دعایی در ادای قرض از حضرت صادق علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

عيّاشى از عبد اللّه بن سنان روايت كرده خدمت امام صادق عليه السّلام رفتم، حضرت فرمود:

مى‏ خواهى‏ دعايى به تو بياموزم كه چون بخوانى، حق تعالى قرضت را ادا كند، و حالت نيكو گردد؟

گفتم: به چنين دعايى چه بسيار نيازمندم‏ حضرت فرمود:

پس از نماز صبح بگو:

تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَىِّ الْقَيُّومِ الَّذى لاْ يَمُوتُ

توكّل كردم بر زنده پاينده ‏اى كه نمى‏ ميرد،

وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ

و ستايش خداى را كه فرزندى نگرفت، و براى او در فرمانروايى شريك‏ نيست،

وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبيرا

و براى او سرپرستى از روى خوارى نمى ‏باشد، و بزرگ شمار او را بزرگ‏ شمردنى شايسته،

اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبُؤْسِ وَالْفَقْرِ

خدايا به تو پناه مى ‏آورم از شدت نياز و و تنگدستى،

وَمِنْ غَلَبَةِ الدَّيْنِ وَالسُّقْمِ وَاَسْئَلُكَ اَنْ تُعينَنى عَلى اَدآءِ حَقِّكَ اِلَيْكَ وَاِلَى النّاسِ.

و از فشار قرض و بيمارى، و از تو مى ‏خواهم مرا بر اداى حقّت نسبت به خود و مردم‏ يارى كنى.


و به روايت شيخ و ديگران چنين است:

وَمِنْ غَلَبَةِ الدَّيْنِ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ

و از فشار قرض، پس بر محمّد و خاندانش درود فرست،

وَاَعِنّى عَلى اَدآءِ حَقِّكَ اِلَيْكَ وَاِلَى النّاسِ

و مرا بر اداى حقّت نسبت به خود و مردم يارى كن.


فرم در حال بارگذاری ...

عوامل تصفيه تفكر اسلامی

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

 

« وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُمْ شَهِيدًا » (البقرة/143)

و بدين گونه شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.

آبی كه از سرچشمه بيرون می ‏آيد ديده ‏ايد كه چقدر صاف و پاكيزه است. همين آبی كه اينقدر پاكيزه است همينكه در بستری قرار گرفت ، در مجرائی‏ قرار گرفت و به اصطلاح در جوئی جاری گرديد ، تدريجا ممكن است آلودگيهائی‏ پيدا كند ، آلودگيهای محسوس و آلودگيهای نامحسوس .

آلودگيهای محسوس‏ مانند خاك و گل است كه داخل آب بشود يا آب از جائی بگذرد كه در آنجا مثلا گوسفندی باشد و با پشگل گوسفند مخلوط شود كه در نتيجه رنگ آب عوض‏ می‏شود . اين آلودگی محسوس است . ممكن است آلودگی نامحسوس داشته باشد يعنی وقتی كه به آن آب نگاه می‏كنيد می‏بينيد صاف و زلال است . آنچه به‏ چشم ديده می‏شود گوئی با سرچشمه فرقی نكرده است . ولی اگر يك نفر خدای‏ ناخواسته مثلا به وبا مبتلا باشد و در جوئی كه مردم شهری از آن استفاده می‏كنند غوطه بخورد ، ممكن است مردم آن شهر اين مرض را پيدا بكنند در صورتی كه در آب چيزی ديده نمی‏شود ولی ميكروبهای ريز ذره بينی‏ كه فقط با چشم مسلح می‏توان آنها را ديد ، داخل آب شده و آن را آلوده‏ كرده ‏اند. متقابلا باز ممكن است دستگاههای تصفيه‏ای وجود داشته باشد كه‏ اين آب آلوده را تصفيه كند.

عين اين حالت در امور معنوی وجود دارد يعنی يك سرچشمه معنوی كه در روز اول صاف و پاك است و آلودگی هم ندارد تدريجا كه در بستر افكار ديگران قرار می‏گيرد و نسلی بعد از نسلی آن را به دوره‏های بعد منتقل‏ می‏كنند ، اين امكان وجود دارد كه آن جريان معنوی يك آلودگی محسوس پيدا كند كه ديده بشود و يا يك آلودگی نامحسوس پيدا بكند كه فقط علما يعنی‏ كسانی كه آلات ذره بينی دارند بتوانند آن را ببينند . و باز همانطوری كه‏ در يك شهر ممكن است دستگاه تصفيه‏ای برقرار كرد كه آب را پاك بكند ، در جريانهای معنوی هم همينطور است .

...

>

بزرگترين جريان معنوی دنيا ، اسلام است.

اسلام كه جريان پيدا كرده است‏ ما می‏خواهيم ببينيم در اين بستری كه قرار گرفته است در اين چهارده قرن‏ تا به ما رسيده است آيا امكان آلودگی نظير آلودگی آب برای اين جريان‏ معنوی بوده است يا نه ؟

و اگر امكان اين آلودگی بوده است چه جريانهائی‏ در دنيای اسلام به وجود آمده است كه اين آب صاف را آلوده كرده است ؟

قبل از اينكه اين مطلب را عرض بكنم نكته ‏ای را برای شما عرض می‏كنم :

مردم عامی ، مردمی كه اهل تحقيق نيستند ، هميشه در ميان حوادث ، حوادثی را مهم می‏شمرند كه از نظر تاريخ مهم باشد . شما از غالب اشخاص‏ اگر بپرسيد جريانهای مهم تاريخ اسلام را بگو ، اولين جريان مهمی كه به‏ ذهنش می‏آيد حمله مغول است. راست است ، حمله مغول خيلی مهم است هم‏ از نظر خسارات مادی ، از نظر انسانهائی كه كشت و هم از نظر خسارات‏ معنوی ، به اين معنی كه چقدر كتابها و كتابخانه‏ها را از بين برد و علما را كشت. حمله مغول برای دنيای اسلام فوق العاده گران تمام شد . چقدر از علما كشته شدند ، چقدر از مسلمانها كشته شدند ، چقدر شهرها خراب شد !

بعضی از شهرها را چنان از ميان بردند كه اصلا اثری از آنها باقی نماند منجمله شهر نيشابور كه [ چنگيز ] دستور داده بود اصلا ذيحياتی نبايد در اين شهر باقی بماند. اين يك حادثه ‏ای است ، مهم هم هست ولی به همان‏ اندازه كه مهم است خودش خودش را نشان می‏دهد ، مثل آلودگی محسوس آب‏ می‏باشد. ولی بعضی از جريانات در دنيای اسلام پيدا شده است كه حجم‏ ظاهريش خيلی كوچك است مانند ميكروب ذره بينی كه به چشم نمی‏آيد ولی‏ خطرش از حمله مغول اگر بيشتر نبوده است كمتر هم نيست . مثالهايش‏ بماند تا بعد عرض بكنم .

اولا بايد ببينيم برای اسلام يك همچو جريانهائی وجود داشته است يا نه ؟

البته تا حدودی امكان نداشته است ولی از آن حد كه بگذريم امكان داشته .

آن حدی كه امكان نداشته است همان است كه می‏گوئيد كتاب آسمانی ما قرآن‏ كه ستون فقرات اسلام است تكيه گاه اسلام است . اين كتاب آسمانی محفوظ و مصون و پاك باقی مانده است و هيچ دستی و هيچ قدرتی نتوانسته در خود اين‏ كتاب دخل و تصرفی بكند :

« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (الحجر/9)

بي‏ ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل کرده ‏ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.

قرآن را خدا با يك فصاحت و بلاغتی نازل كرد ، با يك معنويتی نازل‏ كرد كه از همان اول در سينه‏ها حفظ می‏شد ، به علاوه به امر پيغمبر نوشته‏ می‏شد ، هيچ دستی چه از ناحيه دوستان نادان و چه از ناحيه دشمنان زيرك‏ نتوانست در اين كتاب مقدس تغيير و تبديلی ايجادكند ، و همين است كه‏ حكم دستگاه تصفيه را دارد .

از اين يكی كه بگذريم در ساير قسمتها اين امكان آلودگی بوده است‏ منجمله در سنت پيغمبر اكرم ، دليلش گفته خود پيغمبر ( صلی الله علیه و آله ) است . اين‏ حديث را شيعه و سنی روايت كرده ‏اند كه پيغمبر فرمود :

« كثرت علی‏ الكذابه » ( كافی ، ج 1 ، ص . 62 ) دروغ بندهای به من زياد شده ‏اند و اگر از من حديثی شنيديد آن را برقرآن عرضه كنيد اگر ديديد مخالف قرآن است بدانيد از من نيست و به من بسته‏ اند .

اين را خود پيغمبر در زمان خودشان فرمودند با وجود اينكه‏ هنوز اول اسلام بود . معلوم می‏شود كه يكعده دروغگو پيدا شده بودند . عده‏ آنها در آن زمان شايد آنقدر زياد نبود و پيغمبر پيش بينی كرد كه در دوره‏های بعد زياد خواهد شد ، زياد هم شد . در زمان پيغمبر اگر كسی دروغی‏ به پيغمبر می‏بست برای يك امر كوچك و يك غرض شخصی بود ، می‏خواست‏ حرف خودش را به كرسی بنشاند كرده‏اند ولی يهوديها خيلی زياد كرده‏اند چون اينها مهارتشان در تظاهر فوق‏ العاده است كه گاهی مسلمانها آنها را از خودشان مسلمانتر می‏دانستند .

شخصی نقل می‏كرد كه سابقا يهودی بوده است . او دختری داشت . جوانی كه‏ سابقا يهودی بود و مسلمان شده بود از دختر اين شخص خواستگاری كرد و او نمی‏داد . گفتند چرا نمی‏دهی ؟

گفت من خودم كه مسلمان شدم تا پانزده سال‏ دروغ می‏گفتم ، حالا باور نمی‏كنم كه اين جوان راست بگويد ، برای اينكه‏ هفت سال است كه اسلام آورده است .

اينها همان آلودگيهائی است كه در بستر افكار پيدا می‏شود . اسلام دستگاه‏ تصفيه‏ای قرار داده است كه با آن می‏شود اين آلودگيها را پاك كرد . در درجه اول خود قرآن است ، ما بايد بر آن عرضه بداريم . يك دستگاه ديگر ،عقل است كه قرآن عقل را حجت قرار داده است . دستگاههای تصفيه ديگر ، احاديث و سنن متواتر پيغمبر صلی الله علیه و آله يا ائمه است كه يقينی است و جای‏ شك و شبهه در آنها نيست . مثلا ائمه از اين دستگاه تصفيه كه قرآن است‏ چگونه استفاده می‏كردند ؟ در زمان مأمون خليفه ، يك نهضت علمی پيدا شد .

مأمون مجلس مباحثه و مناظره ، زياد برقرار می‏كرد و خيلی لذت می‏برد چون‏ خودش اهل مطالعه و دانشمند بود ، و به تمام اديان و مذاهب آزادی می‏داد ، كه مباحثات امام رضا علیه السلام با اصحاب ملل و نحل در همين مجالس مأمون‏ صورت گرفته است . مجالس زيادی مخصوصا راجع به اهل تسنن و تشيع تشكيل‏ می‏داد . در آن كتاب كه آن شخصيت ترك به نام ” قاضی بهلول بهجت افندی‏ ” به نام ” تشريح و محاكمه ” نوشت كه به فارسی ترجمه شده و بسيار كتاب خوب و نفيسی است ، مباحثه بين مأمون و علمای اهل تسنن‏

راجع به خلافت نقل شده است . اينها مجالس مناظره ميان ائمه و ديگران‏ فراهم می‏كردند . گاهی ” هشام بن الحكم ” در مجالس اينها شركت می‏كرد .

از جمله يك مباحثه شيعی و سنی ميان حضرت جواد كه هنوز طفل بودند و علمای اهل تسنن برقرار شد . در آنجا آن عالم اهل تسنن در حرفهايش‏ احاديثی در فضيلت ابوبكر و عمر روايت كرد . به حضرت عرض كرد شما درباره شيخين چه می‏گوئيد و حال اينكه ما حديث معتبری از پيغمبر داريم كه‏ فرمود :

« ابوبكر و عمر سيدا كهول اهل الجنه » يعنی  ابوبكر و عمر دو آقای‏ پيرمردان اهل بهشتند .

همچنين حديث ديگری نقل كرد كه روزی جبرئيل نازل‏ شد به پيغمبر ، از جانب خدا عرض كرد من از ابوبكر راضی هستم ، از ابوبكر بپرس آيا او از من راضی هست يا نه ؟

حضرت جواد فرمود ما منكر فضيلت ابوبكر نيستيم ولی يك مطلب هست و آن اينست كه همه قبول دارند كه پيغمبر در حجه الوداع فرمود : « كثرت علی الكذابه » دروغگويان بر من‏ زياد شده ‏اند ، و معياری در اختيار قرار داد كه هر حديث را كه از من‏ روايت كردند اول بر قرآن عرضه بداريد اگر موافق قرآن بود قبول كرده و الا رد كنيد . قرآن می‏گويد تمام اهل بهشت جوان هستند . و اما حديث ديگری كه‏ گفتيد ، خدا در قرآن می‏فرمايد : 

« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق/16)

و ما انسان را آفريده‏ايم و مي‏دانيم که نفس او چه وسوسه‏اي به او مي‏کند و ما از شاهرگ [او] به او نزديکتريم ما انسان را آفريده‏ايم و از تمام خطورهای قلبی او آگاه هستيم . پس چطور می‏شود خدائی كه قرآن او را اينطور معرفی می‏كند ، از پيغمبر بپرسد كه من از فلان بنده راضی هستم ، تو از او بپرس كه از من‏ راضی است يا نه ؟ !

پس خود قرآن كريم يك مقياس و يك دستگاه تصفيه‏ای است برای‏ آلودگيهائی كه در طول تاريخ پيدا شده است . مايه خوشوقتی ما اين دوسه‏ چيز است . اينست كه كسی نمی‏تواند بگويد دين شما مثل اديان ديگر در ابتدا هر چه بود ، ولی در طول تاريخ جريانهائی پيش آمد كه آن را فاسد كرد ، همينجور كه الان راجع به دين زردشت اصلا نمی‏شود به دست آورد كه‏ كتاب اصلی زردشت چه بوده است ؟ نمی‏شود اساسا فهميد زردشت در چه‏ سالهايی در دنيا بوده است ؟

تا چند سال پيش در وجود يك همچو آدمی شك‏ و ترديد بوده ، هنوز هم باز آنقدرها مسلم نيست كه زردشت نظير رستم و اسفنديار يك شخصيت افسانه‏ای است يا يك شخصيت واقعی . گيرم يك روز تعليمات درستی داشته است . كلمه ” گفتار نيك ، كردار نيك ، پندار نيك ” كه تعليمات نشد . اصلا كوچكترين حرفی كه در دنيا وجود دارد اينست چون به قدری كلی است كه اصلا هيچ معنائی را در بر ندارد ، مفهومی‏ ندارد . هر كسی حرف خودش را نيك می‏داند ، هر كسی نوع كردارش را نيك‏ می‏داند ، و همينطور در مورد پندار نيك ، فكر نيك . هر يك از مسلك هائی‏ كه در دنيا وجود دارد مثلا دنيای سرمايه داری يك سلسله حرفها و يك سری‏ كارها و يك سلسله فكرها را می‏گويد اينها خوب است . دنيای كمونيست‏ روش ديگری را عرضه می‏دارد . او هم می‏گويد حرف اينست كه من می‏گويم . آن مسلكی می‏تواند در دنيا مسلك شمرده شود كه قناعت نكند به‏ گفتار نيك ، كردار نيك و پندار نيك ، بلكه بگويد گفتار نيك ، و بعد بگويد گفتار نيك اين است ، گفتار خوب را مشخص بكند ، و همينطور كردار نيك و پندار نيك .

در مسيحيگری و يهوديگری هم همينطور است . يگانه دينی كه می‏توان در دنيا اصولش را نشان داد كه هيچ دست آلوده‏ای به آن نخورده و پاك مانده‏ است ، دين اسلام است . سر آن را هم عرض كردم . نمی‏خواهم بگويم در دنيای‏ اسلام هيچ جريان آلوده‏ای پيدا نشده است ، نه ، ولی هر جريان آلوده‏ای كه‏ پيدا بشود ، جريان پاكی در اين دين وجود دارد كه می‏تواند آن آلودگيها را تصفيه بكند . اولش خود قرآن است . مقياس بزرگ قرآن است . از قرآن كه‏ بگذريم سنت قطعی و متواتر پيغمبر و برای ما شيعيان همچنين سنت قطعی و متواتر ائمه اطهار است . يعنی در ميان اينهمه احاديث مشكوك و مظنون ، احاديث و سنتهای قطعی داريم از پيغمبر و ائمه اطهار . اينها برای ما حجت است ، اينها می‏تواند معيار و مقياس واقع بشود . ديگر اينكه قرآن‏ كريم از اول عقل را حجت قرار داده است . اسلام عليه عقل قيام نكرده .

اگر چه غلط است آدم اسم اين مردك را جزء سران اديان و اديان منسوخه‏ ببرد ، [ ولی به عنوان مثال ] ” حسينعلی بها ” می‏گويد كور شو تا جمال‏ مرا ببينی ، كرشو تا نغمه مرا بشنوی . عجب كاری است ! اين چه جمالی‏ است كه آدم بايد كور بشود تا او را ببيند و چه صدائی است كه آدم بايد كر بشود تا آنرا بشنود ؟ ! ولی قرآن می‏گويد چشمت را باز كن تا جمال مرا ببينی ، گوشت را باز كن تا صدای مرا بشنوی ، فكرت را باز كن تا حقايق مرا درك بكنی ، مذمت می‏كند آنهائی را كه چشم و گوش و فكر خودشان‏ را به‏كار نمی‏اندازند و يك حالت تسليم و تعبد احمقانه‏ای به خود می‏گيرند.

قرآن هرگز مردم مسلمان را جز به نام « ايهاالناس ، يا ايها المؤمنون خطاب نمی‏كند ، نمی‏گويد اغنام الله گوسفندان خدا ، نمی‏گويد شما گوسفنديد و مثل گوسفند بايد تسليم باشيد . قرآن تاريخ را با منطق عقلانی تفسير می‏كند . قرآن نماز را كه ذكر می‏كند ، فلسفه نماز را هم ذكر می‏كند . قرآن‏ خدا را اثبات می‏كند با منطق استدلالی و منطق عقلی . قرآن می‏گويد :

« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْينٌ لَا يبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف/179)

انبوهی از مردم به‏ جهنم می‏روند ، آنهائی كه دل دارند و نمی‏فهمند ، چشم دارند و نمی‏بينند ، و گوش دارند و نمی‏شنوند . قرآن خيلی لحن مؤدبی دارد . دو سه جا است كه‏ قرآن زبان به يك تعبيری می‏گشايد كه تقريبا نوعی دشنام است . يكی آنجائی‏ كه بشر عقلش را ، اين حجت ناطق به قول امام كاظم علیه السلام را به كار نمی‏بندد . می‏گويد:

« ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون بدترين جنبنده‏ها در نزد خدا چيست ؟

انسانهائی هستند كه خدا به آنها زبان داده ولی لالند ، گوش داده ولی كرند ، عقل داده ولی تفكر و تعقل‏ ندارند .

اين مقياسها ، مقياسهائی است كه اسلام به دست ما داده است كه ما بتوانيم آزمايش كنيم . حالا ما بايد رسيدگی بكنيم

جريانهائی را كه در تاريخ اسلام پيدا شده است . من امشب خيلی كوشش كردم‏ كه اين مطلب را بفهمانم ، نمی‏دانم توانستم خوب بفهمانم يا نه كه در دين‏ اسلام دستگاه تصفيه وجود دارد . ولی اين را بدانيد جريانهای آلوده كننده‏ هم از صدر اسلام تا كنون بوده است . ما اگر آن جريانهای آلوده كننده را نشناسيم پس فايده دستگاه تصفيه چيست ؟

اين جريانها از جريان حمله مغول‏ اگر بالاتر نباشد ، كمتر نيست . حمله مغول يك آلودگی محسوس است . ما آلودگيهای نامحسوس هم داريم . ديشب داستان خوارج را عرض كردم . اين‏ داستان تنها يك جريان نظامی نبود كه بعد هم غائله‏اش ختم شد و از بين‏ رفت . يك جريان دينی و مذهبی بود ، رنگ مذهبی داشت ، از خودشان فقه‏ ايجاد كردند ، و نمی‏توان گفت فقه خوارج در ساير فرق اسلامی اثر نگذاشته‏ است .

جريان ديگری كه اشاره كردم ، جريان اشعريگری است . يك ظاهر پرستی‏ عجيبی در ميان اشاعره بوده كه حد نداشته است . هر حديثی را كه به پيغمبر نسبت می‏دادند ، می‏گفتند درست است ، هر جمله‏ای را با هزار قرينه خلاف‏ هم كه بود باز به ظاهرش حمل می‏كردند . كتاب ” تاريخ ادبيات ” ادوارد براون جلد اول را كه می‏خواندم ديدم آنجا كه تاريخ عقائد اسلامی مثل جريان‏ اشاعره را نقل می‏كند ، از يك مستشرق معروف هلندی به نام ” دزی ” كه‏ دنيا هم برايش خيلی ارزش قائل است ، حديثی را نقل می‏كند كه پيغمبر فرمود :

همانطور كه در جنگ بدر خدا را ديديد ، در روز قيامت هم خدا را خواهيد ديد . من خيلی تعجب كردم ، يعنی چه ؟

بعد گشتيم ديديم اين جمله ‏ای‏ است در كتب كلاميه نه در كتب حديث . تازه آن جمله اينست :

انكم سترون ربكم يوم القيامه كما ترون القمر ليله البدر

يعنی خدا را در قيامت خواهيد ديد همانطوری كه ماه‏ شب چهارده را می‏بينيد .

آنوقت او خيال كرده است ليله البدر يعنی جنگ‏ بدر . بعد ما باز تحقيق كرديم كه آيا همچو حديثی كه در كتاب كلاميه نقل‏ كرده‏اند وجود دارد يا نه ؟

در كتب شيعه كه اصلا وجود ندارد ، در كتب اهل‏ تسنن چيز ديگری است و در دست متكلمين به اين شكل در آمده است . در يكی‏ از كتابهای اهل تسنن پيدا كردم . ابتدای حديث اينست : شخصی خدمت حضرت‏ رسول آمد و سؤال كرد چگونه می‏شود كه همه مردم خدا را در آن واحد ببينند ؟

حضرت فرمود همانطوری كه همه مردم می‏توانند ماه را در آن واحد ببينند ، و ماه يك مخلوق است . خدا مافوق اينها است . خدا با همه مردم هست .

ببينيد ! يك حديث وقتی در يك بستر بيافتد ، از صورت اوليه خود به‏ چه صورت در می‏آيد ! قرآن كه دستگاه تصفيه است ، فورا به داد ما می‏رسد ،می‏فرمايد :

« لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»(الأنعام/103)

چشمها او را درنمي‏يابند و اوست که ديدگان را درمي‏يابد و او لطيف آگاه است.

منبع:اسلام و مقتضيات زمان /متفکر شهيد استاد مرتضي مطهري

 


فرم در حال بارگذاری ...

از كجا شروع كنيم؟/ تهذيب نفس نوعى جهاد است.

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

درباره علم اخلاق و نتائج و آثار و انگيزه ها و شاخ و برگهاى آن مطالبی شنیده ايم; اكنون موقع آن است كه با در دست داشتن اين اطّلاعات و آگاهيهاى كلّى، راه تهذيب نفس را شروع كنيم; و يا به تعبير ديگر، از مسائل ذهنى به مسائل عينى بپردازيم، و از كلّيات وارد جزئيّات شويم.

ولى در اينجا نيز لازم است توقّف كنيم و آمادگيهاى لازم را براى اين سفر روحانى فراهم سازيم، تا در مسير راه، گرفتار سرگردانى و حيرانى و بى برنامگى و بى نقشه بودن نشويم، و نيز لازم است به امور زير توجّه شود:

1 ـ سه ديدگاه در چگونگى برخورد با مسائل اخلاقى

2 ـ آيا در هر مرحله استاد و راهنمايى لازم است؟

3 ـ نقش واعظ درون و واعظ برون

4 ـ امورى كه مى تواند به انسان براى رسيدن به اين هدف بسيار بزرگ كمك كند;

مانند: ياد خدا، عبادات و دعاها، و زيارات، اندرزهاى مداوم، و تلقين.

5 ـ پاك بودن محيط

 

* * *

 

ديدگاه اوّل: تهذيب نفس نوعى جهاد است.

ديدگاه اوّل، ديدگاهى است كه مى گويد: تهذيب نفس نوعى جهاد و مبارزه با دشمنان درونى است، كه در كمين انسانها هستند.

اين ديدگاه از حديث معروف پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گرفته شده است آنجا كه مى خوانيم: پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گروهى از مجاهدان اسلام را به سوى ميدان جهاد فرستاد، هنگامى كه از جهاد بازگشتند فرمود: «مَرْحَبًا بِقَوْم قَضَوُا الْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَبَقِىَ عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الاَْكْبَرُ فَقيلَ يارُسُولَ اللّهِ مَاالْجِهادُ الاَْكْبَرُ، قالَ(صلى الله عليه وآله): جِهادُ النَّفْسِ;

آفرين بر جمعيّتى كه جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اكبر بردوش آنها مانده است; كسى عرض كرد: اى رسول خدا! جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد با نفس.»(وسائل الشّيعه، جلد 11، صفحه 122 (باب اوّل، جهاد النّفس)

در بحارالانوار در ذيل همين حديث چنين آمده است:

«ثُمَّ قالَ(صلى الله عليه وآله): اَفْضَلُ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتى بَيْنَ جَنْبَيْهِ;

سپس فرمود برترين جهاد، جهاد با نفسى است كه در ميان دو پهلو قرار گرفته است.»(بحارالانوار، جلد 67، صفحه 65)

بعضى از آيات قرآنى كه در زمينه جهاد وارد شده نيز به جهاد اكبر تفسير شده است، يا از اين نظر كه ناظر به خصوص جهاد با نفس است، و يا از اين نظر كه مفهوم عامّى دارد كه هر دو بخش از جهاد را شامل مى شود.

در تفسير قمى در ذيل آيه 6 سوره عنكبوت:

«وَمَنْ جاهَدَ فَاِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ اِنَّ اللّهَ لَغَنِىٌ عَنِ الْعالَمينَ;

كسى كه جهاد كند براى خود جهاد مى كند، چرا كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است.»

مى خوانيم: وَمَنْ جاهَدَ… قالَ نَفْسَهُ عَنِ الْشَّهَواتِ وَاللَّذّاتِ وَالمَعاصِى;

يعنى، منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذّات نامشروع و گناهان است.»(تفسير قمى، جلد 2، صفحه 148، و بحارالانوار، جلد 67، صفحه 65)

اين تفسير از آنجا سرچشمه مى گيرد كه در اين آيه فايده جهاد را متوجّه خود انسان مى كند، و اين بيشتر در جهاد با نفس است، بويژه اين كه در آيه قبل از آن سخن از لقاءاللّه است (مَنْ كانَ يَرجُوا لِقاءَ اللّهِ…) و مى دانيم لقاءاللّه و شهود الهى و رسيدن به قرب او هدف اصلى جهاد با نفس مى باشد.

در آخرين آيه سوره عنكبوت نيز آمده است:

«وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَاِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ;

آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند به يقين هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است.»

اين آيه نيز به قرينه فينا (در طريق ما) و جمله لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا (آنها را به راههاى خود هدايت مى كنيم) بيشتر ناظر به جهاد اكبر است; و يا مفهوم عامّى دارد كه هر دو جهاد را شامل مى شود.

در آيه 78 سوره حج نيز آمده است: «وَجاهِدُوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَاجْتَباكُمْ وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَج;

در راه خدا جهاد كنيد و حقّ جهادش را ادا نمائيد، او شما را برگزيده و در دين (و آيين خود) كار سنگين و شاقّى بر شما نگذارده است.»

غالب مفسّران اسلامى جهاد را در اين آيه به مفهوم عام كه شامل جهاد اكبر و اصغر هر دو مى شود، يا به معنى خصوص جهاد اكبر تفسير كرده اند، چنان كه مرحوم علاّمه طبرسى در مجمع البيان از اكثر مفسّران نقل مى كند كه منظور از حقّ جهاد، اخلاص نيّت و انجام اعمال طاعات براى خداست.(مجمع البيان، جلد 7، صفحه 97.)

مرحوم علاّمه مجلسى نيز اين آيه را در زمره آياتى كه ناظر به جهاد اكبر است در بحارالانوار آورده است.(بحارالانوار، جلد 67، صفحه 63.)

در حديث معروف ابوذر نيز آمده است كه مى گويد: «قُلْتُ يارَسُولَ اللّهِ اَىُّ الْجِهادِ اَفْضَلُ; عرض كردم كدام جهاد برتر است؟»

فرمود: «اَنْ يُجاهِدَ الرَّجُلُ نَفْسَهُ وَهَواهُ; برترين جهاد آن است كه انسان با نفس و هواى خويش جهاد كند.»(ميزان الحكمه، جلد 2، صفحه 141)

در حديثى كه در بحث گذشته درباره جنود عقل و جهل آورديم نيز اين ديدگاه بخوبى نمايان است كه صحنه وجود انسان را به ميدان جنگى تشبيه مى كند كه در يك طرف عقل و لشكريانش قرار دارد، و در طرف ديگر جهل و هواى نفس با لشكريانش،اين دو لشكر دائماً در حال پيكارند و پيشرفت انسان در كمالات نفسانى از اين طريق حاصل مى شود كه جنود عقل بر جنود جهل پيروز شود، پيروزى موضعى آن نيز سبب پيشرفت نسبى در كمالات انسانى است.

«اخلاق در قرآن»

 

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

تهذيب نفس نوعى جهاد است. واقعاً همینطوره !

1394/11/06 @ 19:47


فرم در حال بارگذاری ...

حاج حسن خلج شب شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) فاطمیه دوم 94

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

مراسم شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها فاطمیه دوم ۱۳۹۴ با نوای حاج حسن خلج ، هیئت ارادتمندان حضرت زهرا سلام الله علیها مشهد

حاج حسن خلج ، وقتی جوانه نیست کجا عید می شود (روضه)

حاج حسن خلج ، مادر مادر وای مادر (سینه زنی)

حاج حسن خلج ، گوشه خانه نشستم چه کنم یا فاطمه (سینه زنی)

حاج حسن خلج ، ای همه میل دل من سوی تو (سینه زنی)

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

ممنون از شما

1394/11/06 @ 18:30


فرم در حال بارگذاری ...

هشدار پیامبر(صلی الله علیه وآله) را جدی بگیریم!

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394


 رسول خدا (صلی الله علیه وآله) سه راهکار در خصوص سه خصلتی که امت بعد از ایشان به آن دچار می شوند را ارائه دادند.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) إِنَّمَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي ثَلَاثَ خِصَالٍ أَنْ يَتَأَوَّلُوا الْقُرْآنَ عَلَى غَيْرِ تَأْوِيلِهِ أَوْ يَتَّبِعُوا زَلَّةَ الْعَالِمِ أَوْ يَظْهَرَ فِيهِمُ الْمَالُ حَتَّى يَطْغَوْا وَ يَبْطَرُوا وَ سَأُنَبِّئُكُمُ الْمَخْرَجَ مِنْ ذَلِكَ أَمَّا الْقُرْآنُ فَاعْمَلُوا بِمُحْكَمِهِ وَ آمِنُوا بِمُتَشَابِهِهِ وَ أَمَّا الْعَالِمُ فَانْتَظِرُوا فَيْئَتَهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا زَلَّتَهُ وَ أَمَّا الْمَالُ فَإِنَّ الْمَخْرَجَ مِنْهُ شُكْرُ النِّعْمَةِ وَ أَدَاءُ حَقِّهِ.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود:

بعد از خودم از امت خويش از سه چيز مى ‏ترسم؛ قرآن را بر خلاف تاويل نمايند؛ یا لغزش عالم را پیگيرى كنند؛ یا مال ‏دار شوند و در نتيجه طغيان و سركشى نمايند.

اينك شما را آگاه مى ‏كنم كه چگونه از اين خصلت ‏ها رها گرديد؛

اما در مورد قرآن، به محكمات آن عمل کنیدو به متشابهات آن ايمان بياوريد؛

اما در مورد عالم بايد منتظر باشيد كه او از لغزش خود باز گردد و از لغزش او پيروى نكنيد؛

ولى در مورد مال بايد با شكر و سپاس و اداء حق آن، خود را خلاص كنيد.

الخصال، ج‏1، ص: 165-164

منبع: خبرگزاری «حوزه»

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

ممنون از تلنگر خوبتون!

1394/11/06 @ 14:26


فرم در حال بارگذاری ...

ترویج نماز، مؤثرترین راهها برای کاستن آسیبهای اجتماعی

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394


پیام رهبرانقلاب به اجلاس نماز؛

یکی از مؤثرترین راهها برای کاستن آسیبهای اجتماعی، ترویج نماز است

رهبر معظم انقلاب اسلامی با تأکید بر ضرورت احساس مسئولیت همگانی در خصوص «ترویج نماز»، همگان را به درک عظمت این مسأله و برداشتن گامهای عملی در این راه، فراخواندند.

حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به بیست و چهارمین اجلاس سراسری نماز، با تأکید بر ضرورت احساس مسئولیت همگانی در خصوص «ترویج نماز»، همگان، بویژه مسئولان دستگاهها و دارندگان امکانات مادی و معنوی و مدیریتی را به درک عظمت این مسأله و برداشتن گامهای عملی در این راه، فراخواندند.

متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی که امروز (سه‌شنبه) در بیست و چهارمین اجلاس سراسری نماز از سوی آیت‌الله عابدینی نماینده‌ی ولی فقیه و امام جمعه‌ی قزوین قرائت شد به این شرح است:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

خداوند علیم و قدیر را سپاسگزارم که تلاش شما دست اندرکاران محترم این اجلاس مهم و بیش از همه عالم بزرگوار و مجاهد جناب حجة الاسلام آقای قرائتی در بخشهای اساسی و مؤثری به بار نشسته و کارهای مفیدی در ترویج فریضه ی بزرگ و بی بدیل نماز انجام گرفته است.

با این همه، ظرفیت و میدان کار و نیز نیاز و عطش جامعه ی اسلامی برای رسیدن به نقطه مطلوب، بسیار بیش از واقعیتهای کنونی در این باره است. در پیام سال گذشته گوشه ئی از این فضای خالی و تلاش پذیر، نشان داده شده است.

سخن امروز من تأکید بر احساس مسئولیت همگانی است.

توقع و انتظار این جانب آن است که همه بویژه مسئولان دستگاهها و دارندگان امکانات مادی و معنوی و مدیریتی، عظمت این مسأله را به درستی دریابند و گام در راه عمل نهند.

همه بدانند که یکی از مؤثرترین راهها برای کاستن آسیبهای اجتماعی، ترویج نماز است. به این که حتی یک نفر از جوانان و نوجوانان کشور، در نماز سهل انگاری نکند همت گمارید. این یکی از بهترین راهها برای سلامت معنوی و روحی مردم ما و جامعه ما است.

به این که همگان فرا بگیرند و عادت کنند که نماز را با خشوع و حضور قلب به جا آورند، همت گمارید.

اینها همه کارهای ممکنی است که با عزم راسخ و کار مداوم شما دست اندرکاران، محقّق خواهد شد، ان‌شاءالله.

والسلام علیکم و رحمةالله
سیدعلی خامنه‌ای
۶ بهمن ماه ۱۳۹۴

منبع: Khamenei.ir


فرم در حال بارگذاری ...

امام دوازدهم غيبت و ظهور

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

ظهور مردى از خاندان رسالت ، به منظور برپايى حكومت عدل جهانى، در آينده تاريخ بشر (آنگاه كه جهان پر از ظلم و جور مى گردد) يكى از مسلّمات عقايد اسلامى است كه جمهور مسلمانان بر آن اتفاق دارند و احاديثى كه در اين مورد نقل شده به حد تواتر مى رسد. طبق محاسبه محققين، تعداد 657 روايت در اين باره وارد شده است، كه از آن ميان تنها به نقل يك حديث از مسند احمد بن حنبل بسنده مى كنيم.

پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند:

«لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلاّ يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ اليَوْمَ حَتّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدي فَيَمْلأُها عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوراً»([1]):

اگر از عمر جهان جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدرى طولانى مى كند تا مردى از فرزندان من قيام نمايد و دنيا را از عدل و قسط پر سازد، همان گونه كه با جور و ستم پر شده است.

بنابر اين قيام و ظهور مردى از خاندان پيامبر در آخرالزمان مورد اتفاق عموم مسلمانان ـ از شيعه و سنّى ـ است.

خصوصيّات اين مصلح جهانى در روايات اسلامى كه فريقين به نقل آنها پرداخته اند به شرح زير بيان شده است:

1. از اهل بيت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) است 389 روايت

2. از فرزندان اميرالمؤمنين على (عليه السلام) است 214 روايت

3. از فرزندان فاطمه زهرا(عليها السلام) است 192روايت

4. نهمين فرزند از اولاد امام حسين (عليه السلام) است 148 روايت

5. از فرزندان امام زين العابدين (عليه السلام) است 185 روايت

6. از فرزندان امام حسن عسكرى (عليه السلام) است 146 روايت

7. دوازدهمين امام از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) است 136 روايت

8. رواياتى كه از ولادت او گزارش مى دهد 214 روايت

9. عمر او طولانى خواهد بود 318 روايت

10. غيبت طولانى خواهد داشت 91 روايت

11. به هنگام ظهور او اسلام جهانگير مى شود 27 روايت

12. زمين را پر از عدل و داد مى كند 132 روايت

بنابر روايات فوق، وجود چنين مصلح جهانى در آينده تاريخ بشر از ديدگاه روايات اسلامى امرى مسلّم و غير قابل ترديد است; آنچه مورد اختلاف مى باشد اين است كه آيا از مادر متولد شده و هم اكنون در قيد حيات است، يا در آينده به دنيا خواهد آمد؟ شيعه و گروهى از محققان اهل سنت طرفدار رأى نخست بوده و معتقدند كه آن حضرت در سال 255هجرى قمرى از مادر متولد شده و هم اكنون در قيد حيات است، ولى گروهى از اهل سنت مى گويند وى در آينده متولد خواهد شد.

...

از آنجا كه ما شيعيان معتقديم آن حضرت در سال 255ق ديده به جهان گشوده و در قيد حيات است، لذا لازم است در حد ظرفيّت اين نوشته، نكاتى را درباره غيبت و طول عمر آن حضرت متذكر گرديم.

از نظر قرآن كريم، اولياى الهى بر دو نوعند: ولىّ ظاهر كه مردم وى را مى شناسند; و ولىّ غايب از انظار كه مردم او را نمى شناسند، گرچه او در ميان آنها بوده و از حال آنان با خبر است.

در سوره كهف، هر دو ولىّ يكجا بيان شده اند: يكى موسى بن عمران است، و ديگرى مصاحب موقّت او در سفر دريايى و زمينى كه به نام خضر معروف است. اين ولىّ الهى به گونه اى بود كه حتى موسى با او آشنا نبود و تنها به راهنمايى خدا او را شناخت و از علمش بهره گرفت ، چنانكه مى فرمايد:(فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً* قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً) (كهف/65ـ66): موسى و همراهش با بنده اى از بندگان ما (در لب دريا) آشنا شدند كه وى را مشمول رحمت خود قرار داده و از جانب خويش به او علمى آموخته بوديم. موسى به وى گفت: آيا اجازه مى دهى همراه تو باشم تا از علوم رشدآفرين خويش به من بياموزى؟

قرآن سپس شرحى از كارهاى مفيد و سودمند آن ولى الهى به دست مى دهد كه كاملاً پيداست مردم او را نمى شناخته ولى از آثار و بركات او بهره مند بوده اند.([2])

حضرت ولى عصر ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ـ نيز بسان مصاحب موسى، ولىّ ناشناخته اى است كه در عين حال مبدء كارهاى سودمندى براى امت مى باشد. در اين صورت، غيبت امام به معنى انفصال و جدايى او از جامعه نيست، بلكه او ـ همان گونه كه در روايات معصومين (عليهم السلام)نيز وارد شده ـ بسان خورشيد در پشت ابر است كه ديدگان آن را نمى بينند، امّا به اهل زمين نور و گرمى مى بخشد».([3])

علاوه بر اين، در طول تاريخ، گروه بسيارى از پاكدلان و پارسايان كه شايستگى تشرّف به حضور وى را داشته ، به محضر آن حضرت رسيده و از او بهره گرفته و مى گيرند، و از اين طريق ديگران نيز از بركات وجود او بهره مند مى شوند.

روش متعارف در بين بشر اين بوده و هست كه فرمانروا و رهبر، بخشى از كارها را بدون واسطه انجام مى دهد و بخش ديگر را نمايندگان او انجام مى دهند. درست است كه علل مختلف، سبب غيبت امام عصر ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ـ شده و بشر از دسترسى مستقيم به آن حضرت محروم است، ولى خوشبختانه راه بهره گيرى از نمايندگان آن حضرت، كه همان فقيهان عادل و پارسايند، به روى پيروان آن امام همام بسته نيست. فقيهان بزرگ و مجتهدان عاليمقام، در امور شرعى و حكومتى نمايندگان آن حضرت بوده و اداره جامعه اسلامى در عصر غيبت به آنان واگذار شده است. البته محروميّت از همه آثار وجودى آن حضرت به علت شرايط ويژه اى استكه غيبت وى را امرى اجتناب ناپذير ساخته است.

علت غيبت حضرت ولى عصر ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ـ يكى از رازهاى الهى بوده و ممكن است ما نتوانيم به كُنْهِ آن پى ببريم . غيبت موقت رهبران الهى از ميان مردم ،در امت هاى پيشين نيز سابقه داشته است: موسى بن عمران (عليه السلام) چهل روز از امت خود غايب شد و در ميقات به سر برد (اعراف/142). حضرت مسيح (عليه السلام)به مشيت الهى از ديدگاه امت خويش پنهان گرديد، و دشمنان قادر به كشتن او نگشتند (نساء/158). حضرت يونس (عليه السلام)مدتى از قوم خود غايب گشت (صافات/140). اصولاً هرگاه مطلبى از طريق نقل متواتر ثابت شود ولى انسان نتواند به راز آن كاملاً پى ببرد، نبايد آن را مورد ترديد يا انكار قرار دهد، زيرا در اين صورت بخش عظيمى از احكام الهى، كه از مسلّمات و ضروريات دين اسلام به شمار مى رود، مورد ترديد واقع خواهد شد. غيبت حضرت ولى عصر ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ـ نيز از اين قاعده مستثنى نيست وعدم اطلاع از سرّ يا اسرار حقيقى آن، مجوّز ترديد يا انكار آن نمى تواند باشد. در عين حال بايد گفت كه مى توان راز غيبت را در حد فكر بشرى فهميد و آن اينكه:

اين آخرين حجت معصوم الهى براى تحقق بخشيدن به آرمانى بزرگ (گسترش عدل كلى و به اهتزاز درآوردن پرچم توحيد در جهان) در نظر گرفته شده است، و اين آرمان نياز به گذشت زمان و شكوفايى عقل و دانش بشر و آمادگى روحى بشريت دارد، تا جهان به استقبال موكب آن امام عدل وآزادى رود. طبيعى است كه چنانچه آن حضرت پيش از فراهم شدن مقدمات در ميان مردم ظاهر شود، سرنوشتى چونان ديگر حجت هاى الهى (شهادت) يافته و قبل از تحقق آن آرمان بزرگ ديده از جهان برخواهد بست. به اين حكمت، در روايات نيز اشاره شده است. امام باقر (عليه السلام) فرمود: براى حضرت قائم ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ـ غيبتى است قبل از ظهور. راوى از علت آن پرسيد، امام فرمود: «براى جلوگيرى ازكشته شدن»([4]). گذشته از اين، در برخى روايات مسئله امتحان و تمحيص خلق مطرح شده است، بدين معنى كه مردم در عصر غيبت در بوته آزمايش الهى قرار مى گيرند و مراتب استوارى آنان در ايمان واعقتاد سنجيده مى شود.([5])

براهين كلامى، وجود امام معصوم در جامعه را لطفى از الطاف بزرگ الهى مى داند كه عامل هدايت مردم است.بديهى است چنانچه مردم به استقبال اين مظهر لطف الهى رفتند، از همه آثار و بركات وجود وى بهره مند مى شوند، و در غير اين صورت از نعمت بهره مندى كامل از آن حضرت محروم خواهند شد، و عامل اين محروميت نيز خود مردمند، نه خدا و امام .([6])

حضرت ولى عصر ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ـ در سال 255هجرى قمرى ديده به جهان گشوده است وبا اين حساب ، اكنون ( سال 1418 ق) متجاوز از يازده قرن از عمر شريف آن حضرت مى كذرد. قبول اين عمر طولانى، باتوجّه به قدرت گسترده خداوند، امر مشكلى نيست و در حقيقت، آنان كه طول عمر آن حضرت را مشكلى مى شمارند، از قدرت نامتناهى الهى غفلت ورزيده اند: (وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ)(انعام/91). گذشته از اين، در امتهاى پيشين معمَّرين بسيارى وجود داشته اند، چنانكه قرآن دوران رسالت نوح (عليه السلام) را نهصد و پنجاه سال مى شمرد (عنكبوت/14).همچنين در عصر ما دانش بشرى مى كوشد مشكل طول عمر را حل كند، و اين مى رساند كه به اعتقاد دانشمندان، بشر شايستگى عمر طولانى را دارد، چيزى كه هست موانعى از طولانى شدن آن جلوگيرى مى كند. براستى خدايى كه قادر است، به تصريح قرآن، حضرت يونس را تا روز رستاخيز در شكم ماهى زنده بدارد(صافات/143ـ144)، آيا نمى تواند حجت بالغه خود را در روى زمين در پرتو بركات و الطاف خود عمر طولانى بخشد؟! پيداست كه جواب مثبت است.

خدايى كه جهان پاينده دارد *** توانـد حجّتى را زنــده دارد

وقت ظهور آن حضرت بر كسى روشن نيست و اين امر، از رازهايى است كه، بسان برپايى رستاخيز، تنها بر خداوند مكشوف است. بنابر اين، نبايد ادعاى كسانى را كه مدّعى آشنايى با وقت ظهور آن حضرت مى باشند يا براى ظهور وقت مشخصى را تعيين مى كنند، پذيرفت (كذب الوقّاتون).

از تاريخ دقيق ظهور كه بگذريم، بايد گفت در روايات نشانه هايى كلّى براى ظهور آن حضرت بيان شده است كه خود به دو بخش علائم «حتمى» و «غير حتمى» تقسيم مى شود كه تفصيل آن در كتب عقايد وحديث آمده است.

————————————————

[1] . مسند احمد بن حنبل، 1/99 و 3/17و 70.

[2] . سوره كهف، آيات:71ـ82.

[3] . كمال الدين، شيخ صدوق، باب 45، حديث 4، ص 485.

[4] . كمال الدين، شيخ صدوق، باب 14، حديث 8، 9، 10.

[5] . مجلسى، بحارالأنوار، 52/102ـ 113ـ 114، باب التمحيص و النهى عن التوقيت.

[6] . محقق طوسى، در كتاب تجريد الاعتقاد (بحث امامت) با عبارت زير به اين برهان اشاره دارد: وجوده لطف، و تصرّفه لطفٌ آخَر و عدمه منّا، ص362.

منبع:پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی سبحانی


فرم در حال بارگذاری ...

تقلید در احکام ؛ مخالفت با قرآن و عقل، و عامل پراکندگی!

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

 آیا تقلید در احکام، مخالفت با قرآن و عقل و عامل پراکندگی می باشد؟

چرا باید تقلید کرد با اینکه:

اوّلا: قرآن با هرگونه تقلید مبارزه پیگیر دارد و پیوسته از پیروى هاى نسنجیده انتقاد مى کند.

ثانیاً: تقلید یک نوع تبعیّت بدون دلیل است و عقل و منطق پیروى بدون دلیل را نمى پذیرد.

ثالثاً: تقلید مایه پراکندگى صفوف مسلمانان است، زیرا مراجع تقلید غالباً متعدّد بوده و آراى آنها در همه مسائل یکسان نیست!؟

 واژه «تقلید» دو معنا دارد؛

1- پیروى کورکورانه، که تقلید در عرف عام به این معنا استعمال مى شود.

2- مراجعه افراد غیر متخصّص به افراد متخصّص در مسائل تخصّصى.

که اولی بسیار کار ناپسندی است و قرآن هم در آیه 23 سوره زخرف از آن نهی کرده، اما دومی مانند مراجعه بیمار به طبیب لازم و ضروری است. و این گونه مراجعه به دانشمندان، پیروى بدون دلیل نیست؛ بلکه آمیخته با یک دلیل منطقى است و آن این که؛ «نظریّه شخص عالم و متخصّص به حقیقت بسیار نزدیکتر است».

پاسخ تفصیلی: به عقیده ما سرچشمه تمام این ایرادها یک چیز بیش نیست و آن این که: کلمه تقلید دو معنا دارد، یک معناى معمولى که در عرف عام فهمیده مى شود و لفظ «تقلید» در مکالمات روزمرّه در آن به کار مى رود و یک معناى علمى که در کتاب هاى فقهى و اصولى از آن بحث مى گردد. تمام این ایرادهایى که کرده اند و مى کنند، همه متوجّه معناى اوّل است و معناى دوّم هیچ گونه ارتباطى با معناى اوّل ندارد.

توضیح این که: در گفتار روزانه به کارهاى بى رویّه افرادى که چشم و گوش بسته پشت سر دیگران مى افتند و اعمال نادرست آن ها را تکرار مى کنند «تقلید» گفته مى شود. این گونه پیروى کورکورانه افراد بى خبر از بى خبرانى همانند خود، بطور قطع عملى است بسیار زشت و زننده، نه با منطق سازگار است و نه با روح تعلیمات اسلامى؛ و هیچ آدم با شخصیّت و با فکرى حاضر نمى شود که چشم و گوش بسته دنبال این و آن بیفتد و هر عمل بى رویّه اى را که دیگران انجام مى دهند، او نیز انجام دهد.

این همان تقلید است که بت پرستان براى توجیه اعمال خود به آن متوسّل مى شدند و مى گفتند: آیین بت پرستى آیین نیاکان ماست و ما حاضر نیستیم که از پیروى آنان چشم بپوشیم.

قرآن مجید منطق آنان را در قرآن یادآورى مى کند و از آنان چنین نقل مى نماید: «اِنَّا وَجَدْنَا آبائَنَا عَلَى اُمَّة وَ اِنَّا عَلَى آثارِهِمْ مُقْتَدُون»؛ (ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مى کنیم).(1) آنان در این کار احمقانه (سجده در مقابل سنگ و چوب بى ارزش) روى اعمال ابلهانه نیاکان خود تکیه مى کردند و چشم و گوش بسته، از آیین خرافى آنان پیروى مى نمودند.

این همان تقلیدى است که سرچشمه توسعه بسیارى از مفاسد اجتماعى و چشم هم چشمى ها و مدپرستى ها و آلودگى هاست.

این همان تقلیدى است که در شعر مولوى به آن اشاره شده است: خلق را تقلیدشان بر باد داد… .

...

همان طورى که گفتیم تمامى حملاتى که افراد بى اطّلاع به مسأله «تقلید» دارند، روى همین معنا است. ولى تقلید در اصطلاح علمى، مفهومى کاملا جدا از این مفهوم دارد و مى توان آن را در جمله «مراجعه افراد غیر متخصّص به افراد متخصّص، در مسائل تخصّصى» خلاصه نمود.

یعنى در تمام مسائل علمى که نیاز به تخصّص هایى دارد و آگاهى بر آن در گرو مطالعه و بررسى هاى سالیان دراز است، افرادى که وارد به رشته نیستند - به هنگام نیاز - به دانشمندان و صاحبنظران و متفکّران مورد اعتماد مراجعه کنند و از افکار آنان استفاده بنمایند. این معنا از تقلید که در کتب علمى به آن اشاره شده است و گاهى از آن به مراجعه غیر عالم به عالم تعبیر مى شود، اساس زندگى بشر در تمام مسائل صنعتى و کشاورزى و پزشکى و امثال آن است.

اگر یک روز این موضوع از زندگى بشر برداشته شود، یعنى هیچ بیمارى به پزشکى مراجعه نکند، هیچ انسانى به معمار و مهندس رجوع ننماید، هیچ فردى در مسائل حقوقى با حقوقدانان مشورت نکند و هیچ کس به هیچ کارشناس و میکانیک و متخصّصى در مسائل گوناگون بازگشت ننماید، تمام زندگى اجتماعى فرو مى ریزد و هرج و مرج در تمام شؤون آشکار مى شود.

مسائل دینى از این قانون مستثنا نیست؛ البتّه در اصول عقاید دینى - یعنى شناختن خدا و پیامبر و جانشینان او و روز رستاخیز - همه مردم باید تحقیق کنند و تحقیق در این مسائل، کار مشکل و پیچیده اى نیست و هرکس مى تواند این چند اصل را با دلیل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دریابد. ولى در مسائل مربوط به احکام اسلامى در باب عبادات، معاملات، سیاسات اسلامى، احکام مربوط به فرد و خانه و اجتماع، نماز، روزه، جهاد، دیات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمت هاى زندگى انسانها، هرگز همه افراد نمى توانند شخصاً تخصّص پیدا کنند و احکام را از منابع دینى - قرآن، حدیث، دلیل عقل و اجماع - استفاده نمایند.

بنابراین، ناچارند در باره این گونه مسائل به دانشمندان و صاحب نظران دلسوز و مورد اعتماد مراجعه نمایند؛ دانشمندانى که سالیان دراز در مسائل اسلامى زحمت کشیده اند و به کتاب آسمانى و سنّت پیامبر و احادیث جانشینان او آشنایى کامل دارند.

با توجّه به این بیان، کاملا روشن مى شود که این گونه مراجعه به دانشمندان، پیروى بدون دلیل نیست؛ بلکه این پیروى و اقتباس، پیوسته آمیخته با یک دلیل عقلى و منطقى است و آن این که «نظریّه شخص عالم و دانشمند و متخصّص به حقیقت بسیار نزدیکتر است و غالباً از حقیقت جدا نیست» و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالى که اگر شخص بى اطّلاع بخواهد به میل و عقیده شخصى خود کار کند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود.

مثلا، اگر انسان هنگام بیمارى به پزشک مراجعه کند نسخه مى گیرد، البتّه ممکن است که پزشک اشتباه کند ولى بطور قطع اشتباهات او نسبت به نتایج مثبتى که از نسخه او گرفته مى شود، بسیار کمتر است - منظور پزشکان آگاه و متفکّر است - امّا اگر انسان پیروى از پزشک را کنار بگذارد و هر موقع بیمار شد به میل و اراده خود هر دارویى را که به فکرش رسید بخورد، بدون شک کار فوق العاده خطرناکى مرتکب مى گردد و بسیار اتّفاق مى افتد که جان خود را در این راه به خطر مى اندازد.

نتیجه: پیروى افراد غیر وارد از افراد مطّلع، پیوسته آمیخته با یک دلیل اجمالى و منطقى است. این نیز مسلّم است که چنین پیروى و اقتباس، نشانه کمبود شخصیّت انسان نیست بلکه دلیل شخصیّت اوست؛ زیرا مى دانیم که دایره علوم به اندازه اى وسیع است که تنها در یک علم، ده ها و گاهى صدها رشته تخصّص وجود دارد و اگر انسان عمر نوح و مغز بوعلى داشته باشد، هرگز نمى تواند در یک صدم این علوم متخصّص گردد. بنابر این چاره اى جز این نیست که در غیر رشته هاى تخصّصى خود به دیگران مراجعه کند.

مثلا مهندس هنگامى که بیمار مى شود، به دوست پزشک خود مراجعه مى کند و پزشک هنگامى که بخواهد خانه بسازد، از رفیق مهندس خود نقشه مى گیرد و هر دو هنگامى که اتومبیلشان خراب مى شود، به مکانیک رجوع مى نمایند و در احکام اسلامى که از آن آگاهى ندارند، به علما و دانشمندان مذهبى مراجعه مى کنند.

تنها چیزى که در این جا باقى مى ماند این است که مى گویند: چه مانعى دارد که انسان در مسائل مورد نیاز به دانشمندان مراجعه کند و دلیل هر مسأله را از آنها بپرسد.

ولى این سخن همانند آن است که کسى بگوید: چه مانعى دارد که هنگامى که انسان بیمار مى شود، به پزشک مراجعه کند و نسخه اى که مى گیرد، دلایل یک یک داروها و طرز استعمال آن را از او بخواهد، آیا چنین کارى امکان پذیر است که تمام پزشکان دلایل نسخه هاى خود را براى مردم شرح دهند و آیا به فرض این که چنین کارى بکنند، فردى که از علم تشریح و فیزیولوژى و خواصّ داروها و عکس العمل هاى مختلف آن آگاه نیست، از توضیح طبیب مى تواند به خودى خود چیزى را درک کند و شخصاً تصمیم بگیرد؟

کسانى که این سخن را مى گویند هرگز از وسعت علوم اسلامى آگاه نیستند؛ آنها نمى دانند که براى فهم تمام جزئیّات قرآن و ده ها هزار حدیث و بررسى احوال رجال مختلفى که در سلسله سند احادیث قرار دارند و شناخت احادیث صحیح از غیر صحیح و درست از نادرست و فهم ریزه کارى هاى آیات و سنّت پیامبر، سالیان درازى وقت لازم است تا انسان در این مسائل به سر حدّ تخصّص برسد.

گاه مى شود براى فهم یک حکم اسلامى امثال مربوط به ازدواج و طلاق و حقّ حضانت و تربیت اطفال و امثال آن، باید چندین آیه از قرآن و ده ها حدیث را زیر و رو کرد و سپس حالات ده ها نفر را که در سلسله سند حدیث قرار دارند، از کتب رجال با دقّت مورد مطالعه قرار داد و لغات متعدّدى را که در این احادیث است، با مراجعه به کتب متعدّد لغت و موارد استعمال آن در موارد ادبیّات عرب درک کرد. آیا به راستى همه مردم مى توانند در تمام موارد مربوط به مسائل اسلامى از تمام این جزئیّات آگاه شوند؟ آیا مفهوم این سخن آن نیست که همه مردم تمام کارهاى زندگى خود را رها کرده و به صورت محصّل علوم دینى درآیند؟ تازه معلوم نیست همه افراد، استعداد رسیدن به سر حدّ اجتهاد و ذوق و استنباط احکام شرعى را داشته باشند و چه بسا آنها استعدادهاى دیگرى داشته باشند.

امّا این که مى گویند مراجعه به مراجع تقلید موجب اختلاف و پراکندگى است، حرف عجیبى است.

اوّلا: مراجع معروف تقلید در هر زمان غالباً یک نفر و یا چند نفرند، در حالى که اگر همه مردم بخواهند در احکام اسلامى نظر بدهند، به تعداد نفرات مسلمانان ممکن است آراى گوناگون پیدا شود و این از نظر اختلاف و پراکندگى فوق العاده اثرش بیشتر است.

ثانیاً: اختلافات دانشمندان در مسائل درجه سه و چهار است و در مسائل اصولى و اساسى اختلافى نیست و به همین دلیل ملاحظه مى کنید افرادى که از علماى مختلف پیروى مى کنند، همه با هم در صف واحد جماعت نماز مى خوانند، بدون این که اختلاف فتاوا در مسائل جزئى مانع از هماهنگى آنها در جماعت بشود، یا این که همگى به حج مى روند و مراسم حج را در روزهاى معیّن انجام مى دهند، بدون این که اختلاف فتاوا مشکلى حتّى براى افراد یک کاروان ایجاد کند.

اینها همه نشان مى دهد که اختلاف فتاوا در مسائلى است که به وحدت مسلمین لطمه نمى زند.(2)

پی نوشت:
(1). سوره زخرف، آیه 23.
(2). گردآوری از کتاب: پاسخ به پرسش های مذهبی، آیات عظام مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، ناشر: مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ دوّم، صفحه 425.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدظله العالی


فرم در حال بارگذاری ...

جمع شدن گناهان كوچك

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

قال ابو عبدالله علیه السلام :

ان رسولَ الله صلی الله علیه وآله نـَزل بأرض قرعاً . فقال لأصحابه : ائتوا بحَطب. فقالوا : یا رسولَ الله ! نحنُ بأرض قرعاً ما بها من حطب. قال : فلیأت کلّ إنسان بما قدرعلیه. فجاؤوا به حتی رمَوا بین یدیه بعضه علی بعض. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله : هکذا تجتمع الذنوب! ثم قال : وایّاکـُم و المحقـّرات من الذنوب

کافی 2/218 و البرهان 4/568

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله در بياباني فرود آمدند. و به اصحابشان فرمودند:

هيزم جمع كنيد.

اصحاب عرض كردند: يا رسول الله:

اينجا سرزميني بي آب و علف است و هيزم يافت نميشود!

حضرت فرمودند:

هركس در حد توانش جمع آوري كند.

پس هركس مقداري جمع نمود و هيزم ها را بر روي هم انباشته كردند.

پس حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله فرمودند:

همينگونه است كه گناهان جمع ميشوند!

سپس فرمودند:

بپرهيزيد از گناهان كوچك



فرم در حال بارگذاری ...

تصویر واقعی امریکا

نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394

سه تجربه و یک درس از منازعات ایران با شیطان بزرگ؛

گزارش تحلیلی نشریه‌ی خط حزب‌الله(شماره‌ی هفدهم)

خبرگزاری روسی اسپوتنیک می‌گوید: “این کلمات دقیقا زمانی از زبان باراک اوباما جاری شد که در همان لحظه، سربازان قوی‌ترین ارتش دنیا در نزدیکی جزیره فارسی در خلیج‌فارس بر روی شناورهای خود زانو زده و دستانشان بالای سرشان بود” رئیس‌جمهور کشور مدعی بزرگ‌ترین ارتش دنیا درحالی این سخنان را بر زبان آورد که در همان ساعات جوانان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سرنشینان دو فروند شناور آمریکایی که وارد آب‌های سرزمینی ایران شده بودند را بازداشت کردند.

فرمانده‌ی این گروه آمریکایی بعد از بازداشت در مقابل دوربین قرار گرفت و با اذعان اینکه ورود به آب‌های ایران یک اشتباه بود نه عمدی، گفت:

«این تقصیر ما بود و ما به خاطر اشتباه‌مان عذرخواهی می‌کنیم.»

۱۵ ساعت بعد سپاه با انتشار تصاویر و فیلم دستگیری تفنگداران آمریکایی با اشاره به قطعیت غیرعمدی بودن ورود غیر قانونی و غیر مجاز شناورهای رزمی آمریکایی به آب‌های سرزمینی ایران در خلیج‌فارس، از رهاسازی تفنگداران دستگیر شده‌ی آمریکایی در آب‌های بین‌المللی خبر داد.

...

* تصویر واقعی از قدرت آمریکا
این خبر بلافاصله با تحلیل‌های مختلف رسانه‌ها و کارشناسان جهانی مواجه شد. روزنامه‌ی صهیونیستی یدیعوت آحارونوت در این‌باره نوشت: “جان کری، به‌خاطر خدمت نظامی در ویتنام به‌عنوان افسر قایق‌های گشتی، به‌خوبی از آنچه رخ داده بود، آگاه بود. با این حال پذیرفت که قایق‌های آمریکایی وارد آب‌های سرزمینی ایران شده‌اند. چنین سخنی نوعی عذرخواهی و پذیرفتن اشتباه از سوی آمریکا است… این سپاه پاسداران بود که حرف آخر را زد. آنها فیلم تفنگداران تحقیرشده‌ آمریکایی و اسیرکنندگان آنها را که رفتاری انسانی با ملوانان داشتند نشان دادند و به این طریق سپاه با یک تیر دو نشان زد”

سی. ان. ان نیز در در گزارشی نوشت: “ویدئویی که روز چهارشنبه از تلویزیون دولتی ایران پخش شد، ملوان‌های آمریکایی را در حالی نشان می‌دهد که بابت ورود به آب‌های ایران عذرخواهی می‌کنند. این یک رخداد شرم‌آور برای دولت آمریکا است که تلاش می‌کند آزادی سریع نظامیان آمریکایی را به‌عنوان یک پیروزی دیپلماتیک به تصویر بکشد” جب بوش، برادر جرج بوش، رئیس‌جمهور سابق آمریکا نیز با اظهار تأسف از این ماجرا و با اشاره به انتشار تصاویر تفنگداران به اسارت گرفته شده گفت: “حالا دیگر دشمنان ما از ما نمی‌ترسند” ترامپ، کاندیدای ریاست‌جمهور آتی آمریکا نیز نوشت: «ایران با بازداشت ۱۰ ملوان، ایالات متحده را تحقیر کرده است. تصاویر وحشتناکی از این داستان منتشر شده است. ما ضعیف هستیم. من این را فراموش نمی‌کنم.» نکته جالب توجه این است که همه‌ی این واکنش‌ها بیش از آنکه در زمان اعلام خبر دستگیری تفنگداران اعلام شود پس از آزادی و بلافاصله پس از انتشار تصاویر تحقیرآمیز دستگیری آنها در حالی که زانو زده و دست را بر بالای سر برده‌اند، ابراز می‌شود. این نشان می‌دهد که سیاستمداران و رسانه‌های آمریکایی بیش از هرچیز نگران مخدوش شدن تصویر خودساخته از هیمنه‌ی پوشالی خود هستند تا جان ۱۰ تفنگدار هموطن. هیمنه‌ی خودساخته‌ای که آمریکا با شکل‌دهی آن در افکار عمومی مردم دنیا تسلط و استیلای خود را سامان می‌دهد.


* الگوی سلطه‌ناپذیر
روایت کوتاه رهبر انقلاب از این ماجرا شاید رمز این رسوایی بزرگ برای دولت آمریکا باشد. «این حرکتى که جوان‌هاى عزیز ما در دریا کردند - سپاه پاسداران - در مقابل تجاوز دشمن از خودشان هویّت و قدرت نشان دادند، فرصت نشده که از اینها تشکّر بکنم و واقعاً هم تشکّر میکنم از اینها؛ کار بسیار درستى کردند؛ دشمن تجاوز کرد به آب‌هاى ما، اینها رفتند دشمن را محصور کردند. کسانى که مسئولین سیاست هستند در همه‌ى عرصه‌ى جهانى همین‌جور عمل کنند؛ مراقب تجاوز دشمن باشند ببینند کجا تجاوز می‌کند؛ از خطوط کجا دارد تجاوز می‌کند؛ جلویش را بگیرند؛ با قدرت.»(۱۳۹۴/۱۰/۳۰)

آنچه در این اتفاق برای رهبر انقلاب حائز اهمیت و واجد ارزش قدردانی است، پاسخ متناسب و مقتدرانه به تجاوز و زیاده‌خواهی دشمنان با اتکا به «هویت» و «قدرت» درونی است. حالا از این زاویه و بر مبنای همین الگوی موفق می‌توان نگاهی دوباره به سرانجام مذاکرات هسته‌ای داشت. سرانجامی که رهبرانقلاب نتیجه حداقلی اما موجب خرسندی آن را ناشی از سه عامل «مقاومت ملت بزرگ ایران»، «تلاش دانشمندان هسته‌ای» و «کوشش خستگی‌ناپذیر مذاکره‌کنندگان»(۱۳۹۴/۱۰/۲۹) می‌دانند.

* تصویر واقعی از مقاومت و عزت
اصرار رهبر معظم انقلاب بر روایت مبتنی بر واقعیات تاریخی، حکایت از دغدغه ایشان در شکل‌گیری تصویر درستی از روند مقاومت و پیشرفت ملت ایران برای افکار عمومی داخلی و خارجی دارد. ایشان اصرار دارند که مبادا نتیجه‌ی این مذاکرات به حساب «لطف آمریکایی» نوشته شود و عوامل حقیقی تحقق آن فراموش شود. چرا که «هدف اینها این است که به ملّت‌ها تفهیم کنند که جمهوری اسلامی ایران هم نتوانست بر اساس دین، یک نظامی را بر پا کند و ادامه بدهد و اداره کند؛ می‌خواهند این را نشان بدهند و هدف این است؛ این را باید همه متوجّه باشند؛ مسئولین هم باید متوجّه باشند، آحاد مردم ما هم توجّه داشته باشند.»(۱۳۹۴/۱۰/۳۰)

* سه تجربه، یک درس بزرگ
ملت ایران در دو سال اخیر سه تجربه‌ی ارزنده و درس‌آموز از مذاکرات موردی و موضوعی با دولت آمریکا را از سر گذرانده است. برجام، تجاوز تفنگداران و مبادله‌ی زندانیان. در هر سه این مذاکرات هرجا و به هر میزان که مرعوب تصویر غیرواقعی و خودساخته‌ی آمریکایی‌ها نشده و با اتکا بر قدرت و هویت درونی ایستادگی کرده‌ایم و همچنین در تمام سطوح متوجه ماهیت و عمق منازعه با شیطان بزرگ بوده‌ایم، موفقیت‌های بیشتری به دست آورده‌ایم: «همین اندازه دستاورد نیز در برابر جبهه‌ی استکبار و زورگو، بر اثر مقاومت و ایستادگی به دست آمده است. این را باید همه‌ی ما درسی بزرگ برای همه‌ی قضایا و حوادث در جمهوری اسلامی بدانیم.»(۱۳۹۴/۱۰/۲۹)

این منازعه چه در ادامه‌ی پرونده‌ی ‌هسته‌ای و چه در موارد و بهانه‌های دیگر استمرار پیدا خواهد کرد. به‌همین دلیل است که رهبر انقلاب با نگاه بلند و تجربه‌ی تاریخی که از رفتار دولتمردان آمریکایی دارند به مسئولان هشدار می‌دهند که در ادامه «آمریکا با زور و با تبلیغات دروغین می‌خواهد کار خود را پیش ببرد؛ باید در مقابل زور او و در مقابل تبلیغات دروغین او مقاومت کرد. الان هم همه‌ی مسئولان -چه مسئولین دولتی، چه آن هیئت نظارتی که ما توصیه کردیم مراقب باشند که طرف مقابل خدعه نکند؛ چون طرف اهل خدعه است، اهل خدعه کردن است. به لبخند و به ماسکی که او بر چهره زده نمی‌شود اعتماد کرد.»(۱۳۹۴/۱۰/۳۰)

منبع:پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی)


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم