ویژگیهای اعضای مجلس خبرگان از نگاه امام خمینی (ره)

نوشته شده توسطرحیمی 25ام بهمن, 1394

و بالاتر از آن، اینکه همه قوا را صرف کنیم در انتخاب اشخاص صحیح، اشخاصی که غربی نباشند که بعد ما را بکشانند به طرف غرب؛ شرقی نباشند که ما را بکشانند از آن طرف؛ به صراط مستقیم اسلام باشند و مُسْلِم باشند و متعهد باشند، عالِم به اوضاع وقت عالم به اسلام، و عرض می‌کنم که امین در کارهایشان؛ این طور باشند.


ما امیدواریم که دیگر لیستی در کار نباشد که یکی لیستی بدهد و شما هم مُلْزَم باشید.

بله، لیست بدهد که هدایت کند ملت را به اینکه اینها افراد خوبی هستند، اما الزام کند ملت را که اینها را تعیین کنید یا اصلاً به ملت کاری نداشته باشد خودش تعیین کند و ببرد مجلس، چنانچه خیلی وقتها این طور بود، اینها دیگر پیش نمی‌آید.

سی و پنج سال پیش در چنین روزی (۲۱ تیر ۱۳۵۸ / ۱۷ شعبان ۱۳۹۹) امام خمینی در جمع نمایندگان کارکنان روزنامه جمهوری اسلامی در شهر قم، از اهمیت قانون اساسی و ویژگیهای اعضای مجلس خبرگان سخن گفتند.

متن کامل این سخنرانی که در جلد ۹ صحیفه امام خمینی (صفحات ۵۲ تا ۵۷) آمده به شرح زیر است:

...

بسم الله الرحمن الرحیم

قبلاً یک قصه‌ای را عرض کنم که شاید شماها هیچ کدام یادتان نیست. در این جنگ عمومی دوم، که هیتلر (۱) پیش برد و فرانسه را گرفت و خیلی جاها را، حمله به شوروی و اینها، چرچیل (۲) آن سیاستمدار انگلیسی، آمد در مجلس انگلستان و شروع کرد راجع به ضعف خودشان و راجع به گرفتاریها و راجع به شکست خوردنها که ما کجا را از دست دادیم، کجا را از دست دادیم، کار ما چه طور است، مملکت ما چه خواهد شد، زندگی ما چه خواهد شد، خیلی طولانی شکایت کرد، و اینکه ما از بین رفتیم، آخرش یک کلمه گفت که:

لکن پیروزی مال کسی است که روی موجهای نفت سوار است. و حدسش هم درست بود، و پیروزی هم مال اینها شد که نفتهای ما را بردند؛ من هم حالا این معنا را عرض می‌کنم که الآن که بعد از انقلاب است و در همه انقلابات یک آشفتگیهای فراوان هست، ما هم مبتلای به آشفتگی هستیم؛ مضافاً به اینکه اگر نگوییم در طول ۲۵۰۰ سال رژیم شاهنشاهی، لکن آن قدری را که مشاهده کردیم در طول پنجاه و چند سال رژیم پهلوی کوشش شده است که مملکت ما را از هر جهت عقب بزنند.

وضعیت نیروی انسانی در رژیم شاه

از جهت نیروی انسانی که از همه بالاتر است که الآن باید بگردید شما، در سی و پنج میلیون جمعیت بگردید، این طرف و آن طرف، چند نفر پیدا کنید که دولت تشکیل بدهند. یک نفر بخواهید پیدا کنید رئیس جمهور بشود، باید شمع بردارید و دور همه جا بگردید و آیا چه بکنید. اینها نیروی انسانی را بکلی نه به باد دادند، منحرف کردند. یک وقت این است که نیروی انسانی به باد داده شده، یک وقت یک نیروی مقابل با نیروی انسانی درست کرده‌اند! یعنی انسانی که باید متکی به خودش باشد، متکی به ملتش باشد، متکی به عقایدش باشد، این را متحول کردند به یک نیرویی که متکی به غرب است؛ به یک نیرویی که خودش را از دست داده، به خیال خودش، خودش هیچ نیست؛ هر چه هست خارجی‌ها هستند. نه اینکه نیرو را ما از دست داده ایم، نیروی مضادّ با نیرویی که ما باید داشته باشیم به جای آن نیرو نشسته. درست یک انسانی که باید متکی به خودش باشد و به فرهنگ خودش باشد و به رژیم خودش، این را متحولش کردند به یک آدمی که بدبین شده است راجع به فرهنگ خودش؛ راجع به نیروی ملت خودش؛ راجع به همه اینها بدبین شده است؛ خودش را از دست داده و به جای یک انسان شرقی، یک آدم غربی است. مصیبت اینجا این است که سالهای طولانی می‌خواهد تا این غربزده‌ها برگردند به حال طبیعی، نه به حال یک انسان مترقی، به حال یک انسانی که هیچ نیست، حالا می‌خواهد از سر شروع کند. این خیلی طولانی است که یک شستشوی مغزی داده بشود به این ملت که یعنی آنهایی که در این امور وارد بودند، که اینها برگردند به آن حالی که در اول – قبل از اینکه غربزده بشوند – داشتند. این یک مشکله‌ای است که شاید از همه مشکلهای ما زیادتر باشد و خیلی هم از این مشکلات داریم.

لکن ما هم نظیر حرف چرچیل را می‌گوییم: ما به نفت اتکا نداریم؛ ما اتکا داریم به اینکه می‌گوییم پیروزی مال آن کسی است که ملت با او موافق است و ملت با اسلام و با سعادت اسلامی، با جمهوری اسلامی موافق است. بنابر این، ما هیچ خوفی از این ریشه‌هایی که حالا دارند انقلابات می‌کنند نداریم، منتها اگر خوفی باشد، برای این است که شلوغ می‌کنند، ناراحت می‌کنند، دولت را ناراحت می‌کنند؛ ملت را ناراحت می‌کنند، و الّا اینها یک چیزی که ما بتوانیم بگوییم مشکلی است و نمی‌شود حلّش کرد، نیست.

حل مشکلات با تشکیل مجلس شورا

و آنکه می‌خواهم عرض بکنم این است که اصل این قضایا، اصلاح این قضایا، به نظر من آسان است. و او در وقتی که ما یک مجلسی داشته باشیم. اگر مجلس شورا آن طوری که ما بخواهیم ملی و اسلامی باشد، همه این مطبوعات اصلاح خواهد شد؛ همه این رادیو تلویزیون‌ها اصلاح خواهد شد؛ همه این ادارات تصفیه خواهد شد؛ یعنی ملت باید تصفیه کند به وسیله اشخاصی که می‌فرستد. ان شاء الله در این دوره بر خلاف دوره‌هایی از زمان – یکی دو دوره شاید بعد از مشروطه تا حالا – و یا از زمان رضاشاه تا حالا، دیگر آن طورها نخواهد شد که یک کسی – به قول محمدرضا – لیست را از سفارتخانه‌ها بفرستند و ما هم مأمور اجرا باشیم! ایشان خودشان این مطلب را به صراحت گفتند منتها می‌خواست تعریف از خودش بکند که ما حالا دیگر آن طور نیستیم! از پدرش تکذیب کرد و از خودش ما قبل اینوقت را؛ این وقتش هم دروغ می‌گفت! ان شاء الله ما امیدواریم که دیگر لیستی در کار نباشد که یکی لیستی بدهد و شما هم مُلْزَم باشید. بله، لیست بدهد که هدایت کند ملت را به اینکه اینها افراد خوبی هستند، اما الزام کند ملت را که اینها را تعیین کنید یا اصلاً به ملت کاری نداشته باشد خودش تعیین کند و ببرد مجلس، چنانچه خیلی وقتها این طور بود، اینها دیگر پیش نمی‌آید. ان شاء الله وقتی که یک مجلس ملی – اسلامی به همت همه ملت تهیه شد، این مسائل که حالا یک قدری هرج و مرج است و یک قدری از این آزادی سوء استفاده می‌کنند؛ اینها محدود خواهد شد، و مجلس اصلاح خواهد کرد اینها را، الآن شما بخواهید که در این مسائل وارد بشوید، من چون می‌بینم که حالا که صحبت قانون اساسی است هی طرحهای زیاد می‌آید که بسیاریش انقلاب آمیز است و بسیاریش شلوغ و بر هم است؛ مخالفْ ایجاد کردن است. در همین چند روزی که صحبت قانون اساسی است، زیادترین هجوم به اینجا می‌شود. مشکلات را می‌گویند، من هم قبول دارم مشکلات هست. از اطراف می‌آیند و مشکلات خودشان را می‌گویند و من هم به همه آنها این سفارشی را که به شما حالا عرض می‌کنیم به همه‌شان عرض کرده‌ام که ما یک مسائل اصلی داریم‌ که الآن به آن مبتلاییم و آن اینکه تدوین قانون اساسی شده، و این [را] منتشر هم کرده‌اند، و باید نظر داده بشود. الآن وقتی است که ما همه قوایمان را صرف کنیم در اینکه طرح بدهیم؛ … اشکالاتی که راجع به قانون اساسی داریم بکنیم و بدهیم به مجلس سنا که بعدها خبرگان بیایند و نظر کنند.

ویژگیهای اعضای مجلس خبرگان

و بالاتر از آن، اینکه همه قوا را صرف کنیم در انتخاب اشخاص صحیح، اشخاصی که غربی نباشند که بعد ما را بکشانند به طرف غرب؛ شرقی نباشند که ما را بکشانند از آن طرف؛ به صراط مستقیم اسلام باشند و مُسْلِم باشند و متعهد باشند، عالِم به اوضاع وقت عالم به اسلام، و عرض می‌کنم که امین در کارهایشان؛ این طور باشند. یک همچو اشخاصی با همت همه قشرهای ملت تعیین بشود، تا اینکه این قانون اساسی بررسی بشود؛ و عرض می‌کنم که نقایصی اگر دارد رفع بشود؛ اگر یک چیزی باید به آن زیاد بشود، زیاد بشود؛ و یک چیزی باید از او کم بشود، کم بشود. و بعد هم به دسترس ملت بدهند و ملت نگاه کند و رأی بدهد، یا آری یا نه. آن وقت اساس مملکت ما یک پایه‌اش درست شده؛ و آن پایه قانون اساسی است. دو پایه دیگر مانده؛ و آن اینکه مجلس شورا را باید ملت خودش وکلا تعیین کنند. وکلا هم همین جوری که عرض کردم وکلای ملی؛ وکلایی که مردم در بلاد خودشان شناختند که اینها مردم صالحی هستند، اینها مردم اسلامی هستند، اینها گرایش به شرق و غرب، گرایش به مکتبهای فاسد ندارند، اینها را تعیین کنند. یک مجلس شورا داشته باشیم. آن وقت رئیس جمهور هم ان شاء الله تعیین بشود و مملکت ما رسمی، یک دولت مستقر رسمی داشته باشد با قانون اساسی، و با آن جهاتی که اساس مطلب است. بعدش بیاییم برسیم به قضیه مطبوعات که می‌دانیم مطبوعات صحیح نیستند؛ رادیو تلویزیون اشکال در آن هست؛ – عرض کنم – ادارات در آنها اشکال هست، در وزارتخانه‌ها اشکال هست، در بازار خیلی اشکال هست، در همه جا اشکالات زیاد است، اما ما الآن بخواهیم برویم سراغ آن اشکالات‌ فرعی، ممکن است که نقشه باشد که ذهن ما را به آن طرف منصرف کنند و خودمان هم متوجه نباشیم ذهن ما را برگردانند به یک طرف دیگری، و آنهایی که می‌خواهند نتیجه بگیرند؛ ما که حالا می‌خواهیم نتیجه بگیریم، نتیجه‌اش را آنها بگیرند؛ یعنی آنها در قانون اساسی طرح بدهند. من اشخاص مختلفی که از علمای بلاد و از اشخاصی آمده‌اند اینجا و صحبت شده است گفتم آقا ننشینید تا دشمنهای شما طرح بدهند، شما خودتان طرح بدهید، خودتان صحبت بکنید، نیایید پیش من بگویید، طرح را بنویسید بدهید به آنجایی که باید بررسی بشود، و بعد هم خودتان باید، ملت خودش باید انتخاب کند اشخاص را. البته یک معرفی هم از طرف اشخاصی که مطّلع بر اوضاع هستند و مطّلع بر افراد هستند، یک معرفی هم از آنها خواهد شد؛ لکن ملت خودش باید نظر بدهد.

انتقاد از بی‌توجهی به مسائل اساسی و اصلی کشور

ما الآن می‌ترسیم که در این وقتی که وقت نتیجه گرفتن از این نهضت است و باید ما جدیّت کنیم که اساس را درست بکنیم، بخواهند ذهن ما را از این مطلب منصرف کنند به یک مشکلاتی که همه اینها مشکلات صحیح است، مشکل است همه اینها، ذهن ما را منصرف کنند و خود آنها آن مسائل اصلی را خود آنها تصرف در آن بکنند. از این جهت، به نظر من می‌آید که باید ما همان طوری که اقلاً شماها تا آن وقتی که چشمتان باز شده و توجه پیدا کردید، زیر مشکل بودید و زیر بار، عرض کنم که انحرافات بود، یکی دو ماه دیگر، دو سه ماه دیگر، باید تحمل کنید و اذهانتان متوجه باشد به این مسائل اصلی که قدم [به‌] قدم پیش برود. باید انسان هر وقت به آن مسئله‌ای که راجع به آن وقت است توجه‌اش را بکند. این مسائل، مسائل دست دوم‌اند و این مسائل دست دوم ان شاء الله حل می‌شود و ان شاء الله کم کم هم روزنامه‌ها ترتیبش حل می‌شود؛ و هم سایر چیزهایی که هست ان شاء الله درست می‌شود، لکن این نکته را من هر وقت و هر آن می‌گویم – از باب اینکه خوب، دردی است که باید گفت و نباید ترسید که چرا هی می‌گویید این را، هی باید این را بگوییم. یک نفر آدم که سرش درد می‌کند، برای اینکه‌ تکرار نشود، یک دفعه هم بگوید دلم درد می‌کند؟! خوب سرم درد می‌کند! بترسد از اینکه تکرار می‌کند؟! این طبیب می‌آید، به طبیب باید بگوید سرم درد می‌کند. اگر یک طبیب دیگری آمد، به او بگوید دلم درد می‌کند که مبادا آن دفعه گفتم سرم درد می‌کند این دفعه بگویم دلم! نه، ما الآن سرمان درد می‌کند؛ هرکس را می‌بینیم باید این ناله را بزنیم که آقا آه سرم درد می‌کند، هر کسی را می‌بینیم باید بگوییم – آقا الآن وقت این است که راجع به این قدمی که الآن پیش داریم و الآن طرحی که هست نظر بدهیم و راجع به وکلایی که می‌خواهیم تعیین کنیم و اشخاصی که می‌خواهیم تعیین کنیم که خبره مسئله هستند، چشممان را باز کنیم که مبادا یک اشخاص نابابی وارد بشوند؛ و لااقل اشکال تولید کنند؛ نتوانند ولو اینکه یک کاری بکنند؛ لکن اشکال و هیاهو و بساط برای ما درست بکنند.

ان شاء الله من امیدوارم که همه مسائل با توجه به خدا، با حفظ وحدت کلمه، با حفظ این انقلابی که در خود روحیه‌ها شد، که روحیه را متبدل کرد به یک روحیه صحیح اسلامی، این مسائل ان شاء الله با قدرت خودتان حل بشود و حل می‌شود ان شاء الله و خواهد شد ان شاء الله.

(۱)- رهبر آلمان نازی.

(۲)- وینستون چرچیل، نخست وزیر معروف انگلیس.

منبع:رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام


فرم در حال بارگذاری ...

امروز دوباره می گدازد این دل

نوشته شده توسطرحیمی 25ام بهمن, 1394

بسمه رب الشهدا والصدیقین

امروز دوباره می گدازد این دل
این دل که برای شهدا تنگ شده ست…!
دلم تنگ شهیدان است امشب که همرنگ شهیدان است امشب

دوباره روزی دگر سپری شد ومن ماندمو این دل که تنگ شهیدان است!
دلی که جز گناه چیزی در خود نپرورانده آیا مار ا هم با شهدا کاری است!

...

در دل خود میگفتم ومی سوختم…!!!
که آیا امام زمان از من گنه کار راضیه آیا من گنه کارو با شهدا کاریست آیا شهدا ما رو قابل میدونن!
در گفتن این حرفها بودم که یاد یکی از سخنان شهید آوینی افتادم که میگفت:
می گویند گنه کاران را در این غافله راهی نیست،اما پشیمانان را که می پذیرند
تا یاد این جمله افتادم یکم آروم شدم گفتم آی شهدا من پشیمونم دست منو بگیرید…
بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آنها که خونین سفر کرده‌اند سفر بر مدار خطر کرده‌اند
از آنها خورشید فریادشان دمید از گلوی سحر زادشان
غبار تغافل ز جان ها زدود هشیواری عشقبازان فزود
عزای کهنسال را عید کرد شب تیره را غرق خورشید کرد
حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید درهم، حصاری شگفت
از آنها که پیمانه‌ی «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون می‌زنند دف عشق با دست خون می‌زنند
سر عارفان سرفشان دیدشان که از خون دل خرقه بخشیدشان
به رقصی که بی‌پار و سر می‌کنند چنین نغمه‌ی عشق سر می‌کنند :
هلا منکر جان و جانان ما بزن زخم انکار بر جان ما
اگر دشنه آذین کنی گردهمان نبینی تو هرگز دل آزرده‌مان
بزن زخم این مرهم عاشق است که بی‌زخم مردن غم عاشق است
بیارد آتش کینه نمرودوار خلیلیم! ما را به آتش سپار
که پروانه – در خلسه- طی طریق به پایان برد با دو بال حریق
در این عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است
بیا در خدا خویش را گم کنیم خموشی‌ست هان! اولین شرط عشق
بیا اولین شرط را تن دهیم بیا تن به از خود گذشتن دهیم
ببین لاله‌هایی که در باغ ماست چو فریاد با حلق جان می‌کشند.

منبع:فرزندان زهرا


فرم در حال بارگذاری ...

مدافعان حرم از حریم ولایت دفاع می کنند.

نوشته شده توسطرحیمی 25ام بهمن, 1394

حضور شجاعانه و ایستادگی مدافعان حرم در برابر تکفیری ها در واقع دفاع از حریم ولایت و در راستای حرکت عظیم حضرت زینب سلام الله علیها برای حفظ و پاسداری از حریم ولایت بعد از واقعه عاشورا است.

آیت الله علوی بروجردی در دیدار جمعی از افسران، بسیجیان و سربازان منتخب طرح آموزشی تربیت و تعالی، ضمن تبریک ولادت عقیله بنی هاشم سلام الله علیها اظهارداشت: امروز حضرت زینب سلام الله علیها الگوی همه آزادگان در ایستادگی، مقاومت، صبر و ایثار است.

وی افزود: اگر امروز شاهد حضور پرشور مدافعان حرم اهل بیت علیهم السلام هستیم در واقع این دلاوران به موالی خود اقتدا کرده اند و در راه عزت و سربلندی اسلام عزیز خون خود را نثار می کنند.

وی ادامه داد: این سربازان مدافع حرم راه و مسیر بندگی و قرب الی الله را پیدا کرده اند و دریافته اند که در کنار بارگاه ائمه معصومین علیهم السلام جان دادن عزت و هدف غایی همه بندگان صالح خداوند است.

آیت الله علوی بروجردی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به پشت سر گذاشتن ایام الله دهه مبارک فجر گفت: انقلاب اسلامی که در سال 57 به رهبری امام خمینی(ره) رقم خورد، مسئولیت تمام مردم را سنگین کرده است.

وی انقلاب را حرکتی بسیار مهم عنوان کرد و اظهارداشت: این حرکت به نام خدا و دین در حوزه علمیه و به دست یک مرجع تقلید که مرجعیتش را از انقلاب نگرفته بود، شکل گرفت و در مقابل، مسئولیت ما را سنگین کرد؛ چراکه ما به عنوان نماینده و نشان شیعه اهل بیت علیهم السلام در دنیا معرفی شده و حرکت ما در این قالب مورد ارزیابی واقع می شود.

این استاد حوزه خاطرنشان ساخت: تمام حرکات ما به نظام و انقلاب اسناد داده شده و زیر ذره بین قرار می گیرد.

آیت الله علوی بروجردی تصریح کرد: برای پیروزی انقلاب، خون های بسیاری ریخته شده و جوانان بسیار قتل عام شدند که باید پاسدار زحمات آنان بود.

وی بیان داشت: ما بار سنگینی از مسئولیت را به دوش داریم و باید برای به سلامت رسیدن آن به مقصد، تلاش کنیم.


خبرگزاری «حوزه»،

 

نظر از: خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام [عضو] 

سلام
ممنون از مطلب خوبتون

1394/11/26 @ 22:14
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 

با سلام و احترام
ضمن تشکر از تلاش شما مطلب حاضر در منتخب ها درج گردید.
موفق باشید.

1394/11/26 @ 18:52


فرم در حال بارگذاری ...

آزمون سید بحرالعلوم از مرحوم نراقی(ره)

نوشته شده توسطرحیمی 25ام بهمن, 1394

هر انسانی برای رسیدن به درجات عالیه نیاز به فراگیری علم دارد،

اما آن علمی که در اسلام بر آن تأکید شده است، علم همراه با عمل است

و الا عالمی که فقط مردم را نصیحت کند و خودش به علمش عمل نکند،

هیچ ارج و قربی نزد خداوند متعال ندارد.


خداوند متعال در قرآن می فرماید:

« کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللَّهِ انْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ » صف/3

نزد خدا بسیار خشم ‏آور است که سخنى بگویید و بدان عمل نکنید.

آینه:

حکایت؛ مرحوم ملا مهدی نراقی که در اکثر علوم متبحر و استاد بود، وقتی کتاب جامع السعادات را که در علم اخلاق و تزکیه نفس است تالیف کرد یک نسخه از خدمت مرحوم سید بحرالعلوم ارسال کرد تا آنکه پس از مدتی خود به زیارت عتبات عالیات رفته و وارد نجف اشرف شد، علماء برای احترام و تجلیل از این عالم ربانی به دیدن او آمدند، فقط مرحوم بحرالعلوم از آمدن به ملاقات ایشان خودداری کرد و تشریف نیاورد تا آنکه پس از چند روز مرحوم نراقی به دیدار سید بحرالعلوم رفت، اما باز سید به مرحوم نراقی چندان و توجهی نکرد و مرحوم نراقی خاشعانه پس از چندی باز بقصد زیارت مرحوم بحرالعلوم به منزل ایشان تشریف آورد و ساعتی در خدمت ایشان بود ولی این دفعه هم مانند مرتبه اول سید به ایشان اعتنائی نکرد، مرحوم نراقی برگشت، مجدداً پس از چند روز قصد زیارت سید را کرد بدون آنکه فکر کند، من تازه وارد و مهمانم و می‏بایست سید به دیدن من بیاید یا آنکه دو مرتبه است من به زیارت سید رفته ‏ام و او بمن اعتنائی نکرده و احترام نگذاشته است.

پس بلند شد و بسوی منزل سید روانه شد در مرتبه سوم تا مرحوم نراقی به در خانه سید رسید، سید با پای برهنه به استقبال او آمد و او را به آغوش کشیده و بوسید و با احترام و تجلیل زیاد وارد منزل کرده و خود هم با کمال گرمی و محبت مشغول پذیرائی و احوال پرسی شد، پس از ادای احترام فرمود: شما کتابی در اخلاق و تزکیه نفس نوشته ‏اید و یک نسخه ای هم برای من فرستاده‏ اید و من هم آن کتاب را از اول تا آخر با دقت خوانده ‏ام الحق کتاب خوبی است و در اخلاق و خودسازی کم نظیر است.

علت آنکه در این مدت که شما به نجف اشرف تشریف آورده ‏اید و چند مرتبه هم به منزل من آمده ‏اید و من در این مدت به دیدن شما بلکه به بازدید شما هم نیامده ‏ام، این بود که می‏خواستم ببینم همان طوری که در کتاب خود راجع با اخلاق اسلامی و تزکیه نفس و کشتن هوا و نفس نوشته ‏اید در مقام عمل و در میدان مبارزه با نفس و هوا هم عملاً به آن مقام رسیده ‏اید، یا مانند بعضی از نویسندگان و گویندگانی که خوب می نویسند و خوب می‏گویند، اما خود از گفته و نوشته‏ های خود عملاً بیگانه و اجنبی هستند می‏باشید؟! (با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل)

علم چندان که بیشتر خوانی

چون عمل در تو نیست نادانى(سعدی)

حوزه


فرم در حال بارگذاری ...

عروسی که از امام قول شفاعت گرفت

نوشته شده توسطرحیمی 25ام بهمن, 1394

از مصادیق رأفت و رحمت الهی این است که اجازه می دهد بعضی از اولیاء الله بعض دیگر از بندگان را شفاعت کنند، چه خوب است که مومن اگر نمی تواند شفیع کسی باشد، حداقل لیاقت این را داشته باشد که شفاعت شود.


خداوند متعال در قرآن می فرماید:

وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى انبیا/28

آنان، جز کسانی که خداوند از آنها رضایت دارد، شفاعت نمی کنند

آینه:

حکایت؛ آقای مصطفی زمانی نقل می‏کند هر روز تعداد زیادی از مردم برای اجرای صیغه نکاح بدست امام خمینی نوبت می‏گرفتند، حضرت امام هم با کمال ملاطفت و مهربانی با آنها برخورد می‏کرد و در پایان نصیحت می‏فرمود که باهم بسازید و باهم خوب باشید، معمولاً در جریان خطبه یکی از آقایون طرف قبول و وکیل از جانب مرد می شد و امام هم از طرف دختر وکیل می شد.

روزی جریان جالبی در این ارتباط پیش آمد، هنگامی که از دختری سوال کردند که آیا به بنده وکالت می دهید تا شما را به ازدواج این مرد درآورم؟

دختر در جواب امام عرض کرد: من شما را وکیل کردم در دنیا بشرط آنکه شما در آخرت از من شفاعت کنید، امام مقداری مکث و تأمل کرده و آنگاه فرمودند:

معلوم نیست که من در آخرت بتوانم شفاعت کنم ولی اگر خداوند متعال به من اجازه شفاعت داد، از تو شفاعت خواهم کرد.

مسلما این توفیق جالبی بود برای آن دختر خانم که توانست از حضرت امام قول شفاعت در آخرت را بگیرد.

با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل


فرم در حال بارگذاری ...

چگونه دل دوستان را به دست آوریم؟

نوشته شده توسطرحیمی 25ام بهمن, 1394

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، سه وسیله که به دست آورندۀ قلب دوستان و از بین بَرندۀ کینه ها از قلب دشمنان است را بیان کردند.

قَالَ (امیرالمؤمنین علیه السلام):

إِنَّ أَحْسَنَ مَا يَأْلَفُ بِهِ النَّاسُ قُلُوبَ أَوِدَّائِهِمْ وَ نَفَوْا بِهِ الضِّغْنَ عَنْ قُلُوبِ أَعْدَائِهِمْ حُسْنُ الْبِشْرِ عِنْدَ لِقَائِهِمْ وَ التَّفَقُّدُ فِي غَيْبَتِهِمْ وَ الْبَشَاشَةُ بِهِمْ عِنْدَ حُضُورِهِمْ.

امام على عليه السلام فرمودند:

بهترين وسيله ‏اى كه مردم با آن دل هاى دوستان خود را به دست مى ‏آورند و كينه ‏ها را از دل هاى دشمنانشان مى ‏زدايند، سه روش است.

1- خوشرويى هنگام برخورد با آنان

2- جوياى احوال آنان شدن در غيابشان

3- و گشاده‏ رويى با آنان در حضورشان

تحف العقول، النص، ص: 218


فرم در حال بارگذاری ...

شهادت در غربت/حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب

نوشته شده توسطرحیمی 25ام بهمن, 1394

 

ولادت عقیله‌ی بنی‌هاشم حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها فرصت خوبی است برای یاد کردن از شهیدانی که این روزها دوباره فضای زندگی ایرانیان را به عطر شورانگیز شهادت معطّر کرده‌اند.

شهیدانی که «حقیقتاً حق بزرگی بر گردن همه ملت ایران دارند. (بیانات در دیدار خانواده‌های شهیدان مدافع حرم ۵/بهمن/۹۴)»

تمام این شهیدان یک صفت مشترک دارند:

شهید مدافع حرم” امتیازی که آنان را متمایز کرده است:

«اگر اینها نمی‌رفتند و دفاع نمی‌کردند، امروز دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را با خاک یکسان کرده بودند، سامرا را با خاک یکسان کرده بودند و اگر دست‌شان می‌رسید کاظمین و نجف و کربلا را هم با خاک یکسان می‌کردند. (بیانات در دیدار خانواده‌های شهیدان مدافع حرم ۷/دی/۹۴)»

اما فقط دفاع از حرم نیست که به آنها جلوه‌ی دیگری داده، امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست متجاوزان از خاک ایران اسلامی است؛ آن هم نه در مرزهای کشور که کیلومترها دورتر از آن، یعنی دفاع از کشور، دین و انقلاب اسلامی. شهیدان مدافع حرم «با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمی‌کردند، این دشمن می‌آمد داخل کشور. اگر جلویش گرفته نمی‌شد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و در بقیه استانها با اینها می‌جنگیدیم و جلوی اینها را می‌گرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین و انقلاب اسلامی فدا کردند. (بیانات در دیدار خانواده‌های شهیدان مدافع حرم ۵/بهمن/۹۴)»

امتیاز دیگر این شهیدان که حکایت از مظلومیت آنها دارد، «شهادت در غربت» است. «امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند. این هم یک امتیاز بزرگی است و پیش خدای متعال فراموش نمی‌شود. ۵/بهمن/۹۴»

ولادت با برکت دختر امیرالمؤمنین علیهما‌السلام، که حالا دفاع از حریم پاکش نمادی است برای دفاع از «حریم اسلام»، بهانه‌ای است برای انتشار حاشیه‌‌های یکی از دیدارهای خانواده‌های شهیدان مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیت رهبری (در تاریخ ۵/خرداد/۱۳۹۴).

...

* ای کاش من هم یک فرزند شهید بودم!


از سر و صدای بچه‌های خردسال، می‌شود حدس زد که خانواده‌های شهیدی که امروز مهمان آقا هستند، از طایفه‌ی شهدای جدیدند؛ همان‌هایی که نامشان این روزها بیشتر شنیده می‌شود: “شهدای مدافع حرم".

مگر این بچه‌ها می‌گذارند تا در محضر آقا خیلی جدی و رسمی باشی! راستش را بخواهی اصلاً نمی‌توانی در مقابل ناز و ادای گاه و بی‌گاه این کودکان معصوم بی‌تفاوت باشی و همان‌قدر که دلت با صاحب مجلس است، فکرت با این کودکان! تویی و نازهای فرزندان خردسال شهیدان مدافع حرم؛ دوست داشتن که نه، اصلاً انگار دِینی به گردن توست تا برای لحظه‌ای هم که شده آنها را در آغوش بگیری و دست نوازش به سرشان بکشی و برای لحظاتی هم که شده با محبت خود، جای خالی بابای شهیدشان را پر کنی! اما این دغدغه و نگرانی خیلی زود از بین می‌رود. زمانی که رفتار سرشار از عاطفه‌ی آقا را با فرزندان شهید می‌بینی و بوسه‌باران گونه‌های فرزندان شهید را؛ پر بیراه نمی‌گوید یکی از حاضران در مجلس که “ای کاش من هم یک فرزند شهید بودم!”

اما دلم برای دختر خردسال با آن موهای دم خرگوشی‌‌اش سوخت. تقلای این طفلک معصوم برای دیدن آقا دیدنی بود. قبل از آغاز مراسم خود را به صندلی آقا رساند و مدتی روی آن نشست. وقت آمدن آقا نیز مادر محکم دستش را گرفت و اجازه نداد تا به سمت ایشان برود. هرچقدر هم تلاش کرد تا در هنگام نماز با گذشتن از صف‌ها خود را به امام جماعت برساند، موفق نشد. اما برنامه که شروع شد، بالاخره توانست دستش را از دست مادر جدا کند و به آقا برسد و کنار صندلی ایشان جا خوش کند. چادرش هم همراهش بود؛ اما این پایان ماجرا نبود؛ آنقدر کنار آقا ورجه وورجه کرد تا خسته شد؛ وقتی نوبت به خانواده‌ی شهیدش رسید، حیف که دیگر خواب بود و از لذت چشیدن طعم لبخند و بوسه‌های آقا در بیداری محروم شد.

آغازگر این ضیافت، بیانات آقا در وصف شهدای مدافع حرم و امتیازات آنها نسبت به دیگر شهیدان است؛ «اقدام داوطلبانه»، «اعتقاد خالصانه با پشت سر گذاشتن هیجانات جوانی»، «پشت کردن به تعلقات زندگی و زن و فرزند» و «دفاع از حریم اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام» چهار شاخصی است که آقا برای این شهیدان می‌شمردند و تأکید می‌کنند «چهارمین ویژگی بالاترین آنهاست.»

* پرواز به بهشت
شاید گُل سخنان آقا اشاره‌شان به روایاتی از معصومین علیهم‌السلام است که خانواده‌های شهیدان را حسابی دلگرم می‌کند و لبخند شادی و رضایت را بر لبان آنها می‌نشاند: «ما در روایاتمان مواردی را داریم که ائمه علیهم‌السلام به عده‌ای از شهدا اشاره کردند و گفتند که اینها اجر دو شهید را دارند. در مورد یک گروهی از مجاهدان زمانِ ائمه علیهم‌السلام روایت است که اینها در روز قیامت از روی شانه‌های بقیه‌ی مردم عبور کرده و به بهشت می‌روند؛ خدا اینها را پرواز می‌دهد. من در مورد شهدای شما یک چنین تصوری دارم؛ من خیال می‌کنم اینها همان‌هایی هستند که هر یک شهیدشان، اجر دو شهید دارد؛ گمان می‌کنم اینها از جمله کسانی هستند در روز قیامت -که همه‌ی ما گرفتاریم، همه‌ی ما مبتلا هستیم؛ در روز قیامت اولیاء هم مبتلا هستند؛ در آن روز- این جوانان، فرزندان، همسران و پدران ما به لطف الهی به سمت بهشت پرواز می‌کنند، و دیگران به حال اینها غبطه می‌خورند، اینها از این قبیل‌اند.»

نوبت گفت‌وگوی دو طرفه‌ی خانواده‌های شهیدان با آقا می‌رسد. اولین خانواده، خانواده‌ی شهید «هادی کجبافی» از اهواز است. آقا با تجلیل از همسر شهید رشته‌ی سخن را به‌دست می‌گیرند: «شنیدم شما در مراسم همسر شهیدتان بیانات خوبی داشتید؟» همسر شهید، قرآنی پاسخ می‌دهد: «هذا من فضل ربی»

ماجرای صحبت‌هایی که تجلیل آقا را برانگیخته از این قرار است که همسر شهید در یابود شهیدش در اهواز به درخواست تروریست‌ها برای فروختن پیکر شهید کجبافی پاسخ داده و گفته بود: «ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده‌ایم و آنچه را که در این راه دادیم، پس نمی‌گیریم. شنیده‌ایم که برای تحویل شهید عزیزمان دشمن پیشنهاد هزینه‌ای گزاف داده است، ولی به عنوان خانواده شهید راضی به این کار نیستیم، حاضر نیستیم حتی یک ریال نیز برای تحویل پیکر پاک شهیدانمان به داعش پرداخت شود.»

نوبت به فرزندان شهید می‌رسد. یکی از پسران در پاسخ به آقا که از ازدواج او می‌پرسند، می‌گوید: «می‌خواستیم عروسی کنیم که پدر شهید شد و نشد» آقا می‌گویند: «چه اشکالی دارد؟ اشکالی ندارد. عروسی کنید. ان‌شاءالله شما بچه‌های خوب و حزب اللهی هرچه فرزند بیشتر بیاورید نسل جماعت حزب اللهی در کشور بیشتر می‌شود.»

خانواده‌ی شهید “حسین بادپا” از کرمان دومین خانواده شهیدی است که مورد تجلیل آقا قرار می‌گیرد. پدر پیر شهید لنگ لنگان خود را به آقا می‌رساند؛ پیرمرد نمی‌تواند جلوی اشکش را بگیرد و با اشک بر پیشانی آقا بوسه می‌زند.

مادر شهید می‌گوید: “آقا را اذیت نکن!” آقا پاسخش را با خنده می‌دهند: «اذیت که نیست خانم!» پدر و مادر شهید دعا می‌کنند که دیگر فرزندانشان هم در راه ولایت فدا شوند؛ دختر شهید از آقا برای کنکورش التماس دعا دارد؛ آقا هم برایش دعا می‌کنند: «ان‌شاءالله؛ اولاً در کنکور قبول شوی و بعد هم زود ازدواج کنی» حسن ختام دیدار این خانواده، پنج بوسه‌ی آقا بر گونه‌ی راست و یک بوسه بر گونه‌ی چپ پسر کلاس اولی شهید بادپا است.

* عبایی که جا ماند!
نوبت خانواده‌ی شهید “حجت‌الاسلام محمّدمهدی مالامیری کجوری” است؛ پدر شهید که از روحانیون است بدون عبا مقابل آقا ایستاده؛ انگار شوق دیدار با آقا، موجب شده عبای پدر شهید جا بماند؛ آقا می‌پرسند: «عبایتان را کجا گذاشتید؟» پدر شهید می‌گوید: “یادم رفت!” آقا می‌گویند: «پس شما اینجا بی‌عبا آمدید و باید یک عبا به شما بدهیم» هدیه‌ای که در پایان دیدار به دست پدر شهید می‌رسد.

پدر شهید درباره‌ی فرزندش می‌گوید: “استاد دروس سطح عالی حوزه بود”

و بعد ادامه می‌دهد: “خوشحال هستیم که خانواده‌ی شهید شدیم. تا به حال در مقابل خانواده‌ی شهدا و جانبازان احساس شرمندگی می‌کردیم و تازه این شرمندگی از ما برداشته شد.” آقا دعا می‌کنند: “خداوند شما را در دنیا و آخرت سرافراز کند.” گفت‌وگوی این خانواده شهید با ابراز محبت آقا به دو دختر شهید ادامه می‌یابد؛ یکی از آن دو دختر، همان دختر با موهای دم‌خرگوشیِ این روایت است که حالا خوابش برده؛ همسر شهید هم به آقا می‌گوید: “وقتی شعری را که شما خواندید -ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند- به همراه همسرم دیدیم، خیلی ناراحت شدیم، با صحبتی که آخرین بار با شهید داشتیم، نیت کردیم که اگر فرماندهانش قبول کنند بیشتر از ۴۵ روز در منطقه بماند، بعد از آن را به نیابت از شما در جبهه مقابله با تکفیری‌ها باشد که الحمدالله با شهادت ایشان، این نیت او زیباتر شد” آقا می‌گویند: “خدا ان‌شاءالله سایه‌ی شما خانواده شهید را از سر این مملکت کم نکند.”

خانواده‌ی بعدی، خانواده‌ی شهید “رضا نقشی قره‌باغ” از آذربایجان غربی هستند؛ آقا به درخواست پدر شهید، دقایقی به زبان آذری با او صحبت می‌کنند.

* رزمنده‌ی یک‌ساله!
شهید “مهدی نوروزی بهاری” شهیدی نام‌آشناتر است. همان شهیدی که پیش از شهادت، تصاویرش در مقابله با فتنه‌گران سال ۸۸ رسانه‌ای شده بود، و بیش و پیش از تیر داعش به تیغ تهمت و افترای اصحاب فتنه و داعشی‌های وطنی نواخته شده بود. مادر شهید از پدر مرحوم شهید می‌گوید که او هم جانباز بوده است و بعد مادر آرزوی خود را می‌گوید: “آرزویم است که تمام خانواده‌ام راه مهدی را بروند و شهید شوند.” آقا می‌گویند: «آن کسی که در راه خدا دادید ذخیره‌ی شما است پیش خدای متعال؛ خدا او را در بانک ذخیره‌ی الهی برای شما حفظ می‌کند؛ خدا تمام آنها (فرزندانتان) را حفظ کند.»

همسر شهید از آماده به رزم بودن فرزند یک‌ساله‌ی شهید می‌گوید: “محمدهادی لباس رزم پوشیده و آمده که چفیه‌اش را از شما بگیرد و لبیک‌گو باشد” آقا با خنده می‌گویند: «محمد هادی را می‌گویید؟ خدا ان‌شاءالله محمد هادی را برای شما حفظ کند و نگه دارد و ان‌شاءالله از مردان خوب آینده شود!» آقا بعد از چند بوسه بر سر این رزمنده‌ی یک‌ساله به او چفیه می‌دهند. همسر شهید می‌گوید: “تمام این دلتنگی‌ها با این دیدار بر طرف شد” و آقا جواب می‌دهند: «خدا ان‌شاءالله همه‌ی این دلتنگی‌های شما را در دنیا و آخرت برطرف کند. ان‌شاءالله عزیز باشید، شما با این روحیه خیلی برای این کشور ارزش دارید، اگر بفهمند؛ بعضی‌ها این را نمی‌فهمند، اگر بفهمند شما خیلی قیمت و ارزش دارید.» پاسخ آقا به برادر شهید هم که از آقا می‌خواهد تا برای شهادتش دعا کنند، جالب است: «خدا ان‌شاءالله شما را برای این کشور نگه دارد و همه بدانند که کشور ایران در آینده به مردان خوب، مؤمن، کارآمد و مجاهد احتیاج دارد؛ نه اینکه جنگ شود؛ منظور این است که این کشور اگر بخواهد رشد کند، اگر بخواهد پیام انقلاب و امام باقی بماند و مانند کلمه‌ی طیبه رشد کند، به جوان‌های خوب، به مردان خوب و به زنان خوب نیاز دارد؛ ان‌شاءالله خدا شما را برای آن زمان حفظ کند.»

خانواده‌ی شهید “علی یزدانی کنزق” خانواده‌ی شهید بعدی است که آقا نامش را می‌برند و قرآن هدیه‌شان را امضا می‌کنند. پدر شهید با عکس شهیدش که حالا با اشک نمناک شده، به آقا نزدیک می‌شود و بعد از چند بوسه، با زبان آذری گفت‌وشنودی شکل می‌گیرد و پدر به پرسش‌های آقا درباره‌ی کنزق و محل زندگیش پاسخ می‌دهد.

شهید یزدانی هم مثل شهید مالامیری دو دختر خردسال دارد. همسر شهید در حالی که یک دختر در آغوش و دست دختر دیگر در دستش است، به آقا می‌گوید: “من به این فکر بودم که اگر خود شهید الان اینجا بود به شما چه می‌گفت. به نظرم تنها یک جمله می‌گفت آن هم این بود که آقا امر کردید و ما گفتیم بسم‌الله! دو سال پیش هم به من گفت و من گفتم بسم‌الله!” آقا می‌گویند: «اگر این روحیه‌ی شما نبود، مردان‌تان اینجور به دل و سینه‌ی دشمن نمی‌رفتند. این روحیه‌های خوب بود که این مردان را وارد این میدان‌ها کرد. خدا ان‌شاءالله شما را حفظ کند.»

* ازدواج بهشتی
نوبت به آخرین خانواده‌ی شهید می‌رسد؛ شهید “محسن کمالی دهقان". پدر شهید بعد از ابراز احساسات، از انقلابی که تشییع پیکر این شهید در شهرشان به‌پا کرده، تعریف می‌کند و از آقا می‌خواهد تا آخرین شعار شهیدش را که قبل از شهادت سر داده است، ببینند؛ فیلمی از لحظات شهادت شهید محسن است؛ آقا دستور می‌دهند ترتیبی داده شود تا این فیلم را ببینند و به پدر شهید می‌گویند: «این نعمت بزرگی است که خدا به شما فرزندی دهد که رفتنش از دنیا، به قول شما، در شهر خودش انقلابی به وجود بیاورد.» پدر، آرزوی مادر برای ازدواج فرزند شهیدش را واگویه می‌کند و می‌گوید: “شهید هر جا خواستگاری می‌رفت، می‌گفت که احتمال شهادتش وجود دارد، و یکی از شروط ازدواجش بود، برای همین هم ازدواج نکرد.”

آقا دعا می‌کنند: «خدا ان‌شاءالله ازدواج‌های بهشتی را نصیبش کند.» آقا به مادر شهید هم می‌گویند: «شما ما را دعا کنید؛ دل شما پاک است و حالا هم به خاطر شهادت فرزندتان، ان‌شاءالله مهبط انوار الهی است، از این فرصت استفاده کنید هم برای خودتان دعا کنید، هم برای ما، هم برای مردم و هم برای کشور و هم برای دولت دعا کنید.»

کم‌کم ضیافت رو به پایان است و حرف‌های خانواده‌های شهیدان هم، بیشتر در هم شده. هرکسی هر حرفی دارد، بدون لکنت با رهبر می‌گوید؛ به‌ویژه مادران شهیدان؛ همان‌هایی که آقا در دیداری درباره‌ی آنها گفته بودند: «من در دیدارهای بسیار زیادی که با خانواده‌‌ی شهدا داشتم، یک‌بار از یک مادر شهید گلایه نشنیدم.»

…چه بسا پیام این دیدار نقل قول یک برادر از برادر شهیدش باشد: “رفتیم تا انتقام حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را بگیریم و آرزو داریم که امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف از ما راضی باشند.”

منبع: روابط عمومی دفتر مقام معظم رهبری

 


فرم در حال بارگذاری ...

ویژگی انقلاب اسلامی ایران از دیدگاه قرآن

نوشته شده توسطرحیمی 18ام بهمن, 1394

سیاست نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی روی کره‌ زمین منحصر به فرد است.

 در سالروز ورود امام خمینی(ره) به ایران و آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی، حجت‌الاسلام و المسلمین محسن قرائتی در یادداشتی برای باشگاه خبرنگاران جوان به بیان  10ویژگی قرآنی انقلاب اسلامی از دیدگاه قرآن پرداخته‌اند که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

1. رهبر انقلاب ، مرجع تقلید

2. هدف انقلاب، فقط خدا

3. رجوع به آرای مردم

4. تحول در جوانان

5. برائت از دشمنان

6. حمایت از مستضعفین!

7. عبادت در سیاست

8. تشکیل نهادهای انقلابی

9. صدور انقلاب

10. مقدمه انقلاب جهانی امام زمان(علیه‌السلام)

 

ویژگی‌های انقلاب اسلامی!

در دهه فجر و به مناسبت سی و هفت ساله شدن نظام جمهوری اسلامی با نگاهی به قرآن و مروری بر انقلاب و آنچه بودیم و آنچه هستیم، خواستم ویژگی‌های انقلاب اسلامی را به هموطنان عزیز یادآوری کنم.

1. رهبر انقلاب ، مرجع تقلید

چه کسی مرجع تقلید می‌شود؟

باسوادترین، باتقواترین، بی‌هوس‌ترین، خوش‌سابقه‌ترین و غیره اینطور نیست که یک حزبی، یک قبیله‌ای، یک نژادی و یک کودتایی باشد و رهبر از بین آن‌ها انتخاب شود. رهبر مرجعی است که فقیه، عادل و بی‌هوس است.

علما نظرات مختلفی در خصوص ولایت فقیه دارند. من از قرآن برای شما می‌گویم. می‌فرماید:

«إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ ۚ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ … وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّـهِ» (مائده/44) ما تورات را نازل کردیم در حالی که در آن، هدایت و نور بود؛ و پیامبران، … و علما و دانشمندان به این کتاب که به آنها سپرده شده، حکم می‌کردند. یعنی بعد از پیامبران، علما و دانشمندان بر اساس تورات حکومت کردند.

ولایت فقیه یعنی چه؟ یعنی حکومت علما بر اساس کتاب آسمانی. مسأله ولایت فقیه از ویژگی‌های شاخص نظام اسلامی ماست.

...

2. هدف انقلاب، فقط خدا
هدف به کارها ارزش می‌دهد. چاقوکش و جراح هر دو شکم پاره می‌کنند. ولی هدف‌هایشان فرق می‌کند. هدف مردم از انقلاب، اسلام بود نه اقتصاد. حضرت امیر(علیه‌السلام) مهمانی دعوت بود. آمد منزل، چیزی خورد و رفت. فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) گفت: شما که امشب مهمان هستید، گفت: گرسنه هستم. نگرانم به خاطر شام به مهمانی بروم نه برای اجابت دعوت یک مؤمن. البته فقط خدا هم به این معنا نیست که تدبیر و برنامه‌ریزی نداشته باشیم.

3. رجوع به آرای مردم

«وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ» (شوری/38) مشورت با مردم قبل از انقلاب نبود. اما به لطف خدا در این سی و پنج سال تقریباً سی و پنج بار پای صندوق آمدیم. یعنی میانگین سالی یک انتخابات داشته‌ایم.

حضور مردم آن هم از همه‌ی اقشار، نه از یک گروه و حزب! هیچ کس نمی‌تواند بگوید که این انقلاب برای مهندس‌ها، دکترها، کارگرها، کشاورزها، آخوندها، قوای مسلح یا بازاری‌هاست. این انقلاب با حضور همه‌ی مردم و از همه‌ی اقشار شکل گرفت.

تکیه این انقلاب و نظام بر مردم است. مسأله‌ی حزب، شغل، نژاد، لهجه، فامیل، منطقه و هیچ چیزی مطرح نیست. در هشت سال جنگ تحمیلی بدنه‌ی تشکیل دهنده‌ی نیروهای مدافع داوطلب بودند. در انتخابات، راهپیمایی‌ها و حضور در میدان‌های مختلف این مردم همیشه حاضر بودند.

4. تحول در جوانان

جوانی که روحش قفل بود و حتی توپ و دوچرخه‌اش را به برادرش نمی‌داد، برای جان دادن به جبهه‌ها رفت. قرآن می‌فرماید: تحول را خدا ایجاد کرد:

«فَمَن يُرِدِ اللَّـهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ» (انعام/125) آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد؛ روحش را باز می‌کند. قبلاً در یک دوچرخه قفل بود، حالا جانش را هم می‌دهد.

من یک زمانی جبهه بودم، دیدم که شب عملیات رزمنده‌ها، بازی می‌کردند. بیست دقیقه دیگر عملیات است، ممکن است شهید بشود. اما چنین روحیه‌ای دارد؟ خدا یک نظری کرد و سعه‌ی صدر مردم بالا رفت.

5. برائت از دشمنان

قرآن ویژگی یاران پیامبر(ص) را چنین توصیف می‌کند:

«اشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا» (فتح/29) در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می‌بینی. اینکه ما به فلسطین عراق و لبنان و سوریه کمک می‌کنیم برگرفته از «رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» است.

سیاست نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی روی کره‌ی زمین منحصر به فرد است. الان آمریکا در خیلی از کشورها رئیس جمهور و نخست وزیر جابجا می‌کند، اما در تمام ایران یک کدخدا را نمی‌تواند جابجا کند یا یک نماینده را حذف یا سر کار بیاورد. یکی از مشکلاتی که غرب با نظام جمهوری اسلامی دارد همین است. نه جنگ تحمیلی، نه اقتصاد تحریمی، نه تهاجم تبلیغی، آن اثری را که می‌خواستند نداشته است. با تمام ضعف‌ها و کمبودها و دسته‌گل‌هایی که به آب داده‌ایم، باز هم 22بهمن نشان می‌دهد که هنوز مردم دست از این انقلاب برنداشته‌اند. اگر بی‌عیب بودیم چه می‌شد؟!

قبول داریم که در نظام ما ضعف‌ها، عیب‌ها، نقص‌ها و آسیب‌های اجتماعی، گرانی، تورم، بی‌حجابی، اعتیاد، چه و چه و چه وجود دارد ولی من معتقدم: توجیه،‌ حماقت است. اگر کسی عیب‌‌ها را نبیند، احمق است. تضعیف، جنایت است. این همه جوان شهید شد تا انقلاب دست ما افتاده است. حالا بیاییم خون شهدا را تضعیف کنیم؟‌ اما رسالت ما تکمیل است. یعنی بیاییم عیب‌ها را برطرف کنیم.

6. حمایت از مستضعفین!

خداوند در قرآن برای دختر زنده به گور شده مشرک روضه خوانده است، «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» (تکویر/8و9) این دختر چه گناهی کرده که باید کشته شود؟‌ یعنی مظلوم‌یابی ارزش است و کاری به دین و مذهب و ملیت و قومیت ندارد. هر کجا که صدای مظلوم شنیدید، بپاخیزید و الان جمهوری اسلامی چنین می‌کند.

7. عبادت در سیاست
بعضی از افراد ممکن است خیال کنند که نماز شب، صدقه، روزه و سایر عبادات ثواب دارد، ولی راهپیمایی ثواب ندارد. قرآن می‌فرماید:

«لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ» (توبه/120)

هیچ تشنگی و خستگی، و گرسنگی در راه خدا به آنها نمی‌رسد و هیچ گامی که موجب خشم کافران می‌شود برنمی‌دارند، و ضربه‌ای از دشمن نمی‌خورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحی برای آنها نوشته می‌شود. این راهپیمایی بیست و دوم بهمن و روز قدس و ‌هر حرکتی که دشمن عصبانی شود و موجب خشم و غیظ ابرقدرت‌ها و اسراییل گردد، در قرآن به عنوان عمل صالح شمرده شده است.

8. تشکیل نهادهای انقلابی
همین سپاهی که امام به یاری خدا درست کرد و بنی‌صدر می‌گفت: بچه‌های بی‌سواد! الان ببینند که بالاترین قدرت نظامی منطقه هستند. امروز الحمدلله اسراییل از موشک‌های همین سپاه وحشت می‌کند! بسیج مستضعفین، کمیته امداد، جهاد کشاورزی، همین نهضت سوادآموزی که حدود سی سال من رئیسش بودم. پنجاه درصد مردم ایران بی‌سواد بودند. الان نود درصد باسواد هستند.

باید مقایسه کنیم که کجا بودیم والان کجا هستیم. البته با در نظر گرفتن سه نکته: یک: جنگ تحمیلی! دو: اقتصاد تحریمی! سه: تهاجم تبلیغی! به یقین می‌گویم که هیچ کشوری با این اهرم‌های فشار نمی‌توانست امروز به رشد علمی و عملی ما برسد.. روزی که جمهوری اسلامی تشکیل شد، همه دنیا گفتند: جمهوری اسلامی نماند. نه تنها ماند که در بسیاری از رشته‌های علمی در دنیا حرف برای گفتن دارد. یادمان نرود که دکترهای ما هندی و پاکستانی بودند. الان خبر دارید، که از خارج به ایران می‌آیند و عمل جراحی می‌کنند؟‌ در آموزش و پرورش نماز نبود. در جاده‌ها مسجد نبود. هر کس می‌خواست نماز بخواند در رستوران‌ها یک جای تنگ کثیفی نماز می‌خواند. الان حدود هفتصد مسجد در جاده‌ها وجود دارد. سال تحویل چند نفر مشهد می‌رفتند؟ الان میلیونی می‌روند.

9. صدور انقلاب
بن‌مایه‌ی بیداری در کشورهای اسلامی، انقلاب ایران بود. الان شیعه نماد مقاومت و ایستادگی است. سید حسن نصرالله و رزمندگان حزب الله به شیعه آبرو دادند. سید حسن نصرالله می‌گفت: من خدمت امام آمدم و گفتم: ما جمعیتمان کم است، اسلحه نداریم، عِدّه و عَدّه نداریم. اسراییل تا دندان مجهز است. من مقلد شما هستم، بفرمایید چه کنیم؟

فرمود: به وظیفه‌تان عمل کنید.

گفتم: وظیفه ما چیست؟

فرمود: وظیفه‌ی شما مقاومت است. حالا این مقاومت، استخوانی شده که در گلوی اسراییل گیر کرده است. نیجریه چه مشکلی با آن روحانی عزیز شیخ زکزاکی داشت؟ سعودی چه مشکلی با آن شهید بزگوار شیخ باقر النمر داشت؟

10. مقدمه انقلاب جهانی امام زمان(علیه‌السلام)
عده‌ای به دنبال امام غایب بودند، نه امام قائم! خیلی‌ها بعد از انقلاب رفوزه شدند. کسانی که دم از امام زمان و قیام جهانی او می‌زدند، با انقلاب جبهه‌شان عوض شد. الان هم خیلی‌هاحاضرند برای امام زمان(علیه‌السلام) چراغانی کنند، دعای ندبه بخوانند، اما اگر به آنها بگویند: این امام زمان(علیه‌السلام) سهم امام می‌خواهد، خمس می‌خواهد! می‌گویند: من خمس و زکات نمی‌دهم، ولی قربان امام زمان(علیه‌السلام) میروم. خیلی باید مراقب باشیم.
امام رضا(ع) در بین مردم نیشابور فرمود: «کَلِمَةُ إلاَ اِله اِلاَّ اللّهُ حِصْنِیِ فَمَنْ قَالَ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ‌ دَخَلَ فِی حِصْنِی وَمَنْ دَخَلَ فِی حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذَابِی!» و بعد از کمی مکث فرمود: «بِشَرْطِهَا وَشُروُطِهَا وَاَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» کلمۀ لااله الا الله، قلعۀ محکم من است و هر که در آن داخل شود، از عذاب من در امان است. ورود به این قلعه شرایطی دارد که یکی از شرایط اساسی آن من هستم،‌ یعنی اقرار به ولایت امام زنده. همانطور که وضو شرط نماز است و نماز بی‌وضو باطل است، تا «لاَ اِله اِلاَّ اللّهُ» و توحید هست باید از یک امام زنده پیروی کرد.
ما از اول انقلاب گفتیم: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی! باید روی پای خودمان بایستیم. الان هم همین را می‌گوییم.
در دنیا هم مطرح هستیم. می‌گویند: ‌مثل ایران! الگو شدن ایران خواری در چشم دشمنان است. بحرین از ما الهام می‌گیرد. عراق از ما الهام می‌گیرد. یمن از ما الهام می‌گیرد. افغانستان از ما الهام می‌گیرد. هر جا حرکتی می‌شود از ما الهام می‌گیرد.
خدایا اشکال‌های ما را برطرف و روز به روز انقلاب ما را قوی‌تر، همراه با بصیرت، مصونیت، وحدت، پیشرفت، و باعث عزت اسلام و مسلمین قرار بده.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان؛

نظر از: دختری از قبیله آفتاب [عضو] 

سلام عالی بود بروزم منتظر حضور گرمتون هستم

1394/11/18 @ 17:46
نظر از:  

سلام علیکم دوست عزیز
کم پیدایی ؟

مطلب بسیار زیبایی بود
التماس دعا

1394/11/15 @ 23:22


فرم در حال بارگذاری ...

خشوع مومن

نوشته شده توسطرحیمی 14ام بهمن, 1394

کسی که در هر امتحانی بر جای خودش می ماند، در آن امتحان آخری که لحظه مرگ پیش می آید، آنجا هم می ماند. به سلامت از لحظه مرگ می گذرد. که این خیلی مهم است…

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

 اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ.[ آیه 1 و 2 سوره مومنون] یکی از نشانه های مومن این است که او در نماز خاشع است. مومن که می گوییم یعنی مومنی که نصاب ایمان را دارد. نصاب ایمان را دارد یعنی ایمانش مقبول است. مشکلی در ایمانش نیست. جایی از ایمانش عیب ندارد. کمبود ندارد. خدای متعال او را مومن می داند. کسی که اینچنین مومنی هست… ببینید به عنوان اولین نشانه فرمودند که این کسان به فلاح و رستگاری می رسند. دیگران به فلاح و رستگاری نمی رسند؟

چرا ممکن است دیگران هم برسند اما اینها حتما می رسند. کسی که نصاب لازم از ایمان را دارد، نصاب لازم از ایمان را دارد و ایمانش مشکلی ندارد و جایی از ایمانش کم نیست. اگر جایی از ایمانش کم باشد، ناگزیر در آن بخش، منافق است. این حرف مشکلی است ها. وقتی ایمان کافی نیست، آدم کمبود دارد. ظاهر من هم مومن است. اما یک جاهایی کمبود دارم. واقعا آدم می ترسد آن لفظ را بگوید. خب. الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. نشانه آنها این است که در نماز خاشع اند.

خب تکلیف ما زود روشن می شود دیگر. در نماز خاشع نیستیم. پس ما آن مومنی که خدای متعال او را به عنوان ایمان می پذیرد و نصاب ایمان را دارد، نیستیم. دودوتا چهارتا دیگر. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. من ندارم. خشوع در صلاة را ندارم. پس آن مومنی که اینجا فرمودند نیستم.

نشانه دوم، [در آیه بعد می فرماید:] وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. ما می خواهیم بگوییم بین این سه بخش یک پیوند جدی هست. مومنان کسانی هستند که از لغو اعراض می کنند. در زندگی شان لغو نیست. حرف لغو نمی زنند. من گاهی می بینم بعضی از دوستان بین دوتا نماز، مدتی یا همه اش را دارند با پهلو دستی حرف می زنند. خب. اگر آدم از لغو اعراض داشته باشد، نمازش هم درست می شود. نماز درست مال آدمی است که از لغو اعراض دارد.

...

و نمی کند. لغو را معنا نکردند. لغو یعنی کار بی معنا. کار بی نتیجه. من یک کاری می کنم که نه نتیجه دنیایی برایم دارد و نه نتیجه اخروی. شما صبح به دنبال کسب می روی. کسب لازم است. برای اینکه دستت جلوی مردم دراز نباشد. مثلا برای اینکه زندگی خانواده خودت را اداره کنی. به دنبال کار می روی. خب این می تواند کاملا پسندیده باشد. پس کار لغو نیست. خب. اگر در زندگی من هرچه هست اینطوری است و لغو نیست و من می توانم برایش بگویم چرا و جوابش را می توانم بدهم. این کار را چرا کردی؟ به این دلیل. دلیلش هم پسندیده باشد. مهم است که دلیلش پسندیده باشد. آدم همیشه هرکاری می کند یک دلیلی دارد. اما دلیل باید پسندیده باشد. اگر دلیل پسندیده باشد، کار لغو نیست. اگر دلیل پسنیده است، معقول است. مثل همین مثالی که عرض کردم. کسی که به دنبال کسب می رود برای اینکه زندگی خودش را اداره کند، برای اینکه دستش جلوی مردم دراز نباشد و برای اینکه زن و بچه اش گرسنه نمانند، این کارش معقول است. کار معقول را می شود جواب داد. روز قیامت از شما بپرسند چرا، می توانی بگویی به این دلیل. و این دلیل آنجا پسندیده است. اگر درس می خوانی، می توانی بگویی. نه اینکه همه وقت هایی که آدم درس می خواند می تواند بگوید. اما درس خواندن کاری است که می تواند معقول باشد. من اگر فکر درستی در درس خواندن به کار ببرم و هدف درستی داشته باشم، کار پسندیده خواهد بود و می شود جواب داد. خیلی مهم است. من کاری که می کنم را می توانم جواب بدهم یا نه. من نگاه می کنم. حالا ببینید من چقدر از نگاه هایم را نمی توانم جواب بدهم. چرا به این طرف نگاه کردی؟ به چه دلیل؟ آدم چند تا از نگاه ها را می تواند جواب بدهد؟ چند درصدش را؟ ببینید من دارم قرآن می خوانم . به صفحه قرآن نگاه می کنم. خب این را می توانم جواب بدهم. خدایا من این صفحه را نگاه می کردم برای اینکه… یا مثلا فرض کنید درس و بحث ها. وقتی داریم درس می خوانیم، البته اگر نیت مان درست باشد؛ خب همه اش عبادت می شود. کاری که می توان جواب داد. کاری که می توان جواب داد لغو نیست. لغو کاری است که نمی توان معنا کرد. معنای درست و معقول برایش گفت. نمی توان برایش هدف معقول گفت. مثالش را عرض کردم. بسیاری از نگاه های ما لغو است. بسیاری از حرف های ما لغو است. تا لغو به زندگی آمد نشان می دهد که ایمان من مشکل دارد. وقتی ایمان من مشکل دارد، پس نمازم… اصلا نماز من نشان می دهد که ایمان من مشکل دارد. پس در زندگی ام لغو وجود دارد. به طور جدی لغو وجود دارد. چون به طور جدی وجود دارد من نمی توانم درست نماز بخوانم. اگر همه کارهای من درست بود و می توانستم جواب شان را بدهم، نمازم درست بود. به صورت دو دوتا چهارتا ها. این ها نشانه هایی است که قرآن فرموده و قرآن شوخی هم ندارد. شعر فلان شاعر نیست که ممکن است نتواند جواب بدهد که چرا آن شعر را گفته. من فقط می خواهم روی این کلمه وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ بایستم. من به خشوع در صلاة می رسم و نمازم به درد بخور می شود. حداقل به درد بخوری نماز آنجاست. حداقل ها. اینکه شما هرکاری در نماز می کنی، بفهمی داری چکار می کنی. من رکوع می روم. با توجه به رکوع، به رکوع می روم. بعد هم ذکر می گویم. با توجه به ذکر رکوع، ذکرمی گویم. بعد هم بلند می شوم، با توجه بلند می شوم. در سراسر نماز حواسم پرت نیست. اگر سراسر نماز حواس آدم پرت نباشد و بفهمد چکار می کند و چه می گوید این حداقل حداقل نماز درست است. تا برسد به خشوع که مال حداکثرهاست. من مکرر اینجا عرض کردم. من نماز که می خوانم نباید صدای پهلویی را بشنوم. نفهمم پشت سری یا جلویی من چکار کرد. درحالی که من هم می فهمم پهلو دستی ام چکار کرد هم می فهمم جلویی ام چکار کرد. مثلاها. هم همه چیز. اگر من نمی فهمم اطرافیانم چکار کردند، من فقط درنمازم. خب این می شود نماز درست. کاملا قبول. این کاملا قبول است. خب هرچه درجه اش بیشتر باشد و این خشوعی که اینجا فرمودند خشوع هم داشته باشد، [بیشتر می شود]. در احوالات ائمه دارد دیگر. وضو می گرفت و می لرزید. آقا چرا می لرزی؟ نمی دانی من کجا می خواهم بروم. اینجور. خب این شد نماز با خشوع. وضوی با خشوع. ما وضویمان را همینطوری می گیریم و نمازمان را هم همینطوری می خوانیم. تازه ماها خیلی آدم های خوبی هستیم که نمازمان را به جماعت می خوانیم. اگر نمازمان را به جماعت بخوانیم که یک سبحان ربی العظیم و یک صلوات هم داریم. اگرنه که به سرعت رد می شویم و می رویم. یک صورت دیگر برای نماز داریم. قرآن فرموده آنها همیشه در نمازشان هستند. همیشه در نمازند. اگر آدم کار لغو نمی کند، یعنی همیشه در نماز است. هرکاری می کند با نیت درست می کند. با نیت درست هم شما هرکاری کردی، مثل نماز است که عبادت حساب می شود. کار است، عبادت حساب می شود. درس است، عبادت حساب می شود. هرکاری می کنی، چون کار درست بوده و با نیت درست عمل کردی، کار عبادت است. عرض کردیم یکی را جواب داد. آقا ما آدم را نداریم که بیست و چهار ساعت نماز بخواند که. نداریم. یک آقایی را یکی دوبار در مشهد زیارت کردم. آدم نسبتا… حالا یا خودش گفت یا آن دوست واسطه مان گفت. احتمالا در ماه رمضان بود. چون روزه بود. بیست بار نماز رسول خدا را خوانده بود. نماز رسول خدا از نماز جعفر طیار که یک کمی مشکل است، سخت تر است. دو رکعت است. در همه حرکاتش پانزده بار سوره انا انزلناه فی لیلة القدر را دارد. حمد می خوانی، پانزده تا انا انزلناه می خوانی. رکوع می روی، پانزده تا انا انزلناه می خوانی. می ایستی، پانزده تا انا انزلناه می خوانی. سجده …. مثلا. چند بار خوانده بود؟ بیست بار. بعد هم یک طورهایی شده بود. نه خوابیده بود. نه خورده بود و بیست و چهار ساعت نماز خوانده بود. البته آن علاوه هم داشت ها. من بیست تا نماز رسول خدا بخوانم هم هیچ طوریم نمی شود. چون حواسم درنمازم پرت است. آن یک ذره بیشتر بود، بنابراین ثمر آن را دیده بود. یک نفر، یک بار. حالا نمی دانم تمام بیست و چهار ساعتش نماز بوده؟ قاعدتا بیست و چهار ساعت نبوده. چیزهای دیگر هم بوده. پس اینکه دائما در نمازند یعنی چه؟ یعنی همه چیزش می تواند مثل نماز شود. دارد غذا می خورد. اگر آدم غذا را با نیت درست بخورد، [عبادت است] من غذا را می خورم چون خوشمزه است. چون گرسنه ام. نمی شود جواب داد من گرسنه بودم و غذا هم خوردم. مکرر هم عرض کردم. این کاری است که هر بچه گربه ای می کند. بچه گربه گرسنه است و یک چیزی گیر می آورد و می خورد. چون گرسنه است. من هم گرسنه بودم و غذا خوردم. حالا ما گاهی روی عادت غذا می خوریم. یعنی این ساعت، ساعت و وقت غذای ما بوده. حالا مثلا صبحانه هم دو لقمه بیشتر خوردیم. مثلا می گویم ها. الان گرسنه ام یا احساس گرسنگی نمی کنم. غذا خوردم. عادت است. می شود اینطور جواب داد؟ نه. من عادت داشتم ساعت یک غذا بخورم. نمی شود جواب داد. به چه دلیل غذا خوردی؟ دلیل معقول. ببینید اینها همه چیزهایی است که آدم به وسیله آنها خودش را در ترازو می گذارد. ما خودمان را در ترازو بگذاریم، همان جای هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ، آدم از ترازو حذف می شود. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. بقیه چیزها دیگر چیزهایی است که می شود. وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ. خب ما هم ممکن است زکات بدهیم. مثلا خمس مان را درست حساب کنیم. مرحوم جد ما یک میراب می آورد. زیر این اتاق آب انبار بود. قدیم ها آب انبار داشتند دیگر. از انبار آب، آب آشامیدنی را تهیه می کردند. یک آب درون حوض داشتند و یک آبِ آب انبار. ایشان سر سال که می شد میراب می آورد و چوب می زد و مقدار آب این آب انبار را مشخص می کرد. قیمت این آب چقدر است؟ خمس این را هم حساب می کرد. خب این چیزی نیست. ماها هم ممکن است بعضی هایمان خمس هم بدهیم و اگر یک وقتی زکات هم [به ما واجب بود] البته ماها چیزی نداریم که زکات داشته باشد. حالا فرض کنید که مثلا یک جایی گندم هم داریم و برای ما گندم می کارند و حالا مثلا زکات آن را هم می دهیم. این می شود. این چیزی نیست. باز بعدش هم کسانی هستند که پاکدامن اند. [در آیه 8 و 9 می فرماید] وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ. اینها چیزهایی است که امکان اجرایش برای ما هست. نمازش را مواظبت می کند. نمازش را حفظ می کند. نمازش را از دست نمی دهد. در امر نمازش دقت می کند. این می شود. اما آنهایی که آن بالا بود نمی شد. حالا عرض کردیم که صفت دومی که برای مومن هست، این است که دائم در نماز است. تا ایمان شما درست باشد، می توانی به نماز دائم برسی. اگر ایمان آن حد لازم خودش را داشته باشد. ببینید حد لازم آن است که وقتی آدم از پل مرگ عبور می کند، می تواند به سلامت عبور کند. پل مرگ بخشی از زندگانی ماست که خیلی مهم است. فقط هم یک بار تجربه می شود. وقتی من عبورکردم، دیگر عبور کردم. اگر خراب شد، خراب شد. اگر درست شد، درست شد. اگر ایمان آدم درست باشد، بخشی از آن نازک نباشد، بخشی از آن کمبود نداشته باشد، آدم به راحتی از این پل عبور می کند. به سلامت عبور می کند. شیطان نمی تواند. شیطان چند جا در من دستگیره دارد. من پول را خیلی دوست دارم. دستگیره شیطان است. خدایی نکرده گاهی شهوت مرا به گناه می کشاند. این یک دستگیره شیطان است. گاهی وقتی خشم می گیرم، هیچ نمی فهمم. این دستگیره شیطان است. ممکن است یکی از این دستگیره ها هنگام مرگ من به دست او بیفتد. رها نمی کند مگر اینکه مرا از ایمان بیرون ببرد. الا اینکه خدا رحم کند. آنهایی که دائم در نمازند [اینطور نمی شود.] که عرض کردیم این هم به این برمی گردد که ایمان آدم درست باشد. حالا برگردیم به یک حرفی که مکرر و مکرر عرض کردیم. اگر ایمان من درست باشد، گناه نمی کنم. به هیچ وجه گناه نمی کنم. ایمان درست. از آن لحظه به بعد به من مومن می گویند. ایمانت قبول است. نصاب را دارد. نسبت به پول نمی لغزم. به … نمی لغزم. همینطور بگویید. به هرچیز دیگری نمی لغزم. ایمان مرا نگاه می دارد. سختم هم نیست. ببینید صد هزار تومان به من بدهند، ممکن است نلغزم. یک میلیون تومان بدهند، ممکن است نلغزم. وقتی ده میلیون تومان می شود، یک ذره تردید می شود. عددها که بزرگ می شود، آدم… اگر مومن است، نمی لغزد. بین صد میلیون و صد میلیارد با صد تومان فرقی نمی کند. هیچ حادثه ای او را نمی لغزاند. آن حادثه شهوی هرچه می خواهد باشد. او را نمی لغزاند. بدنش هم نمی لرزد. راحت عبور می کند. خب این نشانی است که ایمانش درست است. ایمانش درست است. نه اینکه سلمان است ها. ایمانش درست است. حد مقبول خودش را دارد. هیچ حادثه ای او را نمی لغزاند. حالا درجات بالای ایمان. میثم بر دار بود. برایتان گفته ام دار آن زمان مثل صلیب بود. دو تیر روی هم. دستش را بریده بودند. یک پایش را هم بریده بودند. به اینجا آویزان کردند که انقدر خون برود تا بمیرد. دخترش خیلی به حال پدر نگران بود. در جمعیتی که دورش جمع شده بودند، سوال کرد بابا چطوری؟ گفت چیزی نیست. مثل اینکه مثلا من در یک دالان تنگی از میان جمعیت عبور کردم. سختی ای که بر من می گذرد این مقدار است. آن ایمان. خب خیلی است. یک دست آدم قطع شود. بعد هم آنجا از فضایل و فرمایشات امیرالمومنین برای مردم نقل کرد. ماموران آمدند زبانش را هم بریدند. باز فرق کرد؟ نه. درجه اش بالا می رود. حتی این حوادث هم پیش پای این سبک است. برای کسی که نصاب ایمان را دارد، ممکن است حوادث سخت هم باشد اما نمی لغزد. یک کم بالاتر می رود، دیگر حوادث برایش حوادثی نیست. مکرر هزار بار شنیده اید که روز عاشورا هرچه بر امام حسین سخت تر می شد، صورتش برافروخته تر می شد. نشانه … آنجا هیچ حادثه ای در دل ایشان اتفاق نمی افتد. ببینید هیچ حادثه ای در دلی که پر از ایمان است و ایمان کامل است، اتفاق نمی افتد. در دلی که پر از ایمان است، هیچ حادثه ای اتفاق نمی افتد. امنیت آمده. با ایمان، امنیت می آید. هیچ ناامنی او را نمی ترساند و نمی لرزاند. حالا اینها مال بالاها. حداقل ها چطور؟ یک حداقل مقبول داریم. یک حداقل نامقبول که مال ماهاست. حداقل مقبول این است که اینها او را نمی لغزاند. نمی لغزاند. نه اینکه برش سخت نمی شود. ضربت شمشیر برایش سخت می شود. اما باعث نمی شود که از میدان دربرود. می ماند. حالا هر امتحان دیگری. هر امتحان دیگری. امتحان سخت. فرقی نمی کند. این بر جای خودش می ماند. کسی که در هر امتحانی بر جای خودش می ماند، در آن امتحان آخری که لحظه مرگ پیش می آید، آنجا هم می ماند. به سلامت از لحظه مرگ می گذرد. که این خیلی مهم است. حالا مرگ برای ما شوخی است. خب. خیلی روی مساله فکر نمی کنیم و غصه نمی خوریم. دیگرعرض من تمام شد.

خب. بسیاری از دوستانمان در همین فاصله ها برای زیارت رفتند. کسان دیگری هم در روزهای آینده به زیارت خواهند رفت. ما همه شان را به خدای متعال می سپاریم. یکی از دوستان گفت که امسال فلان. من عرض کردم آن خدایی که پارسال را حفظ کرده، آن خدا هنوز به قدرت هست. قدرتش هیچ فرقی نکرده. حضرت ابوالفضل علیه السلام که زائران قبر برادر بزرگوار خودش را حفظ می کرده است، هنوز به همان توان و قدرت باقی است. اندکی از قدرتش کاسته نشده است. بیشتر شده که کمتر نشده. چون آنها دائما دارند زیاد می شوند. هرنمازی که شما می خوانید، ولو نمازهای ما که قیمت ندارد، اما برای هرنمازی، برای آنها نماز می نویسند. چون اگر او به کربلا نرفته بود، هیچ نمازخوانی نبود. بنابراین هرکس نماز می خواند، برای او هم می نویسند. برای آن غلام سیاه، جون، غلام ابوذر هم می نویسند. چون اگر اینها نبودند، اگر اینها نبودند، امروز هیچ نمازخوانی وجود نداشت. هیچ وقت نماز نبود. یزید و آل یزید همه چیز را جمع کرده بود. ببینید آن اولی ها دشمن دین نبودند. می خواستند سوار شوند. از این دین سواری بگیرند. وگرنه چه دشمنی دارد؟ با چیزی که می شود سواری بگیرد. اینها، یعنی معاویه به بعد، با این دین دشمن بودند. می خواستند ریشه را بکنند. فرق این دسته و آن دسته این است. آن دسته می خواستند سواری بگیرند. سواری هم گرفتند و مردم هم سواری شان دادند. اینها دیگر هیچ چیز نمی فهمیدند. ببینید عبارتی از یزید نقل است. حاج آقای اهری هم خواندند. یکی اش این است. لیت اشیاخی ببدر شهدوا. ای کاش پدران ما، بزرگان ما… بزرگان خاندان شان در بدر کشته شده بودند. خودشان به میدان آمده بودند. خودشان هم امیرالمومنین و حمزه و اینها را به میدان خواسته بودند. خودشان خواسته بودند. اگرنه آن کسانی که اولین بار آمدند ممکن بود به دست آنها کشته شوند و آنها زنده بمانند. نه. گفتند یک کسی بیاید که هم شان ما باشد. وقتی امیرالمومنین علیه السلام و حمزه و عبیده پسر عمه پیغمبر به میدان آمدند گفتند خب اینها هم شان ما هستد. اینها از قبیله بنی هاشم هستند و بنی هاشم با ما هم شان اند. حالا می جنگیم. خودشان خواستند. [کار برای] امیرالمومنین هم بیشتر از یک ضربت نبود. من سابقا دیده بودم و مکرر می گفتم که امیرالمومنین همه جا یک ضربت زد و دوم نداشت. وقتی مقابل یک نفر بود، یک ضربت می زد و همان کار را تمام می کرد. می گفتم فقط عمربن عبدود را دو ضربت زد. حالا تازگی یک بررسی کردم و دیدم نه آنجا هم فقط یک ضربت زدند. او یک ضربت به سپر امیرالمومنین زد که سپر دو نیم شد و به فرق امیرالمومنین هم رسید. اما امیرالمومنین از آن جست. اینجا یک ضربت زد و تمام شد. دو نداشت. امیرالمومنین دو ضربت نداشت. چه عرض می کردم؟ حالا آنجا هم با یک ضربت تمام شد. بعد نقل است که به کمک حمزه رفت. گفت عمو یک کمی سرت را پایین بیاور. ایشان سرش را پایین آورد و از بالا، سر آن طرف مقابل رفت. او بابابزرگ یزید بود. لذا اینجا می گفت که ای کاش مشایخ و بزرگان و روسای قوم ما، روسای قبیله بنی امیه امروز بودند و می دیدند من چطور انتقام شان را گرفتم. شما سه چهار نفر از ما کشتید. ما هجده نفر از شما کشتیم. یکی این را گفت. یک چیز دیگر هم در تتمه این شعر دارد که حالا یادم نیست که نام پیامبر را می برد و یک چیزی می گوید. یک چیز دیگر هست که آن مشهور است. لعبت هاشم. بنی هاشم با ملک بازی کردند. دینی نبود. وحی در کار نبود. قرآن خبری نبود. اینجور. اینجور ضد دین بودند. لامذهبی شان اینجور بود. قبل و بعدشان و فضاحت هایی که بعدها در بنی امیه اتفاق افتاده اصلا گفتنی نیست. چه عرض می کردیم؟ در میان زیارت های امام حسین، زیارت پانزدهم شعبان افضل زیارات است. افضل زیارت امام حسین، زیارت پانزدهم شعبان است. بعد از آن در درجه بعد بزرگان گفته اند زیارت عرفه است. بفرمایید بعدش شب جمعه است. دیگر این را نمی دانم. شاید صد یا دویست تا روایت در زیارت امام حسین در شب جمعه هست. زیارت اربعین فقط سه تا روایت داریم. اما مردم ماهیت این زیارت را عوض کرده اند. انقدر اخلاص [هست]. حالا ان شاء الله آن بچه هایی که بعد خواهند رفت، ان شاء الله خواهند دید. ما هم ان شاء الله شاید خدا بخواهد و ببینیم. امسال نه ها. امسال که ظاهرا مقدور نیست. مگر به یک معجزه. ان شاء الله. آن اخلاص هایی که مردم به خرج دادند، آن اخلاص ها یک چیزی برای این زیارت به بار آورده است که شاید از حیطه فهم ما بیرون است. می خواستیم این را عرض کنیم. همه آنها را به خدای متعال می سپاریم. ان شاء الله دست عنایت امام حسین بر سر همه شان باشد و به سلامت بروند و به سلامت کامل و با قبولی برگردند. همه شان ها. همه آن بیست سی میلیون جمعیت. ما یک بار پانزده شعبان آنجا بودیم. از ماشین که پیاده شدیم، یک مرتبه مثل این بود که در جهنم هستیم. انقدر گرم بود. حالا مرحمت خدا و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که ما قبلا به زیارت ایشان مشرف شده بودیم، یک ماشین دولتی که مال دولت امروزی عراق بود و متعلق به آستان مقدس بود، آنجا حاضر بود و ما بلافاصله رفتیم داخل ماشین و خدا ما را نجات داد. اما دیدم یک خانم های عرب با چادرهای ضخیم، یک بار سنگین هم روی سرشان پیاده می رفتند. آنجا که ما را پیاده کردند احتمالا ده کیلومتر مانده بود. نمی دانم از کجا آمده بود. در این آفتاب پنجاه درجه با این لباس مشکی. در درون این مثلا شصت درجه گرما می شود. همینطور. حالا هزار هزار اخلاص دیگر هست. دوستان مان که الان اینجا حاضر هستند گفتند ما از یک راهی می رفتیم که خلوت بود. این بنده خدایی که ما را مهمان کرد، احتمالا یک گوسفند [برایشان آماده کرد.] سراسر سال را پول جمع کرده بود و یک گوسفند را تربیت کرده بود که برای اربعین بکشد. فقط یک گوسفند. هیچ چیز در آن خانه نبود. فرش که هیچ. نمی دانم کف اتاقش حصیر بود یا نبود. در این حد از فقر. هرچه خواستیم بدهیم گفت نه. این برای پول نیست. ما از تو نمی پذیریم. به هیچ وجه. یک وقت دیگر بیایی کمک کنی، ممکن است. اما الان نه. این صاف مال امام حسین است. حالا هزار هزار جور اخلاص هست. امیدواریم که نظر مرحمت و عنایت حضرت حسین علیه السلام و خدای متعال، حضرت ابوالفضل علیه السلام، به همه زائران شان باشد. همه شان در پناه عنایات حضرت حسین و حضرت ابوالفضل به سلامت کامل و قبولی کامل بروند و بیایند. ما هم دل مان یک ذره که می خواسته برویم. حالا اگر یک ذره دل تان می خواسته بروید، به اندازه یک ذره شریک هستید. اگر بیشتر باشد، بیشتر. اگر خیلی دلش می خواسته، خیلی شریک می شود. نرفته، شریک است.

منبع: جلسه سخنرانی  حجت الاسلام و المسلمين محمد علي جاودان

نظر از: دختری از قبیله آفتاب [عضو] 

سلام عالی بود به منم سر بزنید بعد از مدت ها بروزم

1394/11/15 @ 22:08
نظر از: دختری از قبیله آفتاب [عضو] 

سلام عالی بود به منم سر بزنید بعد از مدت ها بروزم

1394/11/15 @ 22:07
نظر از:  

وبلاگ تون عالیه به وبلاگم سر بزنید

1394/11/14 @ 15:50
نظر از:  

سلام ممنون از وبلاگ آموزنده تون به وبلاگ ما هم سر بزنید باتشکر

1394/11/14 @ 15:48


فرم در حال بارگذاری ...

جلوگیری رهبر انقلاب از ابطال انتخابات مجلس

نوشته شده توسطرحیمی 14ام بهمن, 1394

«یک‌وقتی -شاید این را من قبلاً هم گفته‌ام- در مورد انتخابات تهران در یک دوره‌ای، خیلی جنجال شد؛ سروصدا شد و اصرار شد بر اینکه این انتخابات ابطال بشود.

بنده گفتم باید تحقیق کنید؛

در تهران دو سه میلیون از مردم آمده‌اند در انتخابات شرکت کرده‌اند، ما رأی اینها را بکلّی باطل کنیم؟

این چه حرفی است!

باید تحقیق کنیم ببینیم چه‌جوری است. تحقیق کردیم، معلوم شد که نه این‌جور نیست. تحقیق مفصّل کردیم؛ بنده در آن سالها صریحاً نوشتم به شورای نگهبان که نخیر، انتخابات نباید دست بخورد. یعنی انتخابات حقّ مردم است، مال مردم است و ما نمیتوانیم انتخابات را متّهم کنیم به اینکه مثلاً فرض کنید که این‌جور است یا آن‌جور است؛ نه، انتخابات انتخابات سالمی است، در همه‌ی دوره‌ها سالم بوده،»

بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور، ۱۳۹۴/۱۰/۱۴


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم