ارزش معامله با خدا

نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ …(التوبة/111)

در حقيقت‏ خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاي] اينکه بهشت براي آنان باشد خريده است.

خداوند در سوره مبارك توبه مى‏ فرمايد :

مال و جان، در صورت معامله كردن با من، در برابر بهشت من است.

اين بهشت، جايى است كه وقتى آفريده شد، خداوند به آن فرمود :

خوش به حال كسانى كه در تو قرار بگيرند. درك اين حقيقت، ممكن نيست. هر يك از كرامات و مقامات اهل بهشت، احترام ايشان و شكل نعمت‏هاى بهشت، در قرآن مجيد خود يك رشته و بحث مفصل است. اجر انسان، در بهشت خلاصه نمى‏شود.

خداوند مى‏فرمايد : من براى بندگان شايسته‏ ام، چيزى را مقرر كرده ‏ام كه نه چشمى آن را ديده است، نه گوشى شنيده است و نه به خيال كسى خطور كرده است.

من جان و مال شما را در برابر بهشت مى‏خرم:

يقيناً خدا از مؤمنان، جان‏ها و اموالشان را به بهاى آن كه بهشت براى آنان باشد، خريده است.

نظر از: مرکز تخصصی فقه و اصول فاطمه الزهرا(س) اردکان [عضو] 

امام صادق عليه السّلام ‏فرمود:

«كسى كه به‏ داد ستمديده اندوهگينى برسد و بار اندوه را از دل او بردارد و در برآوردن حاجتش كمك كند، در پيشگاه حضرت

حق هفتاد و دو رحمت خواهد داشت، كه با يك رحمتى (از آن رحمتها) زندگانى او را در دنيا اصلاح نموده، و هفتاد و يك رحمت

ديگر را براى آخرت او ذخيره مى ‏كند تا از هراس و وحشت آن روز در امان باشد.»

پاداش نيكيها و كيفر گناهان / ص: 382

1394/05/05 @ 08:58


فرم در حال بارگذاری ...

صبر زینبی

نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1394

 

و در این نزدیکی سیدی هست که دلی خون دارد؟
……


با شور تمام لباس هایش را تنش کرد،برایش فالله خیر حافظا خواندم
با هر ذکر یا حسین روی لب هایش می دانستم که آتش می گرفت …

قلبش می سوخت..ذهنش می سوخت…
حالات درونی اش را احساس می کردم
می دانستم که در پشت در صاحب امرمان منتظرش مانده
یا علی بلندی گفت،قدمی برداشت و از مسجد خارج شد..
با رفتنش،نگرانی تمام وجودم را در بر گرفت..
مثل هر روز می دانستم که تا به هدفش برسد، طاقتم تمام می شود و آخر با بچه ها تنها می شوم ..

هر چه هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ می خواندم،فکر به نبودش،فکر تنهاییم،فکر خانه ی بدون او…

باز ذهنم را مشغول کرده بود.

هدفش شهادت حسینی بود..اما من چی؟…

بدون توجه به من..من که صبر زینبی نداشتم

چادرم را بر سر کردم،سر بر سجده گذاشتم و دعا کردم که مثل عباس بن علی شهید شود..

همانطور که خودش همیشه برایم می گفت… ساعت ها گریه کردم..او را آوردند،همسرم را در دست گرفته و داخل آوردند.

در آغوش گرفتمش و
با خود عهد بستم که نگذارم فردا در قیام شرکت کند…

با اینکه می دانستم هیچ وقت به عهد خود عمل نمی کنم…

انگار چادرم حسینی شده بود و صبرم زینبی.

افسران

 

نظر از: ابراهيمي [عضو] 

مهدی جان!
من تمام شعرهایم را در وصف نبودنت سروده ام. . . .
و اگر یک روز ناگهان ناباورانه سر برسی. . . .
دست خالی. . . .حیرت زده. . . .نقاش میشوم و نقش پرواز را بر دنیا خواهم کشید. . . .

1394/05/06 @ 16:21
نظر از: محسن بهرامی [بازدید کننده]
محسن بهرامی

سلام علیکم
ممنون از نظرتون در بلاگ سبک زایمان اسلامی
مطلب اصلاح گردید
التماس دعا

1394/05/05 @ 17:13


فرم در حال بارگذاری ...

هشدار!!!

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ(يس/60)

اي فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شيطان را مپرستيد

زيرا وي دشمن آشکار شماست!

اين عهد و پيمان الهى از طرق مختلف از انسان گرفته شده ، و بارها اين معنى را به او گوشزد کرده است :
نخست آن روز که فرزندان آدم در زمين نشو و نما کردند اين خطاب به آنها شد: (يا بنى آدم لا يفتننکم الشيطان کما اخرج ابويکم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سواتهما انه يريکم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤ منون :

اى فرزندان آدم ! شيطان شما را نفريبد همانگونه که پدرتان را از بهشت بيرون کرد، و لباسشان را از تنشان خارج ساخت تا عورتشان را براى آنها آشکار کند! چه اينکه او و پيروانش شما را ميبينند و شما آنها را نميبينيد، (بدانيد) ما شياطين را اولياى کسانى قرار داديم که ايمان نمى آورند (اعراف - 27).

سپس همين اخطار به طور مکرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، چنانکه در آيه 62 سوره زخرف ميخوانيم:

وَلَا يصُدَّنَّكُمُ الشَّيطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ(الزخرف/62):

شيطان شما را از راه حق باز ندارد که او دشمن آشکار شماست .

و در آيه 168 - بقره ميخوانيم :

وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ :

از گامهاى شيطان پيروى نکنيد که او براى شما دشمن آشکارى است !

از سوى ديگر اين پيمان در عالم تکوين به زبان اعطاى عقل به انسان نيز گرفته شده است ، چرا که دلائل عقلى به روشنى گواهى ميدهد انسان نبايد فرمان کسى را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنى او بسته او را از بهشت بيرون کرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است .

...


از سوى سوم با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحيد، و انحصار اطاعت براى ذات پاک پروردگار، نيز اين پيمان از انسان گرفته شده است ، و به اين ترتيب نه با يک زبان که با چندين زبان اين توصيه الهى تحقق يافته و اين عهد و پيمان سرنوشتساز امضا شده است .
اين نکته نيز قابل توجه است که عبادت در جمله (لا تعبدوا الشيطان ) به معنى اطاعت است ، زيرا عبادت هميشه به معنى پرستش و رکوع و سجود نمى آيد، بلکه يکى از اشکال آن همان اطاعت کردن است ، چنانکه در آيه 47 سوره مؤ منين ميخوانيم که فرعون و اطرافيانش بعد از مبعوث شدن موسى (عليهالسلام ) و هارون (عليهالسلام ) گفتند: (ا نؤ من لبشرين مثلنا و قومهما لنا عابدون ).

(آيا ما به دو انسانى که همانند ما هستند ايمان بياوريم ، در حالى که قوم آنها عبادت و اطاعت ما مى کردند)؟!

و در آيه 31 سوره توبه ميخوانيم :

خداوند در باره يهود و نصارى ميفرمايد: (اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا):

آنها دانشمندان و راهبان خود را معبودانى در برابر خدا قرار دادند، همچنين مسيح فرزند مريم را، در حالى که جز به عبادت خداوند يگانه که هيچ معبودى جز او نيست دستور نداشتند).

جالب اينکه در روايتى از امام باقر و امام صادق (عليهالسلام ) که در ذيل اين آيه آمده چنين ميخوانيم :

اما و الله ما دعوهم الى عبادة انفسهم ، و لو دعوهم ما اجابوهم و لکن احلوا لهم حراما و حرموا عليهم حلالا فعبدوهم من حيث لا يشعرون !:

به خدا سوگند آنها (دانشمندان و راهبان ) يهود و نصارى را به عبادت خويشتن دعوت نکردند، و اگر دعوت ميکردند هرگز يهود و نصارى دعوتشان را اجابت نمينمودند، ولى آنها حرامى را براى ايشان حلال و حلالى را حرام کردند (و آنها پذيرا شدند) و به اين ترتيب بدون توجه آنان را پرستش کردند.

نظير همين معنى با تفاوت مختصرى در روايات ديگر نيز وارد شده است : از جمله در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : من اطاع رجلا فى معصية فقد عبده :

کسى که انسانى را در معصيت پروردگار اطاعت کند او را پرستش کرده !

و در حديث ديگرى از امام باقر (عليهالسلام ) آمده است : من اصغى الى ناطق فقد عبده ، فان کان الناطق يؤ دى عن الله فقد عبد الله ، و ان کان الناطق يؤ دى عن الشيطان فقد عبد الشيطان :

کسى که به سخنگوئى گوش فرا دهد (و سخنش را بپذيرد) او را پرستش کرده !

اگر ناطق حکم خدا را مى گويد: پرستش خدا کرده ،

و اگر از سوى شيطان سخن مى گويد پرستش شيطان کرده است !

در آيه بعد براى تاکيد بيشتر و بيان آنچه وظيفه فرزندان آدم است ميفرمايد:

آيا من به شما عهد نکردم که مرا بپرستيد و از من اطاعت کنيد که راه مستقيم همين است (و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم ).

از يکسو پيمان گرفته که اطاعت شيطان نکنند، چرا که او دشمنى و عداوت خود را از روز نخست آشکار ساخته ، کدام عاقل به فرمان دشمن ديرينه و آشکارش ترتيب اثر ميدهد؟
و در مقابل پيمان گرفته که از او اطاعت کنند، و دليلش را اين قرار ميدهد که صراط مستقيم همين است و اين در حقيقت بهترين محرک انسانها است ، چرا که فى المثل هر کس در وسط بيابان خشک و سوزانى گرفتار شود و جان خود
و همسر و فرزند و اموالش را در خطر دزدان و گرگان ببيند، مهمترين چيزى که به آن ميانديشد پيدا کردن راه مستقيم به سوى مقصد است ، راهى که سريعتر و آسانتر او را به سر منزل نجات برساند.
ضمنا از اين تعبير استفاده ميشود که اين جهان سراى اقامت نيست ، چرا که راه را به کسى ارائه ميدهند که از گذرگاهى عبور ميکند و مقصدى در پيش دارد.
باز براى شناسائى هر چه بيشتر اين دشمن قديمى خطرناک ميافزايد: (او افراد زيادى از شما را گمراه کرد، آيا انديشه نکرديد؟! (و لقد اضل منکم جبلا کثيرا فلم تکونوا تعقلون ).
آيا نمى بينيد چه بدبختيهائى شيطان بر سر پيروان خود آورده ؟ آيا تاريخ پيشينيان را مطالعه نکرديد تا ببينيد بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناکى گرفتار شدند؟ ويرانههاى شهرهاى بلا ديده آنها در برابر چشم شماست ، و عاقبت غمانگيز آنها براى هر کس کمترين تعقل و انديشهاى داشته باشد روشن است .
پس چرا دشمنى را که امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدى نميگيريد؟ باز با او طرح دوستى ميريزيد، و حتى او را رهبر و ولى و راهنماى خويش انتخاب مى کنيد.
(جبل ) (به کسر ج و ب و تشديد لام ) چنانکه راغب در مفردات گويد به معنى جماعت و گروه است که از نظر عظمت تشبيه به (جبل ) (بر وزن عمل ) به معنى کوه شده است ، و تعبير (کثيرا) براى تاکيد بيشتر در مورد پيروان شيطان است که در هر جامعهاى قشر عظيمى را تشکيل ميدهند.
بعضى عدد (جبل ) را ده هزار نفر يا بيشتر نوشتهاند، و براى کمتر از آن
اين تعبير را مناسب ندانسته اند ولى بعضى اين اعداد را لازم نمى دانند.
به هر حال عقل سليم ايجاب ميکند که انسان از چنين دشمن خطرناکى که به هيچ انسانى رحم نميکند و قربانيانش در هر گوشه و کنارى بر خاک هلاکت افتادهاند سخت بر حذر باشد، و آنى به خود اجازه غفلت ندهد چنانکه امير مؤ منان على (عليهالسلام ) آن پيشواى آگاه و بيدار در يکى از خطبههايش براى توجه به اين حقيقت ، مردم را مخاطب ساخته مى گويد:
فاحذروا عباد الله ! عدو الله ، ان يعديکم بدائم ، و ان يستفزکم بندائه ، و ان يجلب عليکم بخيله و رجله ، فلعمرى لقد فوق لکم سهم الوعيد، و اغرق اليکم بالنزع الشديد، و رماکم من مکان قريب ، فقال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين :
(اى بندگان خدا! از اين دشمن خدا بر حذر باشيد، مبادا شما را به بيمارى خويش (کبر و غرور) مبتلا سازد، و با نداى خود شما را به حرکت در آورد، و به وسيله لشکريان سواره و پيادهاش شما را جلب کند، به جان خودم سوگند او تيرى خطرناک براى شکار کردن شما به چله کمان گذاشته ، و آن را با قدرت و شدت تا سرحد توانائى کشيده ، و از نزديکترين مکان شما را هدف قرار داده !، هم او گفته است : پروردگارا به سبب آنکه مرا اغوا کردهاى زرق و برق زندگى را در چشم آنها جلوه ميدهم ، و همه آنها را اغوا خواهم کرد (در حالى که خداوند سبب گمراهيش نبود بلکه هواى نفسش او را گمراه ساخته ).
و راستى عجيب است که چنين دشمنى را به دوستى برگزينيم ، و به گفته شاعر:

کجا بر سر آيم از اين عار و ننگ
که با او به صلحيم و با حق به جنگ ؟

تفسیر نمونه

نظر از: حسيني [عضو] 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

1394/05/04 @ 22:32


فرم در حال بارگذاری ...

آتش حسد

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394

در زمان يكى از خلفا مرد ثروتمندى بود، روزى وى غلامى را از بازار خريد اما از روز اولى كه اين غلام را خريده بود با او مانند يك غلام عمل نمى كرد، بلكه مانند يك آقا با او رفتار مى نمود. يعنى بهترين غذاها را به او مى داد بهترين لباسها را برايش مى خريد، آسايشش را فراهم مى كرد. درست مانند فرزندش به وى مى رسيد، حتى شايد از فرزندش هم بهتر علاوه بر اين همه توجه و لطفى كه به او مى كرد پول زيادى هم در اختيارش مى گذارد. ولى غلام ارباب خود را هميشه در حال فكر مى ديد و او را اغلب اوقات ناراحت مى يافت .

بالاخره ارباب تصميم گرفت تا غلام خويش را آزاد سازد و يك پول و سرمايه زيادى هم به او بدهد، بعد يك شب با او نشست و درد دل خود را بيرون ريخت و رو به غلام كرد و گفت : اى غلام من حاضرم كه تو را آزاد كنم و اين اندازه پول هم به تو بدهم ولى آيا مى دانى كه اين همه خدمتهايى كه من به تو كردم براى چه بود؟
غلام : نه براى چه ؟
گفت : براى يك تقاضا! فقط اگر تو اين يك تقاضا را انجام دهى هر چه كه من به تو دادم حلال و نوش جانت باد. و اگر اين را انجام ندهى من از تو راضى نيستم ، اما چنانچه خود را براى انجام آن حاضر كنى من بيش از اينها به تو مى دهم .
غلام گفت : هر چه بفرمايى اطاعت مى كنم تو ولى نعمت من هستى تو به من حيات دادى ،
ارباب : نه قول قطعى بدهى ، زيرا مى ترسم كه پيشنهاد كنم و تو بگويى نه !
غلام مطمئن باش هر چه مى خواهى پيشنهاد كنى بفرما!
همينكه ارباب خوب از غلام قول گرفت ، گفت :
پيشنهاد من اين است كه تو در يك موقع خاص و در مكان مخصوصى كه بعدا معين خواهم كرد سر مرا از بيخ ببرى !

...

le="display: block; margin-left: auto; margin-right: auto;" src="http://s4.picofile.com/file/8187191126/archive_26_8_1392_IMAGE635204061058743279.jpg" alt="" width="403" height="314" />
غلام گفت: يعنى چه ؟
ارباب : حرف من اين است .
غلام گفت: چنين چيزى ممكن نيست .
ارباب : من از تو قول گرفتم و تو بايد به قول خود وفا نمايى .
مدتى از اين گفتگو گذشت تا يكى از شبها نيمه شب غلام را بيدار كرد كارد تيزى بدست او داد و دست ديگر او را گرفت و آهسته حركت كردند و به پشت بام منزل همسايه رفتند. ارباب در آنجا دراز كشيد و خوابيد. كيسه پولش را هم به غلام داد و گفت : تو همين جا سر من را ببر و به هر كجا كه مى خواهى بروى ، برو.
غلام سوال كرد براى چه ؟
ارباب : براى اينكه من اين همسايه را نمى توانم ببينم ، مردن براى من از زندگى بهتر است من رقيب او بودم او هم رقيب من بوده ولى اكنون او از من جلو افتاده است و براى همين الان دارم در آتش مى سوزم لذا از اين عملى كه به تو دستور مى دهم مى خواهم بلكه يك قتلى بپاى آن بيفتد و او برود به زندان ، اگر چنين چيزى عملى بشود، آنوقت من راحت مى شوم !
من ميدانم كه اگر اين جا كشته بشوم فردا مى گويند چه كسى او را كشته ؟وقت پاسخ خواهند داد: رقيبش او را كشته است و جسدش هم كه در پشت بام رقيبش پيدا شده پس او را مى گيرند و به زندان مى اندازند و بالاخره اعدام مى شود و مقصود من هم آنجا حاصل شده است .
غلام كه ديد اين مرد تا اين حد احمق و بيچاره است پيش خود گفت پس ‍ من چرا اين كار را نكنم ؟ اين براى همان كشته شدن خوب هست . كارد را بر گردن ارباب گذاشت و سر او را بيخ بريد و كيسه پول را هم برداشت و رفت كه رفت .
خبر در همه جا منتشر شد رقيب او را گرفتند و به زندان انداختند بعد كه خواستند به جرمش رسيدگى كنند خيلى زود به اين نتيجه رسيدند كه : اگر اين قاتل باشد، پشت بام خانه خودش را براى كشتن رقيبش انتخاب نمى كند!
قضيه معمايى شده بود، غلام آخرش وجدانش او را راحت نگذاشت رفت پيش حكومت وقت ، و حقيقت را افشاء نمود، گفت : قضيه از اين قرار است كه او را من كشتم و البته به تقاضاى خود او بود، زيرا وى در يك حسدى آنچنان مى سوخت كه مرگ را بر زندگى ترجيح مى داد.
وقتى كه فهميدند قضيه از اين قرار است و اطمينان يافتند كه غلام درست مى گويد هم غلام و هم آن زندانى متهم را كه رقيب ارباب بيچاره بشمار مى آمد از زندان آزاد كردند.
واقعا اين يك حقيقتى است ، انسان بيمار مى شود مبتلا به بيمارى حسد، حتى ديده مى شود كه آدمهاى حسود گاهى به مرحله اى مى رسند كه مثلا حاضر مى شوند صد درجه به خود صدمه بزند تا شايد پنجاه درجه به ديگرى صدمه وارد نمايند.

انسان كامل ، ص 14-12


فرم در حال بارگذاری ...

نقد افكار وهّابيّت در حوزه توسل/توسّل به رسول اكرم صلى الله عليه و آله بعد از بعثت(3)

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394

 

 


1. توسّل نابينا به پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله به دستور حضرت:

ترمذى از عثمان بن حنيف نقل مى كند: مردى نابينا محضر پيامبر[ صلى الله عليه و آله ] آمد و عرض كرد:

أدع اللّه أن يعافينى؛ از خدا بخواه كه سلامتى و بينايى را به من باز گرداند.

حضرت فرمودند: إن شئتَ دعوت، وإن شئتَ صبرت فهو خير لك. قال: فادعه. قال: فأمره أن يتوضّأ فيحسن وضوءه ويدعوه بهذا الدعاء؛

اگر بخواهى دعا مى كنم و اگر صبر كنى براى تو بهتر است.

عرض كرد: براى من دعا كن.

حضرت فرمود: وضويى نيكو بگير و اين دعا را بخوان:

اللّهمّ إنّي أسألك وأتوجّه إليك بنبيّك محمّد نبيّ الرحمة، يا محمّد! إنّي توجّهت بك إلى ربّي في حاجتي هذه لتقضي لي، اللّهمّ فشفّعه فيّ(صحيح ترمذى، ج 5، ص 229 ح 3649، ط. دار الفكر بيروت، تحقيق عبدالرحمن محمّد عثمان و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 448)؛

خداوندا، به واسطه پيامبرت كه رسول رحمت است به تو روى آورده ام و حاجت خود را از تو طلب مى كنم.

اى محمّد [ صلى الله عليه و آله ] به وسيله تو به پروردگارم روى آورده ام تا حاجتم روا شود، خداوندا او را شفيع من قرار ده. ترمذى و ابن ماجه، دو تن از نويسندگان صحاح سته پس از نقل حديث، گواهى بر صحّت آن داده اند. حاكم نيشابورى نيز در موارد متعدد كتاب مستدرك آورده و شهادت بر صحّت آن داده و نوشته است: اين حديث، شرايط كتاب صحيح بخارى و صحيح مسلم را دارد(مستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 313، 519 و 526. ).

و هم چنين طبرانى و هيثمى دو تن از علماى بزرگ اهل سنّت با تصريح به صحّت روايت، آن را نقل كرده اند(كتاب الدعاء، ص 320؛ معجم الكبير، ج 9، ص 31 و مجمع الزوائد: ج 2، ص 279).

ابن تيميه مى گويد: وفي النسائي والترمذي وغيرهما حديث الأعمى الذي صحّحه الترمذى(اقتضاء الصراط المستقيم، ص 408)؛

در سنن نسائى و صحيح ترمذى و ديگر كتب، اين حديثى كه ترمذى صحيح دانسته، ذكر شده است.

2. توسل مردم مدينه به پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله :

بخارى از أنس بن مالك نقل مى كند:

در زمان نبى مكرم صلى اللّه عليه وسلم در مدينه قحطى آمد ، پيامبر در حالى كه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود ، عربى ايستاد و عرض كرد: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِيَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا؛

يا رسول الله ! در اثر قحطى تمام زندگى ما نابود شد زن و فرزند ما از گرسنگى از بين رفت، از خدا بخواه كه اين پيش آمد ناگوار را از ما برطرف سازد.

فَرَفَعَ يَدَيْهِ وَمَا نَرَى فِى السَّمَاءِ قَزَعَةً فَوَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ مَا وَضَعَهَا حَتَّى ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ ثُمَّ لَمْ يَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّى رَأَيْتُ الْمَطَرَ يَتَحَادَرُ عَلَى لِحْيَتِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَمُطِرْنَا يَوْمَنَا ذَلِكَ وَمِنْ الْغَدِ وَبَعْدَ الْغَدِ وَالَّذِى يَلِيهِ حَتَّى الْجُمُعَةِ الْأُخْرَى(صحيح بخارى ، ج 1 ، ص 224 ، ح 933 ، كتاب الجمعة ، باب 35 ، باب الاستسقاء فى الخطبة يوم الجمعة . و ح 1013 كتاب الاستسقاء و ح1014 و صحيح مسلم ، ج3 ، ص25 ، ح1962 ، كتاب صلاة الإستسقاء ، باب 2 ، باب الدعاء فى الاستسقاء)؛

پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در حالى دستش را به دعا برداشت كه هيچ اثرى از ابر در آسمان مدينه به چشم نمى خورد، سوگند به خداوندى كه جان من در قبضه او است، پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله دستان خود را پايين نياورده بود كه ابرهاى متراكم همانند كوه، فضاى مدينه را فرا گرفت.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله هنوز از منبر به پايين نيامده بود كه قطره هاى باران از ريش مباركش سرازير بود. و اين بارش تا يك هفته ادامه داشت تا آن كه با دعاى حضرت باران از بارش باز ايستاد.

3. توسّل عمر بن خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

بخارى در صحيح خود از انس نقل مى كند:

هر گاه قحطى مى آمد، عمر بن خطاب به عباس عموى پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله متوسل مى شد و مى گفت:

اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا قَالَ فَيُسْقَوْن(صحيح بخارى ، ج2 ، ص16 ، ح1010 ، كتاب الإستسقاء ، باب )؛

خدايا، ما در زمان پيامبر ، به او متوسل مى شديم و باران رحمتت را بر ما نازل مى كردى و اينك به عموى پيامبر متوسل مى شويم، بارانت را بر ما نازل فرما، آن گاه باران باريدن مى گرفت.

یاوران دجال

 

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

تربيت فرزند از منظر معصومين علیهم السلام

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394

 

رسول اکرم صلی الله علیه و آله

ادبوا اولادکم في بطون امهاتهم قيل و کيف ذلک يا رسول الله؟ فقال باطعامهم الحلال(2)

فرزندانتان را در رحم مادرانشان تربيت کنيد.

پرسيده شد: اين چگونه است اي رسول خدا؟

فرمود: با خوراندن غذاي حلال ( به مادرش).

...

حق الولد والده …ان يستفره امه (3).

حق فرزند بر پدر اين است که مادر او را گرامي بدارد.

قال رجل: يا رسول الله ! ما حق ابني هذا؟ قال : تحسن اسمه و ادبه و تضعه موضعا حسنا.(4)

مردي به رسول خدا عرض کرد: حق اين فرزند بر من چيست؟

پيامبر فرمود: اسم نيکو برايش انتخاب کني و او را به خوبي تربيت کني و به کاري مناسب و پسنديده بگماري .

اکرموا اولادکم واحسنوا آدابهم يغفر لکم.(5)

فرزندان خودرا گرامي بداريد. خوب تربيتشان کنيد تا گناهان شما آمرزيده شود.

ادبو اولادکم علي ثلاث خصال : حب نبيکم و حب اهل بيته و قرائ ة القرآن (6)

فرزندان خودرا به کسب سه خصلت تربيت کنيد: دوستي با پيامبرتان و دوستي خاندانش و قرآن خواندن.

الناس معادن و العرق دساس وادب السوء کعرق السوء(7)

مردم همانند معدن ها مختلف هستند و اصل و نسب در انسان مؤثر است و تربيت بد، همانند اصل و نسب بد است .

الولد سيد سبع سنين و عبد سبع سنين و وزير سبع سنين (8)

فرزند، هفت سال سرور،هفت سال فرمان بردار وهفت سال وزير است.

يا علي : رحم الله و الدين حملا و لدهما علي برهما(9)

اي علي : خداوند رحمت کند پدر و مادري را که فرزند خويش را بر نيکي کردن به خودشان ياري کنند.

من بکي صبي له فارضاه حتي يسکنه اعطاه الله عز و جل من الجنه حتي يرضي (10)

هر کس کودک گريان خود را راضي کند تا آرام شود، خداوند از بهشت آن قدر به او مي دهد تا راضي شود.

احبوا الصبيان و ارحموهم و اذا وعدتموهم شيئا ففوا لهم فانهم لايدرون الا انکم ترزقونهم (12)

کودکان را دوست بداريدوبه آنها مهرباني کنيد وهر گاه به آنها وعده داديد، وفا کنيد؛ زيرا آنها شما را روزي دهنده خود مي دانند.

من قبل ولده کتب الله عزوجل له حسنه ومن فرحه الله يوم القيامه (13)

هر کس فرزند خود را ببوسد،خداوند ثواب براي او مي نويسد و هرکس اورا شاد کند،خداوند اورا درروز قيامت شاد خواهد کرد.

کان النبي اذا اصبح مسح علي رووس ولده وولد ولده (14)

پيامبر هرروز صبح بر سر فرزندان و نوادگانش دست (نوازش ) مي کشيد.

اکرموا اولادکم و احسنوا ادابکم (15)

به فرزندان خود احترام کنيدوبا آداب پسنديده با آنها معاشرت کنيد.

تحرامة الصبي في صغره زياده في عقله في کبره (16)

بازي گوشي کودک در خردسالي اش مايه فزوني عقل اودر بزرگ سالي اش است.

لاتضربه و اهجره و لاتطل(17)

کودک را نزن، بلکه با او قهر کن؛ ولي نه به مدت طولاني .

تهادوا تزدادوا حبا(18)

به يکديگر هديه بدهيد تا محبت را ميان خود بيفزاييد.
امام علي علیه السلام

من سال في صغره اجاب في کبره (19)

هر کس در خردسالي سؤال کند؛ در بزرگ سالي پاسخ مي گويد.

لاتفسروا اولادکم علي آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غيرزمانکم (20)

آداب و رسوم خود را به فرزندانتان تحميل نکنيد ؛ زيرا آنان براي زماني غير از زمان شما آفريده شده اند.
اما سجاد علیه السلام

واما حق الولد فتعلم انه منک ومضاف اليک في عاجل الدنيا بخيره و شره و انک مسوول عما وليته من حسن الادب والدلالة علي ربه والمعونة له علي طاعته ..(21)

حق فرزند اين است که بداني از توست .در دنيا با هر خير و شري که دارد، به تو منسوب است و تو مسئول تربيت نيکو و راهنمايي اش به سوي خداوياري اش دراطاعت از پروردگارش هستي…

اللهم…. اعني علي تربيتهم و تاديبهم و برهم .(22).

خدايا مرا بر تربيت ، ادب آموزي و نيکي کردن به فرزندانم ياري فرما.
امام صادق علیه السلام
انا نامر صبيا ننا بالصلاة والصيام مااطاقوا اذا کانوا ابناء سبع سنين (23)

ما هنگامي که کودکانمان هفت ساله مي شوند؛ به اندازه اي که طاقت دارند ؛ آنان را به نماز و روزه فرمان مي دهيم .

ان الله عز و جل ليرحم الرجل لشدة حبه لولده (24)

خداوند عزو جل ، انسان را براي محبت بسيار به فرزندانش ، مورد رحمت خود قرار مي دهد.

پي نوشت:

1. گفتني است شماره شهريور ماه طوبي(ويژه ماه مبارک رمضان 1388) به صورت بسته الکترونيکي بر سايت مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما قرار گرفته بود.
2. هادي موحدي، يک هزار حديث، انتشارات ارم.
3. جنگ مهدوي، ص 132.
4. محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ج6، ص48، ح6.
5. عقده الداعي، ص 76.
6. مکارم الاخلاق، ص222.
7. متقي هندي، کنزالعمال، ج16، ص456، ح45409.
8. نهج الفصاحه، گردآورنده: ابوالقاسم پاينده، ح3146.
9. مکارم الاخلاق، ص222.
10. من لا يحضره الفقيه، ج4، ح372.
11. الفردوس، ج3، ص549، ح5715.
12. اصول کافي، ج6، ص49، ح3.
13. همان، ح1.
14. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج104، ص99، ح75.
15. نک: علي قائمي، خانواده و تربيت کودک، صص200و201.
16. کنزالعمال، ج11، ص91، ح30747.
17. عده الداعي، ص79.
18. نهج الفصاحه، ح1190.
19. غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص264، ح8273.
20. شرح نهج البلاغه، ج20، ص267، کلمه قصار102.
21. تحف العقول، ص 263.
22. امام سجاد، صحيفه سجاديه، دعاي 25.
23. دعائم الاسلام، ج1، ح194.
24. مکارم الاخلاق، ص 219.

منبع:ماهنامه طوبي شماره 36

 

نظر از: مدرسه علميه فاطميه كرمان [عضو] 

سلام علیکم
باتشکر از شما که در راستای تربیت فرزند از طریق فضای مجازی گام برداشتید.
انشاالله موفق و موید باشید

1394/05/04 @ 13:14


فرم در حال بارگذاری ...

از پنجره نگاهت شفاف نگاه کن!

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند،
روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه درحال آویزان کردن رخت های شسته است و دید لباسها چندان تمیز نیست و گفت: انگار نمی داند چطور لباس بشوید. احتمالا” باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.

همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت،هربار که زن همسایه لباس های شسته اش را برای خشک شدن آویزان می کرد زن جوان همان حرف را تکرارمی کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت:

یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده ام که چه کسی درست لباسشستن را یادش داده؟

مرد پاسخ داد :

« من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم »

زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران رامشاهده می کنیم، آنچه می بینیم به درجه شفافیت پنجره هاییکه از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد

قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که می بینیم در پی دیدن جنبه های مثبت او باشیم؟

کمی هم به این قضیه فکر کنیم که صحبت کردن درباره ی چگونگی رفتار دیگران هیچ تأثیر مثبتی در زندگی خودمان نخواهد داشت؛ پس حداقلش درباره خودمان عاقلانه رفتار کنیم!

وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد، وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند!

شرایط می تواند تغییر کند.

پس هیچ کس را تحقیر نکنیم، شاید امروز قدرتمند باشیم اما یادمان باشد زمان از ما قدرتمند تر است!

یک درخت میلیون هاچوب کبریت می سازد اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافیست!

مجله زندگی مهدوی

نظر از: احمدي [عضو] 

سلام دوست عزیز
نکته خوبی بود، ممنون.
در پناه حق

1394/05/04 @ 18:08


فرم در حال بارگذاری ...

در غذاى جسم سختگيرند اما...

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394

امام حسن(عليه السلام) مى فرمايد:

عَجِبْتُ لِمَنْ يَتَفَكَّرُ فى مَأْكُولِه كَيْفَ لا يَتَفَكَّرُ فى مَعْقُولِهِ، فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ وَيُودِعُ صَدْرَهُ ما يُرْدِيهِ(1)

ترجمه

     عجب دارم از آنها كه به غذاى جسم خود مى انديشند; امّا به غذاى روح خود نمى انديشند، خوراك ناراحت كننده از شكم دور مى دارند; امّا قلب خود را با مطالب هلاكت زا آكنده مى كنند.

شرح كوتاه

    همان طور كه پيشواى بزرگ ما فرموده مردم معمولا در غذاى جسمانى خود سختگيرند جز در پرتو نور چراغ دست به سفره نمى برند، و جز با چشم باز لقمه بر نمى گيرند، از غذاهاى مشكوك مى پرهيزند، و بعضى هزار گونه نكات بهداشتى را در تغذيه جسم رعايت مى كنند.

     امّا در غذاى جان، با چشم بسته، در لابه لاى ظلمت هاى بى خبرى، هرگونه غذاى فكرى مشكوكى را در درون جان خود مى ريزند، گفتار دوستان نامناسب، مطبوعات بدآموز، تبليغات مشكوك يا مسموم همه را به آسانى مى پذيرند و اين جاى بسيار شگفتى است.

1. سفينة البحار ماده طعم.

برگرفته از یکصدو پنجاه درس زندگی/ آیت الله مکارم شیرازی


فرم در حال بارگذاری ...

جاهل يا تند مى رود يا كند

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394

اسلام بصيرت و عمل را با هم مى خواهد


ربيع بن خثيم معروف به خواجه ربيع از اصحاب اميرالمؤ منين على علیه السلام است ، او از زهاد ثمانيه يعنى يكى از هشت زاهد معروف دنيا بشمار مى رود.

ربيع بن خثيم در زهد و عبادت كارش به جايى كشيده بود كه در دوران آخر عمرش قبرى براى خودش آماده كرده بود و در لحدى كه در آن كنده بود گاهى از اوقات مى رفت و مى خوابيد و خويشتن را موعظه مى كرد، مى گفت :

«اى ربيع ! يادت نرود عاقبت بايد بيايى اينجا».

او هيچ گاه سخنى غير از ذكر خدا نمى گفت، تنها جمله اى كه غير از ذكر و دعا از او شنيدند آن وقتى بو كه اطلاع پيدا كرد: عده اى حسين بن على علیه السلام فرزند پيغمبر خدا را شهيد كرده اند، لذا در اظهار تاثر و تاسف از چنين حادثه اى يك جمله بيان كرد كه مضمون آن اين است:

«واى بر اين امت كه فرزند پيغمبرشان را شهيد كردند»

مى گويند بعدها از اين سخن استغفار نمود و مى گفت: چرا من اين چند كلمه را كه غير از ذكر خدا بوده است به زبان آورده ام او بيست سال از عمرش را در عبادت گذرانيد و يك كلمه هم به اصطلاح حرف دنيا را نزد. در حالى كه در اين فاصله شاهد شهادت سه امام بزرگوار، يعنى امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسين علیه السلام بوده است !!!

...

همين آدم در دوران اميرالمؤ منين على علیه السلام جزو سپاهيان حضرت بشمار مى آمده است. يك روز آمد خدمت امام عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ما درباره اين جنگ شك داريم! مى ترسيم اين جنگ شرعى نباشد!

- چرا؟

- چون ما داريم با اهل قبله مى جنگيم با مردمى مى جنگيم كه مثل ما شهادتين مى گويند، مثل ما نماز مى خوانند.

از طرفى هم ربيع خود را شيعه مى دانست و نمى خواست صريحا از على علیه السلام كناره گيرى كند، لذا گفت :

يا اميرالمومنين! خواهش مى كنم به من كارى واگذار كنيد كه در آن شك وجود نداشته باشد، من را به جايى و دنبال ماموريتى بفرست كه در آن ترديد نباشد.

حضرت هم پذيرفت و او را به يكى از سرحدات فرستاد كه اگر جنگى شد طرف مقابلش كفار و مشركين و غير مسلمانها باشند!

اين يك نمونه اى بود از زهاد و عبادى كه در آن عصر بوده اند، اما اين زهد و عبادت چقدر اززش دارد؟!

اين هيچ ارزشى هم ندارد آدم در ركاب مردى مانند على علیه السلام باشد ولى در راهى كه على علیه السلام دارد راهنمايى مى كند و فرمان جهاد ميدهد شك كند، و عمل به احتياط نمايد!

اسلام بصيرت و عمل را با هم مى خواهد اين آدم (خواجه ربيع ) بصيرت ندارد در وقتى كه جنايتها و ستمگرى ها و اسلام شكنيهاى معاويه و يزيد را مى بيند آقا به گوشه اى مى رود و شب و روز را فقط به نماز و ذكر خدا مى پردازد و تازه براى يك جمله كه به عنوان اظهار تاسف از شهادت فرزند پيغمبر گفته است استغفار مى جويد، اين با تعليمات اسلامى جور در نمى آيد هميشه ، الجاهلُ مُفرِط او مفرَط ، جاهل يا تند مى رود يا كند يا فقط به ذكر و دعا و عبادت اكتفا مى كند و جنبه سياسى و اجتماعى اسلام را ترك و يا بالعكس به عبادات و جنبه هاى معنوى آن پشت پا ميزند و فقط به ابعاد سياسى و اقتصادى و اجتماعى آن مى انديشد و اين هر دو خطاست .

گفتارهاى معنوى ، ص 54-51، چاپ صدرا.


فرم در حال بارگذاری ...

معرفی سایت فرهنگی وتبلیغی کودک ونوجوان(1)

نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1394

معرفی گروه تبلیغ مجازی هدیه آسمان

     با لطف وتفضل پروردگار متعال در بهار سال ۹۲ باتوجه به احساس نیاز مبرمی که در عرصه کار فرهنگی وتبلیغی کودک ونوجوان خصوصا در فضای مجازی احساس می شد سایت هدیه آسمان توسط تعدادی ازطلاب حوزه علمیه قم فعال درعرصه تبلیغ دینی کودک ونوجوان راه اندازی شد، وهدف ازآن آموزش مبلغان دینی ومربیان کودک ونوجوان جهت انتقال معارف دینی به کودکان و نوجوانان و دراختیار گذاشتن خوراک تبلیغی مناسب این مقطع به این بزرگواران می باشد.

از عموم مبلغان ، معلمان و مربیان عزیز خواستاریم مارا در ادامه مسیر با ارائه پیشنهاد ها و انتقادات خود و ارسال مطالب متناسب با موضوع سایت یاری نمایید.

سایت هدیه آسمان

 


فرم در حال بارگذاری ...