چرا گوشيم به كامپيوتر وصل نمي شه؟

نوشته شده توسطرحیمی 9ام آبان, 1394

USB Device Not Recognized؛ پیغامی بسیار آزاردهنده که مطمئناً خیلی از افراد با آن روبرو شده‏ اند. امروز قصد داريم با اين خطا مبارزه كنيم و به دنبال راهي براي برطرف نمودن اين مشكل باشيم
به گزارش دريچه فناوري گروه فضاي مجازي باشگاه خبرنگاران جوان؛ آیا تا کنون برای شما پیش امده که به هنگام نصب دستگاه های usb به سیستم خطايي با عنوان USB device not recognized مشاهده کنید و موفق به نصب دستگاه خود نظیر دوربین، گوشی، فلش و … نشوید؟


USB Device Not Recognized؛ پیغامی بسیار آزاردهنده که مطمئناً خیلی از افراد با آن روبرو شده ‏اند.این پیغام که در هنگام کار کردن با ویندوز در معرض دید قرار می‏ گیرد، نشان‏دهنده ‏ی آن است که یکی از پورت‏هایی که به‏تازگی استفاده شده، بصورت کامل توسط کامپیوتر و سیستم‏عامل شناخته نشده و ممکن است بطور ناقص کار کند. خوب، قطعاً اولین واکنشی که باید توسط یک کاربر صورت پذیرد، اطمینان از سالم بودن دستگاهی است که قصد برقراری ارتباط با کامپیوتر را دارد.

راه حل، بسیار بسیار ساده بوده و هیچ نیازی به Un-Install کردن درایور دستگاه، اعمال تغییرات در ریجستری و… نیست! فقط و فقط کامپیوتر خود را از منبع برق جدا کنید! دقت کنید که خاموش کردن به تنهایی چاره‏ساز نیست؛ کامپیوترهای مدرن اگرچه در ظاهر خاموش می‏شوند، اما درواقع هنوز MotherBoard در حال استفاده از منبع برق می‏باشد.

البته لازم به ذکر است که بدلیل آنکه MotherBoard -همانطور که از نامش هم پیداست- محلی است که تمامی قطعات سخت‏افزاری به آن متصل می‏شوند که پورت‏های USB هم یکی از آن‏هاست، بعضی مواقع نیاز دارد که خاموش-روشن شود. (اصطلاحاً reboot شود.) درواقع این reboot شدن، باعث می‏شود که Micro-Processor، درایوهای لازم را از نو اجرا کند و پورت‏های USB مجدداً شروع بکار کنند.

پس برای جمع‏بندی، کافیست که کامپیوتر خود را خاموش کرده، اگر سیستم شما از نوع Desktop PC است، آن را از پریز برق جدا کنید و اگر از نوع Laptop است، علاوه بر جدا سازی از پریز برق (درصورت اتصال،) حتی باطری آن را نیز از دستگاه جدا کرده و مجدداً وصل نمایید. سپس مجدداً سیستم را راه‏اندازی کنید و متوجه خواهید شد که مشکل کاملاً حل شده است.


فرم در حال بارگذاری ...

تصاویری که دنیا را تکان داد

نوشته شده توسطرحیمی 9ام آبان, 1394

عکس های زیر در طی سالهای متفاوت گرفته شده است و در تاریخ برای همیشه ثبت شد.تصاویر زیر از لحظه هایی شکار شده است که شاید هرگز به ذهن عکاس آنها نمی رسید روزگاری در تاریخ از آنها به عنوان عکس های تاثیر گذار دنیا یاد شود.

کودک قحطی‌زده سودانی و لاشخور از کوین کارتر که برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شد:


مرگ آیلان کردی، کودک اهل کوبانی سوریه:


دختر ناپالمی جنگ ویتنام:

کودکان عروس‌شده در یمن:


پسر خردسالِ المار حسین‌اف، نویسنده‌ی منتقد و به قتل رسیده در کشور آذربایجان :


کودکان در جنگ ویتنام :


کودک ژاپنی، جسد برادر کوچک‌تر خود را برای سوزاندن به معبد برده است (۱۹۴۵-جنگ جهانی دوم)

فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛

 


فرم در حال بارگذاری ...

نامه یک دختر به امام عصر وپاسخ حضرت آیت الله صافی

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1394

حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در کتاب «زن در پرتو اسلام» به نامه گلایه مندانه یک دختر خطاب به امام زمان(عج) پاسخ داده است. این دختر خطاب به آیت الله صافی گلپایگانی می نویسد:

«این نامه را به امام زمان(عج) می‌نویسم و چون ایشان را نیافتم جواب آن را از شما که نماینده ایشان می‌باشید می‌خواهم:

من نمی‌ دانم تو کیستی. شاید هم وجود نداشته باشی. توهّمی باشی یا امّیدی که در نا امّیدی‌های مطلق، به آن پناه می‌برم. چون اگر به تو یقین داشتم در زندگی حقیقی‌ام جایگاهی داشتی.

ای امام عصر، ای سرور من، تو مرا از این نفرت فزاینده به در آور …

من دیگر نمی‌توانم به پیش بروم…

من از همه چیز متنفّرم …

هر چه افزون‌تر می‌دانم نفرتم فزونی می‌یابد …

و زندگی و جامعه هم مرا به این نفرت تشویق می‌کند …

ای امام عصر! من با جنسیّتم بسیار مشکل دارم … من دختری سرکش و گردن‌فرازم … و دینی که تو را به آن می‌شناسم مرا به عصیان می‌آورد. مرا به سرکشی وا می‌دارد. بی‌تعارف بگویم؟ شرمنده‌ام ولی … نفرتم را فزون می‌کند. همه چیزش نه، فقط برخی چیزهایش … دین تو مانند همه ادیان و مانند همه انسان‌ها به جنسیّت من ظلم می‌کند. مرا تحقیر می‌کند… مرا بنده درجه دو می‌داند.

ای امام عصر! مرا ببخش. امّا کارد به استخوانم رسیده که دارم به تو می‌نویسم. این جسارت‌های مرا به بزرگواری و فهم و بردباری بی‌نظیر خود ببخشای. من کنترلی بر احساس خود- در این هنگام- ندارم. من تنها می‌گریم و می‌نویسم و به تو پناه می‌آورم تا مرا از این سؤالات جان‌فرسا نجات دهی. گمان می‌کنم از آنجا که فرزند پیامبر خدا هستی، بنابر این چون او مردی رئوف و بردباری.

...

پس جسارت مرا به سبب محبّت بی‌پایان خود به گناهکاران و نادانان، نادیده بگیر. من داستان‌های زیادی از آنان که با تو نشست و برخاست می‌کنند خوانده‌ام و بارها در دل به حالشان غبطه خورده‌ام، چون حتّی لحظه‌ای همنشینی با انسانی چون تو، سعادتی ابدی است که با یاد آن می‌توان تمام تلخی‌ها و بدبختی‌های آینده را تحمّل کرد.

من دختری مسلمانم و در زندگانی‌ام سعی کرده بودم از گناهان بزرگ دوری کنم و گناهان کوچک را کم‌کم کنار بگذارم. من از خانواده‌ای پدید آمده‌ام که به وظایف مسلمانی در آن ارجی نهاده نمی‌شد، امّا در شانزده سالگی تصمیم گرفتم که انسانی دیگر باشم. من که تا آن زمان نماز نمی‌خواندم و حجاب نداشتم و … بنده‌ای مطیع گشتم و زندگی خود را کاملاً دگرگون نمودم.

سال‌ها گذشت و از لغزش‌های کوچک هم در امان بودم و خود را در آغوش مصونیّت و توجّه خداوند حس می‌کردم.

طوفان‌های نوجوانی را با سربلندی به ساحل سلامت رساندم و به گناهی دست نیازیدم. امّا از بیست و دو سالگی همراه با عمیق‌تر شدن فهم و کمال عقل، اندک اندک نیرویم تحلیل رفت و سؤالات بی‌جواب در من ایجاد شد. من به گناهان بزرگ دست زدم؛ گناهانی بسیار بزرگ.

من از تو پوزش می‌طلبم و روی سیاهم را بر خاک می‌مالم. چون دوستان تو به ما گفته‌اند هر هفته پرونده اعمال شیعیانت را می‌خوانی … امّا تو به این اشک‌ها که می‌ریزم اعتنا نکن و امّید مبند. چون ابداً به معنای عزم ترک گناه نیست. تنها به معنای بیزاری و پشیمانی است. من هم مانند اکثر دوستداران درجه دو و سه شما اهل بیت، توان ترک گناه را ندارم. می‌دانم تو هم تنها به دوستداران حقیقی و درجه یک خود امّید داری و به تو حقّ می‌دهم که به سراغشان بروی و به آنان توجّه کنی. می‌دانم که پرونده‌ام تو را شوکه کرده است. پرونده‌ای درخشان که یک‌باره سیاه شد. امّا تو جواب سؤالات مرا بده. شاید من هم بتوانم خود را قانع کنم و دوباره با ایمان آهنین و گام‌های مطمئن به سوی تعالی که در پیش داشتم باز گردم.

ای امام بزرگ و عالم! ای کسی که تمام دانش‌های خداوند را در اختیار داری، ای مرد بزرگ و بردبار، من توان فهم مصلحت‌های خداوند را ندارم … تردید و سؤال دارد مرا از پای می‌افکند.

مرا دریاب. اینک چند سؤال:

۱. چرا در فقه ما و اهل تسنّن می‌توان کودک شیرخواره را به اذن پدر به عقد مردی درآورد و آن مرد می‌تواند همه‌گونه لذّت از او ببرد به غیر از دخول؟

آیا این کودک در آن سن هزاران ضربه روحی و روانی نمی‌خورد؟

آیا می‌تواند وقتی به سنّ رشد و عقل رسید پدر و همسر خود را ببخشد؟

چرا باید مردان از هنگام ولادت تا مرگ بر ما تسلّط صد در صد داشته باشند؟

مگر ما بنده درجه دو خداوندیم؟

چرا خداوند ما را این‌طور آفریده؟

من نمی‌خواهم متحمّل این همه ظلم باشم، نمی‌خواهم.

۲. آیا مردان این قدر پاک و بزرگوارند که می‌توان دختری را به دستشان سپرد و با خیال راحت مطمئن بود که تا سنّ بلوغ به او تعرّض نمی‌کند؟ و باز در فقه داریم که کودک در هر سنّی که بتواند دخول را تحمّل کند می‌توان این‌کار را کرد. یعنی این دختر برای مرد آفریده شده است. همین که تحمّل کند، می‌توان او را در هر سنّی، زنی کامل پنداشت؟ اگر باردار شد، آیا توان وضع حمل دارد؟ اگر بالغ شد و آن مرد را که بدون خواست او همسرش شده دوست نداشت چه؟

طلاق بگیرد؟ با چه کسی ازدواج کند؟ آیا جوان دلخواهش او را می‌پسندد؟ وقتی زنی کامل است با هزار ضربه روحی که از رابطه جنسی در کودکی خورده است، آیا این زن می‌تواند انسانی عادّی باشد و به سوی خدا گام بردارد؟ تکلیف او چیست؟ گناه این‌که تعادل روانی‌اش را از دست می‌دهد و سرکوب می‌شود به گردن کیست؟ آیا یک‌بار فرصت زندگی که دارد و با این تیره روزی تباه می‌شود قابل جبران است؟

۳. چرا مرد هر زمان که اراده کند می‌تواند همسرش را طلاق گوید حتّی اگر همسر راضی نباشد؟ و زن نمی‌تواند طلاق بگیرد مگر به شرط و شروطی بسیار سخت؟

۴. چرا اگر زن و مرد از هم جدا شوند کودک به پدر تعلّق می‌گیرد در حالی که نه ماه زجر بارداری و درد توان‌فرسای زایمان و دو سال شیردهی که همگی باعث عوارض بسیار، از جمله پوکی استخوان، فقر آهن و کم خونی، سرطان‌های مختلف رحم و دهانه رحم و … برای زن می‌شود را زن باید تحمّل کند و در آخر کودک مال کسی می شود که کمترین زحمت‌ها را برایش کشیده است؟ آیا برای این است که مادر تمکّن مالی ندارد؟ خوب! مرد موظّف باشد تا پایان عمر خرج فرزندان را بدهد. آیا زن توان تربیت ندارد؟ پس چرا وظیفه تربیت با زن است و سهم پدر بسیار ناچیز است؟

۵. چرا زن حقّ ندارد بدون اجازه همسر خود هیچ کاری کند و باید کاملاً مطیع او باشد و در غیر این صورت تمام عباداتش باطل و ملعون است، امّا مرد هر کار که صلاح بداند بدون رضایت و اجازه همسر می‌تواند انجام دهد؟ این حقّ بزرگ باعث سوء استفاده بسیاری از مردان از زنان خویش شده است تا آنجا که خود را صاحب زن می‌دانند و از هیچ ظلم و زورگویی روی‌گردان نیستند.

۶. چرا در صورت مرگ پدر، سرپرستی فرزندان بر عهده پدربزرگ و یا عموهای او خواهد بود؟ چطور می‌توان این را پذیرفت که کسی بیش از مادر بر فرزندانش حقّ داشته باشد؟

۷. پدر بزرگوار و عظیم شما امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در خطبه‌ای زنان را ناقص العقل و ناقص الایمان می‌خوانند، آیا زنان حقیقتاً ناقص العقل‌اند؟ پس چطور در دنیای کنونی زنان هم به مدارجی می‌رسند که مردان می‌رسند؟ آیا ما خودمان خواسته‌ایم که عقلمان ناقص و بهره‌مان ناقص و نمازمان به سبب عادت ماهیانه ناقص باشد؟ مگر این را خدا نخواسته؟ چرا به خاطر خواست خدا باید تحقیر شویم؟ و اصلاً چرا خدا ما را این‌گونه آفریده؟ آیا همین‌ها باعث نمی‌شوند طبق حدیث پیامبر تعداد زنان در جهنّم بیش از مردان باشد؟

۸. چرا ما علاوه بر تمام تکالیفی که مثل مردان داریم، تکلیف افزون‌تری به نام اطاعت از همسر داریم؟ یعنی حتّی اگر به تمام فرامین خدا اطاعت و عمل کرده باشیم امّا از همسر فرمان‌برداری نکرده باشیم باز در آتشیم؟

امّا مردان تنها باید از خدا فرمانبرداری کنند؟ در درونم هزاران سؤال دیگر هست که اگر تو همین‌ها را پاسخ دهی برای من کفایت است و قول می‌دهم از مابقی صرف نظر کنم. من انسانی پر توقّع نیستم. می‌دانم لیاقت ندارم که شخصاً جواب سؤالاتم را بدهی. لذا برای نمایندگانی که داری این نامه را ارسال می‌کنم و منتظر پاسخ تو از زبان آنان می‌مانم والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»

حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در پاسخ می نویسد:

«بسم الله الرحمن الرحیم

خواهر خانم محترم

نامه شما را از آغاز تا پایان مطالعه کردم. اگرچه در ضمن بخش نخست آن الفاظ تندی به کار برده‌اید، ولی عبارات و خطاب‌های مؤمنانه آن- که بسیار رسا و با معنی است- آن جمله‌های به گفته خودتان جسورانه را تأویل می‌نماید. این عذرخواهی صادقانه و پوزش‌مندانه شما، از حال و هوای دیگری حکایت می‌کند.

اگرچه رابطه ما با حضرت صاحب الأمر عجّل‌الله تعالی فرجه الشریف و با خداوند متعال را نمی‌توان با روابط دوستان و خویشان بسیار عزیز تشبیه کرد، امّا وقتی رابطه دوستانه خیلی عمیق و با سابقه باشد، گاه دوست از دوستش اگرچه به اشتباه باشد گله‌مند می‌شود و با زبان اعتراض گله‌گشایی می‌نماید. او هرگز از دیگران گله‌مند نمی‌شود.

شما در ضمن آنچه نوشته‌اید اعتراف به قصور و تقصیر می‌کنید؛ اعتراف و اقراری که گناه را پاک می‌کند.

شما که در آن محیط ناسالم توانسته‌اید از گناه پرهیز نمایید و نماز و حجاب را رعایت کنید جهاد کرده‌اید و ثواب شما از کسانی که در میدان جهاد با کفّار می‌رزمند کمتر نیست. چه عواملی باعث شده که خطّ شما تغییر کرده است؟!

خودتان آن جمله‌های نورانی را که در بخش اوّل نوشته‌اید بخوانید. از آنها نور بگیرید. من از نوشته‌های شما اینها را معتبر و ارزشمند می‌دانم. آن جمله‌های گله‌آمیز را معتبر نمی‌دانم و چنان می‌دانم که به این زبان، اعلام قصور و کوتاهی کرده‌اید.

این عبارات توبه‌آمیز چقدر زیبا و شیرین است: «من به گناه بزرگ دست زدم، من از تو پوزش می‌طلبم و روی سیاهم را بر خاک می‌مالم، چون دوستان تو به ما گفته‌اند هر هفته اعمال شیعیان را می‌خوانی …»

این سخنان بسیار جذّاب، دل‌نشین و امّید بخش است و بر زبان غیر اهل معرفت جاری نمی‌شود.

و امّا بخش دوم و پاسخ سؤالات:

– این مسأله از شعبه‌های ولایت پدر بر فرزند صغیر است؛ خواه پسر باشد یا دختر که از مسائل مهمّ است و فقط در مسأله عقد نکاح نیست، بلکه در اموال صغیر، در حفاظت از مصالح صغیر و صیانت و تربیت او هم است.

اختیار مطلق نیست و شرائط معتبری دارد که تحقّق آن شرائط نادر الوقوع است، ولی پیش‌بینی آن موارد در قانون لازم است و عدم آن نقص قانون است، و این‌گونه که شما تصوّر کرده‌اید همه خارج از اختیارات ولیّ است.

در اینجا مثل کسی که می‌خواهد به عمد و مغرضانه به فقه جامع اسلام اعتراض نماید سخن گفته‌اید و صورتی را مطرح کرده‌اید که فقط به فرض، قابل تصوّر است و وقوع خارجی ندارد.

شما موردی را نشان بدهید که به این کیفیّت، پدری نسبت به فرزندش؛ چه پسر باشد و چه دختر عمل کرده باشد. از خویشاوندان، از آشنایان و از هر کس دیگری بپرسید، کسی چنین موردی را به شما نشان نخواهد داد. البتّه لازم این ولایت پدر این است که در هر کجا مصلحت فرزند اقتضا کند عمل به ولایت نماید و این قانون به اطلاق تا آنجا فراگیر است که اگر مصلحت فرزند اقتضا کرد که ضمن هر عقدی باشد عمل کند. این ولایت، حافظ مصالح صغیر است.

شما به موردی مثال زده‌اید که مصلحت صغیر در آن عدیم‌النّظیر و مفسده‌خیز است، مثل این‌که اموال او را به ثمن بخسی اجاره دهد و به فرضی که تحقّق خارجی ندارد حکم ولایت پدر بر فرزند را مورد حمله قرار داده‌اید، در حالی که اگر در شرایطی لازم شود، همه جوانب مصلحت در آن رعایت می‌شود.

– آنچه در مورد عقد نکاح صغیر است، مسأله مختصّ محرمیّت‌هایی است که به نفع و مصلحت خانواده‌ها و صغیر و کبیر است که آن هم با عقد موقّتی است که پس از آن، مدّت هم بخشیده می‌شود.

شما چنان این موضوع ولایت پدر را بر فرزند صغیر حتّی بر عقد نکاح لازم مطرح کرده‌اید که فرض را بر این گذاشته که این عملی است که به شرحی که نوشته‌اید بین مسلمانان شهری و روستایی همه جا رایج است، و دخترهای صغیره به این کیفیّت و در شرایط مفسده‌آمیز به نکاح دائم مردهای سالمند در می‌آیند؛ موردی که در ظرف یک‌صد سال هم اتّفاق نمی‌افتد و کسی پیدا نمی‌شود که از چنین موردی اطّلاع یافته باشد.

کدام کودک به این وضعی که شما نوشته‌اید دچار شده است؟ این همه آثار سوئی که نوشته‌اید بر سر یک دختر می‌آید همه با یک فرض موهوم است! بر این اساس می‌گویید: آیا مردان این‌قدر پاک و بزرگوارند که می‌توان دختری را به دستشان سپرد و … اگر باردار شد … اگر چه شد …

شما مثل این‌که علی الدّوام پیش چشم خود می‌بینید که مردها با سنّ بالا، دخترهای صغیر را تصرّف کرده‌اند و چشم خود را بسته‌اید و نمی‌بینید که چنین فرضی در خانواده خودتان، خانواده‌های دوستانتان، در اینجا و در آنجا سابقه ندارد.

قانون سالم و کامل را مورد اعتراض قرار می‌دهید یا از تسلّط صددرصد مرد بر زن از ولادت تا مرگ می‌گویید و صددرصد واقعیّات را انکار می‌کنید؟

این قرآن مجید و این آیات مربوط به روابط زن و مرد است که در آن، حقوق متقابل برای آنها مقرّر شده است: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُم وَ أنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» و آیه ۳۵ سوره احزاب در ارزش‌های واقعی، زن و مرد را هم‌طراز قرار داده است.

اسلام زن را با مرد و مرد را با زن شریک زندگی قرار داده است. زن تا قبل از ظهور اسلام در همه جا و همه ملل و امم جایگاه مناسب انسانی نداشت.

اسلام، دین گرامی‌داشت زن است. این ظلم به اسلام است که زنان حقّ عظیم اسلام را نسبت به خود نشناسند و آیات قرآن را که زن و مرد را در کنار هم شایسته فتح قلّه‌های بلند انسانی قرار می‌دهد و اعلامیه «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاهً طَیبَهً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُون»[۳] را فراموش نمایند و به فقه اسلام نادانسته اعتراض کنند و العیاذ بالله گمان کنند، مثل بعض جوامع و کشورها که بر اساس رنگ و نژاد، انسان‌ها را – که متساوی‌‌الشّأن هستند- به دو درجه تقسیم نموده‌اند، در اسلام هم نسبت به زن و مرد این درجه‌بندی وجود دارد. چیزی که در فقه اسلام هیچ اثری از آن نیست.

– حکمت این‌که اختیار طلاق با مرد است مصالحی است که مربوط به مصلحت کلّ عائله است و اگر به خیر زن بیشتر نباشد کمتر نیست.

زن از جهت عاطفی از بعض مظاهر و جریان‌ها، عاطفه، مهر، رحم و گاه خشم و نفرتش شدیدتر برانگیخته می‌شود و به عکس، مرد از صلابت خاصّی برخوردار است که دیرتر تهییج می‌شود و بر احساسات خود مسلّط می‌گردد که هر دو برای هر یک از آنها کمال است.

زن باید چنان باشد و مرد باید چنین؛ که فرمودند «إِنَّ الْمَرْأَهَ رَیحَانَهٌ وَ لَیسَتْ بِقَهْرَمَانَه» پهلوانی و تهمتنی بیشتر برازنده مرد است و لطافت و نازکی و رقّت عواطف و گل صفت‌بودن بیشتر روحیه بانوان است.

نیروی بازدارنده از طلاق در مرد بیشتر عمل می‌کند. نکته دیگر این است که در مسأله طلاق و امثال آن، مسأله یک اعتبار و یک اساس و بنیاد است که بر اساس ازدواج زن با مرد برقرار می‌شود و اساس آن بر اختصاص زن به مرد است، نه اختصاص مرد به زن که این اختصاص هم از خصوصیّت جسمانی آنها است.

در رابطه جنسی و تولید نسل، زن به بیش از یک مرد نیاز ندارد و تولیدش محدود است، به عکس مرد که در تولید- که ظاهراً غرض طبیعی از ازدواج است- در زمان واحد قادر بر تولید بیشتر است. از این جهت هم، در ازدواج و اعتبار نکاح و همسری زن به مرد قابل اختصاص است و بر حسب قرارداد اختصاص می‌یابد، ولی مرد به زن اختصاص نمی‌یابد، چون اختصاص او خلاف نظام تولید است، بنابراین در اعتبار ازدواج، رفع این اختصاص در اختیار مرد است به عکس زن.

در کلّ، این نظام عائله و ازدواج همه بر طبق نظامات الهی و وحیانی شرعی است که همه جوانب و مصالح در آن ملحوظ است و به همین‌گونه که مردان مؤمن و زنان مؤمنه تسلیم این نظام هستند و به آن به جهت این‌که حکم خدا است در دل نگرانی ندارند.

نظام، کامل و تمام است و رابطه فیما بین دو همسر در کمال قداست و پاکی و همکاری، مثل یک وجود و واحد خارجی می‌باشند؛ هر دو از هم و به هم و با هم هستند و حاصل این‌که نظام همسری و همسرداری در اسلام، بهترین و سالم‌ترین نظام است که متضمّن خیر دنیا و آخرت طرفین است.

زن به عنوان مادر بیشتر از پدر مورد احترام و تکریم است. «از حضرت رسول صلّی‌الله علیه و آله سؤال شد که چه کسی یا کدام سزاوارتر است که با او حُسن معاشرت و مصاحبت داشته باشم؟ فرمودند: مادر. سؤال شد پس از آن؟ فرمودند: مادر تا پس از مرتبه سوّم یا چهارم فرمودند: پدر.»

در بلندی مقام زن به مناسبت برنامه‌هایی که به حسب تکوین و طبیعت با میل و رغبت متحمّل می‌شود، مثل بارداری و دوره شیرخواری کودک و همسرداری، سخنان ائمّه علیهم‌السّلام به قدری روشن در اهمّیّت تکریم و گرامی‌داشت مقام زن بیان گردیده است که موجب افتخار زن مسلمان است.

– می‌گویند: چرا زن حقّ ندارد بدون اجازه همسر خود هیچ کاری کند؟

جواب این است که کجا و کی گفته است که زن حقّ ندارد بدون اجازه همسر خود هیچ کاری کند؟! او مثل مرد، فاعل مختار است و در مال خودش هر تصرّفی بخواهد مثل دیگران است. شما مثل این‌که در متن جامعه مسلمانان نیستید و روابط خوب بسیار والا و پر از عشق و محبّت بانوان و شوهران را ندیده‌اید یا خصوص در خانواده شما اخلاق اسلامی ظهور ندارد؟

مکرّر گفتیم زن و مرد در اثر تربیت اسلامی یک واحد می‌شوند و یک روح در بدن. این جدال‌ها و این تو و منی‌ها بین آنها نیست. امروز دنیا در اثر تبلیغات سوء، جانب جدایی زن و مرد از یکدیگر را گرفته‌اند و این دو را برابر یکدیگر قرار داده‌اند که هر یک به هم نظر بیگانه به بیگانه دارند.

– راجع به سرپرستی و ولایت پدر بزرگ بر صغیر یا عموهای او متأسّفانه این ایرادات شما بیشتر برای کم‌اطّلاعی از احکام اسلامی است. عموی صغیر هیچ‌‌گونه ولایتی بر او ندارد. پدر بزرگ ولایت دارد که امور او را تحت نظر قرار دهد که منافع و مصالح او تفویت نشود و با تربیت صحیح بزرگ و کبیر و حضانت هم در صورت فوت پدر تا کبیر گردد با مادر او است.

این تفاصیلی که این احکام دارد همه مصلحت صغیر را تأمین می‌نماید و بسیار دقیق و عمیق است.

– راجع به خطبه‌ای که از امیرالمؤمنین علیه‌السّلام نقل شده است، این خطبه در اشاره به آن موضع ناستوده و مصیبت‌بار عایشه است که موجب شد درهای فتنه بر روی امّت اسلام باز شود و موجب جنگ جمل و صفین و بعد تسلّط بنی‌امیّه و آن حکّام مستکبر و ستمکار گردید.

این بخشی از خطبه حضرت است و با توجّه به این‌که تمام آن نقل شده نمی‌شود به آن برای همه زن‌های جهان- که قرآن مجید نوعشان را با مردها در یک ردیف مورد توصیف و تمجید قرار داده است- جاری دانست. مطلب معلوم است که حکم کلّی نیست و در زن‌هایی، مثل حضرت زهرا و مریم علیهماالسّلام و صدها و هزارها از بانوان دیگر که بر اکثریت همه مردان افضلیّت آنها ثابت است، جریان ندارد.

– راجع به اطاعت زن از مرد و حقوق خاصّ مرد بر زن که برحسب تراضی آنها بر نکاح همسری ثابت می‌شود، اطاعت خاصّ است که اگر نباشد منافی با اساس ازدواج است؛ حقّ است و در برابر آن زن نیز بر مرد حقوقی متقابل و متناسب دارد.

این سؤالات شما همان‌طور که نوشته‌اید هزار‌ها سؤال است و نسبت به تمام کاینات فراگیر است. باید نظر خود را اصلاح کنید. آنچه در ذهن شما است اشکال نیست، بد فکری و تعبیر صحیح از عالم و تفسیر درست از مسائل و کائنات و ازل و ابد نداشتن است.

امّید است با توجّه به این‌که در نامه شما مواردی بود که از آن بقاء روشنایی فطرت و گرایش به خدا و حقیقت بود؛ همان توفیق بزرگی را که در شانزده سالگی برای شما پیدا شده و اتمام حجّت بوده است آن را در خود زنده و راه خدا و بندگی و اعمال صالح را پیش بگیرید.

ان‌شاء الله به توفیق خدا از این حال پرسش از مطالبی که دانستن و ندانستن آنها در سیر راه خدا و عمل به وظایف دینی و عبادات و ترک محرّمات و خودسازی اثری ندارد نجات یابید. همواره موفّق باشید.»

منبع : پایگاه خبری جام نیوز


فرم در حال بارگذاری ...

هیهات...

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1394

حوادث محرم سال ۶۱ هجری به ما درس می دهد که هیچگاه به کوفیان زمان خویش اعتماد و اطمینان نکنیم، حتی اگر با لبخندها و وعده های توخالی برایمان نامه فدایت شوم فرستاده باشند!

اینها همان هایی هستند که بنده دنیایند و عهدشکنانی که شهوت قدرت و ثروت، راه را بر هر جنایتی در رفتارشان برای رسیدن به هدفشان توجیه می کند!

هیهات که بگذاریم کربلای دیگری شکل بگیرد و حسین زمان را به مسلخ ببرند؛

چه دشمنان،

و چه دوستان نادان!

هیهات…


فرم در حال بارگذاری ...

حق‌طلبی، صبر آدم را می‌گیرد /تو که نمی‌توانی فحش ندهی، اصلاً حزب‌اللهی نباش.

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1394

استاد پناهیان : حماسه‌سازان آخرالزمان، «سعۀ‌صدر» دارند و بگذارید کسانی که فحش می‌دهند، تنها کسانی باشند که حزب‌اللهی نیستند. این را به همه بگویید. تو که نمی‌توانی فحش ندهی، اصلاً حزب‌اللهی نباش.


به گزارش تسنیم، پنجمین مجلسِ یازدهمین دوره «سوگوارۀ هنر و حماسه» با سخنرانی حجت‌الإسلام علیرضا پناهیان و شعرخوانی میلاد عرفان‌پور، در پریس ولیعصرِ دانشگاه هنر برگزار شد. خلاصه‌ای از سخنرانی شب پنجمِ این مراسم را نظر می‌گذرانید:

ما موضوع بحث این جلساتمان را حماسه‌های آخرالزمان گذاشتیم. حماسه، حماسه است. چه در اول‌الزمان باشد، چه در آخرالزمان باشد. ولی سطح، نوع و جنس حماسه‌های آخرالزمان متفاوت با حماسه‌هایی است که قدیم‌تر بود. حماسه‌های گروهی که مقتدرند با گروهی که مظلوم‌اند، فرق می‌کند. ما بناست إن‌شاءالله در آخرالزمان حماسه‌هایی را خلق کنیم که در اوج اقتدار باشد. ما واقعاً دیگر در اوج مظلومیت نیستیم. خب فرقش چیست؟ در حماسه همیشه مظلومیتی هست و شجاعت و ازخودگذشتگی در آن وجود دارد. چه‌طوری می‌شود ما در اوج اقتدار، حماسه‌ای خلق کنیم که در آن حماسه، هم مقتدر باشیم هم مظلوم؟

در میان تعالیم دینی، بعضی از تعالیم هستند که برای حماسه‌سازان آخرالزمان ضرورت بیشتری دارند و ما باید عمیقاً غرق آن تعلیمات باشیم وگرنه علی‌القاعده نمی‌توانیم مرد حماسه‌های آخرالزمان باشیم. مردان آخرالزمان، مردان مردی که حماسه می‌آفرینند، چه روحیاتی دارند؟ در روحیات آن‌ها چه چیزی غلبه دارد؟ به چه چیزی بیشتر باید توجه کنند؟ اتفاقاً امروز آن روحیات را بیشتر از هر چیز دیگری نیاز داریم. یک چیز دیگری هم باید بگویم که اهل حق، اهل مسیر حق، اهل ایمان، عمل صالح، ولایت‌مداری، انقلابی‌گری، تدیّن و دیانت، اگر این خوبی‌هایی را که می‌خواهیم از آن صحبت کنیم، نداشته باشند، جای آن، آسیب‌هایی سراغ آن‌ها می‌آید که شاید سراغ آدم‌های معمولی نیاید. یعنی ما می‌خواهیم از ویژگی‌هایی صحبت بکنیم که اتفاقاً آدم‌های مذهبی اگر رعایت نکنند، اگر دقت نکنند، اگر مواظبت نکنند، تبدیل به ویژگی‌های منفی می‌شود.

...

>

شرح‌صدر برای بچه‌های مذهبی خیلی سخت است

من می‌خواهم توجه شدید شما را به ضعف‌هایی جلب کنم که ما زیاد به آن توجه نداریم. اگر خیلی از غیرمتدیّنین جذب نمی‌شوند، به‌دلیل همین ضعف‌هاست، چون این ضعف‌ها خیلی فاجعه است. یکی از این ضعف‌ها، نداشتن «سعۀ صدر» است. «الم نشرح لک صدرک». آدم باید شرح‌صدر داشته باشد. این شرح‌صدر خیلی بیشتر از آنی باید باشد که ما داریم و اهمیتش خیلی بیشتر از آنی است که ما فکر می‌کنیم. ضررِ نبودِ این شرح‌صدر خیلی بیشتر از آن چیزی است که ما فکر می‌کنیم. به‌‌دست‌آوردن این شرح برای بچه‌مذهبی‌ها خیلی سخت‌تر از آنی است که فکر می‌کنیم. تو، بچه‌مذهبیِ نمازخوانِ مقیّد را به‌سختی می‌توانی نمازشب‌خوان کنی، ولی سخت‌تر از آن می‌توانی وادارش کنی که بی‌نماز را تحمل کند.

حق‌طلبی، صبر آدم را می‌گیرد

یک راز روان‌شناسانه را می‌خواهم خدمت شما عرض کنم: سخت است برای کسی که در مسجد نماز می‌خواند، به کسی که آداب مسجد را در مسجد رعایت نمی‌کند، بد نگوید. آنجایی که باید سعۀ‌صدر از خودش نشان دهد، برایش سخت است. این کسی که در اینجا نمی‌تواند از خودش سعۀ‌صدر نشان دهد، نباید بگوید که این شدت دین‌داری من است که صدای من را درآورد. نه، این بی‌ظرفیتی شما بود. شما به نماز و مسجد مقیّد شده بودی، ولی یک کاری را هنوز نکرده بودی. «و تواصوا بالحق» را داشتی، «و تواصوا بالصبر» را نداشتی. وقتی شما حق‌طلب شوید، خصوصاً وقتی اهل رعایت حق شوید، خودبه‌خود صبر شما در تحمل باطل کم می‌شود. آقا مگر بد است؟ بله خیلی بد است! چون در سوره «العصر» همان‌قدر که سفارش به‌ حق شده است، همان‌قدر به صبر سفارش شده است. این دو بدونِ هم ابترند: «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر». اگر این سوره، اسم دیگری بخواهد داشته باشد، صبر است. یعنی آهای کسی که به حق سفارش می‌کنی، یادت باشد به صبر هم باید سفارش کنی. حق‌طلبی، صبر آدم را می‌گیرد.

یکی از اصحاب امام صادق(علیه‌السلام) می‌گوید:

«در خدمت ایشان بحث از یک گروهی مطرح شد. گفتم ما با آن‌ها میانه‌ای نداریم. آن‌ها اعتقادات ما را ندارند.» لابد دربارۀ مسائل ولایی می‌گفتند. حضرت فرمود: «آن‌ها محبت ما را دارند، اما این میزان اعتقاد شما را ندارند، بعد شما از آن‌ها برائت می‌جویید؟». صحابی می‌گوید بله. ببینید میزان اعتقاد شیعی آن‌ها مانند این آقا نبوده است، بحث این است. حضرت فرمودند: «ما هم یک حقایقی می‌دانیم که شما نمی‌دانید، خوب است که ما هم از شما برائت بجوییم؟» گفت: «نه جانم فدایتان.» بعد حضرت ادامه دادند: «خدا هم چیزهایی می‌داند که ما نمی‌دانیم، خدا هم باید از ما برائت بجوید؟!» حضرت فرمودند: «پس بروید با آن‌ها دوستی کنید و بیزاری از آن‌ها نجویید.» بعد یک اصل طلایی مطرح می‌کنند: «إنّ من المسلمین من له سهمٌ: بعضی از مسلمانان هستند که از اسلام یک سهم دارند. و منهم من له سهمان: بعضی دو سهم دارند. و منهم من له ثلاثه أسهم: بعضی سه سهم دارند. منهم من له اربعه أسهم: بعضی چهار سهم دارند. و منهم من له خمسة أسهم: بعضی‌ها پنج سهم دارند. و منهم من له سته اسهم: بعضی ششم سهم دارند. و منهم من له سبعه اسهم: بعضی هفتم سهم دارند.» می‌بینید که حضرت چقدر با جزییات صحبت می‌کند. می‌فرماید: «کسی که دو سهم از دین دارد، حق ندارد دین خودش را تحمیل کند به کسی که یک سهم دارد. کسی که سه سهم از دین دارد، حق ندارد دین خودش را تحمیل کند به کسی که دو سهم دارد و…» و حضرت همۀ این‌ها را با جزییات می‌فرماید، برای اینکه این مسئله مهم است.

تو که نمی‌توانی فحش ندهی، اصلاً حزب‌اللهی نباش

بحث بنده چیست؟! بحث بنده سعۀ‌صدر است و آن ظرفیتی است که با دین‌داری از ما گرفته می‌شود. بنده می‌گویم اصحاب حضرت ولی‌عصر(عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) سعۀ‌صدر دارند. سعۀ‌صدر چیز ساده‌ای نیست، مخصوصاً برای بچه مذهبی‌ها. من در برخی از این شبکه‌های اجتماعی می‌روم و می‌بینم بچه‌حزب‌اللهی فحش می‌نویسد؛ نداریم. بگذارید کسانی که فحش می‌دهند، تنها کسانی باشند که حزب‌اللهی نیستند. این را به همه بگویید. تو که نمی‌توانی فحش ندهی، اصلاً حزب‌اللهی نباش.

حماسه‌سازان آخرالزمان کسانی هستند که فوق‌العاده ظرفیت دارند. ربط این بحث با آخرالزمان چیست؟! آخرالزمان، زمانۀ غربال است و حق از باطل جدا می‌شوند. قبل از غربال، مؤمنان به‌دنبال مردم می‌روند که در صورت غربال خدا، آن‌ها خارج نشوند. این‌ها هستند که حماسۀ آخرالزمان را شکل می‌دهند.


فرم در حال بارگذاری ...

چرا این‌ روزها اخبار زیادی از شهادت مدافعان‌ حرم‌ می رسد؟

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1394

برنامه ريزي و طراحي اين عمليات و تجهيز نيروي انساني و جابجايي و آموزش اونها، نزديك به پنج ماه طول كشيده و يك هفته اي هست كه اين عمليات مهم كه از بزرگترين عمليات نظامي ارتش سوريه و نيروهاي مقاومت در اين كشوره،آغاز شده .

چرا این‌ روزها اخبار زیادی از شهادت مدافعان‌ حرم‌ می رسد؟/ تشریح عملیات“انتقام سخت”در سوریه

با توجه به اتفاقات اخیر در سوریه و اخبار زیادی که این روزها از شهادت مدافعان حرم به گوش می رسد، حسن شمشادی خبرنگار صداوسیما که سابقه حضور در سوریه را نیز داشته، در جدیدترین پستی که در صفحه شخصی خود در اینستاگرام منتشر کرد، و شرایط فعلی این کشور را اینگونه تشریح نمود:

“در پاسخ به سوالات شما در خصوص علت افزايش شمار شهداي ايراني و غير ايراني در نبرد سوريه در چند روز اخير بايد عرض كنم . همونطوري كه قبلا گفتم، نبرد سختي اين روزها در حومه شمالي و جنوبي و جنوب غرب حلب و نيز شمال استان لاذقيه در جريانه، عملياتي است به نام ” انتقام سخت".

برنامه ريزي و طراحي اين عمليات و تجهيز نيروي انساني و جابجايي و اموزش اونها، نزديك به پنج ماه طول كشيده و يك هفته اي هست كه اين عمليات مهم كه از بزرگترين عمليات نظامي ارتش سوريه و نيروهاي مقاومت در اين كشوره،آغاز شده . تاكنون ١٦٠ كيلومتر مربع از مناطق جنوب و جنوب غرب حلب كه سالهاست در دست تروريست هاي تكفيري بوده، و دستكم ١٤ روستا و شهرك اين منطقه هم، از دست تروريست ها، باز پس گرفته شده. دستكم ٥٠٠ تروريست داعشي و غير داعشي در اين مناطق و شمال لاذقيه به هلاكت رسيدند. نبرد بسيار سختي است و هدف نهايي اون علاوه بر پاكسازي حومه حلب، نزديك شدن به دو شهر فوعه و كفريا است ، جايي كه ماههاست ٣٠ هزار شيعه در محاصره كامل داعشي هايي هستند كه قسم خوردند، به محض ورود به اين دو شهر، همه رو قتل عام مي كنند .

هموطنان ارجمندم
جوانان و سرداران و پاسداران ايراني، كه به حكم وظيفه ” مستشاري” در سوريه هستند، و تعدادشون هم به درخواست طرف سوري، نظر مسولان و شرايط حساس سوريه و منطقه در اين كشور، افزايش يافته ، نقش مهم و تعيين كننده اي در “مستشاري #عملياتي ” اين نبرد دارند. اين حضور پررنگ تر، در نبرد سخت با تروريست ها، كه تا بن دندان مسلح هستند و هر روز بيشتر از قبل از تركيه و عربستان و قطر و امريكا، تجهيز و حمايت مي شن، طبيعتاً، باعث احتمال بالا رفتن شمار شهداء، و مجروحان ميشه و اين مساله مهم ترين علت افزايش شمار شهداي عزيز در سوريه است. به شرط حيات، در روزهاي اينده از اين عمليات و جزييات و فتوحات مدافعان حرم، بيشتر خدمتتان عرض خواهم كرد.

ان شالله”

تصویر پست اینستاگرام شمشادی

منبع:"جهان نیوز”


فرم در حال بارگذاری ...

شهد شیرین شهادت در کلام امیر المؤمنین علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1394

«شهادت » جلوه شهود ابدی شهید است و او پرده از شهد شیرین ابدیت برمی دارد:

«. . . بل احیاء عند ربهم یرزقون. » (آل عمران: 169) و در این آینه نمایی، عارف متعالی تقرب می جوید، عشق می نمایاند و شهد می پراکند; یعنی که او شاهد مقام قرب است; چرا که: «لقا بایدت کرد با کردگار» ، آن سان که فرمود:

«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه » . (انشقاق: 6) و مولای شهیدان، مولای شاهدان نیز هست; چون نخستین شهید شاهد مقام شهود الهی نیز هموست که:

«. . . الست بربکم قالوا بلی شهدنا» (اعراف: 172)

پس شهد شیرین شهادت، تنها در سیمای اولین شهید شاهد رخ می نماید و کلام ربانی مولای شهیدان شاهد، می تواند پاره هایی از آن سیمای آسمانی را به دنیای زمینی ما بنشاند; چه این که مولا علی علیه السلام خود نیز فرمود:

«و انما مثلی بینکم مثل السراج فی الظلمة. . . » .

این نوشته می کوشد با سیری کوتاه در آفاق دور دست کلام امیر سخن در نهج البلاغه، اگرچه به شیرینی شهد شهادت دست نیابد، اما کام خود را به عشق علی علیه السلام بیاراید که: «سرآغاز دفتر عشق است بیداری، و سرانجام آن کام یابی » .

. . . صبر کن حافظ به سختی روز و شب

عاقبت روزی بیابی کام را.

...

>

هدف این مقاله نظری بسیار کوتاه بر ابعاد موضوع «شهادت » در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. بدون تردید، پایه و مبنای ترسیم سیمای «شهادت » در نهج البلاغه، ترسیم سیمای «مرگ » است; چرا که شهادت، حیات مرگ است و به بیانی، مرگ مرگ است که آن حضرت فرمود: «ان اکرم الموت القتل » . (1)

سر سعدی چو خواهد رفتن از دست

همان بهتر که در پای تو باشد

(سعدی)

اما چنانچه بخواهیم این بحث را به صورت منطقی و در یک سیر تحقیقی نظام مند دنبال کنیم، نخست باید به طرح بحث «مرگ در قرآن » بپردازیم، سپس «سیمای مرگ نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله » را پی گیریم و در نهایت، در کلام و نظر مولا

علی علیه السلام به فهم و تحلیل دیدگاه آن حضرت در این باره بپردازیم.

بدینسان، بر اساس این پایه اصلی، باید در دور دوم بحث، «شهادت در قرآن » ، سپس در کلام و سیره پیامبرصلی الله علیه وآله و در آخر، سیمای «شهادت در نهج البلاغه » را تبیین نماییم; (2) چرا که «ولی » از «نبی » و او نیز از «وحی الوهی » قابل تفکیک نیست و هر یک دریچه ای برای فهم دیگری به حساب می آید و قطعا مبنای اصلی در بحث «شهادت در نهج البلاغه » ، کلام الله و رسول الله صلی الله علیه وآله است.

اما جدای از بایسته های پژوهشی مزبور، آنچه در این نوشتار آمده، مروری ست بسیار کوتاه به بحث مرگ در نهج البلاغه و ارتباط آن با مساله شهادت تا فرازهایی از پایه های اصلی آن طرح تحقیقی بزرگ به دست آید.

پای ما لنگ است و منزل بس دراز

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

حافظ از سرپنجه عشق نگار

همچو مور افتاده شد بر پای پیل (3)
2- شهید شاهد

شهادت شهید، جلوه شهودابدی اوست:

«ان الله علی کل شی ء شهید» (حج: 17)

و شهید، پرده از شهد شیرین ابدیت برمی دارد:

«. . . بل احیاء عندربهم یرزقون » (آل عمران: 169);

چرا که مقام الوهیت، مشهدشیرینی ذات ابدی الهی است:

«فرحین بما آتیهم الله من فضله. . . » (آل عمران: 170)

از آن لطف کایزد بر ایشان نهاد

همیشه رضایند و باشند شاد. (4)

و دراین آینه نمایی، عارف متعالی تقرب می جوید، عشق می نمایاندوشهدمی پراکند; یعنی که او شهید شاهد مقام قرب است; چرا که: «لقا بایدت کرد با کردگار» ، (5) آن سان که فرمود:

«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه » (انشقاق: 6)

و مولای شهیدان، مولای شاهدان نیز هست; چون نخستین شهید شاهد مقام شهود الهی نیز اوست:

«. . . الست بربکم قالوا بلی شهدنا. . . » (اعراف: 172)

. . . در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

تا ابد سرنکشد وز سر پیمان نرود

. . . آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود، از دل و از جان نرود. . . (6)

پس شهدشیرین شهادت، تنهادرسیمای اولین شهیدشاهدرخ می نمایدکه «. . . شهیدان را شهیدان می شناسند. » (7) و البته چنین شهدی تنهادرآینه شکر و سپاس چهره می یابد که فرمود: «یا رسول الله، لیس هذا من مواطن الصنبر و لکن من مواطن البشری و الشکر» (8)

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن نیمه شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند.

(حافظ)

پس کلام ربانی (9) برتر از فلک و ملک مولای شهیدان شاهد، می تواند پاره هایی از آن سیمای نورانی آسمانی و باقی را به دنیای ظلمانی زمینی وفانی (10) مابنشاند که:

نردبان آسمان است این کلام

هر که از آن بر رود آید به بام

نی به بام چرخ کان اخضر بود

بل به بامی کز فلک برتر بود. (11)

و آن حضرت خود نیز می فرمود: «. . . انما مثلی بینکم کمثل السراج فی الظلمة، یستضی ء به من ولجها. » (12) این نوشته می کوشد تا با سیری کوتاه در آفاق دوردست کلام امیر سخن در نهج البلاغه، چنانچه به شیرینی شهد شهادت دست نیابد، اما کام خود را به عشق علی علیه السلام بیاراید که: «سر آغاز دفتر عشق است بیداری، و سرانجام آن کامیابی »

صبر کن حافظ به سختی روز و شب

عاقبت روزی بیابی کام را.

(حافظ)
3- مرگ شیرین

اگر آن حضرت، شهادت را شیرین می داند، بدان روست که به «مرگ » ، نظر دیگری انداخته است و با آن انس عاشقانه و پیوند پرشور کودکانه دارد که فرمود: «هیهات بعد اللتیا والتی، والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه » (13); پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار، سوگند به خدا که علاقه پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل به سینه مادرش بیش تر است. و او با مرگی آشناست که ازخاک به افلاک هدایتش نماید:

بگذر از مرگی که سازد با لحد

زان که این مرگ است، مرگ دام و دد

مرد مؤمن خواهد از یزدان پاک

آن دگر مرگی که برگیرد ز خاک. (اقبال لاهوری)

شهادت نزد او، حیات مرگ است; چه این که «مرگ » پایان حیات انسان نبوده و در مرحله تکاملی و تعالی بشر قرار دارد; یعنی «و نترسیم از مرگ. مرگ پایان کبوتر نیست. . . . مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید. . . » (سهراب سپهری)

عاشقان را این ممات آمد حیات

عارفان هم زنده اند از این ممات

هم از این مردن شهید آمد شهید

نه ز زخم تیغ و خنجر، ای رشید.

(نراقی)

اگر آن حضرت، موت را پایان حیات نمی داند، از آن روست که مالک موت را مالک حیات نیز دانسته است: «. . . واعلم، ان مالک الموت هو مالک الحیاة، و ان الخالق هو الممیت، و ان المفنی هو المعید. . . . » (14); بدان که در اختیار دارنده مرگ همان است که زندگی رادر دست دارد و پدید آورنده موجودات است. همو می میراند و نابود کننده هموست که دوباره زنده می کند.
4- جلوه بقای هستی مطلق

در حقیقت، مرگ دور دیگری در قوس صعودی انسان به سوی الله تعالی است; «انا لله و انا الیه راجعون. » (بقره: 156)

از آن بزرگوار نیز چنین نقل شده است: «و قد سمع - علیه السلام - رجلا یقول:

«انا لله و انآ الیه راجعون »

فقال: ان قولنا - انا لله - اقرار علی انفسنا بالملک و قولنا - و انا الیه راجعون - اقرار علی انفسنا بالهلک » ; (15) آن حضرت علیه السلام شنیدند که شخصی می گفت: «انا لله و انا الیه راجعون » فرمودند: این سخن ما که می گوییم: «ما همه از آن خداییم » ، اقراری است به بندگی و این که می گوییم: «بازگشت ما به سوی اوست » اعترافی ست به نابودی خویش.

در این دیدگاه، مرگ، نشانی از هستی مقید انسان و هستی مطلق الهی دارد; هستی للهی و الی اللهی; هستی ای که ریشه در ملک و ملکوت دارد و به هلک و هلاکت منتهی می گردد; یعنی که مرگ - در واقع - نشان هستی انسان است و البته علامتی بر جوهر و حقیقت الهی انسان; حقیقتی پیوسته و وابسته به مبدا هستی بخش:

«و قیل له علیه السلام: کیف تجدک یا امیرالمؤمنین؟ فقال علیه السلام: کیف یکون حال من یفنی ببقائه و یسقم بصحته و یؤتی من مامنه » ; (16)

به امام علیه السلام گفتند: ای امیرالمؤمنین، خود را چگونه می یابی؟ فرمود: چگونه است حال کسی که دربقای خود ناپایدار و در سلامتی اش بیمار است و در آن جا که آسایش دارد، مرگش فرا می رسد؟ !

بنابراین، مرگ نمودی از جلوه بقای ذات الهی و تباهی دنیای فانی است:

هستی دنیای فانی انتظار مردن است

ترک هستی ز انتظار نیستی، وارستن است.

(صائب تبریری)

و این، حرکتی از عالم فنا به سوی عالم بقا است. و به بیان زیبای مولاعلیه السلام، معامله فنا به بقا، که فرمود:

«. . . فاتقوا الله عباد الله، و بادروا آجالکم باعمالکم، و ابتاعوا ما یبقی لکم بما یزول عنکم » ; (17)

ای بندگان خدا، از خدا بپرهیزید و با اعمال نیکو به استقبال اجل بروید و با چیزهای از بین رونده دنیا، آنچه را که جاویدان می ماند خریداری کنید. و نیز در ادامه فرمود:

«. . . و استعدوا للموت فقد اظلکم، و کونوا قوما صیح بهم فانتبهوا و علموا ان الدنیا لیست لهم بدار فاستبدلوا. . . » (18)

آماده مرگ باشید که بر شما سایه افکنده است و همچون مردمی باشید که بر آن ها بانگ زدند و بیدار شدند و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند.

و از همین جاست که نزد آن حضرت، از دست دادن دنیای فانی بسی آسان تر از رها کردن سرای باقی است; چرا که:

«و موتات الدنیا اهون علی من موتات الآخرة » ; (19)

از دست دادن دنیا آسان تر از رهاکردن آخرت است.

بدین سان، «مرگ » حرکتی حتمی و مستمر از دار ممر به سوی دارمقر است: «الدنیا دار ممر لا دارمقر» (20) و حرکتی است که با هر نفس، انسان را به سوی خود می خواند: «نفس المزء خطاه الی اجله » (21) حرکتی که پرده از پیوند لحظه ها با زندگانی کوتاه دنیوی برمی دارد: «و ان غایة تنقصها اللحظة » (22) (زندگی کوتاهی که گذشتن لحظه ها از آن می کاهد. )

نتیجه آن که مرگ، حرکت مستمری از فنا به سوی بقا به حساب می آید. پس در این صورت، یاد مرگ نیز یاداوری و ذکر فنای دنیاست: «و ذلله بذکر الموت و قرره بالفناء» ; (23) نفس خود را با یاد مرگ آرام کن و آن را به اقرار فنای دنیا وادار نما. و صد البته که این ذکر نیز باید به کثرت، تداوم یابد که فرمود: «یا بنی، اکثر من ذکر الموت » (24); ذکری که او را به علت اصلی آفرینش انسان - یعنی بقا در دار جاودانی - فرا می خواند:

«و اعلم یا بنی انک انما خلقت للاخرة لا للدنیا و للفناء لا للبقاء و للموت لا للحیاة » (25)

و از همین روست که غفلت از مرگ جایز شمرده نمی شود; چه این که «مرگ » ، از انسان غافل نمی گردد:

«و اوصیکم بذکر الموت و اقلال الغفلة عنه، و کیف غفلتکم عما لیس یغفلکم؟ ! » (26)

وبه هر حال، اگرچه انسان آن را فراموش کند، اما مرگ او را از یاد نمی برد: «و ان نسیتموه ذکرکم. » (27)

بود مرگ دنبال هر آدمی

نباشد همی غافل از او دمی

شهادت یقین بهترین مردن است

به سوی خدا ره چنین بردن است.

(مثنوی)
5- کوچ به دروازه حیات

نزد مولا علی علیه السلام «شهادت » بازگشت ابدی مؤمن به دنیای باقی به حساب می آید و این از آن روست که «مرگ » را سفری به دروازه حیات می داند;یعنی شهادت بهترین مرگ هاست چون سفرالی الله است; سفری که از آغاز، تمامی بشریت با آن آشنا بوده و همگان را در یک جا به هم می رساند.

در نقلی، آمده است که آن حضرت گروهی را که فردی از آن ها مرده بود، تسلیت دادند و فرمودند: «مرگ، از شما آغاز نشده و به شما نیز پایان نخواهد یافت. چنانچه این دوست شمابه سفر می رفت، از شما دورمی شد، اکنون بپندارید که به یکی از سفرها رفته. اگر او باز نگردد (که نخواهدآمد) شمابه سوی اوخواهیدرفت » . (28)

و البته تردیدی نیست که این سفر، جز کوچ زیبای یک پرنده مهاجر نیست; کوچی که از جانب دنیای دیگر هدایت شده: «و ترحلوا فقد جدبکم » (29); از دنیا کوچ کنید که برای کوچ دادنتان تلاش می کنند. ونیز مهاجر، هر آن به انتظار نشسته است; چرا که: «الرحیل و شیک » ; (30) کوچ کردن نزدیک است. و این انتظاری است که هر «آن » آن، یک عمر است به قدر سرعت یک «آن » : «و ان غایة تنقصها اللحظة » (31); آنات و لحظاتی که در قالب ساعات، روزها، ماه ها و سال های عمر آدمی، شتابان در حرکت است و به پیش می رود; که فرمود: «فان غدا من الیوم قریب. ما اسرع الساعات فی الیوم، واسرع الایام فی الشهر و اسرع الشهور فی السنة، و اسرع السنین فی العمر» ; (32) فردا به امروز نزدیک است. وه که چگونه ساعت ها در روز، و روزها در ماه، و ماه ها در سال، و سال ها در عمر آدمی شتابان می گذرد!

و بر همین پایه، سزاوار است که زندگی انسانی کوتاه مدت بوده و دوامی نداشته باشد، مگر به اندازه یک سفر کوچک. آن حضرت علیه السلام فرمود: «خدای سبحان شمارا بیهوده نیافرید و به حال خود وانگذاشت. میان شما تا بهشت یا دوزخ، فاصله اندکی جز رسیدن مرگ نیست. زندگی کوتاهی که گذشتن لحظه از آن می کاهد و مرگ آن را نابود می کند، سزاوار است که کوتاه مدت باشد; زندگی، که شب و روز آن را به پیش می راند، به زودی پایان خواهد یافت (و لذا) مسافری که سعادت یا شقاوت همراه می برد، باید بهترین توشه را با خود بردارد. » (33)
6- مرگ ترس

رمز نگاه حیات بخش مؤمن به «مرگ » نیز در همین سفر ابدی و کوچ زودهنگام اوست و قطعا همین سر برگزیدگی و نیکی مرگ نزد جوان مرد است; جوانمردی که پستی و خواری را برنمی تابد: «المنیة و لا الدنیة » ; (34) مرگ برای جوان مرد، برگزیده و نیک است، نه پستی و خواری.

گو این که در چنین ذائقه ای شیرین و همگانی، طعم بازگشت به حیات حقیقی و رجوع به سرچشمه نیکی ها و خوبی ها نهفته است که فرمود:

«کل نفس ذائقة الموت ثم الینا ترجعون. » (عنکبوت: 57)

هر آن نفس کو آمد اندر حیات

چشد شربت نیستی و ممات

دو روزی چو از زندگانی گذشت

به سوی خدا باز خواهید گشت.

و برای نفس مطمئنه، در این رجوع الهی، حلاوتی است که دیگرمحل و محملی برای تلخی سکرات موت باقی نمی ماند.

بدین روی، جوان مرد را چه باکی است از مرگ؟ که او، خود، به دروازه مرگ قرب وصول یابد یا این که مرگ، او را به ناگهان دریابد: «فوالله ما ابالی دخلت الی الموت او خرج الموت الی » (35); به خدا سوگند، هیچ باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا این که ناگاه، مرگ مرا دریابد.

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او عمری ستانم جاودان

او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ. (36)

این یقین و اطمینان عالی الهی، مولا علی علیه السلام را در حصن حصینی قرار داده است که می فرماید: «ان الاجل جنة حصینة » . (37) و چون به یقین می داند که اجل نگهبان خوبی بوده و او را به تنهایی کافی است، می فرماید: «کفی بالاجل حارسا. » (38) پس هیچ جای ابهام و تردید نیست; چنانچه خود با پای خویشتن نزد قاتل می رود تا او را دریابد! و در این حال، چگونه از خبر مرگ، رنگی و رشحه ای از ترس به خود راه دهد که فرمود: «و ان علی من الله جنة حصینة، فاذا جاء یومی انفرجت عنی واسلمتنی فحینئذ لا یطیش السهم و لا یبرء الکلم » ; (39) (پروردگار برای من سپر محکمی قراردادکه مرا حفظ نماید. هنگامی که روز من به سرآید، از من دور می شود و مرا تسلیم مرگ می کند و در آن روز نه تیر خطا می رود و نه زخم بهبود می یابد) .

هر کس که ز مرگ خود هراسان باشد

دفع نگرانیش بس آسان باشد

نه، زودتر از اجل توان مرد، نه دیر

حقا که اجل تو را نگهبان باشد. (40)

و برای چنان انسان عالی متعالی، (41) نه تنها جایی ترس و تردید نیست که حتی او تعجبی از مرگ نیز به خود راه نمی دهد:

عجبت لجازع باک مصاب

باهل او حمیم ذی اکتئاب

شقیق الجیب داعی الویل جهلا

کان الموت کالشی ء العجاب. (42)

(عجب می دارم از ناشکیبایی گریه کننده مصیبت رسیده به اهل یا خویش نزدیکش، صاحب اندوه، شکافته گریبان و گوینده واویلا به نادانی. گویا که مرگ همچو چیزی عجیب است! )

تعجب امام علیه السلام از این است که چگونه گروهی از مردم، از مرگ، تعجب به خود راه می دهند و حال آن که هشدار موت نزدیک است و این دیدار به زودی انجام می گیرد: «و قال علیه السلام: اذا کنت فی ادبار والموت فی اقبال، فما اسرع الملتقی » ; (43) هنگامی که زندگی را پشت سرمی گذاری ومرگ به تورو می آورد، پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود!
7- قرب به مرگ

آن حضرت علیه السلام بارها به این حقیقت اشاره کرده اند که فرار از این دروازه، ورود به آن است:

«ایها الناس کل امری ء لاق ما یفر منه فی فراره، و الاجل مساق النفس، و الهرب منه موافاته. . . » ; (44)

ای مردم، هر انسانی در حالی که از مرگ می گریزد، آن را دیدار می کند و اجل، سرآمد زندگی و فرار از مرگ، نزدیکی به آن است.

اگر در این منظر، فرار از مرگ، قرب به آن تلقی شده، از آن روست که: «ولا یمکن الفرار من حکومتک » (45); چه این که «موت » ، بهترین و زیباترین نماد حکومت مطلق ذات الهی است که فرمود: «اینما تکونوایدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیدة. » (نساء: 78)

چه باشید در برج و در قصر و کاخ

چه باشید در کومه و سنگلاخ

به هر جا که باشید و هر سازو برگ

بگیرد گریبانتان سخت مرگ.

(مثنوی)

بدین روی رهایی از این مظهر حکومت مطلق الهی امکان پذیر نیست، هر چند انسان، دوستدار بقا و حیات همیشگی باشد، چه رسد به این که ترس و خوف، مانعی برای نجات از آن به حساب آید: «فما ینجو من الموت من خافه، و لا یعطی البقاء من احبه » ; (46) آن که از مرگ بترسد، نجات نمی یابد و آن که زنده ماندن را دوست دارد، برای همیشه در دنیا نخواهد ماند.

همه بشریت شکار مرگی اند که فرار کننده آن نجاتی ندارد و هر که را بجوید به آن ست یافته، سرانجام او را می یابد: «و انک طرید الموت الذی لاینجو منه هاربه، ولا یفوته طالبه، ولابد انه مدرکه » (47)

پس اگر برای چنین مرگی باید مهیا بود، بدان دلیل است که او هر آن، در مقام ادراک و مترصد اتخاذ انسان است: «و بادروا الموت الذی ان هربتم منه ادرککم و ان اقمتم اخذکم » (48)
8- حرکت یا سکون

بر همین اساس، تفاوت مرگ نزد اهل دنیا و آخرت نیز خود را می نمایاند: مرگ، در منظر اهل دنیا، رنگ تعلق و جذبه دنیوی به خود گرفته و در این دیدگاه، پایان همه هویت انسانی انسان به شمار می آید: «ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا» (مؤمنون: 40) در این صورت، جلوه حقیقی موت به جای حرکت و ارتقا، سکون سرد و ثبات خاموش است و از همین رو، برای صاحب -

آن جز حسرت باری ندارد:

بجز این دو روزه، جهان هیچ نیست

که در آن صباحی نماییم زیست

چو هستیم زنده بخواهیم مرد

ره از خاک جایی نخواهیم برد (49)

داستان این دسته از زبان مولا علی علیه السلام «داستان دنیاپرستانی است که می خواهند از جایگاهی پر از نعمت به سرزمین خشک و بی آب و علف کوچ کنند و لذا، در نظر آنان امری ناراحت کننده تر از این نیست که از جایگاه خود جدا شوند و باید ناراحتی ها را تحمل کنند. » (50)

اما در برابر این گروه، «کسانی اند که دنیا را آزموده اند و چون مسافرانی که در منزلی بی آب و علف و دشوار اقامت دارند، قصد کوچ به سرزمینی می کنند که آسایش و رفاه در آن جا فراهم است. . . تا با آرامش به جایگاه وسیع و منزلگاه امن قدم بگذارند و لذا، در طول سفر، احساس سختی و ناراحتی نمی کنند. . . و هیچ چیز برای آنان دوست داشتنی نیست، جز آن که به منزل امن و محل آرامش دست یابند. » (51)

در واقع، مرگ نزد اهل آخرت، حرکت به سوی عالم جدیدی است; «وطریق الی الاخرة » (52) عالمی که انسان مؤمن از پیش، با آن آشنایی داشته و اگرچه به ظاهر با اهل دنیا هم نشین است، ولی در حقیقت، با اهل آخرت در حال گردش و معاشرت می باشد. بنابراین، مرگ را از دریچه پایان کالبد جسمانی انسان، نمی نگرد، بلکه آن را موت قلب در تقلب روح فطری انسانی از وجه رب می داند که آن حضرت علیه السلام در ویژگی های زهاد فرمود: «پارسایان گروهی اند در ظاهر، اهل دنیا، ولی از آن نیستند . . . و اگرچه هم نشین اهل دنیایند، ولی بین اهل آخرت در حال گردشند و اهل دنیا را نظاره می کنند که به مرگ جسد خود اهمیت می دهند و ایشان به مرگ دل های زنده خود. » (53)

پس بی تناسب نیست که آن حضرت علیه السلام می فرمود: «ذکرالموت صیقل القلب » و «نسیان الموت صداء القلب » . (54) و اگر زاهد الهی باشتاب، به استقبال مرگ می رود و پیش از آمدنش آراسته آن سفر می شود، از آن روست که: «و بادرو الموت و غمراته، وامهدوا له قبل حلوله، واعدوا له قبل نزوله، فان الغایة القیامة » . (55)

در این صورت، برای خردمند چه پنددهنده ای بهتر از «مرگ » و برای نادان، چه عبرتی بهتر از آن خواهد بود؟ ! که فرمود: «و کفی بذلک واعظا لمن عقل، و معتبرا لمن جهل » (56)

خردمندی که هر صبحگان، بانگ رسای فرشتگان الهی را می شنود و خود را در شمول این خطاب عمومی، حتی با انبیای عظام علیهم السلام نیز یکسان قلمداد می نماید که: «ان لله ملکا ینادی فی کل یوم: لدوا للموت واجمعوا للفناء، وابنوا للخراب » . (57)

«و سوی الله فیه الخلق حتی

نبی الله عنه لم یحاب

له ملک ینادی کل یوم

لدوا للموت وابنوا للخراب »

و یکسان گردانید خدا در مرگ، خلق را، به مرتبه ای که پیغمبر خدا را نیز محابا نکرد. خدای رافرشته ای است که هرروزآوازمی دهد: بزایید برای مرگ و بنا کنید برای ویرانی.

در دهر اگر کسی مخلد بودی

شک نیست که حضرت محمد بودی

هر شخص که زاد، عاقبت خواهد مرد

ور مرگ نبودی به جهان بد بودی. (58)
9- جمع بندی (مرد راه)

بدین سان، اگر آن حضرت علیه السلام شیفته رفتن است، بدان روست که شهادت را الحاق به عالم حق و پیوستن به آل حق می داند; همان نیک مردانی که شتابان در حرکتند و درمسیر زندگی جاوید، طعم گوارای کرامت الهی را دریافته اند: «و لوددت ان الله فرق بینی و بینکم، والحقنی بمن هو احق بی منکم. قوم والله میامین الرای، مراجیح الحلم، مقاویل بالحق، متاریک للبغی، مضوا قدما علی الطریقته، و اوجفوا علی المحجة، فظفروا بالعقبی الدائمة، والکرامة الباردة » ; (59) به خدا سوگند، دوست داشتم که خدا میان من و شما جدایی اندازد و مرا به کسی که نسبت به من سزاوارتر است ملحق نماید. به خدا سوگند، آنان مردمی بودند نیک اندیش، ترجیح دهنده بردباری، گویندگان حق و ترک کنندگان ستم. پیش از ما به راه راست قدم گذاشتند و شتابان رفتند و در به دست آوردن زندگی جاویدان آخرت و کرامت گوارا، پیروز شدند.

نزد چنین کسانی «شهادت » ، لقای آستان رب اعلی است، چرا که شهید در سرای امن جایگزین خواهد شد: «والله، لقوا الله فوفاهم اجورهم و احلهم دارالامن بعد خوفهم » ; (60) به خدا سوگند، آن ها خدا را ملاقات کردند و پاداش آن ها را داد و پس از دوران ترس، آن ها را در سرای امن خود جایگزین نمود. در این منظر، اگر مجاهد فی سبیل الله، بی قرار و سراسیمه به سوی شهادت می شتابد، ازآن روست که «شهادت » را دروازه ورود و سپس وصول به عالم باقی می داند و از این رو نزد او، «مرگ » تنها ناله های شیرین حال وصال است; یعنی:

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

واندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت. (61)

آن حضرت علیه السلام عاشق شهادت است و این عشق پررنگ الهی، تمامی تلخ کامی های بی رنگ دنیای فانی را بر او پذیرفتنی و شیرین نموده است و به همین امید، پای در میدان می گذارد که فرمود:

«والله، لولا رجائی الشهادة عند لقائی العدو لقربت رکابی ثم شخصت عنکم فلا اطلبکم ما اختلف جنوب و شمال » (62);

به خدا سوگند، اگر امیدی به شهادت در راه خدا نداشتم، پای در رکاب کرده از میان شما می رفتم و شما را نمی طلبیدم; چندان که باد شمال و جنوب می وزد.

خوشا در پای او مردن، خدایا بخت آنم ده

نشان این چنین بختی کجا یابم نشانم ده

نثاری خواهم، ای جان آفرین شایسته پایش

پرازنقدوفاومهر، یک گنجینه جانم ده.

وحشی بافقی

در حقیقت، او انسانی است که وقتی به میدان قدم می گذارد، لباس شهادت به تن دارد و تنها در انتظار لقای رب اعلاست: «متسربلین سرابیل الموت، احب اللقاء الیهم لقاء ربهم » (63); کسانی که لباس شهادت به تن دارند و ملاقات دوست داشتنی آنان ملاقات با پروردگار است.

برای چنین فردی که به جذبه دوست داشتنی محبوب و معشوق مبتلاست، مرگ نیز طعم شیرین آتش بلای کوی رندی و وفاداری است; شیرینی وصال رب و قرب عشق بازی:

در طریق عشق بازی، امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام ونازرادرکوی رندی راه نیست

ره روی بایدجهان سوزی، نه خامی بی غمی

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی. (64)

بر این بنیان، شهید برتر از ابرار و شهادت نیز مافوق هر بر است: «فوق کل بر بر، حتی یقتل الرجل فی سبیل الله » و رمز این برتری آن است که در مقام نخست، «شهید» خویشتن خویش را ارتقا داده، بالا می برد; یعنی گویا که پیامبر فرموده باشند: «الشهید ینظر الی وجه الله » .

او در منظر نظر «رب اعلی » قرار دارد و به همین دلیل نیز صاحب خبر عالی می گردد; چرا که نظر خود را با عالم الوهیت و حقیقت پیوند زده است:

ای بی خبر، بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟

درمکتب حقایق، پیش ادیب عشق

هان ای پسر، بکوش که روزی پدر شوی (65)

او راهبراست، چون صاحب خبرحقیقی است، و صاحب خبر است، از آن جا که صاحب نظر است، و صاحب نظرشده، چرا که خود را در منظر نظر رب قرار می دهد.

پس شهید، صاحب نظر است، اما صاحب نظری که در منظر نظر «رب » جای یافته، نه در منظر نظر «عقل » . از این رو، نظر بازی است که نظردان در کار او سخت حیران است و اگر بی خبران، مردد و حیرانند به دلیل آن است که صاحب نظر حقیقی نیستند و در نتیجه، به جای راه بری، پسرانی راه روی مطلق پدران خویشند; پسرانی که صرفا دل به نظر عقل خودبسته اند. وازبی خبری تا صاحب نظری، راه درازی در پیش است; راهی که در نهایت، به وصل خورشید حق می انجامد و در آن جا، عاقلان، حیران و عاشقان، صاحب خبر و لذت حقیقی وصل و قربند:

در نظر بازی ما بی خبران حیرانند

من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

. . . وصل خورشید به شب پره اعما نرسد

که در آن آینه صاحب نظران حیرانند. . . (66)

درواقع، شهیداز خوددست می شوید و به نورحق می آراید. پس به کیمیای عشق، زر می شود و آن گاه از آفتاب فلک، نورانی تر و درخشان تر و سپس در منظر نظر رب اعلاست تا به مقام صاحب نظری بار یابد:

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

. . . گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

بالله، کز آفتاب فلک خوب تر شوی

. . . از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شودت منظر نظر

زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی. . . (67) در این صورت، چنانچه نظرش به وجه الهی است، صاحب نظر می گردد و البته صاحب خبر; چرا که «خبر» ، قرب به خداست و جز آن، خبری در عالم هستی، هستی نیافته و حقیقت ندارد. بنابراین، سراسر وجود این چنین مخبری، همه مملو از عشق و مستی است; چه این که:

جز به باد او نجنبد میل من

نیست جز عشق احد سرخیل من. مثنوی

و از آن جا که دیگر نفس و هستی خود را نمی بیند، به رهایی و آزادی دست یافته وسپس رستگاری حقیقی در انتظار اوست.

ای دل مباش یک دم، خالی ز عشق و مستی

وانگه برو که رستی، از نیستی و هستی

. . . تافضل وعقل بینی، بی معرفت نشینی

یک نکته ات بگویم، خودرامبین ورستی (68)

او اهل ارتقا، تعالی و تکامل به عالم بالاست; یعنی مرد راه است; انسانی که با پای استوار اراده، قدم در راه عشق می گذارد. از آن سو، راه نیز مسیر حرکت به سوی رهایی را به او می نمایاند:

گر مرد رهی میان خون باید رفت

از پای فتاده سرنگون باید رفت

توپای به راه درنه و هیچ مگوی

خود راه بگویدت که چون باید رفت.

عطارنیشابوری

بدین سان، مسیر او مسیر تکامل مطلوب است و از همین رو، پیوسته در حال طلب و صیقل اراده و بدین دلیل، دست از طلب برندارد تا به کام یابی مطلق نایل آید; یعنی نمایش رخ محبوب:

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

جان برلب است وحسرت دردل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید (69)

اما در مقام دیگر، شهید نه تنها بالا می رود که بالا نیز می برد; اگر او اهل هدایت الهی است، پس برای اهل زمین نیز مهتدی است که فرمود: «من یهد الله فهو المهتدی » (اعراف: 177)

قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای

ما را نگذارد که درآییم زپای (70)

او لاله ای است که با شهادت، در زمین انسانیت می شکفد و لذا، یاد و نام او نیز همواره در منظر وجه بشریت قرار می گیرد; یعنی اگر در منظر نظر «رب اعلی » باقی است و الله سبحانه باقی و ماندگار، پس ذکر او نیز در منظر نظر تاریخ، همواره موجود یادکردنی خواهد بود:

در هر دشتی که لاله زاری بوده است

از سرخی خون شهریاری بوده است

هر برگ بنفشه کز زمین می روید

خالی است که بر رخ نگاری بوده است (71)

بنابراین، لاله ها در گلستان زمین برای انسان و انسانیت، حجت الهی اند و نشان خبری از یک صاحب نظر; خبری واقعی که به داغ سیاه آغشته و به خون سرخ افراشته است.

پس اگر لاله ها سیاه پوشند، «ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم. » و اگر سرخ پوش، «این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم » . (72) لاله ها، نبی امت اند و از همین رو، «گل سرخ، عرق لطف مصطفی است. » (73) و شهید، در جای نبی می نشیند که فرمود:

«و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا.» (74) (نساء: 69)

چنانچه خبر، تنهاپرده برداری از حقیقت هستی است; یعنی قرب به خدا و عشق الهی. و اگر مخبران چنین خبری توحیدی

فقط پیامبران خدایند و به همین دلیل، انبیاعلیهم السلام امت بشری اند، شهدا نیز خبر از مخبران اولی آورده اند. پس او هم چون نبی، دستی و سری به عالم بالا دارد و لذا:

روزی است از آن پس که در آن روز نیابند

خلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا

آن روز در آن هول وفزع بر سر آن جمع

پیش شهدا دست من و دامن زهرا. (75)

پیام شهدا همان پیام انبیاعلیهم السلام است: عشق و عاشقی، تمنا و تولا; به راه بودن و همواره در راه بودن; چه این که شهید، دل خوش به تمنای وصال دوست، در ره عشق، خود را به سیل بلا می سپرد تا نزد رخ زیبای سمن سای، درد و هجران مرگ را به خوشی بیابد و آن گاه هر خطری را به عشق عشوه شیرین تولای دوست، به جان بیاساید البته همچنان در راه باشد و در سیر طلب، هر آن، شر خطر بلا را به شیرینی و خوشی لذت وصال یار بیازماید. . . و باز بیازماید:

ای همه شکل تومطبوع و همه جای توخوش

دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش

همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف

همچو سرد چمن خلد سراپای تو خوش

شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح

چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش

هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار

هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار

کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

پیش چشم تو بمیرم که بدان بیماری

می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش

در بیابان طلب، گرچه زهر سو خطری است

می رود حافظ بی دل به تولای تو خوش. (76)

و دعای آخر این که:

چشم دل باز کن و

در گلستان شهادت،

لاله سرخ علوی بین

که او ریشه در ساقی کوثر دارد.

مردی ز کننده در خیبر پرس

اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس

گر طالب فیض حق به صدقی، حافظ

سرچشمه آن ز ساقی کوثر پرس. (77)

«نسال الله منازل الشهداء و معایشة السعداء و مرافقة الانبیاء» (78)

پی نوشت ها:

1- این عبارت را در ضمن مطالبی که هنگام نبرد در جنگ صفین خطاب به سربازان خویش می فرمود، از آن حضرت نقل کرده اند: همانا مرگ به سرعت در جست وجوی شماست. آن ها را که در نبرد مقاومت دارند و آن ها که فرار می کنند، هیچ کدام را از چنگال مرگ رهایی نیست. همانا گرامی ترین مرگ ها کشته شدن در راه خداست. سوگند به آن که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت با خداست. (ر. ک. به: محمد دشتی، ترجمه نهج البلاغه، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام، 1379، خطبه 123، ص 234. )

2- چنانچه بخواهیم بحث را به صورت دقیق تری دنبال کنیم، باید پیش از موضوع «مرگ » ، به بحث «انسان شناسی » نیز بپردازیم; یعنی نخست دیدگاه قرآن و سنت را درباره «انسان » دریابیم (انسان پژوهی) ، سپس به شناخت صحیحی از مرگ دست یابیم (مرگ پژوهی) و در نهایت، بر این مبانی، به موضوع «شهادت » از دیدگاه اسلام در منظر قرآن، سخن و سیره پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام برسیم (شهادت پژوهی) .

3- دیوان حافظ، براساس نسخه علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران، دوران، 1379، ص 200

4- 5- امید مجد، قرآن مجید با ترجمه منظوم، تهران، امید مجد، 1379، ص 72 / ص 589

6- حافظ، دیوان، ص 146

7- خوشا آنان که جانان می شناسند

طریق عشق و ایمان می شناسند

بسی گفتند و گفتیم از شهیدان

شهیدان را شهیدان می شناسند

ر. ک. به: خلاصه مقالات همایش سیمای شاهد در نهج البلاغه، به کوشش محمدرضا آقاملایی، تهران، شاهد، 1379، ص 77

8- بخشی از خطبه 156 نهج البلاغه که حضرت علیه السلام پس از پیروزی در جنگ جمل، برای مردم بصره ایراد فرمودند و در بخشی از آن، از گفت وگوی خویش با پیامبر خداصلی الله علیه وآله در مورد آرزوی شهادت سخن می گویند. (ر. ک. به: ترجمه نهج البلاغه، ص 290. )

9- مردم، به سخن عالم خداشناس خود گوش فرا دهید، دل های خود را در پیشگاه او حاضر کنید و با فریادهای او بیدار شوید. (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 108، ص 202. )

10- و بخرید چیزی را که برای شما باقی می ماند به چیزی که از دستتان می رود واز دنیا کوچ کنید که برای کوچ دادنتان تلاش می کنند و چون مردمی باشید که دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند. (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 64، ص 112. )

11- ر. ک. به: مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، قم، صدرا. ص 7.

12- «همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریکی هستم که هر کس به آن روی آورد، از نورش بهره مند می گردد. » ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 187، ص 368

13- نهج البلاغه، خطبه 5، ص 50

14- 15- 16- نهج البلاغه، نامه 31، ص 524 / حکمت 99، ص 646 / حکمت 115، ص 650

17- 18- 19- 20- 21- نهج البلاغه، خطبه 64، ص 112 / همان / خطبه 54، ص 106 / حکمت 133، ص 656 / حکمت 74، ص 638

22- 23- بخشی از خطبه نهج البلاغه، ص 112 / نامه 31، ص 520

24- 25- 26- 27- فرازی از وصیت نامه آن حضرت علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام که در ادامه می فرماید: و به یاد آنچه به سوی آن می روی و پس از مرگ در آن قرار می گیری تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر، آماده باش، نیروی خود را افزون کن و کمر همت را بسته نگه دار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دل بستگی فراوان دنیاپرستان و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند; چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده و از زشتی های روزگار پرده برداشته است. (ر. ک. به: همان، نامه 31، ص 530) / همان / خطبه 188، ص 370 / حکمت 203، ص 672

38- نهج البلاغه، حکمت 357، ص 714

29- 30- 31- 32- 33- ر. ک. به: همان، خطبه 64، ص 112. نیز در خطبه 204، ص 426 آمده است: آماده حرکت شوید - خدا شما را بیامرزد - ندای کوچیدن در میان شما داده شده است. / حکمت 187، ص 668 / خطبه 64، ص 112 / خطبه 188، ص 370/ خطبه 64، ص 112/حکمت 396، ص 724

34- قرآن مجید با ترجمه منظوم، ص 403

35- از سخنان آن حضرت علیه السلام در آستانه نبرد صفین است. (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 55، ص 106. )

36- با هر انسانی دو فرشته است که او را حفظ می کنند و چون تقدیر الهی فرا رسد، تنهایش می گذارند. همانا عمر انسان، سپری نگه دارنده است. (ر. ک. به: نهج البلاغه، حکمت 201، ص 670)

37- در یکی از روزهای جنگ صفین، امام سوار بر اسب در میدان رجز می خواندند و شمشیر به گردن آویخته بودند. یکی از یاران گفت: یا امیرالمؤمنین، خود را حفظ کن، نکند شما را غافلگیر کنند. در پاسخ او این جمله را فرمودند. (ر. ک. به: نهج البلاغه، حکمت 306، ص 702)

38- امام علی علیه السلام این سخنان را در آخرین روزهای عمر عزیزشان ایراد نمودند، هنگامی که آن حضرت را از کشته شدن ناگهانی بیم دادند و اصحاب خبرازقصدابن ملجم نسبت به او دادند. ) ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 62، ص 110. )

39- بهاءالدین خرمشاهی، (در ترجمه کفی بالاجل حارسا) ، روزنامه همشهری، ش 2255، (9 آبان 1379)

40- قاضی کمال الدین میرحسین بن معین الدین میبدی یزدی، شرح دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تهران، میراث مکتوب، 1379، ص 310

41- 42- نهج البلاغه، حکمت 29، ص 628 / خطبه، ص 149، ص 272; این عبارات را حضرت علیه السلام پس از ضربت خوردن و پیش از شهادت بیان نمودند.

43- شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، «دعای کمیل »

44- قرآن مجید با ترجمه منظوم، ص 90

45- 46- 47- نهج البلاغه، خطبه 38، ص 90 / نامه 31، ص 530 / حکمت 203، ص 672

48- قرآن مجیدباترجمه منظوم، ص 344;وی درص 501، ذیل آیه 24 سوره جاثیه که فرمود: «وقالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا» نیز آورده است:

بگفتند کفار هرگز حیات

نباشد جز این زندگی و ممات

کسی نیست ما را بمیراند او

قیامت نخواهد بود روبه رو

49-50- 51- 52- نهج البلاغه، نامه 31، ص 526 و نیز ر. ک. به: خطبه 109، ص 206

53- مکتبی شیرازی، کلمات علیه غرا، تهران، آینه میراث، 1378، ص 44 و 45

54- 55- 56- نهج البلاغه، خطبه 190، ص 372 / همان / حکمت 132، ص 656

57- شرح دیوان منسوب به علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 311

58- نهج البلاغه، خطبه 116، ص 226

59- همان، خطبه 181، ص 350; در ادامه آمده است: کجایند برادران من که به راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ و. . .

60- دیوان حافظ، ص 54

61- نهج البلاغه، خطبه 119، ص 228

62- بخش پایانی نامه آن حضرت علیه السلام به معاویه (ر. ک. به: نهج البلاغه، نامه 28، ص 516)

63-

64- دیوان حافظ، ص 303

65- 66- 67- دیوان حافظ، ص 315/ص 126/ص 315

68- دیوان حافظ، ص 279

69- 70- دیوان حافظ، ص 152 / ص 371

71- علی رضا ذکاوتی قراگزلو، عمر خیام، تهران، طرح نو، 1379، ص 217

72- ما بی غمان مست دل از دست داده ایم

همه از عشق و هم نفس جام باده ایم

. . . ای گل، تو دوش داغ صبوحی کشیده ای

ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

. . . چون لاله می مبین و قدح در میان کار

این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم

(دیوان حافظ، ص 235)

73- اشاره به روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که فرمودند: «. . . فمن اراد ان یشم رائحتی فلیشم الورد. »

74- قرآن مجید با ترجمه منظوم، ص 89، در ذیل این آیه کریمه آورده است:

کسی کز کلام خدا و رسول

اطاعت نماید به میل و قبول

به همراه آنان که یکتا خدا

بر آن ها بکردست لطفی عطا

به همراه پیغمبران طریق

شهیدان و افراد پاک و صدیق

به همراه افراد شایسته کار

بگردند محشور روز شمار

یقین دان که این نیک مردان راد

نکو هم رهانند زاهل وداد.

75- ناصر خسرو، ر. ک. به: محمود درگاهی، سرود بیداری، تهران، امیرکبیر، 1378، ص 42

76- 77- دیوان حافظ، ص 187 / ص 367

78- «از خدا، درجات شهیدان و زندگی سعادتمندان و هم نشینی با پیامبران را درخواست می کنیم. » (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 23، ص 68.

منبع : مجله فصلنامه معرفت، شماره 39 , حسینی، سیدحسین

 


فرم در حال بارگذاری ...

با ولایت فقیه آقایی می‎کنیم

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1394

دبیرکل حزب‌الله لبنان در مراسم عزاداری عاشورا در جنوب بیروت، جنگ عربستان علیه یمن را محکوم کرد و گفت: مقاومت همانگونه که اسرائیل را شکست داد، تکفیری‌ها را نیز شکست می‌دهد.

سید حسن نصرالله» دبیرکل حزب‌الله لبنان پس از حضور در مراسم شامگاه تاسوعا، روز شنبه در پایان مراسم راهپیمایی عاشورایی بیروت حاضر شد، بار دیگر با اعلام تجدید بیعت با آرمان‌های امام حسین، بر مقاومت مقابل طرح اسرائیلی ـ آمریکایی ـ تکفیری در منطقه تاکید و با فریاد بلند اعلام کرد که «ما برده آمریکا نیستیم، ما ولایت فقیه را داریم».

نصرالله در ابتدای سخنان خود با ابراز تسلیت به امام زمان -عج- و رهبر انقلاب اسلامی در ایران که از وی به نام «رهبر حکیم» یاد کرد، از خانواده شهدا و رزمندگان مقاومت در جبهه‌های مختلف بخصوص در سوریه یاد کرد و گفت که «ما به مانند 1400 سال پیش همچنان بر حسین علیه‌السلام خواهیم گریست و بیعت خود را با امام حسین تجدید خواهیم کرد».

نصرالله در سخنان خود بر چند محور مهم تاکید کرد و اولین محور را ایستادگی در کنار مردم فلسطین و انتفاضه آنان در مقابل اشغالگران اسرائیلی اعلام کرد.

...

مقاومت در کنار فلسطین خواهد ایستاد

نصرالله گفت: در این روز بزرگ و به نام این جمعیت حسینی و زینبی اعلام می‌کنم که ایستادگی خود را در کنار مردم مظلوم و صبور فلسطین اعلام می‌کنیم و انقلاب آنان را مطلقا تایید می‌کنیم. از همه آزادگان دنیا می‌خواهیم که در کنار مردم فلسطین و حقوق مشروع آن بایستند و از آن حمایت کنند.

بی‌شک مقاومت، تکفیری‌ها را شکست خواهد داد

دبیرکل حزب‌الله محورهای بعدی سخنان خود را مقابله با طرح‌های آمریکا و اسرائیل در منطقه برشمرد و تاکید کرد که «جهاد علیه جنگ آمریکایی ادامه دارد» و افزود که «نه نتانیاهو و نه هیچ کس دیگر نمی‌تواند مانع مقاومت شود که سلاحی را که می‌خواهد به دست آورد و با آن با حماقت اسرائیل مقابله کند.

نصرالله گفت: به نام این جمعیت‌های حسینی اعلام می‌کنیم که جهاد ما علیه جنگ تکفیری‌ها ادامه دارد. هرچقدر همه قربانیانش زیاد شود، بی‌شک بدون عقب‌نشینی و بدون هیچ تردیدی درباره پیروزی خود، تکفیری‌ها را شکست خواهیم داد.

خون پاک یمن بر شمشیر طاغوت پیروز است

نصرالله ادامه داد: ما امروز فریاد انزجار خود از تجاوز آمریکایی سعودی به مردم مظلوم یمن را بلند می‌کنیم و کشتار عربستان در یمن را محکوم می‌کنیم. ما امروز به ایستادگی افسانه‌ای مردم یمن افتخار می‌کنیم و می‌گوییم که خون پاک آنان بر شمشیر طاغوت پیروز خواهد شد.

دبیرکل حزب‌الله با اشاره به دخالت نظامی عربستان در بحرین برای سرکوب مردم نیز گفت: ما اقدام عربستان در سرکوب کردن ملت انقلابی و راسخ بحرین را محکوم می‌کنیم؛ ملتی که بر خلاف شدت سرکوب در پی احقاق حق و آزادی و حاکمیت و کرامت خود است.

مطالبه تحقیق درباره فاجعه منا

نصرالله با اشاره به فاجعه منا در عربستان نیز گفت: ما یاد حجاج درگذشته‌ی منا را که شمارشان از 2200 نفر گذشته گرامی می‌داریم؛ حجاجی که به دلیل اهمال و کوتاهی سعودی‌ها جان خود را از دست دادند و ما خواستار اجرای تحقیقات در این خصوص هستیم.

او در ادامه به عراق اشاره کرد و از آنان خواست که منتظر آمریکا و هیچ فریبکار دیگری در دنیا نمانند و خطاب به آنان تاکید کرد: فقط خود شما هستید که با اراده و با نام حسین علیه‌السلام می‌توانید «داعش» را شکست بدهید.

لبنانی‌ها منتظر مذاکرات هسته‌ای نمانند؛ مذاکرات تمام شد

نصرالله در محور آخر سخنان خود به مسائل داخلی لبنان اشاره کرد و از گروه‌های سیاسی خواست که منتظر تحولات خارجی و منطقه نمانند و سریعتر مشکل انتخاب رییس‌جمهور را خودشان حل کنند.

دبیرکل حزب‌الله در این خصوص گفت: از همه می‌خواهیم که منتظر تحولات منطقه نمانند. نیروهای سیاسی باید تفاهم و تعامل کنند و راه‌حل‌هایی برای بحران‌های کشور پیدا کنند… امروز راهکار گفت‌وگو، جایگزینی ندارد.

نصرالله با اشاره به انتظار برخی طرف‌های لبنانی برای حصول نتیجه از جانب مذاکرات هسته‌ای ایران، گفت: منتظر ماندید که در مذاکرات هسته‌ای مسئله انتخاب رییس‌جمهور لبنان نیز مطرح شود. اشتباه گمان کردید.

امام خامنه‌ای شریف‌تر از آنست که ما را بفروشد

نصرالله خطاب به سیاستمداران لبنانی‌ها گفت: مذاکرات هسته‌ای تمام و توافق حاصل شد؛ اما چه چیز عوض شد؟ آیا ایران ما را فروخت [همانطور که قبلا ادعا می‌کردید]؟ هرگز. امام خامنه‌ای و ایرانی‌ها شریف‌تر از آن هستند که برای مصلحتی ایرانی در اینجا یا آنجا، دوست یا متحد خود را بفروشند، بلکه حتی منافعشان را نیز فدا می‌کنند.

نصرالله افزود: منتظر شدید که سوریه نیز سقوط کند و شما بر لبنان حاکم شوید. خب ببینید، این سوریه است که 5 سال مقاومت کرد و سقوط نکرد و نخواهد کرد و شما از این فرصتی که هر روز از شما دورتر می‌شود، نمی‌توانید استفاده کنید.

خطاب به آمریکا و عربستان:«والله ما برده نخواهیم شد؛ ما مرد جهاد هستیم»

دبیرکل حزب‌الله در ادامه صحبت‌های خود بار دیگر با تاکید بر آمادگی مقاومت، گفت که «ما حسینی‌ها و زینبی‌ها همه عرصه‌ها و میادین را پر می‌کنیم و جنگ‌های اسرائیل یا تکفیری‌ها ما را نمی‌لرزاند. ما شب و روز تلاش خواهیم کرد تا کرامت مردم و سلامت و سعادت خود را در دنیا و آخرت به دست آوریم.

نصرالله گفت: آمریکا برده‌هایی دارد. اشغالگران نفت و پول و گاز با برده‌ها تعامل می‌کنند. ما ولی‌فقیه داریم و با ولایت فقیه آقایی می‌کنیم… ما یاوران حسین هستیم؛ همان کسی که گفت «نه، والله نمی‌مانم که برده باشم و مانند برده‌ها فرار نمی‌کنم».

وی افزود: ما فرزندان حسین هستیم و به آمریکا و اسرائیل و آل سعود می‌گوییم که با دست خودمان کاری نمی‌کنیم که ذلیلانه با ما رفتار کنید.. ما فرزندان و مردان جهاد و مقاومت هستیم.

نصرالله خطاب به گروه‌های سیاسی لبنانی (متحد آمریکا) افزود: منتظر گفت‌وگوی ایرانی-عربستانی نباشید. مسائل منطقه در حال پیچیده‌تر شدن است. منتظر طرح آمریکایی یا غربی هم نباشید. کار (و سرنوشت) لبنان برای سران خودش رها شده است.

دو راه داریم؛ ذلت یا عزت اما هیهات منا الذلة

نصرالله در پایان سخنان خود بار دیگر با بیان اینکه «با حسین علیه‌السلام تجدید بیعت می‌کنیم»، گفت: آیا این مکتب حسین (ع) نیست که به ما یاد داد تکلیف خود را روشن کنیم. امروز ما هر طغیان‌گری و استکباری و کسی که به اسلام و مقدسات آن تجاوز می‌کند ما را مقابل دو راه قرار می‌دهد. امروز «ابن دعی‌»های زمان ما را مقابل این دو راه قرار می‌هند و ما فریاد می‌زنیم «هیهات منا الذلة» (خفت و خواری از ما دور است).

دبیرکل حزب‌الله افزود: در راه حسینی و زینبی ما چیزی جز عزت و شرافت و کرامت و سربلندی ندیدیم. خون حسین در هر دوره و زمانی، بر شمشیر یزید پیروز می‌شود… ما با اشک و خون و جان و پاره‌های جگرمان راه حسین را ادامه می‌دهیم و اسلام را حمایت می‌کنیم و می‌گوییم که امروز حسین عشق ماست و تشنه یاری تو هستیم و عهد خود را با تو تجدید می‌کنیم»

منبع: خبرگزاری رسا


فرم در حال بارگذاری ...

کالا و سرمایه ایرانی خرید کالای ایرانی و حمایت از تولید داخل

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1394

واقعیت آن است که چه بخواهیم و چه نخواهیم گرایش به سمت مصرف کالاهای خارجی در کشور ما وجود دارد و آثار و عوارض سوء آن در همه جنبه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور قابل مشاهده است. برای اصلاح این عادت ناپسند باید دست به دست هم بدهیم و از راه های درست وارد شویم تا تحقق کامل اهداف جهاد اقتصادی را شاهد باشیم.

بنا به تاکید رهبر فرزانه انقلاب بخش عظیم حمایت از تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی به مردم باز می گردد و نقش افراد جامعه در این حمایت نه تنها کمرنگ تر از دولت و حلقه های اصلی اقتصاد تولید یعنی کارگران و سرمایه گذاران نیست، بلکه این نقش بسیار اساسی و با اهمیت است، چرا که کم اقبالی افراد جامعه نسبت به تولیدات داخلی ریشه ای فرهنگی دارد و این موضوع چرخش چرخ های کار و صنعت را با چالش جدی مواجه ساخته و به وابستگی، عقب ماندگی و در نهایت رکورد اقتصادی – اجتماعی منجر خواهد شد.

از همین روست که حضرت آیت الله خامنه ای، سهم مردم را در تحقق شعار «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ی ایرانی» مهم ترین سهم یعنی مصرف تولیدات داخلی عنوان کردند:

«عمده، مردمند. شما باید کالای ایرانی بخواهید. این افتخار نیست؛ این تفاخر غلطی ست که ما مارک های خارجی را در پوشاک مان، در وسائل منزلمان، در مبلمانمان، در امور روزمره مان، در خوراکی هایمان ترجیح بدهیم به مارک های داخلی؛ در حالی که تولید داخلی در خیلی از موارد بسیار بهتر است».

بنا به تاکید ایشان ما باید عادت کنیم، برای خودمان فرهنگ کنیم، بر خودمان فریضه بدانیم که مشابه داخلی کالاها را مصرف کنیم و از مصرف تولیدات خارجی به جد پرهیز کنیم؛ چه در زمینه های مصارف روزمرّه و چه در زمینه های عمده تر و مهم تر.

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب در دیدار هزاران نفر از کارگران سراسر کشور، مصرف کالای داخلی را یکی از ملزومات و بایسته های جهاد اقتصادی دانسته و همگان را به مصرف کالاهای ایرانی ساخت داخل دعوت کردند.

شاید در یک نگاه ساده انگارانه بگوییم وقتی کالاهای مرغوب خارجی هست چه نیازی به مصرف کالای داخلی وجود دارد؟ پاسخ این است که در کنار ارزشمندی هویت ملی و تقویت روحیه خودکفایی، مهمترین اثر مصرف کالای داخلی رفع بیکاری است.

...

کار، یعنی فعالیت ثمربخش نیروی انسانی در یک فرآیند که حاصل آن ایجاد ارزش اقتصادی است. تولید، مهمترین فرآیندی است که زمینه فعالیت نیروی انسانی را برای آفرینش ارزش اقتصادی مهیا می سازد. تولید فرآیندی است که مواد اولیه، دانش فنی، ابزار تولید، انرژی و دیگر منابع طبیعی و فیزیکی را به مدد فعالیت فکری و عملی نیروی انسانی مبدل به کالاهای مفید و ارزشمندی می کند که جامعه برای رفع نیاز و ارتقاء سطح رفاه خود از آن ها بهره می گیرد و در مقابل آن پول می پردازد.

خرید کالای ایرانی، افتخاری ملی است. در مبارزه با عادت زشت خرید کالای خارجی باید از همه راه کارهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، جزایی و….. بهره جست و به یاد داشت این پدیده، یک پدیده چند بعدی است و مبارزه باید همه ابعاد آن را فرا بگیرد. در این مبارزه باید از کار فرهنگی، تبلیغات و آماده سازی فکر و رفتار نوجوان و حتی کودکان بهره جست و از تاثیر رسانه های دیداری و شنیداری و مکتوب برای اصلاح رفتار اجتماعی استفاده کرد. در این میان آموزش و پرورش، وزارت ارشاد، صداو سیما، دستگاه های آموزش عالی، مطبوعات و…. می توانند نقش مهم و ارزنده خود را در این راه ایفا کنند تا ایرانی با افتخار از کالای ایرانی استفاده کند.

در نقطه مقابل خرید کالای خارجی، نابودی فرصت های شغلی است. وزارت بازرگانی به همراه سایر دستگاه های مسئول باید با شناسایی کالاهای خارجی که به لحاظ کیفیت از کالاهای داخلی برتر نیستند در سطح بازارهای کشور و با اتخاذ سیاست های مناسب گمرکی عملاً جلوی فروش آن را بگیرد؛ چرا که خرید کالاهای خارجی برابر است با نابودی فرصت های شغلی و اگر کالاهای خارجی به وفور عرضه نشود خرید آن نیز کاهش می یابد.

نظر از: علی [بازدید کننده]
علی

هر وقت مسعولین کارخانه دارها اختلاسگرها و دزدها پراید خریدند و سوار شدند من هم قول میدهم کالای ایرانی بخرم

1396/02/18 @ 19:03


فرم در حال بارگذاری ...

تقدیر ویژه آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) از شاگرد خود

نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1394

تصویر ماندگار از آیت الله العظمی بروجردی

سیره رفتاری استاد برای شاگرد بسیار مهم بوده و چه بسا اگر استاد در اولین برخورد با شاگرد، جذابیت برای او ایجاد کند، شاگرد را در مسیر تعالی قرار خواهد داد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی بروجردی ( ره)، خبرگزاری حوزه، دومین یادداشت از سلسله یادداشت‌های حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی را منتشر کرد.

*مرحوم شیخ انصاری (ره) وقتی پاسخ مسأله ‏ای را نمی‏دانست با ص  دای بلند می‏گفت: نمی‏دانم.

* آموزگاری شاگرد تنبلی را پند و اندرز می‏داد و مفاسد تنبلی را تشریح می‏كرد. ناگهان دید شاگرد ضمن گوش دادن با زغالی روی زمین صورت می‏كشد. متوجّه شد او علاقه به نقّاشی دارد؛ مطلب را با والدین شاگرد مطرح كرد. چیزی نگذشت كه در رشته نقّاشی سرآمد شد.

* شخصی خدمت امام سجّاد علیه السلام رسید و عرضه داشت: یابن رسول الله! این مرد پدرم را كشته و من می‏خواهم او را قصاص كنم و قاتل هم به قتل اعتراف كرد. حضرت (ع) فرمود: می‏توانی قصاص كنی، ولی بگو ببینم آیا این مرد تا به حال خدمتی به تو نكرده به جای قصاص دیه بگیری؟. گفت: او چند روزی به من درس داده و علوم شما اهل بیت علیهم السّلام را به من آموخته است، ولی این باعث انصراف من نمی‏شود.

حضرت فرمود: چه می‏گویی! حق ارشاد بیشتر از خون ارزش دارد و او از قصاص گذشت. بنا شد دیه بگیرد.

اما قاتل توانایی نداشت. امام علیه السلام به قاتل فرمود: حاضری ثواب هدایت و ارشادت را به من بدهی و من صد شتر را بدهم. گفت: اوّلا، شما نیاز ندارید. ثانیا، اگر فردای قیامت مقتول جلوی مرا بگیرد باید توشه‏ای داشته باشم.

امام علیه السلام به ولی مقتول رو كرد و فرمود: اگر از حقّت درگذری روایتی از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم می‏خوانم كه برای شما از دنیا و ما فیها بیشتر باشد. آن مرد حق خود را بخشید و حدیث مهم را شنید.

* به اسكندر گفتند: چرا معلّم خود را بیش از پدر تعظیم می كنی؟. گفت: چون پدرم مرا از عالَم ملكوت به زمین آورده و استاد، مرا از زمین به آسمان برده است.

* آیت الله نجفی قوچانی (ره) می گوید: عذاب مرده‏ای برای اصحاب پیامبر مشهود شد و بعد از مدّتی مرتفع گردید. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم فرمود: از خانواده میت بپرسید كه امروز چه كرده‏اند؟. جواب آوردند: طفلی داشته به مكتب فرستاده‏اند و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ را یاد گرفته است.

* ابوعلی سینا هنوز به بیست سالگی نرسیده بود كه علوم زیادی را فرا گرفت. روزی به مجلس درس ابن مسكویه حاضر شده و گردویی را با كمال غرور جلو ابن مسكویه گذاشت و گفت: مساحت سطح این را تعیین كن.

ابن مسكویه جزوه‏ای در علم اخلاق را جلو ابن سینا گذاشت و گفت: تو به ادبِ نَفسَت محتاج تری تا مساحت این گردو.

* ابوریحان بیرونی در حال احتضار بود كه فقیهی به بالینش آمد. ابوریحان مسأله‏ای در ارث از فقیه پرسید. او گفت: حالا چه وقت مسأله پرسیدن است؟. ابوریحان گفت: من اگر بمیرم و بدانم بهتر از آن است كه بمیرم و ندانم.

* استاد محمود شهابی می‏گوید: روزی در محضر آیت الله العظمی بروجردی (ره) بودم. اصحاب استفتاء هم تشریف داشتند. نامه‏ای آمد كه سؤال فقهی در آن مطرح شده بود. همه نظر دادند. آقا از من هم نظر خواست. امّا نظر من‏ با همه حاضران و خود آقا مخالف بود. نظرم را با دلیل بیان كردم و در پایان خداحافظی كرده و به تهران آمدم. پس از چند روز شخصی تقدیرنامه‏ای از آیت الله بروجردی (ره) برایم آورد كه گفته بودند: شما موجب شدید ما به كتب فقهی مراجعه كنیم و بالاخره فهمیدیم حرف شما درست است. لذا دیدیم خلاف انصاف است كه به اطّلاع شما نرسانیم.

* شهید مطهّری (ره) درباره استاد خود مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرزای می گوید: بزرگ‏ مردی كه مرا اوّلین بار با نهج‏البلاغه آشنا ساخت و درك محضر او را همواره یكی از ذخایر گران‏بهای خودم كه حاضر نیستم با هیچ چیز معاوضه كنم، می‏شمارم و شب و روزی نیست كه خاطره‏اش در نظرم مجسّم نگردد، یادی نكنم و نامی نبرم. او هم فقیه بود، هم حكیم بود، هم ادیب و هم طبیب.

* بنی أمیه وقتی وضعیت معاویه، پسر یزید را دیدند، فهمیدند كار معلّم او عمر بن مقصوص است و معلّم را زنده به گور كردند.

*هنوز مدیون سروش غیبی استادم

* آیت الله جوادی آملی می‏گوید: روز اوّل طلبگی، پدرم دستم را گرفت و گفت: اوّلین درس را باید بزرگواری به شما بدهد كه خودش تزكیه شده باشد. رفتیم خدمت آیت الله فرسیو، ایشان هم اوّلین درس را فرمود: «اوّل العلم معرفة الجبّار و آخر العلم تفویض الامر الی اللّه». آنچنان این جمله را معنا كردند كه هنوز مدیون سروش غیبی آن استاد هستم.

* آیت الله جوادی آملی نقل می کنند: آیت الله شیخ محمّد تقی آملی در كنار مرقد مطهرۀ حضرت معصومه سلام الله علیها و قبور علمای مدفون در حرم می‏فرمود: اینجا بركت هست و می‏فرمود: شاگردان افلاطون هر وقت مسأله‏ای علمی برایشان مشكل می‏شد، كنار قبر افلاطون می رفتند.

* عمر بن عبدالعزیز كودك بود. در كوچه با بچه‏ها بازی می‏كرد و طبق عادت همراه با كودكان به هر بهانه لعن برحضرت علی علیه السلام می‏كرد. استادش گذر می‏كرد. شنید، ولی چیزی نگفت. شاگرد رنجش خاطر استاد را فهمید. به سر كلاس آمد. استاد سؤال كرد، فرزندم از چه وقت بر تو معلوم شده كه اهل بدر مورد غضب خدا قرار گرفته‏اند. شاگرد گفت: مگر علی اهل بدر بود؟. استاد گفت: آیا افتخارات بدر جز به علی علیه السلام به كسی دیگر هم تعلّق دارد؟. عمر قول داد دیگر این عمل را تكرار نكند. استاد گفت: قسم بخور. گفت:‏ قسم می‏خورم و تا آخر عمر تكرار نكرد و از اولین خدماتش در زمان حكومت، لغو این سنت زشت بود.

* در درس آخوند خراسانی 1200 نفر شركت می‏كردند كه پانصد نفر آنان مجتهد بودند. در مقابل چنین استادی آیت الله بروجردی در سنین جوانی طرح اشكال كرد.

مرحوم آخوند گفت: یك بار دیگر بگو. آیت الله بروجردی حرف خویش را تكرار كرد. آخوند فهمید راست می‏گوید. گفت: الحمد لله نمُردم و از شاگرد خود استفاده كردم.

 


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم