نقد افكار وهّابيّت در حوزه توسل/توسّل به رسول اكرم صلى الله عليه و آله بعد ازرحلت(4)
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394
1. توسّل ابو بكر به پيامبر صلى الله عليه و آله :
پس از انتشار خبر فوت پيامبر اكرمصلى الله عليه و آلهدر شهر مدينه و آگاهى ابوبكر از رحلت آن حضرت، از محلّ سكونتش سُنح حركت كرد و خودش را به منزل پيامبر رساند، وارد مسجد شد و با هيچ كس سخن نگفت، نزد دخترش عایشه رفت، بدن پيامبر را مشاهده كرد كه در بُردى پيچيده اند، كنار بدن رسول خدا صلى الله عليه و آله نشست. پارچه را از صورت پيامبر صلى الله عليه و آله كنار زد و خودش را روى بدن انداخت و بوسيد و گريه كرد و خطاب به آن حضرت گفت:
بِأَبِي أَنْتَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ، لاَ يَجْمَعُ اللَّهُ عَلَيْكَ مَوْتَتَيْنِ، أَمَّا الْمَوْتَةُ الَّتِي كُتِبَتْ عَلَيْكَ فَقَدْ مُتَّهَا(صحيح بخارى، ج 2، ص 70، كتاب الجنائز، باب الدخول على الميّت بعد الموت، ج 5، ص 143، كتاب المغازى، باب مرض النبي صلى الله عليه و آله )؛
اى پيامبر حق، خداوند دو مرتبه مردن را از تو برداشته و فقط مرگى را براى تو مقدّر فرموده بود كه سپرى شد.
زينى دحلان، مفتى شهر مكّه در ادامه نقل اين حديث مى گويد:
قال أبو بكر: طبت حيّا وميّتا، وانقطع بموتك ما لم ينقطع للأنبياء قبلك، فعظمت عن الصفة، وجللت عن البكاء، ولو أنّ موتك كان اختيارا لجدنا لموتك بالنفوس، اذكرنا يا محمّد! عند ربّك، ولنكن على بالك(الدرر السنيّة فى الردّ على الوهّابيّة، ص 34، ط. مكتبه ايشيق، استانبول، 1396 در ط. مصر 36، سيره زينى دحلان، در حاشيه سيره حلبى، ج 3، ص 391، چاپ مصر.)؛
ابوبكر گفت: اى رسول خدا، زندگى و مرگت پاك و طاهر و بابركت بود، با مرگ تو وحى الهى براى هميشه قطع شد، مقام و شأن تو برتر از توصيف است و اجازه گريه نمى دهد و اگر مرگ تو در اختيار ما بود، با جان هاى خود از مرگت جلوگيرى مى كرديم. اى پيامبر خدا، در پيشگاه پروردگارت ما را ياد كن و فراموش نفرما.
2. توسّل أمير المؤمنين عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله :
على عليه السلام هنگامى كه بدن مطهّر رسول خدا صلى الله عليه و آله را غسل مى داد، آن حضرت را مخاطب قرار داد و عرض كرد:
بأبي أنت وأمّي يا رسول اللّه! لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوّة، والإنباء، وأخبار السماء، إلى أن قال: بأبي أنت وأمّي اذكرنا عند ربّك واجعلنا من بالك»(نهج البلاغه، خ 235)؛
اى رسول خدا، پدر و مادرم به فدايت باد! با مرگ تو وحى الهى و پيامهاى آسمانى قطع شد … يادآور ما نزد پروردگارت باش و ما را از ياد مبر.
...
>3. توسّل عرب باديه نشين به قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله :
نويسندگان همه مذاهب اسلامى داستان تشرّف اعرابى به زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله را در كتاب هاى خود نوشته اند و از آن با تجليل و عظمت ياد كرده و از نمونه هاى عالى آداب و روش زيارت شمرده اند. اين داستان را ابن عساكر در تاريخ دمشق و ابن جوزى در مثير الغرام الساكن و ديگران از محمّد بن حرب هلالى نقل كرده اند كه گفت:
وارد مدينه شدم، كنار قبر پيامبر رفتم و پس از زيارت آن حضرت، مقابل قبر نشستم، يك نفر از اعراب باديه نشين وارد شد و پس از زيارت قبر رسول خدا [ صلى الله عليه و آله ] خطاب به قبر شريف گفت:
اى بهترين پيامبر خدا! خداى متعال كتابى را كه جز راستى و درستى در آن نيست بر تو نازل كرد و در آن فرمود: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا »(نساء/64)
و اگر آنان كه به خود ستم كرده بودند، اگر پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى كرد، قطعا خدا را توبه پذير مهربان مى يافتند. و من اكنون آمده ام تا از خداى تو از گناهانم طلب آمرزش كنم و تو را شفيع و واسطه قرار دهم، سپس گريه كرد و اين شعر را زمزمه كرد:
يا خير من دفنت بالقاع أعظمه
فطاب من طيبهنّ القاع والأكم
نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه
فيه العفاف وفيه الجود والكرم
اى بهترين كسى كه در دل زمين دفن شده اى، زمين و كوه هاى اطراف آن به وسيله تو پاك و پاكيزه شد. جانم فداى آن قبرى كه تو در آن ساكن شده اى، قبرى كه عفّت و پاكى، جود و كرم و بزرگى، در آن مدفون شده است.
سپس از خدا طلب مغفرت و آمرزش كرد و از مسجد خارج شد. محمّد بن حرب هلالى مى گويد: در خواب پيامبر اكرم [ صلى الله عليه و آله ] را ديدم كه به من فرمود:
مرد اعرابى را درياب و به او بشارت ده كه خداوند با شفاعت من او را آمرزيد. از خواب بيدار شدم و به دنبالش گشتم تا او را پيدا كنم، ولى او را نديدم(دفع الشبهة عن الرسول، حصنى، ص 143؛ الأحكام السلطانيّة ماوردى، ص 109، شفاء السقام سُبكى، ص 151 و الدرر السنيّة زينى دحلان، ج 1، ص 21).
4. أبو أيّوب انصارى كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله :
حاكم نيشابورى و احمد بن حنبل از داود بن ابو صالح داستان گفتگوى مروان با ابو ايّوب انصارى را كه براى زيارت آمده بود نقل مى كند، ومى نويسد:(تهذيب الكمال مِزِّى، ج 27، ص 389)
مروان حَكَم خليفه اموى متوفاى 63، شخصى را ديد كه كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته و صورت خود را روى قبر قرار داده است، گردن او را گرفت و گفت: آيا مى دانى چه كار مى كنى؟
وقتى كه خوب دقّت كرد، ديد ابو ايّوب انصارى است. پاسخ داد: نعم، جئت رسول اللّه [ صلى الله عليه و آله ] ولم آت الحجر، سمعت رسول اللّه [ صلى الله عليه و آله ] يقول: لا تبكوا على الدين إذا وليه أهله، ولكن ابكوا عليه إذا وليه غير أهله(مستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 422؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 57، ص 249، ومجمع الزوائد، ج 5، ص 245.)؛
آرى، مى فهمم چه كار مى كنم، آمده ام به زيارت رسول خدا و به ديدن سنگ قبر نيامده ام، از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود:
زمانى كه انسان هاى شايسته، متولّى امور دينى مردم باشند، بر دين خود گريان نباشيد، ولى اگر افراد نالايق (همانند تو) زمام امور را به دست گرفتند، بر دينتان هراسان باشيد و اشك بريزيد.
5. توسّل بلال بن حارث به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله :
بيهقى و ديگران نقل مى كنند:
أصاب الناس قحط في زمن عمر رضي اللّه عنه، فجاء رجل إلى قبر النبي صلى اللّه عليه وسلّم، فقال: يا رسول اللّه! هلك الناس، استسق لأمّتك، فأتاه رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم في المنام، فقال: إئت عمر فاقرأه منّي السلام، وأخبره أنّهم مسقون، وقل له: عليك الكيس. قال: فأتى الرجل عمر فأخبره، فبكى عمر رضي اللّه عنه، وقال: يا ربّ ما آلوا إلاّ ما عجزت عنه(دلائل النبوّة بيهقى، ج 7، ص 47، باب ما جاء في رؤية النبى [ صلى الله عليه و آله وسلم ] فى المنام، المصنّف ابن ابى شيبه، ج 7، ص 482 تاريخ دمشق، ج 44، ص 346 و ج 56، ص 489، الاستيعاب، ج 3، ص 1149، تاريخ الإسلام، ج 3، ص 273، البدايه والنهايه، ج 7، ص 105، وقايع سال 18، الإصابه، ج 6، ص 216؛ فتح البارى، ج 2، ص 412، باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء، إذا قحطوا و كنز العمال، ج 8، ص 431)؛
در زمان عمر، مردم دچار قحطى و خشكسالى شدند، مردى كنار قبر پيامبر [ صلى الله عليه و آله ] آمد و گفت:
اى رسول خدا مردم نابود شدند، از خداوند براى امّتت طلب باران كن.
رسول خدا [ صلى الله عليه و آله ] در عالم خواب به آن مرد فرمود: نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو: بزودى باران خواهد آمد و سيراب خواهيد شد و بگو: كيسه سخاوت را گسترده ساز.
آن مرد ماجراى خوابش را براى عمر نقل كرد، قطرات اشك از چشمان عمر جارى شد و گفت:
خداوندا، كوشش و جديّت كردم، ولى هميشه ناتوان و عاجز بودم.
ابن حجر مى نويسد: «وروى ابن أبي شيبة بإسناد صحيح»؛ ابن ابى شيبه اين روايت را با سند صحيح نقل كرده است …
مردى كه خواب ديده بود بلال بن حارث از اصحاب رسول اكرم صلى الله عليه و آلهبود(فتح البارى، ج 2، ص 412، باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قَحَطُوا).
ابن كثير نيز آورد: «وهذا إسناد صحيح»؛ اسناد اين روايت صحيح است(البدايه و النهايه، ج 7، ص 105 در وقايع سال 18).
احمد زينى دحلان مفتى شهر مكّه مى نويسد: بيهقى و ابن ابو شيبه به سند صحيح نقل كرده اند:
در زمان خلافت عمر، بر اثر خشكسالى مردم دچار قحطى شدند، شخصى به نام بلال بن حارث از اصحاب پيامبر [ صلى الله عليه و آله ] كنار قبر آن حضرت آمد و خطاب به قبر گفت:
اى رسول خدا [ صلى الله عليه و آله ] امّتت نابود شدند، براى آنان از خدا باران طلب كن.
رسول خدا [ صلى الله عليه و آله ] را در خواب ديد، فرمود:
به مردم بگو باران خواهد آمد.
استدلال به اين حديث براى ثابت نمودن جواز توسّل به پيامبر پس از رحلت آن حضرت از زاويه رؤيا و خوابى كه ديده است نيست، زيرا اين رؤيا گرچه صادق و حقّ است، ولى احكام شرعى را به وسيله آن نمى شود ثابت نمود، چون امكان دارد شخصى كه خواب مى بيند، در حفظ و نقل سخنانى كه در خواب ردّ و بدل مى شود اشتباه كند؛ بلكه استدلال از جهت عمل يك نفر از اصحاب پيامبر [ صلى الله عليه و آله ] و آمدن او كنار قبر و درخواست از آن حضرت براى آمدن باران است كه دليل بر جواز توسّل و ملاك شرعى آن مى شود و معلوم مى شود كه اين عمل از بزرگ ترين وسايل تقرّب به خداست، هم چنانكه حضرت آدم عليه السلام قبل از اين كه رسول اكرم [ صلى الله عليه و آله ] به دنيا بيايد، به آن حضرت متوسّل شد(الدرر السنيّة: ج 1، ص 9).
6. توسّل گرفتار، به پيامبر صلى الله عليه و آله با رهنمود عثمان بن حنيف:
طبرانى و بيهقى نقل كرده اند:
مردى به جهت رفع گرفتارى نزد عثمان خليفه سوم رفت و آمد مى كرد، ولى عثمان به وى توجّه نمى كرد به عثمان بن حنيف گلايه كرد، عثمان بن حنيف به وى گفت: وضو بگير و به مسجد برو، پس از خواندن نماز به رسول كرم صلى الله عليه و آله متوسّل شو و بگو:
اللّهمّ إنّي أسألك وأتوجّه إليك بنبيّك محمّد نبيّ الرحمة، يا محمّد إنّي أتوجّه بك إلى ربّي فيقضي لي حاجتي، وتذكر حاجتك؛
خدايا، حاجت خود را از تو مى خواهم و به وسيله پيامبرت به تو رو آورده ام، اى محمّد من به وسيله تو به خدا رو آورده ام تا حاجتم برآورده شود.
آن گاه حاجت خود را ذكر كن. به توصيه عثمان بن حنيف عمل نمود و به طرف منزل عثمان بن عفّان، خليفه مسلمين حركت كرد، وقتى كه چشم دربان خليفه به وى افتاد، او را با احترام نزد عثمان برد و خليفه او را نزد خود نشاند و مشكلش را برطرف نمود و حاجتش را روا ساخت. از نزد خليفه بيرون آمد و نزد عثمان بن حنيف رفت و داستان را براى او نقل نمود و از وى تشكّر كرد. عثمان بن حنيف گفت:
به خدا سوگند، اين توسّل را از پيش خود نگفتم؛ بلكه نزد پيامبر گرامى [ صلى الله عليه و آله ] بودم كه نابينايى آمد و از حضرت تقاضاى دعا نمود، رسول خدا [ صلى الله عليه و آله ] اين توسّل را به او آموخت، مرد نابينا به بركت اين توسّل شفا يافت و بينا گرديد(معجم صغير طبرانى، ج 1، ص 183، ط .المكتبة السلفية).
مباركفورى متوفّاى 1353، در كتاب تحفة الأحوذى كه شرح صحيح ترمذى است مى نويسد:
شيخ عبد الغنى دهلوى متوفّاى 1296، در كتاب «انجاح الحاجة على سنن ابن ماجة» گفته است: استاد ما شيخ محمّد عابد سندى متوفّاى 1257، در رساله خويش «طوالع الأنوار على الدرّ المختار» گفته است: حديث مرد نابينا دلالت بر جواز توسّل به پيامبر گرامى [ صلى الله عليه و آله ]در زمان حيات آن حضرت دارد، امّا دليل بر توسّل پس از رحلت، داستان مردى است كه براى حاجت خويش نزد عثمان بن عفّان رفت و آمد مى كرد و به بركت توسّل به رسول گرامى صلى الله عليه و آله مشكل او برطرف گرديد(تحفة الأحوذى، ج 10، ص 34).
شوكانى متوفاى 1255، گفته است: اين حديث دلالت بر جواز توسّل به رسول اكرم صلى الله عليه و آله دارد، به شرط آن كه معتقد باشيم همه كارها به وسيله خداوند متعال انجام مى شود و او به هر كس بخواهد عطا مى كند و اگر نخواهد مانع مى شود و هر آن چه او اراده فرمايد محقّق خواهد شد و اگر اراده نكند به وقوع نخواهد پيوست(تحفة الذاكرين، ص 162).
7. توسّل بلال مؤذّن رسول خدا صلى الله عليه و آله به قبر آن حضرت:
بلال مؤذّن رسول خدا صلى الله عليه و آله در عهد عمر بن خطّاب در شهر شام اقامت داشت. شبى در عالم خواب پيامبر صلى الله عليه و آله را ديد كه به وى فرمود:
ما هذه الجفوة يا بلال؟! أما آن لك أن تزورني يا بلال؟ فانتبه حزينا وجلاً خائفا، فركب راحلته وقصد المدينة فأتى قبر النبيّ صلى الله عليه و آله ، فجعل يبكي عنده ويمرّغ وجهه عليه، فأقبل الحسن والحسين عليهماالسلام فجعل يضمّهما ويقبّلهما(أسد الغابه، ج 1، ص 28)؛
اى بلال! اين چه ظلمى است در حقّ من روا داشته اى؟ آيا وقت آن نرسيده است كه مرا زيارت كنى؟ از خواب بيدار شد، ناراحتى و ترس سراسر وجودش را فرا گرفته بود، با سرعت وسايل سفر را بسته و بر مركبش سوار شد و به طرف مدينه حركت نمود. وقتى كه به شهر مدينه رسيد كنار قبر رسول خدا [ صلى الله عليه و آله ] آمد، گريه مى كرد و صورت خودش را به قبر حضرت مى ماليد، در اين هنگام حسن و حسين عليهماالسلام را ديد كه به طرف قبر جدّشان مى آيند، آن دو عزيز را به آغوشش گرفت و غرق بوسه ساخت.
8. توسّل بزرگان حنابله به قبر امام كاظم عليه السلام :
خطيب بغدادى از علماى بزرگ اهل سنّت مى نويسد:
ابوعلى خلال(مزّى از قول يعقوب بن شيبه مى نويسد: «كان ثقة ، ، ثبتا ، متقنا». مورد وثوق، استوار و درست بود و هم چنين وثاقت وى را از نسائى و خطيب بغداد نقل كرده است.تهذيب الكمال، ج 6، ص 263.) متوفاى 242، مى گفت:
ما همّني أمر فقصدت قبر موسى بن جعفر فتوسّلت به إلاّ سهّل اللّه تعالى لي ما أحبّ(تاريخ بغداد، ج 1، ص 133 به تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، ط. دار الكتب العلمية بيروت.)؛
هرگاه كه مشكلى برايم پيش مى آمد، كنار قبر حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام مى رفتم و به او متوسّل مى شدم، مشكلاتم برطرف مى شد.
9. قبر امام هشتم عليه السلام ، زيارتگاه بزرگان اهل سنّت:
محمّد بن مؤمل مى گويد: همراه ابن خزيمه پيشواى اهل حديث و جمع زيادى از اساتيد و بزرگان به زيارت قبر على بن موسى الرضا[ عليهماالسلام [در طوس رفتيم. «فرأيت من تعظيمه يعني ابن خزيمة لتلك البقعة، وتواضعه لها وتضرّعه عندها ما تحيّرنا»؛ از تعظيم و تواضع ابن خزيمه نسبت به بارگاه حضرت حيرت زده شديم(تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339).
ابن حبّان از علماى مشهور و رجال نويس بزرگ اهل سنّت مى نويسد:
قبر على بن موسى الرضا عليهماالسلام در طوس كنار قبر هارون الرشيد قرار گرفته است و زيارتگاه مشهورى است، من بارها قبر او را زيارت نموده ام. «وما حلّت بي شدّة في وقت مقامي بطوس فزرت قبر عليّ بن موسى الرضا صلوات اللّه على جدّه وعليه، ودعوت اللّه إزالتها عنّي إلاّ استجيب لي وزالت عنّي تلك الشدّة، وهذا شيء جرّبته مرارا فوجدته كذلك»؛ در مدّتى كه ساكن طوس بودم هرگاه برايم مشكلى پيش مى آمد، قبر على بن موسى الرضا[ عليهماالسلام [ را زيارت كرده و از خداوند رفع آن مشكل را مى خواستم، در اسرع وقت آن گرفتارى حل مى شد و اين را بارها تجربه كرده ام، خداوند مارا بر محبّت مصطفى و اهل بيت او سلام اللّه عليهم بميراند(الثقات، ج 8، ص 457.).
10. تبرّك و توسّل شافعى به قبر ابو حنيفه:
قبر ابو حنيفه امام حنفى ها در منطقه اعظميّه بغداد زيارتگاه عمومى است و خطيب بغدادى از علماى بزرگ اهل سنّت از على بن ميمون نقل مى كند كه از شافعى پيشواى شافعى ها شنيدم كه مى گفت: إنّي لأتبرّك بأبي حنيفة وأجيء إلى قبره في كلّ يوم يعني زائرا، فإذا عرضت لي حاجة صلّيت ركعتين وجئت إلى قبره وسألت اللّه تعالى الحاجة عنده فما تبعد عنّي حتّى تقضي(اريخ بغداد، ج 1، ص 135؛ و خوارزمى در مناقب ابى حنيفه، ج 2، ص 199 وابن جوزى در منتظم،ج 16، ص 100)؛
هر روز به زيارت قبر ابوحنيفه مى روم و به قبر او تبرّك مى جويم و هرگاه برايم حاجتى پيش آيد، دو ركعت نماز خوانده و در كنار قبر او دعا مى كنم و در فاصله كوتاه حاجتم برآورده مى شود.
یاوران دجال
فرم در حال بارگذاری ...
والاترين صبر
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 92/05/06،ايراد فرمودهاند.
در بعضي روایات كه در آنها شیعیان صبورتر از ائمه عنوان شدهاند، به توضيحات مرحوم علامه مجلسی ذيل اين روايات اشاره و اين نتيجه حاصل شد كه صبورتر بودن شیعیان به معنای برتري صبر آنها بر صبر ائمه عليهمالسلام نيست؛ بلكه منظور دشوارتر بودن آن است. سوالي كه ممكن است به مناسبت ذكر این مطلب مطرح شود اين است كه چگونه میتوان بین دو صبر تفاضل قائل شد و تشخيص داد كدام بهتر است؟ مسلما! همه صبرها از لحاظ ارزش و ثواب نزد خدای متعال يكسان نیستند؛ اما ملاک برتري يكي بر ديگري چیست؟
اقسام صبر
این مساله به صورت کلی در روایات بيان شده و بعضی از بزرگان علم اخلاق هم فیالجمله در این باره به بحث پرداختهاند. در بعضی روایات صبر به دو بخش و در برخي ديگر به سه بخش تقسيم و یک بخش افضل از ساير بخشها معرفي شده است. در مقابل اين روايات، غزالی در احیاءالعلوم روایتی ديگر را از ابن عباس نقل کرده که ظاهر آن با روایات قبلي متفاوت است و از این جهت مرحوم فیض در احیاءالاحياء این حرف غزالی را به دليل اختلاف با روايات ديگر اشتباه دانسته است.
ابتدا روایاتی را که در آنها انواع صبر و فضيلت بعضي از آنها بر بعضي ديگر مطرح شده، مرور ميكنيم.
اولين روايت در اصول کافی به نقل از اصبغ بن نباته، از امیرالمؤمنین صلواتالله علیه نقل شده است:
«الصَّبْرُ صَبْرَانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ حَسَنٌ جَمِيلٌ، وَ أَحْسَنُ مِنْ ذَلِكَ الصَّبْرُ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْك1
صبر بر دو قسم است: صبر در برابر مصیبت، و خودداري از جزع و فزع كه زيبا و پسنديده است؛ ولی بهتر از آن، صبر در برابر معصیت است.»
روايت ديگري شبيه اين از امام باقر صلواتالله علیه نقل شده است: «الصَّبْرُ صَبْرَانِ: صَبْرٌ عَلَى الْبَلَاءِ حَسَنٌ جَمِيلٌ، وَ أَفْضَلُ الصَّبْرَيْنِ الْوَرَعُ عَنِ الْمَحَارِم2
صبر بر دو قسم است: صبر در برابر مصیبت كه زيبا و پسنديده است؛ اما بهتر از آن ورع از محارمالله و خودداری از گناهان است.»
روایت دیگری را امیرالمؤمنین از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل كردهاند:
«الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ، وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ، وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ. فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمُصِيبَةِ حَتَّى يَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَلَاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ. وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الطَّاعَةِ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى الْعَرْشِ. وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِيَةِ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى مُنْتَهَى الْعَرْشِ3
صبر سه قسم است: صبر بر مصیبت كه پاداش آن سیصد درجه و فاصله هر درجه بین زمین تا آسمان است؛ صبر بر طاعت كه پاداشش ششصد درجه و فاصله هر درجه بین اعماق زمین تا عرش الهی است؛ صبر بر معصیت كه اجر آن نهصد درجه و فاصله هر درجه از اعماق زمین تا نهایت عرش الهی است.» يعني بر اساس اين روايت هر يك از اقسام سهگانه صبر نسبت به قبلي، هم از حيث تعداد درجه و هم از جهت فاصله درجات برتر است.
روایت ديگری را ابوحمزه ثمالی از حضرت صادق سلامالله علیه نقل كرده است:
«مَنِ ابْتُلِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ عَلَيْهِ، كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِيد
هر مومنی كه به بلایی گرفتار شود و بر آن صبر کند، اجري مانند هزار شهید خواهد داشت.»
همچنانكه در اين روايات كه از طرق شيعه نقل شده، مشاهده كرديد، خودداری از معصیت چندین برابر بيشتر از صبر بر بلا پاداش دارد؛ علاوه بر این که صبر بر بلا اجر بالایی در حد اجر هزار شهید دارد.
...
pan style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">در مقابل اين روايات، غزالی در احیاءالعلوم روایت متفاوتی را از ابنعباس نقل کرده كه از لحن آن ميتوان حدس زد وي اين مطلب را از پيش خود ابداع نكرده است. ابنعباس يكي از اصحاب پيامبر است كه به عنوان مفسر قرآن معروف بوده، و بيشترين استفاده علمي او در اين زمينه از امیرالمؤمنین صلواتالله علیه بوده است؛ به تعبيري ميتوان ابنعباس را شاگرد علی عليهالسلام دانست. غزالی از ابنعباس چنين نقل کرده است: «الصبر في القرآن على ثلاثة أوجه: صبرٌ على أداء فرائض الله، فله ثلاثمأة درجة؛ و صبرٌ على محارم الله، و له ستّمأة درجة؛ و صبرٌ في المصيبة عند الصدمة الأولى، فله تسعمأة درجة5؛ در قرآن سه گونه صبر ذکر شده است: صبر بر طاعت [شانه از زیر بار تکلیف خالي نكردن]؛ اين صبر سیصد درجه خواهد داشت؛ صبر از معصیت و خودداری کردن از انجام گناه؛ ثواب اين نوع از صبر ششصد درجه است؛ صبر بر مصیبت كه نهصد درجه ثواب دارد.» غزالی پس از نقل اين كلام از ابن عباس، آن را اينگونه توجيه ميكند كه خودداري از انجام گناهان وظیفه همه مؤمنین است و امري عادی است؛ از همين رو فقط سیصد درجه پاداش دارد. ولی صبر بر مصائب کار هر کسی نیست؛ چه بسيار كساني که توان خودداری از جزع و فزع را ندارند و در برابر مصيبتها و بلايا بیتابی میکنند. این مقامی است که خدا به انبیا و اولیا عنایت میکند. به همين جهت، این نوع صبر برتر از انواع دیگر است.مرحوم ملا محسن فیض کاشانی رضوانالله علیه که كتاب المحجة البیضاء را برای تهذیب و پالايش احیاءالعلوم نوشته، در كتاب خود میفرماید: اين گفته غزالی درست نيست؛ چون اولاً با سخن دیگری از خود وي منافات دارد. ضمن اين كه روایات فراواني بر خلاف آن وجود دارد. بر همين اساس، كلام صحيح همان است كه غزالي در جاي ديگر گفته و آن، اينكه ثواب صبر بر معصیت بیشتر است.
صبر برتر
بعد از ذكر اين روايات، مناسب است به اين موضوع بپردازيم كه معنای اين كلام كه پاداش خودداري از معصيت بيشتر از ساير اقسام صبر است، چیست؟ آيا هر کس از هر گناهی خودداری کند مستحق پاداشي بيشتر از صبر بر هر بلایی است؟ يا منظور اين است كه فيالجمله ميتوان گفت در ميان مصاديق صبر از معصیت، مواردي وجود دارد که از صبر بر بلا افضل است؟ آيا ميتوان گفت پاداش كسي كه در لحظه مواجهه با نامحرم چشم از گناه ميپوشاند، بيشتر از اجر مادري است كه با كمال افتخار و در اوج مهرباني سالها از فرزند فلج خود پرستاري ميكند، و در اين جهت سختيهای فراواني را به جان ميخرد؟
تصور نمیکنم این برتري قابل قبول باشد. اما توضيحي كه اجمالاً براي اين روايات ميتوان بيان كرد اين است که چنين مقایسههايي در مقام بيان اطلاق نيست؛ بلكه براي بيان ظرفيت يك رفتار است؛ یعنی در ماهیت خودداري از انجام گناه چنین ظرفیتی وجود دارد كه میتواند از صبر بر بلاها ارزشمندتر باشد؛ مثل صبر حضرت یوسف در برابر ارتكاب گناه؛ صبر جوانی در اوج قوت غریزه، در محیطی که زمينه انواع خوشگذرانيها براي او فراهم است و هيچ مانعي در برابر كامجويياش از خانمي كه همه حيلهها را براي جلب نظر او به كار گرفته، وجود ندارد، و جوان از ارتكاب گناه خودداري ميكند؛ صبر از معصیت چنین مصداقی هم دارد كه ميتواند بر صبر بر بسياري از بلاها برتری پیدا کند؛ اما معنای اين كلام این نیست که صبر بر هر معصیتی بر صبر بر هر بلایی افضل باشد.
در اينجا مختصراً به اين بحث ميپردازيم كه ملاک برتری یک عمل بر عمل دیگر چیست. همچنانكه ميدانيد بحث فلسفه ارزشها يكي از مسايل مطرح شده در فلسفه اخلاق است که به مبانی شناختی و هستیشناسی باز ميگردد. هر يك از اصحاب مکاتب مختلف ملاكي را براي ارزشگذاري رفتارها مطرح كردهاند. طرفداران مكاتب با گرايش مادیِ فردگرا، در مقام مقایسه رفتارها، لذتبخش بودن آنها براي فرد را ملاك برتري دانستهاند. مكاتب با گرایش اجتماعی، لذت و منفعت عموم مردم را ملاك ترجيح رفتارها معرفي كردهاند. تفاوت اين دو گروه به ديدگاه آنها در خصوص اصالت فرد يا جامعه باز ميگردد؛ اما وجه مشترك آنها بهرهمندي از لذت و منفعت بيشتر است. فقط در مکتب اخلاقی كانت علاوه بر تأثیر مادی افعال، عامل دیگری به نام «نيت» نيز براي سنجش ارزش رفتارها لحاظ شده است؛ کانت ملاك ارزشگذاري اخلاقي رفتارها را قصد اطاعت از عقل ميداند.
عوامل برتري اعمال
اما از دیدگاه اسلام، به خصوص دانشمندان شیعه، دو عامل در ميزان ارزش يك فعل یا صفت مؤثر است: اولين عامل، نیت شخص است كه از آن به حسن فاعلي تعبير شده است؛ عامل دوم خودِ عمل است كه به عنوان حسن فعلي از آن ياد ميشود. کاري خوب است كه هم حسن فعلی داشته باشد و هم حسن فاعلی؛ کاری که فی حد نفسه و از همه جهات بهترین کارها باشد و فاعلش با بهترین نیت آن را انجام دهد؛ چنين كاري بهترین اعمال است. منظور از اعمال هم اعم از رفتارهای بیرونی، و كارهاي قلبي است. كساني كه بحثهاي مربوط به توکل و رضا را به ياد داشته باشند، به خاطر ميآورند كه در آن جلسات گفته شد خداوند متعال در پاسخ به اين سوال پیغمبراکرم صلواتالله عليه در شب معراج که «أَيُ الْأَعْمَالِ أَفْضَل»6 فرمود: «التَّوَكُّلِ عَلَيَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْت». از اين حديث ميتوان دريافت فقط جِرم خارجي عمل منظور نیست؛ بلكه اعمال جوانحی هم عمل است. در ابتداي اين دوره از بحث هم به روایتی از رسولالله صلياللهعلیهوآله اشاره شد كه در آن، پيامبر اكرم بعد از معرفي «رضا» به عنوان برترين عمل به جناب ابوذر فرمودند: «وَ إِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَإِنَّ فِي الصَّبْرِ عَلَى مَا تَكْرَهُ خَيْراً كَثِيراً»7؛ یعنی اگر دستت به «رضا» كه افضلالاعمال است نرسيد، عمل نازلتر از آن را كه «صبر» است، انجام بده! بنا بر اين با توجه به آنچه گفته شد، براي شناختن برترين صبر ميتوان گفت صبری که در قالب مفیدترین فعل و با خالصترین نيت باشد، والاترين صبر است.
همچنانكه ميدانيد، براي تشخيص برتري يکي از دو چيز، يا بايد كميت آنها را با يكديگر سنجيد و يا كيفيت آنها را با هم مقايسه كرد. البته ما بر حسب عادتِ حاصل از عالم طبيعت و محسوسات، در مقام مقايسه بين دو چیز اگر ملاکهای مختلفی كه در نظر میگیریم، مثل نيرو، هزينه، زمان و… قابل درجهبندي كمّي باشد، به سرعت ميتوانيم در باره آنها قضاوت کنیم. اما سنجيدن كيفيت دو چيز به اين راحتي نيست؛ لذا سعی میکنیم به نحوي قواعدي براي مقايسه دو كيفيت مشابه پيدا كنيم؛ از جمله اينكه بهگونهاي آن را به كميت تبديل كنيم؛ مثل در نظر گرفتن حجم يك كار، يا هزينهاي كه براي آن صرف شده، يا مدت زماني كه ثمره آن وجود دارد، و مانند آن. براي سنجيدن حسن فعلی دو كار یا مستقیماً کمیت آنها را با هم مقايسه ميكنيم و يا به نحوی کیفیتها را به کمیت تبديل كرده و آنها را با هم ميسنجيم.
اما همچنانكه گذشت، در مکتب اخلاقی اسلام، حسن فعلي علت تامه برای برتری يك عمل نيست؛ بلكه شرط ديگري نيز لازم است كه بدون آن، حجم انبوهي از عمل، بيارزش و مثل مردهای بیروح ميباشد. كسي كه زحمات فراوانی را متحمل شده، هزينههاي هنگفتي را پرداخت كرده، و وقت زيادي را صرف ساختن بيمارستاني كرده كه بیماران فراواني در آن معالجه میشوند، اما همه اينها را براي خودنمايي و جلب توجه مردم انجام داده، اين حجم عظيم عمل چون براي خدا نبوده، هیچ ارزشی ندارد؛ بلكه حتي گاهي ارزش منفی پیدا میکند. بنا بر اين، نیت هم در فضل يك عمل تأثيرگذار است.
اما بر اساس روايات، نیتهاي افراد در انجام كارهاي مختلف لااقل به سه نوع قابل تقسيم است: نيت بعضی در اعمالشان، خلاص شدن از آتش جهنم است؛ اين پايينترين سطح نيت مقبول است كه در روايات از آن به عنوان «عِبَادَةُ الْعَبِيد» ياد شده و در بعضي از دعاها نيز از خداوند خواسته ميشود: «مُنَّ عَلَيَّ بِفَكاكِ رَقَبَتي مِنَ النّار.» مرتبه بالاتر آن است که علاوه بر رهايي از دوزخ، آرزوي بهرهمندي از قصرها، همسران، خوردنيها و آشاميدنيها و ساير نعمتهاي بهشتي را داشته باشد؛ اين «عِبَادَةُ التُّجَّار» است؛ عاليترين مرتبه نيت مرتبهاي است كه حقيقت آن براي ما به خوبي روشن نيست؛ گرچه گاهي مشابه آن را در روابط انساني خودمان ميبينيم. كسي را تصور كنيد كه خدمتی به ديگري ميكند، ولي نه ترسي از او دارد، نه به طمع دريافت مزد و اجرت، اين كار را انجام ميدهد، بلكه به خاطر علاقهاي كه به او دارد، محبتش را در قالب اين خدمت ابراز ميكند. خداوند بندگاني دارد كه فقط به خاطر عشق و محبتي كه به او دارند، عبادتش میکنند؛ «وَ لَكِنِّي أَعْبُدُهُ حُبّاً لَه».
این انواع نیت است كه بين مراتب آن فاصله فراواني است. شايد بتوان اختلاف درجاتي كه در روايات اول بحث گفته شد، به اينجا تطبيق داد؛ سیصد درجه، فاصله هر درجه از زمين تا آسمان؛ ششصد درجه، فاصله هر درجه از عمق زمين تا عرش و نهصد درجه، فاصله هر درجه از پایینترین طبقات زمین تا منتهای عرش الهی! این مقادير برای ما قابل فهم و شمارش نیست؛ اما واقعیت دارد. برتري یک لحظه عبادت كسي مثل علي، بر همه عبادتهاي تمام جنيان و انسانها حرف گزافي نیست؛ حقایقی است كه عقل ما از درك آن عاجز است. همينقدر ميتوانيم بفهميم كه ملاک سنجش اعمال فقط حجم آنها (يا حسن فعلي) نیست؛ بلكه عامل ديگري به نام نيت (حسن فاعلي) هم در ارزشگذاري كارها تأثير دارد كه درجات آن نامحدود و نقش آن از حسن فعلي خيلي بيشتر است.
با توجه به آنچه در باره اختلاف مراتب حسن فعلی و حسن فاعلی گفته شد، ميتوانيم بفهميم كسي كه دو رکعت نافله صبح ميخواند از كسي که همين مقدار را هم انجام نمیدهد برتر است و كسي كه همه نوافل را به جا بياورد از هر دو بالاتر است. همچنانكه كسي كه مصيبت كوچكي را تحمل كند در مقايسه با جناب ایوب مقام نازلتري دارد. اما نمیتوان هر صبر بر بلایی را با هر صبر از معصیتی مقایسه کرد؛ با مذاق شرعی و بر اساس آیات و روایات، قطعاً ميتوان گفت قضاوتي كه در ابتدا گفته شد، صحيح نيست و بر فرض صحت نقل روايت مذكور از ابن عباس، نظر وي به بلاهای سختی بوده که مثل حضرت ایوب آنها را تحمل کرده است.
بنا بر اين وجه جمع روايات مذكور اين است كه هر چند در عالم، مواردي از صبر بر معصیت وجود دارد که از همه صبرها افضل است، اما اين قضيه به نحو مهمله صحيح است و كليت ندارد. براي قضاوت درباره هر مصداق هم باید دو عامل به صورت جداگانه بررسی شود: حسن فعلی که بر اساس آن ارزش کار به لحاظ حجم آن، تأثیرات خیر آن برای خود انسان و ديگران، ميزان ماندگاري، مقدار نیرو، هزينه و زمان صرف شده براي آن و … سنجيده ميشود؛ و حسن فاعلي و نیتی كه كار به خاطر آن انجام شده است. این دو عامل تأمینکننده ارزش کار است و با توجه به آنها ميتوان فهميد كداميك از صبرها افضل است.
از خدای متعال درخواست میکنیم به برکت صبر اهل بیت صلواتالله علیهم اجمعین ما را برای انواع صبرها و افضل آنها موفق بدارد! انشاءالله
و صلي الله علي محمد وآله الطاهرين
برايشنيدنصدايجلسهكليككنيد
10.92 مگابایت
1. كافي، ج 2، ص 90.
2. همان، ج 2، ص 91.
3. همان، ج 2، ص 91.
4. همان، ج 2، ص 92.
5. احياء علوم الدين» ج 4 ص 54.
6. ارشادالقلوب ديلمي، ج 1، ص 199.
7. مكارمالاخلاق، ص 469.
فرم در حال بارگذاری ...
چرا زن ريحانه است؟
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394 حضرت امام علی علیه السلام:
إِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَة
همانا زن گل است و قهرمان نیست
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 405 ، از نامه 31
کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 510 ، ح 3
من لا یحضره الفقیه ج 3 ، ص 556 ، ح 4911
وَ لا تُمَلِّكِ المَرأَةَ أَمرَها ما جاوَزَ نَفسَها فَإِنَّ المَرأَةَ رَيحانَةٌ و َلَيسَت بِقَهرَمانَةٍ… ؛
كارى كه در توان زن نيست به او مسپار زيرا او چون گُلى است (ظريف و آسيب پذير) نه قهرمان و كار فرما.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 405 ، نامه 31
فرم در حال بارگذاری ...
« از خدا بخواهیم »
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394اُدْعونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ؛
سوره غافر، آيه ۶۰
بخوانيد مرا، تا پاسخ دهم شما را.
1. امام على عليه السلام :
اَعْلَمُ النّاسِ بِاللّهِ اَكْثَرُهُمْ لَهُ مَسْاَ لَةً ؛
خداشناس ترين مردم، پر درخواست ترين آنان از خداست.غرر الحكم ، ح ۳۲۶۰
۲پيامبر صلى الله عليه و آله :
يَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلانِ كانا يَعْمَلانِ عَمَلاً واحِدا ، فَيَرى اَحَدُهُما صاحِبَهُفَوْقَهُ ، فَيَقولُ : يا رَبِّ ، بِما اَعْطَيْتَهُ وَ كانَ عَمَلُنا واحِدا ؟فَيَقولُ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى : سَاَ لَنى وَ لَمْ تَسْاَ لْنى
دو نفر كه هر دو يكسان عمل كردهاند ، وارد بهشت مىشوند ، امّا يكى از آن دو ،ديگرى را برتر از خود مىبيند . مىگويد : پروردگارا ! چرا او را برترى دادى ، در حالى كهعمل هر دوى ما يكسان بوده است؟ خداوند ـ تبارك و تعالى ـ مىفرمايد : او از مندرخواست مىكرد و تو درخواست نمىكردى.عدّة الداعى ، ص ۳۶
...
3. امام سجاد عليه السلام :اَوْحَى اللّهُ ـ تَبارَكَ وَ تَعالى اِلى داوُودَ عليه السلام : يا داوُودُ اذْكُرْنى فى اَيّامِسَرّائِكَ كَى اَسْتَجيبَ فى اَيّامِ ضَرّائِكَ ؛
خداوند تبارك و تعالى به داوود عليه السلام وحى فرمود :
اى داوود! در روزهاى خوشى ات مراياد كن، تا در روزهاى رنج و ناخوشىات ، تو را پاسخ گويم.جامع الاحاديث الشيعة ، ج۱۵، ص۲۰۷،ح ۲۹
۴. پيامبر صلى الله عليه و آله :
مَنْ اَرادَ اَنْ تُسْتَجابَ دَعْوَتُهُ وَ اَنْ تُـكْشَفَ كُرْبَتُهُ ، فَلْيُفَرِّجْ عَنْ مُعْسِرٍ ؛
هر كس مىخواهد دعايش مستجاب و غمش از بين برود، بايد گره از كار گرفتارى باز كند.مسند ابن حنبل ، ج ۲، ص ۲۴۸، ح ۴۷۴۹
5. پيامبر صلى الله عليه و آله :
اِذا اَرادَ صاحِبُكُم اَن لا يَسْاَ لَ رَبَّهُ اِلاّ اَعْطاهُ ، فَلْيَياَس مِنَ النّاسِ كُلِّهِمْ ، ولا يَكونَنَّ لَهُ رَجاءٌ عِنْدَ غَيْرِ اللّهِ فَاِذا عَلِمَ اللّهُ ذالِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْاَ لْهُ شَيْئا اِلاّ اَعْطاهُ
هر گاه يكى از شما خواست كه آنچه را از پروردگارش درخواست مىكند ، به او بدهد ،بايد از همه مردم چشم اميد بركَند و به غير خدا هرگز اميدى نداشته باشد . پس هرگاهاين از قلب او بر خدا عيان شد، هر چه را از وى بخواهد، به او مىدهد.تيسير المطالب ، ص ۲۳۵
6.امام على عليه السلام : قُلْتُ : اَللّهُمَّ لا تُحوِجنى اِلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ ، فَقْالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلىُّ،لا تَقولَنَّ هكَذا ، فَلَيسَ مِنْ اَحَدٍ اِلاّ وَ هُوَ مُحْتاجٌ اِلَى النّاسِ . فَقُلْتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمااَقولُ ؟ قالَ : قُلْ : اللّهُمَّ لا تُحوِجْنى اِلى شِرارِ خَلْقِكَ. قُلْتُ : يا رَسولَ اللّهِ وَمَنْ شِرارُخَلْقِهِ ؟ قالَ : الَّذينَ اِذا اَعطَوا مَنّوا وَ اِذا مَنَعوا عابوا ؛
من گفتم : بار خدايا ! مرا محتاج احدى از خَلقت مگردان . پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمودند :اى على چنين نگو ؛ زيرا هيچ كس نيست ، مگر آنكه به مردم نيازمند است . گفتم : پسچه بگويم ، اى پيامبر خدا؟ فرمودند بگو : بار خدايا! مرا نيازمند بَدانِ خلقت قرار مده.گفتم : اى پيامبر خدا ، بَدان خلق خدا كيانند؟ فرمودند : كسانى كه هر گاه چيزى بدَهند ،منّت گذارند و هر گاه ندهند ، بد گويند.تنبيه الخواطر ، ج ۱، ص ۳۹
۷پيامبر صلى الله عليه و آله :
اُتىَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ هُوَ قاعِدٌ فِى ظِلِّ الْحَطيمِ بِمَكَّةَ ، فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِاُتِىَ عَلى مالِ اَبى فُلانٍ بِسَيْفِ الْبَحرِ فَذَهَبَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما تَلَفَ مالٌ فى بَرٍّوَ لا بَحرٍ اِلاّ بِمَنْعِ الزَّكاةِ فَحَرِّزوا اَمْوالَكُم بِالزَّكاةِ ، وَ داووا مَرْضاكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ ادْفَعواعَنْكُمْ طَوارِقَ البَلاءِ بِالدُّعاءِ فَاِنَّ الدُّعاءَ يَنْفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَمْ يَنْزِلَ ما نَزَلَ يَكْشِفُهُ وَ مالَمْ يَنْزِلْ يَحْبِسُهُ ؛
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در سايه حَطيم در مكّه نشسته بودند كه شخصى آمد و گفت : اىپيامبر خدا ! اموال فلانى در ساحل دريا ، دچار حادثه شد و از بين رفت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند : هيچ مالى در خشكى و دريا تلف نشد ، مگر به سبب ندادنزكات . پس ، اموال خود را با دادن زكات ، حفظ نماييد و بيمارانتان را با صدقه دادن درمان ومصيبتهاى بلا را با دعا كردن از خود رفع كنيد ، كه دعا براى آنچه نازل شده و نازل نشده ،سودمند است : آنچه نازل شده ، برطرف مىكند و از آنچه نازل نشده ، جلوگيرى مىنمايد.
الدعاء للطبرانى ، ص ۳۱، ح ۳۴
۸امام على عليه السلام :
ما زالَتْ نِعْمَةٌ وَ لا نَضارَةُ عَيْشٍ اِلاّ بِذُنوبٍ اِجْتَرَحوا اِنَّ اللّهَ لَيْسَبِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ ، وَ لَوْ اَ نَّهُمُ اسْتَقْبَلوا ذالِكَ بِالدُّعاءِ وَ الاِْنابَةِ لَمْ تَزُل وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذا نَزَلَتْ بِهِمُالنِّقَمُ وَ زالَت عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعوا اِلَى اللّهِ عَزَّوجَلَّ بِصِدْقٍ مِن نيّاتِهِمْ وَ لَمْ يَهِنوا وَ لَمْيُسْرِفوا ، لاََصْلَحَ اللّهُ لَهُمْ كُلَّ فاسِدٍ وَ لَرَدَّ عَلَيْهِمْ كُلَّ صالِحٍ ؛
هيچ نعمت و شادابى زندگىاى نابود نشد، مگر به سبب گناهانى كه صاحبانشمرتكب شدند . خداوند هرگز به بندگان ستم نمىكند . اگر با دعا و ناله به استقبال بلامىرفتند ، آن نعمتها و خوشىها نابود نمىشدند ، اگر زمانى كه عذاب برايشان فرودآمد و نعمتهايشان را گرفت، با نيّت پاك به خداوند عزّوجلّ پناه مىبردند و سستى وزيادهروى (و ستم بر خويشتن) نمىكردند ، بىگمان خداوند ، نابسامانى آنان را بهسامان مىآورد و خوبىها را به ايشان بازمىگرداند.
خصال ، ص ۶۲۴، ح ۱۰
۹روى أنَّ موسى عليه السلام:
اِستَسقى لِبَنى اِسرائيلَ حينَ اَصابَهُم قَحْطٌ فَاَوحَى اللّهُ تَعالىاِلَيهِ : اِنّى لا اَستَجيبُ لَكَ وَ لا لِمَنْ مَعَكَ وَ فيكُمْ نَمّامٌ قَدْ اَصَرَّ عَلَى النَّميمَةِ ؛
در روايت آمده كه موسى عليه السلام براى بنى اسرائيل كه گرفتار قحطى شده بودند ،درخواست باران كرد، اما خداوند متعال به او وحى فرمود كه : «باوجود شخص سخن چينى كه در ميان شما هست و به سخن چينى اش ادامه مىدهد، دعاى تو و دعاى همراهانت را اجابت نمىكنم».
بحار الأنوار ، ج ۷۵، ص ۲۶۸، ح ۱۹
۱۰پيامبر صلى الله عليه و آله :
اِذا اَرَدْتَ اَنْ تَدعُوَ اللّهَ فَقَدِّم صَلاةً اَو صَدَقَةً اَو خَيْرا اَوْ ذِكْرا ؛
هر گاه خواستى دعا كنى ، پيش از آن ، نمازى بخوان يا صدقهاى بده يا كار خيرىبكن يا ذكرى بگو.
عوالى اللآلى ، ج ۱، ص ۱۱۰، ح ۱۶
۱۱امام كاظم عليه السلام :
اِذا كانَ لَكَ يا سَماعَةُ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حاجَةٌ فَقُل : اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاَ لُكَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلىٍّ فَاِنَّ لَهُما عِنْدَكَ شَاْنا مِنَ الشَّاْنِ وَ قَدْرا مِنَ القَدْرِ فَبِحَقِّ ذالِكَ الشَّاْنِوَ بِحَقِّ ذالِكَ الْقَدْرِ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ اَنْ تَفْعَلَ بى كَذا وَ كَذا. فَاِنَّهُ اِذاكانَ يَومُ الْقيامَةِ لَمْ يَبْقَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبىٌّ مُرْسَلٌ وَ لا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ اِلاّ وَ هُوَ يَحْتاجُاِلَيْهِما فى ذالِكَ الْيَوْمِ ؛
اى سماعه! هر گاه به درگاه خداوند عزّوجلّ حاجتى داشتى ، بگو : بار خدايا! به حقّمحمّد و على ، از تو درخواست مىكنم ، زيرا آن دو را نزد تو مقام و منزلتى بزرگ است .پس به حقّ آن مقام و آن منزلت ، از تو درخواست مىكنم كه بر محمّد و خاندان محمّد ،درود فرستى و فلان و بهمان حاجتم را برآورى، زيرا در روز قيامت ، هيچ فرشته مقرّب وپيامبرِ مُرسل و مؤمن مخلصى نباشد ، مگر اينكه به آن دو نيازمند باشد.
كافى ، ج ۲، ص ۵۶۲، ح ۲۱
۱۲امام على عليه السلام :
بُكاءُ الْعُيونِ وَ خَشْيَةُ الْقُلوبِ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ تَعالى ذِكْرُهُ ، فَاِذاوَجَدْتُموها فَاغْتَنِمُوا الدُّعاءَ وَ لَو اَنَّ عَبْدا بَكى فى اُمَّةٍ لَرَحِمَ اللّهُ تَعالى تِلْكَ الاُْمَّةَ لِبُكاءِذالِكَ الْعَبْدِ ؛
گريه چشمها و ترس دلها ، از رحمت خداوند بلند نام است . بنابراين ، هر گاه اينها رادر خود يافتيد ، دعا كردن را غنيمت شماريد . اگر در ميان يك امّت ، يك بنده هم گريه كند ، خداوند متعال به خاطر گريه آن بنده ، بر آن امّت رحم مىكند .
مكارم الأخلاق ، ص ۳۱۷
۱۳امام سجاد عليه السلام :
وَ الذُّنوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ: سوءُ النِّيَّةِ وَ خُبْثُ السَّريرَةِ وَالنِّفاقُ مَعَالاِْخْوانِ وَ تَركُ التَّصديقِ بِالاِْجابَةِ وَ تَأخيرُ الصَّلَواتِ الْمَفروضاتِ حَتّى تَذْهَبَ اَوقاتُهاوَ تَرْكُ التَّقَرُّبِ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِرِّ وَالصَّدَقَةِ وَاسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَ الْفُحْشِ فِى الْقَولِ ؛
گناهانى كه دعا را رد مىكنند ، عبارتاند از : بدى نيّت ، بد ذاتى ، دورويى با برادران ،باور نداشتن اجابت دع ، به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا هنگامى كه وقتشان بگذرد وتقرّب نجستن به خداوند عزّوجلّ با نيكى كردن و صدقه دادن و بدزبانى و ناسزا گفتن.
معانى الأخبار ، ص ۲۷۱، ح ۲
۱۴پيامبر صلى الله عليه و آله :
دُعاءُ السِّرِّ يَزيدُ عَلَى الْجَهْرِ سَبْعينَ ضِعْفا وَ اَ ثْنَى اللّهُ سُبْحانَهُ عَلىزَكَريّا عليه السلامبِقَولِهِ : «اِذْ نادى رَبَّهُ نِدَاءً خَفيًّا» ؛
دعاى پنهانى ، هفتاد برابر دعاى آشكار ، ارزش دارد . خداوند متعال زكريا عليه السلامراچنين ستايش كرده است : «آن گاه كه پنهانى با پروردگارش سخن گفت».
ارشاد القلوب ، ص ۱۵۴
۱۵پيامبر صلى الله عليه و آله :
اِنَّ اللّهَ لَيُمْسِكُ الْخَيْرَ الْكَثيرَ عَنْ عَبْدِهِ فَيَقولُ : لا اُعْطيهِ حَتّى يَسْاَ لَنى ؛
خداوند ، بسيارى از خوبىها را به بندهاش نمىدهد و مىفرمايد : «به او نمىدهم تا ازمن بخواهد».
مستدرك الوسائل ، ج ۵ ، ص ۱۷۵،ح ۵۶۰۳
۱۶پيامبر صلى الله عليه و آله :
اِذا دَعا اَحَدُكُم فَلْيَعُمَّ فَاِنَّهُ اَوجَبُ لِلدُّعاءِ ؛
هر گاه يكى از شما دعا كرد ، براى همه دعا كند ؛ زيرا اين، دعا را به اجابت نزديكتر مىكند.
كافى ، ج ۲، ص ۴۸۷، ح ۱
۱۷پيامبر صلى الله عليه و آله :
يا فاطِمَةُ مَنْ تَهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ ابْتَلاهُ اللّهُ بِخَمْسَعَشْرَةَ خَصْلَةً : سِتٌّ مِنْها فى دارِ الدُّنْيا … فَاَمَّا اللَّواتى تُصيبُهُ فى دارِ الدُّنْيا … وَ لا يَرتَفِعُدُعاؤُهُ اِلَى السَّماءِ وَ السّادِسَةُ لَيْسَ لَهُ حَظٌّ فى دُعاءِ الصّالِحينَ ؛
اى فاطمه! هر كس ، از مرد و زن نمازش را سبك بشمارد ، خداوند او را به پانزده چيزمبتلا مىكند : شش تاى آنها در سراى دنياست … و آن شش چيزى كه در سراى دنيا بهاو مىرسد ، اين است كه : … و پنجم دعايش به سوى آسمان نمىرود ، و ششم ، اوسهمى از دعاى نيكان ندارد .
فلاح السائل ، ص ۶۱ ، ح ۱
۱۸پيامبر صلى الله عليه و آله :
يا اَ يُّهَا النّاسُ ! اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقولُ : مُروا بِالْمَعروفِ وَ انْهَوا عَنِ المُنْكَرِمِنْ قَبْلِ اَنْ تَدْعُوَنى فَلا اُجيبَكُمْ وَ تَسْاَلونى فَلا اُعْطيَكُمْ وَ تَسْتَنْصِرونى فَلا اَ نْصُرَكُم ؛
اى مردم! خداوند عزّوجلّ مىفرمايد : امر به معروف و نهى از منكر كنيد ، پيش ازآنكه مرا بخوانيد و پاسختان ندهم ، يا از من بخواهيد و عطايتان نكنم ، يا از من يارىطلبيد و يارىتان نرسانم.
مسند ابن حنبل ، ج ۹، ص ۵۰۴ ،ح ۲۵۳۱۰
۱۹پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَقْرَبُ ما يَكونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ وَ هُوَ ساجِدٌ فَاَكْثِرُوا الدُّعاءَ ؛
نزديكترين حالتِ بنده به پروردگارش زمانى است كه در سجده است . پس در اينحالت ، بسيار دعا كنيد.
صحيح مسلم ، ج ۱، ص ۳۵۰، ح ۲۱۵
۲۰امام سجاد عليه السلام :
اَللّهُمَّ اِنَّهُ يَحْجُبُنى عَنْ مَساَ لَتِكَ خِلالٌ ثَلاثٌ وَ تَحدونى عَلَيْها خَلَّةٌواحِدَةٌ يَحْجُبُنى اَمْرٌ اَمَرْتَ بِهِ فَاَبْطَاْتُ عَنْهُ وَ نَهىٌ نَهَيْتَنى عَنْهُ فَاَسْرَعْتُ اِلَيْهِ وَ نِعْمَةٌ اَنْعَمْتَ بِها عَلَىَّ فَقَصَّرتُ فى شُكْرِها وَ يَحدونى عَلى مَسْاَ لَتِكَ تَفَضُّلُكَ عَلى مَنْ اَقْبَلَبِوَجْهِهِ اِلَيْكَ ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ اِلَيْكَ ، اِذْ جَميعُ اِحْسانِكَ تَفَضُّلٌ و اِذْ كُلُّ نِعَمِكَ ابْتِداءٌ ؛
بار خدايا! سه چيز باعث مىشود كه من از تو درخواست نكنم و تنها يك چيز مرا بر آنمىدارد . آنچه مرا باز مىدارد ، يكى آن است كه تو مرا فرمان دادى و من در انجام آن سستىكردم ، ديگر آنكه مرا از كارى نهى فرمودى ، امّا من به انجام دادن آن شتافتم ، سوم آنكه مرانعمت ارزانى داشتى ، ولى من در شكرگزارى آن ، كوتاهى كردم . امّا آنچه مرا به درخواستكردن از تو مىكشانَد ، تفضّل تو بر كسى است كه به درگاهت روى كند و با خوشگمانى به سوىتو آيد ، كه همه احسانهايت ، تفضّل است و همه نعمتهايت ، نخستين است.
صحيفه سجّاديّه ، از دعاى ۱۲
۲۱امام صادق عليه السلام :
قَضاءُ الْحَوائِجِ اِلَى اللّهِ وَ اَسْبابُها ـ بَعْدَ اللّهِ ـ الْعِبادُ تَجْرى عَلىاَيْديهِم فَما قَضَى اللّهُ مِنْ ذالِكَ فَاقبَلوا مِنَ اللّهِ بِالشُّكْرِ وَ ما زَوى عَنْـكُم مِنْها فَاقْبَلوهُ عَنِاللّهِ بِالرِّضا وَ التَّسْليمِ وَ الصَّبْرِ فَعَسى اَن يَـكونَ ذالِكَ خَيْرا لَكُمْ فَاِنَّ اللّهَ اَعْلَمُ بِمايُصْلِحُـكُم وَ اَنْتُمْ لا تَعْلَمونَ ؛
برآورده شدن حاجتها در اختيار خداست و اسباب آن، بعد از خداوند ، بندگانهستند كه به دست آنها اجرا مىشود . پس هر حاجتى را كه خداوند برآوَرْد ،سپاسگزارانه از خداوند بپذيريد و آنچه برآورده نساخت ، آن را نيز با رضايتو تسليم و صبر ، از او بپذيريد ، زيرا بسا اين براى شما بهتر است ، چرا كه خداوند ،به صلاحِ كار شما داناتر است و شما نمىدانيد.
تحف العقول ، ص ۳۶۵
۲۲امام صادق عليه السلام:
اِنَّ قَوما فيما مَضى قالوا لِنَبىٍّ لَهُم : اُدْعُ لَنا رَبَّكَ يَرْفَع عَنَّا الْمَوتَفَدَعا لَهُم فَرَفَعَ اللّهُ عَنْهُمُ المَوتَ فَكَثُروا حَتّى ضاقَت عَلَيهِمُ المْنازِلُ وَ كَثُرَ النَّسلُوَ يُصْبِحُ الرَّجُلُ يُطْعِمُ اَباهُ وَ جَدَّهُ وَ اُمَّهُ وَ جَدَّ جَدِّهِ وَ يُوَضّيهِم وَ يَتَعاهَدُهُم فَشَغَلوا عَنْ طَـلَبِ الْمَعاشِ . فَقالوا : سَل لَنا رَبَّكَ اَن يَرُدَّنا اِلى حالِنَا الَّتى كُنّا عَلَيها فَسَاَلَ نَبيُّهُم رَبَّهُفَرَدَّهُم اِلى حالِهِم ؛
يكى از اقوام گذشته به پيامبرشان گفتند : دعا كن پروردگارت مرگ را از ما بردارد . اودعا كرد و خداوند ، مرگ را از آنها برداشت . جمعيت آنان زياد شد، چندان كهمنزلهايشان ديگر گنجايش آنها را نداشت و جمعيت چنان زياد شد كه هر مردى ناچاربود خرج پدر و جدّ و مادر و جدّ جدّش را بدهد و به نظافت و امور ديگر آنها رسيدگى كندو بدين ترتيب از طلب معاش باز ماندند .بار ديگر آمدند و درخواست كردند كه : دعا كن پروردگارت ما را به همان حال كه بوديمباز گرداند . پيامبرشان به درگاه پروردگارشان دعا كرد و آنها را به حال اوّلشان باز گرداند.
كافى ، ج ۳، ص ۲۶۰، ح ۳۶
۲۳پيامبر صلى الله عليه و آله : اِنَّ اللّهَ يَقولُ : … وَ لَو اَنَّ قُلوبَ عِبادِى اجْتَمَعَت عَلى قَلْبِ اَسْعَدِ عَبْدٍ لى مازادَ ذالِكَ فى سُلطانى جَناحَ بَعوضَةٍ وَ لَوْ اَ نّى اَعْطَيْتُ كُلَّ عَبْدٍ ما سَاَ لَنى ما كانَ ذالِكَ اِلاّ مِثْلَ اِبْرَةٍ جاءَها عَبْدٌ مِنْ عِبادى فَغَمَسَها فِى البَحرِ وَ ذالِكَ اَنَّ عَطائى كَلامٌ وَ عِدَتىكَلامٌ وَ اِنَّما اَقولُ لِشَّىْءٍ : كُنْ فَيَكونُ ؛
خداوند مىفرمايد : « … اگر دلهاى بندگانم ، همه يكجا در دلِ خوشبختترينبندهام جمع شوند اين، به مقدارِ بالِ پشهاى بر سلطنت من نمىافزايد و اگر به هر بندهاىآنچه بخواهد ، عطا كنم ، اين نباشد ، مگر همانندِ سوزنى كه بندهاى از بندگانم بردارد ودر دريايى فرو بَرَد ؛ زيرا عطاى من به گفتارى است و وعدهام نيز به گفتارى . به چيزمىگويم : هست شو، پس هست مىشود.
بحار الأنوار ، ج ۷۷، ص ۱۳۶، ح ۴۸
۲۴امام على عليه السلام :
اِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وَ تَعالى ـ اَخْفى اَرْبَعَةً فى اَرْبَعَةٍ : اَخْفى رِضاهُ فىطاعَتِهِ فَلا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيئا مِن طاعَتِهِ ، فَرُبَّما و افَقَ رِضاهُ وَ اَ نْتَ لا تَعْلَمُ وَ اَخْفى سَخَطَهُ فى مَعصيَتِهِ فَلا تَستَصْغِرَنَّ شَيئا مِن مَعصيَتِهِ فَرُبَّما و افَقَ سَخَطَهُ مَعصيَتُهُو اَنتَ لا تَعلَمُ و اَخفى اِجابَتَهُ فى دَعوَتِهِ فَلا تَستَصغِرَنَّ شَيئا مِن دُعائِهِ فَرُبَّما و افَقَاِجابَتَهُ و اَنتَ لا تَعلَمُ و اَخفى وَليَّهُ فى عِبادِهِ فَلا تَستَصغِرَنَّ عَبدا مِن عَبيدِ اللّهِ فَرُبَّمايَكونُ وَليَّهُ وَ اَنتَ لا تَعلَمُ ؛
خداوند تبارك و تعالى چهار چيز را در دلِ چهار چيز مخفى نموده است :خشنودىاش را در طاعتش مخفى نموده، پس مبادا كه چيزى از طاعت او را كوچكبشماريد ، زيرا ممكن است خشنودى او در همان باشد و تو نمىدانى . ناخشنودىاش رادر معصيتش مخفى كرده . پس مبادا كه چيزى از معصيت او را كوچك بشماريد ، زيراممكن است ناخشنودى او در همان باشد و تو نمىدانى .اجابتش را در دعاى از خود مخفى ساخته. پس چه بسا كه اجابت او در همان باشد وتو نمىدانى و ولىّاش را در ميان بندگانش مخفى نموده است . پس مبادا هيچ بندهاى ازبندگان خدا را كوچك بشماريد ؛ زيرا اى بسا، همو ولىّ او باشد و تو نمىدانى.
خصال ، ص ۲۰۹، ح ۳۱
۲۵پيامبر صلى الله عليه و آله :
لا يَتَمَنَّيَنَّ اَحَدُكُمُ المَوْتَ اِمّا مُحْسِنا فَلَعَلَّهُ اَنْ يَزْدادَ خَيرا وَ اِمّا مُسيئافَلَعَلَّهُ اَنْ يَسْتَعْتِبَ؛
هيچ يك از شما نبايد آرزوى مرگ كند ؛ زيرا اگر نيكوكار است ، شايد كه با ماندن،بيشتر نيكى كند و اگر بدكار است ، شايد كه با ماندن، از بدى دست بشويد.
صحيح بخارى ، ج ۵ ، ص ۲۱۴۷، ح ۵۳۴۹
۲۶امام باقر عليه السلام :
اِنَّ اللّهَ تَعالى لَيُنادى كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مِنْ اَوَّلِ اللَّيلِ اِلىآخِرِهِ : اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌ يَدْعونى لاِخِرَتِهِ وَ دُنْياهُ قَبْلَ طُلوعِ الْفَجْرِ لاُِجيبَهُ ؟ اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌيَتوبُ اِلَىَّ مِنْ ذُنوبِهِ قَبْلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَتوبَ عَلَيْهِ ؟ اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ قَد قَـتَّرتُ عَلَيهِ رِزقَهُ فَيَساَ لَنِى الزِّيادَةَ فى رِزقِهِ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَزيدَهُ وَ اُوَسِّعَ عَلَيهِ ؟ اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ سَقيمٌيَساَ لُنى اَن اَشفيَهُ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فاُعافيَهُ ؟ اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ مَحبوسٌ مَغمومٌ يَساَ لُنىاَن اُطلِقَهُ مِن حَبسِهِ وَ اُخَلِّىَ سَربَهُ ؟ اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌ مَظلومٌ يَساَ لُنى اَن آخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِقَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَ نْتَصِرَ لَهُ وَ آخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِ ؟ قالَ عليه السلام : فَلا يَزالُ يُنادى بِهذا حَتّىيَطلُعَ الفَجرُ ؛
خداوند متعال ، هر شبِ جمعه ، از آغاز شب تا پايان آن ، از فراز عرش خويش ندامىدهد : «آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيدهدَم ، مرا براى آخرت و دنيايشبخواند و من ، پاسخش دهم؟ آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيدهدَم از گناهانشبه درگاه من ، توبه كند و من هم به سوى او بازگردم و توبهاش را بپذيرم آيا بنده مؤمنىنيست كه من روزىاش را بر او تنگ كرده باشم و او تا پيش از سپيدهدَم ، افزايش درروزىاش را از من بخواهد و من بر روزى او بيفزايم و به آن گشايش دهم؟ آيا بنده مؤمنِزندانى و غمزدهاى نيست كه از من بخواهد از زندان آزاد و رهايش كنم؟ آيا بنده مؤمنِستم ديدهاى نيست كه تا پيش از سپيدهدَم از من بخواهد كه دادش را بستانم و منانتقام او را بگيرم و داد وى بستانم؟» و تا سپيدهدَم ، به اين ندا ادامه مىدهد.
تهذيب الأحكام ، ج ۳، ص ۵ ، ح ۱۱
۲۷پيامبر صلى الله عليه و آله :
اِنَّ يَومَ الجُمُعَةِ سَيِّدُ الاَيّامِ يُضاعِفُ اللّهُ فيهِ الحَسَناتِ وَ يَمحو فيهِالسَّيِّئاتِ وَ يَرفَعُ فيهِ الدَّرَجاتِ وَ يَستَجيبُ فيهِ الدَّعَواتِ وَ يَكشِفُ فيهِ الكُرُباتِ وَ يَقضىفيهِ الحَوائِجَ العِظامَ وَ هُوَ يَومُ المَزيدِ ، للّهِِ فيهِ عُتَقاءُ و طُـلَقاءُ مِنَ النّارِ ما دَعا بِهِ اَحَدٌ مِنَالنّاسِ وَ قَد عَرَفَ حَقَّهُ وَ حُرمَتَهُ اِلاّ كانَ حَقّـا عَلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اَنْ يَجْعَلَهُ مِن عُتَقائِهِوَ طُلَقائِهِ مِنَ النّارِ ؛
روز جمعه ، سرور روزهاست . در اين روز خداوند ، خوبىها را چند برابر مىكند وبدىها و گناهان را پاك مىكند و درجات را افزايش مىدهد و دعاها را مستجاب مىنمايد و رنج و اندوهها را برطرف مىسازد و حاجتهاى بزرگ را برآورده مىكند،روز افزونى و فراوانى است . در اين روز ، خداوند بسيارى را از آتش مىرهانَدو آزاد مىكند . اَحَدى از مردم در اين روز دعا نكند ، به شرط آنكه حق و حرمتآن را بشناسد ، مگر آنكه بر عهده خداوند عزّوجلّ است كه او را از رها و آزادشدگاناز آتش ، قرار دهد.
كافى ، ج ۳، ص ۴۱۴، ح ۵
۲۸امام باقر عليه السلام :
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ مِن عِبادِهِ المُؤمِنينَ كُلَّ عَبدٍ دَعّاءٍ فَعَلَيكُم بِالدُّعاءِفِى السَّحَرِ اِلى طُلوعِ الشَّمسِ فَاِنَّها ساعَةٌ تُفْتَحُ فيها اَبوابُ السَّماءِ وَ تُقسَمُ فيهَاالاَرزاقُ وَ تُقضى فيهَا الحَوائِجُ العِظامُ ؛
خداوند عزّوجلّ از ميان بندگان مؤمنش ، بندهاى را كه بسيار دعا كند ، دوستمىدارد . پس ، همواره در سحرگاهان تا طلوع خورشيد دعا كنيد ؛ زيرا اين وقتى استكه در آن ، درهاى آسمان باز مىشود ، و روزىها تقسيم مىگردد و حاجتهاى بزرگبرآورده مىشود.
كافى ، ج ۲، ص ۴۷۸، ح ۹
۲۹امام صادق عليه السلام :
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَرَضَ عَلَيكُمُ الصَّلَواتِ الخَمْسَ فى اَفضَلِ السّاعاتِفَعَلَيكُم بِالدُّعاءِ فى اَدبارِ الصَّلَواتِ ؛
خداوند عزّوجلّ نمازهاى پنجگانه را در بهترين اوقات ، بر شما واجب نموده است .پس بعد از نمازها ، دعا كنيد.
خصال ، ص ۲۷۸، ح ۲۳
۳۰امام صادق عليه السلام :
اِنَّ الرَّجُلَ لَيَخرُجُ اِلى قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام فَلَهُ اِذا خَرَجَ مِن اَهلِهِ بِاَوَّلِخُطوَةٍ مَغفِرَةٌ لِذُنوبِهِ ثُمَّ لَم يَزَل يُقَدَّسُ بِكُلِّ خُطوَةٍ حَتّى يَاْتيَهُ فَاِذا اَتاهُ ناجاهُ اللّهُ ، فَقالَ : عَبدى سَلنى اُعطِكَ ادعُنى اُجِبكَ اُطلُب مِنّى اُعطِكَ سَلنى حاجَتَكَ اَقضِها لَكَ . قالَاَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : و حَقٌّ عَلَى اللّهِ اَن يُعطىَ ما بَذَلَ ؛
هر كس براى زيارت قبر حسين عليه السلامخارج شود ، هنگامى كه از خانهاش بيرون شد ،براى هر قدمى يك گناهش آمرزيده مىشود و پيوسته با هر قدمى كه برمىدارد ، پاكترمىشود تا به آن جا برسد و چون به آرامگاه رسيد ، خداوند ، به صورت درگوشى به اومىگويد: بنده من! از من بخواه تا عطايت كنم ، مرا بخوان تا اجابتت نمايم ، از من بطلبتا به تو بدهم ، حاجتت را از من بخواه تا برآوَرم. و امام صادق عليه السلام فرمود:
بر خداست كهآنچه را وعده داده است ، عطا كند.
ثواب الأعمال ، ص ۱۱۷، ح ۳۲
۳۱اَنَس رحمهالله :
اِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عادَ رَجُلاً مِنَ المُسلِمينَ قَد خَفَتَ فَصارَ مِثلَ الفَرخِ ، فَقالَلَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : هَل كُنتَ تَدعو بِشَىءٍ اَو تَساَ لُهُ اِيّاهُ ؟ قالَ : نَعَم ، كُنتُ اَقولُ : اللّهُمَّ ماكُنتَ مُعاقِبى بِهِ فِى الآخِرَةِ ، فَعَجِّلهُ لى فِى الدُّنيا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : سُبحانَ اللّهِ لاتُطيقُهُ ، ـ اَو لا تَستَطيعُهُ ـ ! اَفَلا قُلتَ : اَللّهُمَّ آتِنا فِى الدُّنيا حَسَنَةً وَ فِى الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِناعَذابَ النّارِ ؟ قالَ : فَدَعَا اللّهَ لَهُ فَشَفاهُ ؛
رسول خدا صلى الله عليه و آله ، به عيادت مردى از مسلمانان رفتند كه مانند جوجه ضعيفشده بود . به او فرمودند : آيا قبلاً دعايى مىكردهاى يا از خدا چيزىمىخواستهاى؟. عرض كرد : آرى . مىگفتم : بار خدايا ! هر كيفرى كه درآخرت مىخواهى به من برسانى ، در همين دنيا برسان. پيامبر خدا فرمودند :سبحان اللّه! تو طاقت آن را ندارى . چرا نگفتى : بار خدايا ! در دنيا و آخرت ، به مانيكى عطا فرما و از عذاب آتش ، نگاهمان بدار؟. آن مرد ، اين دعا را خواند و خداوند ،شفايش بخشيد.
صحيح مسلم ، ج ۴، ص ۲۰۶۸، ح ۲۳
۳۲امام صادق عليه السلام :
و سَمِعَ اَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام رَجُلاً يَقولُ : اللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِكَ مِنَ الفِتنَةِ .قالَ عليه السلام : اَراكَ تَتَعَوَّذُ مِن مالِكَ وَ وُ لدِكَ ! يَقولُ اللّهُ تَعالى : «اِنَّما اَمْوَالُكُمْ وَ اَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ»وَلكِن قُل : اَللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِكَ مِن مُضِلاّتِ الفِتَنِ ؛
امير مؤمنان عليه السلام ، شنيد كه مردى مىگويد : بار خدايا ! از فتنه به تو پناه مىبرم . به اوفرمودند : مىبينم كه از مال و فرزندت به خدا پناه مىبرى. خداوند متعال مىفرمايد :«جز اين نيست كه دارايىها و فرزندانتان فتنهاند» بلكه بگو : بار خدايا ! از فتنههاى گمراهكننده ، به تو پناه مىبرم.
امالى طوسى، ص ۵۸۰ ، ح ۱۲۰۱
۳۳امام صادق عليه السلام :
اِنَّ العَبدَ لَيَدْعو فَيَقولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْمَلَكَيْنِ: قَدِ اسْتَجَبْتُ لَهُ وَلكِنِاحْبَسوهُ بِحاجَتِهِ ، فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَسْمَعَ صَوْتَهُ وَ إِنَّ الْعَبْدَ لَيَدْعو فَيَقولُ اللّهُ تَبارَكَوَ تَعالى: عَجِّلوا لَهُ حاجَتَهُ فَاِنّى اُبْغِضُ صَوْتَهُ؛
براستى كه انسان دعا مىكند و خداوند عزّوجّل به دو فرشته مىفرمايد: من دعاى اورا مستجاب كردم، اما حاجتش را نگهداريد، زيرا دوست دارم صداى او را بشنوم وديگرى دعا مىكند و خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد: زود خواستهاش را برآوريد، كهمن خوش ندارم صداى او را بشنوم.
كافى، ج ۲، ۴۸۹، ح ۳
۳۴امام على عليه السلام :
سَمِعَ رَجُلاً يَدعو لِصاحِبِهِ ، فَقالَ : لا اَراكَ اللّهُ مَكروها ! فَقالَ : اِنَّمادَعَوتَ لَهُ بِالمَوتِ ، لاَِنَّ مَن عاشَ فِى الدُّنيا لا بُدَّ اَن يَرَى المَكروهَ ؛
شنيدند كه شخصى براى دوستش، چنين دعا مىكند الهى غم نبينى و گرفتارنشوى! امام عليه السلامفرمودند : تو در واقع براى مرگش دعا كردى ؛ زيرا هر كس در دنيا زندگى مىكند ، ناچار ، غم و گرفتارى مىبيند.
شرح نهج البلاغة ، ج ۲۰، ص ۲۸۹،ح ۳۰۱
۳۵پيامبر صلى الله عليه و آله :
يَكفى مِنَ الدُّعاءِ مَعَ البِرِّ ما يَكفِى الطَّعامَ مِنَ المِلحِ ؛
دعا همراه با كار خير ، به اندازه نمك براى غذا كافى است.
امالى طوسى ، ص ۵۳۴ ، ح ۱۱۶۲
۳۶امام صادق عليه السلام :
اِنَّ اللّهَ تَعالى اَوحى اِلى داوُودَ عليه السلام ، اَنْ بَلِّغ قَومَكَ اَ نَّهُ لَيسَ مِن عَبدٍمِنهُم آمُرُهُ بِطاعَتى فَيُطيعُنى اِلاّ كانَ حَقّـا عَلَىَّ اَن اُعينَهُ عَلى طاعَتى فَاِن سَاَ لَنىاَعطَيتُهُ وَ اِن دَعانى اَجَبتُهُ وَ اِنِ اعتَصَمَ بى عَصَمتُهُ و اِنِ استَـكفانى كَفَيتُهُ و اِن تَوَكَّلَعَلَىَّ حَفِظتُهُ و اِن كادَهُ جَميعُ خَلقى كِدتُ دونَهُ ؛
خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى فرمود كه :
به قوم خود برسان كه هيچ بندهاى ازايشان نيست كه به فرمانبردارى از خودم فرمانش دهم و او فرمان برد ، جز آنكه بر مناست كه او را بر اطاعتم كمك كنم . پس اگر از من بخواهد ، عطايش مىكنم ، اگر مرابخواند ، پاسخش مىدهم ، اگر به من پناهنده شود ، پناهش مىدهم ، اگر از من كفايتطلبد ، كفايتش مىكنم ، اگر به من توكّل كند ، او را حفظ مىكنم و اگر همه آفريدگانمعليه او نقشه كشند ، من به سود او نقشه مىكشم.
قصص الأنبياء ، ص ۱۹۸، ح ۲۵۱
۳۷امام صادق عليه السلام :
اِذا اَرادَ اَحَدُكُم اَن يُسْتَجابَ لَهُ فَليُطَيِّب كَسبَهُ وَ ليَخرُج مِن مَظالِمِالنّاسِ وَ اِنَّ اللّهَ لا يُرفَعُ اِلَيهِ دُعاءُ عَبدٍ و فى بَطنِهِ حَرامٌ اَو عِندَهُ مَظلِمَةٌ لاَِحَدٍ مِن خَلقِهِ ؛
هرگاه فردى از شما خواست دعايش مستجاب شود، درآمدش را حلال گرداند و اززير بار حقوق مردم بيرون برود. دعاى بندهاى كه در شكمش حرام باشد، يا حق يكى از خلق خدا به گردنش باشد، به درگاه خداوند بالا نمىرود.
بحار الأنوار ، ج ۹۳، ص ۳۲۱، ح ۳۱
۳۸امام صادق عليه السلام :
اَلذُّنوبُ الَّتى تُغَيِّرُ النِّعَمَ البَغىُ … وَ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ و تُظلِمُ الهَواءَعُقوقُ الوالِدَينِ ؛
گناهانى كه باعث از دست دادن نعمتها مىشوند ، ستم كردن … است و گناهانى كه دعا را رد مىكنند و فضا را تيره و تار مىگردانند ، نافرمانى از پدر و مادر و آزردن آنهاست.
كافى ، ج ۲، ص ۴۴۷، ح ۱
۳۹سفيان ثورى : بَلَغَنى اَنَّ بَنى اِسرائيلَ قُحِطوا سَبعَ سِنينَ … فَاَوحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اِلىاَنبيائِهِم : لَو مَشَيتُم اِلَىَّ بِاَقدامِكُم حَتّى تَحفى رُ كَبُكُم و تَبلُغَ اَيديكُم عَنانَ السَّماءِ و تَـكِلَّاَلسِنَتُـكُم عَنِ الدُّعاءِ فَاِنّى لا اُجيبُ لَكُم داعيا و لا اَرحَمُ مِنكُم باكيا ، حَتّى تَرُدُّواالمَظالِمَ اِلى اَهلِها فَفَعَلوا فَمُطِروا مِن يَومِهِم ؛
شنيدهام كه بنىاسرائيل به مدّت هفت سال دچار قحطى شدند … پس خداوندعزّوجلّ به پيامبرانشان وحى فرمود كه : اگر پياده به سوى من بياييد ، آنچنان كهزانوهايتان ساييده شود ، و چندان دست به سوى آسمان دراز كنيد كه دستهايتان بهكرانههاى آسمان برسد و آن اندازه دعا كنيد كه زبانهايتان خسته شود ، دعاى هيچيك از شما را نمىپذيرم و به هيچ گريهكنندهاى از شما رحم نخواهم كرد تا آن گاه كهحقوق مردم را به صاحبان آنها باز گردانيد . آنان چنين كردند و همان روز ، باران آمد.
إحياء علوم الدين ، ج ۱، ص ۴۶۱
۴۰پيامبر صلى الله عليه و آله :
قَطيعَةُ الرَّحِمِ تَحجُبُ الدُّعاءَ
قطع رابطه با خويشاوندان، مانع اجابت دعا مىشود.
نزهة الناظر ، ص ۳۷، ح ۱۱۵
فرم در حال بارگذاری ...
دانلود نرم افزار اندرویدی ۳۰ داستان کودکانه در باره اهل البیت علیهم السلام
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394دانلود نرم افزار اندرویدی ۳۰ داستان کودکانه در باره اهل البیت علیهم السلام برای دانلود نرم افزار اندرویدی ۳۰ داستان کودکانه در باره اهل البیت بر روی عکس زیر کلیک کنید .
این نرم افزار ساخته شده توسط سایت هدیه آسمان است .
فرم در حال بارگذاری ...
فکر گناه ارتکاب گناه نیست امّا...
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394فکر گناه کردن نه در این دنیا و نه در آن دنیا عقوبتی ندارد و به سبب آن عذاب و بازخواست نمی شوید.
امام صادق(علیه السلام)می فرمایند:
اگر مومن قصد و فکر انجام خیر را داشته باشد ولی آن را انجام ندهد برایش یک حسنه نوشته می شود و اگر آن را انجام دهد برایش ده حسنه نوشته می شود و اگر قصد و فکر گناه را کرده باشد ولی آن را انجام ندهد برایش گناه و سیئه ای نوشته نمی شود ولی اگر آن را مرتکب شود برایش یک سیئه نوشته می شود[کافی ،ج2،ص428]
اما در این باره باید به پیامدهای اخلاقی آن نیز توجه شود چرا که این گونه افکار آثار وضعی دارند و عواقب بدی را به دنبال خود می آورند. در حقیقت فکر گناه سبب تنزل درجه انسان از لحاظ معنوی می شود و چه بسا درآینده موجب شود که فرد به گناه هم روی آورد بنابراین نباید ما برای ارتکاب گناه زمینه سازی کنیم و فکر گناه یکی از بسترهای ایجاد گناه است.
در روایات ما هم آمده است که این گونه افکار در قیامت به انسان عرضه می شود و خداوند آن ها را به انسان یاد آوری می نماید ولو در صف اعمال انسان قرار نگیرند و عقوبتی هم متوجه آن نباشدو همین امر موجب می گردد که اگر هم در صف بهشتیان قرار بگیرید در رتبه های پایین تر جای خواهید گرفت.
با فراهم آوردن فضایی مناسب از فکر گناه هم دوری کنیم چرا که جدای از تاثیرات سوء می تواند این دوری کردن موجب آرامش خاطر شما گردد.
فرم در حال بارگذاری ...
نقش قلم
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394حضرت امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
ما رَأَيْتُ باكِياً اَحسَنَ تَبَسُّماً مِنَ الْقَلَمِ!(1)
ترجمه
هيچ گريانى را نديدم كه همچون قلم به زيبايى تبسم كند.
شرح كوتاه
قلم گوياى عواطف و ترجمان خرد آدمى است.
قلم بنيان گذار تمدّن ها و گرداننده چرخ هاى جامعه است.
قلم در گريه هاى مداوم خود شرح دردهاى جانكاه انسانها مى گويد و در تبسّمى كه همواره در ميان دو لب دارد، نشاط عشق، و شوق حيات، و رمز زندگى و هزار گونه زيبايى نهفته است.
ولى افسوس همين قلم هنگامى كه به دست نا اهل افتد از قطره هاى اشكش، قطره هاى خون مى ريزد و تبسّمش نيشخندى است بر عالى ترين ارزش هاى انسانى!
1. از كتاب لطايف و ظرايف.
برگرفته از یکصدو پنجاه درس زندگی/ آیت الله مکارم شیرازی
فرم در حال بارگذاری ...
نتیجه خودداری نکردن از گناه
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ (النساء/79)
و آنچه از بدي به تو ميرسد از خود توست!
وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيدِيكُمْ (شوري/30)
و هر [گونه] مصيبتي به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست.
علل و ریشه هاى ارتكاب گناه : جهل، پیروى از هواى نفس، حب دنیا، و غضب.
روشهاى پیشگیرى از گناه: ایمان به خدا، اعتقاد به حضور خدا در همه جا، ذكر و یاد خدا، خودشناسى، ایمان به معاد، توجه به عرضه اعمال بر پیشوایان دین، یاد مرگ، توجه به پیامدهاى شوم گناه، عبادت، شناخت علل و ریشه هاى گناه، و عدم همنشینى با گنه كاران.
راههاى درمان گناه : توبه، عبادت، ریاضت، و احسان.
فرم در حال بارگذاری ...
آرزوهاى دراز! (طول امل)
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394«طول امل» و به تعبير ديگر «آرزوهاى دور و دراز» از مهمترين رذايل اخلاقى است كه انسان را به انواع گناهان آلوده مى كند، از خدا دور مى سازد، به شيطان نزديك مى كند و گرفتار عواقب خطرناكى مى سازد.
البتّه اصل «آرزو» و «اميد» نه تنها مذموم و نكوهيده نيست، بلكه نقش بسيار مهمّى در حركت چرخهاى زندگى و پيشرفت در جنبه هاى مادّى و معنوى بشر دارد.
اگر اميد و آرزو در دل «مادر» نباشد هرگز فرزندش را شير نمى دهد و انواع زحمت ها و ناراحتى ها را براى پرورش او تحمّل نمى نمايد، همان گونه كه در حديث معروف نبوى(صلى الله عليه وآله) آمده است:
«اَلاَْمَلُ رَحْمَةٌ لاُِمَّتِى وَ لَوْلاَ الاَْمَلُ مَا رَضِعَتْ وَالِدَةٌ وَلَدَهَا وَ لاَ غَرَسَ غَارِسٌ شَجَرَهَا:
اميد و آرزو، رحمت براى امّت من است و اگر اميد و آرزو نبود هيچ مادرى فرزندش را شير نمى داد و هيچ باغبانى نهالى نمى كاشت».(بحارالانوار، جلد 74، صفحه 173)
كسى كه يقين كند مثلا امروز روز آخر زندگى اوست يا در آينده بسيار نزديكى از دنيا مى رود، دست از همه كار مى شويد و در واقع موتور زندگى او خاموش مى شود و چرخهاى آن از كار مى افتد و شايد يكى از دلايل مخفى بودن پايان عمر هر كس همين باشد كه چراغ پر فروغ اميد و آرزو در دلش خاموش نشود و به تلاشهاى زندگى ادامه دهد.
...
در حديثى از حضرت مسيح(عليه السلام) مى خوانيم:
«در جايى نشسته بود و پيرمردى را مشاهده كرد كه با كمك بيل به شكافتن زمين مشغول است(و تلاش گرم و مستمرّى براى كار كشاوزى دارد) حضرت مسيح(عليه السلام) به پيشگاه خدا عرضه داشت:
«خداوندا اميد و آرزو را از او برگير!» ناگهان پيرمرد بيل را به كنارى انداخت و روى زمين دراز كشيد و خوابيد،
كمى بعد حضرت مسيح(عليه السلام) عرضه داشت:
«بارالها! اميد و آرزو را به او بازگردان!» ناگهان مشاهده كرد كه پيرمرد برخاست و دوباره مشغول فعّاليّت و كار شد!
حضرت مسيح(عليه السلام) از او سؤال كرد كه من دو حال مختلف از تو ديدم، يك بار بيل را به كنار افكندى و روى زمين خوابيدى، امّا در مرحله دوم ناگهان برخاستى و مشغول كار شدى؟!
پيرمرد در جواب گفت: «در مرتبه اوّل فكر كردم من پير و ناتوانم و آفتاب لب بامم، امروز بميرم يا فردا خدا مى داند، چرا اين همه به خود زحمت دهم و اين همه تلاش كنم؟ بيل را به كنار انداختم و بر زمين خوابيدم!
ولى چيزى نگذشت كه اين فكر به خاطرم خطور كرد از كجا معلوم كه من سالهاى زيادى زنده نمانم؟ افرادى مثل من بودند و سالها عمر كردند، انسان تا زنده است زندگى آبرومند مى خواهد و بايد براى خود و خانواده اش تلاش كند، برخاستم و بيل را گرفتم و مشغول كار شدم».(بحارالانوار، جلد 14، صفحه 329)
به همين دليل براى ايجاد تحرّك بيشتر در گروه هاى مختلف اجتماعى بايد اميد به آينده را در دل آنها زنده نگه داشت.
ولى همين اميد و آرزو كه رمز حركت و تلاش انسانهاست و مانند قطرات حياتبخش باران، كه سرزمين هاى مرده را زنده مى كند، سرزمين دل انسان را زنده نگه مى دارد، اگر از حدّ بگذرد به صورت سيلابى ويرانگر در مى آيد و همه چيز را با خود مى برد و سرانجام انسان را غرق دنياپرستى و ظلم و جنايت و گناه مى كند.
به همين دليل پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) «طول امل» را يكى از دو دشمن بسيار خطرناك براى انسانها شمرده و فرموده است:
«خِصْلَتَانٌ اِتِّبَاعُ الْهَوى وَ طُولُ الاَْمَلِ، فَاَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوى فَاِنَّهُ يَعْدِلُ عَنِ الْحَقِّ، اَمَّا طُولُ الاَْمَلِ فَاِنَّهُ يُحبب الدُّنْيَا:
شديدترين چيزى كه از آن بر شما مى ترسم دو خصلت است: پيروى از هوا و آرزوى طول و دراز
زيرا هواپرستى شما را از حق بازمى دارد و امّا آرزوى دور و دراز شما را حريص بر دنيا مى كند».(المحجّة البيضاء، جلد 8، صفحه 245)
شبيه همين معنى با كمى تفاوت در نهج البلاغه از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است.(نهج البلاغه، خطبه 42)
با اين اشاره به آيات قرآن بازمى گرديم و نتيجه طول امل را در سرنوشت اقوام پيشين و انسانها به طور كلّى مورد بررسى قرار مى دهيم:
1ـ وَاذْكُرُوا اِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَاد وَ بَوَّأَكُمْ فِى الاَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاَءَ اللهِ وَ لاَتَعْثَوْا فِى الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ (سوره اعراف، آيه74)
2ـ اَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيع آيَةً تَعْبَثُونَ * وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (سوره شعراء،آيات 129 و 128)
3ـ يُنَادُونَهُمْ اَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَ لَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ اَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الاَْمَانِىُّ حَتَّى جَاءَ اَمْرُ اللهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ (سوره حديد،آيه14)
4ـ اَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لاَيَكُونُوا كَالَّذِينَ اُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الاَْمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (سوره حديد،آيه16)
5 ـ ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الاَْمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (سوره حجر،آيه3)
6 ـ اَمْ لِلاِْنْسَانِ مَا تَمَنَّى * فَلِلّهِ الاْخِرَةُ وَ الاُْولَى (سوره نجم،آيات 24و25)
7ـ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة * الَّذِى جَمَعَ مَالا وَ عَدَّدَهُ * يَحْسَبُ اَنَّ مَالَهُ اَخْلَدَهُ(سوره همزه،آيات1تا3)
8 ـ اِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى اَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ اَمْلَى لَهُمْ (سوره محمّد،آيه25)
ترجمه
1ـ و به خاطر بياوريد كه خداوند شما را جانشينان قوم «عاد» قرار داد و در زمين مستقرّ ساخت كه در دشتهايش، قصرها براى خود بنا مى كنيد و در كوهها براى خود خانه ها مى تراشيد! بنابراين نعمت هاى خدا را متذكّر شويد و در زمين به فساد نكوشيد.
2ـ آيا شما بر هر مكان مرتفعى نشانه اى از روى هوا و هوس مى سازيد؟! ـ و قصرها و قلعه هاى زيبا و محكم بنا مى كنيد، شايد در دنيا جاودانه بمانيد؟!
3ـ (منافقان) آنها را صدا مى زنند «مگر ما با شما نبوديم؟!» مى گويند «آرى ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار(مرگ پيامبر را) كشيديد و(در همه چيز) شك و ترديد داشتيد و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرارسيد و شيطان فريبكار(نيز) شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد!».
4ـ آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل كرده است خاشع گردد؟! و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلب هايشان قساوت پيدا كرد و بسيارى از آنها گنهكارند!
5 ـ بگذار آنها بخورند و بهره گيرند و آرزوها آنان را غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد!
6 ـ آيا آنچه انسان تمنّا دارد به آن مى رسد؟! ـ در حالى كه آخرت و دنيا از آن خداست!
7ـ واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى! ـ همان كس كه مال فراوانى جمع آورى و شماره كرده(بى آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند)! ـ او گمان مى كند كه اموالش او را جاودانه
مى سازد!
8 ـ كسانى كه بعد از روشن شدن هدايت براى آنها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است!
اخلاق در قرآن
فرم در حال بارگذاری ...
پيامدهاى شوم عجله و شتابزدگى
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394
1 ـ اتلاف وقت و نيرو
اين خوى ناپسند، آثار ويرانگرى در زندگى فردى و اجتماعى انسان ها دارد. خسارت هايى كه از اين طريق، دامان انسان را مى گيرد، فوق العاده زياد است. از جمله اين كه نيروها را به هدر مى دهد و مانع رسيدن به مقصد مى شود; مثلا، اگر لشكر دشمن قصد بلاد اسلام را كند و سپاه اسلام صبر نكند تا لشكر دشمن در موقعيّت ضعيف و آسيب پذيرى قرار گيرند، يا قبل از آن كه لشكر اسلام خود را بسيج و آماده كند و نقشه هاى جنگى را ترتيب دهد، به آنها حمله كند، نتيجه اى جز شكست و از بين رفتن قواى اسلام و به هدر دادن نيروها و جسور شدن دشمن نخواهد داشت.
در كارهاى شخصى و فردى نيز همين امر صادق است; زيرا هر حركت عجولانه، سبب ناكامى و از بين رفتن نيروهاست.
در «محجة البيضاء» حديث جالبى نقل شده كه شاهد گوياى گفتار فوق است، در اين حديث آمده است: هنگامى كه حضرت مسيح (عليه السلام) متولّد شد، شياطين نزد ابليس آمدند و گفتند:
امروز بتها سرنگون شده اند (مگر خبرى واقع شده!)
ابليس گفت: آرى! حتماً حادثه مهمى روى داده است، همين جا باشيد تا من تحقيق كنم و بازگردم.
ابليس پرواز كرد و تمام اطراف زمين را گردش نمود و چيزى نيافت، جز اين كه ديد حضرت عيسى(عليه السلام)متولّد شده و فرشتگان اطراف او حلقه زده اند. ابليس برگشت و به شياطين خود گفت: ديشب پيامبرى متولد شده است. هيچ زنى باردار نشد و وضع حمل نكرد مگر اين كه من حاضر بودم، جز اين يكى و شما مأيوس باشيد از اين كه بعد از اين بت پرستى رونقى پيدا كند; ولى (براى گمراه ساختن فرزندان آدم)، از راه عجله و اعمال سبكسرانه وارد شويد (تا شيرازه زندگى آنها به هم بريزد).(المحجة البيضاء، جلد 5، صفحه 61)
...
2 ـ يأس و نااميدى
از ديگر پيامدهاى شوم «عجله» آن است كه هر گاه انسان به خاطر آن ناكام شود، حالت يأس و نوميدى به او دست مى دهد و اى بسا نسبت به همه چيز، حتى تقدير الهى بدبين گردد. لذا در حديث پرمعنايى امام حسن عسكرى (عليه السلام) مى فرمايند: «لا تَعْجَلْ عَلَى ثَمَرَة لاتدرك وَ اِنَّما تَنالُها في اَوانِها وَ اَعْلَمُ اَنَّ المُدَبِّرَ لَكَ اَعْلَمُ بِالوَقتِ اَلَّذِى يُصلِحُ حَالُكُ فيهِ، فَثِقْ بِخِيَرَتِهِ في جَميع اُمورِكَ، يُصلِحُ حَالُكَ، وَ لاتَعجَلْ بِحَوائِجِكَ قَبلَ وَقتِها فَيَضِيقُ قَلبُكَ وَ صَدرُكَ وَ يَخشاكَ (يغشاك) القُنوط; براى چيدن هيچ ميوه اى قبل از رسيدن آن، عجله مكن، تنها در موقع (مناسبش) به آن خواهى رسيد (و بهره خواهى گرفت) و بدان، كسى كه امور تو را تدبير مى كند، نسبت به وقتى كه به صلاح حال توست، آگاهتر است، بنابراين به انتخاب او در همه كارهايت اعتماد كن، تا حال تو اصلاح شود و هرگز براى نيازهاى خود قبل از رسيدن وقتش «عجله» نكن كه سبب تنگدلى و چيره شدن نوميدى برتو مى شود».(بحارالانوار، جلد 75، صفحه 379)
3 ـ ندامت و پشيمانى
سوّمين پيامد شوم «عجله» ندامت و پشيمانى است كه در احاديث گذشته به آن اشاره شد. چه بسيارند كسانى كه براى انجام كارها، قبل از فراهم شدن زمينه ها عجله كرده اند و نيروهايشان به هدر رفته و هرگز به مقصد و مقصود خود نايل نشده اند; در حالى كه اگر كمى خويشتن دارى مى كردند، هرگز به چنان سرنوشتى مبتلا نمى شدند و چه بسيار كسانى كه به خاطر دستپاچگى به سراغ چيزى رفته اند كه دشمن جان آنها بوده و آرزو مى كنند كه اى كاش! به سراغ آن نمى رفتند.
اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايند: «فَكَمْ مِن مُستَعجِل بِما اِن اَدرَكَهُ وَدَّ اَنَّهُ لَم يُدرِكْهُ; چه بسيارند افرادى كه براى چيزى عجله مى كنند كه اگر به آن دست يابند (فوراً پشيمان مى شوند و) دوست دارند هرگز به آن نرسيده بودند».(نهج البلاغه، خطبه 150.)
4 ـ هجوم اندوه و غصه
چهارمين پيامد منفى «عجله» در كارها، هجوم امواج اندوه و غصّه، سوى انسان است ; زيرا ناكامى ها و شكست هاى حاصل از عجله و دستپاچگى در بسيارى از اوقات، بسيار گران تمام مى شود و انسان را با اندوه فراوان روبرو مى كند.
حضرت اميرمؤمنان على (عليه السلام) در يكى از كلمات قصارش در «غررالحكم»مى فرمايند:
«العَجَلُ قَبْلَ الاِمكانِ يُوجِبُ الغُصّةَ (غررالحكم، حديث 1333);
شتابزدگى پيش از فراهم شدن امكانات، سبب اندوه و غصه است».
5 ـ فزونى لغزش ها
از پيامدهاى ديگر سوء آن، لغزش هاى فراوان است; زيرا تصميم گيرى صحيح نياز به تأمّل و تدبّر و دقّت فراوان دارد و آن هم به صورت عجولانه و شتابزده امكان پذير نيست و لذا افراد «عجول» غالباً گرفتار لغزش هاى مختلفى مى شوند، چه در تشخيص هدف و چه در راه وصول به آن.
اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد:
«مَعَ العَجَلِ يَكْثُرُ الزَّلل»
با عجله و شتابزدگى لغزش هاى فراوان پيش مى آيد»(غررالحكم، حديث 9740). و نيز مى فرمايند:
«مَن عَجَلَ كَثُرَ عِثارُهُ»
هر كس شتاب كند، لغزش او بسيار خواهد بود».(غررالحكم، حديث 7838)
6 ـ فزونى خطاها
ششمين اثر عجله، «فزونى خطاها» است كه مى تواند با فزونى لغزش ها يكى باشد و مى تواند دو چيز محسوب شود، (خطا در تشخيص هدف است و لغزش در راه وصول به آن).
اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايند:
«اَصابَ مُتَأَنٍّ اَوْ كادَ، اَخطَأَ مُسْتَعجِلٌ اَو كَادَ»
افراد خويشتن دار يا به مقصد مى رسند و يا به طور نسبى موفق مى شوند و افراد عجول گرفتار خطا مى شوند، يا به طور نسبى خطا مى كنند».(غرر الحكم، حديث 1290)
به هر حال، زيان هاى ناشى از عجله و دستپاچگى، بيش از آن است كه مردم عادى فكر مى كنند، و جريمه اى كه انسان هاى عجول به خاطر عجله مى پردازند، قابل شمارش نيست.
اخلاق نيك و بد در قرآن
فرم در حال بارگذاری ...