قرارگرفتن تحت ولایت الهی بزرگ‎ترین نعمت است.

نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394

آیت‌الله محمد محمدی ری شهری در جلسه تفسیر خود با طرح این پرسش که از نظر قرآن نعمت یافتگان چه کسانی هستند؟ به تشریح مفهوم شهید از نگاه قرآن پرداخت.

آیت‌الله محمد محمدی ری شهری، تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم علیه السلام در جلسه تفسیر قرآن که با حضور نمازگزارن و زائران حرم برگزار شد، گفت: در تبیین و تفسیر جمله نورانی «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ»، (حمد/۷) و اینکه در همه نمازهایمان از خدا تقاضا می‌کنیم و می‌خواهیم که ما را در زندگی در راهی حرکت بدهد که نعمت یافتگان از آن راه رفته‌اند.

نعمت یافتگان چه کسانی هستند، در پاسخ آن : در آیه « وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا»، (نساء/۶۹) چهار محور برای نعمت یافتگان در قرآن ذکر شده است؛ پیغمبران، صدیقین، شهدا و صالحان.

آیت‌الله ری شهری با بیان اینکه موضوع این جلسه، راه شهداست، عنوان کرد: اولین سؤال این است که شهادت و شهید به چه معناست. در کشور ما به برکت انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی بازار شهادت رواج داشت و این سفره پهن بود. شهدا جمع کلمه شهید است و شهید نیز از ریشه شهود گرفته شده است؛ شهود هم به معنی حضور همراه با مشاهده است. اگر کسی در صحنه‌ای حاضر بود و چیزی را مشاهده می‌کرد آن را شهید می‌گویند گاهی با چشم سر است و گاهی با چشم دل و چشم عقل.

شاهد از نظر قرآن حق امتناع از شهادت ندارد
وی ضمن اشاره به اینکه در قرآن کریم سه نوع شهید مطرح شده است، گفت:

دسته اول کسانی هستند که در صحنه حادثه ای حضور دارند و از نزدیک آن را مشاهده می کنند. در آیه ۲۸۲ سوره بقره، یک جمله اش این است: «وَلاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ»، ﴿بقره/۲۸۲﴾ وقتی از شهدا برای ادای شهادت دعوت کردند امتناع نکنند. اگر در یک صحنه ای حضور داشتید و از شما شهادت می خواهند، قرآن می فرماید اگر از شما سؤال کردند دروغ نگو، امتناع هم نکن. این یک نوع شهادت است.

این مفسر قرآن با اشاره به دسته دوم، گفت: قسم دوم کسانی هستند که با دیده بصیرت حقیقتی را می بینند. ممکن است شما با چشم سر چیزی را نبینید ولی با چشم دل و چشم عقل خود بتوانید آن را ببینید؛ مثل حس کردن خدا. خداوند سبحان چیزی نیست که با چشم سر دیده شود. در آیه ۱۸ سوره آل عمران « شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمًَا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» خدا شهادت می دهد که او یکتاست و خدایی جز او نیست، ملائکه هم شهادت می دهند و نوبت به انسان و اهل علم می رسد که آن ها هم شهادت می دهند. در هر نماز دو بار می گوییم «اشهد ان لا اله الله»،شهادت می دهیم که خدا یکی است، با چشم سر ندیدیم که خدا یکی است، اما دیده دل دیده است. به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردند: هل رأیت ربک، آیا خدایت را دیده ای، فرمود: افا عبد ما لا اری؛ من خدایی را که نبینم عبادت نمی‎کنم بعد حضرت فرمود: و لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان، و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان؛ چشم سر نمی تواند ببیند اما چشم عقل می تواند ببیند. چشم دل آنهایی که یگانگی خدا را می بینند و می دانند که دستگاه عظیم آفرینش را خالقی آفریده است.

...

>

درک حقایق اهل قرب؛ لازمه لذت بردن از نماز

وی با بیان اینکه دل و عقل، خدا را می بینند، اظهار کرد: در دعای عرفه آمده است: واسلک‌ بی‌ مسلک‌ اهل‌ الجذب‌؛ خدایا من را با آن حقایقی که مقربان می دانند آشنا کن. در مناجات خمس عشر منسوب به امام زین العابدین علیه السلام می خوانیم:

وَ مَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِکَ الهی؛

خدایا چقدر طعم محبت، نزدیکی و قرب تو لذت دارد.

چقدر نماز لذت دارد. ما از نماز لذت نمی بریم ولی پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: نور چشم من نماز است، همانطور که انسانی که گرسنه است غذا چقدر برایش لذیذ است، کسی که تشنه است آب چقدر برایش لذت دارد، من همانطور از نماز لذت می برم. بزرگان اینطور هستند آن ها حقایق اهل قرب را درک می کنند از نماز لذت می برند و از خدا می خواهند که آن ها را هم به این راه هدایت کند. خدایا کاری کن من از نماز لذت ببرم از «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»، ﴿حمد/۵﴾ لذت ببرم.

آیت الله ری شهری با بیان خاطره ای از دوران طلبگی خود، گفت: این صحبت را من با واسطه ای شنیده ام، پیرمردی در مدرسه رضوی بود که می گفت یک دفعه حالی به من دست داد که یک هفته هر چیزی که از خدا می خواستم مستجاب می‎شد. یک روز در نماز این به ذهنم آمد که چطور می شود بعضی ها که در روایات داریم، دو سه ساعت و یا یک شب تا صبح در سرما در حالت رکوع و سجود قرار می گیرند، در ذکر اویس قرنی این را گفته اند اخیراً هم در حالات مرحوم نخودکی آمده است که در پشت بام حرم امام رضا علیه السلام عبادت های اینچنینی داشت. می گفت دروغ است اینها افسانه است. همین شبهه که به ذهنم آمد خدا خواست همان موقع آن را حل کند، به رکوع رفتم گفتم «سبحان ربی العظیم و بحمده»، دیدم عجب شیرین است، چقدر لذت دارد دوباره گفتم دیدم لذتش بیشتر شد، سه باره گفتم دیدم شیرین تر شد. هر چه این ذکر را تکرار می کردم لذت من بیشتر می شد و خدا به من نشان داد که آن هایی که نماز طولانی دارند از این ذکر لذت می برند. ای کسی که ذکر و یادش شیرین است، باید حجاب ها برداشته شود، انسان با حقایق اهل قرب آشنا شود تا آن لذت ها را درک کند. این هم یک نوع شاهد است که لذت ذکر را شهود می‎کند، وحدت خدا را شهود می‎کند. انسان کمی بالاتر برود ملائکه را نیز شهود می‎کند، بعضی‎ها هستند ملائکه را می‎دیدند مثل سید بن طاووس. بزرگانی هستند که فرشته را می‎بینند، این هم یک جور مشاهده است.

شهادت گفتار و رفتار در عمل

آیت الله ری شهری در رابطه با دسته سوم شهدا در قرآن گفت: نوع سوم شهید در قرآن به کسانی گفته می‎شود که با گفتار و رفتارشان یک حقیقتی را تصدیق می‎کنند که آیه کریمه ۶۹ از سوره نساء که به تناسب بحث از آن پیش آمد اشاره به همین است، « وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا» کسی که اطاعت خدا و رسول کند، با اینهاست، رفقایش در بهشت کسانی هستند که خدا به آنها نعمت داده است. در نماز از خدا می‎خواهیم اینها رفیق ما شوند و در قیامت با آنها محشور شویم.

وی افزود: همانطور که علامه طباطبایی فرموده است، کلمه شهید در قرآن به طور خاص در کشته شده در راه خدا استعمال نشده، شهید در این معنای شاهد استعمال شده یعنی کسانی که گواه هستند. به کسی که در راه خدا هم کشته شده قرآن شهید می گوید؛ لیکن نه اینکه چون کشته شده به او شهید می گویند. به این دلیل که گواه است به او شهید می گویند.
شهدا با خونشان ایمانشان را امضا کردند

این مفسر قرآن با بیان اینکه دو دسته از مردم از نظر قرآن شهید و الگوی شهادت هستند، گفت:

دسته اول کسانی که در راه خدا شهید شده و جان داده اند در قرآن به آنها شهید گفته شده، کسانی که در راه خدا شهید شده اند چون با رفتار و عملشان تصدیق کرده اند که دین خدا حق است و با خونشان ایمانشان را امضا کردند. از آن جهت به کسی که در جبهه کشته شد شهید گفته می شود که با خونش امضا کرده که خدا یکی است و اسلام حق است، جمهوری اسلامی و ولایت فقیه حق است.

خاطره ای از شهید آیت الله دستغیب

آیت الله ری شهری به ذکر خاطره ای یکی از دوستان شهید آیت الله دستغیب از ایشان پرداخت و گفت: شهید دستغیب نماینده امام خمینی(ره) بود، دوست ایشان نقل می کند که من کمی از اوضاع ناراحت بودم، از برخوردهایی که با من شده و مسائلی که پیش آمده بود و خلاصه یک مقداری از اوضاع کشور ناراحت بودم. می گفت خدمت امام رسیدم و خواستم حرفم را بزنم اما رویم نشد ولی خیلی حالم گرفته بود. تصمیم گرفتم نزد آیت الله دستغیب بروم بلکه مقداری حالم بهتر شود. آن موقع اوج ترورهای منافقین بود که صغیر و کبیر را ترور می‎کردند، با اینکه نیاز به محافظ هم بود اما بدون محافظ به شیراز رفتم و نیمه شب رسیدم. صبح اول وقت بدون اینکه از آیت الله دستغیب وقت گرفته باشم به در خانه شان رفتم. وقتی وارد شدم مسئول دفترشان گفت شما فلانی هستید گفتم بله از کجا شناختید، گفت آقا بعد از نماز صبحش به من گفت امروز برای کسی اول صبح وقت نگذار فلانی می خواهد بیاید با من کار دارد. خب این برای من چیز عجیبی بود. رفتیم و وارد شدیم و یک مقدار دلمان باز شد که یک کسی هست از باطن قضایا هم خبر دارد. رفتم خدمت ایشان نشستم بدون اینکه حرف بزنم. قبل از اینکه مشکل خاص خودم را بگویم که از اوضاع ناراحت هستم، گفت آقای فلان به نظر شما عالی ترین نعمتی که در این دنیا خدا نصیب بعضی از انسان ها می کند که رنگ بهشتی هم دارد و بالاتر از آن نیست چیست؟ گفتم حضرت عالی بفرمایید فرمودند بالاترین نعمت برای انسان های عادی که خود مظهر ولایت الهی نیستند این است که خداوند متعال زندگی عادی دنیوی آن ها را با شکل دادن حکومت ولایی در زمانشان تحت ولایت خودش قرار دهد این بالاترین نعمت الهی است که انسان تحت ولایت الهی باشد، در نظام اسلامی باشد که خواب، خوراک، تلاش و عبادتش تحت ولایت خدا باشد. این نعمت ولایت همیشه نیست در خیلی زمان های کوتاهی اتفاق افتاده است که ولایت الهی بر یک جامعه و کشوری حاکم باشد، این نعمت خداست و این بالاترین همه نعمت هاست که رنگ بهشت هم دارد.

وی ادامه داد: آیت الله دستغیب گفت امروز با ولایت امام خمینی(ره) و تشکیل حکومت، سایه ولایت الهی بر همه زندگی ما گسترده شده و خداوند این نعمت را به کل جامعه ما عنایت فرموده است، این بالاترین نعمت است. به اینجا که رسید یک مرتبه دیدم اشک می ریزند، بعد گفت: من مثل روشنی این روز و آفتاب، ولایت این امام بزرگوار را ولایت ائمه معصومین علیه السلام و ولایت معصومین علیه السلام را ولایت خدا می دانم، بعد ادامه داد که ما که نماینده امام هستیم در مرکز این نعمت قرار داریم و از هیچ چیزی نباید گله کنیم، ممکن است دیگران گله کنند اما من و شما نباید از چیزی گله کنیم، از ناراحتی روحی که داری استغفار کن. من هنوز هیچی به او نگفته بودم گفت:

در برابر این نعمت اصلی و بزرگی که خداوند نصیب ما کرده این گرفتاری ها چیزی نیست شما نباید گله کنید فرمایششان تمام شد و ما مطلبمان را گرفتیم، آن موقع زمان جنگ بود، بعد از این ملاقات، یک عده از بسیجی ها آمدند که زخمی شده بودند و بعد از معالجه از بیمارستان ترخیص شده بودند و آمده بودند با آیت‎الله دستغیب ملاقات کنند. ایشان خطاب به آن بسیجی‎ها گفت: جای زخم های بدن شما هم نور قیامت است و هم شافع دیگران در روز جزا و شما هم شافع دیگران خواهید بود در روز جزا. باز ایشان در حالی که اشک می‌ریخت به بسیجی ها گفت: چون خدا نعمت این زخم ها را نصیبتان کرده به شکرانه این نعمت در شب جمعه این هفته برای من دعا کنید که اگر مرا توفیق رفتن به جبهه و آنگونه شهادت ها نداده است لااقل مرا با چند زخم در بدنم که در راه او به وجود آمده باشد بپذیرد. دو هفته بعد از این ماجرا، ایشان توسط منافقین شهید شد و پیکرشان چند تکه شد؛ دسته اول شهدایی که قرآن می گوید این ها هستند.

وی با بیان اینکه شهدا با خون خود حقانیت حکومت و ولایت فقیه را امضا کرده اند، گفت: شهید دستغیب هم در گفتار و هم در عمل صدق خود را نشان داد. گفت خدایا من را با چند تا زخم ببر. همه شهدایی که در جبهه جان دادند وصیتنامه های قابل تأملی دارند، همانطور که امام فرمودند وصیتنامه ها را بخوانید چراکه بسیار آموزنده هستند.

آیت‎الله ری شهری عنوان کرد: دسته دوم مؤمنان راستین هستند؛

«وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا» ﴿نساء/۶۹﴾، هر کس مطیع خدا و پیامبر(ص) باشد و واقعاً راست بگوید « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» ﴿حمد/۵﴾ را، این هم جزو همین شهداست. « صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» ﴿حمد/۷﴾ که در نماز می‎گوییم یعنی خدایا من را در راهی ببر و الگوی من کسانی باشند که راست می‎گویند و نه تنها حرفشان راست است بلکه عملشان نیز حرفشان را تصدیق می کند. در عمل هم کج نمی روند نه اینکه چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند.

این مفسر قرآن به دو روایت در این رابطه اشاره و اظهار کرد: در مجمع البیان جلد ۹ ص ۳۵۹ از امام صادق علیه السلام در رابطه با شکل دوم شهادت نقل شده که فرموده است: ان المؤمن شهید؛ مؤمن شهید است ولو اینکه به معرکه جنگ نرفته باشد ولو توفیق جبهه هم پیدا نکرده باشد، نزد خدا شهید است، سپس این آیه را قرائت کرد،

« وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ» ﴿حدید/۱۹﴾،

هر کس به خدا و پیامبران ایمان آورد هم صدیق است و هم شهید، یعنی گواه است و شهادت می‎دهد. با عملش، کارش و کسبش شهادت می‎دهد. اگر کاسب است راستگوست، اگر اداری است مشکل برای مردم درست نمی کند، مشکل مردم را حل می‎کند زیرمیزی و رومیزی نمی‎گیرد گره گشاست. با عمل نشان می‎دهد که اسلام حق است، جمهوری اسلامی حق است، با عملش کاری نمی کند که جمهوری اسلامی تضعیف شود.

وی در پایان گفت: روایت دیگر از امام حسین علیه السلام است که خودش سرور و سید شهیدان است، می‎فرماید: والمیت من شیعتنا صدیق شهید؛ هر کس پیروی ما باشد، نه زبانی بلکه در عمل، هم صدیق است هم شهید است. یعنی آیه « أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاء» (حدید/۱۹)، شاملش می شود. شهدا دایره شان به اندازه همه مؤمنین راستین است به اندازه همه کسانی است که راست می گویند و با عمل خودشان اسلام را تصدیق می کنند.

منبع :خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا)


فرم در حال بارگذاری ...

بزرگداشت یاد شهدا، ادامه‌ی شهادت است.

نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394


گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره‌ی بزرگداشت یاد شهیدان، به مناسبت بازگشت و تشییع پیکر ۲۷۰ شهید دفاع مقدس

* گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست

شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفت‌آوری است. ما چون به مشاهده شهدا عادت کرده‌ایم و گذشتها و ایثارها و عظمتها و وصایا و راهی که آنها را به شهادت رساند، زیاد دیده‌ایم، عظمت این حقیقت نورانی و بهشتی برایمان مخفی میماند؛ مثل عظمت خورشید و آفتاب که از شدّت ظهور، برای کسانی که دائم در آفتابند، مخفی میماند.

در دوران گذشته، وقتی که یک نمونه از این نمونه‌های شهدای امروز ما، از تاریخ صدر اسلام انتخاب و معرفی میشد و شرح حال او بیان میگردید، تغییر واضح و شگفت‌آوری در دلها و جانها و حتی در همها و نیّتها به وجود میآورد. هر یک از این ستارگان درخشان، میتواند عالمی را روشن کند. بنابراین، حقیقت شهادت حقیقت عظیمی است.

اگر این حقیقت، به وسیله کسانی که امروز در قبال شهیدان مسؤولیت دارند، زنده بماند، حفظ و تقدیس گردد و بزرگ نگاه داشته شود، همیشه تاریخ آینده ما، از این ایثار بزرگی که آنان کردند، بهره خواهد برد. همچنان که تاریخ بشریّت، هنوز از خون به ناحق ریخته سرور شهیدان تاریخ، حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین علیه الصّلاة والسّلام بهره می‌برد؛ چون کسانی که وارث آن خون بودند، مدبّرانه‌ترین و شیواترین روشها را برای زنده نگهداشتن این خون به کار بردند.

گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم.

بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدا ۱۳۷۶/۰۲/۱۷

...

* نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره‌های گرامی را بگیرد
یاد شهیدان نباید در جامعه‌ی ما از ذهنیتها خارج شود. شهیدان را باید زنده نگه داشت. یاد شهیدان را باید گرامی بدارید و زنده نگه دارید؛ در همه‌ی استانهای کشور این معنا وجود دارد. بیست و سه هزار شهید استان خراسان بزرگ - شامل سه استان کنونی - یکی از برجسته‌ترین و بزرگترین رقمهای افتخارآفرین است. نگذارید غبارهای فراموشی - که عمداً گاهی این غبارها را میخواهند بر روی این خاطره‌های گرامی بپاشند و قرار بدهند - روی این خاطره‌های گرامی را بگیرد؛ زنده نگه دارید. مسئولان هم بایستی این کار را بکنند؛ مسئولان بنیاد شهید هم موظفند؛ مسئولان دستگاههای دیگر دولتی و عمومی هم وظیفه دارند. خود خانواده‌ها هم در محیطهائی که شعاع نفوذ و سلطه‌ی آنهاست، این کار را انجام بدهند. از نام شهید و از افتخار به شهید هرگز غفلت نکنید. تبلیغات عنادآمیز دشمنان سعی کرده‌اند که ارزشهای شهید را بتدریج کم کنند و در مواردی به ضد ارزش تبدیل کنند! این در کشور ما اتفاق افتاد؛ این سعی انجام گرفت؛ البته خنثی شد. اما عده‌ای این قدر وقاحت ورزیدند که نام شهدا و اصل شهادت را زیر سئوال ببرند.

شما ببینید توطئه‌های دشمن تا کجا از لحاظ فرهنگی و سیاسی نفوذ میکند و چقدر من و شما باید هشیار باشیم که جلو این توطئه‌ها را بگیریم. معیار اسلامی، «شهید» را از زمره‌ی مردم معمولی بیرون میبَرد و در کنار اولیا و صدیقین قرار میدهد؛ آن یک نگاه والائی است که به عقل ما هم درست نمیگنجد. حتّی با نگاه‌های مادی معمولی، شهید آن کسی است که جان خود را برای نجات شرف و استقلال ملتش فدا کرده. هیچ وجدان و شرفی، هیچ دل بیدار و غیر بیماری میتواند این را انکار کند؟ در کشور ما، در ایران اسلامىِ ما در یک برهه‌ای از زمان سعی کردند این را انکار کنند. فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار کنند. آنها کسانی بودند که نه در راه تهاجم به یک کشور بیگانه و به یک همسایه، در راه مقابله‌ی با تهاجم یک دشمن، در راه حفظ میهن، حفظ استقلال، حفظ شرف ملی ایستادگی کردند.

… یاد شهدا، افتخارات شهدا، عزت شهدا را همه باید نصب‌العین خودشان قرار بدهند؛ نگذارید فراموش بشود. شما غفلت کنید، نیروهای انقلاب غفلت کنند، نیروهای مؤمن غفلت کنند، نفوذیهای دشمن از آن طرف وارد میشوند و چیزی هم طلبگار میشوند. «فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحّة علی الخیر اولئک لم یؤمنوا فاحبط اللَّه اعمالهم»؛ وقتی که روز خطر است، در لانه‌ها خزیدند و نفسشان در نیامد. وقتی خطر برطرف شد؛ مردان خطرپذیر در مقابل خطر سینه سپر کردند و خطر را برطرف کردند، اینها از لانه‌هاشان بیرون می‌آیند؛ زبانهای دراز، زبانهای تیز، طلبگار هم میشوند! مگذارید دشمنان انقلاب، دشمنان امام، دشمنان خط جهاد، دشمنان خط ایمان باللَّه، طلبگار بشوند.

بیانات‌ در دیدار خانواده‌های شهدا و ایثارگران خراسان ۱۳۸۶/۰۲/۲

* روزبه‌روز باید نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه ما رواج پیدا کند
جلسات بزرگداشت، ادامه‌ی حرکت جهادی و ادامه‌ی شهادت است. اگر نام شهیدان ما تکرار نمیشد، تجلیل نمیشدند و احترام به آنها و خانواده‌های آنها در جامعه‌ی ما به‌صورت یک فرهنگ درنمی‌آمد - که خوشبختانه به‌صورت فرهنگ درآمده - امروز بسیاری از این یادهای ارزشمند و گرانبها فراموش شده بود؛ این ارزشگذاری عظیمی که با حرکت شهادت در یک جامعه به‌وجود می‌آید، به فراموشی سپرده شده بود. نباید بگذارید این اتّفاق بعد از این هم بیفتد؛ روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. و اگر این شد، آن‌وقت مسئله‌ی شهادت که به معنای مجاهدت تمام‌عیار در راه خدا است، در جامعه ماندگار خواهد شد. و اگر این شد، برای این جامعه دیگر شکست وجود نخواهد داشت و شکست معنا نخواهد داشت؛ پیش خواهد رفت. عیناً مثل ماجرای حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام)؛ امروز ۱۳۰۰ سال یا بیشتر از شهادت حضرت اباعبدالله (علیه‌السّلام) میگذرد و روزبه‌روز این داستان برجسته‌تر و زنده‌تر شده. این داستان در بطن خود دارای یک مضامینی است که این مضامین برای حیات اسلامی جامعه ضروری است. اگر این مضامین گسترش پیدا نمیکرد، از اسلام و از قرآن و از حقایق معارف اسلامی هم امروز خبری نبود. اینجا هم همین‌جور است؛ نگذارید نام شهدا و یاد شهدا فراموش بشود یا در جامعه‌ی ما کهنه بشود؛ و البتّه با ابتکارات؛ این جلسات بزرگداشتی که آقایان به‌وجود می‌آورید - که خیلی باارزش است - صرفاً یک جلسه‌ی ترحیم باشکوه نیست؛ این جلسات، دارای مضامین ویژه‌ی خودش است؛ بایستی شهادت را معنا کند، شهید را معرّفی کند، فرهنگ شهادت را در جامعه ماندگار کند.

… من عقیده‌ی راسخ دارم بر اینکه یکی از نیازهای اساسی کشور، زنده نگه داشتن نام شهدا است؛ این یک نیازی است که ما - چه آدمهای مقدّس‌مآب و متدینی باشیم؛ چه آدمهایی باشیم که خیلی هم مقدّس‌مآب نیستیم، امّا به سرنوشت این کشور و به سرنوشت این مردم علاقه‌مندیم - هرجور که فکر بکنید، بزرگداشت شهدا برای آینده‌ی این کشور، حیاتی و ضروری است. فرهنگ شهادت یعنی فرهنگ تلاش کردن با سرمایه‌گذاری از خود برای اهداف بلندمدّت مشترک بین همه‌ی مردم؛ که البتّه در مورد ما آن اهداف، مخصوص ملّت ایران هم نیست، برای دنیای اسلام بلکه برای جهان بشریت است.

بیانات در دیدار اعضای ستادهای «کنگره شهدای امور تربیتی»، «کنگره شهدای دانشجو»، و «کنگره شهدای هنرمند «۱۳۹۳/۱۱/۲۷

* هدفتان نفوذ معارف شهادت در دل مخاطبین باشد
بسیار کار خوب و شایسته‌اى است این کارى که شما براى بزرگداشت شهیدان استانتان انجام دادید(۲) و ان‌شاءالله انجام خواهید داد. مسئله‌ى جنگ تحمیلى و عوارض آن - که از جمله، همین فداکارى‌ها و ایثارها و شهادتها است - یک مسئله‌ى عادى نیست؛ یک مسئله‌ى متعارف و معمولى نیست؛ یک مسئله‌ى فوق‌العاده است. اگر درست نگاه کنیم، مجموعه‌ى حوادثى که در این سالها اتّفاق افتاد و این فداکارى‌هایى که جوانهاى ما کردند، میتواند یک ذخیره‌ى ماندگارى باشد براى همیشه‌ى انقلاب. نباید بگذاریم که این ذخیره بلااستفاده بماند؛ راهش هم همین است که یاد شهیدان زنده باقى بماند.

… هم ضبط خاطرات اینها و تجلیل از یاد اینها و نام اینها، ترویج تصاویر اینها یا کلماتى که از اینها نقل میشود، کارهاى بسیار خوبى است. این فهرستى که شمردید در مورد اقداماتى که انجام گرفته، خیلى خوب است منتها هدفتان این باشد که معارف مربوط به شهادت و همان معناى ایثار و ایمان در مخاطبین امروز شما به معناى عمیق کلمه نافذ باشد.

… نگاه کنید ببینید که چه چیزى است که میتواند دل این جوان را درگیر کند با مسئله‌ى ایمان، با مسئله‌ى ایثار، پایبندى او را عمیق‌تر و وابستگى او را به این فکر مستحکم‌تر کند، این را مطالعه کنید؛ این چیزى نیست که به‌آسانى انسان بتواند به آن دست پیدا کند. هم مخاطب را باید شناخت که امروز مخاطبین ما ده‌ها میلیون هستند که بسیارى جوانند؛ اعم از آنهایى که در دانشگاهند یا در دبیرستانند یا در فضاهاى دیگرى زندگى میکنند؛ اینها همه مخاطبان ما هستند، هم مخاطب را باید شناخت، ظرفیّتهاى او را باید دانست؛ هم چگونگى حرف‌زدن با مخاطب را باید یاد گرفت. این خیلى مهم است؛ ببینید چه چیزى را باید بگویید. شماها نیّتهایتان خیلى خوب است، در این تردیدى نیست؛ هم نیّتتان خوب است، هم تلاش و توانتان خوب است منتها بعضى از کارها هست که احتیاج دارد به اینکه انسان با متخصّصین کار، با کسانى که در این زمینه‌ها تجربه دارند مشورت بکند؛ این را از یاد نبرید و ببینید چه‌جور میتوانید؛ حالا فعلاً شما در محیط استان فکر کنید؛ ایشان فرمودند استان کوچکى است، خیلى هم کوچک نیست؛ یعنى از لحاظ گستردگى، استان کوچکى نیست؛ حالا ممکن است کم‌جمعیّت باشد - خیلى پرجمعیّت نیست - امّا استان کوچکى نیست. مناطق این استان از لحاظ فرهنگ با هم متفاوتند؛ یعنى فرض کنید سمنان و شاهرود یک‌جور نیستند؛ شماها که اهل استانید، بهتر از من میدانید، من هم با استان شما آشنا هستم. شما ببینید با این مخاطبى که اهل این استان است و با تنوّع فرهنگى‌اى که در استان وجود دارد، چه‌جور میتوانید حرف بزنید و آن حرفى که باید بزنید چیست تا آن حرف تأثیر بگذارد؛ آن‌وقت این کنگره‌ى شما اگر این نتایج را بتواند به دست بیاورد، واقعاً یک کار برجسته خواهد شد؛ یعنى کار بزرگى خواهد شد. از آقایان علما استفاده کنید، از کسانى که تجربه‌ى مسائل ارتباطى دارند استفاده کنید و از بین این مسائلى که وجود دارد گزینش کنید. از هنر حدّاکثر استفاده را باید کرد؛ اشاره کردید به سرود؛ این خیلى مهم است. اگر بتوانید یک سرود زیباى اثرگذار خوش‌مضمون درست کنید، جورى که بچّه‌ها وقتى در کوچه راه میروند، از خانه به مدرسه میروند، زیر لبشان آن را زمزمه کنند، یک کار بسیار بزرگى کرده‌اید؛ یعنى استفاده‌ى از هنر به شکل صحیح؛ این کار شما را آسان میکند، تسهیل میکند. به‌هرحال باید تلاش کرد، باید کار کرد.

بیانات در دیدار اعضاى ستاد کنگره‌ى بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان ۱۳۹۴/۰۲/۱۴

* خورشید فروزان شهادت، همه حجابهای تحریف و فریب را خواهد شکافت

شهیدان ما نیز مانند بانوی بزرگوار اسلام در راه حقِ درخشانی به شهادت رسیدند، که برای کتمان و اخفاء آن، از همه‌ی ابزارها و وسائل زمان، استفاده می‌شد.

سنت لایتغیر الهی نگذاشت، که زهرای مرضیه، در پشت حجاب غلیظ اوهام پنهان بماند، و آن ستاره درخشان خونین، در گذشت زمان به خورشیدی تابان بدل شد. و امروز نام او و یاد مظلومیت او، از همه‌ی حصارهای کتمان، عبور کرده است، و به اعتماد دلها و جانها رسیده است. و این درخشندگی و فزایندگی، ادامه خواهد داشت: انا اعطیناک الکوثر … نام و یاد شهیدان عزیز ما نیز، همانند سیده‌ی عالمیان، با گذشت زمان نورانی‌تر و نافذتر خواهد شد.

امروز، دستهای مجرم، که از آغاز انقلاب و بخصوص در دوران دفاع مقدس همه سعی‌شان این بود، که حقانیت درخشان و مظلومانه‌ی یاوران خمینی عزیز را، کتمان کنند در کار آنند که خاطره‌های دوران جنگ را، به دست تندبادهای تبلیغات مغرضانه بسپرند، و آنها را در وادی فراموشی رها کنند، ولی بی‌شک موفق نخواهند شد. همت و غیرت و ایمان صادقانه‌ی خیل عظیم مؤمنان انقلاب و اسلام بخصوص جوانان غیور و صالح که بدنه‌ی عظیم ملت ایران را تشکیل می‌دهند، یکبار دیگر در تاریخ تجربه‌ی احیاء نام و یاد آن حق مظلوم را، تکرار خواهند کرد. و به توفیق الهی خورشید فروزان شهادت، همه‌ی حجابهای تحریف و فریب را، خواهد شکافت.

پیام به مناسبت بزرگداشت روز شهیدان هفته دفاع مقدس ۱۳۷۷/۰۷/۰۲

منبع :پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR


فرم در حال بارگذاری ...

زراندوزى ، در قرآن و حديث

نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394

در لغت ، زراندوزى به اين معانى آمده است :

مال بر مال نهادن و آن را گرد آوردن ، و پنهان كردن مال ، بويژه طلا و نقره . البتّه واژه معادل آن در عربى (كنز) ، به «وسيله حفظ مال» نيز اطلاق مى شود .

حرام شمردن زراندوزى ، از بارزترين و سرنوشت سازترين احكام اسلام شمرده مى شود . موضوع زراندوزى را بايد از ديدگاه تاريخى ، تربيتى ، تفسيرى ، فقهى و نيز اقتصادى بررسى كرد . البتّه ترديد نيست كه پرداختن به بررسى همه جانبه در اين باره ، نيازمند اثرى جداگانه است . در اين فرصت مختصر ، بحث را بر مدار معناى زراندوزى در قرآن و حديث ، متمركز مى كنيم و در مقدّمه اين سخن ، به مفهوم لغوى و پيشينه تاريخى آن ، اشاره مى نماييم .

زراندوزى ، در لغت

در لغت ، زراندوزى به اين معانى آمده است : مال بر مال نهادن و آن را گرد آوردن ، و پنهان كردن مال ، بويژه طلا و نقره . البتّه واژه معادل آن در عربى (كنز) ، به «وسيله حفظ مال» نيز اطلاق مى شود .

پيشينه تاريخى

از لحاظ تاريخى ، زراندوزى به روزگار تحوّل در عرصه فعّاليت هاى اقتصادى باز مى گردد ؛ از اين قرار كه توليد خانوارى از مرز نيازهاى سالانه خانواده گذشت و بدين ترتيب ، اقتصاد از حالت بَدَوى معيشتى به شكل مبادله اى در آمد . همراه با چنين تحوّل و تكاملى در عرصه اقتصاد ، پديده زراندوزى چهره نمود . با ظهور عنصر مبادله ، هر خانواده توانست كالاهاى بيش از نياز خود را توليد و با ديگران تبادل نمايد و گاه پس از اين مبادله ، در مجموع توليد خانواده و درآمد آن ، با كسر هزينه مصرف ، افزايشى ديده مى شد .

براى پس انداز اين مقدار اضافه توليد بر مصرف در خانواده ، تنها دو راه متصوّر بود : يك راه ، آن بود كه اين اضافه به شكل ثروت در توليد جديد به كار گرفته مى شد . در اين حال ، افزايش دائم ثروت صاحبان افزوده اقتصادى ، به اختلاف طبقاتى منجر مى شد ؛ امّا در عين حال ، به فعّاليت هاى اقتصادى دامن مى زد و به طور عام ، شكوفايى توليد را در پى داشت .

امّا راه دوم ، آن بود كه افزوده ها به كالايى با حجم كمتر ، ليكن با ارزش بيشتر ، تبديل گردند تا نگاهدارى و ذخيره سازى آنها ميسّر باشد . مالى كه بدين سان ، ذخيره گشت و از مدار حركت اقتصادى و دسترس و استفاده مردم خارج شد ، زراندوخته نام گرفت . بدين ترتيب ، اين عنوان بر مال متراكمى اطلاق شد كه در چرخه توليد ، نقشى نداشته باشد و به بروز اختلاف طبقاتى در جامعه منجر گردد .

...

زراندوزى ، از اين جهت كه موجب تراكم و ذخيره سازى اموال مى شود ، همانند احتكار است ؛ امّا از لحاظ مفهومى با آن تفاوت دارد . مراد از ذخيره سازى در احتكار ، فروش آن پس از گران شدن كالاست و از اين رو ، خودِ كالا براى محتكر ، بسيار اهمّيت دارد ؛ امّا در زراندوزى ، هدف از تراكم ثروت ، صرفا افزايش مالى است و لذا خودِ كالا خصوصيتى ندارد و توجّه عمده به عنصر ماليّت متمركز مى شود . به همين دليل ، طلا و نقره در اين زمينه داراى جايگاهى خاص هستند ؛ چرا كه مى توان هر زمان آنها را مبادله كرد ، و نيز داراى حجم كم هستند . در نتيجه ، اين دو ، عمده ترين مواد زراندوزى در گذشته به شمار مى رفته اند .

مشاهدات تاريخى نشان مى دهد كه زراندوزان در زمان هاى پيشين ، براى حفظ زراندوخته هاى خود ، آنها را در زمين ، پنهان مى كرده اند . آنچه اكنون بر ما آشكار مى شود ، تنها بخشى از آن زراندوخته هاست . شايد به همين جهت بوده كه برخى گمان كرده اند كه زراندوخته بايد به شكل مدفون باشد ؛ امّا با بررسى آنچه بدان اشاره شد ، در مى يابيم كه چنين خصوصيتى لازم نيست .

زراندوزى ، در قرآن

در قرآن كريم آمده است :

«وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ … . [۱]

و آنان كه زر و سيم را مى اندوزند . . .» .

در اين آيه ، مالِ اندوخته شده به طور مطلق در نظر است و زر و سيم از لحاظ غلبه ذكر شده است ، همچون اين آيه :

«وَرَبَـلـءِبُكُمُ الَّـتِى فِى حُجُورِكُم . [۲]

و دخترانِ زنانتان كه در كنار شما پرورش يافته اند» .

در اين جا نيز مراد ، تنها دخترانى نيستند كه در خانه شوهر دوم پرورش يافته اند ؛ بلكه اين دستور ، دختران پرورش نيافته در خانه وى را نيز شامل مى شود و اين قيد ، به لحاظ آن است كه غالبا آن دختران ، در خانه پدر خوانده خود ، پرورش مى يابند .

علّت ذكر زر و سيم در آيه ، آن است كه غالبا از اين دو براى مال اندوزى استفاده مى شده است . مشاهدات تاريخى نيز اين را تأييد مى كنند .

جمله «وَلَا يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ ؛ و آن را در راه خدا انفاق نمى كنند» در ادامه همان آيه ، و نيز جمله «هَـذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَِنفُسِكُمْ ؛ اين ، همان است كه براى خود مى اندوختيد» ، و همچنين حكمت نهفته در تحريم زراندوزى ، همگى نشان مى دهند كه مراد از «كنز» در قرآن ، هر مالِ اندوخته شده اى است . بر اين اساس ، بيشتر مفسّران [۳] بر آن اند كه ذكر طلا و نقره در آيه ياد شده ، از باب غلبه است .

زراندوزى ، در حديث

با بررسى روايات ذكر شده در اين كتاب ، مى توان احاديث مربوط به تفسير زراندوزى را در سه دسته جاى داد:

دسته اوّل . احاديث دال بر اين كه كنز ، يعنى مطلق مال اندوزى و حتّى شامل اندوختن يك قيراط نيز مى شود .

دسته دوم . احاديثى كه به روشنى دلالت مى كنند كه زراندوخته ، شامل مالى است كه زكات آن پرداخت نشده باشد و آنچه زكاتش داده شده باشد ، كنز به شمار نمى آيد .

دسته سوم . رواياتى كه مقدار معيّنى از مال را كه ماوراى آن ، زراندوزى محسوب مى شود ، نشان داده اند . اين روايات شامل سه دسته هستند:

الف . احاديث تعيين كننده مقدارهاى مختلف مانند شصت شتر يا دو هزار درهم يا دوازده هزار درهم .

ب . حديثى كه به موجب آن ، مال افزون بر چهار هزار درهم ، كنز است ، خواه زكات آن ادا شده و خواه نشده باشد .

ج . احاديثى كه بنا بر آنها ، مقدارهاى گوناگونى براى مالى كه انسان مى تواند ذخيره كند ، نهاده شده است . [۴]

براى تبيين اين روايات ، بايد نكاتى را ذكر كنيم:

۱ . بيشتر اين روايات ، از نظر سند ، ضعيف اند و از اين رو ، نمى توان بدون تأييد مفاد آنها با قرائن قطعى ، بدانها استناد كرد .

۲ . هر گاه اين روايات را در كنار احاديث ترسيم كننده حدود انفاق واجب و مستحب در اسلام قرار دهيم ، مى توانيم معناى زراندوزى را كه در آيه مورد بحث آمده ، در يابيم و اين ، خود ، در پرهيز از اين پديده خطرناك اقتصادى ـ اجتماعى نقشى بسزا دارد .

براى توضيح اين ديدگاه بايد توجّه كرد كه قرآن كريم ، انفاق در راه خدا را مانع تراكم ثروت و مفاسد ناشى از آن مى داند . نيز بايد عنايت داشت كه بنا به ادلّه قطعى ، انفاق داراى دو قِسم واجب و مستحب است . با نظر به اين قرينه كه در آيه ياد شده ، سر باز زنندگان از انفاق به عذاب بيم داده شده اند ، مى توان گفت كه مراد ، انفاق واجب است .

از همين جا مى توان دريافت كه هر گاه مردم ، حقوق مالى خود را ادا كنند ، مشكلات اقتصادى جامعه حل مى شود و پيامدهاى خطرناكى همچون تراكم ثروت ، از ميان مى روند و زمينه بروز اختلافات طبقاتى فاحش برچيده مى شود و بدين سان ، همه مردم از سطح طبيعى زندگانى مرفّه و كريمانه برخوردار مى گردند . برخى از احاديثِ رسيده در اين باب ، به شمارى از اين دستاوردها اشاره دارند .

۳ . در پرتو دو نكته گذشته ، مى توان احاديث مربوط به زراندوزى را بدين شكل تفسير كرد:

الف ـ احاديثى كه مال ذخيره شده را به طور مطلق ، زراندوخته مى شمارند ، در حقيقت ، ناظر به حقوق مالى واجب هستند . بدين ترتيب ، سر باز زدن از اداى اين حقوق ، حتّى به اندازه يك قيراط ، زراندوزى محسوب مى شود و فردى كه اين حقوق را ادا نكند ، مشمول آيه ياد شده مى گردد .

ب ـ احاديثى كه زراندوزى را درباره اموالى كه زكاتشان پرداخت نگردد ، صادق مى دانند ، ناظر به حقوق مالى واجب هستند ؛ زيرا هر گاه اين حقوق ادا گردند ، مشكلات اقتصادى جامعه حل خواهد شد . بنا بر اين ، ذخيره سازى ثروت براى كسى كه حقوق مالى واجب را ادا كند ، جايز است ؛ البتّه مادام كه به بنيان جامعه زيان نرساند و به اختلافات ژرف طبقاتى نينجامد . و اين ، غير از معنايى است كه كعب الأحبار در پاسخ به عثمان در نظر داشت ، آن گاه كه عثمان پرسيد: «نظر تو چيست درباره كسى كه زكات واجب مالش را پرداخته است ؟ آيا باز هم وظيفه اى بر عهده او است؟» و او پاسخ داد: نه! حتّى اگر خشتى از طلا و خشتى از نقره داشته باشد ، چيزى بر او واجب نيست . [۵]

شك نيست كه اسلام ، چنين ثروت اندوزى فاحش و مال انباشتگىِ عظيمى را جايز نمى داند ، بويژه اگر از بيت المال ، گرد آمده باشد .

مراد عثمان ، اين بود كه زندگى فوق العاده اشرافى خود را با استناد به فتواى كعب الأحبار ، موجّه جلوه دهد ، همان گونه كه مى خواست بر دست اندازى هاى خويش به بيت المال به سود خويشاوندانش و بخشش هاى بى حساب و كتابش سرپوش بگذارد و خود را از سرزنش و انتقادهاى ياران پيامبر خدا ، بويژه ابو ذر ، بر كنار دارد . تفصيل اين بحث ، محتاج فرصتى مستقل است . [۶]

ج ـ احاديث تعيين كننده مقدار معيّن براى زراندوزى ، ناظر به اوضاع اقتصادى و اجتماعى گوناگون اند ؛ چرا كه نيازهاى مالى انسان ، به تناسب اوضاع گوناگون و حجم تورّم ، متفاوت است . بدين ترتيب ، افزون بر آن نيازها ، در قلمرو اندوخته هايى جاى مى گيرد كه بايد زكات آن را ادا كرد و حقوق مالى واجب آن را پرداخت .

د ـ برخى روايات ، انسان را از ذخيره سازى بيش از مقدارى معيّن منع مى كنند ، خواه زكات آن پرداخت گردد و خواه نگردد . نيز برخى احاديث ، حدّى معيّن از ثروت را براى انسان مسلمان ذكر مى كنند كه شايسته است فرد از آن تخطّى ننمايد . اين دو دسته از روايات ، احتمالاً به دو حقيقت مهمّ اقتصادى در اسلام اشاره دارند :

نكته اوّل ، اين كه ذخيره سازى ثروت حلال ، تا زمانى مشروع است كه به اقتصاد جامعه زيان نرساند .

دوم، آن كه ثروت اندوزى حلال هم ، اگر از حدّ معيّنى ، به فراخور اوضاع اقتصادى گوناگون ، فراتر برود ، ممكن است براى شخصِ ثروتمند خطر داشته باشد ، حتّى اگر براى اقتصاد جامعه زيانى نداشته باشد . اين خطر كه ثروتمند را تهديد مى كند ، آن است كه وى به بيمارىِ «اِتْراف ( خوش گذرانى و عيّاشى)» دچار گردد و ثروتش او را به طغيان و فساد بكشانَد . [۷]

منبع : حكمت نامه پيامبر اعظم صلَّي الله عليه و آله و سلّم 13 سال انتشار : 1386 از صفحه 275 تا صفحه 281

[۱] . توبه : آيه ۳۴.

[۲] . نساء : آيه ۲۳.

[۳] . ر.ك : التفسير الكبير : ج۱۶ ص۴۵ ، مجمع البيان : ج۵ ص۴۰ ، المنار : ج۱۰ ص۳۹۵ ، الميزان في تفسير القرآن : ج۹ ص۲۵۰ .

[۴] ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث .

[۵] ر.ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : بخش پنجم / فصل يكم / پرهيز دادن از زراندوزى .

[۶] . ر.ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام بر پايه قرآن ، حديث و تاريخ : بخش چهارم / فصل چهارم : موجبات شورش بر عثمان .

[۷] ر . ك : ص ۳۲۵ (فصل دوم : نازپروردگى) .


فرم در حال بارگذاری ...

كاريزما (Carisma) چیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394

كاريزما صفتي فوق العاده در يك شخص است. اين صفت ممكن است واقعاً وجود داشته باشد يا اينكه ادعا شود و يا وجود آن صرفاً فرض شود.

ريشه لغوي كاريزما منشأ كليسايي داشته و به معناي «عطيه الهي» است.

«كاريزما» نقطه مقابل عقلاني شدن است چه در مفهوم و چه در معنا؛

كاريزما امري غير عقلاني است كه با كردار ضابطه‌مند بيگانه است. بنابراين نيرويي است كه در طول تاريخ، خالق ارزش بوده است. بنابراين شخصيت كاريزمايي، شخصيتي است كه به خاطر صفات و سلوك خود مورد توجه و تكريم قرار مي‌گيرد.[1]چنانچه اين توجه و تكريم جنبه سياسي داشته باشد مي‌تواند به استقرار «سيادت [حاكميت] كاريزمايي» منتهي گردد.

مفهوم كاريزما آنگونه كه ” وبر” آن را مطرح مي‌كند، شامل كليه تنوعات و تفاوتهاي ماهوي انواع مختلف كاریزما مي‌شود. شخصيت كاريزمايي در انديشه ” وبر” نوعي اهميت فلسفي نيز دارد. ” وبر” معتقد است كه: چون دنياي معاصر غرب به علت وجود ژرفترين گرايش نهفته در آن يعني گرايش به عقل و منطق، به جانب استقرار ديوانسالاري در تمامي جوانب حيات اجتماعي پيش مي‌رود، آزادي فردي و فكري در آن به مخاطره افتاده است؛ بنابراين در چنين شرايطي رهبري كاريزمايي شايد تنها نيرويي باشد كه بتواند راهبري به سوي رهايي باشد.

به طور واضح مشخص نيست كه تحت چه شرايط خاصي كاريزما و جنبش كاريزمايي پديد مي‌آيد، هر چند كه ” وبر” معتقد است در دوره‌هاي فشار و اضطرار فيزيكي، اقتصادي، اخلاقي، مذهبي و سياسي پيدا مي‌شود. كاريزما اساساً برخاسته از نياز دايمي انسان به تعريف زندگي خويش و واقعيت جامعه و جهان است. به عبارت ديگر كاريزمايان در طي تاريخ غير عقلاني انسان بطور مداوم تعاريف جديدي از جهان و انسان عرضه مي‌كنند و هرگاه پيرواني پيدا كنند كه خود را به تعريف عرضه شده متعهد سازند، يك جنبش اجتماعي پديد مي‌آيد. چنين جنبش‌هايي معمولاً در شرايط تهي شدن زندگي از معنا، پديد مي‌آيند و نارضايتي از محيط پيرامون، سبب مي‌شود كه پيروان كاريزمايي جديد بر اين باور برسند كه تعريف و تفسير تازه از جهان و انسان پاسخ بهتري به مسئله خلأ معنوي مزبور مي‌دهد. ميان پيروان و رهبران كاريزما، كنشي عاطفي از نوع ارادت بر قرار است. مشخصه مهم انديشه كاريزما در آراء ” وبر” در واقع تجديد سنت است. سنت‌ها همواره در شرف تجديد هستند و يكي از عوامل اين تجديد، نيروي كاريزما است. جنبش پروتستان در اروپا خود مهمترين نمونه تجديد چنين سنتي بود.

ويژگيهاي رهبران كاريزما (فرهمند)

1- اعتماد به نفس: آنان نسبت به توانايي و قضاوت خود اعتماد كامل دارند؛

2- ديدگاه: هدفِ آرمان گرايانه‌اي دارند كه آينده را بهتر از وضع موجود متجلي مي‌سازد. هر قدر بين هدف آرماني و وضع موجود، اختلاف بيشتر باشد، احتمال زيادتري وجود خواهد داشت كه پيروان كاريزما، آن را به ديدگاه خارق‌العاده، رهبر كاريزما نسبت دهند؛

3- قدرت بيان: آنان مي‌توانند ديدگاههاي خود را به گونه‌اي كه قابل فهم پيروان باشد، ابراز نمايند. اين قدرت بيان به گونه‌اي است كه در گيرنده نيازهاي پيروان است. از اين رو از نيروي انگيزش بالايي برخوردار مي‌باشد؛

4- اعتقاد راسخ به هدف: رهبران كاريزما نسبت به ديدگاه و هدف خود اعتقاد دارند و آماده پذيرش ریسك‌هاي سنگين هستند. هزينه‌هاي زيادي صرف مي‌كنند و در جهت جامه عمل پوشانيدن به خواسته خود، از هيچ نوع نياز و خود گذشتگي دريغ نمي‌كنند؛

5- رفتار خارق‌العاده: آنها از نوعي جذابيت خاص برخوردارند و از نظر رفتار، پديده‌اي نو، غير متعارف و مخالف با هنجارهاي رايج ارايه مي‌دهند و چون در كار خود پيروز گردند، اين رفتارها موجب تحسين ستايش و تعصب پيروان مي‌گردد؛

6- عامل تغيير: رهبران كاريزما موجب تغييرات اساسي در وضع موجود جامعه‌شان مي‌شوند؛

7- شناخت محيط: اين رهبران مي‌توانند محدوديتهاي محيطي را به صورتي واقع گرايانه تعيين كنند و منابع لازم را براي ايجاد تغيير مشخص نمايند.
برخي از جامعه‌شناسان معتقدند ” وبر” مفهوم كاريزما را ابداع نكرده است اما عمدتاً با نفوذ و تأثير آثار او اين مفهوم جزئي از زبان رايج بحثهاي اجتماعي و فرهنگي شده است.

منابع:
1- وبر، ماكس؛ اقتصاد و جامعه، عباس منوچهري و ديگران ترجمه، انتشارات موسي، چاپ اول 1374، ص 397.
2- شجاعيان، رضا؛ كاريزما و سلطه سياسي، نشريه اعتماد، مورخه 30/ 6 / 1384.
3- رضاي خاچكي؛ مفهوم كاريزما در جامعه شناسي سياسي ماكس وبر، نشريه رسالت، مورخه 12/ 6 / 1384.
4- شايان مهر، عليرضا؛ دائرة‌المعارف تطبيقي علوم اجتماعي، كتاب دوم، كيهان، چاپ اول مهر 1379 ص 486.
5- موقن، يدالله و احمد تدين؛ عقلانيت و آزادي (مقالاني از ماكس وبر و درباره ماكس وبر)، هر‌مس، چاپ اول، 1379، ص 46.

[1] . البته بايد متذكر شد كه به جهت همين غير عقلاني بودن و فوق قانون بودن، در ادبيات سياسي جهان امروز، به كاريزما با ديد منفي نگريسته مي‌شود و همواره چنين نيست كه مورد تكريم و احترام باشد.

پژوهشكده باقر العلوم

نظر از: م ح م د [بازدید کننده]
م ح م د

سلام…
با تشکر از لطف گرانقدرتان ما شما را لینک کردیم و خوشحال خواهیم شد توفیق لینک شدن در وبگاه شما را بیابیم.
التماس دعا
Admirable.mihanblog.com

1394/11/07 @ 13:54


فرم در حال بارگذاری ...

شرح «زیارت جامعه کبیره»: اصطفاکم بعلمه و ارتضاکم لغیبه و اختارکم لسره ...

نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394

اِصْطَفاكُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضاكُمْ لِغَيبِهِ وَ اخْتارَكُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَباكُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّكُمْ بِهُداه .

[ خداوند ، ] شما را براى دانش خود برگزيد و براى [ جريانات ] غيب خويش پسنديد و براى راز خود ، انتخاب كرد و به قدرتِ خويش ، گزينش كرد و به راه نمايى ويژه خود ، عزّت بخشيد …

توضيح واژه ها

اِصْطَفاء : گزينش ، انتخاب ، اختيار . [۱]

اِرتضاء : راضى شدن ، پسنديدن ، خشنود شدن . [۲]

غَيْب : پنهان ، ناپديد ، مخفى ، غايب . [۳]

إخْتارَ : برگزيد ، اختيار كرد ، گزينش كرد . [۴]

سرّ : راز . [۵]

اِجْتَبى : انتخاب كرد ، جدا كرد ، دستچين كرد . [۶]

قُدرَة : توانايى ، قدرت . [۷]

أعَزَّ : تأييد كرد ، نيرومند گردانيد ، تقويت كرد ، عزيز گردانيد . [۸] هُدى : هدايت ، راه نمايى . [۹]

شرح

تفسير «اِصْطِفاء»

واژه «إصطفاء» ، در جمله «إصطَفاكُم بِعِلْمِهِ» ، از ريشه «صفو» ، به معناى اختيار كردن و برگزيدن است . [۱۰] خداوند ، به شايستگى هاى اهل بيت عليهم السلام آگاه بوده و آنان را بر اساس عِلم خود ، برگزيده است . به سخن ديگر ، گزينش پيشوايان معصوم عليهم السلام ، اتّفاقى نبوده و خدا مى دانسته كه آن بزرگواران ، در سراسر عمر خود ، فرمانبر اويند و رِضاى حق را بر رضاى خود ، مقدّم مى دارند .

تفسير «اِرْتِضاء»

واژه «اِرتضاء» ، در «اِرْتِضاكُمْ لِغَيبِهِ» ، از ريشه «رضى» به معناى خشنود شدن و پسنديدن است . همچنين به هر چيز پنهانى ، «غَيب» مى گويند . [۱۱]

خداوند ، اهل بيت عليهم السلام را براى آشنايى با مسائل غيبى خود پسنديد و آنان را براى دانستن رازهاى خود ، انتخاب كرد .

پديده غيب و انحصار علوم غيبى به خداوند ، از محكمات قرآنى است كه حتّى پيامبر صلى الله عليه و آله در زندگانىِ شخصى خود ، از آن بهره نمى گرفته است . در قرآن ، از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است :

«وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِىَ السُّوءُ . [۱۲] و اگر به غيب ، آگاه بودم ، هر آينه ، نيكىِ بسيار ، گِرد مى آوردم ، و هيچ بدى [ و گزندى ]به من نمى رسيد» . امّا در اين عبارت از «زيارت جامعه» ، يكى از ويژگى هاى امامان ، آشنايى با علوم غيبى است . چگونگى آشنايى آنان با دانش هاى غيبى ، ريشه در فرهنگ قرآنى دارد . قرآن ، خداوند را داناىِ اسرار نهان مى داند كه مى تواند دانش خود را در اختيار كسانى كه شايستگى آن را دارند ، قرار دهد :

«عَــلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ … . [۱۳] [ خداوند ] ، داناى نهانى هاست و هيچ كس را بر نهان خود ، آگاه نمى سازد ، مگر آن را كه براى پيامبرى برگزيند» .

بنا بر اين ، آگاهى از غيب ، براى پيامبر صلى الله عليه و آله متصوّر است و برخلاف توهّم پاره اى از اهل سنّت ـ كه حتّى دانش غيبىِ پيامبر را هم بر نمى تابند ـ ، برگزيدگانِ عالم با اراده الهى ، از غيبْ باخبر خواهند شد . آنچه قطعى است ، اين كه آنان ، اين دانش را براى هدايتِ مردم به كار مى برند و زندگى شخصى خود را بر اساس معلومات غيبى خويش ، بنا نمى كنند . در روايات شيعه و اهل سنّت ، به كار گرفتن علوم غيبى را به وسيله معصومان عليهم السلام ، مى توان مشاهده كرد .

...

آگاهى امير مؤمنان عليه السلام از غيب

امير مؤمنان على عليه السلام ، بارها از دانش به غيب خويش ، بهره برد و بدين سان ، دسته اى از شكّاكان را از حيرت ، رَهانيد . [۱۴] نمونه اى از استفاده امام على عليه السلام از دانش غيبى خود ، در نبرد نهروان به وقوع پيوست ، آن جا كه امام عليه السلام به ياران خويش فرمود :

وَ اللّهِ لا يُقتَلُ مِنكُم عَشَرَةٌ وَ لا يَسلِمُ مِنهُم عَشَرَةٌ ! به خدا سوگند ، از شما ، بيش از ده تن ، كشته نمى شوند و از آنها ، بيش از ده تن ، زنده نمى مانند ! [۱۵] و سرانجام ، پيش بينى امام عليه السلام به وقوع پيوست و از خوارجِ خودسر ، بيش از ده تن ، زنده نمانْد . نبرد نهروان ، رزمگاه سختى بود كه يارانِ راستين امام عليه السلام ، بايد در برابر مدّعيانِ عابدنما مى ايستادند و آنان را به هلاكت مى رساندند . جُندب بن عبد اللّه اَزْدى ، يكى از سپاهيان امير مؤمنان عليه السلام بود كه ابتدا در نبرد با اين دسته ، ترديد ورزيد . او داستان خويش را چنين باز گفته است :

من در جَمَل و صِفّين ، با على عليه السلام همراه بودم و در نبرد با كسانى كه وى با ايشان جنگيد ، ترديد نكردم ؛ امّا وقتى در نهروان فرود آمديم ، ترديد ، در من راه يافت و گفتم : قاريان و برگزيدگانِ خود را مى كشيم؟ ! اين ، كارى بس گران است . پگاهان ، برون آمده ، با مَشكى آب كه در دستم بود ، قدم مى زدم ، چندان كه از صفوف رزمندگان ، جدا شدم . پس نيزه ام را در زمين فرو كردم و سپرم را بر آن نهادم و [سايبانى ساخته ]خود را از تابش آفتاب ، پوشاندم . نشسته بودم كه امير مؤمنان على عليه السلام ، نزد من آمد و به من فرمود : «اى برادر اَزْدى! آيا آب براى طهارت دارى؟» .

گفتم : آرى .

سپس مَشك آبم را به وى دادم . آن گاه ، چندان دور شد كه ديگر او را نديدم . سپس پيش آمد و وضو ساخت و در سايه سپر نشست . در اين حال ، سوارى كه در جستجوى او بود ، پيش آمد . گفتم : اى امير مؤمنان! اين سوار ، تو را مى جويد .

فرمود : «به وى اشاره كن» .

به او اشاره كردم . نزديك آمد و گفت : اى امير مؤمنان! آن جماعت ، عبور كرده اند و از نهر ، گذشته اند .

فرمود : «نه! عبور نكرده اند» .

گفت : چرا ، به خدا سوگند ، گذشتند !

فرمود : «نه! چنين نكرده اند» .

گفت : همانا كه چنين است .

در اين حال ، سوار ديگرى آمد و گفت : اى امير مؤمنان! آنان ، عبور كردند .

فرمود : «نه! عبور نكرده اند» .

گفت : به خدا سوگند ، نزدت نيامدم ، مگر آن گاه كه پرچم ها و بارهايشان را در آن سو ديدم !

فرمود : «به خدا سوگند ، چنين نكرده اند! همانا همين جا ، هلاكتگاه و جاى ريختن خون ايشان است» .

سپس برخاست و من هم با وى برخاستم . با خود گفتم : سپاس ، از آنِ خدايى كه مرا نسبت به اين مرد ، بينا ساخت و امر خويش را به من شناسانْد . وضع او ، از دو حال ، خارج نيست : يا مردى دروغگو و بى باك است ؛ و يا از پروردگار خويش ، دليلى روشن و از پيامبرش ، خبرى در اختيار دارد . بار خدايا! من با تو پيمانى مى بندم كه روز قيامت ، مرا از آن ، باز خواست فرمايى : اگر آن جماعت از نهر عبور كرده باشند ، من ، نخستين كسى خواهم بود كه با وى مى جنگم و نيزه ام را در چشم او فرو مى برم ؛ و اگر عبور نكرده باشند ، به كارزار ، ادامه مى دهم .

سپس به صفوف نبرد رسيديم و پرچم ها و بارها را ، چنان كه بود ، يافتيم . على عليه السلام ، پشت من آمد و مرا دور كرد . آن گاه فرمود : «اى برادر اَزْدى! آيا حقيقت ، برايت روشن شد؟» .

گفتم : آرى ، اى امير مؤمنان!

فرمود : «پس خود دانى و دشمنت» .

پس يكى را كُشتم و از پسِ آن ، ديگرى را . سپس با مردى ديگر ، در افتادم و به هم ضربه زديم و هر دو ، فرو افتاديم . يارانم ، مرا با خود ، حمل كردند و به عقب بردند . هنگامى كه بهبود يافتم ، آن جماعت ، از ميان رفته بودند . [۱۶]

اينها نمونه هاى كوچكى از اخبار غيبى است كه براى ما بازگو شده است و در زندگانى اهل بيت عليهم السلام ، رابطه با غيب ، امرى ضرور است ؛ ولى آنچه مسلّم است اين كه خداوند ، علم غيب خود را در اختيار كسانى مى گذارد كه بر خلاف حكمت الهى ، رفتار نمى كنند و هر جا كه خدا بخواهد ، از اين دانش ، بهره مى برند .

رازداران الهى

خداوند، اهل بيت عليهم السلام را براى رازهاى خويش، برگزيده است؛ امّا كدامين رازها را با آنان درميان نهاده كه ايشان ، آن را پاس داشته اند ، به گونه اى كه به مقام «حَفَظَة سرّ اللّه » ، دست يازيده اند؟ پاسخ اين پرسش ، در همين سؤال ، نهفته است ؛ زيرا راز ، چيزى است كه پوشيده بمانَد و اگر آشكار گردد، ديگر راز نخواهد بود. بنا بر اين ، ما تنها مى دانيم كه خداوند اهل بيت عليهم السلام را براى اسرار آفرينش برگزيد و يكى از ويژگى هاى معصومان عليهم السلام ، رازدارى ايشان است و آنان ، از رموزى آگاه اند كه ديگران ، از آنها بى بهره اند.

حكمت رازهاى الهى

حكمت رازهاى الهى چيست و چرا خداوند ، اين رازها را براى همگان آشكار نكرده است ؟

به نظر مى رسد كه مهم ترين فايده دانستن رازهاى الهى ، آن است كه رازدانان ، تمام زواياى آفرينش را مى بينند ، راز كاستى ها و مشكلات ظاهرى را مى دانند و از تنگناهاى هستى ، به ستوه نمى آيند. عالمان رازها ، چونان ديده اى تيزبين ، در برابر حكمت هاى الهى خاضع اند و مهر و قهر الهى را لطف حق تعالى مى دانند و الطاف الهى را در سراسر عالم وجود ، آشكارا مى يابند. مولوى ، در شعر زيبايى ، از على عليه السلام مى خواهد كه شمّه اى از اسرار الهى را وا گويد:

اى على كه جمله عقل و ديده اى !

شمّه اى وا گو از آنچه ديده اى .

امّا آنچه مانع هويدا شدن اسرار مى گردد، ظرفيّت انسان هاست ؛ زيرا شتاب و ناتوانى و آزمندى ، در انسان ، نهادينه شده است و تاب تحمّل اسرار را ندارد. [۱۷] سرآمد رازداران عالم ، على عليه السلام ، در اين باره فرموده است :

إنْدَمَجْتُ عَلى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الأَرْشِيَةِ فى الطَّوِىِّ البَعِيدَةِ . [۱۸] دانش پنهان شده اى را در من نهاده اند كه اگر بِدان دَم زنم ، چون ريسمان دَلْوى كه به سرعت در چاه عميق روان است ، به لرزه در مى آييد .

آنچه على عليه السلام بدان اشاره فرموده ، به لرزه در آمدن انسان ها از دانش امير مؤمنان عليه السلام است ، و اين به سبب خُردى ماست كه با شنيدن اندكى از دانش اهل بيت عليهم السلام ، فرو مى ريزيم. [۱۹]

برگزيدگان خدا

خداوند ، با توانايى خود، اهل بيت عليهم السلام را از ميان آفريدگانش برگزيده و به خود ، نزديك گردانيده است. در مفهوم واژه «إجْتَبى» ، افزون بر انتخاب كردن، تقرّب نيز نهفته است. تركيب «إجتباكم بقُدرته» ، به آياتى از قرآن اشاره دارد كه در آنها آمده است : خداوند از ميان بندگانش ، شايستگان را براى هدايت مردم ، برگزيده است ، چنان كه در باره يونس عليه السلام فرموده است :

«فَاجْتَبَـهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّــلِحِينَ . [۲۰] پس پروردگارش ، او را برگزيد و از شايستگان ، قرار داد » .

البته رسيدن به چنين جايگاهى ، رهاورد تلاش و شكر نعمت هاى الهى است كه هر بنده اى به اين مقام ، نخواهد رسيد. قرآن كريم ، شكرِ نعمت را مقدّمه اين مقام مى داند و در باره ابراهيم عليه السلام مى فرمايد :

«شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ . [۲۱] سپاس گزار نعمت هاى او بود . [خداوند ، ] او را برگزيد و به راه مستقيم ، راه بنمود» . و در آيه ۷۸ سوره حج ، كوشش واقعى بندگان را زمينه رسيدن به مقام والاى برگزيده شدن ، برمى شمُرَد :

«وَ جَـهِدُواْ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ . در راه خدا ، جهاد كنيد ، چنان كه سزاوارِ جهاد اوست . او ، شما را [بر همه امّت ها ]برگزيده است» .

عزّتمندان هدايت

دارا بودن عزّت و رفعت ، از ديگر ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام است كه در جمله «وَ أعزّكم بهُداه ؛ با هدايت خود ، به شما عزّت بخشيده » ، به آن اشاره شده است . آنان ، عزيز و بلندمرتبه اند و اين عزّت را خداوند ، به آنان ارزانى داشته است . امّا اين عزّت ، چگونه رفعتى است كه در شمارِ برترى هاى امامان عليهم السلام قرار دارد و راه رسيدن به اين مقام ، كدام است؟

مفهوم عزّت

در زبان فارسى، به ارجمند گشتن و گرامى شدن ، «عزّت» مى گويند [۲۲]

كه ترجمه درستى از واژه عربى آن است . انسانى را نمى توان يافت كه خواهان اين ويژگى نباشد. انسان ها دوست دارند كه ارجمند باشند و به وسيله ديگران ، گرامى داشته شوند ؛ امّا حقيقت آن است كه بسيارى از گراميداشت ها و عزّت ها ، به ذلّت مى گِرايند و تنها زمان اندكى مى پايند .

انواع عزّت

۱ . عزّت ظاهرى

ارجمندى ظاهرى ، زمانى پديدار مى شود كه فرد ، داراى قدرت يا ثروتى باشد و ديگران ، او را به پاسِ ثروتش و يا از ترس شوكتش ، گرامى بدارند ، و او نيز احساسِ سرفرازى مى كند و خود را عزيز مى شمارد. چنين عزّتى ، تا زمانِ پايدارى قدرت و ثروت ، ادامه دارد و چنانچه اين دو ، رَخت بر بندند ، عزّت هم از بين مى رود. تاريخ ، نمونه هاى بسيارى از اين گونه انسان ها سراغ دارد . سلسله هاى گوناگون پادشاهان ، در هنگام نابودى ، معمولاً سرنوشتى ذلّت بار ، و خوارى اى رقّت انگيز داشته اند .

۲. عزّت واقعى

ارجمندى واقعى ، زمانى پديدار مى شود كه سرچشمه عزّت ، زوال ناپذير و دائمى باشد. چنين عزّتى ، هرگز از ميان نمى رود و هر روز ، شكوفاتر از گذشته مى شود. در چنين عزّتى ، افزون بر ارجمندى، نفوذناپذيرى هم وجود دارد و قلّه جانِ عزّتمند ، دست نيافتنى است . عزيز واقعى ، در برابر همنوعان ، سر فرود نمى آورد و خود را خوار نمى سازد. قرآن ، منبعِ عزّت واقعى را چنين مى شناسانَد :

«مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا . [۲۳] هر كه ارجمندى مى خواهد ، پس [بداند كه] [بزرگى و] ارجمندى ، همه از آنِ خداست» .

راه رسيدن به عزّت

تمام عزّت ، در نزد خداست و هر كه با او ارتباط داشته باشد ، از عزّت او برخوردار است. خداوند ، راه رسيدن به عزّت را نيز به بندگانى كه خواستار آن اند، نشان مى دهد. اين راه نمايى ، همان هدايت الهى است.

انواع هدايت

هدايت ، بر دو گونه است : هدايت عام و هدايت خاص .

۱. هدايت عام

اين گونه از هدايت الهى ، نشان دادن راه است و به گروه خاصّى اختصاص ندارد ؛ بلكه براى همه بندگان ، اين شيوه ، هموار است :

«إِنَّا هَدَيْنَـهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا . [۲۴] ما راه را به او (انسان) بنموديم ، خواه سپاس گزار باشد و خواه ناسپاس» .

آدمى ، با شكرگزارى و پاسِ نعمت را نگه داشتن ، به سرمنزل مقصود مى رسد و رَهجوى ناسپاس ، در اين مسير ، ناكام مى مانَد . خداوند ، هر دو مسير را به انسان ها نمايانده است و در فطرت آدميان ، خوبى ها و بدى ها را آشكار گردانيده است :

«وَ هَدَيْنَـهُ النَّجْدَيْنِ . [۲۵] و دو راه (خير و شر) را به او نموديم» .

پيامبران ، وظيفه دارند تا چراغ فطرت آدميان را بر افروزند و با بيم و اندرز خود ، فطرت آنان را تقويت نمايند.

۲. هدايت خاص

نوع ديگر از هدايت و راه نمايى، رساندن به مقصد است. در اين شيوه ، تنها راه نشان داده نمى شود ، بلكه رهجو را به مقصد مى رسانند و در جوارِ مطلوب ، آرامش مى يابد. خداوند ، آنانى را كه از هدايت عامّ او بهره مند شده اند ، با هدايت ويژه خود ، به مقصد مى رساند . اين ، وعده الهى است كه براى تلاش كنندگان بااخلاص ، اين مسير ، محقَّق خواهد شد:

«وَ الَّذِينَ جَـهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا . [۲۶] و آنان كه در راه ما بكوشند ، هر آينه ، ايشان را به راه هاى خويش ، ره نمون مى شويم » . تأكيدهاى فراوانى كه در اين آيه به كار رفته است، به بازگشت ناپذير بودن اين راه ، نويد مى دهد. سرآمدِ كسانى كه اين راه را پيموده اند ، اهل بيت عليهم السلام هستند. عبارت «وَ أعزّكُم بهُداه» ، يعنى خداوند به واسطه هدايت ويژه خود ، به شما عزّت بخشيد.

امامان و خاندان پاكشان ، در زندگى روزمرّه خود ، به فرمان هاى الهى گردن نهادند و شكر نعمت هايش را به جاى آوردند و در اين مسير ، پاى فشردند تا به وسيله حق ، برگزيده شدند و هدايت يافتند:

«وَاجْتَبَيْنَـهُمْ وَهَدَيْنَـهُمْ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ . [۲۷] و آنان را برگزيديم و به راهى مستقيم ، راه نموديم» .

اهل بيت عليهم السلام ، در هر شرايطى ، عزيز ماندند و عزّت واقعى ، هرگز از آنان جدا نشد . زينب كبرا عليهاالسلام ، شيرزنِ استوارگامى بود كه عزّت اهل بيت عليهم السلام را در كاروان پُر رنج و اندوه كربلا ، به تصوير كشيد و با سخنان زيباى خود در مجلس يزيد در شام ، نشان داد كه عزّت واقعى ، تنها در سايه اطاعتِ حق به دست مى آيد و يزيديان ، اگر چه شُكوه و عزّت ظاهرى دارند ، امّا از درون ، پوچ و نابودشدنى هستند. او در سخنان آغازين خود در مجلس يزيد ، آيه اى از قرآن را برخواند كه نشان مى داد چرا خداوند به دشمنانش فرصت سركشى و بيداد مى دهد ، و بدين وسيله ، اسيران كاروان خود را تسلّى بخشيد:

«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُم عَذابٌ مُهينٌ . [۲۸] و كسانى كه كفر مى ورزند ، هرگز مپندارند مهلتى كه به آنان مى دهيم ، براى آنها خير است . همانا مهلتشان مى دهيم تا بر گناه [ خود ] بيفزايند ؛ و براى آنها عذابى خوار كننده است» .

مرورى بر گُل واژه هايى كه زينب عليهاالسلام در آن شرايط سخت و جان فرسا بيان فرمود، نشانه عزّتمندى خاندان رسالت است .

پی نوشت:

[۱] «الاِصطفاء : الاِختيار» (لسان العرب ، ج ۱۴ ، ص ۴۶۳) .

[۲] «اِرتضاه : رآه له أهلاً» (لسان العرب ، ج ۱۴ ، ص ۳۲۴) .

[۳] الغيب : كلّ ما غاب عنك (لسان العرب ، ج ۱ ، ص ۶۵۴) .

[۴] إختاره أى إنتقاه (لسان العرب ، ج ۴ ، ص ۲۶۵) ، الاِختيار : الاِصطفاء (لسان العرب ، ج ۴ ، ص ۲۶۶) .

[۵] السرّ : من الاسرار الّتى تكتم ، أسرّ الشى ء : كتمه، سررتُه : كتمته (لسان العرب ، ج ۴ ، ص ۳۵۶ و ۳۵۷) .

[۶] «اِجتباه أى اِصطفاه» (لسان العرب ، ج ۱۴ ، ص ۱۳۰) . «إختاره و اصطفاه و قرّبه إليه» (مجمع البحرين ، ج ۱ ، ص ۸۰ ) . «اجتبى الرجل الرجل إذا قرّبه» (العين ، ج ۶ ، ص ۱۹۲) .

[۷] رجل ذوقدرة أى ذو يسار (لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۷۶) . قدر على الشى قدرة أى ملكه، فهو قادر و قدير (لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۷۶) .

[۸] أعزّ الرجل : جعله عزيزا (لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۳۷۴) . العزّ و العزّة : الرفعة و الاِمتناع (لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۳۷۴) .

[۹] «هداه يهديه هداية إذا دلّه على الطريق» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۳۵۵) .

[۱۰] . لسان العرب ، ج ۱۴ ، ص ۴۶۳ .

[۱۱] . همان ، ج ۱ ، ص ۶۵۴ .

[۱۲] . سوره اعراف ، آيه ۱۸۸ .

[۱۳] . سوره جن ، آيه ۲۶ ـ ۲۷ .

[۱۴] . ر.ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام ، ج ۱۱ ، ص ۱۳۳ ـ ۱۹۴ «نمونه هايى از پيشگويى هاى امام على عليه السلام كه بعدا محقّق شد» .

[۱۵] . الكامل فى التاريخ ، ج ۲ ، ص ۴۰۵ .

[۱۶] . دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام ، ج ۶ ، ص ۴۱۴ ، ح ۲۷۱۰ (به نقل از : الإرشاد ، ج ۱ ، ص ۳۱۷ ؛ إعلام الورى ، ج ۱ ، ص ۳۳۹) .

[۱۷] «كَانَ الْاءِنسَـنُ عَجُولًا» (سوره اسرا ، آيه ۱۱) . «خُلِقَ الْاءِنسَـنُ ضَعِيفًا» (سوره نساء ، آيه ۲۸) . «إِنَّ الْاءِنسَـنَ خُلِقَ هَلُوعًا»(سوره معارج ، آيه ۱۹) .

[۱۸] نهج البلاغة ، خطبه ۵ ؛ بحار الأنوار، ج ۳۵ ، ص ۴ .

[۱۹] براى آشنايى با علوم اهل بيت عليهم السلام ، ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام ، ج ۱۰ ؛ اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث .

[۲۰] سوره قلم ، آيه ۵۰ .

[۲۱] سوره نحل ، آيه ۱۲۱ .

[۲۲] ر . ك : فرهنگ معين ، ذيل واژه «عزّت» .

[۲۳] سوره فاطر ، آيه ۱۰ .

[۲۴] سوره انسان ، آيه ۳ .

[۲۵] سوره بلد ، آيه ۱۰ .

[۲۶] سوره عنكبوت ، آيه ۶۹ .

[۲۷] سوره انعام ، آيه ۸۷ .

[۲۸] سوره آل عمران ، آيه ۱۷۸ .

منبع:مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث


فرم در حال بارگذاری ...

خطر، نزدیک تر به اندلسی شدن!

نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394

بحث پوشش، یکی از نمادها و شاخصه های مهم فرهنگ بشری است. انسان ها از وقتی که توانستند خودشان را بشناسند و به رفع نیازهایشان بپردازند، یکی از اولین نیازهایی که تلاش کردند آن را با استفاده از خلاقیت شان برطرف کنند، پوشش بوده است. پوشش نه فقط به عنوان یک مکانیسم طبیعی برای مقابله با سرما و گرما؛ بلکه نمادی از شخصیت افراد و باورهای آن هاست.

پوشش در اکثر تمدن های بشری وجود داشته و به عنوان یک ارزش، به ویژه در خصوص پوشش زنان مطرح بوده است. در ایران هم قبل از اسلام هرچه زن پوشیده تر بوده، تشخص بیشتری داشته و به غیر از زنانی که از موقعیت اجتماعی پایین تری برخوردار بودند، سایر زنان پوشش مطلوب را برای حفظ شخصیت شان، رعایت می کردند.

بنابر گواهی متون تاریخی، در اکثر قریب به اتفاق ملت ها و آیین های جهان، حجاب در بین زنان معمول بوده است؛ هر چند در طول تاریخ، فراز و نشیب های زیادی را طی کرده و گاهی با اعمال سلیقة حاکمان، تشدید یا تخفیف یافته است، ولی هیچ گاه به طور کامل از بین نرفته است. مورخان به ندرت از اقوام بدوی که زنانشان دارای پوشش مناسب نبوده و یا به صورت برهنه در اجتماع ظاهر می شدند، یاد می کنند.

آثار به جامانده از انسان های اولیه، نشانگر این است که حجاب، پیشینه ای به درازای تاریخ دارد و اختصاص به اسلام ندارد. در تصویری از یک نقاش مصری که با توجه به اهرام سه گانة مصر ـ قدمت آن به سه هزار سال قبل از میلاد می رسد ـ دختران تمام بدن خود و پسران نیمة پایین بدن را پوشانده اند. نقش برجسته های معبدهای کارناسوس در موزة بریتانیا، کتیبة معبد زئوس موزة برلین و مجسمة کاونارنس در موزة ناپل، همگی نشان دهندة پوشش زنان در قبل از اسلام است. در هر کدام از این موزه ها مجسمه هایی از زنان با پوشش کامل وجود دارد که قدمت آن ها به سه هزار سال قبل از میلاد می رسد. از این تصاویر و نقاشی ها، معلوم می شود که اصل حجاب قبل از ظهور اسلام بوده و اسلام تنها حد و مرز آن را مشخص کرده است. به گواهی تاریخ، زنان در یونان، روم، مصر و ایران باستان، به ویژه زنان شهرنشین و زنان طبقة اشراف، خود را می پوشانیدند و از نظرها دور نگه می داشتند.[1]

...

انسان کمال طلب و جوانی

انسان موجودی کمال طلب است و دوست دارد آنچه را که موجب رسیدن او به کمال می شود، به دست آورد. در این میان جوانان نه تنها از این قاعده مستثنا نیستند؛ بلکه ویژگی های جوانی نیز اقتضا می کند که بر این کمال طلبی پافشاری بیشتری داشته باشند؛ زیرا جوان همواره به دنبال ایده آل ها، کمال مطلوب و جاودانگی معنویت، زیبایی و ارزش هاست و در عین حال روحیة تنوع طلب دارد و از حالت ثابت و ایستا، گریزان است. اگر این ویژگی جوان با بینش صحیح از ارزش ها همراه شود، دورة جوانی یک دورة بسیار بارور و پربرکت خواهد بود و اگر این بینش صحیح همراه با باورهای دینی نباشد، دورة جوانی یکی از بحرانی ترین دوره های زندگی او خواهد بود و چه بسا تا مرز سقوط انحطاط و هلاکت نیز کشیده می شود.

خوشبختانه اسلام که کامل ترین و جامع ترین ادیان است و همة نیازهای مربوط به کمال و شکوفایی انسان را در بر دارد، دینی است مترقی و احکام آن هماهنگ تغییراتی است که در زندگی بشر به وجود می آید و به عبارت دیگر اسلام، زمان و مکان و تأثیر آن ها در زندگی بشر را در نظر دارد. از این رو هیچ گاه یک مسلمان واقعی، انسانی تک بعدی و عقب افتاده از تحولات و پیشرفت های زمان خودش نیست. اسلام همواره به هنر و آراستگی ارج می نهد و در عین حال بر حفظ ارزش های اخلاقی و مسائل معنوی که در رسیدن به کمال نقش اساسی دارند، تأکید می کند. اسلام همانطور که انسان ها را به خودسازی و طهارت دعوت می کند، به آراستگی ظاهر نیز توجه دارد تا جایی که نظافت را نشانة ایمان می داند.[2]

مدگرایی

در دهه های اخیر مد و مدگرایی به افراطی ترین حد خود رسیده و بدون شک گسترش وسایل ارتباط جمعی مانند ماهواره و اینترنت از یک طرف و و ارتقای سطح زندگی و رفاه و افزایش نقدینگی موجود در جوامع از دلایل اصلی آن هستند. قطار مد و مدگرایی بر ریل بازار لباس ایران در گذر است و در این حرکت پرشتاب، دختران سنت های بومی و مذهبی کشور را پشت سر می گذارند و همراه با این فرهنگ نوظهور و با خرید یک فرم خاصی از شلوار، پیراهن، عینک، گوشی تلفن و.. . بر قطار مصرف گرایی سوار می شوند تا هر چه بیشتر شبیه آخرین مد باشند.

با گسترش ماهواره، اینترنت و افزایش سطح رفاه، سرعت رواج این پدیده رو به افزایش گذاشته و قطار مدگرایی از بازار ایران با شتاب می گذرد و اغلب مسافران آن، دختران و بانوان جوانی هستند که پوشش سنتی مادرانشان را کنار گذاشته و بر ایستگاه مد ایستاده اند تا از این کاروان جا نمانند. البته حضور پر رنگ خانم ها به این معنا نیست که آقایان از این قافله جا مانده اند؛ بلکه این فرهنگ نوظهور در میان تمام اقشار جامعه رسوخ کرده و البته برخی تولید کنندگان داخلی نیز با تقلید از سبک های غربی بر آن دامن می زنند.

ناتوی فرهنگی و پوشش زنان

استکبار جهانی که برای تسلط بر منافع ملت ها، سازمان نظامی ناتو را تشکیل داده است تا از طریق آن به نابودی هویت ملی جوامع بشری و تحقق بیشتر اهداف استعماری بپردازد و با استفاده از امکانات زنجیره ای، متنوع و بسیار گستردة رسانه ای سررشتة تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورها و ملت ها را در دست گیرد.

ناتوی نظامی که تا دیروز برای کنترل کمونیسم و قدرت نظامی شرق با مدرن ترین تجهیزات نظامی و تسلیحات کشتار جمعی ایجاد شده بود، در حال حاضر برای مقابله با قطب قدرتمند اسلامی و تأثیرات شگرف انقلاب اسلامی بر ملت های مسلمان و غیرمسلمان، فاقد کارایی و توانمندی لازم است؛ از این رو در کنار آن یک سازمان عریض و طویل فرهنگی شکل گرفت که تحت فرماندهی صهیونیست بین الملل و با استفاده از تمامی ظرفیت های تبلیغاتی و فرهنگی و ساماندهی مناسب، برای مبارزة برنامه ریزی شده با اسلام و قرآن تلاش کرد.

ناتوی فرهنگی (استعمار نو) در جدیدترین نوع تهاجم خود با انواع فیلم ها، بازی های تخیلی، نقاشی متحرک، هنرهای تجسمی، کتاب، روزنامه، سایت های اینترنتی، شبکه های ماهواره ای و.. . اقدام به جنگ نرم در دامنة گسترده علیه دین و ایدئولوژیک اسلامی ـ انسانی نموده است؛ به گونه ای که از راه نفوذ فرهنگی و از طریق تخدیر فرهنگی، جوامع را تحت سلطة خود قرار دهند.[3]

مخرب ترین سلاح دشمن

دشمنان اسلام در طول تاریخ برای سیطره پیدا کردن بر جوامع اسلامی از ابزارهای گوناگونی همچون ابزارهای نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی استفاده کرده اند که در این میان، بدحجابی و به دنبال آن ترویج و گسترش فساد و فحشا، یکی از خطرناک ترین سلاح های دشمن به شمار می آید؛ سلاحی که برخلاف سلاح های متفاوت، روح و جان انسان را هدف قرار داده و او را از دورن متلاشی می سازد. مستر همفر، جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی در خاطرات خود می نویسد: « باید زنان مسلمان را فریب داد و از زیر عبا و چادر بیرون کشید.. . پس از آنکه زنان را از چادر و عبا درآوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که به دنبال آن ها بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد».[4]

سلاح فساد و فحشا که با کمترین هزینه، گسترده ترین تخریب ها را به دنبال دارد، ظاهراً توفیقات فراوانی را برای غرب در پی داشته است؛ به طور مثال بدحجابی یکی از مسائل زمینه ساز شکست اندلس است. مسلمانان در اندلس قدیم یا اسپانیای امروز هشتصد سال حکومت، و تمدن بزرگ اسلامی را در اروپا پایه ریزی کردند؛ تمدنی که سرآغاز تحول عظیم علمی و صنعتی گردید. به عنوان مثال در شهر قرطبه، هفتاد کتابخانه وجود داشت که چهارصد هزار نسخه کتاب داشت. دانشگاه قرطبه هم در سراسر اروپا مشهور بود. مسلمانان اسپانیا با وجود این همه دستاوردها و افتخارات، در عرصة جهاد اصغر و عملیات نظامی خوش درخشیدند و همواره پیروز این میدان بودند. اما در عرصة جهاد اکبر و مبارزه با نفس تاب مقاومت از دست دادند. استاد مطهری(ره) در این زمینه می نویسد: «مسیحیت چگونه بر آنجا غلبه کرد؟ نقشه کشید و دو مسئله را در آنجا رایج کرد: یکی مسئلة بی حجابی و دیگری مشروب خوری.. . دستور دادند دختران بسیار زیبای مسیحی به بهترین وجه آرایش کنند و در خیابان ها گردش و رفت و آمد نمایند و در روابط با مردان آزاد باشند».[5]

جنگ نرم و رواج بدحجابی

صورت های آرایش کرده، موهای چرب و ژل زده یا برق گرفته و به اصطلاح امروزی ها فَشِن، لباس های عجیب و مارک دار، شلوارهای جین با پاچه های لوله تفنگی، پاره یا گشاد و چند جیب، مانتوهای ربدوشانی یا تنگ و چسبان و.. . ره آورد هجوم ثانیه ای مد ـ در پی گسترش هر چه بیشتر فساد و فحشا در جامعه از سوی دشمن ـ هستند؛ پدیده ای که هر دهه تحفه ای را به دوستدارانش ارزانی داشته و می دارد؛ چنان که در دهة 60 تیپ بیتلی، در دهة 70 تیپ هیپی، در دهة 80 تیپ پانک، در دهة 90 رپ و از سال 2000 تا کنون جریانی تلفیق یافته از سابق و موج جدید را به همراه داشته است.

صاحب نظران این پدیده را روشی موقتی اعلام می کنند که بر اساس ذوق و سلیقة افراد جامعه، سبک زندگی، نوع لباس پوشیدن، آداب معاشرت، معماری و.. . آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد. این پدیده که یک بعد از ابعاد جنگ نرم علیه کشورهای اسلامی و به خصوص جمهوری اسلامی ایران است، در راستای ترویج برهنگی و بی بند و باری و هرج و مرج اجتماعی است تا از ایران اسلامی، اندلسی دیگر بسازد.

جنگ نرم از طریق کانال های مختلفی از فضای واقعی گرفته تا دنیای مجازی، در پی سست کردن ارزش ها و دستاوردهایی است که ملت ایران سال ها برایش جان فشانی کرده است. اما نوع تقابل مسئولان فرهنگی و نهادهای متولی در این زمینه آیا موفقیت آمیز بوده است و آیا با شناخت دقیق از عملیات روانی دشمن توانسته ایم مقابلة درخوری داشته باشیم و اصولاً خروجی برنامه های ما در نبرد نرم با دشمن چگونه بوده است؟

یکی از ابعاد جنگ نرم، هجمة دشمن از طرق مختلف به حجاب و عفاف است. دستورالعمل های غربی در زمان رضاخان، زمینه سازی رژیم پهلوی برای ممنوعیت حجاب در مراکز آموزشی در دهة پنجاه، تبدیل شدن حجاب اسلامی به نماد زن انقلابی مسلمان در جریان انقلاب اسلامی، تعیین ضوابطی برای پوشش در قوانین و مقررات کشوری در چند دهة اخیر و هم چنین تدوین منشور عفاف، بیانگر آن است که حجاب در تاریخ معاصر کشورمان همواره موضوعی با اهمیت بوده است. هر چند که گفته می شود به بار نشستن اقدامات فرهنگی، زمان بر است و نمی توان یک معضل اجتماعی را در یک برهة کوتاه حل کرد، اما باید به این نکته نیز توجه داشت که در سالیان گذشته بیش از آنکه شاهد کاهش ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی باشیم، رشد روز افزون بدحجابی و تسری آن به قشرهای مختلف جامعه، موجبات نگرانی روزافزون را در بین دلسوزان کشور فراهم آورده است.

یکی از دغدغه های مسئولان فرهنگی این است که چرا خیلی ها به چادر رغبت نمی کنند، در حالی که اسلام دین جامعی است. مشکل اصلی ما عدم تفهیم فلسفة چادر برای نسل جوان است؛ از این رو وقتی مسئولان فرهنگی و دولتی خواستند در این مورد چاره اندیشی کنند، متأسفانه به جای اصل به فرع پرداختند و حواشی را پررنگ کردند؛ چنان چه برای ذائقه سازی انواع مدل ها و طرح های چادر را به طراحان لباس سپردند و بازار چادرهای گوناگون با نام های مختلف داغ شد؛ مانند چادر ملی، چادر دانشجویی، چادر قجری، لبنانی و.. . که البته بعضی از آن ها تا حدودی پوشش مناسب دارند، اما به دلیل عدم نظارت بر چگونگی طراحی ها و مدل سازی های چادر، هر بار شاهد یک مدل و شوی چادر هستیم؛ آن هم چادرهایی که بیشتر مصداق تبرج و جلوه گری زن مسلمان هستند تا پوشش کامل.

برپایی غرفه های حجاب و عفاف در نمایشگاه قرآن و ارائة انواع مدل چادر، همچون چادرهایی با کلاهک ها و آستین های سنگ دوزی شده، روبان های رنگی و.. . که بیشتر از مانتو خودنمایی می کند، آیا می تواند معنایی جز این داشته باشد که خودمان عمداً یا سهواً حجاب را تحریف می کنیم و این پوشش اسلامی را دستاویز نگاه های سلیقه ای قرار می دهیم؟ به راستی فلسفة چادر سر کردن چیست که این گونه به جانش افتاده و کار دشمن را آسان کرده ایم و چادر را وسیلة بدحجابی قرار داده و نه تنها نتوانسته ایم با فرهنگ سازی، غیرمذهبی ها یا افراد ضعیف را جذب کنیم؛ بلکه با چنین برنامه های کاریکاتوری، به جای تقویت بنیة دینی جوانان مذهبی، آن ها را هم به بیراهه می کشانیم؟ آیا این جز یک اعلام خطر فرهنگی است؟ زیرا هرچند باید با توجه به اقتضائات روز و تنوع پیش برویم، اما نه به هر قیمتی. باید مراقب باشیم تا مصداق این ضرب المثل معروف قرار نگیریم که می خواست ابرویش را درست کند، زد چشمش را هم کور کرد!

واقعیت این است که دانسته یا ندانسته در امر حجاب و عفاف، مسیر را اشتباه می رویم و برای جوانان مذهبی و خانواده های متدین الگوهای ناقصی را القا و نهادینه سازی می کنیم که این چادر مدل دار مجلسی مناسب و شیک است یا آن چادر سنگ دوزی شده بهتر است و.. .؛ در حالی که بعضی از این چادرها به مراتب از مانتوهای بدن نمای دختران خیابانی زننده تر هستند و در شأن یک زن محجبه نیست تا خود را در معرض تبرج و خودنمایی با پوشش چادر قرار بدهد.

از مانتوهای رنگی و چسبان تا مانتوهای بی دکمه

پر شدن بازار فروش مانتو، با انواع مانتوهای مختلف از تنگ و چسبان و کوتاه گرفته تا بلند اما بی دکمه، بیانگر بعد دیگری از جنگ نرم برای رواج بی حجابی است. تا چندی قبل اغلب مانتوهای موجود در بازار، تنگ و کوتاه و چسبان بود، اما مانتوهای حال حاضر بازار فروش، قد کشیده و گشاد شده اند، اما این بار بدحجابی جای خود را به عریان گری داده است! مانتوها بلند هستند، اما اثری از دکمه در آن ها یافت نمی شود و صرفاً با یک بند بسته می شوند. ساپورت هایی که تابستان امسال جانشین شلوار شد، ساپورت های تنگ و چسبان و رنگارنگ و گاه نازک که تمام پای زن استفاده کننده را به نمایش می گذارد، بیانگر آن است که اندک اندک عریان گری دارد جایگزین بدحجابی می شود؛ ساپورت هایی که شبکة ضد انقلابی «من و تو» با کمتر از 50 نفر پرسنل توانست با پخش سه مرحله مجموعة «آکادمی گوگوش» جماعتی کثیر را در یک کشور 70 میلیونی مسلمان ـ آن هم بر خلاف ارزش های جامعه، چه دینی و چه عرفی ـ ساپورت پوش کند!! این در حالی است که رسانة ملی با نزدیک به 50 شبکة تلویزیونی، استانی و سراسری که اغلب با صرف هزینه های هنگفت امکان پخش 24 ساعتة ماهواره ای یافته اند و نیر پرسنل چند ده هزار نفری، نتوانسته دختران و پسران جوان ما را که اکنون فرزندان نسل سوم و چهارم این انقلاب هستند، با ارزش های دینی و فرهنگی انقلاب همراه سازد!

خطرات زیرپوستی رواج بدحجابی

آنچه بانیان و مروجان بدحجابی و بی حجابی به نام مد و مدگرایی، به دنبال ترویج آن در جامعه هستند، خطری جدی است که اگر هر چه سریع تر برای پیشگیری از نفوذ هر چه بیشتر آن و نیز درمان بخش های درگیر با آن، تصمیمی گرفته نشود، به زودی شاهد شکست جامعه در این جنگ نرم خواهیم بود. این خطر جدی همان استحاله نرم جامعه و از بین رفتن کامل ارزش ها و به نابودی کشاندن جامعه است که می توان آن را در ابعاد زیر مورد تدقیق قرار داد:

انتقال ارزش ها

نظریه پردازان مختلفی که با رویکرد جامعه شناختی به علل بروز انقلاب اسلامی در ایران توجه داشته اند، به زبانی ساده معتقدند یکی از عللی که باعث سرنگونی رژیم پهلوی در سال 1357 و جایگزینی نظام جمهوری اسلامی شد، ناتوانی آن رژیم در انتقال ارزش های مطلوب خود به نسل بعد بود. آن ها معتقدند هر نظام حکومتی باید بتواند در سایة پی گیری سیاست های راهبردی، ارزش های مطلوب خود را به شکلی نهادینه به نسل بعد منتقل نماید؛ در غیر این صورت جامعه ارزش های مطلوب خود را می جوید و این خطری بزرگ برای ثبات هر نظام سیاسی محسوب می شود.

بی شک اگرچه تمام انگیزة شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی را نمی توان با « نظریة جامعه شناختی» تعبیر و تفسیر نمود، اما آنچه در نگاه این نظریه پردازان به ماهیت انقلاب ها نهفته است، بسیار مهم و قابل تأمل است و بی شک بی توجهی به آن می تواند تهدیدی جدی برای فردای ایران اسلامی باشد. اکنون سؤال اصلی این است که در دهة چهارم انقلاب اسلامی تا چه حد توانسته ایم ارزش های اساسی انقلاب را که موضوعی همچون عفاف و حجاب در معنای عام آن (برای زن و مرد) تنها یکی از آن هاست، در جامعه گسترش دهیم؟ بی شک ارزش های ترسیم شده در آرمان های متعالی انقلاب اسلامی، مورد تأکید حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب(مد) متعدد بوده و جا دارد در فرصتی جداگانه به مرور آن بپردازیم، اما مروری گذرا بر اوضاع جامعه و نگاهی ساده به سیر تغییر و گونه گون شدن پوشش در جامعه، نشان از حقیقتی تلخ دارد که نگران کننده تر از یک «ساپورت» ساده است.

فراموش شدن ارزش ها

یکی از ارزش های مورد تأکید در رهنمودهای حضرت امام(ره) که بسیار در دین اسلام مورد توجه قرار دارد و رهبر معظم انقلاب(مد) در فرمایشات خود نسبت به آن توصیه های بسیار دارند، گسترش «عفاف» در جامعه است. «عفاف» همواره در باور و بیان ما نسبت به «حجاب» مقدم بوده و هست و حتی در اصطلاح جاری نیز ترکیب «عفاف و حجاب» است که مورد تأکید قرار می گیرد؛ اما سال هاست که موضوع «عفاف» که موضوعی کیفی محسوب می شود، از جامعه و سیاست های اجرایی دستگاه های فرهنگی ما رخت بربسته (و یا حداقل کم رنگ شده) و تمام توجه ها بر پدیدة «حجاب» که پدیده ای کمّی محسوب می شود، معطوف شده است، آن هم به شکلی سطحی و اداری که اغلب در اجرا، ماهیتی «اونیفرمی» به خود گرفته و تنها به زنان جامعه محدود گشته است و رفته رفته باعث شده تا در جامعه با دو طبقه «اداری» و «غیراداری» مواجه شویم که البته در ساعات خارج از ساعت کاری نیز اغلب با پدیدة خطرناک دیگری مواجه هستیم که در آن، بخش مهمی از کارکنان ادارات دولتی که با روی کرد تحکیمی دستگاه های اجرایی مجبور به انتخاب نوع خاصی از پوشش شده اند، تغییر فرم و لباس می دهند و به گروه دوم می پیوندند. این هشداری جدی است که حکایت از ناتوانی سیاست های تحکیمی و بی توجهی به فرهنگ و فرهنگ سازی در دستگاه های اداری دارد. جالب اینکه در بسیاری از ادارات، مسئولین واحدهای اجرایی در پی دستورالعمل های غیرکارشناسانه، کارکنان محترم خانم را که در تمام زندگی خود پوشش یک دست و مناسب مانتو را برگزیده اند، علی رغم تمام صلاحیت ها از حضور در پست های مدیریتی (حتی مدیریت یک آموزشگاه) محروم می کنند و با این عمل خود، باعث شده اند تا بیش از هر چیز پوشش چادر که به عنوان حجاب برتر، بسیار مورد توجه حضرت امام(ره) نیز بود، تنها ماهیتی مدیریتی و شکلی، به خود بگیرد و باز هم در جامعه شاهد طبقه بندی افراد و تأثیرات سوء پس از آن باشیم.

چادر یک نه بزرگ به همة نامحرمان است و اصل اول در آن، طرد همه است؛ مگر اینکه صاحب این پوشش اجازة مراوده را به دیگران بیگانه بدهد. بنابراین عقلاً نمی توان پذیرفت که خانمی چادر به سر کند ولی در عین حال رفتارهای باز، مراودات مستمر و طولانی مدت و ارتباطات سهل الوصول با نامحرم داشته باشد.

حال چگونه است که مجریان چادر به سر یا بازیگران نقش های چادر محور در عین پوشیدن سخت ترین حجاب، از نرم ترین روابط با نامحرمان برخوردارند؟ گپ زدن مجریان چادری با میهمانان مرد برنامه ها و همکاران تلویزیونی، هم صحبت شدن های طولانی بازیگران چادر به سر با مردان نامحرم در نقش های مقابل و یکی به دو کردن ها، شوخی ها و زدن حرف های شبه عاشقانه و حتی عاشقانه و عاطفی، همه از مصادیق چنین پدیدة عجیبی است.

مسئله دیگری از اهمیت بسیاری برخوردار است، استفاده ابزاری از چادر است. اینکه زنی برای به دست آوردن پستی بهتر و یا به دست آوردن برخی چیزها چادر بر سر می افکند، در حالی که هیچ اعتقادی به آن ندارد، از سویی توهین به چادر و از سوی دیگر سوءاستفاده از آن برای رسیدن به مطامع شخصی است.

این ها به دلیل بی توجهی به ماهیت موضوعات فرهنگی و فراموش شدن ارزش ها و سطحی نگری به مفاهیم بلندی است که این انقلاب با هدف برپایی آن شکل گرفته است.

اندلسی شدن جامعه

افول هر حکومت و تمدنی، عللی دارد و غروب آفتاب حکومت و تمدن بزرگ اسلامی در اندلس نیز از این قانون مستثنا نیست. مهم ترین آسیبی که گریبان گیر حکومت مسلمین در اندلس شد و فرجام ناخوشی را برای آن رقم زد، تفرقه و فساد اخلاقی بود و این نکته ای است بسیار حائز اهمیت که بنا بر آموزه های دینی باید از آن عبرت گرفت.

مهم ترین علت شکست حکومت مسلمانان در اندلس را می توان در درگیری های داخلی بین مسلمانان به ویژه حاکمان جست وجو کرد. این اختلافات سبب تضعیف دولت مرکزی شد و راه را برای نفوذ هرچه بیشتر دشمن باز کرد.

دومین عامل شکست مسلمین در اندلس را می توان روی آوردن حاکمان و بسیاری از مردم به بی تقوایی و بی بند و باری دانست. فراگیر شدن فساد در سطح حاکمیت و جامعه، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پیشرفت جامعه بازداشت و حمیت و غیرت دینی را در آن ها از بین برد. آنچه که برایشان اهمیت داشت، قدرت طلبی و خوش گذرانی بود. در نتیجه شهرها یکی پس از دیگری از تحت حکومت آنان خارج شد و به تصرف دشمن درآمد.[6]

اکنون خطری که جامعة ما را تهدید می کند، تنها تنگ و گشاد شدن مانتوها و یا کوتاه و بلند شدن شلوارها و حتی رنگ به رنگ شدن ساپورت ها نیست. خطر اصلی «اندلسی شدن» تدریجی جامعه ای است که هر روز بیش از پیش به سمت «مصرف گرایی» و نه «تولیدگری» پیش می رود. جا دارد کارشناسان محترم در حوزه های مختلف دینی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی یک بار دیگر به مطالعة مختصات پدیدة اندلسی شدن در جامعه بپردازند. پدیدة خطرناک گسترش فساد، تنها معطوف به فساد اخلاقی نیست. گسترش فساد در لایه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می تواند باعث رواج تفکر ناکارآمدی نگرش دینی در جامعه شود و این، خطر بزرگی است که هر جامعه اسلامی را تهدید می کند و مگر در اندلس چیزی غیر از این رخ داد؟! بنابراین توجه تک بعدی به برخی مظاهر سطحی فساد اخلاقی در جامعه و معطوف داشتن تمام توان اجرایی حوزه های مختلف مسئول به برخی معلول ها در اجتماع، به مراتب خطرناک تر از هر آفت دیگری برای جامعة ما محسوب می شود.

ناکارآمدی رسانه های گروهی

امروز گسترة کارکرد رسانه از تفریح و سرگرمی به مراتب فراتر رفته و مرزهای سیاست و فرهنگ و امنیت ملی جوامع را هم درنوردیده است. بسیار ساده انگارانه است اگر نگاهی جز این، به رسانه ها داشته باشیم. حال نکتة بسیار جالب، رویة نزولی رسانه های داخلی خودمان و به خصوص رسانة ملی در مقابل شبکه های گسترده و توانمند ماهواره ای است. شکی نیست بسیاری از شبکه های ماهواره ای با هدف به چالش کشیدن ارزش های فرهنگی ما و البته گسترش ارزش های فرهنگی مطلوب خود به تولید برنامه به زبان فارسی می پردازند و البته نمی توان بر آن ها خرده گرفت؛ زیرا این ذات پدیدة فرهنگ است و به طور طبیعی هر تفکری سعی دارد تا حیطة شمول خود را گسترش دهد و البته این مهم اکنون از طریق رسانه ها عملی تر است، اما نگران کننده تر رویه های نسنجیده و غلطی است که از سوی مدیران فرهنگی ما، آن هم با انبوه امکانات فنی و نرم افزاری در کشور، صورت می گیرد. صدا و سیمای ما که باید نوک پیکان مقابله با تهدیدات نرم باشد، اگرچه هر روز به گسترش کمی خود بیش از پیش ادامه می دهد (آن هم گسترشی که تنها به تکرار شبکه ها و برنامه ها منجر شده است) اما با بی توجهی به میل و نیاز جامعة مخاطب، باعث شده تا برنامه های تولیدی از اثرگذاری بسیار کمتری برخوردار بوده و پدیدة همه گیر شدن به کارگیری ماهواره علی رغم منع قانونی، و مطلع بودن والدین به اثرات مخرب آن در خانواده هر روز بیش از پیش گسترش یابد. ناکارآمدی رسانه ها و فرار مخاطب، خطری بسیار بزرگ است که اگر به دنبال چاره ای برای آن نباشیم، می تواند در آینده ای نزدیک به جدی ترین تهدیدات پیش روی جامعة ما تبدیل شود.[7]

پی‌نوشت:

[1]. پوشاک باستانی ایرانیان ‌از کهن‌ترین زمان تا پایان پادشاهی ساسانیان، جلیل ضیاءپور، ص 54.

[2]. مستدرک‏الوسائل، محدث نوری، ج 16، ص316.

[3]. ر.ک: ناتوی فرهنگی و روش مقابله با آن، شهرام علمداری، ص 134 ـ 139.

[4]. حریم عفاف (حجاب، نگاه)، روح‌الله حسینیان، ص64.

[5]. روابط بین‌الملل اسلامی(پانزده گفتار)، مرتضی مطهری، ص 36.

[6]. بررسی عقاید و ادیان، مصطفی نورانی اردبیلی، ص 291.

[7]. ر.ک: گروه اندیشه و فرهنگ وبگاه جوان انقلابی، رضا سیف‌پور، خطری جدی‌تر از ساپورت.

منبع: پایگاه حوزه


فرم در حال بارگذاری ...

با خواص طرفدار باطل باید جنگید ...

نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394

«شما در جبهه جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه خوانی بلد نباشید، اگر قطب نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه می کنید می بینید در محاصرة دشمن قرار گرفته اید؛ راه را عوضی آمده اید، دشمن بر شما مسلط می شود. این قطب نما، همان بصیرت است».[1]

این، همان راهکاری است که می توان از آن، برای شناخت عواملی که باعث می شود برخی افراد دچار بی بصیرتی شده و نتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند، به کار برد. برای گم نکردن راه، شناخت راه حق و فریفتة سخنان و رفتارهای دشمنان نقاب دار و منافقان فتنه گر و فتنه گران منافق نگردیدن، برای جدایی افکندن بین حق و باطل و راه را از کژراهه شناسایی نمودن و مسیر را اشتباهی نپیمودن.

اهمیت و جایگاه بصیرت

اهمیت و جایگاه بصیرت، روشن بینی و درک درست از شرایط و فضاهاست؛ به گونه ای که قرآن کریم یکی از ویژگی های فرستادگان الهی را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها دانسته و جامعة اسلامی و پیروان دین را نیازمند این ویژگی معرفی کرده است:

«قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»[2]؛

«بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همة مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم».

کسی که بصیرت لازم را داشته باشد، در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار می شود. در چنین شرایطی است که هر جامعه ای با داشتن رهبری بصیر و نیروهایی این چنین، به راحتی می تواند نقشه های دشمنان و فتنه گران را نقش برآب نموده، جامعه را از وجود آنان پاک سازی نماید.

امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:

« وَ لَکنِّی اَضْرِبُ بِِالمُقْبِل اِلَی الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُریبَ اَبَداً حَتّی یأْتِی عَلیَّ یوْمِی[3]؛

من با نیروهای گرویده به حق، فراریان را سرکوب می کنم و با سربازان آماده به فرمان، دو دلان وسوسه گر را درهم می کوبم».

...

خواص چه کسانی هستند؟

افراد هر جامعه را می توان به دو گروه، با دو خصوصیت متفاوت تقسیم کرد. گروهی خواص اند و دیگری عوام. گروه خواص، کسانی اند که دارای دو ویژگی هستند: اولاً از قدرت و توان بالای تجزیه و تحلیل مسائل برخوردارند و ثانیاً عملکرد آنان بر اساس و مبنای حق استوار است. این خواص نیز دو دسته اند: یک دسته کسانی که در مقابله با دنیا (مقام، شهوت، پول، لذت) موافقند و عده ای که موافق نیستند.[4] دسته ای از خواص که موافق دنیا هستند، توان تجزیة مسائل را دارند؛ اما آن جایی که پای تکلیف سخت به میان می آید، نمی توانند خود را از متاع دنیا جدا ساخته و به طرفداری حق روی آورند؛ از این رو حق را به مسلخ آورده و قربانی می کنند؛ همان طور که امام حسین علیه السلام را به مسلخ کربلا کشاندند. خواص موافق دنیا، حق را می شناسند و طرفدار حق اند، اما در عین حال، در مقابل دنیا پایشان می لرزد، اینان همان خواص اهل باطل یا خواص بی بصیرتند. مقام معظم رهبری(مد) در این باره فرمود: «اگر کسانی برای حفظ جانشان، راه خدا را ترک کنند و آن جا که باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر می افتد، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا محبت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها کنند، اگر عدة این ها زیاد باشد، آن وقت دیگر واویلاست. آن وقت حسین بن علی ها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد. آن وقت، یزیدها بر سرِ کار می آیند و بنی امیه، هزار ماه بر کشوری که پیغمبر به وجود آورده بود، حکومت خواهند کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد».[5]

خواص طرفدار دنیا، دنیا بیشتر برایشان اهمیت دارد؛ از این رو حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول کرده و به حق پشت نمایند. در حقیقت این خواص [خواص بی بصیرت] را می توان جزء عوام به حساب آورد؛ ولی خواصی که موافق دلبستگی به دنیا نیستند، آنچه برایشان اهمیت دارد محوریت حق است؛ اگر چه هیچ وقت نتوانند دنیا (مقام، پول و…) را به دست آوردند. بنابراین با تسلیم در مقابل حق و اطاعت اوامر الهی، به تکلیف عمل می نمایند، اگر چه مخالف با دنیایشان باشد.[6]

عوام، پیرو موج عمومی

از آفات یک جامعة زنده و با نشاط، عوام زدگی است. عوام زدگی یعنی به جای معیارگرا بودن، جوّگرا شدن و به جای حق جو بودن، اسیر موج شدن؛ یعنی بی بصیرتی و نابخردی.[7] اینان با توجه به حوادث و وقایعی که در یک جامعه رخ می دهد، هیچ گاه در تفکر اینکه بدانند کدام صحیح بوده، بسنجند یا تحلیل کنند و آگاهی پیدا کنند و موضع بگیرند، نبوده اند. آن ها فقط به جو عمومی جامعه نگاه می اندازند و تصمیم گیری و عمل می کنند. انتخاب آن ها همان سمتی است که عموم در آن سمت قرار دارند، نه اینکه مسائل را با بصیرت بنگرند. از این رو در جایگاه تکلیف، گاه حمایت از حق را فراموش می کنند و لباس تخلف از حق و نابودی آن را بر تن می نمایند.

در میان عوام، حرف اول را موج و اکثریت می زند، نه بصیرت. از مصائب همیشة انبیا و امامان همین بلیه بوده است. پیوسته اکثریتی در برابر آنان قرار می گرفتند، اکثریتی که خواص اهل باطل [خواص بی بصیرت یا همان ملأ و مترفین] آن را ساخته اند به عبارت دیگر، شیاطین خط دهندة خواص اهل باطل، جریانی را به وجود می آوردند و اکثریت مردم را که اهل تحلیل نیستند، به دنبال خود می کشانند؛ به عنوان مثال موج قداست ن‍ژاد و پیروی از پدران، موج عوام پسندی بوده است که پیوسته مخالفان در برابر انبیا، علم می کردند.[8] واضح است این اکثریت، اکثریتی هستند که در مسیر باطل اند. بی تردید این اجتماع بر باطل، نامش «عوام زدگی» است. بنابراین اهل بصیرت نه تنها مرعوب این اکثریت نیستند؛ بلکه با کمال صلابت راه حق را ادامه می دهند، هرچند تنهای تنها شوند.[9] مقام معظم رهبری(مد) در این باره می فرماید: «خواص یعنی کسانی که وقتی یک عملی انجام می دهند، موضع گیری می کنند، راهی را انتخاب می کنند، از روی فکر و تحلیل می فهمند و تحلیل می کنند و عمل می کنند. این ها خواص اند. نقطة مقابلش هم عوام است. عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به یک سمتی می رود، آن ها هم می روند. تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می گویند: “زنده باد"، این هم نگاه می کند می گوید: “زنده باد". یک وقت مردم می گویند: “مرده باد” این هم نگاه می کند می گوید: “مرده باد"».[10]

بصیرت، ممیز خواص و عوام

موضع گیری خواص بر مبنای «بصیرت» است. اینان بر اساس تفکر، تحلیل و تجزیة مسائل و تشخیص، تصمیم گیری می کنند و سپس عمل می نمایند. آن ها با قرار دادن محوریت حق، خود و اطرافیان را محک می زنند که مبادا از مرز حق پا را فراتر قرار دهند. اینان تا بهره گیری از بینش و بصیرت کامل را نیابند، وارد عرصة جهاد نمی شوند؛ همان طور که امام علی علیه السلام فرمود: «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَی أَسْیافِهِم ».[11] آن ها بصیرت ها و اندیشه های روشن و حساب شدة خود را بر شمشیرهای خود حمل می کنند.[12] این چنین انسان های تعلیم دیده و بابصیرت بودند که توانستند جایگاه رسالت خود را در زمینة اهداف اسلام به ثمر بنشانند؛ کسانی هم چون سلمان فارسی، مالک اشتر، عماریاسر، محمد بن ابی بکر، اویس قرنی و….

از جمله ویژگی های بارز خواص «ولایت پذیری»است؛ یعنی پذیرش ولایت ولی حق که از پشتوانة مشروعیت الهی برخوردار است. تاریخ عبرت آموز اسلام از آن گاه که رسول خدا(ص) رأیت حکومت اسلامی را در مدینه برافراشت، نشان می دهد که هر گاه اطاعت و تبعیت از دل بود، اسلام در همة صحنه ها قدرتمند و پرصلابت پیش رفت و موانع را ـ اگر چه سخت و دشوار بودند ـ از پیش پای مسلمین برداشت. در زمان رسول خدا(ص) چون و چرا کنندگان و آن ها که امر خدا را برای جهاد به زمستان و از زمستان به فصلی که محصولشان را درو کنند، حواله می دادند، بارها قلب رسول خدا(ص) را آزرند و تنها آن ها که ایمانشان ناب بود و تسلیم محض ولایت و نبوت محمدی(ص) بودند، در اجرای فرمان می کوشیدند. مگر در جنگ احد چند مسلمان واقعی جان رسول خدا(ص) را در میان گرفتند تا قطب عالم اسلام و جان جهان را حفظ کنند؟ چرا امام علی علیه السلام نود زخم بر تن گرفت، ولی اذن نداد تا مشرکان بر رسول خدا(ص) دست یابند، در حالی که گروه کثیری از اصحاب از میدان گریختند؟ چرا امام علی علیه السلام در ماجرای هجرت رسول خدا(ص) از مکه به مدینه در جای پیامبر(ص) بی هیچ پرسش و تردیدی آرمید و شمشیرهای کینه توز مشرکان را بر جان خود متوجه کرد تا پیامبر(ص) بتواند از جریان توطئه ها به سلامت هجرت کند؟ آری، ولایت پذیری در عرصه های تاریخی اسلام، برای بدخواهان نشانه ای است تا بدانند در حریم ولایت، هر تیری که وارد بشود، آنان که ایمان ناب دارند، هیچ ابهام و تردید نداشته، خود را سپر تیر شیطانی آن ها می کنند و تسلیم امر ولایت هستند. [13] قرآن کریم مؤمنان واقعی را کسانی معرفی می کند که عملاً ولایت پیامبر(ص) را بپذیرند: ((فَلاَ وَرَبِّک لاَ یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکمُوک فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لاَ یجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا))[14]؛ «به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه تو را در اختلافات به داوری طلبند. سپس در دل خود از داوری ات احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند».

نگاهی به برخی علل عدم تحقق بصیرت

دنیاخواهی

یکی از عوامل اصلی کمبود بینش، حب دنیا و تعلق بیش از اندازه به امور دنیوی است. این امر باعث می شود برخی افراد دانسته یا نادانسته، برای حفظ مقام و مسئولیت دنیایی، ثروت و دارایی و…، دنیا را بر آخرت مقدم دارند و این آفت، باعث کور و کر شدن حقیقی و باطنی آنان نسبت به حقایق می شود. رسول خدا(ص) فرمود: «هر که به دنیا گراید و آرزوهای دنیویش دور و دراز گردد، خداوند به اندازه گرایش او به دنیا، دلش را کور می گرداند».[15] امام علی علیه السلام نیز می فرماید: «إِنَّ الدُّنْیا دَارُ مِحَنٍ وَ مَحَلُّ فِتَنٍ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا أَتَتْهُ وَ مَن أَبْصَرَ إِلَیهَا أَعْمَتْه[16]؛ به درستی که دنیا خانة محنت ها و جایگاه فتنه هاست، کسی که آن را طلب کند، هلاکش کند و کسی که به دنبالش نباشد، با او به نیکویی همراهی کند و هر که به سوی آن نظر کند، او را کور گرداند».

کم خردی

اگر افراد، دارای مبانی و افکار مشخص ـ که برگرفته از مطالعه و تفکر و تعمق در مسائل است ـ نباشند، درک و بینش درستی از حوادث و اتفاقات پیرامونی نخواهند داشت و پیوسته با ارائة نظرات نادرست و تحلیل های اشتباه، افکار منفی و اقدامات خراب کارانه را به افراد جامعه منتقل می کنند. هم چنین با ادعای فهم و درک فوق العاده ای ـ که گویا کس دیگری بدان دست نیافته و نخواهد یافت ـ در جامعه موج منفی ایجاد می کنند. امام علی علیه السلام با اشاره به همین نکته می فرماید: «لا بَصیرَةَ لِمَنْ لا فِکرَ لَهُ[17]؛ کسی که اهل فکر و اندیشه نیست، بصیرت و بینش هم نخواهد داشت». آن حضرت با اشاره به پیامدهای وجود چنین افراد فاقد فکر و تحلیل و بینش صحیحی در صفوف جامعه می فرماید: «فَاقِدُ الْبَصَرِ فَاسِدُ النَّظَر[18]؛ آن که بصیرت و بینش را از دست بدهد، نظرش هم، نادرست و بی ارزش است».

هوا و هوس

هر انسانی در حالت تعادل و نبود میدان های آزمایش، با مشکل خاصی مواجه نمی شود. مشکل جایی نمایان می گردد که هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی این تعادل را از انسان بگیرد و با تابلو قرار دادن منافع و خواسته های نفسانی، فردی، جناحی و مانند آن در پیش چشم وی، قدرت انتخاب را متزلزل نموده، او را در دو راهی حق و باطل قرار دهد. در چنین میدانی، کسانی که بر نفس خود مدیریت نداشته باشند، به راحتی در دام خواهش های نفسانی افتاده، بصیرت و بینش لازم را برای خروج از این فضاها نخواهند یافت. امام علی علیه السلام می فرماید: «الهَوَی شَرِیک الْعَمَی[19]؛ هوا و هوس، شریک کوردلی است».

غفلت و لجاجت

غفلت و لجاجت، دو عامل آفت زای پرخطر در مسیر زندگی است که همواره انسان را با تهدید مواجه ساخته، چه بسا باعث می شود ثمرة یک عمر زحمت و تلاش و خدمت انسان، پوچ و نابود گردد. نمونه های تاریخی فراوانی همانند «بلعم بن باعورا» و… هستند که با غفلت زدگی و خیره سری، زحمات و تلاش های شان را نیست و نابود کردند. قرآن و روایات نیز به انسان هشدار می دهد که همه باید مراقب باشند تا اعمال نیکشان را با اعمال ناروا حَبْط و نابود نکنند.[20] امیر بیان، امام علی علیه السلام نیز می فرماید: «دَوَامُ الْغَفْلَة یعْمِی الْبَصِیرَة[21]؛ ادامه یافتن غفلت، دیدة بصیرت را کور می سازد».

از پیامدهای غفلت زدگی این است که چنین افرادی به گمان اینکه تشخیص شان، برترین تشخیص و درک و فهم شان، بالاترین درک و فهم است، دچار خودبینی و وهم گرایی می گردند و بر این باورهای نادرست خود، پافشاری و لجاجت هم می ورزند. در چنین فضایی است که زمینه های کج فهمی، بی بصیرتی و کوری دل فراهم می شود و بستر فتنه و آشوب، مهیا. رهبر معظم انقلاب(مد) در این باره می فرماید: «بعضی اشخاص، لجبازند و هر چه انسان حقیقت را در مقابل شان قرار می دهد، روی موضع لجوجانة خود اصرار می کنند. چنین رویه ای، انسان را از حقیقت دور می کند. فرد لجوج، در ابتدای لجبازی، هنوز اندکی نور حقیقت را می فهمد و احساس می کند که کارش براساس لجبازی است، اما وقتی لجاجت وی تکرار شد، دیگر آن اندک نورِ حقیقت را هم نمی فهمد. در او، باطن و اعتقاد و عقیده ای دروغین به وجود می آید که اگر به خود برگردد و تعمق کند، می بیند اینکه در ذهن اوست، عقیده نیست، «عَنْ ظَهْرِ الْقَلْب» و از باطنِ جان، نیست. اما لجاجت نمی گذارد که او سروش حقیقت و پیام معنویت و حق را به گوشِ جان بشنود. دیدید کسانی که در مقابل اسلام و انقلاب اسلامی و فرمایشات امام و حقانیت واضح و مظلومانة ملت ایران ایستادند و لجاجت کردند، چگونه این لجاجت به گمراهی شان انجامید!». [22] ایشان در سخن دیگری می فرماید: «عزیزان من! تمام مشکلاتی که برای افراد یا اجتماعات بشر پیش می آید، بر اثر یکی از این دو است؛ یا عدم بصیرت، یا عدم صبر. یا دچار غفلت می شوند، واقعیت ها را تشخیص نمی دهند، حقایق را نمی فهمند، یا با وجود فهمیدن واقعیات، از ایستادگی خسته می شوند. لذاست که به خاطر یکی از این دو ـ یا هر دو ـ تاریخ بشر پُر از محنت های بزرگ ملت هاست؛ پُر از غلبة زورگویان عالم بر ملت های ضعیف النفس و غافل است».[23]

آرزوهای بی پایان

آرزوهای دور و دراز، از مهم ترین رذایل اخلاقی است که در کتاب های بزرگان و آیات و روایات فراوانی از آن یاد شده است. پیامبراکرم(ص) در روایت مشهوری «طول اَمَل» را یکی از دو دشمن بسیار خطرناک برای انسان ها برشمرده و فرموده است: «شدیدترین چیزی که از آن بر شما می ترسم، دو خصلت است: یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری آرزوی طول و دراز. هواپرستی، شما را از حق باز می دارد و آرزوی دور و دراز، شما را بر دنیا حریص می کند».[24]

 

راه های عملی کسب بصیرت :نیم نگاهی به روایات و اندک بررسی آنان، می تواند راه کارهای خوبی را جهت به دست آوردن بصیرت مقابل دیدگان ما بگذارد. برخی از این راه کارها عبارت اند از:

شناخت حقیقت ولایت و ولی امر زمانة خود

شناخت ولی امر زمان در اسلام، از چنان جایگاهی برخوردار است که بنا به فرمودة رسول خدا(ص): «اگر کسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، همانند کسی است که به مرگ جاهلیت قبل از اسلام مرده است».[25] از این رو شناخت خود ولی امر مسلمین در این زمان، راهکار اصلی و مهمی است که می تواند انسان را به بصیرت برساند؛ همان گونه که امام علی علیه السلام در سخنانی خطاب به دو تن از یاران خود در این باره می فرماید: «فَإِنَّهُ لَا یَبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا حَدَّ الاسْتِبْصَارِ حَتَّی یَعْرِفَنِی بِالنُّورَانِیَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَا کَانَ مُسْتَبْصِراً بَالِغاً کَامِلًا[26]؛ هیچ کس از شیعیان به بصیرت نمی رسند، مگر اینکه با شناخت من به نورانیت برسند؛ پس هنگامی که مرا به این مقام شناختند، به طور تمام و کمال به بصیرت دست یافته اند».

داشتن فکر و اندیشه و تحلیل مسائل

از دیگر اموری که انسان را به بصیرت سوق می دهد، اندیشه و تجزیه و تحلیل جریانات سیاسی و اجتماعی می باشد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: «أَفْکِرْ تَسْتَبْصِرْ؛ فکر کن تا بصیرت یابی» و در سخن دیگری می فرماید: «لَا بَصِیرَةَ لِمَنْ لَا فِکْرَ لَهُ[27]؛ کسی که اهل فکر و اندیشه نیست، بصیرت و بینش هم نخواهد داشت». البته باید در نظر داشت که برای رسیدن به تحلیل صحیح نسبت به جریانات، به خصوص جریانات سیاسی، باید مواد اصلی آن ـ که اخبار صحیح می باشد ـ را از مجاری صحیح کسب نموده، سپس دربارة آن ها فکر و تجزیه و تحلیل نمود.

دوراندیشی در امور

از دیگر اموری که موجب بصیرت یافتن انسان می شود، آینده نگری و تدبیر در مسائل و جریانات می باشد. امام علی علیه السلام فرموده است: «مَنِ اسْتَقْبَلَ الأمُورَ أَبْصَرَ[28]؛ هر که از قبل پیش بینی کند و به پیشواز کارها برود (نسبت به امور دوراندیشی کند) بینا گردد».

پیروی از عالمان وارسته

امام محمدباقر علیه السلام در وصف علمای ربانی می فرماید: «الْعَالِمُ مَعَهُ شَمْعَةٌ تُزِیلُ ظُلْمَةَ الْجَهْلِ وَ الْحَیْرَةِ فَکُلُّ مَنْ أَضَاءَتْ لَهُ فَخَرَجَ بِهَا مِنْ حَیْرَةٍ أَوْ نَجَا بِهَا مِنْ جَهْلٍ[29]؛ عالم مانند کسی است که به همراه خود شمعی دارد که به وسیلة آن، ظلمت جهل و حیرت از بین می رود و هر کس که به نور آن روشنی یافت، پس از حیرت خارج شده و از جهل نجات می یابد». پیروی از این گونه عالمان، خود عامل دیگری است که موجب بصیرت و نجات آدمی از گمراهی می شود.

رعایت ایمان و تقوای الهی

یکی دیگر از راهکارهای عملی جهت دست یابی به بصیرت، رعایت تقوای الهی است؛ زیرا خداوند متعال می فرماید: ((إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یجْعَل لَّکمْ فُرْقَانًا))[30]؛ «اگر تقوا بورزید، خداوند قوه تشخیص و جداسازی حق از باطل به شما عنایت می کند». پرهیزگاری و انجام واجبات و پرهیز و دوری از محرمات، به انسان نورانیت و روشن بینی درونی می بخشد؛ به گونه ای که انسان در پرتو آن می تواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد و به راحتی وسوسه های شیطانی را بشناسد و خود را از دام آن، رهایی بخشد. قرآن کریم در این باره می فرماید: ((إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیطَانِ تَذَکرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ))[31]؛ «پرهیزگاران هنگامی که شیطانی پیرامون حریم آن ها گردش کند، متوجه می گردند و بیدار و بصیر می باشند».

عبرت گرفتن از مسائل گوناگون

اگر کسی به طور دائم از آنچه که پیراموش می گذرد و یا در گذشته به وقوع پیوسته، به دیدة عبرت نگاه کند، به راحتی می تواند به نتیجة جریانات واقف شده و با بصیرتی که پیدا می کند، از گرفتار شدن از هلاکت نجات پیدا کند. امام علی علیه السلام در این خصوص فرموده است: «فِی کُلِّ اعْتِبَارٍ اسْتِبْصَارٌ[32]؛ در هر عبرت گرفتنی، بصیرتی است». در بیان دیگری نیز این امر را منوط به دوام عبرت گرفتن دانسته و چنین بیان داشته است: «دَوَامُ الِاعْتِبَارِ یُؤَدِّی إِلَی الِاسْتِبْصَارِ[33]؛ همواره عبرت گرفتن، به سوی بصیرت می کشاند».

ذکر و یاد الهی

از دیگر راه های رسیدن به بصیرت ذکر و یاد الهی می باشد. امام علی علیه السلام فرموده است: «مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ اسْتَبْصَرَ[34]؛ هر که خدا را یاد کند، بصیرت یابد».

پیمودن مسیر اهل بصیرت

یکی از ویژگی های برجستة یاران امام حسین علیه السلام در جریان عاشورا، بصیرت است. امام صادق علیه السلام دربارة حضرت عباس علیه السلام با تعبیر (نافذ البصیرة) یاد می کند که گویای عمق شناخت حضرت عباس علیه السلام است: «کانَ عَمُّنَا الْعَبّاسُ بْنُ عَلِی نافِذَ الْبَصیرَةِ صُلْبَ الاْیْمانِ».[35] در زیارت نامة حضرت عباس علیه السلام نیز می خوانیم: «وَ اَنَّکَ مَضَیْتَ علی بصیرةٍ مِنْ اَمرِکَ مُقتَدِیاً بِالصّالِحینَ»[36] که شهادت او را از روی بصیرت و بر اساس اقتدا به صالحان برشمرده است. در زیارت نامة حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام نیز بر همین بصیرت در مبارزه و شهادت و پیمودن راه شهدای بدر و مجاهدان اسلام و اقتدا بـه صالحان و پیروی از انبیا تأکید شده است: «اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلی ما مَضی عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ الْمجاهِدُونَ… وَ اَنَّکَ قَدْ مَضَیْتَ عَلی بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکَ مُقْتَدِیاً بِالصّالِحیِنَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیّینَ».[37]

با توجه به آنچه گذشت خواص و نخبگان در هر جامعه ای، افرادی جهت ده و تصمیم ساز هستند که دیگران از آن ها پیروی می کنند؛ از این جهت نقش تأثیرگذار آن ها در جامعه، مشهود است؛ به همین دلیل در طول تاریخ، همواره انحراف یا شکست حکومت ها به خاطر نفوذ خواص و انحرافات آنان بوده است. یکی از مهم ترین مسئولیت های خواص، بر دوش کشیدن این امر مهم است که نگذارند مردم به سمت عوام گری پیش بروند و به آن ها بصیرت و آگاهی دهند. هم چنین با حمایت از حق و استمرار آن، خود را بیمة حق محوری الهی نمایند و با همسو نشدن با دنیاطلبی دنیاخواهان، حکومت حق را استوار ساخته، از خطرات و انحرافات مصون دارند.

پی‌نوشت:

[1]. بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار عمومی مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.

[2]. یوسف (12) : 108

[3]. نهج‏ البلاغه، خطبة 6.

[4]. ر.ک: بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص)، 20/3/1375.

[5]. همان.

[6]. ر.ک: همان.

[7]. ر.ک: خواص و رسالت آنان، احمد خاتمی،‌ص 50.

[8]. ر.ک: زخرف (43) : 23.

[9]. ر.ک: خواص و رسالت آنان، همان، ص 51 و 52.

[10]. بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص)، 20/30/1375.

[11]. نهج‌البلاغه، خطبة 150.

[12]. ر.ک: خواص و رسالت آنان، همان، ص 59 ـ‌62.

[13]. ر.ک: همان، ص 63 و 64.

[14]. نساء (4) : 65.

[15]. تحف‌العقول، ابن‌شعبه حرانی، ص60.

[16]. عیون‌الحکم و المواعظ، لیثی واسطی، ص 145.

[17]. غررالحکم، تمیمی آمدی، ص57.

[18]. میزان‌الحکمة، محمدی ری‌شهری، ج2، ص504.

[19]. نهج‌البلاغه، نامة‌31.

[20]. زمر (39) : 65.

[21]. عیون‌الحکم و المواعظ، همان، ص250.

[22]. بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار رئیس جمهور و هیئت وزیران، 8/6/1384.

[23]. بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار با گروه کثیری از دانشجویان و دانش‌آموزان به مناسبت سیزدهم آبان، سال‌روز میلاد امام علی علیه السلام ، 12/ 8/ 1377.

[24]. محجةالبیضاء، فیض کاشانی، ج8، ص245.

[25]. بحارالانوار، ج23، ص 94.

[26]. همان، ج‏26، ص 7.

[27]. غررالحکم، همان، ص57.

[28]. همان.

[29]. الإحتجاج، طبرسی، ج‏1، ص17.

[30]. انفال (8) : 29.

[31]. اعراف (7) : 201.

[32]. غررالحکم، همان، ص 472.

[33]. همان.

[34]. همان، ص 189.

[35]. اعیان‌الشیعة، سید محسن امین عاملی، ج 7، ص 430.

[36]. مفاتیح‌الجنان، زیارت حضرت عباس علیه السلام .

[37]. همان، زیارت مسلم‌بن عقیل.


فرم در حال بارگذاری ...

دعا براي تعجيل در فرج امام زمان عليه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

 


دعا محبوب ترين اعمال نزد خداوند، برترين عبادت، علت روشنايي آسمان ها و زمين، كليد تمام رحمت ها و… است.

ما معمولا در حوائج فردي خويش بر دعا اصرار مي ورزيم و تا استجابت كامل آن، دست از طلب بر نمي داريم؛ ولي به امر مهم دعا براي تعجيل ظهور امام زمان(عج الله تعالي فرجه الشريف) آنگونه كه شايسته است اهتمام نمي ورزيم. غافل از اين كه اين دعا زيباترين آرزو و بهترين دعاهاست؛ زيرا خير و سعادت دنيا و آخرت ما و همه ي انسان ها و نيز گشايش در امور مادي و معنوي جهانيان وابسته به امر ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. آن حضرت در توقيع شريف خطاب به شيخ مفيد مي فرمايند:

(اگر شيعيان ما با دل هاي متحد و يكپارجه بر وفاي به عهد و پيمان خويش اجتماع مي كردند ملاقات ما با آنها به تاخير نمي افتاد و سعادت ديدار و مشاهده ي با معرفت براي آن ها به زودي حاصل مي شد و زودتر از اين به ديدار ما نايل مي شدند.)

امام صادق (عليه السلام) درباره نقش دعا در تعجيل فرج فرمودند: (وقتي عذاب و سختي بر بني اسرائيل طولاني شد، چهل روز به درگاه خدا گريه و ناله كردند. خداوند متعال به موسي و هارون وحي فرمود كه آن ها را از دست فرعون نجات دهند و اين در حالي بود كه از چهارصد سال عذاب صدوهفتاد سال باقي مانده بود و خداوند به واسطه ي دعاي بني اسرائيل از آن صدوهفتاد سال صرف نظر نمود.) مولف كتاب مكيال المكارم با استناد به اين روايت مي گويد:

وقت ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از امور بدايه است كه امكان پس و پيش افتادنش هست يعني مي توان با دعا نمودن فرج و ظهور امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را جلو انداخت و تشويق ائمه ي اطهار به دعا نمودن براي تعجيل ظهور بيانگر آن است كه حصول فرج داراي يك زمان صددرصد تعيين شده و غير قابل تغيير نيست و اگر مردم به مسئله غيبت امام زمانشان و طولاني شدن اين امر بي توجهي نكرده و همگي دعا نمايند، اميد است كه خداوند هرچه زودتر طومار غيبت را در هم پيچيده و آن بزرگوار را ظاهر نمايد. همچنان كه در زمان حضرت ادريس(عليه السلام) وقتي آن حضرت مورد حمله ي حكومت طغيانگر زمان خويش قرار گرفت از ميان مردم غايب شد؛ دردوران غيبتش مردم تصميم به توبه در مقابل خداوند را گرفتند و اين بازگشت و پشيماني واقعي باعث شد كه خداوند دوران غيبت او را پايان بخشد. حضرت ادريس (عليه السلام) ظاهر شد و حاكم ستمگر در برابر او به ذلت و خواري افتاد.

از امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نقل شده كه فرمودند:

شيعيان ما به اندازه ي آب خوردني ما را نمي خواهند،

اگر بخواهند دعا مي كنند و فرج ما مي رسد.

...

چرا براي ظهور دعا نمي كنيم؟

*نقشه ابليس براي تاخير ظهور؛
*به امام معرفت نداريم؛
*به امام محبت شايسته نداريم؛
*احساس اضطرار نمي كنيم؛
*از بركات ظهور بي خبريم؛
*نمي دانيم كه از مهمترين شرايط ظهور خواسته مردم است؛
*از غربت امام در غيبتش بي خبريم؛
*ما را از شمشير امام ترسانده اند؛
*از معارف اهل بيت عليهم السلام دور هستيم؛
*نمي دانيم دغدغه ي همه ي اهل بيت(عليهم السلام) فرج مولا بوده و هست.

امام جواد(عليه السلام) مي فرمايند :

« برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است »


نكاتي در رابطه با نقش دعا در تعجيل فرج :

1- تنها يكي از آثار دعا براي تعجيل فرج تسريع امر ظهور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. اين دعا آثار و بركات فراواني همچون ازدياد نور امام در قلب، آمرزش گناهان، رنجش و وحشت شيطان، نزول نعمت، دفع بلاها، زايل شدن غم ها، طول عمر و بركت در آن، وسعت رزق، ورود به بهشت، ايمني از عذاب جهنم، نايل شدن به شفاعت اهل بيت(عليهم السلام)، محشور شدن در زمره ي امان از تشنگي روز قيامت، ايمني از سختي حساب، ثواب هزار سال خدمت به پروردگار، ثواب نه هزار سال نماز و روزه و… دارد كه مولف مكيال المكارم به 110 فايده از آن اشاره نموده است.

2- دعا در فرارسيدن زمان ظهور، اثر قطعي دارد و ترك آن موجب تاخير در امر فرج خواهد شد و از دقت ( در حديث بني اسرائيل و ساير روايات استفاده مي شود كه امر ظهور بداپذير است و ممكن است با تضرع و دعاي مومنين و استجابت حق تعالي حتي برخي نشانه هاي حتمي (كه مقدمه يا مقارن ظهور قرار است به وقوع بپيوندند و شديد و سخت بوده و گرفتاري ها و ناگواري هايي در بردارند) بخشيده شده و محقق نشوند.

3- دعا براي تعجيل فرج امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نه تنها از محبت، عشق و علاقه دعا كننده به حضرت مهدي (عليه السلام) حكايت مي كند كه عملي انساني و كاملا وجداني است. عدالت طلبي، ظلم ستيزي و روحيه ي نوع دوستي ايجاب مي كند كه يك انسان مسلمان براي رهايي همه ي بشريت از عبوديت شيطان ها و ظلم ستمگران لحظه شماري كند و با دعا براي ظهور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) براي تسريع و جلو افتادن اين امر تلاش كند.

4- برخي مي گويند: (هر وقت خدا بخواهد آقا مي آيد) و تلويحا نقش دعا درتعجيل فرج را كمرنگ مي شمرند. اين مطلب صحيح است كه خداوند متعال بايد اذن قيام و فرج را صادر كند ولي بايد توجه داشت كه خداوند متعال خود نداي سر داده و تغيير سرنوشت هر قومي را منوط به تغيير آن قوم دانسته و نيز امام «ادعوني استجب لكم» عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و اجداد طاهرينش خود شيعيان را به دعا براي تعجيل فرج توصيه كرده اند كه نشان مي دهد اگر اشتياق ما به اوج برسد خداوند نيزوعده ي خود را محقق خواهد ساخت. آري اگر تقاضا زياد شود خداوند نيز حجت خود را عرضه خواهد كرد.

5- برخي نيز مي گويند ما گنه كاريم، آلوده ايم، لياقت نداريم براي امام عصر (عجل الله تعالي فرجه (الشريف) دعا كنيم. لقمه ها اشكال دارد! اينگونه مطالب از ترفندهاي شيطان براي بازداشتن ما از دعا براي فرج به حساب مي آيد. دعا براي امام، ما را به امام نزديك مي كند. به علاوه امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تنها امام نيكوكاران نيست، بر گنه كاران نيز حجت است و از آنان دستگيري مي كند. امام همچون خورشيد برهمگان مي تابد و به صنف خاصي تعلق ندارد. در انحصار ملت و نژاد خاصي نيز نيست.

امام متعلق به تمام بشريت است. نه تنها امام انسان ها كه امام جن و ملائك نيز هست. نه تنها امام اهل زمين كه امام اهل آسمان ها نيز هست. اگر بنا بود دعاي گنه كاران مستجاب نشود و آن ها از درگاه رحمت اللهي مايوس شوند، خداوند باب توبه را پيش روي بندگان خويش نمي گشود. اينگونه افراد ابتدا مي توانند توبه كنند و بعد براي فرج دعا كنند. مگر قرآن نمي فرمايد كه حسنات سيئات را از بين مي برد؟ آيا حسنه اي بالاتر از دعا براي فرج مي توان سراغ داشت؟! گاه انسان براي رفع نيازها و گرفتاري هاي خود به درگاه خدا دعا مي كند. اين دعا و نيايش اگر با دقت شديد و مراقبت بسيار صورت گيرد و شرايط و ظوابط آن رعايت گردد ممكن است به اجابت برسد يا اجابت آن به تاخير بيفتد و يا اصلا مستجاب نشود. اما دعا براي حضرت مهدي (عليه السلام) به يقين مستجاب است زيرا ايشان به شدت مورد محبت پروردگار مي باشند تا آنجا كه خداوند پيامبرش را نيز به دوستي او سفارش مي كند. نيايش در باره ي چنين عزيزي هرچند از دهان آلوده و زبان گنه كاري درآيد به بركت آن حضرت مستجاب مي شود. از طرف ديگر چون اين دعا خود نوعي عرض ادب و تحيت نسبت به ايشان است پس به مصداق آيه ي شريفه ي قرآن كه فرمود : وجود مقدس امام زمان (عجل ». چون شما را درودي گفتند پس در پاسخ درودي نيكوتر يا همانند آن گوييد « الله تعالي فرجه الشريف) نيز براي دعا كننده دعا خواهند كرد و البته دعاي اين بزرگوار به سبب پاكي ذات و بزرگي مقام حضرتش بي شك اجابت مي شود. بنابراين كسي كه دعا بر ولي عصر(عليه السلام) را بر درخواست حاجات شخصي خويش مقدم مي دارد نه فقط زيان نديده بلكه يك امر احتمالي را با عطاي حتمي مبادله نموده است و تازه پاداش اداي حق و انجام وظيفه نسبت به مولاي غريب و غايب خويش را نيز از خداي بخشنده خواهد گرفت.

6- وقتي بحث از ظهور به ميان مي آيد برخي مي گويند : (امام زمان عليه السلام به اين زودي ها نمي آيد! اينگونه اظهار نظرها خلاف روايات متعددي است كه به ما امر مي كند هر صبح و هر شام منتظر فرج باشيم و تاكيد مي كند كه ظهور به ظهور ناگهاني و زماني كه
مردم گمان نمي برند صورت خواهد پذيرفت. محبت و علاقه به امام نيز اقتضا دارد كه ما ظهور را دير نپنداريم زيرا غيبت دوران تنهايي، دل شكستگي و غصب حق امام است. آيا اگر فردي از عزيزان ما به زندان افتاده باشد يا به سفر رفته و بازنگشته باشد تحمل آن را داريم كه كسي بگويد : ( بي خود منتظر نباشيد، به اين زودي ها نخواهد آمد!) به علاوه در روايات از فال بد زدن نهي شده است و در عوض بر توكل و گمان نيكو داشتن به خداوند تبارك و تعالي تاكيد شده است. حال در ظهورحضرت مهدي(عليه السلام) كه بزرگترين اتفاق و زيباترين پديده ي عالم است،سزاوار است فال نيكو بزنيم يا فال بد؟!!

7- برخي نيز مي گويند : (تا ما درست نشويم آقا نمي آيد) اگر معناي اين حرف اين باشد كه ما بايد خود و جامعه ي خويش را اصلاح و به ظهور كمك كنيم مطلب درستي است ولي اگر نااميد شويم و بگوييم تا زماني كه اوضاع به همين منوال است آقا نمي آيد، حرف درستي نيست زيرا اولا امام در زمان نااميدي مردمان مي آيد. دوم آن كه ايشان نيز براي اصلاح مي آيد و زمين را پراز عدل و داد مي كند، آن هنگام كه از ظلم، ظلمت و ستم آكنده شده است. سوم آن كه ما تحت هيچ شرايطي نبايد از ظهور نا اميد باشيم. هر لحظه ممكن است فرج فرابرسد.

8- به يقين هركس كه امروز براي تعجيل در ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) دعا مي كند و در راه تحقق (اين هدف گام بر مي دارد؛ در ثواب و فضيلت هر حقي كه پس از ظهور اقامه خواهد شد، هر فسادي كه از روي زمين برچيده مي شود، هر گناه و معصيتي كه ترك مي گردد، هر حكمي از احكام اسلام كه بيان و اجرا مي گردد، هر حقي كه بر پا مي شود و… سهيم و شريك خواهد بود.گفتيم كه دعا زمان ظهور را نزديك مي كند. تصور كنيد حتي اگر پنج دقيقه ظهور زودتر انجام شود از چه تعداد گناه، معصيت، ظلم، خون ريزي،

ستم وجنايت جلوگيري خواهد شد؟ و اگر كسي بتواند با اعمال و دعاي خويش در جلو افتادن زمان ظهور موثر باشد به چه توفيق بزرگي دست يافته است!!

9- كسي كه براي ظهور دعا مي كند در حقيقت از اوضاع و احوال عالم و غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ناراضي است و اين خود نوعي برائت جستن از تمامي كساني است كه با سوء استفاده از نبود قدرت و حكومت ظاهري عالم در دست ولي خدا به ظلم و ستم مشغولند. آري انتظار يعني نفي وضع موجود و به دنبال تحقق وضع مطلوب بودن. اگر به فرض ما براي فرج امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دعا كرديم و توفيق درك ظهور را پيدا نكرديم هرگز چيزي از دست نداده ايم. طبق روايات براي كسي كه جهت تعجيل در امر فرج زياد دعا مي كند فرج حاصل مي شود و او همانند كسي است كه در راه خدا در خون خويش غلتيده است و با ظهور آن حضرت از اهل رجعت خواهد بود.

منبع:پایگاه اینترنتی انهار

 


فرم در حال بارگذاری ...

ازدواج

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

وَأَنْكِحُوا الْأَيامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يكُونُوا فُقَرَاءَ يغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(النور/32)

بي‏ همسران خود و غلامان و کنيزان درستکارتان را همسر دهيد اگر تنگدستند خداوند آنان را از فضل خويش بي‏ نياز خواهد کرد و خدا گشايشگر داناست!

در تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه می خوانیم:

تعبير “انكحوا” (آنها را همسر دهيد) با اينكه ازدواج يك امر اختيارى و بسته به ميل طرفين است، مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد، از طريق كمكهاى مالى در صورت نياز، پيدا كردن همسر مناسب، تشويق به مساله ازدواج، و بالآخره پا در ميانى براى حل مشكلاتى كه معمولا در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام پذير نيست، خلاصه مفهوم آيه به قدرى وسيع است كه هر گونه قدمى و سخنى و درمى در اين راه را شامل مى‏شود.

بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مى‏كند كه مسلمانان در همه زمينه‏ ها به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است.

اهميت اين مساله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤمنان على (علیه السلام) مى‏خوانيم:

افضل الشفاعات ان تشفع بين اثنين فى نكاح حتى يجمع اللَّه بينهما:

“بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى، تا اين امر به سامان برسد"!(وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 27 (باب 12 از ابواب مقدمات نكاح))

در حديث ديگرى از امام كاظم موسى بن جعفر (علیه السلام) مى‏خوانيم:

ثلاثة يستظلون بظل عرش اللَّه يوم القيامة، يوم لا ظل الا ظله، رجل زوج اخاه المسلم او اخدمه، او كتم له سرا

“سه طايفه ‏اند كه در روز قيامت در سايه عرش خدا قرار دارند، روزى كه سايه ‏اى جز سايه او نيست:

  1. كسى كه وسائل تزويج برادر مسلمانش را فراهم سازد،
  2. و كسى كه به هنگام نياز به خدمت، خدمت كننده ‏اى براى او فراهم كند
  3. و كسى كه اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد"!

(وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 27 (باب 12 از ابواب مقدمات نكاح))

و بالآخره در حديثى از پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى‏خوانيم:

“هر گامى انسان در اين راه بر دارد و هر كلمه‏ اى بگويد، ثواب يك سال عبادت در نامه عمل او مى‏نويسند".

(كان له بكل خطوة خطاها، او بكل كلمة تكلم بها فى ذلك، عمل سنة قيام ليلها و صيام نهارها).(وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 27 (باب 12 از ابواب مقدمات نكاح))

و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زير بار ازدواج و تشكيل خانواده مساله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته مى‏فرمايد:

از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه “اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مى‏سازد” (إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).

و خداوند قادر بر چنين كارى هست، چرا كه “خداوند واسع و عليم است” (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).

قدرتش آن چنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مى‏گيرد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مى‏كنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد.

ازدواج يكى از راه‏هايى است كه پاكى و سلامت جامعه را تأمين مى‏كند.لذا وظیفه دینی وانسانی هر فردی است که در این امر خطیر شرکت کند.

منبع: راز ماندگاری

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

خیلی خوب بود

1394/11/07 @ 17:31
نظر از: خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام [عضو] 

سلام
ممنون از مطلب خوبتون
موفق باشید

1394/11/06 @ 22:43


فرم در حال بارگذاری ...

گناه ترك احسان عظيم است‏.

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

من از وضع او كمترين اطلاعى نداشتم،

سيد گفت اگر آگاهى داشتى و كمك نميكردى يهودى بلكه كافر بودى!!

فقيه بزرگ سيدجوادعاملى مؤلف كتاب باعظمت مفتاح الكرامة ميگويد: شبى در حال غذا خوردن بودم كه دق الباب كردند، به نظرم رسيد كوبنده در خادم جناب سيدمهدى بحرالعلوم است، با عجله در را باز كردم، خادم سيد گفت غذاى‏ سيد را آماده و در برابرش نهاده ايم و ايشان منتظر شما هستند به شتاب حركت كنيد!

همراه خادم به خانه سيد رفتم، همين كه خدمت سيد رسيدم و چشم او به من افتاد گفت: از خدا نميترسى كه مراقب او نيستى، آيا از حضرت حق حيا نميكنى؟!

پرسيدم چه اتفاقى افتاده؟ گفت، مردى از برادران هم كيش تو براى خانواده‏ اش هرشب خرماى زاهدى نسيه ميگرفت و وضع مالى‏اش اجازه نميداد غير خرما تهيه كند، اينك يك هفته بر آنان گذشته كه گندم و برنج نچشيده ‏اند و جز خرماى زاهدى چيزى نيافته اند، امروز رفته از بقال همان خرما را بخرد، بقال به او گفته: بدهى و قرض شما از فلان مبلغ بيشتر شده و من خرما به شما نميفروشم، آن مرد آبرودار شرمنده شده و چيزى نخريده و به خانه برگشته و امشب خود و خانواده‏ اش بدون شام و غذا شب را به روز ميآورند ولى تو خوب ميخورى و با اين كه او را ميشناسى و همسايه توست و نامش فلانى است به او توجه ندارى!!

به سيد گفتم: من از وضع او كمترين اطلاعى نداشتم، سيد گفت اگر آگاهى داشتى و كمك نميكردى يهودى بلكه كافر بودى!!

اين خشم و درشتى من براى اين است كه چرا از وضع و حال برادران دينى ات تجسس نميكنى و از همسايه احوال نميپرسى، اكنون اين ظرف‏هاى غذا را خادمم برميدارد با او در خانه آن مرد برو و بگو:

علاقه داشتم امشب باهم غذا بخوريم و اين كيسه را كه مقدارى پول در آن است زير حصير او بگذار و ظرف‏هاى غذا را نيز برمگردان.

خادم ظرف‏هاى پر از غذا را كه در سينى بزرگى بود برداشت و تا درب خانه آن مرد آورد، آنجا از او گرفتم و در را كوبيدم، آن مرد در را باز كرد من وارد شده گفتم:

ميل داشتم امشب باهم غذا بخوريم، پذيرفت، هنگامى كه سينى را جلو كشيد ملاحظه كرد از غذاها بوى خوشى استشمام ميشود و اين غذا غذاى ثروتمندان و ارباب نعمت است.

به من گفت: سيدجواد اعراب نميتوانند چنين غذائى تهيه كنند، بايد اين غذا مربوط به شخص متمكنى باشد، داستانش را بگو تا بخورم، آنقدر بر خواسته خود پافشارى كرد تا حكايت را شرح دادم.

سوگند ياد كرد و گفت: جز خدا احدى تا الآن از حال من آگاهى نداشت، حتى همسايگان نزديك نميدانستند زندگى من چگونه ميگذرد چه رسد به كسانى كه دورند و اين پيش آمد را از سيد بسيار عجيب و شگفت آور شمرد.

مرد تهيدست شيخ محمد نجم عاملى نام داشت، پولى كه در كيسه قرار داشت شصت عدد شوش بود كه واحد پول آن زمان است و هر شوشى دو ريال و اندى ميشد.

منبع:انصاریان،تفسير حكيم، ج‏3، ص: 290


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم