بر سر نعش علی اکبر نشست/ مداحی حاج مهدی سماواتی

نوشته شده توسطرحیمی 7ام مهر, 1397


فرم در حال بارگذاری ...

انتقال رایگان زائران ایرانی از مرزها به سوی عتبات عالیات

نوشته شده توسطرحیمی 7ام مهر, 1397

 

در چارچوب شعار «الحسین علیه السلام یجمعنا»؛

طرح مردمی انتقال رایگان زائران ایرانی از مرزها به سوی عتبات عالیات

رانندگان عراقی تصمیم گرفتند در راستای خدمت به زائران ایرانی و پاسخ به خوبی های ملت ایران، طرح خدمت و انتقال رایگان زائران ایرانی از مرز تا عتبات مقدس را آغاز کنند.

در واکنش به امکان کم شدن زائران ایرانی در موسم اربعین حسینی، جمعی از رانندگان عراقی در جلسه ای تصمیم گرفتند تا امکانات لازم برای انتقال رایگان زوار ایرانی از مرزهای ایران به سوی نجف اشرف را فراهم کنند.

یکی از شرکت کنندگان در این جلسه گفت: امسال در عاشورای حسینی تعداد زائران ایرانی بسیار کم بود؛ به همین دلیل تصمیم گرفتیم برنامه گسترده ای را برای انتقال رایگان زائران ایرانی از مرزها به سوی عتبات عالیات برگزار کنیم.

وی افزود: در این راستا تعداد زیادی از رانندگان خودروهای مختلف اعم از سبک و سنگین اعلام آمادگی کرده اند تا به این طرح بپیوندند تا بتوانیم به زائران ایرانی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام خدمت کنیم.

این راننده عراقی با اشاره به اینکه این طرح در چارچوب شعار اربعین امسال ــ «الحسین علیه السلام یجمعنا» ــ انجام می شود، تصریح کرد: ما بر اساس عشق به امام حسین علیه السلام درصدد خدمت به شهروندان ایرانی هستیم که هم اکنون فشار تحریم را حس می کنند.

وی اظهار داشت: ایرانیان در طول سال ها در کنار ما حضور داشتند؛ ما نیز هم اکنون بدون هیچ چشمداشتی و تنها بر اساس عشق به امام حسین علیه السلام می خواهیم در کنار آنان ایستاده و به زائران ایرانی خدمت کنیم.

مسئول این طرح ادامه داد: ان شاء الله بتوانیم هم در زمینه رفت و آمد و هم در زمینه تغذیه و امور رفاهی دیگر به زائران ایران خدمت کنیم و این کار را یاری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام می دانیم. 

شایان ذکر است که  به دلیل تضعیف ریال ایران در برابر ارزهای خارجی، تعداد ایرانیانی که در ایام تاسوعا و عاشورا به کربلای معلی سفر کردند نسبت به سال گذشته به طرز چشمگیری کم شد. انتظار می رود مسؤولین دو کشور تدابیری را برای عدم تکرار این پدیده در ایام اربعین حسینی بیندیشند.

 

ابنا


فرم در حال بارگذاری ...

دنیا باید عظمت قهرمانان ما را بداند...

نوشته شده توسطرحیمی 7ام مهر, 1397

 

کیفیت متوسط  15/22 MB دریافت

 

خود ما باید دست ‌به ‌کار بشویم، برای قهرمانهایمان باید فیلم بسازیم.

ما قهرمانهایی داریم: همّت قهرمان است، باکری قهرمان است، خرّازی قهرمان است؛ رؤسا و فرماندهان قهرمانند؛ بعضی از این زنده‌ها قهرمانند. این‌جور نیست که اخلاص و مجاهدت اینهایی که زنده مانده‌اند، کمتر باشد از آن کسانی ‌که رفته‌اند؛

نه، خدای متعال اینها را ذخیره کرده، نگه داشته.

خدا کار دارد با اینها؛ بسیاری‌شان این‌جوری‌ هستند. این چهره‌ها باید معرّفی بشوند، باید دنیا این چهره‌ها را بشناسد، عظمت اینها را بفهمد، بداند.


فرم در حال بارگذاری ...

ابر قدرت خداست...

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مهر, 1397

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِياهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ(يوسف/40)

اين معبودهايي که غير از خدا مي‌پرستيد،

چيزي جز اسمهائي (بي‌مسما) که شما و پدرانتان آنها را خدا ناميده‌ايد، نيست؛

خداوند هيچ دليلي بر آن نازل نکرده؛

حکم تنها از آن خداست؛

فرمان داده که غير از او را نپرستيد!

اين است آيين پابرجا؛ ولي بيشتر مردم نمي‌دانند!

ابر قدرت خداست…….

            نه امریکا ……

                بفهم ……

 

بفهم!!!……..

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

گریه رسول الله و امام علی علیهم السلام بر امام حسین علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مهر, 1397

 

شیعیان در عزاداری سومین امام خود حسین ابن علی، استناد می کنند به اینکه پیامبر اسلام و علی ابن ابیطالب نیز در عزای حسین ابن علی گریه کرده اند، و به خاطر کشته شدن او در آینده گریه کرده اند که چنین چیزی معقول نیست.

پاسخ:

بدون تردید یکی از مصیبت های جانسوز و فراموش نشدنی در تاریخ اسلام، حادثه جان گداز عاشورا و کربلاست. به طوری که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بارها درباره این حادثه سخن فرموده و ضمن پیشگویی‌هایی از چگونگی وقوع آن، بر شهادت مظلومانه فرزندشان امام حسین ـ علیه السّلام ـ اشک ریخته‌اند.
در این فصل نگاهی خواهیم داشت به سیره آن حضرت درباره حادثه کربلا به نقل از منابع معتبر اسلامی.

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نسبت به حوادث و جریاناتی که امت اسلامی با آن روبرو بوده و یا پس از ایشان روبرو می‌شده‌اند، از راه وحی و علم الهی آگاه بوده‌اند و این حقیقت را در مناسبت‌های گوناگون ابراز داشته‌اند. در روایات وارد شده که آن حضرت هرگاه امام علی ـ علیه السّلام ـ را می‌دید، به ایشان احترام گزارده و به طور مکرّر می‌فرمودند:

«پدرم به قربان شهید بی‌یاور!» و از کیفیت صبر و تحمل وی در برابر حوادث ناگوار می‌پرسیدند.

روزی پیامبراکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ با دست، به سر و محاسن امام علی ـ علیه السّلام ـ اشاره ‌نموده و ‌فرمودند:

«چگونه است صبر تو در آن زمان که محاسنت با خون سرت رنگین گردد؟»

...


درباره امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز چنین پیشگویی‌هایی از آن حضرت نقل شده است، هرگاه اندوه آن حضرت شدت می‌یافت، حسین ـ علیه السّلام ـ را در آغوش گرفته و او را به مسجد می‌آورد، اشک از چشمان مبارکشان جاری می‌شد و تربت کربلا را به دست گرفته، کودک شیرخوار خود را به اصحاب نشان داده و می‌فرمودند: «امتم فرزند مرا خواهند کشت و این خاک کربلای اوست!» سپس نحوه

شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ را بیان داشته و می‌فرمودند:

«اندوه و بلا! وای از اندوه و بلا! کربلا سرزمین اندوه و بلا.»

اینها نکاتی است که در روایت‌های فراوانی وجود دارد که در این بخش به بعضی از آنها اشاره خواهد شد:

۱٫ گریه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ هنگام ولادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ حافظ احمدبن حسین بیهقی به نقل از علی بن حسین ـ علیه السّلام ـ و آن حضرت از اسماء بنت عمیس روایت می‌کند که گفت: «من در ولادت حسن و حسین، قابله جد‌ه‌ات فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بودم. وقتی حسین ـ علیه السّلام ـ به دنیا آمد،‌ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به سراغ من آمد و فرمود: ای اسما فرزندم را بیاور. حسین ـ علیه السّلام ـ را در پارچه سفیدی قنداق کرده به دست آن حضرت دادم. در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشته و گریستند! عرض کردم پدر و مادرم فدایت، چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: بر این پسرم! گفتم: او که هم‌اکنون متولد شده است. فرمود: ای اسما! پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت، خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند! آنگاه فرمود: ای اسما این مطلب را برای فاطمه مگو، چون تازه بچه‌دار شده است.»(۱)
در اسلام این نخستین مجلسی بود که در منزل رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ برای عزای حسین شهید منعقد شد و گوش دنیا تا آن روز نشنیده بود که در روز ولادت، به جای مجلس سرور و شادی، مجلس ماتم بپا کنند و در ساعت اول ولادت، به جای تبریک، خبر از شهادت طفل تازه به دنیا آمده بدهند! تاریخ از زمان آدم تا خاتم هرگز چنین رخدادی به خود ندیده است که چون فرزندی به دنیا آمده باشد، به جای هدایای مسرت‌بخش، خاک قتلگاه او را به پدر اهدا کنند!

۲٫ خوابی که ام‌الفضل دیدام‌ الفضل می‌گوید:

«به محضر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شدم و عرض کردم دیشب خواب بسیار ناراحت کننده‌ای دیدم. حضرت فرمود: خوابت را نقل کن. عرض کردم: در خواب دیدم گویا قطعه‌ای از بدن مبارک شما جدا و در دامن من گذاشته شد! حضرت فرمود: رأیت خیراً تلد فاطمه غلاماً فیکون فی حجرک، فولدت فاطمه الحسین فکان فی حجری کما قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ فدخلت یوماً الی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ فوضعته فی حجره ثم حانت منی التفاته فاذاً عینا رسول الله تهرقان من الدموع فقال یا نبی الله بأبی أنت و امی مالک قال: اتانی جبرئیل علیه الصلاه و السلام فاخبرنی ان أمتی ستقتل ابنی فقلت هذا؟ فقال نعم و أتانی تربه حمراء.(۲) خواب خوبی دیده‌ای، از فاطمه ـ سلام الله علیها ـ فرزندی به دنیا می‌آید و در دامن تو رشد می‌کند. چندی بعد فاطمه حسین را به دنیا آورد. چنانچه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده بود. روزی بر آن حضرت وارد شدم. حسین را در دامن خود نشاند و چشمانش پر اشک شده و گریست. عرض کردم پدر و مادرم به قربانت، ای رسول خدا! شما را چه شده است؟ فرمودند: جبرئیل نازل شد و خبر داد که امتم فرزندم حسین را به قتل می‌رسانند. گفتم این فرزند را؟ فرمودند: آری. سپس خاک سرخی را به من دادند.» و این خاک همان خاکی بود که سالیان بعد حسین بر روی آن به شهادت رسید.

۳٫ سوگواری پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در منزل ام‌المؤمنین ام‌سلمه ام‌سلمه می‌گوید:

«حسن و حسین ـ علیه السّلام ـ در جلو پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در خانه من مشغول بازی بودند، جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! ان امتک تقتل ابنک هذا من بعدک فأومأ بیده الی الحسین فبکی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ و وضعه الی صدره ثم قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ ودیعه عندک هذه التربه و قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ یا أم سلمه اذا تحولت هذه التربه دماً فاعلمی ان ابنی قد قتل.(۳) ای محمد! امت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد. آنگاه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ گریست، سپس حسین ـ علیه السّلام ـ را در آغوش گرفته و به سینه چسبانید و فرمود: این تربت در نزد تو امانت باشد. خاک را بوییدند و فرمودند: ای ام‌سلمه! هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین به شهادت رسیده است.»
در اینجا مناسب است به این نکته اشاره کنیم که ام‌سلمه دخترعمه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از همسران پاکدل و وفادار رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است که زفاف علی و زهرا در حجره او رخ داد. آیه تطهیر بر اصحاب کسا در منزل او نازل شد و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در همان ماجرا او را در مسیر خیر شمرد. ام‌سلمه علاقه شدیدی به اهل بیت داشت و از خسارت عمیق و جبران‌ناپذیری که در اثر شهادت آل‌الله گریبان امت اسلام را گرفت، به شدت اندوهگین بود. وقتی خبر شهادت سالار شهیدان را شنید، با حالتی پریشان فرمود آیا به راستی چنین کردند؟ خداوند قبورشان را از آتش پر سازد. سپس گریست تا اینکه بیهوش شد و بر زمین افتاد. دلبستگی شدید ام‌سلمه سبب شد که برپایی مجلس عزای آن حضرت رواج یابد.(۴)

امام حسین ـ علیه السّلام ـ او را مادر خویش می‌نامید و او نیز ایشان را فرزند خطاب می‌کرد.

امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«زمانی که امام حسین عزم خروج به سوی عراق کرد، ام‌سلمه کسی نزد وی فرستاد و گفت: پسر عزیزم کجا

می‌خواهی بروی؟ فرمود مادر! اراده خروج به سمت عراق دارم.»(۵)

ام‌سلمه حدود ۷ سال همسر پیامبر و بیش از ۵۰ سال با امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ از نزدیک محشور و مأنوس بوده و از اصحاب سرّ آن بزرگواران به حساب می‌آمده است. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ کتاب جامعه را که به وسیله املای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و دستخط امام علی ـ علیه السّلام ـ نوشته شده بود نزد او به ودیعه گذاشت.

۴٫ سوگواری رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در منزل ام‌المؤمنین زینب

حافظ ابویعلی از زینب دختر جحش روایت می‌کند: «در یکی از روزهایی که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در منزل من بود، امام حسین که تازه راه افتاده بود در آنجا بود. وارد اتاق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ شد. او را گرفتم. فرمود: «رهایش کن. او را رها کردم، آنگاه وضو گرفته و به نماز ایستادند و هم چنان او را در آغوش داشتند هرگاه به رکوع می‌رفتند او را بر زمین می‌نهادند. پس از نماز نشستند و گریستند. وقتی نماز تمام شد، عرض کردم: یا رسول الله! امروز موضوعی از شما مشاهده کردم که تا کنون مثل آن را ندیده بودم. فرمودند: جبرئیل آمد و خبر داد که امتم این کودک را می‌کشند. به جبرئیل گفتم تربت او را به من نشان ده. جبرئیل خاک سرخ رنگی برایم آورد.»(۶)

۵٫ گریه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در منزل ام‌المؤمنین عایشه عایشه می‌گوید:

«روزی جبرئیل بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد و به آن حضرت وحی نمود. حسین ـ علیه السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا می‌رفت و بازی می‌کرد. جبرئیل گفت: یا محمد! ان امتک ستفتن بعدک و یقتل ابنک هذا من بعدک و مدّ یده فأتاه بتربه بیضاء و قال فی هذه الارض یقتل ابنک اسمها الطف. فلما ذهب جبرئیل خرج رسول الله الی اصحابه و التربه فی یده و فیهم ابوبکر و عمر و علی و حذیفه و عمار و ابوذر و هو یبکی فقالوا ما یبکیک یا رسول الله فقال: أخبرنی جبرئیل ان ابنی الحسین یقتل بعدی بأرض الطف و جائنی بهذه التربه فأخبرنی ان فیها مضجعه.(۷) ای محمد! به زودی امت تو فتنه می‌کنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت. آنگاه جبرئیل دست برد و خاک سفید رنگی آورد و گفت: فرزندت در این سرزمین کشته می‌شود. نام آن طف است! پس از آنکه جبرئیل از نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ رفت، آن حضرت در حالی که خاک را در دست داشت و گریه می‌کرد بر گروهی از یارانش که ابوبکر، عمر، علی، حذیفه عمار و ابوذر در بین آنها حضور داشتند وارد شدند و فرمودند: جبرئیل به من خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمینی به نام طف کشته می‌شود و این خاک را به من نشان داده که محل شهادت و قبر او در این خاک خواهد بود.» به همین مضمون روایات فراوانی از ام‌المؤمنین عایشه نیز نقل شده است.

۶٫ گریه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در خانه امام علی ـ علیه السّلام ـ ابوالحسن عبیدلی عقیقی در اخبار المدینه به نقل از امام علی ـ علیه السّلام ـ می‌گوید:

«رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ برای دیدار به منزل ما آمدند، غذای خزیره(۸) آ‌ماده کرده بودیم، ام‌ایمن هم کاسه‌ای از شیر و طبقی از خرما برای ما فرستاده بود. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ از این غذا میل فرمودند ما نیز همراه ایشان تناول کردیم، آنگاه دست آن جناب را شستم. حضرت دست به سر و صورت و محاسن خود کشیدند، سپس رو به قبله دست به دعا برداشتند و با چشمانی اشکبار سه‌بار خود را به زمین انداختند. نتوانستم سبب را جویا شوم، در این میان حسین ـ علیه السّلام ـ از پشت آن حضرت بالا رفت، مجدداً رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ گریستند، حسین ـ علیه السّلام ـ گفت: پدر جان از شماحرکتی دیدم که نظیر آ‌ن را تاکون ندیده بودم! رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: فرزندم! از دیدار شما مسرتی یافتم که تاکنون اینطور خوشحال نشده بودم، اما حبیبم جبرئیل بر من نازل شد و مرا از کشته شدن تو آگاه نمود و قتلگاه شما پراکنده خواهد بود. این خبر مرا بسیار اندوهگین ساخت. از خداوند متعال برای شما خواستارخیر و خوبی شدم.»(۹)

۷٫ گریه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در هنگام روبرو شدن با بنی‌هاشم حافظ ابوبکر ابن ابی‌شیبه از عبدالله مسعود روایت کرده است:

«همراه جمعی از صحابه در محضر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بودیم، گروهی از بنی‌هاشم به سوی آن حضرت می‌آمدند. چون چشم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به آنان افتاد، چشمان مبارکشان غرق در اشک شد و رنگ رخسارشان دگرگون گردید. ابن مسعود می‌گوید: خدمت آن حضرت عرض کردم در چهره شما آثار ناراحتی می‌بینم؟ فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خداوند متعال آخرت را برای ما، بر دنیا ترجیح داده است. اهل بیتم پس از ما بلاها خواهند دید و از بلاد خویش طرد خواهند شد، تا آنکه قومی از ناحیه شرق با پرچم‌های سیاه بیایند و حق را خوستار شوند. اما امت، حق را به ایشان ندهند. ناگزیر به مبارزه شوند و خواسته‌های خود را بر آنها عرضه نمایند و لیکن مورد پذیرش آنها واقع نشود، تا اینکه کار را به یکی از اهل‌بیت من واگذار کنند. او دنیا را هم چنانکه پر از ظلم شده است از عدل و داد پر خواهد ساخت. هرکس از شما این زمان را درک نماید باید به آنها بپیوندد. هرچند خود را با سینه و شکم روی یخ بکشد.»(۱۰)

۸٫ گریه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اصحاب هنگام اطلاع از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ در روایت آمده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ کودکی دو ساله بود. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برای سفری آماده گردیدند، در همان گامهای نخستین ناگهان توقف نموده و فرمودند:

«انا لله و انا الیه راجعون». اشک از چشمان مبارکشان جاری گردید. علت گریه را جویا شدند، فرمود: «هذا جبرئیل یخبرنی عن أرض بشط الفرات یقال لها کربلا یقتل فیها الحسین بن فاطمه ـ سلام الله علیها ـ ». هم اکنون جبرئیل مرا از سرزمینی آگاه نمود، که در کنار شط فرات قرار دارد و نامش کربلا است حسین ـ علیه السّلام ـ فرزند فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در آن سرزمین به شهادت می‌رسد. از قاتل او جویا شدند؟ «رجل یقال له یزید و کأنی أنظر الی مصرعه و مدفنه». مردی که نامش یزید است، قاتل فرزندم خواهد بود و هم‌اکنون محل کشته شدن و دفن حسین را با چشم خود می‌نگرم. آنگاه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ با حالت غمگین و ناراحت از سفر برگشتند. سفر را ناتمام گذاشته، پس از پایان خطبه، دست راست را بر سر حسن ـ علیه السّلام ـ و دست چپ را بر سر حسین ـ علیه السّلام ـ گذاشت سپس دست مبارک را به سوی آسمان بلند نمود و فرمود: «اللهم ان محمداً عبدک و رسولک و نبیک و هذان أطائب عترتی و خیار و ذریتی و… اللهم فبارک له فی قتله و اجعله من سادات الشهداء اللهم و لاتبارک فی قاتله و خاذله». بار الها! محمد بنده و پیامبر توست و این دو، پاکان اهل‌بیت و برگزیدگان ذریه من و اصل و ریشه من هستند. این دو را در میان امتم به جانشینی خود می‌گذارم. خدایا شهادت را برای حسین مبارک گردان و او را سرور قرار ده. خدایا برای قاتل و خوار کننده‌اش برکتی قرار مده!
زمانی که سخن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به اینجا رسید صدای مردم حاضر در مسجد به گریه بلند شد. حضرت فرمود: «أتبکون و لا تنصرونه؟». آیا بر او گریه می‌کنید و او را یاری نمی‌کنید؟ پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتی در حالی که رنگشان متغیر و چهره‌شان برافروخته بود به مسجد بازگشتند و با چشمانی گریان فرمود: «ایها الناس انی خلفت فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و مزاج مائی و ثمری لن یفترقا حتی یردا علی الحوض و انی لاأسئلکم فی ذلک الا ما أمرنی ربی أن أسئلکم الموده فی القربی فانظروا ان لاتلقونی غداً علی الحوض و قد أبغضتم عترتی و ظلمتموهم».(۱۱) ای مردم دو گوهر گران بها در میان شما برجای می‌گذارم. کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره وجودم می‌باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بیتم از شما چیزی جز دوستی آنان نمی‌خواهم و این چیزی است که پروردگارم به من دستور فرموده است. پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم در حالی که با اهل بیتم دشمنی نموده و بر آنان ستم کرده باشید.

۹٫ گریه امام علی ـ علیه السّلام ـ و ابن عباس در هنگام عبور از سرزمین کربلا ابن عباس می‌گوید:

«همراه علی ـ علیه السّلام ـ در جنگ صفین از سرزمین نینوا گذشتیم به من فرمود: یا ابن عباس أتعرف هذا الموضع، قلت له ما اعرفه یا امیرالمؤمنین فقال ـ علیه السّلام ـ : لو عرفته کمعرفتی لم تکن تجوزه حتی تبکی کبکائی قال: فبکی طویلاً حتی اخضلت لحیته و سالت الدموع علی صدره و بکینا معاً و هو یقول: أوه أوه مالی و لآل أبی سفیان مالی و لآل حرب، حزب الشیطان و اولیاء الکفر صبراً ابا عبدالله… ثم بکی بکاء طویلاً و بکینا معه حتی سقط لوجهه و غش علیه طویلاً ثم أفاقت. ای ابن عباس آیا این سرزمین را می‌شناسی؟ عرض کردم خیر،‌ای امیر مؤمنان. آن حضرت فرمود: اگر مثل من آن را می‌شناختی از اینجا عبور نمی‌کردی مگر آنکه مانند من می‌گریستی. آنگاه شروع به گریستن کرد تا اینکه اشک محاسن ایشان را فراگرفت و بر سینه مبارکشان جاری شد. ما نیز با آن حضرت گریستیم. علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرمود: شگفتا ما را با آل ابوسفیان و آل حرب، حزب شیطان و اولیای کفر، چه کار! در همین حال فرمود:‌ای عبدالله صبر و مقاومت داشته باش و آنگاه بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم، به گونه‌ای که آن حضرت با صورت به زمین فرود آمد و از هوش رفت و پس از مدتی به هوش آمد.»

اصبغ بن نباته نیز می‌گوید:

«همراه علی ـ علیه السّلام ـ از سرزمین کربلا گذر کردیم. محل سوار شدن، پیاده شدن و محل ریختن خونهای شهدا را به من نشان داد و فرمود: در این محل جوانانی از آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ کشته می‌شوند که آسمانها و زمین بر آنها گریه خواهند کرد.»(۱۲)

هم چنین عبدالله بن نجی از پدرش نقل می‌کند:

«در کنار علی ـ علیه السّلام ـ عازم جنگ صفین بودیم ناگهان علی ـ علیه السّلام ـ فریاد زد:

اصبر یا ابا عبدالله بشط الفرات قلت و ما ذا قال دخلت علی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ ذات یوم و عیناه تفیضان قلت یا نبی الله أغضبک أحد؟ ما سال عینیک تفیضان؟ قال بل قام من عندی جبرئیل قبل فحدثنی ان الحسین یقتل بشط الفرات….(۱۳)ای ابا عبدالله در کنار شط فرات توقف نما. عرض کردم مگر چه شده است؟ فرمود: روزی نزد رسول خدا وارد شدم، چشمان مبارکش پر از اشک بود، عرض کردم: یا رسول الله کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا چشمانتان پر از اشک شده است؟ فرمود: نه! بلکه جبرئیل نزد من آمد و مرا از شهادت حسین در کنار شط فرات آگاه ساخت و گفت آیا از خاک آنجا می‌خواهی؟ گفتم: بلی! آنگاه مشتی از خاک آنجا را به من داد، از آن زمان ریزش اشک امانم نمی‌دهد.»
نکته آخر این‌که. علم پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ علم عادی بشری نیست بلکه علمی است الهی و برگرفته از نزول وحی «علّمه شدید القوی» که روایات فراوانی در بیان اثبات علم غیب و علم الهی معصومین، وجود دارد که مورد قبول فریقین می‌باشد. هم چنین اطلاع از آینده، به طور متواتر و مکرّر در کتب معتبر نقل شده است. حال چگونه می تواند ادّعا کرد که علم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از شهادت حسین ابن علی ـ علیه السّلام ـ و سوگواری ایشان معقول باشد؟!

پی نوشت ها:

حافض ابوالمؤید خوارزمی، مقتل (چاپ جامعه مدرسین) ج۱، ص۸۸ فصل ششم ـ حافظ محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص۱۱۹ باب ۹٫
۲٫ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین (مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیّه) ج۳، ص۱۷۶ـ متقی هندی، کنز العمال (بیروت،‌ مؤسسه الرساله ۱۴۰۹ هـ) ج۱۲، ص۱۲۳،‌حدیث ۳۴۳۰۰ و ر.ک: ابوالفرج ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک (بیروت،‌ دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ هـ) ج۵، ص۷۸ و ج۶، ص۳۸۶٫
۳٫ نورالدین ابوالحسن علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد‌(بیروت، دارالکتاب العربی) ج۹، ص۱۸۹، باب مناقب الحسین بن علی ـ ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد طبری، محب الدین ذخائر العقبی (مصر، مطبعه القدسی، مطبعه السعاده) ص۱۴۷ باب ذکر رؤیا ام سلمه و ابن عباس ـ مسند احمد، احمدبن محمدبن حنبل (مصر المطبعه المیمنه) ج۳، ص۲۶۵٫
۴٫ ابوعیسی ترمذی، الجامع الصحیح (بیروت، داراحیاء التراث) ج۱۳، ص۱۹۳٫
۵٫ سیدهاشم بحرانی، مدینه المعاجر، باب ثلاث فی معاجز الامام ابی عبدالله، ص۲۴۳ رقم ۴۵٫
۶٫ مجمع الزوائد (پیشین) ج۹، ص۱۸۸ ـ کنز العمال (پیشین) ج۶، ص۲۲۳٫
۷٫ احمدبن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه (بیروت، دارالکتب العلمیه) فصل ثالث، ص۱۹۲ ـ ماوردی، اعلام النبوه، ص۸۳ ـ مقتل خوارزمی (پیشین) ج۱، ص۱۵۹٫
۸٫ خزیره نام غذایی است که در آن گوشت را به قطعات ریز تقسیم کرده و سپس آب زیادی روی آن می‌ریزند و هرگاه کاملاً پخته شدبر آن آرد می‌پاشند.
۹٫ مقتل خوارزمی، ج۲، فصل چهاردهم، ص۱۶۷٫
۱۰٫ المستدرک علی الصحیحین (پیشین) ج۴، ص۴۶۴ ـ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۲، ص۶۹۷ ـ ابن ماجه، صحیح، ج۲، ص۵۱۸٫
۱۱٫ مقتل، ابن جوزی، ج۱، ص۱۶۴٫
۱۲٫ مقتل خوارزمی (پیشین) ص۱۶۲، باب ثامن ـ ابوالمظفر سبط ابن جوزی، تذکره الخواص (نجف، مطبعه الحیدریه) ص۲۲۵ و ر.ک: نصربن مزاحم، کتاب صفین، ص۵۸٫
۱۳٫ احمدبن محمدبن حنبل، مسند احمدبن حنبل، (مکتبه التراث الاسلامی) ج۱، ص۸۵ و ر.ک: حافظ شمس الدین محمدبن احمد ذهبی سیر اعلام النبلاء (بیروت، مؤسسه‌ الرساله) ج۳، ص۲۸۸ و ر.ک: ابی شیبه، المصنف، ج۸، ص۶۳۲،‌کتاب الفتن ج۲۵۹، و الصواعق المحرقه (پیشین) ص۱۹۳٫

 

پایگاه اعتقادی فرهنگی الشیعه


فرم در حال بارگذاری ...

حسن و حسین در همه احوال امام و پیشوایند...

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مهر, 1397

 


فرم در حال بارگذاری ...

حاکم جهان کیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مهر, 1397

 

ان الحكم الا لله امر ألا تعبدوا الا اياه

ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون (يوسف آيه 40)

مقصود از «حكومت» در اين بحث، همان «سلطه» و مقصود از «حاكم» همان صاحب سلطه‏اى است كه ميخواهد در جامعه نظم و انضباط به وجود آورد.

و بعبارت ديگر:

حاكم كسى است كه بخاطر «ولايتى» كه دارد مى‏تواند در باره اموال و نفوس مردم تصميم بگيرد و فرمان بدهد.

...

اينكه مى‏گوئيم حاكم روى ولايتى كه دارد ميتواند درباره جان و مال مردم تصميم بگيرد مقصود اين نيست كه اموال مردم را به يغما ببرد و نفوس را سر به نيست كند بلكه مقصود اينست كه بخاطر حفظ نظم و انضباط محدوديت‏هائى در اموال انسانها پديد بياورد، صادرات و واردات را محدود سازد و ماليات‏هائى از زكات و خمس بگيرد و در موقع لزوم نفوس را به جنگ بفرستد براى خروج از كشور اسلامى برنامه‏اى تنظيم كند و…

هر گاه وجود حكومت آنهم بخاطر برقرارى نظام با يك نوع تسلط بر جان و مال ملازم است هيچ كس هر چند هم پيامبر و برگزيده خدا باشد چنين‏تسلطى بر كس ديگر ندارد مگر خالقى كه جهان و انسان را از عدم به وجود آورده و همه چيز وى مملوك و مخلوق اوست و هر لحظه به او محتاج و نيازمند ميباشد.

زيرا همان طور كه يادآور شديم حكومت بخاطر ولايتى است كه حاكم بر جان و مال انسان مورد ولايت، دارد و چون تمام انسانها در پيشگاه خدا يكسانند از اين جهت هيچ كس بر هيچ كس با لذات چنين حقى و ولايت و سرپرستى ندارد مگر خداى بزرگ كه همه چيز انسان از جان و مالش مخلوق او است و يا آن گروه كه خداوند به آنان ولايت دهد و آنان را واليان و حاكمان قانونى خود معرفى كند.

بنابراين بايد گفت حكومت به معنى «داشتن ولايت و حق فرمان دادن» از آن خدا است و يكى از مراتب توحيد به شمار مى‏رود و حقيقت «توحيد در حكومت» اين است كه تنها او را بايد حاكم بر مال و جان بشر بدانيم و بس.

آيات قرآن به گونه‏اى اين تحليل عقلى را پذيرفته و در اين زمينه مى‏فرمايد:

ان الحكم الا لله امر ألا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون (يوسف آيه 40) حكومت براى كسى جز خدا نيست فرمان داده است كه فقط او را بپرستيم اين است آئين استوار ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.

مقصود از جمله «ان الحكم» در آيه همان حكومت و فرمانروائى است به شهادت اين كه بعدا پيرامون امر و نهى تشريعى سخن ميگويد و ميفرمايد:

امر ألا تعبدوا الا اياه هرگز مقصود از آن حكومت تكوينى كه همان تدبير و گردانندگى جهان‏است نيست.

هر چند مقصود از آن در آيه 67 همين سوره (1) حكومت و ولايت تكوينى است كه بازگشت آن به تدبير جهان است.

همچنين جهت ندارد كه لفظ «حكم» را كه معنى وسيع و گسترده‏اى دارد در خصوص قضاوت و داورى و يا تشريع و قانونگذارى محصور كنيم بلكه «حكم» در اين آيه داراى معنى وسيع است كه يكى از شؤن آن قضاوت و داورى است و مقصود از آن همان سلطه و فرمان به معنى وسيع است.شما ميتوانيد اين حقيقت را (حكومت از آن خداست) از آيات ديگر نيز استظهار فرمائيد. (2)

از اين كه مى‏گوئيم حكومت حقى است مختص خدا، بسان شفاعت كه حقى است مختص خدا چنانكه ميفرمايد: «و لله الشفاعة جميعا» (زمر آيه 3) نبايد چنين استنباط كرد كه خداوند بايد بطور مستقيم اداره امور بندگان و نظام اجتماع را بر عهده بگيرد و چون ولايت دارد بايد رئيس و امير هم او باشد، نه اختصاص چنين حقى به خدا، ملازم با سرپرستى مستقيم او نيست بلكه خدا به خاطر داشتن چنين حقى مى‏تواند امير و رئيسى از جنس بشر براى او معين كند كه از جانب او حكومت كند زيرا فرمانروائى او به طور مستقيم و به نحو مباشرت بر بشرى كه در محيط مادى زندگى ميكند امكان پذير نيست.

از اين جهت خدا به گروهى دستور داده است كه از طرف او در ميان مردم حكومت كنند.و آنانرا در اين كار جانشين خود اتخاذ كرده است آنجا كه «داود» را با خطاب زير مخاطب ساخته و ميفرمايد:

يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى (ص آيه 26) داود ما ترا در روى زمين نماينده خود قرار داديم تا در ميان مردم به حق داورى كنى و از هوى و هوس بپرهيزى.

اين آيه هر چند مربوط به قضاوت و داورى است ولى نفوذ سخن او در محيط داورى از ولايت و حكومت وسيع او سرچشمه مى‏گيرد و حكومت و فرمانروائى را نيز در بر مى‏گيرد، زيرا گذشته بر اينكه نفوذ حكم قاضى بدون داشتن سلطه و حكومت مقتدر، امكان پذير نيست.در زمان حضرت داود قوه قضائى از قوه‏ى اجرائى جدا نبود و همگى مى‏دانيم كه حضرت داود از حكومت بسيار نيرومندى برخوردار بود چنانكه مى‏فرمايد:

و قتل داود جالوت و آتاه الله الملك و الحكمة و علمه مما يشاء و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض (بقره آيه 253) داود جالوت را كشت خدا به او فرمانروائى و حكومت داد و به او از آنچه مى‏خواست آموخت اگر خدا برخى از مردم را با برخى ديگر از بين نبرد روى زمين را فساد مى‏گيرد.

با توجه به اين امر كه داود داراى حكومت و قدرت بود و با توجه باينكه هيچ قدرت قضائى بدون تكيه به حكومت نيرومندى نمى‏تواند مؤثر واقع گردد و اينكه در پيامبران، مقام قضاء و داورى از مقام اجراء و تنفيذ جدا نبود، ميتوان گفت كه داود بخاطر نمايندگى از خداوند داراى چنين مقام بوده و حق حكومت و فرمانروائى داشت و اگر از جانب خدا چنين مقامى باو داده نشده بود هرگز نه قضاوت او نافذ بود و نه فرمان و دستورهاى ديگر او.

اشتباه نشود كه مقصود از اينكه مى‏گوئيم حكومت از آن خداست نمى ـ خواهيم شعار خوارج را زنده كنيم آنگاه كه در مسجد شعار ميدادند و مى‏گفتند (ان الحكم الا لله لا لك و لا لاصحابك) . (3)

ولايت از آن خداست نه براى تو نه براى ياران تو است اى على.

آنان با دادن اين شعار كه به ظاهر حق و پيروى از قرآن بود معنى باطل آنرا اراده مى‏كردند و مى‏خواستند بگويند كه اصولا نبايد در روى زمين اميرى باشد هر چند حكومت او مورد تاييد خدا باشد و از جانب او تعيين گردد اين سخن را ميگفتند تا اجتماع را به هرج و مرج بكشند و يك نوع بى‏نظمى در اجتماع بوجود آيد.

از اين جهت امام در پاسخ آنان گفت:

كلمة حق يراد بها الباطل نعم لا حكم الا لله و لكن هولاء يقولون لا امرة الا لله (4)

جمله حقى است كه از آن معنى باطل اراده شده است آنان مى‏خواهند بگويند در روى زمين اصلا نبايد حكومتى مستقر گردد و هيچ نوعى امير و رئيسى در ميان مردم باشد.

هدف ما از «توحيد در حكومت» اين است كه حق حكومت اصالتا مربوط به خدا است و حكومت ديگران بايد به انتصاب و اجازه خصوصى وى باشد:

حكومت پيامبر و اولو الامر از جانب خدا است از مراجعه به آيات قرآن روشن مى‏گردد كه اسلام حكومت پيامبر و ولايت اولو الامر را برسميت شناخته است و از اين جهت فرمان داده است كه از آنان اطاعت و پيروى كنيم.چنانكه ميفرمايد:

يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (نساء آيه 59) اى افراد با ايمان از خدا و پيامبر او و صاحبان فرمان از خود پيروى كنيد.

دستور اطاعت از فردى و مقامى در صورتى صحيح است كه آن فرد و مقام اصالتا و يا نيابتا داراى مقام و حكومت باشد و بدون احراز يك چنين مقام الزام به اطاعت بى ملاك خواهد بود .

حالا مقصود از «اولو الامر» كيست و آيا منحصر به همان دوازده امام معصوم است، و يا آنان مصداق بارز آن مى‏باشند و هر زمامدار واجد الشرايط نيز مصداق اولو الامر مى‏باشد بايد درباره آن، در جاى ديگر بحث و گفتگو كرد.

اين آيه و نظاير آن (5) حاكى از آنست كه خداوند پيامبر و اولو الامر را حاكم و والى رسمى اسلام شناخته است از اين جهت اطاعت آنها را واجب نموده است.

حكومت و دولت پديده اجتناب ناپذير است بر خلاف انديشه گروهى كه تصور مى‏كنند حريت و آزادى با سلطه گرائى و حكومت دو امر متناقضند و هرگز جمع نميشوند و حفظ آزادى فردى ايجاب ميكند كه قانون و حكومت از قاموس زندگى حذف شود.

يا تصور مى‏كنند كه دولتها پيوسته از اقويا و زورمندان طرفدارى ميكنند و مصالح توده‏ها را در نظر نميگيرند.

يا مى‏انديشند كه انسان ذاتا خير و نيكوكار عاقل و انديشمند آفريده شده است ديگر چه لزومى دارد كه دولت تشكيل شود.

بر خلاف اين انديشه‏هاى سست و بى‏پايه كه حاكى از يكنوع هرج و مرج ـ طلبى و سفسطه گرائى و ساده دلى است، ضرورت وجود دولت در زندگى اجتماعى بشر آنچنان روشن است كه نيازى به دليل و برهان ندارد دولتى كه آزاديهاى فردى را در چهارچوب مصالح اجتماعى حفظ كند و در پرورش استعدادها بكوشد و مردم را به وظايف خود آشنا و قوانين الهى و يا مردمى را اجرا كند.از اين جهت انديشمندان بزرگ جهان مانند افلاطون (6) و ارسطو (7) و ابن خلدون (8) و برخى ديگر وجود دولت را يك پديده اجتناب ناپذير تلقى كرده‏اند.

در اين ميان، ماركس وجود دولت را تا آنجا كه اختلاف طبقاتى در ميان است ضرورى مى‏داند ولى معتقد است كه پس از گسترش «كمونيسم» در سرتاسر جهان، دولت بايد از بين برود وى تصور مى‏كند كه مايه نزاع و اختلاف تنها اختلاف طبقاتى است و پس از محو آن، مايه نزاعى دركار نخواهد برد كه وجود دولت را ايجاب كند.

ولى «ماركس» به جامعه انسانى تنها از يك زاويه نگريسته است و آن زاويه اختلاف طبقاتى است در حالى كه جامعه انسانى زواياى ديگرى نيز دارد كه اگر وى جامعه را از آن زاويه‏ها نيز مورد مطالعه قرار ميداد حكم به انحلال دولتها حتى پس از باصطلاح «گسترش كمونيسم» نمى‏داد زيرا مايه نزاع و جدال تنها و تنها اختلاف طبقاتى نيست كه پس از محو آن، همه جهان بهشت برين گردد بلكه غرائز ديگر بشر مانند جاه طلبيها و خود خواهيهاى رهبرى نشده كانون نزاع و سرچشمه جدال است.از اين جهت جامعه، دولتى را لازم دارد كه افراد را به وظايف قانونى خود آشنا كند و متخلفان را مجازات نمايد.و حق را بحق‏دار بسپارد.و نظم و انضباط جامعه را كه زير بناى بقاى تمدن و مايه پيشرفت انسان درجهات مادى و معنوى است صيانت نمايد.

اصولا هيچ جامعه‏اى حتى در عصر گسترش كمونيسم، از مسكن و بهداشت، پست و تلگراف و تلفن، برق و آب، اقتصاد و كشاورزى، و مانند اينها، بى نياز نخواهد بود، و مسأله تقسيم مسؤليت‏ها مسأله‏اى نيست كه مربوط به عصر و زمان خاصى باشد، قهرا جمعيتى كه اين مسؤليت‏ها را تقسيم مى‏كند، و گروه‏هائى آنها را انجام مى‏دهند، نامى جز دولت نمى‏توانند داشته باشند.

از اين بيان نتيجه مى‏گيريم كه جامعه انسانى در هيچ عصر و دوره‏اى از تشكيل دولت هر چند فاتح قله «مدينه فاضله» افلاطونى باشد، بى‏نياز نخواهد بود.

خلاصه براى حفظ نظام اجتماعى و تمدن انسانى و براى آشنا كردن افراد به حقوق و وظايف و رفع هر نوع اختلاف و نزاع در مجتمع، مرجع قوى و نيرومندى لازم است كه به اين فريضه انسانى قيام كند و زير بناى تمدن را كه همان حفظ نظام در اجتماع است صيانت نمايد و با تقسيم مسؤلياتى و فرائضى، بقاى جامعه را تضمين كند.

حقيقت اسلام يك رشته اصول و فروعى است كه از جانب خدا فرو فرستاده شده است و پيامبر اسلام مأموريت داشت كه مردم را بآن دعوت كند و در شرايط مناسب همه را پياده كند ولى چون اجراى يك رشته از احكام كه حافظ نظم و انضباط در اجتماع است بدون تشكيل حكومت امكان پذير نبود ـ لذا ـ پيامبر به حكم عقل و خرد و به حكم ولايتى كه خدا به وى داده بود، دست به تشكيل حكومت زد و نظام توحيدى را در قالب يك حكومت اسلامى پياده كرد.هرگز حكومت در اسلام هدف نيست بلكه از آنجا كه اجراء احكام و قوانين و تأمين اهداف عالى آن بدون تشكيلات و سازمان سياسى امكان پذير نيست از اين جهت پيامبر شخصا دولت و حكومتى را پايه گذارى نمود.خلاصه اجراء حد بر سارق و زانى، رسيدگى به اختلافات مسلمانان در امور مالى و حقوقى، جلوگيرى از احتكار و گرانفروشى، گرد آورى زكات و ماليات ـ هاى اسلامى، گسترش تعاليم اسلام و و رفع ده‏ها نيازمندى ديگر جامعه اسلامى، بدون يك سرپرستى جامع و پيشرو و قاطع بدون يك زعامت و حكومت مورد پذيرش ملت، امكان پذير نيست.

اكنون كه مسلمانان وظيفه دارند كه اين احكام و تعاليم اسلامى را مو بمو اجراء كنند و از طرفى اجراى صحيح آنها بدون تأسيس يك مركز كه همه از آنجا الهام بگيرند ممكن نيست روى اين جهات بايد مسلمانان در چهار چوب تعاليم اسلام داراى تشكيلات و سازمانهاى سياسى باشند كه در هر زمان پا به پاى نيازمندى پيش رود.

امير مؤمنان در يكى از سخنان خود به لزوم تشكيلات و حكومت اشاره مى‏كند و وجود حاكم جائر را بر هرج و مرج و زندگى جنگلى ترجيح ميدهد و يادآور مى‏شود كه اصولا حكومت هدف نيست بلكه وسيله است براى يك زندگى آرام تا روزى كه اجل فرا رسد، وسيله است براى گرد آورى ماليات براى جهاد با دشمن، براى حفظ امنيت راهها و اخذ حق مستضعف از قوى و نيرومند چنانكه مى‏فرمايد:

انه لا بد للناس من امير بر او فاجر يعمل فى امرته المؤمن و يستمتع فيها الكافر و يبلغ الله فيها الاجل و يجمع به الفيى‏ء و يقاتل به العدو و تامن به السبل و يؤخذ به للضعيف من القوى. (9)

بايد براى مردم امير و رئيسى باشد خواه نيكوكار و يا بدكار تا مؤمن در حكومت او به كار خود مشغول گردد و كافر بهره خود را ببرد.بر اثر برقرارى نظم و آرامش، خداوند هر فردى را به اجل‏خود برساند به وسيله اين حاكم ماليات جمع گردد با دشمن نبرد شود و راهها از دزد و ياغى ايمن گردد و حق ناتوان از نيرومند گرفته شود.

با اين بيان و يا يك محاسبه و مطالعه اجتماعى، لزوم تشكيل دولت در نظر عقل و خرد يك پديده ضرورى و اجتناب ناپذير اجتماعى جلوه مى‏كند كه از آن چاره و رهائى نيست.

شيوه حكومت در اسلام چيست؟

مهم‏ترين بحث در حكومت اسلامى بيان شيوه حكومت در اسلام است و متأسفانه در تمام اعصار اين مسأله كمتر مورد توجه قرار گرفته است، نويسندگان اهل تسنن، حكومت خلفاء را معيار حكومت اسلامى قرار داده و همين امر سبب ركود فكرى آنان شده است، ديگر نخواستند فكر خود را براى پيدا كردن شيوه حكومت، به كار اندازند و اين حقيقتى است كه يكى از نويسندگان متفكر آنان به آن اعتراف كرده و مى‏نويسد: انتخاب خلفاء از مجراى خاصى سبب تعطيل قواى دماغى علماء اسلام گرديده و ديگر نخواسته‏اند از ديگر شيوه‏هاى حكومت كه جامعه‏هاى غير اسلامى آنرا تجربه كرده‏اند، بحث و بررسى به عمل آورند، بيعت براى يك فرد كه نمونه آن در صدر اسلام در سقيفه بنى ساعده انجام گرفت، معيار حكومت اسلامى در اذهان قرار گرفت و از آن تجاوز نكرد. (10)

از آنجا كه علماء شيعه غالبا معترض به حكومت‏ها بودند، و حكومتها به آنان اجازه نشر افكار نمى‏داد، قهرا از مسائل مربوط به حكومت دورمانده و در اين وادى كمتر وارد شده‏اند، جز كتاب‏ها و رساله‏هاى كوچكى آنهم پيرامون برخى از مسائل مربوط به حكومت مانند جهاد و دفاع، احكام اراضى خراجى، و تصدى حكومت از طرف حاكم جائر، چيزى تأليف نكرده‏اند.

از اين جهت مسأله نوع و شيوه حكومت در اسلام كمتر مورد توجه بوده و در اين باره تحقيق كافى انجام نگرفته است.

آرى در قرن گذشته (قرن چهاردهم) شخصيت‏هاى بزرگ و ارزنده‏اى مانند آيت الله نائينى و استاد بزرگوار حضرت آيت الله امام خمينى دام ظله، با نشر كتاب‏هائى مانند «تنبيه الامة» و «ولايت فقيه» پرده‏ها را بالا زده و افكار را به صلب مسأله متوجه نموده‏اند، و ما نيز به سهم خود در اين مورد دو كتاب منتشر كرده‏ايم يكى به زبان فارسى به نام «حكومت اسلامى در چشم انداز ما» و ديگرى به زبان عربى به نام «معالم الحكومة الاسلامية» كه به قلم فاضلانه دانشمند آقاى جعفر هادى نگارش يافته است اميد است مطالعه اين كتابها ما را با سيماى حقيقت آشنا سازد.

پى ‏نوشتها:
1ـ ان الحكم الا لله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون، از اين كه دستور ميدهد كه در زندگى بر او توكل كنيم مى‏توان حدس زد كه مقصود از آن، ولايت تكوينى خدا است كه بر جهان دارد و توكل با ولايت تكوينى مناسبت بيشترى دارد.

2ـ به المعجم المفهرس ماده «حكم» مراجعه فرمائيد.

3ـ نهج البلاغه خطبه 39

4ـ نهج البلاغه خطبه 39

5ـ النبى اولى بالمومنين من انفسهم (احزاب آيه 6)

6ـ الجمهورية

7ـ السياسة ترجمه احمد لطفى ص 96

8ـ مقدمه ابن خلدون ص 41ـ 42

9ـ نهج البلاغه خطبه .40

10ـ الخلافة و الامامة ص 272

 

مرکز جهانی آل البیت علیهم السلام

منشور جاويد جلد دوم صفحه 321، استاد جعفر سبحانى


فرم در حال بارگذاری ...

هرگز رشته امیدت از خدا قطع نشود

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مهر, 1397

 

 

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

ابر قدرت کیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مهر, 1397

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

شباهت های امام مهدی(عج) به حضرت اباعبدالله علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مهر, 1397

 

مروری بر روایات نشان می دهد میان امام مهدی(عج) با حضرت سیدالشهداء علیه السلام در هدف، آرمان، کیفیت قیام و … شباهت هایی وجود دارد که دانستن آنها می تواند به ما در تشخیص حق از باطل کمک کند.  
 

اگرچه عاشورای حسینی به ظاهر با شهادت امام حسین علیه السلام و یاران شان به پایان رسید اما اهداف این قیام در کربلای سال 61 هجری محصور نشد بلکه در طول قرن ها بیداری ها و نهضت های ظلم ستیزانه را راهبری کرده و می کند.

بنابر تصریح روایات این اهداف با ظهور و در دولت کریمه امام مهدی(عج) تحقق تام و تمام می یابد.

باید توجه داشت امام حسین علیه السلام با هدف زنده ساختن احکام قرآن و سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از بین بردن بدعت هایی که در نتیجه حاکمیت بنی امیّه در دین ایجاد شده بود، قیام کردند و در طول مسیر مدینه تا کربلا ضمن اشاره به انگیزه قیام شان فرمودند: «من به منظور ایجاد اصلاح در امّت جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله قیام کرده ام، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به همان سیره و شیوه مرسوم جدّم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام عمل می کنم.(1)

...

از مجموعه این گونه سخنان امام حسین علیه السلام اهداف والای نهضت عاشورا به خوبی روشن می شود که احیای قرآن، احیای سنت نبوی و سیره علوی، از بین بردن کج روی ها، حاکم ساختن حق، حاکمیّت بخشیدن به حق پرستان، از بین بردن سلطه استبدادی حکومت ستمگران، تأمین قسط و عدل در عرصه های اجتماعی و اقتصادی و… از جمله آنها است.

از سوی دیگر وقتی اهداف قیام منجی عالم بشریت علیه السلام و ویژگی های حکومت جهانی آن حضرت علیه السلام را مورد بررسی قرار می دهیم، همین اهداف و انگیزه ها حتی با تعابیر مشابه با تعابیر به کار رفته در مورد نهضت حسینی قابل مشاهده است.

حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام در توصیف سیره حکومتی امام مهدی علیه السلام می فرمایند:

«هنگامی که دیگران هوای نفس را بر هدایت مقدم بدارند او [مهدی موعود علیه السلام ] امیال نفسانی را به هدایت بر می گرداند و در شرایطی که دیگران قرآن را با رأی خود تفسیر و تأویل خواهند کرد، او آراء و عقاید را به قرآن باز می گرداند. او به مردم نشان خواهد داد که چگونه می توان به سیره نیکوی عدالت رفتار کرد و او تعالیم فراموش شده قرآن و سیره نبوی را زنده خواهد ساخت.(2)

از حضرت صادق علیه السلام روایت است که فرمود:

«هنگامی که قائم(عج) به پا خیزد مردم را بار دیگر به اسلام دعوت کند و آن‌ها را به امری که از بین رفته و عموم مردم از آن جدا گشته و به گمراهی افتاده‌اند، هدایت فرماید. برای این جهت حضرت قائم را مهدی نامیده‌اند که به امری که از آن وامانده‌اند، هدایت می‌کند، و بدین سبب او را قائم نامیده‌اند که به حق قیام می‌کند.(3)                                                                                        

همچنین، از امام باقر علیه السلام روایت است که فرمود:

«به تحقیق که وقتی قائم ما بپا خیزد، مردم را به امر جدیدی دعوت خواهد کرد، همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دعوت فرمود و اسلام غریبانه آغاز شد و به حال غربت باز خواهد گشت، همان‌طور که آغاز شد. پس خوشا به حال غریبان».(4)

امام حسین علیه السلام و حضرت مهدی علیه السلام هر دو اصلاح گر سترگ اند؛ حضرت سیدالشهداء علیه السلام می فرماید:

«إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى».

در مورد امام مهدی نیز در روایات آمده است:

«أن يُصلِحَ اُمَّةً بَعدَ فَسادِها(5)؛

خداوند به وسیله حضرت مهدی علیه السلام این امت را پس از آن که تباه شده اند، اصلاح می کند».

 

نتیجه آن که علاوه بر مشترک بودن اهداف نهضت عاشورا با قیام امام مهدی علیه السلام در زمان حکومت جهانی حضرت ولی عصر علیه السلام بذرها و نهال های غرس شده در جریان قیام کربلا به بار نشسته و به برکت آن، جهان پر از عدل و داد می شود و تمام اهداف انبیای الهی از آدم تا خاتم تحقق می یابد و بشر طعم واقعی صلح و امنیّت و سعادت را می چشد.

پی نوشت ها:

1- بحارالانوار، ج45، ص6؛

2-بحارالانوار، ج51، ص130؛

3- مکیال المکارم، ج1، ص 101؛

4- مکیال المکارم، ج1، ص 102؛

5- بحارالانوار، ج 51، ص 83.

وارث


فرم در حال بارگذاری ...