیر شود».[23] وی معتقد است در امت اسلامی نظام، قوانین، سنت ها و آداب مشترک یکی اسـت و بـه جغرافیای اعتباری محدود نیست. بـه نـظر وی اسلام و امـت اسـلامی هـیچ مرز و بومی ندارد و همه جامعه اسـلامی یـک امت و مانند یک پیکر واحد است و تنها مرزشان با دیگران عقیده و ایـمان آن‏هاست:

قوم را اندیشه ها باید یکی / در ضمیرش مـدعا باید یکی

اهل حـق را حـجت و دعوا یکی است / خیمه های مـا جـدا دل ها یکی

جوهر ما با مقامی بسته نیست / باده تندش به جامی بـسته نـیست

هندی و چینی سفال جام مـاست / رومـی و شـامی گل اندام مـاست

قـلب ما از هند و روم و شام نـیست / مـرز و بوم ما به جز اسلام نیست [24]

از سوی دیگر، اقبال پای بندی به جغرافیا و حسب و نـسب را بـاعث تفرقه بین مسلمانان می داند:

گر نـسب را جـزو ملت کـرده ای / رخـنه در کـار اخوت کرده ای

در زمین مـا نگیرد ریشه ات / هست نامسلم هنوز اندیشه ات [25]

محورها و مبانی وحدت مسلمین از دیدگاه اقبال: دغدغه اصلی اقـبال ایـن است که معیارهایی را که اسلام از قـبل بـرای وحـدت مـسلمین بـیان کرده ولی در عصر حـاضر بـه آن ها توجه جدی نمی شده را احیا کند. وی مهم ترین محورها را اعتقاد مسلمانان به توحید، نبوت خاتم پیامبران، قـرآن و کـعبه مـی داند. بنابراین در اینجا به ارکان چهارگانه اسلامی وحـدت مـسلمین از دیـدگاه اقـبال اشـاره ای کـوتاه خواهیم کرد.

الف- توحید:

 از نظر اقبال، وحدت اندیشه و عمل در بین مسلمانان از توحید سرچشمه می گیرد. او معتقد است توحید باور مشترک همه مسلمانان است. به نظر اقبال توحید نظری اسـت که موجب توحید عملی می شود و توحید تجلی پیدا نمی کند، مگر در وحدت مسلمین:

ملت بیضا تن و جان لا اله / ساز ما را پرده گردان لا اله

لا اله، سرمایه اسرار ما / رشته اش شیرازه افکار ما [26]

اقـبال تـأکید دارد که در سایه توحید، مسلمان از غیر خدا بریده می شود و افکار و بینش و ظاهر و باطن و همه رنگ های متنوع مسلمانان در رنگ توحید یکی می شود و در نهایت، زبان و قلب و جان آن ها به یک چیز تـبدیل مـی شود:

ملت ما را اساس دیگر است / این اساس اندر دل ما مضمر است

حاضریم و دل به غایب بسته ایم / پس ز بند این و آن وارسته ایم

رشته این قوم مـثل انـجم است / چون نگه هم از نـگاه مـا گم است

تیر خویش پیکان و یک کیش ایم ما / یک نما، یک بین، یک اندیش ایم ما

مدعای ما مآل ما یکی است / طرز و انداز خیال ما یکی اسـت

مـا ز نعمت های او اخوان شدیم / یـک زبـان و یک دل و یک جان شدیم [27]

به نظر اقبال، اگر مسلمانان توحید را درست درک کنند می تواند جهان هستی را به کنترل خود درآورند؛ چه رسد به شرق و غرب:

ملتی چون می شود توحید مست / قـوت و جـبروت می آید به دست

روح ملت از وجود انجمن / روح ملت نیست محتاج بدن [28]

ب- نبوت:

یکی دیگر از محورهای مهم و اساسی در جهت وحدت مسلمین وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. در قرآن وجود پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان مـحوری بـرای همبستگی و وحـدت بین مسلمانان معرفی شده است .[29] اقبال نمونه اعلای انسانیت را در وجود مقدس پیامبر می بیند و با یادآوری به معراج رفـتن آن حضرت، مقام ایشان را بالاتر از فرشتگان می داند و یکی از مهم ترین دلایل در سقوط و انـحطاط مـسلمانان را عـدم پیروی از سنت و سیره حضرت رسول صلی الله علیه و آله عنوان می کند:

ای تهی از ذوق و شوق و سوز و درد / می شناسی عصر ما با ما چه کـرد

 عـصر ما، ما را ز ما بیگانه کرد / از جمال مصطفی بیگانه کرد

سوز او تا از میان سـینه رفـت / جـوهر آیینه از آیینه رفت [30]وی مسلمانان را بر پایه نبوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله به اتحاد دعوت می نماید. بـه نظر وی حقیقت امت مسلمان بعد از توحید، بر پایه اعتقاد به نبوت پیـامبر اسلام صلی الله علیه و آله استوار است و ایـن حـقیقت ناب محمدی است که وحدت را بین مسلمین ایجاد می نماید. وی در مثنوی «اسرارخودی و رموز بی خودی» می گوید:

حق تعالی پیکر ما آفرید / وز رسالت در تن ما جان دمید

حرف بی صوت اندر این عـالم بُدیم / وز رسالت مصرع موزون شدیم

از رسالت در جهان تکوین ما / از رسالت دین ما آیین ما

از رسالت صد هزار ما یک است / جزو ما از جزو ما لا ینفک است

از رسالت هم نوا گشتیم ما / هـم نفس، هـم مدعا گشتیم ما

آنکه شأن اوست یهدی من یُرید / از رسالت حلقه گرد ما کشید [31]

به نظر اقبال اعتقاد به نبوت باعث استحکام بین امت اسلامی می شود:

کثرت هم مدعا وحدت شـود / پخـته چون وحدت شود، ملت شود

زنده هر کثرت ز بند وحدت است / وحدت مسلم ز دین فطرت است

دین فطرت از نبی آموختیم / در ره حق شعله ها افروختیم

این گوهر از بحر بی پایان اوسـت / مـا که یک جان ایم از احسان اوست [32]به نظر اقبال عشق به حضرت رسول صلی الله علیه و آله به مثابه جاری شدن خون در رگ های ملت و امت اسلامی است و اگر امت مسلمان این عشق را درک کرده و آن را بـه پیـوندهای قـومی ترجیح دهند، می توانند از زمان و مـکان فـراتر رفـته و وحدت اسلامی را پایه ریزی کنند:

دل به محبوب حجازی بسته ایم / زین جهت با یک دگر پیوسته ایم

رشته ما یک تَولّایش بس است / چشم مـا را کـیف صـهبایش بس است

مستی او، به خون ما دوید / کـهنه را آتـش زد و نو آفرید

عشق او سرمایه جمعیت است / همچو خون اندر عروق ملت است

عشق در جان و نسب در پیکر است / رشته عـشق از نـسب مـحکم تر است

عشق ورزی از نسب باید گذشت / هم از ایران و عرب باید گـذشت [33]

هم چنین از نظر اقبال امت اسلامی هرچه دارد از برکت وجود پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دارد:

پس خدا بر ما شریعت ختم کرد / بـر رسـول مـا رسالت ختم کرد

رونق از ما محفل ایام را / او رسل را ختم و ما اقـوام را [34]

ج- آیـین و کتاب مشترک

در روایتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله قرآن به عنوان ریسمان الهی کشیده شده میان آسمان و زمـین مـعرفی شـده است[35]. در قرآن از تمامی مسلمانان و مؤمنان خواسته شده است که در درگیری ها و اختلافات خود به خـداوند رجـوع کـنند .[36] از نظر علامه اقبال لاهوری هم، اگر اعضای جامعه بدون هیچ قاعده و قانونی در کنار هـم قـرار بـگیرند، خیلی زود بین افراد جامعه گسست به وجود می آید و جامعه از هم پاشیده می شود، پس برای نـظم بـخشیدن به زندگی فردی و اجتماعی آحاد جامعه باید قوانینی مبتنی بر اصول داشته بـاشیم کـه از هـرگونه تضاد و تناقض بَری، و مبتنی بر حق باشد. در راستای این نظم بخشی، اقبال از امم مسلمان مـی خواهد کـه از قرآن مدد گیرند؛ کتابی که از طرف حضرت حق بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله نازل شـده است و مـی تواند در تـمام مسائل عملی و نظری محور کار باشد.

با توجه به این مسئله، اقبال به همه امـت های مـسلمان گوشزد می نماید که تنها راه نجات مسلمانان در پیروی از قرآن کریم و به کار بـستن فـرامین آن اسـت و بر مسلمانان واجب است که به کتاب و آیین خویش عمل کنند و آن را محور همه امور و مـسائل نـظری و عـملی خویش قرار دهند. وی در آغاز کتاب «بازسازی اندیشه دینی» عقیده خویش را نسبت بـه حـقیقت قرآن این چنین ابراز می نماید: «قرآن کتابی است که در مورد عمل بیش از اندیشه تأکید می کند»:

نـقش قـرآن تا در این عالم نشست / نقشه های پاپ و کاهن را شکست

چون به جان در رفت و جـان دیـگر شود / جان چون دیگر شد جهان دیـگر شـود!

انـدر او تدبیرهای غرب و شرق / قدرت اندیشه پیدا کـن چـو برق!

با مسلمان گفت جان بر کف بِنه / هر چه حاجت فزون داری بـده

آفـریدی شرع و آیینی دگر / اندکی بـا نـور قرآنش نـگر [37]

از اشـعار اقـبال فرازهایی از صدای سید جمال به گـوش مـی رسد که می گفت: «بر شما باد بزرگ ترین ذکر خدا و استوارترین برهان او قرآن، آن نـوری کـه به وسیله آن انسان از ظلمت رهـا می گردد و این قرآن راه اسـتوار خـداست که هرکه درآن سلوک ورزد هدایت گـردد و هـرکه از آن برون افتد، گمراه شود[38]. خلاصه کلام آنکه تمام ترس اقبال از روزی است کـه مـسلمانان با غفلت و بی توجهی بـه آیـات قـرآن، مصداق آیه «مـن یـرتد منکم عن دینه فـسوف یـاتی الله بقوم یحبهم یحبونه…» واقع شوند.[39]

کعبه: استفاده از صیغه های جمع در سوره حمد و ادای فریضه نماز بـه سـوی خانه کعبه همگی ناشی از دعوت قـرآن بـه جمع شـدن و اتـحاد بـین مسلمانان است.[40]

هم چنین بـر تن کردن لباس های یک رنگ سفید و ساده احرام در مراسم حج به همراه انجام مناسک هم زمان در کـنار هـم از نظر قرآن نشان دهنده اهمیت وحدت اسـلامی و یـکپارچگی مـسلمانان اسـت. از نـظر اقبال هم، کـعبه بـه عنوان یک نماد باعث جمع شدن همه مسلمانان می شود و این جمع شدن باعث ایجاد وحدت مـی شود و اتـحاد اسـلامی در قالب حج ابراهیمی به صورت عملی بـروز مـی کند:

مـلت بـیضا ز طـوفش هـم نفس / همچو صبح آفتاب اندر قفس

از حساب او یکی بسیاری ات / پخته از بند یکی خودداری ات

تو ز پیوند حریمی زنده ای / تا طواف او کنی پاینده ای

در جهان جان امم جمعیت است / در نـگر سرّ حرم جمعیت است.

علامه غلام رضا سعیدی درباره اعتقاد اقبال به مرکزیت کعبه می نویسد: «هر جامعه ای نیازمند مرکزی است که فروغ کلیه فعالیت های فرهنگی و اجتماعی آن باید از آنجا ساطع گردد. ایـن فـعالیت ها برای جامعه، خونی را که مایه حیات است، تهیه می کند و مرکز به منزله قلب است و کار قلب را انجام می دهد؛ به این معنا که خون را تصفیه می کند و خون تازه را حتی بـه جـوارح دور می رساند. مادامی که چنین مرکزی وجود داشته باشد و این خون حیات بخش را تهیه کند، تمام بدن بدون وقفه و بی معطلی وظیفه اش را انجام خواهد داد. برای مـسلمین ایـن مرکز، مکه (کعبه) است و سـایر مـراکز فرعی از این نقطه نیرو می گیرند». [41]اقبال در مثنوی «اسرار خودی و رموز بی خودی» نیز چنین می گوید:

هم چنین آیین میلاد امم / زندگی بر مرکزی آید به هـم

حـلقه را مرکز چو جان در پیـکر اسـت / خط او در نقطه او مضمر است

قوم را ربط و نظام از مرکزی / روزگارش را دوام از مرکزی [42]

مرتضی مطهری

یکی دیگر از پیروان اندیشه وحدت اسلامی استاد شهید مرتضی مطهری است. وی در 13 بهمن 1298 ش. در فریمان مشهد متولد شد و تحصیلات خـود را در حـوزه علمیه مشهد و پس از آن حوزه علمیه قم در محضر آیت الله بروجردی، امام خمینی(ره) و علامه سید محمدحسین طباطبایی و… ادامه داد. مهم ترین خدمات وی در طول دوران حیاتش ارائه عقیده اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و کتاب است.

وی نیمه دوم قرن بیستم را دوران جـنگ ایـدئولوژی ها و عقاید مـی داند. مطهری از سیدجمال به عنوان بنیان گذار نهضت های اصلاحی در جهان اسلام یاد می کند و می نویسد: «بدون تردید سلسله جنبان نهضت های اصـلاحی اخیر سیدجمال الدین اسدآبادی است. او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغـاز کـرد، دردهـای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاص بازگو نمود و راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد» .[43]

از نظر استاد شهید مرتضی مطهری، در وجود سـید جـمال دو ویژگی برجسته وجود داشت. اولین ویژگی تفاوتی بود که او بین برخی از علمای مـذاهب قـائل بـود در وابستگی به دولت ها و استقلال فکری و عملی آن ها. دومین ویژگی به روحیه تجددگرایی سیدجمال بر مـی گردد؛ به طوری که سید به علوم و فنون جدید توجه داشت ولی دچار افراط گرایی نـشد[44]. در کتاب ده گفتار خود نـیز چـنین می گوید: عده ای از غربی ها به اسلام حمله می کنند و علت انحطاط و انحراف مسلمین را دین اسلام می دانند [قلمداد می کنند] ولی روشن است که اسلام مسئول انحراف مسلمانان نیست، بلکه این خود مسلمانان هستند که از تـعالیم اجتماعی اسلام منحرف شده اند. معارف دینی تحریف شده است و به تبع این انحراف، مسلمانان به انحطاط کشیده شده اند.

نظریات استاد مطهری در باب احیای تفکر دینی، کاملاً همسو با نظرات اقبال است. وی مـعتقد اسـت که جامعه اسلامی دچار خودباختگی شده و کشورهای استعمارگر با زرنگی تمام این کشورها را نسبت به ایمان و اعتقادشان، حیثیت شان، دینشان، فرهنگ شان بی اعتقاد کرده اند[45]. وی معتقد است اسلام درمیان مسلمانان هم وجود دارد، هـم نـدارد؛ به این صورت که ما می بینیم که شعائر اسلام در میان مسلمانان هست، بانگ اذان در میان مردم شنیده می شود،موقع نماز که می شود رو به مساجد می آورند، مرده هایشان را به رسم اسـلام دفـن می کنند، اسم هایشان اغلب اسلامی است… ولی آنچه که روح اسلام است وجود ندارد. روح اسلام در جامعه مرده است.

از نظر مطهری توحید، نبوت، ولایت و امامت تحریف شده اند و مفاهیم ارزشی همچون زهد، تقوا، تـوکل بـر خـدا و… ارزش خود را از دست داده اند. در اینجاست کـه وی نـظریه تـجدید حیات اسلامی را مطرح می کند و البته امکان تجدید هم هست؛ چون اسلام زنده است، زیرا کتاب آسمانی اش هست، سنت پیغمبرش هم هـست و ایـن ها زنـده هستند؛ یعنی کسی نتوانسته بهتر از آن ها را بیاورد و ایـن یـکی از موارد تفکر اسلامی است که فکر ما درعمل زنده می شود. اسلام دین عمل است نه دین وابستگی های خیالی و تـا وقـتی کـه چهره واقعی دین بر مسلمانان آشکار نشود، مسلمانان ترقی و پیـشرفت نخواهند کرد.

نمونه هایی از اتحاد در جهان اسلام در دنیای اسلام معاصر، از سه گونه اتحاد می توان نام برد که البته این گونه اتـحادها در حـال افـزایش است:

1) پان عربیسم: پایه گذار این نوع اتحاد میشل عفلق و حکومت صدام پرچـم دار ایـن تفکر بود و اتحادیه عرب نمونه ای از این طرز تفکر است. این اتحاد در بینش و نگرش زمان جاهلیت ریـشه دارد؛

2) پان ایرانیسم: ایـن اتحاد در فکر احیای ایران بزرگ است و مانند پان عربیسم یک حرکت ارتجاعی مـحسوب مـی شود؛

3) پان ترکیسم: این اتحاد نیز مانند پان عربیسم و پان ایرانیسم از جمله حرکت های ارتجاعی و استعماری است و غرب از قبیل ایـن شـعارها بـرای نهادینه کردن تفرقه و تضاد و تجزیه جهان اسلام استفاده می کند.

راهکار های ایجاد وحدت و اتحاد در جـامعه اسـلامی:

امام خمینی (ره) پرچم دار اتحاد اسلامی بر مبنای بازگشت به اسلام ناب محمدی بـوده اند. مـی توان گـفت برقراری اتحاد اسلامی می تواند از طرق زیر امکان پذیر گردد:

1- گفت وگو بین عالمان متعهد و مستقل شـیعه و سـنی در باب اختلاف نظرهای فقهی؛

2- تأسیس نهادهای علمی و پژوهشی برای جلوگیری از تحریف قرآن و سـنت؛

3- تـأسیس مـرکزی برای شناخت و معرفی اهل بیت(ع) و جلوگیری از تحریف سیمای عترت؛

4- دفاع از آزادی اندیشه و بیان در چارچوب قرآن و سـنت و مـقابله با توهین و تحقیر دین و انبیا و اصول تفکر اسلامی؛

5- احیای روحیه خودباوری و نـفی غـرب زدگی حـاکم بر اغلب جوامع اسلامی؛

6- پاک سازی و خرافه زدایی از جامعه اسلامی؛

7- افزایش ارتباطات و دید و بازدیدهای علمی بین دانـشگاه ها، حـوزه ها و مـراکز فرهنگی جهان اسلام؛

8- توجه به دشمنان اصلی و افشای مزدوران استکبار جهانی در جـهان اسـلام.

نتیجه گیری

نهضت وحدت اسلامی با ایجاد وحدت بین امت مسلمان باعث حفظ حقوق مسلمانان و گسترش دیـن اسـلام می شود. وحدت بین مسلمانان توطئه های استعمارگران، سلطه اقتصادی غرب و….را خنثی می کند و بـاعث مـی شود که مسلمانان کشورهای اسلامی با توجه بـه مـشترکاتی چـون پرستش خدای یگانه، قبله واحد، دین واحـد، اصـول اعتقادی و کتاب واحد، نسبت به یکدیگر همدلی داشته و به یکدیگر احترام بگذارند و مـصالح مـتقابل را رعایت کنند و برای دفاع از سـاحت قـرآن و اصول ثـابت و مـشترک اسـلامی و حفظ و گسترش اسلام تلاش کنند. در راسـتای رسـیدن به این هدف می توان از تأسیس «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة» در قاهره یاد کـرد کـه دال بر ضرورتی است که رهبران دیـنی برای وحدت اسلامی قـائل اند و از ثـمرات آن، اجتماع علما و متفکران جهان اسـلام اسـت.

 

کتـابنـامه

ـ           اقبال لاهوری،محمد؛احیای فکر دینی در اسلام؛ ترجمه احمدآرام؛انتشارات رسالت قلم-تهران؛ 1346

ـ           عشمآوی، محمدسعید، اسلام گرایی یا اسلام؟، تـرجمه امـیررضایی، انتشارات قصیده سرا-تهران؛1382

ـ           جونگ،لی،جن؛ سیدجمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی(مجموعه مقالات )-تهران: مجمع جهانی تفریب

فرهنگ اسلامی » شهریور 1394 - شماره 26 (صفحه 91)

مذاهب اسلامی،1383

ـ           بشیر،حسن،رسـانه های بـیگانه: قرائتی باتحلیل گفتمانی«اسلام هـراسی: مـقدمه ای برای ایران هراسی»،ماهنامه مدیریت ارتباطات، مردادماه 1389

ـ           بهروزلک،غلامرضا،اسلام سیاسی و اسلام گرایی معاصر،پگاه حوزه،26 خردادماه 1386،شماره 209

ـ           امینی،محمدصادق،تحلیل پدیده اسلام هراسی،پگـاه حـوزه، 12 اسفند 1385،شماره 203

ـ           بابی سـعید، هـراس بنیادین واروپامداری وظهوراسلام گرایی، ترجمه غلامرضاجمشیدی هاوموسی عنبری، تهران،انتشارات دانشگاه تهران،1379

ـ           اقبال،جاوید، زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری

ـ           هاشمی، رفیع الدین؛نامه های اقبال؛ زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ج ۱،

ـ           اقبال، جاوید، زنـدگی و افـکار علامه اقبال لاهوری، ترجمه: دکتر شهین دخت کامران مقدم صفیاری، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، ج۱، ۱۳۷۲

ـ           کلیات اقبال (فارسی)، با مقدمه احمد سروش، انتشارات سنایی، تهران، ۱۳۷۶

ـ           رموز بی خودی، انتشارات کـوه نـور پریس، دهـلی نو، ۱۹۹۷

ـ           رفیع الدین، محمد، اندیشه های اسلامی اقبال، ترجمه: سید غلام رضا سعیدی، انتشارات دین و دانش، تهران، ۱۳۴۷

ـ           سـعیدی، سید غلام رضا، اقبال شناسی: هنر و اندیشه محمد اقبال، انتشارات اقـبال، تـهران، ۱۳۳۸

ـ           کـلیات اقبال، با اهتمام پروین قائمی، پیمان، تهران، ۱۳۸۲

ـ           محیط طباطبایی،محمد،سیدجمال الدین ووحدت اسلامی،فصلنامه تاریخ وفـرهنگ مـعاصر،سال5،شماره19-20، 1376

ـ           مطهری،مرتضی،بررسی اجمالی نهضت های صدساله اخیر، نشرصدرا، 1384

ـ           مطهری،مرتضی، نـهضت های اسـلامی درصـدساله اخیر،نشرجهادسازندگی

ـ           محیط طباطبایی،محمد،سیدجمال الدین وبیداری مشرق زمین، به کوشش ومقدمه هادی خـسروشاهی،تهران، دفترنشرفرهنگ اسلامی، 1370

ـ           عماره،محمد،مسلمون ثوار، بیروت،1979م

ـ           Ami Isseroff – Islamism - Encyclopedia of the Middle East- http://www.mideastweb.org

پی نوشت ها

[1] تحلیل پدیده اسلام هراسی،پگاه حوزه، 12 اسفند 1385،شماره 203؛ ص22

[2] رسانه های بیگانه: قرائتی بـاتحلیل گـفتمانی«اسلام هراسی: مقدمه ای برای ایـران هـراسی»،مـاهنامه مدیریت ارتباطات،مـردادماه 1389، ص9

[3] هـراس بنیادین واروپامداری وظهوراسلام گرایی؛ص47

[4] آل عـمران؛103

[5] حـجرات، 10

[6] یادواره سیدجمال الدین اسدآبادی،دفتراول؛ص22

[7] سیدجمال الدین اسدآبادی و تفکرجدید؛صص19و20

[8] مسلمون ثوار؛ص96

[9] عروه الوثـقی؛ص142

[10] عـروه الوثقی؛ص128

[11] نقش سیدجمال الدین اسدآبادی در بـیداری مـشرق زمین؛ ص65 و ص73

[12] انـدیشه اصـلاحی درنـهضتهای اسلامی؛ ص103

[13] سیدجمال الدین ونـهضت اتحادکشورهای اسلامی؛ فصلنامه تاریخ وفرهنگ معاصر، سال6، شماره23 و24؛ ص415

[14] مسلمون ثوار؛صص196 و197

[15] قصص؛ 4/ المیزان-جلد16؛ ص8

[16] آل عـمران؛ 103 / المـیزان-جلد 3؛ص371

[17] فرهنگ اسلامی » شهریور 1394 - شماره 26 (صفحه 90)

[18] انفال؛46

[19] مقاله «سیدجمال ونهضت کـشورهای اسـلامی»؛ص6

[20] زنـدگی و افـکار عـلامه اقبال لاهوری، ج ۱، ص ۱۹۱

[21] احـیای فـکر دینی در اسلام، ص۱۰۹

[22] کلیات اقبال، ص۵۲

[23] نامه های اقبال، ص۱۶۵ / زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ج ۱، ص ۴۱۱

[24] احیای فـکر دیـنی در اسـلام،ص ۱۹۱

[25] رموز بی خودی، ص۱۷۹

[26] کلیات اقبال با اهـتمام پرویـن قـائمی، ص 86

[27] رمـوز بـی خـودی، ص۸4

[28] کلیات اقبال (فارسی )، ص۱۶

[29] آل عمران،159

[30] کلیات اقبال با مقدمه سروش، ص۳۹۸

[31] کلیات اقبال با اهتمام پروین قائمی، ص ۵۹ و ص۶۰

[32] کلیات اقبال با اهتمام پروین قائمی، ص 72

[33] کلیات اقـبال با اهتمام پروین قائمی، ص 89

[34] کلیات اقبال با اهتمام پروین قائمی، ص 60

[35] کنزالعمال،ح1،ص182

[36] نساء،59

[37] کلیات اقبال،ص317

[38] عروه الوثقی،ویژه نامه کنگره،ص101

[39] مائده،54

[40] بقره،144

[41]کلیات اقبال با مقدمه سروش، ص276  

[42] رموزبی خودی، ص276

[43] نهضت های اسلامی،ص14وص16

[44] بـررسی اجـمالی نهضت های صدساله اخیر مجموعه آثار،مطهری، ج24، ص215

[45] اسلام گرایی یا اسلام، ص129تاص133


مجله فرهنگ اسلامی - شهریور 1394 - شماره 26 , مقصود حسین


فرم در حال بارگذاری ...

امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام علی علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آذر, 1396


 
«امر به معروف» و «نهی از منکر» دو فریضه بزرگ و دو فرع از فروع ده‌گانه دین مبین اسلام محسوب می‌شوند. گذشته از عنایت خاص قرآن کریم به این موضوع و نیز سیره‌ی نظری و عملی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و دیگر اولیای دین، در نگاه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام امر به معروف و نهی از منکر جایگاه ممتاز و ویژه‌ای دارد. آن حضرت امر به معروف و نهی از منکر را عنایت دین، قوام شریعت و با فضیلت‌ترین اعمال بندگان خدا توصیف می‌نماید که حتی از جهاد در راه خداوند نیز بالاتر است. از دیدگاه آن حضرت این دو فریضه برکات فراوانی در جامعه اسلامی به دنبال دارد و در مقابل ترک آنها مستوجب نزول بلا و خطرات زیادی است. مراتب سه‌گانه امر و نهی(قلبی، لسانی، یدی) خصوصیات آمر و ناهی، رابطه امر به معروف و نهی از منکر با جهاد و اقامه حدود و نیز لزوم نصیحت کردن و نصحیت پذیرفتن، همچنین فضیلت امر و نهی عوام نسبت به خواص، و رعایا نسبت به حکام، از دیگر فرازهای بیانات علوی در تبیین جایگاه و ارزش امر به معروف و نهی از منکر است.

پیشگفتار
امام علی علیه‌السلام: «و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل‌الله عندالامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثه فی بحر لجی»: تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر به اندازه‌ی آب دهانی در مقابل دریایی پهناور بیش نیست!» دو فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر که هر دو جزء فروع ده‌گانه دین مبین اسلام می‌باشند، آنچنان جایگاه والایی در شرع مقدس اسلام دارند که در حدود 30 آیه از آیات قرآن کریم با الفاظ و عبارات مختلف در خصوص آن‌ها نازل گردیده است. علاوه بر آن، در سخنان معصومین علیهم‌السلام، در خصوص آن‌ها نکات فراوانی بیان گردیده که در منابع و متون معتبر حدیث ما ثبت و ضبط شده است. فقها و محدثین نیز در کتاب‌های خود هر یک بابی را تحت این عنوان باز کرده و درباره‌ی آن مطالب ارزنده‌ای را نگاشته‌اند. در اهمیت و منزلت این دو فریضه همین بس که جزء فروع دین شمرده شده‌اند.

با این حال، با کمال تأسف باید اذعان نمود که آن‌طور که شایسته است در قرون و اعصار مختلف تاریخ اسلام، این دو فریضه، اولاً زوایا و ظرایف و نیز مسائل مختلف آن‌ها به عنوان دو واجب شرعی به خوبی بیان نگردیده است و ثانیاً به خوبی اجرا نشده؛ تا جایی که امروزه و بالاخص پس از پیروزی انقلاب پربرکت جمهوری اسلامی ایران، از آن‌ها به عنوان دو فریضه‌ی «فراموش شده» یاد می‌شود و برای به جریان افتادنشان «ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر» تأسیس گردیده است. امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه و منظر امام علی علیه‌السلام، جلوه‌ای دیگر و جایگاهی ویژه دارد. در میان کلمات، نامه‌ها و سخنان به جای مانده از آن حضرت، اشارات و توجهات خاصی به این موضوع وجود دارد. بر همین اساس، و با عنایت به این نکته که سال جاری به نام سال سیره‌ی علوی نامیده شده است، بر آن شدیم تا مجموعه‌ای از نظریات و دیدگاه‌های آن حضرت را در خصوص این دو فریضه بزرگ گرد آورده و پس از دسته‌بندی به شرح و بیان آنها در حد وسع و توان خود بپردازیم. این نوشتار پس از مقدمه تحت عنوان‌های ذیل دسته‌بندی و تدوین شده است:

1) اهمیت امر به معروف و نهی از منکر؛

2) وجوب امر به معروف و نهی از منکر؛

3) شرایط و خصوصیات آمر و ناهی؛

4) مراتب امر به معروف و نهی از منکر؛

5) ترک امر به معروف و نهی از منکر؛

6) امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود؛

7) امر به معروف و نهی از منکر و جهاد؛

8) امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت؛

9) امر به معروف و نهی از منکر عامه نسبت به خاصه و حکام؛

بعضی از عنوان‌های کلی فوق دارای موضوعات جزیی نیز می‌باشند که حسب مورد به آنها پرداخته خواهد شد. در پایان مباحث نیز ان‌‌شاء‌الله خلاصه و نتیجه بحث به اختصار مرور خواهد گرید. امید آن‌که این قدم کوتاه مورد قبول درگاه خداوند متعال و عنایت ویژه مولای متقیان در سالی که به نام زیبای آن انسان بزرگ مزین گردیده است، واقع شود و ره توشه‌ای برای نگارنده‌ی این نوشتار باشد.

...

br /> گفتار اول ـ اهمیت امر به معروف و نهی از منکر
الف ـ فضیلت امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر از منظر علی علیه‌السلام، با فضیلت‌ترین اعمال بندگان خداوند، غایت دین، قوام شریعت، خلق الهی و بالاتر از جهاد در راه خدا معرفی شده است. سخنان بسیار نغز و گهر‌باری از آن حضرت در این خصوص به ثبت رسیده است که در ادامه و نیز در بخش‌های دیگر این مقاله به تناسب بیان خواهد شد. در اینجا چند روایت که به تنهایی بیانگر ارزش و برتری این دو فریضه نسبت به سایر واجبات است، ارائه می‌گردد.

1) «الامر بالمعروف افضل اعمال الخلق:[1] امر به معروف با فضیلت‌ترین اعمال خلق خداست». این گفتار که اطلاق نیز دارد، امر به معروف را نسبت به همه اعمال و کردار بندگان خدا، برتر و با فضیلت‌تر معرفی نموده است و به تنهایی ارزش والای این فریضه را اثبات می‌نماید. در جای دیگر، حضرت امر به معروف و نهی از منکر را غایت و هدف نهایی دین دانسته است:

2) «غایه‌الدین الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامه الحدود:[2] غایت دین، امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود است». در اینجا سه عنصر «امر به معروف»، «نهی از منکر» و «اقامه‌ی حدود» که همگی در یک راستا و هدف می‌باشند، غایت و منتهای هر دینی از جمله دین مبین اسلام دانسته شده است. این حدیث نیز به خوبی نشانگر اهمیت و ارزش امر به معروف و نهی از منکر است. قریب به همین معنا را امیر‌مؤمنان با تعبیری دیگر چنین بیان داشته‌اند:

3) «قوام الشریعه الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامه الحدود:[3] برپایی شریعت به وسیله امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود ممکن است». سه عنصر ذکر شده، از طرفی «غایت دین» و از یک طرف «قوام شریعت» محسوب می‌شوند. در خصوص ارتباط این سه فریضه با همدیگر در گفتار مولای متقیان، موارد دیگری بیان شده است که در بخشی جداگانه(امر به معروف و نهی از منکر و اقامه‌ی حدود) درباره آن بیشتر توضیح داده خواهد شد. علی علیه‌السلام، در کلامی دیگر امر به معروف و نهی از منکر را دو «خلق» و صفت خداوند می‌داند.

4) «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکذر لخفقان من خلق‌الله سبحانه:[4] همانا امر به معروف و نهی از منکر دو خلق از اخلاق خداوند سبحان می‌باشند». در این حدیث خداوند متعال نیز «امر به معروف» و «ناهی از منکر» دانسته می‌شود که خود نشانگر کمال فضیلت و ارزش برای این دو فریضه می‌باشد. همین فضیلت برای آمران به معروف و ناهیان از منکر کافی است تا مقتدای خود را در این راه مقدس، خداوند تبارک و تعالی بدانند و متوجه باشند که در چه مسیر مقدس و مهمی قدم برمی‌دارند.

5) «و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل‌الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثه فی بحر لجی:[5] تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر چیزی نیست مگر به اندازه رطوبتی که از بخار دهان خارج می‌شود در برابر دریایی مواج و پهناور» «ثفئه» مقدار آب کمی است که از دهان خارج می‌شود و از «تف» کمتر است. همچنین به معنی لعاب دهان و نیز رطوبت کمی که در بخار دهان وجود دارد آمده است.[6] «لج» آب زیاد و موج دریا است و «بحر لجی» به معنی دریایی پر موج و پهناور است.[7] بنابراین، از دید آن حضرت ارزش و فضیلت امر به معروف و نهی از منکر نه تنها از هر عمل و فریضه دینی دیگر بالاتر و برتر می‌باشد، بلکه بر اساس سخنان ایشان چنانچه همه اعمال دیگر را در یک کفه ترازو قرار دهند و امر به معروف و نهی از منکر را در کفه‌ی مربوط به امر به معروف و نهی از منکر سنگین‌تر خواهد بود. بالاتر از آن اینکه، در این مقایسه و موازنه، ارزش و مقدار همه اعمال نیک در مقابل یکی از آنها که امر به معروف و نهی از منکر است، بطور خارق‌العاده‌ای سبک‌تر و پایین‌تر است؛ چراکه نسبت میان آن‌ها، مانند نسبت قطره‌ی آب است در مقابل دریا.

ب ـ آثار، برکات و پاداش امر به معروف و نهی از منکر:
علاوه بر فضایل ذکر شده در مبحث قبل، مولای متقیان برای امر به معروف و نهی از منکر آثار و پیامدهای مبارکی را ذکر می‌نماید که اینها هم همانند احادیث قبلی ضمن این‌که بیانگر اهمیت فراوان این دو فریضه مقدس می‌باشند، از زاویه‌ای دیگر به این دو فریضه می‌پردازند.

1) و أمر بالمعروف تکن من أهله:[8] امر به معروف کن تا از اهل معروف باشی». برابر این روایت، که حضرت آن را خطاب به فرزند گرامی‌اش امام حسن مجتبی علیه‌السلام نوشته‌اند، از جمله آثار مثبت امر به معروف آن است که شخص «آمر»، در زمره‌ی افراد نیکوکار جامعه قرار می‌گیرد؛ به عبارت دیگر، اولین فایده‌ی امر به معروف، به خود امر‌کننده می‌رسد؛ چراکه طبعاً انسان خردمندی که به اصلاح دیگران همت می‌گمارد و آنان را به کارهای نیک فرا می‌خواند، در وهله‌ی اول خودش از آن متأثر می‌شود و آن را به کار می‌بندد. در نتیجه امر به معروف، خودش را هم تعلیم و آموزش می‌دهد و از خطاها و اشتباهات احتمالی خودش نیز جلوگیری می‌نماید. البته اگر چنین نباشد و از پند و اندرزهایی که به دیگران می‌دهد، خودش استفاده ننماید و به آنها بی‌توجه باشد، سخت مورد سرزنش امیرالمؤمنین است. شرح این نکته را در مباحث آینده بالاخص در مبحث عامل بودن و ناهی باز خواهیم گفت.

2) «من أمر بالمعروف شد ظهور امیرالمؤمنین.[9] کسی که امر به معروف نماید، به مؤمنان پشت‌گرمی دهد». یکی از آثار مترتب بر امر به معروف، محکم نمودن دل مؤمنان و ایجاد پشتوانه برای آنان است تا کسی جرأت تعرض به حدود خداوند و زیر پا گذاشتن فرمان‌های الهی را به خود ندهد و نتواند در بین مؤمنان فساد و تباهی ایجاد نماید.

3) «من نهی عن‌المنکر ارغم انوف الفاسقین(او الکافرین و المنافقین):[10] کسی که نهی از منکر کند بینی فاسقان(یا کافران و یا منافقان) را به خاک مالیده است». در عبارت اصول کافی که اندکی با نهج‌البلاغه و غرر‌الحکم تفاوت دارد، آمده است:

4) «و من نهی عن المنکر ارغم أنف المنافق و أمن کیده:[11] کسی که نهی از منکر کند، بینی منافق را به خاک می‌مالد و از کید و نیرنگش در امان است». این دو عبارت نیز یکی دیگر از برکات فریضه امر به معروف و نهی از منکر بالاخص دومی را نشان می‌دهند و بر اساس آن، دشمنان(اعم از منافق، کافر و یا فاسق) ناکام مانده و انسان ناهی از منکر، از مکر و حیله‌ی منافقان در امان خواهد بود.

5) ممن کن فیه ثلاث سلمت له الدنیا و الاخره: یأمر بالمعروف و یأتمر به و نهی عن المنکر و ینتهی عنه و یحافظ علی حدود‌الله جل و علا:[12] هرکس که سه خصلت در او باشد، از شر دنیا و آخرت در امان است: امر به معروف کند و خودش نیز بدان عامل باشد، نهی از منکر کند و خودش نیز تارک آن باشد و حدود خداوند جل و علا را محافظت نماید». قسمتی از مفاهیم این حدیث شریف که به اقامه و حفظ حدود و نیز عامل بودن آمر و ناهی برمی‌گردد در هنگام بحث از عنوان‌های یاد شده مجدداً مورد بحث قرار خواهد گرفت. آنچه در اینجا مد‌نظر ماست، یک بخش از این روایت است که همانا امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد و براساس این حدیث، از جمله آثار و پاداشی که به آمر و ناهی می‌رسد، سلامت دنیا و آخرت است.

6) «إن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر … یضاعفان الثواب و یعظمان الاجرو.[13] همانا امر به معروف و نهی از منکر ثواب را مضاعف و اجر و پاداش را فراوان می‌کنند.» این گفتار نیز مبین اجر و ثوابی است که به آمر و ناهی داده خواهد شد و پاسخ رد به کسانی است که می‌پندارند امر به معروف و نهی از منکر موجب خطر جانی و یا ضرر مالی می‌شود. متن کامل این روایت که در‌بر گیرنده‌ی نکات مهم دیگری نیز هست، به همراه روایت‌های مشابه دیگر در مبحث «علت ترک امر به معروف و نهی از منکر» و نیز مبحث «امر و نهی نمودن حکام و خواص» خواهد آمد. از جمله آثار و فواید دیگری که در کلام امیر مؤمنان برای امر به معروف و نهی از منکر آورده شده است این است که: امر به معروف و نهی از منکر موجب قوام شریعت می‌گردد. متن این روایت را در حدیث شماره سه آوردیم. با بررسی اقوال مطرح شده، این آثار و نتایج به سبب اجرای امر به معروف و نهی از منکر حاصل می‌گردد.

1) امر به معروف در زمره‌ی «اهل معروف» قرار می‌گیرد؛

2) امر به معروف به مؤمنان پشت‌گرمی می‌دهد؛

3) ناهی از منکربینی منافقان، کفار و فاسقان را به خاک می‌مالد؛

4) ناهی از منکر از کید و مکر منافقان در امان می‌ماند؛

5) امر به معروف و عامل به آن، ناهی از منکر و تارک آن، حافظ و نگهدارنده. حدود الهی، هر سه از سلامت دنیا و آخرت برخوردار می‌گردند؛

6) امر به معروف و نهی از منکر ثواب را مضاعف و اجر را فراوان می‌کند؛

7) امر به معروف و نهی از منکر موجب قوام شریعت می‌گردد. آثار دیگری نیز در لابه‌لای کلمات گهر‌بار مولای مؤمنان برایب این دو فریضه بیان گردیده است که در مباحث آتی به آنها نیز اشاراتی خواهد شد.

ج ـ امر به معروف و نهی از منکر معیار سنجش دیگر اعمال:
گاهی در بیانات حضرت علی علیه‌السلام، به عبارت‌هایی برمی‌خوریم که در آن‌ها حضرت در مقام بیان اهمیت و ارزش امری است و برای اثبات ارزش آن امر، از معیار امر به معروف و نهی از منکر استفاده نموده‌اند.

1) «اعرفوا… و اولی الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان:[14] اولی الامر را با امر به معروف و عدل و احسان بشناسید.» این روایت که در آن امیرالمؤمنین، علیه‌السلام، برای شناخت اموری، معیارهایی ارائه فرموده است(خدا را با خدا، رسول را با رسالت و اولی‌الامر را با …)، نشان می‌دهد که امر به معروف آنچنان اهمیت و قدر و منزلت دارد که برای شناخت اولی الامر باید به عنوان ملاک و معیار از آن استفاده نمود.

2) «العقل منزه عن المنکر امر بالمعروف:[15] عقل، بازدارنده از منکر و امر به معروف است». عقل، این ودیعه الهی نزد انسان‌ها که ملاک و ابزار اصلی راه‌یابی و وصول انسان‌ها به هدایت و شناخت است، با معیار امر به معروف و نهی از منکر سنجیده می‌شود و چنانچه کسی این دو خصوصیت را نداشته باشد، باید حکم کرد که فاقد عقل است و یا این‌که عقلش معیوب است. چه ارزش و مقامی بالاتر از این‌که به امر به معروف و نهی از منکر معیار سنجش عقل سالم از عقل ناسالم می‌باشد.
در جای دیگر امام، «دین» و «شمشیر» را که اولی برای هدایت و رأفت نسبت به آدمیان و دومی برای قهر و عذاب طاغیان نهاده شده‌اند، از آن جهت ارزشمند و معتبر می‌شمارد که اینان امر به معروف و ناهی از منکرند.

3) «السیف فاتق والدین راتق؛ فالدین یأمر بالمعروف و السیف ینهی عن المنکر. قال الله تعالی: لکم فی القصاص حیاه:[16] شمشیر باز‌کننده گره‌ها و دین، سامان‌دهنده امور است؛ پس دین، امر به معروف می‌کند و شمشیر، نهی از منکر می‌نماید. خداوند متعال فرموده است: قصاص حیات شماست.»[17] «رتق» و «فتق» در لغت ضد هم هستند. اولی به معنای بسته و ضمیمه هم بودن و دومی به معنای جدایی و باز بودن. راتق به معنی عاقد(گره زن) و فاتق به معنای حال(باز‌کننده گره) است.[18] شمشیر با قهرش معضلات و گره‌ها را که با وسایل دیگر امکان باز نمودن آنها نیست، باز می‌کند و دین با مهرش نابسامانی‌ها و گره‌های باز شده‌ای را که به هم نمی‌پیوندند، به هم می‌رساند و اوضاع را سامان می‌دهد. امر به معروف و نهی از منکر هم به این شیوه، رتق و فتق امور جامعه اسلامی را به عهده می‌گیرند و در صورت تعطیلی این دو فریضه است که مشکلات حل نمی‌شود و نابسامانی‌ها سامان نمی‌گیرد.

د ـ مسابقه در زمینه‌ی امر به معروف و نهی از منکر:
در باب اهمیت دو فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر دو روایت دیگر را از آن حضرت به عنوان خاتمه‌ی این بحث می‌آوریم. البته همان‌طور که ذکر شد، در مباحث آتی نیز که آن‌ها را به موضوعات مختلفی اختصاص داده‌ایم، اهمیت و ارزش امر به معروف و نهی از منکر به خوبی مستفاد می‌گردد.

1) «اذا رأیتم الخیر فسارعتم الیه و اذا رأیتم الشر فتباعدتم عنه و کنتم بالطاعات عاملیان و فی‌المکارم متنافسین، کنتم محسنین فائزین:[19] هرگاه خیر را دیدید و به طرف آن شتاب نمودید، و هرگاه که شر را دیدید و از آن دوری جستید و در آن حامل عامل به طاعات بودید و در راه مکارم مسابقه دادید، در این هنگام است که شما نیکوکار و رستگارید». عمل به خیر و دوری از شر از مراتب امر به معروف و نهی از منکر محسوب می‌گردند که در ادامه با تفصیل بیشتر درباره‌ی آن بحث خواهد شد. مسابقه در این راه از هم‌گوی سبقت را ربودن، موجب رستگاری می‌شود. انسان را در شمار نیکوکاران قرار می‌دهد.

2) «ان کنتم لا محاله متسابقین، فتسابقوا الی اقامه حدود الله و الامر بالمعروف:[20] اگر ناچار به مسابقه هستید، در زمینه‌ی اقامه‌ی حدود الهی و امر به معروف با هم مسابقه بدهید». امیرالمؤمنین در این دو گفتار از مؤمنان و مسلمانان می‌خواهد در خصوص اجرای حدود الهی و پرهیز از منکرات و نیز امر به معروف و شتاب به سوی انجام کارهای نیک، از همدیگر سبقت گرفته و با هم مسابقه بدهند. طبع انسان‌ها به گونه‌ای است که همواره در زمینه‌های مختلف با همدیگر در حال مسابقه هستند. لذا بهتر است موضوع مسابقه را از امور کم‌اهمیت و بی‌اهمیت تغییر داده و در موضوعات و زمینه‌های حائز اهمیت از جمله امر به معروف و نهی از منکر که مهم‌ترین عبادات محسوب می‌گردند، به رقابت بپردازند.

گفتار دوم ـ وجوب امر به معروف و نهی از منکر
هر چند روایت‌ها و احادیثی که تاکنون بیان گردید، هر یک به نوعی بیانگر وجوب امر معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام علی علیه‌اسلام، می‌باشد، اما در اینجا چند روایت دیگر را که با صراحت بیشتر نمایانگر این مسأله می‌باشند، می‌آوریم. البته در مباحث آتی هم موضوع وجوب این دو فریضه نهفته است.

1) «فرض‌الله … و الامر بالمعروف مصلحه للعوام و النهی عن المنکر ردعاً للسفهاء:[21] خداوند امر به معروف را به خاطر مصلحت عوام و نهی از منکر را به خاطر کوبیدن سفیهان واجب نموده است». از این روایت علاوه بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر، حکمت تشریع آن دو نیز فهمیده می‌شود که عبارت از مصلحت عوام و راندن سفیهان جامعه است.

2) «کن بالمعروف آمراً و عن المنکر ناهیاً:[22] آمر به معروف و ناهی از منکر باش». امام علی علیه‌السلام، در کوتاه‌ترین عبارت، وجوب این دو فریضه را بیان داشته است.

3) «اموا بالمعروف و أنهوا عن المنکر:[23] امر به معروف و نهی از منکر کنید» در این دو روایت با صیغه‌ی امر، واجب بودن این دو فریضه‌ی مقدس به مسلمانان یادآوری شده است. در جای دیگری حضرت سکوت و چشم‌پوشی در برابر گناهان دیگران را حلال نمی‌دانند.

4) لا یحل لعین مؤمنه‌تری الله یعصی فتطرف حتی تغیره:[24] حلال نیست برای چشم مؤمنی که ببیند نافرمانی خداوند می‌شود، چشم‌پوشی نماید، مگر اینکه نسبت به تغییر آن اقدام نماید.»

گفتار سوم ـ شرط و خصوصیات آمر و ناهی
علی علیه‌السلام، تعابیر زیادی در خصوص آمر و ناهی و این‌که چه خصوصیاتی باید داشته باشد و به چه نکاتی توجه نماید، دارند. مهم‌ترین خصوصیت امر به معروف و ناهی از منکر از نظر امیر‌المؤمنین این است که باید خودش به آنچه که می‌گوید، عامل باشد. دیگر این‌که اهل مدارا، سازش و تابع مطالع نباشد. همچنین آمر و ناهی باید در این راه از سرزنش ملامت‌گران نهراسند.

الف ـ عامل بودن آمر و ناهی
عامل بودن شخص آمر و ناهی که اغلب در لسان دین و بالاخص در کلمات امام علی علیه‌السلام، از آن به «ائتمار» و «تناهی» تعبیر می‌شود، نکته بسیار مهمی است که باید آمر و ناهی آن را مراعات نماید. این موضوع که در قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم‌السلام، نیز بر آن صحه گذاشته شده است، به اندازه‌ای اهمیت دارد که عده‌ای از علما آن را شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر دانسته‌اند.[25] البته در مقابل، جمهور فقها و علما قائل به این شرط برای وجوب نیستند و همان چهار شرط مشهور(علم، عدم اصرار عاصی بر معصیت، احتمال تأثیر، عدم احتمال مفسده و ضرر مالی و جانی و عرضی) را شروط وجوب می‌دانند.[26] مع‌الوصف عدم پایبندی آمر و ناهی به آنچه خود می‌گوید و از دیگران انتظار دارد، به عنوان یک صفت بسیار نکوهیده قلمداد شده است:

1) «آئتموا بالمعروف و أمروا به و تناهوا عن‌المنکر و انهواعنه:[27] به معروف عمل کنید و به آن امر و فرمان دهید. از منکر دست بکشید و دیگران را نیز از آن باز دارید.» در اینجا حضرت ابتدا به «ائتمار» و عمل نمودن به معروف و کار نیک دستور می‌دهند سپس خواستار «امر به معروف» می‌گردند. همچنین اول «تناهی و ترک منکر را لازم می‌دانند، آنگاه می‌خواهند که «نهی از منکر» صورت گیرد.

2) «إنی لارفع نفسی أن انهی الناس عمالست انتهی عنه او آمرهم بما لا اسبقهم الیه بعملی اوارضی منهم لا یرضی ربی:[28] من نفس خود را بالاتر از این می‌دانم که مردم را از چیزی نهی کنم که خودم دست از آن بر‌نداشته باشم، یا آنان را به چیزی دستور دهم که خودم قبل از آنان بدان عمل نکرده باشم، یا به کاری از آنان راضی باشم که خداوند از آن رضایت نداشته باشد». امر و نهی بدون عمل، که در سیره‌ی شخص آمر و ناهی مورد توجه نباشد و صرفاً دیگران را مد‌نظر قرار دهد و در آن، آمر و ناهی از کردار خودش غافل باشد، آنچنان ناپسند و خلاف شأن یک انسان وارسته است که حضرت شأن خود را بالاتر از آن می‌داند که این‌گونه باشد.

3) «ایها الناس إنی والله لا احثکم علی طاعه إلا و أسبقکم الها، و لا أنها عن معیصه الا و أتناهی قلبکم عنها:[29] ای مردم، به خدا قسم من هیچ‌گاه شما را به طاعتی تشویق و ترغیب نکرده‌ام مگر اینکه خودم قبل از شما از آن دست کشیده‌ام». زشتی و ناپسندی امر و نهی بدون عمل را حضرت دلالت بر گمراهی جهل می‌داند، آنچنان که در این دو روایت که در‌پی می‌آید، ملاحظه می‌نماییم.

4) «گفی بلمرء غوایه أن یأمر الناس بما لا یأمر به وینها هم اعمالا ینهی عنه:[30] برای گمراهی انسان همین کافی است که دیگران را به چیزی امر کند که خود، بدان عمل نمی‌کند و دیگران را از چیزی نهی کند که خود از آن دست نمی‌کشد.»

5) «کفی بالمرء جهلاً أن ینکر علی الناس ما یأتی مثله:[31] در نادانی انسان همین بس است که مردم را از کاری باز دارد که خودش همان را انجام می‌دهد». بیاناتی این چنین رسا و بلیغ، عدم التزام شخص را به اوامر و نواهی خود، ناشی از گمراهی و جهل انسان می‌داند. به راستی بدترین خصلتی که ممکن است آدمیب داشته باشد، همین است که خودش اهل معروف و تارک منکر نیست، ولی دیگران را این‌گونه می‌خواهد. آن حضرت تعابیر ارزنده دیگری نیز در این خصوص دارند.

6) «کن بالمعروف آمرا و عن المنکر ناهیاً و بالخیر عاملاً و للشر مانعاً:[32] آمر به معروف و ناهی از منکر باش، همچنین عامل به خیر(معروف) و تارک(مانع) شر و منکر باش». امام پس از واجب نمودن امر به معروف و نهی از منکر، بلافاصله می‌خواهد که انسان نسبت به خیر یا معروف عامل، و نسبت به شر یا منکر، تارک و مانع باشد. در کلامی دیگر آن حضرت همین نکته را به بیانی دیگر تشریح می‌فرمایند.

7) مکن عاملاً بالخیر ناهیاً عن الشر منکراً شیمه‌الغدر:[33] عامل به خیر، ناهی شر و انکار‌کننده‌ی شیوه‌ی نیرنگ باش».

8) «کن آمراً بالمعروف و عاملاً به ولا تکن ممن یأمر به ولا یعمل به فتبوء یأثمه و تتعرض لمقت ربه:[34] آمر و عامل به معروف باش و از کسانی نباش که به معروف امر می‌کنند، ولی به آن عمل نمی‌نمایند؛ چراکه در این صورت دچار گناه شده و سخط و خشم خداوند را نصیب خود گردانیده‌ای». در صورتی که آمر به معروف عامل به معروف نباشد، مرتکب گناه و معصیت گردیده و سخط و نارضایتی و خشم خداوند را برای خودش خریده است. در ‌واقع امر به معروف به همراه عمل به آن ارزشمند است و چناچه عمل، همراهش نباشد، مجازات و عقاب الهی را در‌پی خواهد داشت.

9) مو الا للذکر لاهلاً … و یأمرون بالقسط و یأتمرون به و ینهون عن‌المنکر و یتناهون عنه:[35] اهل ذکر کسانی هستند که … امر به قسط می‌کنند و خود نیز بدان عاملند، از منکر نهی می‌کنند و خود نیز از آن دوری می‌جویند». می‌بینیم که ائتمار و تناهی از صفات «اهل ذکر» به حساب می‌آید و آنان را که این‌گونه نباشند، باید اهل غفلت و ناآگاهی دانست که روایت‌های قبل به خوبی نمایانگر این امر می‌باشد.

10) «لا تکن ممن … ینهی و لا ینتهی و یأمر بما لا یأتی:[36] از جمله کسانی نباش که نهی می‌کنند. ولی خود از آن دست برنمی‌دارند و امر می‌کنند اما خود عمل نمی‌کنند». این روایت و روایت بعدی همانند پاره‌ای از روایت‌های گذشته انسان را نهی می‌کند از اینکه امر به معروف و ناهی از منکر باشد، ولی در عین ‌حال خودش به معروف عمل نکند و از کار زشت و منکر دست بر ندارد:

11) «لا تکن ممن … یحب‌الصالحین و لا یعمل عملهم و یبغض المذنبین و هو احدهم:[37] از جمله کسانی نباش که صالحان را دوست دارند، ولی همانند آنان عمل نمی‌کنند و از گناهکاران خشمگین‌اند ولی خود یکی از آنان می‌باشند».

12) «من نصب نفسه ‌للناس اماماً فعلیه أن بیدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه. و معلم نفسه احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم:[38] کسی که خود را امام و مقتدای دیگران می‌داند، باید قبل از اینکه به تعلیم دیگران بپردازد، خود را تعلیم بدهد و تربیت کردنش به وسیله سیرتش باشد نه با زبان؛ کسی که معلم خودش باشد، سزاوارتر است که گرامی داشته شود تا کسی که معلم و مربی دیگران است». در این بیان حضرت علی علیه السلام تعلیم نفس را مقدم بر تعلیم دیگران می‌داند و بر همین اساس می‌فرماید: باید تأدیب و اصلاح دیگران به وسیله‌ی سیره‌ی عملی باشد نه به وسیله زبان.

13) «و انهوا عن المنکر و تناهوا عنه فانما امرتم بالنهی بعد التناهی:[39] نهی از منکر کنید و خود نیز از آن بپرهیزید. همانا نهی از منکر بر شما واجب شده است بعد از تناهی(ترک منکر)». امام علیه السلام تناهی و ترک منکر را مقدم بر نهی از منکر می‌داند. لذا انسان باید اول خودش را اصلاح نماید، سپس همت به اصلاح دیگران بگمارد؛ چراکه در غیر این صورت اقدامش تأثیر مطلوب را نداشته و نمی‌تواند دیگران را اصلاح نماید.

14) «من لا یصلح نفسه لا یصلح غیره:[40] کسی که خودش را اصلاح نکند دیگران را نیز اصلاح نخواهد کرد». در پایان بیانی را از آن حضرت می‌آوریم که نسبت به سخنان قبل، از شدت بیشتری برخوردار می‌باشد و در آن، آمرین به معروف را که تارک آن هستند و همچنین ناهیان از منکر را که عامل به منکرند، مورد نفرین قرار می‌دهد و درخواست لعن خداوند را برای آنان می‌نماید.

15) «و لعن‌الله الامرین بالمعروف التارکین له و الناهین عن المنکر العاملین به:[41] خداوند لعنت کند کسانی را که امر به معروف می‌کنند، ولی تارک آنند و نهی از منکر می‌نمایند، ولی عامل به آن هستند». این فریاد امیرالمؤمنین به دنبال سخنان درد‌‌مندانه‌ دیگری است که آن را در گفتار دیگر تحت عنوان «آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر» بیان خواهیم داشت؛ آنجا که می‌فرماید: «فساد در همه‌ جا آشکار شده است ولی نهی‌کننده‌ای نیست که اوضاع را تغییر بدهد و باز‌دارنده‌ای که خود را نیز باز دارد، پیدا نمی‌شود. آیا این‌گونه می‌خواهید که مجاور و همنشین خداوند شوید در منزلگاه قربش؟ و این‌گونه می‌خواهید که اولیای الهی شوید در نزد او؟ هرگز! خداوند را نمی‌توانید در مورد بهشتش گول بزنید و رضای خداوند جز با طاعت به دست نمی‌آید».[42]

ب ـ اهل مدارا، سازش و طمع نبودن
حضرت امیر علیه‌السلام، در کلامی زیبا می‌فرمایند:

1) لا یقیم امر‌الله سبحانه الامن لا یصانع و لا یضارع و لا یتبع المطامع:[43] کسی نمی‌تواند امر خدای سبحان را اقامه کند مگر آنکه مدارا نکند، سازشکار نباشد و پیرو آرزوها نگردد». در خصوص اقامه‌ی حدود و امر خدا و ارتباط آن با امر به معروف و نهی از منکر در مطالب گذشته اشاراتی شده و در ادامه نیز در گفتاری مستقل مطالب دیگری آورده خواهد شد. به هر حال کسی که بخواهد در راه خدا قدم بردارد و امر خداوند را اجرا نماید، مسلماً باید ثابت قدم و استوار باشد و طمع و آز و نیز مدارا و سازشکاری را از خود دور کند.

ج ـ بی‌توجهی به ملامت‌گران
امیر مؤمنان در کلامی حکمت‌آمیز، آنجا که پس از جنگ صفین برای فرزند گرامی‌اش امام حسن علیه‌السلام، وصیت می‌نویسند، پس از دستور دادن به این که امر به معروف کن تا از اهل آن باشی(و أمر بالمعروف تکن من اهله)[44] و با دست و زبان نهی از منکر کن(وانکر و منکر بیدک و لسانک)[45] و به‌طور کامل از کسی که مرتکب منکر است، دوری نما(و با ین من فعله بجهدک):[46] می‌فرماید:

1) «و جاهد فی‌الله حق جهاده و لا تأخذک فی الله لومه لائم:[47] و در راه خدا جهاد کن، آن‌گونه که شایسته است و در راه خدا مبادا سرزنش سرزنش‌کنندگان تو را باز دارد». از آنجا که یکی از موانع اجرای وظیفه امر به معروف و نهی از منکر ممکن است سخنان ملامت‌گران و یاوه‌گویان باشد، حضرت تذکر می‌دهد که مبادا به صحبت اینان توجه نمایی. بی‌شک امر به معروف و نهی از منکر که از یک نوع جهاد است، اعتراض عده‌ای را به دنبال خواهد داشت، اما آمر و ناهی نباید به این موضوع توجه نمایند.

گفتار چهارم ـ مراتب امر به معروف و نهی از منکر
از دیدگاه امام علی علیه‌السلام، فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر سه مرتبه دارد:

1) مرتبه قلبی؛

2) مرتبه‌ی لسانی(زبانی)؛

3) مرتبه یدی(دستی و عملی).

این تقسیم‌بندی در کتاب‌های فقهی علمای اسلام نیز رایج گشته و تمامی فقها به هنگام بحث از این فریضه، آن را به سه مرتبه به شرح فوق تقسیم می‌نمایند. هر یک از مراتب مذکور خود دارای مراحلی است که آمر و ناهی با رعایت الیسر فلا‌عسر(از ساده به سخت) باید امر و نهی نمایند. در اینجا ابتدا روایت‌هایی از آن حضرت را در این‌ خصوص می‌آوریم، آنگاه در خصوص پایین‌ترین مرتبه یعنی مرتبه‌ی قبلی که حداقل مراتب است، بحث مستقلی خواهیم داشت.

الف ـ مراتب سه‌گانه‌ی امر به معروف و نهی از منکر:
1) «و آنکر المنکر بیدک و لسانک و باین من فعله بحهد:[48] با دست و زبانت نهی از منکر کن و با تمام وجود از کسی که مرتکب آن می‌شود، دوری نما». مراتب سه‌گانه‌ی امر و نهی در این روایت از مشکل به آسان(دست، زبان، قلب) بیان گردیده است. دوری جستن از فرد گناهکار یکی از مراحل مرتبه‌ی قلبی است که در این روایت به عنوان حداقل اقدامی که انسان باید در مقابل مرتکب منکر انجام دهد، ذکر گردیده است.

2) «ایها المؤمنون انه من رأی عدواناً یعمل به و منکراً یدعی الیه فانکره فقد سلم و بر‌ئ، و من انکره بلسانه فقد أجر و هو افضل من صاحبه، و من انکره بالسیف لتکون کلمه‌الله هی العیا و کلمه الظالمین هی السفلی فذلک الذی اصاب سبیل الهدی و قام علی الطریق و نور فی قلبه الیقین:[49] ای مؤمنان، هرگاه کسی دید که به دشمنی و نافرمانی حق عمل می‌شود و منکری رواج می‌یابد و آن را قلباً انکار نماید و از آن بیزاری جوید، راه به سلامت برده و از گناه تبرئه می‌شود. هرکس آن را با زبان نیز انکار کرده و با آن به مخالفت برخیزد، اجر و پاداش نیز دریافت داشته و چنین کسی از قبلی بهتر است. هرکس آن را به وسیله شمشیر انکار و با آن مبارزه نماید و کاری کند که جبهه‌ی حق و کلمه‌الله متعالی شود و جبهه‌ی ناحق و جانب ظالمان پست و خوار گردد، او راه هدایت را پیدا کرده بر راه مستقیم و راست قرار گرفته و یقین را در قلبش شکوفا ساخته است». حضرت در اینجا ضمن این‌که نهی از منکر را در سه مرتبه‌ی عملی می‌داند، ارزش و اهمیت هر یک را نیز یاد‌آور می‌شود که مرتبه‌ی لسانی را از مرتبه‌ی قلبی و مرتبه یدی را از مرتبه‌ی زبانی بالاتر اعلام می‌کند. عمل در حد مرتبه‌ی قلبی باعث می‌شود که انسان خود را سالم نگه داشته و مرتکب گناه نگردد. در مرحله‌ی زبانی، آمر و ناهی، اجر و پاداش نیز می‌گیرد و در مرحله پایانی بالاترین پاداش را که عبارت از هدایت به راه راست و حرکت در آن طریق است، نصیب خود می‌گرداند.

3) «فمنهم المنکر بیده و لسانه و قلبه فذلک المستکمل لخصال الخیر، و منهم المنکر بلسانه و قلبه و التارک بیده فذلک متمسک بخصلتین من خصال الخیر و مضیع خصله، و منهم المنکر بقلبه و التارک بیده و لسانه فذلک الذی ضیع اشرف الخصلتین من الثلات و متمسک بواحدهف و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میت الاحیاء:[50] گاهی فرد با دست و زبان و قلب نهی از منکر می‌کند، چنین کسی همه خصلت‌های خیر را تکمیل می‌نماید. گاه تنها با زبان و قلب نهی از منکر کرده و مرتبه دستی را ترک می‌نماید، چنین فردی دو خصلت خیر را به چنگ آورده ولی یکی را ضایع نموده و از دست داده است. گاهی نیز فقط در قلب نهی از منکر نموده و مرتبه‌ی دستی و زبانی را رها می‌کند وی در این حالت دو خصلت شریف و برتر را از دست داده و تنها به یکی از خصلت‌های سه‌گانه اکتفا نموده است. گاهی نیز نهی از منکر را در زبان، قلب و عمل رها و ترک می‌کند، در این حالت فرد مزبور مرده‌ی متحرک است». «مرده‌ی متحرک» بهترین تعبیر برای کسی است که حتی در قلبش نسبت به معروف‌هایی که به آن‌ها عمل نمی‌شود و منکراتی که رواج پیدا می‌کند، عکس‌العمل نشان نمی‌دهد. این‌ چنین کسی به راستی که مرده‌ای است در بین زندگان؛ چراکه قلب او که مایه‌ی حیات و مرکز تحرک اوست، از خاصیت افتاده و در‌واقع مرده است.

4) «اول ما تغلبون علیه من‌الجهاد، الجهاد با یدیکم ثم بالسنتکم ثم بقلوبکم، فمن لم یعرف بقلبه معروفاً و لم ینکره منکراً، قلب و جعل اعلاه اسلفه و اسفله اعلاء:[51] اولین مرتبه‌ای از جهاد که در آن شکست می‌خورید، جهاد با دست است، سپس جهاد با زبان و آنگاه جهاد با قلبهایتان می‌باشد. هرکس در قلبش معروفی را جای ندهد و منکری را از آن نراند، سرنگون می‌شود». در کلام قبلی حضرت، تارکان فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر را در مرتبه قلبی، مرده‌ای در بین زندگان، و در اینجا سرنگون شده‌ای که سرش به پایین و پاهایش به طرف بالاست، معرفی نموده است. این عبارت‌ها، تحقیر‌آمیزترین تعبیراتی هستند که زبان امام معصوم نسبت به این دسته از افراد بیان شده است.

روایت‌های مذکور همگی در مقام بیان مرتبه‌های سه‌گانه‌ی امر به معروف و نهی از منکر و ارزش و اعتبار هر یک از آنها هستند که انسان مؤمن باید در هر سه مرتبه، عامل به این فریضه باشد تا رضایت خداوند متعال را بطور کامل کسب نماید. در دسته‌ای دیگر از روایت‌ها و احادیث از قول امام اول شیعیان، مرتبه قلبی به عنوان حداقل وظیفه یک مکلف مورد توجه خاص قرار گرفته و آن حضرت از شیعیان می‌خواهد اگر برای عمل به مراتب زبانی و دستی عذر و یا بهانه‌ای دارند، لااقل در مرتبه قلبی به درستی عمل نمایند. همچنین مرتبه قلبی خود دارای مراحلی است که انتظار هست حداقل انسان، پایین‌ترین مرحله از این مرتبه را کسب نماید.

ب ـ مرتبه قلبی امر به معروف و نهی از منکر
1) اذا رأی احدکم المنکر و لم یستطع أن ینکره بیده و لسانه و انکره بقلبه و علم‌الله صدق ذلک منه، فقد انکره:[52] هرگاه یکی از شما، منکری را ببیند و نتواند با دست و زبان جلوی آن را بگیرد، ولی قلباً آن را انکار نماید و خداوند صداقت او را تأیید کند، به وظیفه نهی از منکر خود عمل کرده است». امام در این بیان خود به دو شرط، نهی از منکر قلبی را برای ادامه فریضه کافی می‌داند:

اول ـ انسان نتواند با دست و زبان نهی از منکر کند؛

دوم ـ خداوند انکار قلبی او را قبول نموده و انسان در این خصوص صادق باشد.

اینک روایت‌های دیگری از آن حضرت را می‌آوریم که در آنها درجات و مراحل این مرتبه را نیز به نوعی بیان فرموده است.

2) الراضی بفعل کالداخل فیه معهم:[53] کسی که نسبت به کار عده‌ای راضی باشد، مانند این است که او نیز با آنان در انجام آن کار شریک است». رضایت یا عدم رضایت و حب و بغض، کمترین حالتی است که باید انسان وارسته و متقی در قلبش نسبت به معروف و منکر داشته باشد.

3) ایها الناس، یجمع الناس الرضا و السخط. و انما عقرباقه ثمود رجل واحد فعمهم‌الله بالعذاب لما عموه بالرضا:[54] ای کردم، رضا و سخط است که مردم را جمع کرده و هماهنگ می‌نماید. فاقه ثمود را فقط یک نفر از قوم ثمود پی کرد، ولی خداوند همه آنها را عذاب کرد، چرا که دیگران نیز به عمل آن فرد راضی بودند».

4) ادنی الانکاران ان تلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره:[55] حداقل مرتبه‌ی نهی از منکر این است که گناهکاران را با ترش‌رویی ملاقات کنی.» پس از حصول نارضایتی از انجام کار ناپسند، حداقل کاری که باید فرد مقید انجام دهد این است که با چهره طبیعی با فرد گناهکار مواجه نشود، بلکه اخم نموده و عدم رضایت خودش را از آن کار ناپسند به نوعی بنمایاند. از این روایت و روایت‌های قبل استفاده می‌نماییم که دوست داشتن معروف و دوست داشتن منکر در قلب، گرچه به نوبه خود پسندیده است، اما کافی نیست و فرد باید پس از این حب و بغض، عکس‌العمل ظاهری نیز از خود نشان دهد. قبلاً به هنگام بحث از شرایط و خصوصیات آمر و ناهی روایت(شماره 11 قسمت الف گفتار سوم) از قول حضرت آوردیم که فرمود: «کسی نباش که صالحان را دوست دارد، ولی عمل آنان را انجام نمی‌دهد و گناهکاران را دوست ندارد، ولی خودش از آنهاست».

بنابراین پس از دوست داشتن عمل صالح و صالحان، باید سعی کرد که همانند آنها شد تا دیگران نیز به این کار تشویق شوند. همچنین پس از حصول بغض و ناخشنودی در دل نسبت به گناه و گناهکاران، باید ناخشنودی خود را از عمل آنان به نحوی(ولو با ترش‌رویی)، آشکار نمود و متعاقب آن، باید خود نیز از قسمت «د» گفتار اول نیز که در بحث اهمیت امر به معروف و نهی از منکر آن را از قول امیرالمؤمنین علیه‌السلام، آوردیم، ناظر به همین معناست؛ آنجا که فرمود: «هرگاه خیر را دیدید و به سوی آن شتاب نمودید و آنگاه که شر را دیده و از آن دوری جستید … رستگار و پیروزید». اصولاً عامل بودن آمر و ناهی به اعتقادات و افکار خود، که توقع آن را از دیگران دارد، جزء شرایط حائز اهمیت است و در این میان، سیره عملی انسان در امور خیر، خود بهترین آمر به معروف می‌باشد. این موضوع در ضمن حدیث شماره 12 قسمت الف گفتار سوم نیز از قول مولای متقیان ذکر گردید که فرمود: «کسی که خود را مقتدای دیگران می‌داند باید اول خودش را آموزش دهد و کاری کند که تأثیرش بر دیگران به واسطه سیره‌اش باشد نه زبان». از مجموع مطالب گذشته چنین نتیجه گرفته می‌شود که در کلام علی علیه‌السلام، امر به معروف در مرتبه قلبی، دارای سه مرحله است:

اول ـ دوست داشتن عمل صالح و صالحان؛

دوم ـ رفتن به طرف عمل صالح و صالحان؛

سوم ـ انجام عمل نیک، طوری که مایه تأسی دیگران گردد.

همچنین نهی از منکر در مرتبه‌ی قلبی دارای سه مرحله است:

اول ـ بعض و سخط نسبت به گناه و گناهکاران؛

دوم ـ برخورد ترش‌رویانه با گناهکاران؛

سوم ـ دوری جستن و اجتناب از عمل زشت.(تا مایه عبرت دیگران باشد)

گفتار پنجم ـ ترک امر به معروف و نهی از منکر
از آنجا که این دو فریضه بر مسلمانان واجبند، طبعاً ترک آنها نیز حرام است. در روایت‌ها و احادیثی که از نظر گذشت، مذموم بودن ترک این فریضه به خوبی مستفاد می‌گردد؛ بویژه روایت‌های مربوط به گفتار و جواب امر به معروف و نهی از منکر و دیگر مباحث گذشته و آتی که به دنبال خواهد آمد. در اینجا دسته دیگری از کلمات و سخنان وارد شده از حضرت امیر علیه‌السلام، را ارائه می‌نماییم که بیشتر اختصاص دارند به ترک امر به معروف و نهی از منکر، آثار مترتب بر این ترک و همچنین علل و عواملی که انسان‌ها را وادار به ترک این فریضه می‌نماید. لذا این بحث را در دو قسمت بیان می‌کنیم.

الف ـ آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر:
1) «اذا لم یأمروا بالمعروف و لم ینهوا عن‌المنکر، لم یتبعوا الاخیار من اهل بیتی:[56] هر که مردم به معروف و نهی از منکر نکنند، در آن هنگام است که از نیکان و برگزیدگان اهل‌ بیت من پیروی نمی‌شود». بزرگ‌ترین خطر و ضرری که در اثر ترک امر به معروف و نهی از منکر متوجه جامعه اسلامی می‌شود، این است که مسلمانان از نیکان اهل ‌بیت تبعیت و پیروی نمی‌کنند و در عوض تابع نا‌اهلان و فاسدان خواهند گردید. بنابراین، یکی از آثار سوء ترک این فریضه، گمراهی و ضلالت است که گرفتار جامعه می‌شود؛ چرا که دنباله‌رو هادیان و راهنمایان معصوم و امین نگردیده و زمام امور خود را به دست افراد ناباب خواهند داد؛ همان‌گونه که در صدر اسلام و پس از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و آله و نیز پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، این اتفاق افتاد.

2) «ان‌الله لم یلعن القرن الماضی بین ایدیکم الا لترکهم الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. فلعن‌الله السفهاء لرکوب المعاصی و الحکماء لترک التناهی:[57] خداوند افراد قرن گذشته و پیش از شما را لعن نکرد مگر به خاطر اینکه آنان امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند. لذا خداوند نادان‌ها را به خاطر ارتکاب معاصی و حکما و دانشمندان را به دلیل ترک تناهی و باز‌ نداشتن گناهکاران مورد لعن قرار داده است».

3) «لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم:[58] امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید؛ زیرا بدان بر شما مستولی می‌شوند و آنگاه دعا می‌کنید(برای نجات از آن وضع) ولی دعای شما مستجاب نمی‌شود».

4) «ایها الناس لولم تتخاذلو عن نصر‌الحق و لم تهنوا عن توهین الباطل، لم یطمع فیکم من لیس مثلکم و لم یقو من قوی علیکم:[59] ای مردم، اگر در یاری حق پستی به خرج نمی‌دادید و در تحقیر و کوچک کردن باطل سستی نمی‌کردید، هرگز کسی که از شما نسبت به شما طمع نمی‌ورزید و هیچ‌گاه فرد قوی بر شما مسلط نمی‌گشت».

5) «انما هلک من کان قلبکم حینما عملوا بالمعاصی و لم ینهاهم الربانیون و الاحبار عن ذلک … فنزلت بهم العقوبات:[60] گذشتگان به این دلیل هلاک شدند که مرتکب گناه می‌شدند و رهبران و پیشوایان مذهبی، آنان را از منع نمی‌کردند … لذا مجازات‌های خداوند شامل حالشان گردید».

6) «انهم لما تمادوا فی المعاصی و لم ینهاهم الربایون و الاحبار عن ذلک، نزلت بهم العقوبات:[61] آنگاه که پیشینیان تمایل به گناه پیدا کردند و پیشوایان مذهبی و پرهیزگارانشان آنان را از گناه باز نداشتند، عقوبت‌ها بر آنان نازل گردید».

7) «ظهر الفساد فلا منکر مغیر و لا زاجر مزدجرا فبهذا تریدون ان تجاوروا‌الله فی دار قدسه و تکونوا اعز اولیائه؟ هیهات لا یخدع‌الله عن جنته و لا تنال مرضاته الا بطاعه: فساد آشکار شده است اما کسی نیست که آن را تغییر دهد و باز‌دارنده‌ای نیست که آن را باز دارد. آیا اینگونه می‌خواهید در منزل‌گاه قدس الهی با خداوند مجاور و همنشین شوید و از عزیزترین اولیای او به حساب آیید؟ هرگز! خداوند را در مورد بهشتش نمی‌توان گول زد و جز با اطاعت نمی‌توان رضای او را به دست آورد».

با جمع‌بندی روایت‌ها و احادیثی که گذشت، در مجموع از دیدگاه امام علی علیه‌السلام، آثار زیر ناشی از ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر خواهد بود:

1) عدم پیروی از اهل‌بیت و دنبال نا‌اهلان رفتن(گمراهی)؛

2) لعنت خداوند که شامل هر دو قشر سفیه و عالم جامعه خواهد شد؛

3) مستولی شدن بدان و انسان‌های شرور جامعه بر دیگران؛

4) عدم استجابت دعا؛

5) به طمع افتادن بیگانگان و اقویا در مورد مسلمانان؛

6) هلاکت مردم و سرازیر شدن سیل بلاها بر آنان؛

7) عدم امکان مجاورت و هم‌نشینی با خداوند؛

8) عدم امکان اینکه انسان جزء اولیای عزیز خداوند بشود؛

9) بی‌خاصیتی انسان(میت الاحیاء).

نکته اخیر را قبلاً در بحث مراتب امر به معروف و نهی از منکر در حدیث شماره «3» قسمت «الف» گفتار چهارم مورد بحث قرار دادیم و سایر نکات هشت‌گانه مذکور نیز در چند روایت اخیر نهفته است.

ب ـ علت ترک امر به معروف و نهی از منکر
این موضوع دارای دامنه وسیع و گسترده‌ای است و به همین دلیل بسیار جای تأمل دارد؛ چراکه انسان پس از این همه تأکیدات که در شرع اسلام نسبت به اهمیت و فضیلت امر به معروف و نهی از منکر و همچنین آثار و برکات اجرای آن و نیز آثار و عواقب سوء ترک آن شده است، همچنان بی‌توجهی کرده و از انجام آن سرباز می‌زند. در اینجا در حد اختصار و با استعانت و استمداد از کلمات پر مغز امیر‌المؤمنان، مطالبی را در خصوص علت ترک این فریضه عرضه می‌داریم.

1) «ان الامر بالمعروف و النهی المنکر لا یقربان من اجل و لا ینقصان من رزق: امر به معروف و نهی از منکر نه مرگی را نزدیک می‌کند و نه موجب کاستی رزق و روزی می‌گردد». این کلام امیر‌المؤمنین گویا در جواب یک سؤال مطرح شده است و آن این‌که «آیا امر به معروف و نهی از منکر موجب ضرر جانی و یا مالی می‌گردد؟» که حضرت عقیده‌ای برخلاف آن را مطرح می‌نمایند. این معنا مجموعاً سه‌بار دیگر در قول آن حضرت(با اندکی تفاوت)، بیان گردیده است.[64] بنابراین مهم‌ترین عامل باز‌دارنده مسلمانان از اجرای فریضه مقدس امر به معروف و نهی از منکر از نظر روانی براساس دیدگاه امام علی علیه‌السلام، عبارت از «بیم و خوف جانی و ترس از ضرر مالی» است.

گفتار ششم ـ امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود
در روایت‌های شماره 2و 3 قسمت «الف» گفتار اول و شماره «2» قسمت «د» گفتار اول و حدیث قسمت «ب» گفتار سوم ملاحظه شد که گاهی فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر با فریضه‌ی دیگری به نام «اقامه‌ی حدود» یا «حفظ حدود» و یا «اقامه‌ی امر خداوند» تکمیل گردیده است. روشن است که اقامه حدود خود نوعی نهی از منکر می‌باشند منتها این مرتبه‌ی از نهی از منکر، دارای ویژگی خاصی است و به همین علت در کتاب‌های فقهی باب خاصی به آن اختصاص یافته است.[65] اقامه حدود خود دارای شرایط خاصی می‌باشد و وظیفه‌ی همگانی نیست؛ بلکه به عهده‌ی فقها، حاکمان شرع و رهبران جامعه است که به اقامه حدود الهی بپردازند.

در روایت دوم از قول حضرت علی، علیه‌السلام آوردیم که فرمود: «غایت دین، امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود است». در روایت سوم فرمود: «قوام شریعت به امر به معروف، نهی از منکر و اقامه حدود است». در روایت دهم آمده است که آن حضرت فرمود: «هرکس سه خصلت در او باشد از شر دنیا و آخرت در امان است: امر به معروف، نهی از منکر و حفظ حدود الهی». حفظ حدود الهی که در اینجا بیان گردیده است، از «اقامه حدود» عام‌تر بوده و با امر به معروف و نهی از منکر بیشتر مطابقت دارد. در روایت شانزدهم، حضرت همگان را به مسابقه برای اقامه‌ی حدود الهی و امر به معروف فرا می‌خواند. و بالاخره در حدیث قسمت «ب» گفتار سوم، صفات اقامه‌کننده امر خداوند را این‌گونه برشمرد:

1) مدارا نمی‌کند؛

2) سازش نمی‌کند؛

3) از مطامع و حرص و آز تبعیت نمی‌کند. اقامه امر خداوند نیز اصطلاحی عام و در‌بر گیرنده‌ی امر به معروف، نهی از منکر و اقامه حدود است.

گفتار هفتم ـ امر به معروف و نهی از منکر و جهاد
از دیدگاه امام علی علیه‌السلام، امر به معروف و نهی از منکر هر یک شعبه‌ای هستند از شعب جهاد.

1) «ایایمان علی اربع دعائم: علی الصبر و الیقین و العدل و الجهاد … و الجهاد منه علی اربع شعب: علی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و الصدق فی ‌المواطن و شنآن الفاسقین:[66] ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد.(آنگاه حضرت به ترتیب برای هر پایه، چهار شعبه را برمی‌شمارد تا به جهاد می‌رسد. جهاد چهار شعبه است: امر به معروف، نهی از منکر، صدق و راستی در هر حال و دشمنی با فاسقان». در روایت شماره پنج که شرح آن گذشت نیز دیدیم که حضرت، ارزش امر به معروف و نهی از منکر را از همه اعمال نیک و حتی جهاد در راه خدا بالاتر می‌داند. در روایت شماره 37 قسمت «ج» گفتار سوم نیز ملاحظه شد که حضرت پس از آنکه خطاب به امام حسن علیه‌السلام، در وصیتنامه‌اش فرمود: «و أمر بالمعروف تکن من اهله» و پس از آن فرمود: «و انکر المنکر بیدک و لسانک و باین من فعله بجهدک»، در ادامه‌ی موضوع، جهاد را به میان کشیده و می‌فرماید: «و جاهد فی‌الله حق جهاده و لا تأخذک فی‌الله لومه لائم» لذا ارتباط تنگاتنگ امر به معروف و نهی از منکر با جهاد و ارزش‌ والای هر یک از این فرایض به خوبی در گفتار آن امام مشهود است.

گفتار هشتم ـ امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت
نصیحت شیوه‌ای است که در امر به معروف و نهی از منکر لسانی باید مورد توجه آمر و ناهی باشد و از این ابزار به خوبی در راه هدف مقدسش استفاده نماید. همچنین از آنجا که همه انسان‌ها جایز‌الخطا هستند، طبعاً همگی نیازمند نوعی نصیحت از جانب همر‌زمان خود می‌باشند. در میان آثار و روایت‌های رسیده از امام علی علیه‌السلام، تعابیر و مطالب بسیار مغتنم و نغزی در خصوص ارزش نصیحت و همچنین نصیحت‌پذیری وجود دارد که در اینجا چشمه‌ای از آن را ذکر می‌کنیم:

1) «لا خیر فی لیسوا بناصحین الناصحین:[67] قومی که ناصح نباشند و نصیحت‌کنندگان را دوست نداشته باشند، هیچ خیری در بین آنها نیست».

2) «النصح ثمره المحبه:[68] نصیحت میوه محبت است».

3) «من قبل النصیحه أمن الفضیحه:[69] کسی که پذیرای نصیحت باشد، از رسوایی در امان است».

4) «من اکثر التوفیق الاخذ بالنصیحه:[70] بیشترین توفیق در قبول نصیحت است».

5) «من ساتر عیبک فهو عدوک: کسی که عیب ترا پنهان دارد، دشمن توست».

احادیث مذکور در کوتاه‌ترین و موجزترین کلمات به بهترین نحو، ارزش فضیلت نصیحت، نصیحت‌کنندگان، نصیحت‌پذیران، دوست‌داران ناصحان و همچنین عدم پنهان نمودن عیب‌های دیگران را بیان می‌کند.

گفتار نهم ـ امر به معروف و نهی از منکر عامه نسبت به خاصه و حکام
همان‌طور که در ضمن حدیث شماره‌ی 5 قسمت «الف» گفتار اول آورده شد؛ آن حضرت تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خداوند را در مقابل امر به معروف و نهی از منکر همانند قطره‌ی آبی در برابر دریایی پهناور دانستند. در ادامه‌ی این کلام نورانی مطلب عجیبی را بیان می‌دارند و اضافه می‌نمایند که از امر به معروف و نهی از منکر بالاتر هم داریم و آن، گفتن سخن حق نزد حاکم ظالم است.

1) «… و افضل من ذلک کله کلمه عدل عند امام جائر:[71] بالاتر از همه این‌ها اعمال نیک، جهاد در راه خدا، امر به معروف و نهی از منکر، سخن عادلانه‌ای است که در مقابل پیشوای ظالم گفته شود». آن حضرت در جای دیگر به مردم می‌گویند: «من دو حق بر گردن شما دارم؛ اول وفای به بیعت و دوم نصیحت کردن من به صورت آشکار و پنهان است»

2) «و اما حقی علیکم فالوفاء بالیعه و النصیحه فی المشهد و المغیب:[72] حق من بر شما وفای به بیعت و نصیحت آشکار و نهان است». بنابراین از منظر امام، عامه‌ی مردم و آحاد جامعه نه تنها وظیفه دارند که مقابل پیشوای ظالم بایستند و او را از معصیت باز دارند، بلکه در مقابل پیشوای عادل و معصومی همچون خودش هم حق دارند او را نصیحت کنند و بالاتر از آن، اینکه این نصیحت یک تکلیف است و حق امام بر مردم است که باید مردم آن را ادا نمایند! در جایی دیگر به مردم تذکر می‌دهد که اگر به این وظیفه و حق و حق خود یعنی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به حاکم عمل نکنند، مستوجب عقوبت و مجازات الهی خواهند بود.

3) «ان‌الله لا یعذب العامه بذنب الخاصه اذا عملت الخاصه بالمنکر سراً من غیر أن لا تعلم العامه. فاذا عملت الخاصه بالمنکر جهاراً فلم تغیر ذلک العامه استوجب الفریقان العقوبه من‌الله عزوجل:[73] هرگاه خاصه بطور پنهانی و به گونه‌ای که عامه نفهمند مرتکب منکر شوند، خداوند عامه را عذاب نمی‌دهد. ولی اگر خاصه بطور علنی و آشکار مرتکب منکر گردند و عامه برای تغییر و اصلاح آنان اقدام نکنند، هر دو گروه(عامه و خاصه) سزاوار عقوبت و مجازات خداوند عزوجل می‌باشند».

بنابراین عوام مردم نسبت به گناهان خواص چنانچه پنهانی و غیر‌علنی صورت بگیرد، به گونه‌ای که همگان از آن آگاه نگردند. مسئولیت و تکلیفی نداشته و خدای متعال نیز آنان را از این نظر مستوجب عقاب نمی‌داند. اما آن زمان که خواص جامعه بطور علنی و آشکارا مرتکب اعمال ناشایست گردند، وظیفه‌ی عموم مردم است که نهی از منکر نمایند و مانع از ارتکاب معاصی و منکرات گردند. اگر در این حال عامه وظیفه‌ی خود را انجام نداده و به بهانه‌ای زمینه را برای معصیت خاصه از بین نبرده و آنان را نهی از منکر نکنند، هر دو گروه(عامه و خاصه) استحقاق عقاب و عذاب الهی را پیدا نموده و خداوند و خداوند عزوجل آنان را مجازات خواهد کرد.

گفتار دهم ـ خلاصه و نتیجه بحث
دیدیم که امام اول شیعیان و مولای متقیان، امر به معروف و نهی از منکر را «افضل اعمال لق»، «غایت دین»، «قوام شریعت»، «صفت خداوند» و «بالاتر از همه‌ی اعمال نیک و جهاد در راه خداوند» معرفی می‌نماید که همگی دلالت بر فضیلت این فریضه دارد. همچنین ملاحضه کردیم که در خصوص آثار و برکات این دو فریضه فرمود که آمر به معروف در زمره «اهل معروف» قرار می‌گیرد و به مؤمنان پشت‌گرمی می‌دهد. ناهی از منکر نیز بینی کفار و منافقان و فاسقان را به خاک مالیده از مکر و نیرنگ آنان در امان می‌ماند. سلامت دنیا و آخرت، ثواب مضاعف و اجر فراوان از دیگر فواید اجرای امر به معروف و منکر است. علاوه بر آن، حضرت امر به معروف و نهی از منکر را معیار سنجش اعمال و نیز شایسته و سزاوار مسابقه و رقابت می‌دانند. همه‌ی این مطالب را برای بیان اهمیت امر به معروف و نهی از منکر و اثبات جایگاه ویژه و خاص آن در بین سایر فرایض ذکر نمودیم.

آنگاه مسأله وجوب امر به معروف و نهی از منکر(صرف‌نظر از اهمیت فراوانی که برای آن ذکر کردیم) مورد بحث قرار گرفت و با بیان چهار روایت از آن امام بزرگوار، وجوب این دو فریضه مورد تأکید قرار گرفت. عامل بودن آمر و ناهی، سازش‌ناپذیری و بی‌توجه بودن به ملامت دیگران در راه اجرای فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر، از خصوصیات بارزی هستند که از دیدگاه امام علی علیه‌السلام، لازم است آمر و ناهی آنها را مراعات کند. مراتب سه‌گانه‌ی امر و نهی(قلبی، لسانی، یدی) و ارزش و اعتبار یکی از آنها به خوبی در کلام علی علیه‌السلام، مورد توجه و عنایت قرار گرفته و در این میان، مرتبه‌ی اول، که اساس و مبنای دیگر مراتب است، بیشتر مورد اهتمام آن حضرت قرار گرفته است و از دیدگاه امام، کسی که امر به معروف و نهی از منکر را در مرتبه قلبی ترک نماید، مرده‌ای در بین زندگان است.

در بحثی دیگر، خطرات ترک امر به معروف و نهی از منکر و علت و عامل اصلی ترک این فریضه را از دیدگاه امام بیان نمودیم. از جمله آثار و خطرات ترک امر به معروف و نهی از منکر عبارت است از: گمراهی، لعن خداوند، حاکمیت اشرار، عدم استجابت دعا، نفوذ بیگانگان و اقویا در امور مسلمانان، نازل شدن بلاها و هلاکت مردم، عدم امکان مجاورت و هم‌نشینی با خداوند برای بندگان و اولیای الهی. در گفتارهای دیگر رابطه‌ی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به «اقامه‌ی حدود»، «جهاد» و «نصیحت» بیان شد. در پایان نیز کلمات گهر‌بار دیگری را از آن حضرت در‌خصوص این موضوع که عوام مردم وظیفه دارند حکام و خواص را نهی از منکر نموده و در برابر خطاها و منکرات آنها ساکت ننشینند، آوردیم.

 
 

پی‌نوشت‌ها:
[1]. الآمدی، عبدالواحد. غررالحکم و دررالکم. مؤسسه الا علمی للمطبوعات، بیوت: 1470 ه/ 1987 م، ج 1، ص 103، شماره 1198.
[2]. همان، ج 2، ص 45، شماره 28.
[3]. همان، ص 80، شماره 104.
[4]. الصالح، صبحی. شرح نهج‌البلاغه. داره‌الهجره، قم: 1412 ه.ق، خطبه 156، ص 219.
[5]. ابن‌ابی‌الحدید، ابو‌حامد. شرح نهج‌البلاغع. داراحیاء التراث العربی، بیروت: 1409 ه/ 1989 م، جزء 19، صص 410 ـ 411.
[6]. ابن‌فارس، ابوالحسین احمد. معجم مقاییس اللغه. انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم: 1404 ه، ج 5 ص 457. الراغب الاصفهانی. المفردات فی غریب القرآن. دفتر نشر کتاب، بی‌جا، 1404 ه، ص 500.
[7]. معلوف، لویس. المنجد فی‌اللغه. اسماعیلیان، تهران: 1362، چاپ اول، ص 713.
[8]. ابن‌میثم، کمال‌الدین . اختیار مصباح السالکین. بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408 ه/ 1366 ش، نامه 31، ص 504. الآمدی. پیشین، ج 1، ص 137، شماره 189.
[9]. الآمدی. پیشین، ج 2، ص 181، شماره 603. دشتی، محمد. ترجمه نهج‌البلغه. انتشارات مشرقین، قم: 1379 ش، چاپ چهارم، نامه 31، ص 630.
[10]. الامدی. پیشین، شماره 604. دشتی. پیشین، الکلینی، ابو‌جعفر. اصول کافی. ترجمه و شرح سید‌جواد مصطفوی، انتشارات علمیه. اسلامیه، تهران، بی‌تا، ج 3، ص 85.
[11]. الکلینی. پیشین، ص 85.
[12]. الآمدی. پیشین، ج 2، ص 236، شماره 1422.
[13]. همان، ج1، ص 238، شماره 272.
[14]. الکلینی. پیشین، ج 1، ص 113.
[15]. الآمدی. پیشین، ج 1، ص 61، شماره 1297.
[16]. همان، ص 116، شماره 2157.
[17]. البقره/ 194.
[18]. الراغب الاصفهانی. پیشین، صص 187 و 371.
[19]. الآمدی. پیشین، ج 1، ص 287، شماره 183.
[20]. همان، ص 252، شماره 34.
[21]. همان، ج 2، ص 64، شماره 82. فیض الاسلام، علی نقی. ترجمه و شرح نهج‌ابلاغه. به خط طاهر خوش‌نویس، بی‌تا، بی‌جا، حکمت 365، ص 1262.
[22]. الآمدی. پیشین، ج 2، ص 107، شماره‌های 43 و 50.
[23]. الکلینی. پیشین، ج 1، ص 194.
[24]. مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی‌فقیه در سپاه، امر به معروف و نهی از منکر. 1371 ش، چاپ اول، ص 123 به نقل از بحار‌الانوار ج 100، ص 77.
[25]. الشیخ البهائی، ابوالفضل محمد. الاربعون حدیثاً. مؤسسه النشر الاسلامی، قم: 1415 ه.ق، الحدیث الثانی عشر، ص 217 ـ 218.
[26]. همان؛ نوری، حسین. امر به معروف و نهی از منکر. ترجمه محمد محمدی اشتهاردی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم: 1378، صص 246 ـ 151.
[27]. الآمدی. پیشین، ج 1، ص 150، شماره 79.
[28]. همان، ص 258، شماره 9.
[29]. همان، شماره 10. دشتی. پیشین، خطبه 175، ص 332.
[30]. الآمدی. همان، 2، ص 98، شماره 64.
[31]. همان، شماره 65.
[32]. همان، ص 107، شماره 36.
[33]. همان، ص 106، شماره 35.
[34]. همان، ص 108، شماره 58.
[35]. دشتی، پیشین، خطبه 222، ص 454.
[36]. همان، حکمت 150، ص 662.
[37]. دادسرای انقلاب اسلامی مبارزه با مواد مخدر و منکرات تهران. شیوه‌های صحیح امر به معروف و نهی از منکر. سازمان تبلیغات اسلامی، ص 148 به نقل از حکمت 142 نهج‌البلاغه.
[38]. همان، ص 144. به نقل از حکمت 70 نهج‌البلاغه.
[39]. دشتی. همان، خطبه 105، ص 194.
[40]. علیزاده، ابوالقاسم. نظارت ملی یا امر به معروف و نهی از منکر. دفتر تبلیغات اسلامی، قم: 1371 ش، ص 119 به نقل از میزان‌الحکمه ج 10 ص 58.
[41]. فیض‌الاسلام. پیشین، خطبه 129، ص 401.
[42]. ابن ابی‌الحدید. پیشین، ج 2، جزء 8، خطبه 129، ص 352. فیض الاسلام. پیشین.
[43]. عبده، محمد. شرح نهج‌البلاغه. دارالذ خائر للمطبوعات، قم: 1412 ه/ 1370 ش، حکمت 111، ص 682.
[44]. ر.ک. حدیث شماره 6.
. ترجمه و شرح این دو عبارت در ادامه مباحث(مراتب امر معروف و نهی از منکر) آمده است.
[47]. دشتی. پیشین، نامه 31، ص 510.
[48]. الآمدی. پیشین، ج 1، ص 137، شماره 189. دشتی. پیشین.
[49]. الآمدی. پیشین، ص 229. شماره 200، عبده. پیشین، حکمت 373، ص 745.
[50]. الآمدی. پیشین، ج2، ص 63، شماره 80. عبده. پیشین، حکمت 374، ص 745.
[51]. صبحی الصالح. پیشین، حکمت 375، ص 542.
[52]. الامدی. پیشین، ج 1، ص 287، شماره 180.
[53]. علیزاده. پیشین، ص 37(به نقل از بحار ج 100، ص 96 و میزان الحکمه، حرف 4، ص 269).
[54]. مرکز تحقیقات اسلامی سپاه. پیشین، ص 136، به نقل از خطبه 201 نهج‌البلاغه.
[55]. مشکینی، علی. امر به معروف و نهی از منکر. انتشارات یاسر، قم، بی‌تا، ص 49(به نقل از وسایل ج 6 باب 1)
[56]. الآمدی. پیشین، ج 1، ص 286، شماره 176.
[57]. فیض‌الاسلام. پیشین، خطبه 234، ص 808.
[58]. ابن‌میثم. پیشین، نامه 46، ص 535.
[59]. همان، خطبه 165، ص 349.
[60]. کورانی، علی. امر به معروف و نهی از منکر. دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371 ش، تهران، چاپ ششم، ص 21.
[61]. مشکینی. پیشین، ص 7(به نقل از وسائل باب 1 ح 7)
[62]. دشتی. پیشین، خ 129، ص 246.
[63]. الآمدی. پیشین، ج 1، ص 238، شماره 272.
[64]. دشتی. پیشین، خ 156، ص 290. عبده. پیشین، حکمت 374، ص 746. الخرازی، السید‌محسن. الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. مؤسسه النشر الاسلامی، قم: 1415 ه ق، ص 27(به نقل از کافی 5/57).
[65]. از جمله بنگرید به: المحقق الحلی، جعفر‌بن الحسن، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و احرام. مطبعه الاداب فی‌النجف الاشرف، 1389 ه/ 1969 م، ج 1، ص 344 و دیگر کتب فقهی که معمولاً در مباحث خود ترتیب محقق حلی را رعایت نموده‌اند.
[66]. الکلینی. پیشین، ج 3، صص 84 ـ 85؛ دشتی. پیشین، حکمت 31، ص 628 ـ 630.
[67]. علیزاده. پیشین، ص 116، به نقل از میزان الحکمه 10 /61.
[68]. همان.
[69]. همان، ص 118(به نقل از غررالحکم و میزان الحکمه 10/ 59).
[70]. همان، ص 119(به نقل از غررالحکم و میزان الحکمه10/60).
[71]. عبده. پیشین، حکت 374، ص 746؛ الآمدی. پیشین، ج 1، ص 238، شماره 272.
[72]. فیض‌الاسلام. پیشین، خ 34، ص 114.
[73]. صافی گلپایگانی، لطف‌الله. راه اصلاح یا امر به معروف و نهی از منکر. دفتر انتشارات اسلامی، قم: 1373، ص 52 ـ 53(به نقل از وسایل 11/407).


فرم در حال بارگذاری ...

مثل مدرس / بعضی‌ها زود مرعوب می‌شوند!

نوشته شده توسطرحیمی 11ام آذر, 1396


گزیده‌ی بیانات رهبر انقلاب در مورد ویژگی‌های نمایندگان مجلس

بعضی‌ها زود مرعوب می‌شوند!
مجلس باید مجلسی باشد که بتواند در مقابل زورگویی‌ها و زیاده‌خواهی‌ها و مرعوب کردن‌ها و تطمیع کردن‌های قدرتمندان جهانی بایستد و مصالح کشور و ملت را محاسبه کند و دنبال آن برود.

امام رضوان‌الله‌علیه بارها اسم «مدرس» را می‌آوردند. مگر خصوصیت مدرس چه بود؟ از مدرس عالم‌تر هم داشتیم. مدرس خصوصیت عمده‌اش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریب‌گری در او اثر نمی‌کرد.

همان وقتی که علی‌الظاهر فضا را بر ضد او آن‌چنان متشنج کرده بودند که علیه‌ش شعار می‌دادند، او ایستاد و حرف خودش را زد. این خصوصیت یک نماینده‌ی خوب در مجلس است.

بعضی‌ها زود مرعوب می‌شوند! من بارها عرض کرده‌ام که قدرت‌های استکباری- یعنی همین قدرت‌های سلطه‌گر جهانی- که مرتب روی این کشور و آن کشور دست می‌اندازند و دولت‌ها و ملت‌ها را زیر یوغ خودش می‌کشانند، عمده‌ی کارشان از ترساندن می‌گذرد. قدرت واقعی‌شان آن قدر نیست که بر زبان می‌آورند.

بدیهی است این همه که این‌ها با این انقلاب و با این کشور بدند، اگر قدرت داشتند، تاکنون این انقلاب این‌طور رشد نمی‌کرد و این‌گونه نمی‌ماند.

بیانات در دیدار کارگزاران حج 26/11/1378

...

مثل مدرس…
در زمان‌های گذشته، بسیاری از رجال دولتی و نمایندگان مجلس شورای ملی در دو، سه دوره‌ی اول که واقعاً نماینده بودند و به وسیله‌ی مردم انتخاب می‌شدند- و این، قبل از زمانی بود که رضاشاه، دست روی مجلس گذاشت- با دادن امتیازات به بیگانگان، مخالف بودند.

شخصیت‌های وطن‌دوست و ملی واقعی، حاضر نبودند امتیازات بدهند. اما در عین‌حال، جرأت مخالفت هم نداشتند. چرا جرأت نداشتند؟ چون مردم پشت سرشان نبودند و در واقع وجهه‌ی مردمی نداشتند.

تا یک نخست‌وزیر می‌آمد کلمه‌ای بگوید که بوی اصطکاک با منافع خارجی‌ها را داشته باشد، از کار برکنارش می‌کردند. تا یک رجل دولتی می‌آمد قیافه‌ای بگیرد و حرفی بزند که بوی اعتراض به امتیازات خارجی بدهد، فوراً از قدرت ساقطش می‌کردند و به دنبال کارش می‌رفت!

اگر کسی هم مثل مرحوم مدرس رضوان‌ الله ‌علیه، سرسخت بود، کتکش می‌زدند، محبوسش می‌کردند، تبعیدش می‌کردند و بعد هم به دست قلدری مثل رضاخان، با دهان روزه، در ماه رمضان، شهیدش می‌کردند.

رجالی که جرأت و ایمان مدرس را نداشتند، تا یک کلمه حرف می‌زدند، با چشم غرهّ‌ای از طرف اربابان خارجی مواجه می‌شدند و فوراً سکوت می‌کردند. لذا امتیازات خارجی‌ها در ایران، روزبه‌روز بیشتر شد.

بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ 14/11/1373

مدرس مجلس را مردمی کرد
قریب به بیست سال قبل از دوران پنجاه ساله هم، در این کشور، مشروطیت بود که مجموعاً، با تعطیل‌ها و انسدادها و به توپ‌بستن‌ها و غیره، تقریباً در حدود چهار دوره، مجلس شورای ملی درست شده در اول مشروطیت، کار کرد.

تاریخ آن مجالس، بسیار عبرت‌آور است و واقعاً یکایک ملت ایران، برای این‌که بدانند جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی به این کشور و این ملت چه داده است، باید آن گذشته را بخوانند. تا ندانیم چگونه بوده‌ایم، نخواهیم دانست که امروز چه در اختیار داریم.

در آن چند سال اولیه، تا وقتی که هنوز مجلس، آن مجلس تحت نفوذ سلطان و سردار و دولت و سلطنه و سفارتخانه‌ی خارجی نبود، مجلسی بود که با وجود ابتدایی بودن، تأثیر خود را در اوضاع کشور می‌گذاشت. هرجا که اندکی نشانه‌ی سلطه‌ی خارجی بود، آن مجلس، با قدرت تمام می‌ایستاد. اولتیماتوم روس بود، مجلس ایستاد.

استقراض از خارجی‌ها بود، مجلس ایستاد. قرار داد وثوق‌الدوله بود، مجلس ایستاد. امثال مدرس‌ها در آن مجلس، کم و بیش بودند. آن‌هایی هم که گذشت زمان نشان داد نمی‌توانند همیشه مدرس باقی بمانند و مثل مدرس باشند، در سایه‌ی حضور مردان مستقل‌ با ایمانی از قبیل مدرس، خیابانی و امثال آن‌ها، یک حالت واقعی مردمی به آن مجلس دادند.

بیانات در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی 11/03/1373


فرم در حال بارگذاری ...

امت واحده/ ویژه نامه هفته وحدت

نوشته شده توسطرحیمی 10ام آذر, 1396

 

برای ایستادگی در برابر توطئه های دشمنان اسلام، «وحدت» مهمترین عامل موفقیت به حساب آمده و هرگونه کوتاهی در این راه سبب دوری از اهداف و آرمانهای بلند اسلام خواهد بود. پیامبران الهی که خود نیز از میان مردم برانگیخته شده اند، با اتّصال و ارتباط با مجاری وحی کوشیده اند تا آدمی را حول یک محور گرد هم آورند تا در پرتو وحدت کلمه، عظمت و اقتدار نظام الهی را به نمایش گذاشته شود و مردم به سعادت حقیقی دست یابند. ایام ولادت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرصت مغتنمی است تا امت اسلام در سایه این پیامبر رحمت، به ریسمان الهی چنگ زده و از تفرقه بپرهیزند.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، محور و الگوی وحدت امت اسلام

وجود نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه واله وسلم)، بزرگترین مایه ی وحدت در همه ی ادوار اسلامی بوده است و امروز هم می تواند باشد؛ چون اعتقاد آحاد مسلمانان به آن وجود اقدس بزرگوار، با عاطفه و عشق توأم است و لذا آن بزرگوار، مرکز و محور عواطف و عقاید همه ی مسلمانهاست و همین محوریت، یکی از موجبات انس دلهای مسلمین و نزدیکی فرق اسلامی با یکدیگر به حساب می آید.

ابعاد شخصیت نبی اکرم را هیچ انسانی قادر نیست به نحو کامل بیان کند و تصویر نزدیک به واقعی از شخصیت آن بزرگوار ارایه نماید. آنچه ما از برگزیده ی پروردگار عالم و سرور پیامبران سراسر تاریخ شناخته و دانسته ایم، سایه و شبحی از وجود معنوی و باطنی و حقیقی آن بزرگوار است؛ اما همین مقدار معرفت هم برای مسلمانان کافی است تا اولا، حرکت آنها را به سمت کمال تضمین کند و قله ی انسانیت و اوج تکامل بشری را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانیا، آنها را به وحدت اسلامی و تجمع حول آن محور تشویق کند.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، محور وحدت

وجود پیامبر صلی الله علیه و آله بزرگترین مایه وحدت در همه ادوار اسلامی

وحدت اسلامی و راهکارهای سیاسی - فرهنگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

منشور برادری و همزیستی(نخستین گام های پیامبر صلی الله علیه و آله اتحاد ملی و انسجام اسلامی)

گفته ها و رفتارهای وحدت آفرین رسول اکرم صلی الله علیه و آله

نگاهی به راه بردهای ارزشی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

...

مفهوم شناسی وحدت اسلامی

مفهوم اتحاد اسلامی که در صد سال اخیر میان علما و فضلا و روشن فکران اسلامی مطرح است، این نیست که فرقه های اسلامی به خاطر اتحاد اسلامی، از اصول اعتقادی یا غیراعتقادی خود صرف نظر کنند و به اصطلاح، مشترکات همه فِرَق را بگیرند و مختصات همه را کنار بگذارند؛ چه، این کار نه منطقی است و نه عقلی.

آنچه بزرگان اسلامی در نظر داشتند، این بود که فرقه های اسلامی در عین اختلافاتی که در کلام و فقه و غیره با هم دارند، به واسطه مشترکات بیشتری که در میان آنها هست، می توانند در مقابل دشمنان خطرناک اسلام، دست برادری بدهند و جبهه واحدی تشکیل دهند. این بزرگان هرگز درصدد طرح وحدت مذهبی تحت عنوان وحدت اسلامی که هیچ گاه عملی نیست، نبودند.

قطره تا دریا

وحدت اسلامی از پیدایش تاریخی تا گرایش واقعی

اتحاد ملی، انسجام اسلامی و چهار سؤ ال

پیام وحدت اسلامی الغای مذاهب اسلامی نیست

الگوهای چهارگانه وحدت اسلامی و نظریه میرزا خلیل کمره ای

ضرورت وحدت اسلامی

اسلام به عنوان مکتب جامع و جاوید، همان گونه که عرصه دعوت خویش را به قوم و ملت خاصی محدود نکرده است، اتحاد امت اسلامی را در صدر برنامه های سیاسی و اجتماعی خویش قرار داده و عقد اخوت دینی را میان فرزندان امت اسلام جاری کرده است. وحدت اسلامی که قوی ترین عامل توانمندی و اقتدار امت اسلام محسوب می شود، از دیرباز دست خوش توطئه های دشمنان قرار گرفته است. استعمارگران خارجی و ایادی داخلی آنان که قوّت خود را در ضعف جوامع اسلامی می جویند، برای غارت منابع و ثروت های ملل اسلامی، سعی در فرو ریختن جوّ اعتماد و فضای برادری حاکم میان ملل اسلامی داشته اند.

«وحدت اسلامی»؛ مسأله استراتژیک

وحدت شیعه و سنی؛ پاشنه آشیل استکبار

وحدت، قله عزت و سرافرازی

تالیف اهل قبله

وحدت اسلامی در قرآن

الف) در سوره آل عمران، آیه 103 آمده است:«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لاتَفَرّقُوا؛ یعنی؛ همه با هم ریسمان الهی را محکم بگیرید و پراکنده نشوید».

این آیه با کمال صراحت به موضوع «با هم بودن» و با هم دستورهای الهی را شنیدن و پراکنده اجرا نکردن توجه کرده است. اندک توجهی به مفهوم آیه می رساند که عنایت این کتاب آسمانی به این است که مسلمانان متفرق و پراکنده نباشند.

ب) سوره آل عمران، آیه 105 می فرماید: «وَ لا تَکُونُوا کَالّذینَ تَفَرّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ؛ یعنی شما مانند دیگران (پیروان سایر ادیان) مباشید که پس از آن که آیات روشن الهی بر ایشان آمد، فرقه فرقه شدند و اختلاف پیدا کردند؛ برای چنین کسانی عذاب عظیم است».

مفهوم این آیه نیز واضح است. این آیه مخصوصاً به تفرقات مذهبی، یعنی فرقه فرقه شدن ها و به وجود آمدن مذاهب، اشاره می کند؛ زیرا این نوع اختلافات از هر نوع دیگر خطرناک تر است.

اکسیر وحدت

مفهوم وحدت در قرآن

امت واحده از همگرایی تا واگرایی

ضرورت انسجام میان مسلمانان از دیدگاه قرآن

اهمیت دست یابی به اتحاد و انسجام در جامعه

وحدت اسلامی در سخن معصومان علیهم السلام

حدیثی را شیعه و سنی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده اند به این مضمون: «ثَلاثةٌ لایَغِلُّ عَلَیهنّ قَلبُ عبدٍ مُسلم: اخلاصُ العَمَل لله وَ النَّصیحةُ لاِئَمةِ المُسلمین و اللّزومُ لجماعَتهم؛ یعنی سه چیز است که هرگز دل مرد مسلمان در مورد آنها نمی لغزد و خیانت نمی کند: عملی را خالصاً لوجه الله به جا آوردن، خیرخواهی برای پیشوایان مسلمانان، همراهی و ملازمت جماعت مسلمین».

در کافی آمده معاویةبن وهب گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «ما (یعنی شیعیان) چگونه باید با دیگران (اهل تسنن) معاشرت کنیم؟ تکلیف ما با آنها چیست؟» امام علیه السلام فرمود: «ببینید ائمه شما چگونه رفتار می کنند مانند امامان خود رفتار کنید. به خدا قسم! امامان شما بیماران آنها را عیادت می کنند، جنازه های آنها را تشییع می کنند، برای آنها شهادت می دهند»(یادداشتهای استاد مطهری، ج2، صص209-210)

چهل حدیث وحدت

انسجام اسلامی در روایات از دیدگاه شیعه و اهل سنت

وحدت ملی در نگاه امام علی علیه السلام

اتحاد و انسجام اسلامی در نهج البلاغه

اتحاد و همبستگی در نهج البلاغه

وحدت اسلامی در کلام علما و اندیشمندان

علامه سیدمحمدحسین طباطبائی با تأکید برلزوم عمل گرایی شیعه با اهل سنت می فرماید:

«شیعیان صدر اسلام هرگز از صف اکثریت کنار نرفته و در پیشرفت امور عامه اسلامی، با عموم مسلمانان تشریک مساعی و بذل نصح می نمودند و هم اکنون نیز بر عموم مسلمانان لازم است که اتفاق خود را در اصول آیین مقدس اسلامی در نظر گرفته و از این همه فشار و ناراحتی که در طول این مدت از بیگانگان و عوامل خارجی کشیده اند، به خود آمده و تفرقه عملی را کنار گذاشته و در یک صف قرار گیرند.»

سیدقطب، وحدت را فوری ترین نیاز امت اسلامی دانسته و می گویند:

«مسلمانان به تعبیر قرآن «التی هی اقوم» باید ابتدا اساسی ترین عمل که ضروری ترین و فوری ترین آنهاست را در پیش گیرد، یعنی تحصیل جماعت که در قرآن به «اعتصام» تعبیر شده است. چون شرط نتیجه بخش بودن عمل، همگانی بودن آن است. تا تفرق و روشهای مختلف در عمل، اثر آن را خنثی نکند.»

شیخ محمدحسین کاشف الغطاء در عبارتی نغز لزوم وحدت امت اسلامی را اینگونه بیان می دارد:

«بنی الاسلام علی دعامتین: کلمه التوحید و توحید الکلمه.»

شیخ محمد غزالی مصری با شکوه از جدالهای دینی می گوید:

«دین امر به زدودن شقاق و نزاع می کند و به وحدت و همبستگی دعوت می نماید، چه اینکه خداوند می فرماید: «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرقوا» و نیز می فرماید: «ولاتنازعوا فتفشلوا» اما سوگمندانه، ما رویاروی این نصوص و محکمات هستیم. با یکدیگر بنام دین می ستیزیم و هر یک به راهی می رویم و در آن تعصب می ورزیم و با دیگر برادران خود دشمنی می کنیم.»

آراء متفکران جهان اسلام پیرامون انسجام اسلامی

وحدت اسلامی

وحدت اسلامی در اندیشه سیاسی شرف الدین

مبادی و مبانی همگرایی مذهبی از منظر استاد شهید مطهری(ره)

اهتمام به فقه مقارن به وحدت مذاهب اسلامی کمک می کند

اهل تسنن برادر ما نیستند، نفس و جان ما هستند

وحدت بیرونی با برگزاری همایش و قرارداد شکل نمی گیرد، بلکه باید قبل از آن وحدت درونی ایجاد شود

وحدت، تنها با شعار محقق نمی شود؛ همه به میدان بیایند

وحدت اسلامی در کلام امام خمینی(ره)

اگر مسلمین به حسب امری که خدای تبارک و تعالی فرموده است، «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»، عمل می کردند، تمام مشکلاتشان، مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شان رفع می شد و هیچ قدرتی نمی توانست با آن مقابله کند؛ لکن مع الاسف به واسطه غفلت بعضی و عدم توجه بعضی و تغافل بعضی، از این محروم ماندند و تا این امر الهی تحقق پیدا نکند، باید مسلمین انتظار گرفتاری های بیشتر داشته باشند. (صحیفه نور، ج 7، ص 176)

اگر دول اسلامی و ملل مسلمان به جای تکیه به بلوک شرق و غرب، به اسلام تکیه می کردند و تعالیم نورانی و رهایی بخش قرآن کریم را نصب عین خود قرار داده و به کار می بستند، امروز اسیر تجاوزگران صهیونیسم و مرعوب آمریکا و مقهور اراده سازشکارانه و نیزنگ بازی های شیطانی شوروی واقع نمی شدند. دوری دول اسلامی از قرآن کریم، ملت اسلام را به این وضع سیاه نکت بار، مواجه ساخته است. ( صحیفه نور، ج 1، ص 186)

امام و وحدت امت

امام امت و وحدت اسلامی

استراتژی وحدت جهان اسلام در اندیشه امام خمینی قدس سره

آرمان وحدت اسلامی در اندیشه امام خمینی

راهکار وحدت سیاسی جهان اسلام در اندیشه امام خمینی رحمه الله

وحدت اسلامی در کلام مقام معظم رهبری

امت اسلامی تنها به این جرم که چون نقطه ثروتمند دنیا قرار گرفته است، چون گردش چرخ تمدن کنونی دنیا متوقف بر امکاناتی است که در این نقطه از دنیا به وفور موجود است، مورد طمع و دست اندازی قدرت ها قرار گرفته که در این راه، هر گونه جنایتی را برای خودشان مجاز می شمارند. این، وضع امت اسلامی است. آیا امت اسلامی در مقابل این دست اندازی قدرتمندانه، نمی تواند از خود دفاع کند؟ جواب این است که چرا ما می توانیم دفاع کنیم. ما ابزارهای زیادی را برای دفاع از حق و موجودیت خود در اختیار داریم. ما جمعیت بزرگی هستیم. ما ثروت عظیمی داریم. ما انسان های برجسته وسرمایه معنوی داریم که به مردم ما قدرت ایستادگی در مقابل زورگویان را می دهد. ما فرهنگ و تمدن با سابقه ای داریم که در دنیا کم نظیر است. ما خیلی امکانات داریم. بنابراین، بالقوه می توانیم دفاع کنیم؛ اما چرا دفاع نمی کنیم؟ چرا عملاً در میدان، کاری از ما برنمی آید؟ چون با هم متحد و یکی نیستیم؛ چون به بهانه های گوناگون، ما را از هم جدا کرده اند؛ لشگر عظیم و مجهزی به نام امت اسلامی را به گروه هایی که هم و غمشان مقابله و مبارزه با هم، ترسیدن از هم و تعرض به هم و پنجه زدن به صورت یکدیگر است، تقسیم کرده اند. در این شرایط، معلوم است که این لشگر، کارایی نخواهد داشت.(پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، 18/ 2 / 83)

وحدت و یکدلی مسلمانان در نگاه مقام معظم رهبری (دام ظلّه)

انسجام اسلامی از دیدگاه مقام معظم رهبری

محور وحدت اسلامی

بیانات معظم له در دیدار میهمانان شرکت کننده در اجلاس وحدت اسلامی

درس گفتار قرآنی رهبر معظم انقلاب- 10؛ وحدت اسلامی

شعار مقدس

همه با هم 3

راهبردهای وحدت اسلامی

اگر خواهان عملی شدن و کار آمدی اصل عمومیت و جهانی بودن اسلام هستیم، باید از هرگونه اقدامی که موجب پراکندگی و فرقه گرایی می شود، پرهیز کنیم، زیرا وجود و وحدت امت اسلام، حقیقتی عقیدتی، تشریعی و تاریخی است و در این نکته مطلقاً جای بحثی نیست و این که امت اسلام به رغم تنوع نژادی و زبانی و مذهبی، باید در قالب وحدت و واحدی سازمان بیابند، امری است که باید به رسمیت شناخته شود و آثار این وحدت در همه روابط مسلمانان و اشتراک منافع آنان و صف بندی اشان درمقابل بیگانگان باید دیده شود.

باید از وقایع تاریخی ای که به پیدایی انشعابات سیاسی انجامیده، فراتر رفت. این انشعابات سیاسی رفته رفته در اختلافات علمی و فکری درحوزه فقه - چه در بُعد ادله و چه در بُعد استنباط- تأثیر برجای نهاد. ما باید از سطح این وقایع فراتر رویم و در آگاه کردن عامه مردم به این وقایع تاریخی و آثار سیاسی اش، شیوه ای را به کار گیریم که به وحدت مسلمانان، زیان نرساند و موجب گسست نشود. زیرا کشمکش های مذهبی بر سر وقایع گذشته، وضعیت کنونی امت را به شدت ناگوار و ناهموار می کند و موجب جدایی میان مجموعه های امت می شود و این همان وضعی است که امام علی علیه السلام و فرزندان او از در افتادن در آن پرهیز داده اند و حتی برای اجتناب از گسست در میان امت، فداکاری های مادی و معنوی فراوان نمودند.

راهبرد وحدت

اندیشه وحدت اسلامی در عصر حاضر

عناصر مؤثر در تقریب مسلمانان

استراتژی شیعه در مواجهه با تفرقه مذهبی

تمسک به قرآن و عترت تنها راه وحدت در نگرش فریقین

فقه مقارن؛ بهترین روش دست یابی به وحدت اسلامی

وحدت اسلامی در آینه نماز آدینه

وحدت اسلامی در سیره عملی اهلبیت علیهم السلام

مهم ترین عاملی که سبب شد حضرت پس از جریان سقیفه از اقدام نظامی علیه خلفا امتناع ورزد مصلحت حفظ نظام اسلامی بود، تا در سایه آرامش سیاسی و پرهیز از تفرقه ریشه نهال نو پای حکومت اسلامی استوار گردد. سیره امام علی(علیه السلام) در حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بهترین گواه بر خیراندیشی، مصلحت جویی و وحدت طلبی آن بزرگوار است.

در جریان شورای شش نفره ای که برای تعیین خلیفه تشکیل شد گرچه هواخواهی و غرض ورزی بعضی از حاضران در انجمن سبب شد بار دیگر امر خلافت به بیراهه رود، ولی آن حضرت همچنان به استراتژی مدارا و مسالمت خود ادامه داد. او می گفت: «همانا می دانید که من از دیگران به خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند همچنان سازش خواهم کرد چندان که امور مسلمانان سلامت باشد و تنها به من جفا رفته باشد، این کار من در تمنای پاداش و فضیلت آن و نشانه بی میلی من به زر و زیوری است که شما بر سر آن به رقابت برخاسته اید.»

انسجام اسلامی در سیره اهل بیت (علیهم السلام)

وحدت ملّی در گفتار و سیره امام علی علیه السلام

اتحاد اسلامی

تعامل امام علی علیه السلام با خلفا در جهت وحدت اسلامی

نقش فاطمه زهرا «علیهاالسلام» در اتحاد و انسجام اسلامی(1) (2)

نهضت امام حسین علیه السلام و انسجام اسلامی

وحدت اسلامی در سیره عملی بزرگان

چهره شاخص مصلحان وحدت طلب امت اسلامی «سید جمال الدین اسدآبادی» است که به همراه شاگردش «شیخ محمد عبده»، وحدت اسلامی را از مهمترین اهداف آرمانی خود می دانست و در این راه تلاش و کوشش فراوانی به عمل آورد. در این راستا، وی وطن خاصی برای خویش انتخاب نکرد و در طول عمر مبارزاتی خود به کشورهای متعدد سفر نمود و سکنی گزید. دیگر فردی که در راه وحدت اسلامی اقدام نمود، رئیس جامع الازهر مصر، شیخ محمود شلتوت بود که فتوای جواز پیروی از فقه شیعه را صادر نمود و مذهب تشیع را در ردیف چهار مذهب فقهی اهل سنت برسمیت شناخت. تأسیس مرکز «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در قاهره توسط ایت الله محمد تقی قمی در ایجاد این گرایش معتدل در شخص شیخ محمود شلتوت مؤثر بود و تلاش های بی شائبه مرجع تقلید تامه جهان تشیع، حضرت ایت الله العظمی بروجردی در صدور فتوای شیخ شلتوت و برسمیت شناخته شدن مذهب شیعه در کنار مذاهب چهارگانه اهل تسنن که وحدت اسلامی را وارد مرحله نوینی می کرد. نقش بسزایی داشت.

علی رغم این تلاشهای وحدت طلبانه علمای شیعه و اهل تسنن، دولتها و ملتهای اسلامی همچنان در تب و تاب تفرقه می سوختند و استعمارگران شرق و غرب با دامن زدن به آتش تفرقه به غارت منابع کشورهای اسلامی می پرداختند. آغاز نهضت اسلامی امام خمینی در سال 1342 و وقوع انقلاب اسلامی 1357 ایران نقطه عطف تفکر وحدت اسلامی ـ وحدت شیعه و سنی از یک طرف و وحدت کشورها و دولتهای اسلامی از طرف دیگر ـ بود که شخص امام خمینی(ره) منادی این وحدت بود.

منادیان وحدت(1) (2)

همکاریهای علمی میان دانشمندان شیعه و سنی

مروری بر دیدگاه­های وحدت­گرایانه حضرت آیةالله العظمی بروجردی

رشیدرضا؛ اصلاحگرِ وحدت طلب

علامه شرف الدین عاملی؛ وحدت گرای مبارز

همبستگی اسلامی(از رؤیای علامه اقبال تا کارنامه ی امام خمینی)

آرمان وحدت اسلامی

امام خمینی منادی وحدت در جهان اسلام

شهید صدر منادی وحدت

آیت الله خامنه ای از جوانی به دنبال وحدت اسلامی بودند

آثار علامه عسگری مایه وحدت جهان اسلام

استاد فقید الازهر را بشناسیم

اندوهیادی از منادی وحدت، شهید ماموستا دکتر شیخ الاسلام کردستانی

آسیب شناسی وحدت

استعمار واستکبار برای حاکمیت و سلطه سیاه و شیطانی خود در جستجوی زمینه های حاکمیت است. شعار کهنه و همیشگی آنها[ جدایی بیانداز و حکومت کن] بوده که یکی از مهمترین راههای رسیدن به آن ایجاد جو ناسالم و تکفیر در جامعه است. بنابراین استعمار را می توان یکی از علل و عوامل عمده واساسی ایجاد جو تکفیر و تفرقه در جوامع اسلامی و بدبینی نسبت به شخصیت های اسلامی بشمار آورد. واگر بگوئیم موفق ترین راهی که استعمارگران برای از بین بردن نیروها و تضعیف مسلمانان بکار گرفته اند همین اشاعه بدبینی ها واتهامات در جامعه مسلمین بوده سخنی بگزاف نگفته ایم.

دشمن در صورتی موافق خواهد شد که زمینه مناسب همکاری عوامل داخلی برای او مهیا گردد. آنچه می تواند عامل موثر و نقش زیربنائی داشته باشد, جهل و بی خبری پیروان مذاهب از یکدیگراست. جهل پیروان مذاهب اسلامی نسبت به عقائد واحکام شان است که باعث بدگمانی، تهمت زدن، و صف آرائی آنان در برابر هم می گردد و براثر همین بی اطلاعی و ناآگاهی است که برخی ازاهل سنت، شیعیان را کسانی می شناسند که دارای قرآنی غیراز قرآن موجود و پیامبرشان علی است و حجشان کربلا و نجف،ائمه را می پرستند بر خاکشان سجده می کنند و هر عمل صحیحی را که در برابر اهل سنت انجام می دهند, برای تقیه است و. .. واز آن طرف،اهل سنت در نظر شیعیان، دشمنان سرسخت علی واهل بیت پیامبر و در ردیف اهل کتاب و یا بدتراز آنان معرفی شده اند. ریشه تمامی این سوءظن ها و بدگمانی ها, جهل و بی خبری ازاحکام و عقائد یکدیگراست.

حربه تکفیر

استعمار و تکفیر

زخم کهنه

مبارزه با تفرقه سازان و تکفیریان جدای از دعوت به وحدت اسلامی نیست

اهانت به مقدسات شیعه و سنی حرام است

تشیع انگلیسی وحدت امت اسلامی را به خطر انداخته است

مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی

اگر صفحات تاریخ را ورق بزنیم، خواهیم دید که چه برادرکشی هایی به بهانة اختلاف شیعه و سنی صورت گرفته است و این اختلاف، منجر به قطع هرگونه ارتباط علمی و فرهنگی میان شیعه و سنی شده است؛ به گونه ای که پیروان این دو مذهب، آن چنان به یکدیگر می نگریستند که گویی پیرو دو دین متفاوت اند.

دعوت تقریب مذاهب اسلامی، برای مقابله با این رویه شکل گرفت و بر پایهای علمی و ارشادی و با پشتوانة علما وشخصیتهای بزرگ اسلامی حرکت خود را آغاز کرد. شخصیتهای بزرگی که با توکل به خدا در این میدان پرجنجال گام نهاده، از هیچ حمله ومانع تراشی نهراسیدند.

در این میان، استاد محمدتقی قمی از حوزة علمیة شیعه، به قاهره، مرکز بزرگ جهان تسنن مهاجرت کرد و نهال تقریب را نشاند. وی برای اهل سنت تبیین کرد که شیعه را با فرقة غلاة و مخطئه اشتباه گرفته اند، هم چنان که شیعه نیز اهل سنت را با فرقة ناصبی اشتباه گرفته است. او در تبادل اندیشه با علمای اهل سنت و طرح اندیشه های خود همه را به وحدت کلمه و سعة صدر دعوت کرد. حاصل این تبادل نظر، اندیشه ایجاد مرکزی به نام دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة بود.

در طول تاریخ، شخصیتهایی از قدما و متأخرین همواره به نوعی در راه وحدت سلامی کوشیده اند که نتیجة برجستهای دربرنداشته است، اما رجال دارالتقریب در مدت کوتاهی توانستند با ایمان خالص و راسخ خود نسبت به هدف والایشان، به موفقیتهای چشمگیری نایل شوند.

اهداف، ساختار و فعالیت های مجمع جهانی /تقریب مذاهب اسلامی

اندیشه ی تقریب در چالش بارویکردهای سلفی و پلورالیستی

مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی - مصاحبه با آیة الله واعظ زاده خراسانی

چشم انداز تقریب مذاهب اسلامی؛ گفت وگو با واعظزاده خراسانی

کنفرانس وحدت اسلامی

همایش بین المللی وحدت اسلامی همه ساله و پس از اعلام هفته وحدت در جمهوری اسلامی ایران و در ایام هفته وحدت در تهران برگزار و همه ساله موضوعات همایش با توجه به مسائل جهان اسلام و مشکلات پیش روی مذاهب اسلامی تعیین می شود.

هدف از برزگزاری کنفرانس وحدت ایجاد زمینه های اتحاد و همبستگی جهان اسلام و همفکری علما و دانشمندان، جهت نزدیک سازی دیدگاههای علمی و فرهنگی آنان در زمینه های فقهی، اصولی، کلامی، تفسیری، و نیز بررسی مسائل و مشکلات مسلمانان و ارائه راه حلهای مناسب و موضع گیری مشترک در برابر آن است.

میهمانان کنفرانس از میان شخصیتهای فرهیخته، وزرای کشورهای اسلامی، علما و مفتیان، اساتید دانشگاهها و سایرمجامع علمی و فرهنگی داخل و خارج انتخاب می شوند.

تاکنون صدها متفکر، عالم و مصلح از سراسر جهان و هزاران تن از علما و متفکران شیعه و اهل تسنن از مناطق گوناگون ایران در این کنفرانس شرکت کره و به ارائه مقاله، سخنرانی و بیان دیدگاههای خود پرداخته اند.

بیست وهفتمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی

بیست و ششمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی در تهران

بیست وچهارمین کنفرانس وحدت اسلامی

بیست و سومین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی

بیستمین کنفرانس وحدت اسلامی

هجدهمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی

پانزدهمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی

گزارشی از سیزدهمین کنفرانس وحدت اسلامی

در سایه قلم

حرف بی صوت اندرین عالم بدیم

از رسالت مصرع موزون شدیم

از رسالت در جهان تکوین ما

از رسالت دین ما آیین ما

از رسالت صد هزار ما یک است

جزو ما از جزو مالاینفک است

…ما زحکم نسبت او ملتیم

اهل عالم را پیام رحمتیم

از میان بحر او خیزیم ما

مثل موج از هم نمی ریزیم ما

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، محور وحدت در شعر اقبال

من «وحدت » نام دارم

دست در دست هم

تجلی همبستگی اسلامی

وحدت

بر بلندای بام ها

هفته وحدت، روزهای همدلی

معرفی کتاب

وحدت از دیدگاه امام خمینی، استخراج و تنظیم و نشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، تهران، 1376 ش، 431 صفحه، وزیری، 5000 نسخه

این کتاب، مجموعه بیانات و نوشته های امام خمینی - رضوان الله علیه - درباره وحدت اسلامی است که از کتاب های چهل حدیث، صحیفه نور، کشف الاسرار، مناسک حج، ولایت فقیه و وصیت نامه سیاسی - الهی، استخراج و تنظیم شده است.اثر مذکور شامل شش فصل است: 1-ماهیت وحدت؛ 2-ضرورت وحدت؛ 3-روش های ایجاد وحدت؛ 4-آثار و نتایج وحدت؛ 5-وجوه مختلف وحدت؛ 6-فقدان وحدت (علل و نتایج تفرقه).

ویژگی ها و بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله ؛ این کتاب، گزیده ای از بیانات حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای(مدظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره شخصیت، ویژگی ها و بعثت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله است که از میان بیانات معظم له از خرداد 1368 تا شهریور 1391 با ویژگی های زیر انتخاب و به ترتیب تاریخی ارائه شده است:

1- از میان مطالب مرتبط با زندگی و شخصیت آن حضرت، درس های زندگی و بعثت پیامبر که مورد نیاز همه انسان ها و جوامع انسانی در طول تاریخ و به ویژه دوران معاصر است انتخاب شده است.

2- مخاطب بیانات معظم له عمدتاً نخبگان، روشنفکران و زمامداران کشورهای اسلامی اند.

وحدت از دیدگاه امام خمینی قدس سره

گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب درباره حضرت محمد صلی الله علیه و آله

جامع ترین اثر درباره سبک زندگی محمدی صلی الله علیه و آله

وحدت اسلامی، واقعیت ها و توهم ها

حُکومتِ مُدارا

معرفی کتاب

تشیع انگلیسی؛ معادله ای برای مهار تمدنی شیعه

لینک های مرتبط

امیرالمؤمنین علیه السلام اسوه وحدت

گنجینه - تابستان 1386، شماره 64 و 65

سایت مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی

دانشنامه های مرتبط

رسول اعظم حضرت محمد صلی الله علیه و آله

وحدت

 

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(4)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
4 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
5 stars

عالی
الهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم.
خواهرم لطفا از وبلاگ های بنده دیدن بفرمایید .از نگاه مهربونتون بی نهایت ممنونم.
http://yamahdi5.kowsarblog.ir/
http://esmatiye-semnan.kowsarblog.ir/

1396/09/13 @ 21:07
نظر از:  
5 stars

عالی
الهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم.
خواهرم لطفا از وبلاگ های بنده دیدن بفرمایید .از نگاه مهربونتون بی نهایت ممنونم.
http://yamahdi5.kowsarblog.ir/
http://esmatiye-semnan.kowsarblog.ir/

1396/09/13 @ 21:07
نظر از: مدیریت استان مازندران [عضو] 
5 stars

با سلام و تشکر بابت مطالب بسیار غنی و مفیدتان. موفق باشید.

1396/09/13 @ 12:33
نظر از: ستاره مشرقي [عضو] 

جامع بود
متشکرم

1396/09/11 @ 23:53
نظر از: نورالهدی [عضو] 
5 stars

سلام علیکم
ماشاالله به وقتی که گذاشتین
http://maryam1.kowsarblog.ir/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2-372

1396/09/11 @ 22:35


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم