طمع ضد اخلاق

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

 

 

وَ قَالَ علی عليه السلام إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ وَ كُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْ ءِ الْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ وَ الْأَمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ وَ الْحَظُّ يَأْتِي مَنْ لَا يَأْتِيهِ

امام عليه السّلام (در دورى از آز و آرزو) فرموده است:

طمع (آدمى را) بر سر آب مى آورد بى آنكه (او را سيراب كرده) باز گرداند (هر كه بآن گرفتار شود تباه گشته رهائى نيابد) و ضامن است بى آنكه (بعهد و پيمان خود) وفاء كند، 2- و بسا آشامنده كه پيش از سيراب شدن گلوگير شود (بسا آزمند كه در راه بدست آوردن مطلوب پيش از رسيدن بآن و بهره بردن تباه گردد) 3- و هر چند منزلت چيزيكه بآن رغبت ميشود افزون باشد اندوه نيافتن و بدست نياوردن آن بسيار گردد، 4- و آرزوها ديده هاى بينائيها را كور مى نمايد، 5- و نصيب و بهره (مقدّر) مى آيد پيش كسيكه بسوى آن نمى آيد (بهره مقدّر خواهد رسيد هر چند در طلب آن كوشش نداشته و آرزومند آن نباشند).( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1221)

[و فرمود:] طمع كشاننده به هلاكت است و نارهاننده، و ضامنى است حق ضمانت نگزارنده، و بسا نوشنده كه گلويش بگيرد و پيش از سيراب شدن بميرد، و ارزش چيزى كه بر سر آن همچشمى كنند هر چند بيشتر بود مصيبت از دست دادنش بزرگتر بود، و آرزوها ديده بصيرت را كور سازد و بخت سوى آن كس كه در پى آن نبود تازد.( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 412)

...

ترجمه شرح ابن میثم

امام (علیه السلام) فرمود:

إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ- وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ- وَ كُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْ ءِ الْمُتَنَافَسِ فِيهِ- عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ- وَ الْأَمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ- وَ الْحَظُّ يَأْتِي مَنْ لَا يَأْتِيهِ

ترجمه

«طمع، انسان را تا لب آب مى آورد بدون اين كه برگرداند و ضمانت مى كند بدون اين كه وفا كند، بسا نوشنده آب كه پيش از سيراب شدن، گلوگير شود. هر چه ارزش شي ء دلخواه بيشتر باشد، مصيبت از دست دادنش بزرگتر است. آرزوها چشم بصيرت را كور كنند، و بهره و برخوردارى به كسى مى رسد كه در پى آن نيست.»

شرح

امام (علیه السلام) از طمع در دنيا و آزمندى در طلب دنيا و آرزو داشتن و در پى دنيا رفتن به چند دليل بر حذر داشته است:

1- قياس مضمرى كه صغراى آن عبارت: «إنّ الطمع… و فىّ» است يعنى: طمع آدمى را بر موارد هلاكت مى برد امّا از آنجا باز نمى گرداند. عبارت الضامن غير الوفىّ را- به دليل اين كه انسان را علاقمند به كسب دنيا مى كند و به طرف دنيا مى خواند، و با اين حال دروغ مى گويد، هم چون كسى كه ضامن چيزى شود و وفا نكند- براى طمع استعاره آورده است، و كبراى مقدّر آن چنين است: و هر چه اين طور باشد، سزاوار پيروى و اطمينان نيست.

2- عبارت: و ربّما… ريّه هشدار بر اين مطلب است كه در پى دنيا به طور مداوم بودن روا نيست، به دليل قياس مضمرى كه از صغراى آن به كنايه ياد كرده است و در تقدير چنين است: هر كه همواره در پى دنيا باشد گاهى نااميد مى شود و بدون رسيدن به آرزو، اميدش قطع مى شود، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر چه اين طور باشد، شايسته نيست كه هميشه در پى آن بود.

3- از شتافتن در پى آنچه از متاع دنيا كه پر ارزش است، به وسيله قياس مضمرى بر حذر داشته است كه صغراى آن عبارت: و كلّما… لفقده است. رزيّة به معنى مصيبت است.

و كبراى مقدّر آن نيز چنين است، و هر چه كه مصيبت فقدان آن بزرگ باشد پس شايسته بر گرفتن نيست، زيرا ناگزير از دست خواهد رفت، و فنا پذير است.

4- از آرزوها به وسيله قياس مضمرى بر حذر داشته است كه صغراى آن عبارت: و الأمانىّ تعمى اعين الابصار است، توضيح آن كه آرزوها فكر را به چيزى كه هدف نيست مشغول مى سازد و از هدف يعنى كمالات عقلى باز مى دارد.

كلمه. اعين را استعاره براى افكار آورده است از آن رو كه هر دو ادراك مى كنند. و كبراى مقدر نيز چنين است: و هر چه اين طور باشد، اجتناب از آن لازم است.

5- بر ترك بهره بردارى از دنيا توجّه داده است. با اين عبارت: و الحظّ يأتي من لا يأتيه يعنى: بهره آن كسى كه نصيبى از دنيا دارد به او مى رسد، هر چند كه در پى دنيا نباشد، و اين عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است: و هر چه كه اين طور باشد، نيازى به رفتن در پى آن و جستن آن نيست.( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 651 - 653)

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

راه خروج ازبن بست

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

 

امیر مومنان حضرت علي(علیه السلام) فرمودند:

لو ان السموات و الارض كانتا علي عبد رتقا ثم اتقي الله لجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب.

 «گر آسمانها و زمين بر بنده‏اي تنگ گيرند و او از خداوند تقوي داشته باشد خدا راه خروج از اين بن بست را براي او قرار دهد و از جائيكه بگمانش نرسد او را روزي رساند»

(غرر الحكم و درر الكلم، ص: 569)

 


فرم در حال بارگذاری ...

لب بسته ام زهرچه بجز گفتگوی تو

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

لب بسته ام زهرچه بجز گفتگوی تو
مناجات «میثم مطیعی» با حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف» در شب پنجم محرم الحرام؛

«لب بسته ام زهرچه بجز گفتگوی تو

دل شسته ام زهر چه بجز نقش روی تو

گر بگذری به خاکم و گویی ترا که کشت 

فریاد خیزد از کفنم که آرزوی تو …»

دانلود فایل صوتی


فرم در حال بارگذاری ...

عالم ربّانی و روحانی نما

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

 درس اخلاق حضرت آیت الله مجتهدی (ره):

یک عالم ربّانی داریم و یک «آخوندگر». آخوندگر یا روحانی نما کسی است که دنبال پول است، فقط به فکر این است که پول کجاست، ریاست کجاست، نه اهل تدریس است نه اهل منبر و موعظه و نه اهل تألیف و تصنیف و نه اهل تبلیغ و ارشاد، بلکه اگر اراده کند که مثلاً کاری انجام دهد فقط امام جماعت می شود و حتی بعد از اتمام نماز، یک مسأله شرعی و یا حدیث هم نمی گوید.

این گونه افراد، کارگر هستند نه روحانی و باید روز کارگر مانند بقیه کارگرها در راه پیمایی شرکت کنند.

امام جماعت که نشد کار، به آقا می گویی چه کاره ای؟ مبلغ؟ مؤلف؟ مدرس؟ مترجم؟ منبری؟ در جواب می گوید: امام جماعتم. امام جماعت بودن که کار نیست، اگر این طوری است پس بقیه مردم هم که پیش نماز، پس نماز و یا مأموم هستند، آیا می شود به کسی بگویی شغل شما چیست، او بگوید مأموم هستم؟ امام و مأموم که شغل نیستند.

این گونه افراد، آخوندگر هستند بر وزن کارگر، آهنگر، زرگر، ریخته گر، رفوگر و غیره. یعنی آخوندی، برای آنها محل کسب درآمد است. اسلام اینها را نمی خواهد، اسلام عالم و آخوند ربانی می خواهد. کسی را می خواهد که با اَعمال خودش به دین خدا و اسلام و اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) خدمت کند، و اگر در کنار این خدمات، توانست زندگی روزمره خود را هم تأمین کند البته مانعی ندارد. نه این که در این لباس بیاید برای بعضی امور از قبیل کسب درآمد و کسب شهرت و پست و مقام و غیره.
امام باقر [علیه السلام] فرمودند: «لَعَن رسول الله رجُلاً اِحتاجَ الناسُ الیه لِیُفَقِّهَهم فَسألَهُم الرِّشوَة1» :

یعنی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) لعنت کرده اند کسی را که مردم در امر دین به او نیاز دارند و او از مردم طلب پول می کند.

...


حضرت رسول اکرم  فرمودند: «وَیلٌ لِلَّذین یَجتَلِبُون الدُّنیا بِالدِّین یَلبَسُون للنّاس جُلُود الضَّأنِ مِن لِینِ ألسِنَتِهِم کَلامهم أحلی مِنَ العسلِ و قلوبُهُم قلوبُ الذِّئابِ یَقولُ اللّه تعالی أبی یَغتَرُّون؟ أم عَلی یَجتَرِؤُون

وای بر کسانی که دنیا را به سبب دین به دست می آورند، برای مردم لباس گوسفند می پوشند، به سبب نرمیِ زبانشان کلامشان از عسل شیرین تر است در حالی که قلب هایشان قلب گرگ ها است، خداوند متعال می فرماید: آیا این ها به سبب من مردم را فریب می دهند یا بر من جسورند؟».

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «لا تَأکل بنا النّاس فیفقِرَک اللّه؛3

به سبب ما و به نام ما مردم را مخور که خداوند تو را فقیر و محتاج می کند».

اگر ما از آخوندگری دست برداریم کارها درست می شود و الا وزارت بازرگانی باید مساجد را زیر نظر بگیرد و اداره مالیات پرونده برای مساجد تشکیل بدهد و بالای در مساجد بنویسند تجارتخانه فلان آقا؛چرا که روحانیون آخوندگر شده اند و مساجد تجارتخانه آنها شده است. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «وَیلٌ لامَّتی مِن عُلماء السُّوء یتخذون هذا العِلمَ تِجارة؛4وای به حال امت من از دست این علمای بد که این علم را وسیله تجارت و پول درآوردن می کنند». وقتی از او می پرسی مسجد شما چه طور است لب و لوچه اش را آویزان می کند و می گوید خبری نیست یعنی پولی در کار نیست.
امام کاظم [علیه السلام] فرمود: ای هشام، خداوند متعال به حضرت داوود (علیه السلام) وحی کرد که ای داوود، به بندگانم بگو عالمی را که شیفته دنیا (و پول و ریاست) است بین من و خودشان قرار ندهند (و او را رها کنند که در غیر این صورت) این عالم ها، آن ها را از یاد، و محبت و مناجات با من باز خواهند داشت چنین علمایی راهزنان بندگان من هستند، همانا کم ترین عقوبتی که به آن ها می کنم این است که شیرینی محبت و مناجاتم را از قلب هایشان جدا می کنم.5
اما عالم ربانی، آن است که دنبال دنیا و مقام و ریاست و شهرت نیست، بلکه برای رضای خدا و خدمت به دین و یاری امام زمان (عج) کار می کند، یا درس می دهد و یا منبر می رود و یا هرگونه خدمت دیگری که از دستش برمی آید هر چند در ظاهر کوچک باشد انجام می دهد. برای ذکر نمونه می توان اساتید این حوزه علمیه را نام برد که واقعاً علماء ربانی هستند و حتی بعضی از آن بزرگواران از جمله حضرت آیت الله جناب آقای ضیاءآبادی (حفظه الله) را می توان نام برد که نه برای نماز و نه منبر، بلکه برای هیچ چیز از امور دینی پول نمی گیرند. قبلاً که حالشان مساعد بود در این حوزه علمیه صبح ها مکاسب درس می دادند بدون دریافت حق التدریس.6
حاج مقدس (ره) یک دهه منبر رفتند، بانی منبر شب آخر 150 تومان به ایشان داد، ایشان با بانی دعوا کردند که تو یک کاسب هستی، مگر چه قدر درآمد داری که 150 تومانِ آن را به من می دهی، 100 تومانِ آن را بردار، 50 تومان کافی است. عالم ربانی این طور است، عالم ربانی کسی است که مردم را تربیت می کند.
نزد حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) درباره دو نفر از بنی اسرائیل ذکر کردند که یکی بعد از نماز واجب می نشیند، و مردم را تربیت می کند و به مردم کارهای خوب یاد می دهد و دیگری روزها روزه می گیرد و شب ها بیدار (و به عبادت مشغول) است. حضرت فرمودند: برتری اولی بر دومی مثل برتری من بر کم ترین فرد شما است.7
الآن بعضی از این پیش نمازها، نماز را می خوانند و می روند. من به این ها اقتدا نمی کنم. از متفکر عالی قدر حضرت آیت الله شهید مطهری (ره) پرسیدم آیا این وسواس است که من به این پیش نمازها اقتدا نمی کنم، ایشان فرمودند: خیر.
از امام خمینی (ره) پرسیدم آیا به این پیش نمازها اقتدا بکنیم؟ ایشان فرمودند: نصیحتشان کنید حرف بزنند، موعظه کنند و حدیث بگویند. اگر کسی فقط بیاید نماز بخواند و برود و آخر کار هم پولی بگیرد این پول حرام است. این مسأله در کتاب شرایع الاسلام هست.8من، با این سن زیاد و کسالت اعصاب و بیماریی که بر اثر کهولت سن دارم، هیچ روزی درس و منبر را تعطیل نکرده و نمی کنم.
در قدیم علمای ربانی زیادی بودند، مثل شیخ محمدحسین زاهد، حاج شیخ مرتضی زاهد، آیت الله شاه آبادی، شیخ عبدالوهاب خراسانی، حاج مقدس، حاج میرزا عبدالعلی تهرانی، سید مهدی کشفی، سید مهدی قوام، شیخ جواد خراسانی، و غیره، که خداوند همه آنها را رحمت کند. وقتی حاج مقدس واعظ، یک ماه رمضان منبر می رفتند، آخر ماه، آثار صحبت های ایشان در مردم معلوم بود.
یکی دیگر از علماء ربانی شیخ محمود یاسری بودند. یک بار حاج مقدس به ایشان گفت: یعنی چه این همه آدمِ ریش تراش را دور خودت جمع کردی؟ ایشان فرمودند: ما جمع میکنیم، ریشش با شما.
از خدا بخواهید عالم ربانی شوید. اگر می خواهی عالم ربانی شوی اول باید خودت را بسازی. اگر پیش نماز می شوی اول نمازت را درست کن. علاوه بر (درست خواندن) حمد و سوره، بدون حضور قلب نرو در محراب.
نقل می کنند که در زمان قدیم یکی از اولیاء خدا وارد مسجدی شد. در صف اول نماز ایستاد، رکعت دوم که شد نمازش را فُرادا کرد و به عقب مسجد رفته دستمالش را باز کرد و شروع به خوردن کرد. بعد از تمام شدن نماز، مردم به او اعتراض کردند که این چه وضع اقتدا کردن است؟ او هم رو به پیش نماز کرد و گفت: تو می گویی یا بگویم؟ پیش نماز گفت: تو بگو. آن شخص گفت: دیدم در رکعت اول به فکر خریدن الاغ بودی، و در رکعت دوم به فکر ساختن طویله ای برای آن، و پیش خود می گفتی که من پیر شده ام و نمی توانم با پای پیاده به مسجد بیایم، خوب است که الاغی بخرم و سواره بیایم، و گفتی که اگر الاغ بخرم آن را کجا جای بدهم، لذا به فکر ساختن طویله هم افتادی. چون من دیدم نمازت در حال خریدن الاغ و ساختن طویله است لذا فرادا کردم، آیا راست نگفتم؟ امام جماعت گفت: درست است من مشغول این فکرها بودم و شرمنده شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
1ـ بحارالانوار، ج 2، ص 62.
2ـ بحارالانوار، ج 77، ص 173.
3ـ اصول کافی، ج 3، ص 406.
4ـ میزان الحکمه، ج 6، ص 475، به نقل از کنز العمال.
5ـ تحف العقول، ص 632.
6ـ البته بسیار نیکوست که علما برای خدمات خود در صورت وجود منبع درآمدی، یا داشتن وضع اقتصادی خوبی، اجرت نگیرند، ولی چون همه از این نعمت خدا دادی و این مزیت اجتماعی بهره مند نیستند، لذا از روی ناچاری و البته بدون هیچ گونه اشکال شرعی، در قبال تدریس، تألیف، خطابه و امثال این گونه امور طبق موازین فقهی اجرت بگیرند مانعی ندارد.
7ـ تنبیه الخواطر، ج 2، ص 212، به نقل از میزان الحکمة، ج 6، ص 474.
8ـ أخذ الأجرة علی الصلاة بالناس حرام، مکاسب شیخ انصاری، ج 1، ص 96، چاپ ثقلین و شرایع الاسلام، محقق حلی، ج 2، ص 5، کتاب التجارة.

به نقل از: نشریه شمیم یاس

 


فرم در حال بارگذاری ...

فضیلت نماز شب

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

آیت الله العظمی قاضی ره:

اما نماز شب؛ پس هیچ چاره و گریزی از آن برای مؤمنین نیست،

تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد

و درحالی که برای نماز شب قیام نمی ­کند

و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد

مگر به وسیله نمازشب.


فرم در حال بارگذاری ...

مسرور كردن مؤمن

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

سيد جزائرى در رياض الابرار از حضرت سيدالشهداء عليه السلام نقل مى كند: آن جناب فرمود: اين فرمايش پيغمبر صلى الله عليه و آله كه بعد از نماز بهترين عمل ها مسرور كردن مؤمن است با وسایلى که معصيت نباشد براى من به تجربه رسيد.

روزى غلامى را ديدم با خوراک خود سگى را شريک قرار داده، پرسيدم: چرا چنين مى كنى؟ گفت: يابن رسول الله من محزونم و جوياى سُرورى هستم، مى خواهم با مسرور كردن اين حيوان غم از دلم زدوده شود. زيرا من بنده­ مردى يهودى هستم، مايلم از او جدا شوم.

اباعبدالله عليه السلام پيش آن مرد يهودى رفت و دويست دينار قيمت غلام را با خود برد. درخواست كرد غلام را بفروشد. آن مرد عرض كرد: غلام فداى قدم مبارک شما. اين بستان را نيز به او بخشيدم. دويست دينار را هم تقديم به شما مى كنم.

حضرت فرمود: من مال را به تو بخشيدم. مرد يهودى عرض كرد: پذيرفتم، آن را هم به غلام مى بخشم.

سيدالشهداء عليه السلام فرمود: من هم غلام را آزاد كردم، دينارها و بستان را نيز به او بخشيدم.

زن آن يهودى گفت: من هم اسلام مى آورم و مهريه خود را به شوهرم مى بخشم.

یهودی گفت: من نيز مسلمان مى شوم و اين خانه را به زنم بخشيدم. (1)

_______________________________________

1- مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 145 به نقل دارالسلام ج 3 ص 350


فرم در حال بارگذاری ...

اکثر ایمانها ، به شرک آلوده است.

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَمَا يؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ(يوسف/106)

و بيشترشان به خدا ايمان نمي‏ آورند

جز اينکه [با او چيزي را] شريک مي‏ گيرند.



در آيه « وَمَا يؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ» مى فرماید آنها هم که ايمان مى آورند، ايمان اکثرشان خالص نيست ، بلکه آميخته با شرک است .

ممکن است خودشان چنين تصور کنند که مؤ منان خالصى هستند، ولى رگه هاى شرک در افکار و گفتار و کردارشان غالبا وجود دارد.

ايمان تنها اين نيست که انسان اعتقاد به وجود خدا داشته باشد بلکه يک موحد خالص کسى است که:

غير از خدا، معبودى به هيچ صورت در دل و جان او نباشد،

گفتارش براى خدا،

اعمالش براى خدا،

و هر کارش براى او انجام پذيرد،

قانونى جز قانون خدا را به رسميت نشناسد،

و طوق بندگى غير او را بر گردن ننهد

و فرمانهاى الهى را خواه مطابق تمايلاتش باشد يا نه ، از جان و دل بپذيرد،

و بر سر دو راهي هاى خدا و هوى ، همواره خدا را مقدم بشمرد،

اين است ايمان خالص ، از هر گونه شرک :

شرک در عقيده ،

شرک در سخن

و شرک در عمل .

و راستى اگر بخواهيم حساب دقيقى در اين زمينه بکنيم ، موحدان راستين و خالص و واقعى ، بسيار کمند!

...

به همين دليل در روايات اسلامى مى خوانيم که امام صادق (عليهالسلام ) فرمود:

الشرک اخفى من دبيب النمل : (شرک در اعمال انسان مخفيتر است از حرکت مورچه ).

و يا مى خوانيم : ان اخوف ما اخاف عليکم الشرک الاصغر قالوا و ما الشرک الاصغر يا رسول الله ؟ قال الريا، يقول الله تعالى يوم القيامة اذا جاء الناس باعمالهم اذ هبوا الى الذين کنتم ترائون فى الدنيا، فانظروا هل تجدون عندهم من جزاء؟!:

خطرناک ترين چيزى که از آن بر شما مى ترسم ، شرک اصغر است اصحاب گفتند شرک اصغر چيست اى رسول خدا؟

فرمود: رياکارى ، روز قيامت هنگامى که مردم با اعمال خود در پيشگاه خدا حاضر مى شوند، پروردگار با آنها که در دنيا ريا کردند مى فرمايد: به سراغ کسانى که به خاطر آنها ريا کرديد برويد، ببينيد پاداشى نزد آنها مى يابيد؟.

از امام باقر (عليهالسلام ) در تفسير آيه فوق نقل شده که فرمود: شرک طاعة و ليس شرک عبادة و المعاصى التى يرتکبون و هى شرک طاعة اطاعوا فيها الشيطان فاشرکوا بالله فى الطاعة لغيره :

منظور از اين آيه شرک در اطاعت است نه شرک عبادت ، و گناهانى که مردم مرتکب مى شوند، شرک اطاعت است ، چرا که در آن اطاعت شيطان مى کنند و به خاطر اين عمل براى خدا شريکى در اطاعت قائل مى شوند.

در بعضى از روايات ديگر مى خوانيم که منظور (شرک نعمت ) است به اين معنى که موهبتى از خداوند به انسان برسد و بگويد اين موهبت از ناحيه فلانکس به من رسيده اگر او نبود من مى مردم ! و يا زندگانيم بر باد مى رفت و بيچاره مى شدم در اينجا غير خدا را شريک خدا در بخشيدن روزى و مواهب شمرده است .

خلاصه اينکه منظور از شرک در آيه فوق کفر و انکار خدا و بت پرستى به صورت رسمى نيست (چنانکه از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) نقل شده فرمود:

(شرک لا يبلغ به الکفر) ولى شرک به معنى وسيع کلمه ، همه اينها را شامل مى شود.

تفسیر نمونه

اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي مِنَ النِّفَاقِ

وَ عَمَلِي مِنَ الرِّيَاءِ وَ لِسَانِي مِنَ الْكِذْبِ

وَ عَيْنِي مِنَ الْخِيَانَةِ فَإِنَّكَ تَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ

وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ


فرم در حال بارگذاری ...

آیا شما هم به دنبال همسری مانند «طبقه» اید؟!

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

 

در میان مردمان عرب، شخصی بود به نام شنّ، که بسیار زیرک و دانا بود و هوش وی فوق العاده بود. هنوز ازدواج نکرده بود و چون خود را فردی هوشمند و تیز فهم می دانست، در پی زنی بود که چون خود او از زیرکی و عقل پربهره باشد. بنابراین سوگند یاد کرد که در شهرها و روستاها گردش می کنم تا آن که زنی عاقل و هوشمند، مانند خودم پیدا کنم و با او ازدواج نمایم.

تاریخ نویسان نوشته اند: در یکی از مسافرتهای خود، در میان راه با مردی مواجه شد.

شن از او پرسید: کجا می روی؟

گفت: به فلان آبادی.

شن دانست که او هم به همان ده که وی قصد آن را دارد می رود. در راه با او رفیق شد و در صحبت را باز نمود.

شن به او گفت: آیا تو مرا حمل می کنی یا من تو را حمل کنم؟

مرد در پاسخ به او گفت: ای نادان، من و تو سواره هستیم چگونه من تو را حمل کنم یا تو مرا حمل کنی؟

شن در جواب او سکوت کرد، چیزی نگفت و به حرکت و سیر خود ادامه دادند تا آنکه به نزدیک روستایی رسیدند.

...

زراعت و گندمی را دیدند که وقت درو کردن آن رسیده بود.

شن به او گفت: آیا صاحب این کشت آن را خورده است یا نه؟

آن مرد جواب داد: ای نادان، تو زراعتی را می بینی که وقت درو کردن آن رسیده است و سپس می گویی صاحبش آن را خورده یا نه!

شن باز در جواب او سکوت کرد و چیزی نگفت. تا اینکه وارد روستا شدند. جلوشان جنازه ای آوردند.

شن به رفیقش گفت: آیا صاحب این نعش زنده است یا مرده؟

رفیقش گفت: من هیچ کس را مانند تو جاهل ندیده ام. تو جنازه ای را می بینی و سپس می پرسی آیا صاحب آن مرده است یا زنده؟!

شن این بار نیز ساکت ماند و چیزی نگفت. در این هنگام شن خواست از او جدا شود. رفیقش اصرار کرد که باید به منزل ما بیایی و مهمان ما باشی.

شن به درخواست او پاسخ مساعد داد و به اتفاق همراهش به منزل او رفت. این مرد دختری داشت که او را طبقه می نامیدند. دختر از پدرش پرسید: این مرد که همراه تو آمده کیست؟ پدرش ماجرا را نقل کرد و گفتگوی خود را با او بازگو نمود و از نادانیش شکایت کرد.

دختر به پدرش گفت: پدر جان، این شخص نادان نیست، بلکه خردمند است.

پس از آن دختر سخنان مهمان را برای پدرش شرح و تفسیر کرده و گفت: اما مقصود او که می گفت: آیا تو مرا حمل می کنی یا من تو را حمل کنم؟ این بوده که می خواست بگوید، آیا تو برایم داستانی می گویی یا من برایت بگویم. تا این که راه را طی کنیم و سرگرم شویم تا به مقصد برسیم.

و اما مراد او که می گفت: این کشت و محصول خورده شده یا نه؟ قصدش این بوده که آیا صاحبش آن را جلوتر فروخته و پولش را خرج نموده یا نفروخته است.

و اما گفتار او درباره جنازه، می خواست که بگوید، آیا این مرده فرزندی دارد که به وسیله او نامش زنده بماند یا ندارد؟

پدر دختر از نزد دخترش خارج شد و پیش شن آمد و با او نشست و مدتی با او گفتگو نمود. سپس گفت: ای مهمان عزیز، آیا دوست داری آنچه را در راه گفتی برایت شرح و تفسیر کنم. شن گفت: آری! و مرد آنچه را دخترش به او گفته بود برایش بازگو کرد.

شن در پاسخ گفت: اینها سخن تو نیست و از افکار و اندیشه های تو نمی باشد، بگو ببینم اینها را چه کسی به تو آموخته است؟ در جواب گفت: دخترم این مطالب را به من آموخت.

شن از این پاسخ ها خیلی لذت برد، بی درنگ آن دختر را از پدرش خواستگاری نمود و پدرش هم به درخواست وی پاسخ مساعد داد و دخترش را به شن تزویج نمود.

شن با همسرش به نزد خانواده خود آمد و مردم هنگامی که این چنین دیدند، گفتند: شن با طبقه موافقت کرده است و این جمله در میان عرب ضرب المثل شد و برای هر کس که با دیگری سازش کند، گفته می شود «وافق شنّ طبقه»[1]

پی نوشت:

[1] شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج 1، ص 717.

 

نظر از: مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س) اسلام آباد غرب [عضو] 

سلام خیلی زیبا بود

1394/04/20 @ 09:55
نظر از: احمدي [عضو] 

سلام دوست عزیز
داستان جالبی بود.
در پناه حق

1394/04/12 @ 16:38


فرم در حال بارگذاری ...

آیا شما هم به دنبال همسری مانند «طبقه» اید؟!

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

 

در میان مردمان عرب، شخصی بود به نام شنّ، که بسیار زیرک و دانا بود و هوش وی فوق العاده بود. هنوز ازدواج نکرده بود و چون خود را فردی هوشمند و تیز فهم می دانست، در پی زنی بود که چون خود او از زیرکی و عقل پربهره باشد. بنابراین سوگند یاد کرد که در شهرها و روستاها گردش می کنم تا آن که زنی عاقل و هوشمند، مانند خودم پیدا کنم و با او ازدواج نمایم.

تاریخ نویسان نوشته اند: در یکی از مسافرتهای خود، در میان راه با مردی مواجه شد.

شن از او پرسید: کجا می روی؟

گفت: به فلان آبادی.

شن دانست که او هم به همان ده که وی قصد آن را دارد می رود. در راه با او رفیق شد و در صحبت را باز نمود.

شن به او گفت: آیا تو مرا حمل می کنی یا من تو را حمل کنم؟

مرد در پاسخ به او گفت: ای نادان، من و تو سواره هستیم چگونه من تو را حمل کنم یا تو مرا حمل کنی؟

شن در جواب او سکوت کرد، چیزی نگفت و به حرکت و سیر خود ادامه دادند تا آنکه به نزدیک روستایی رسیدند.

...

زراعت و گندمی را دیدند که وقت درو کردن آن رسیده بود.

شن به او گفت: آیا صاحب این کشت آن را خورده است یا نه؟

آن مرد جواب داد: ای نادان، تو زراعتی را می بینی که وقت درو کردن آن رسیده است و سپس می گویی صاحبش آن را خورده یا نه!

شن باز در جواب او سکوت کرد و چیزی نگفت. تا اینکه وارد روستا شدند. جلوشان جنازه ای آوردند.

شن به رفیقش گفت: آیا صاحب این نعش زنده است یا مرده؟

رفیقش گفت: من هیچ کس را مانند تو جاهل ندیده ام. تو جنازه ای را می بینی و سپس می پرسی آیا صاحب آن مرده است یا زنده؟!

شن این بار نیز ساکت ماند و چیزی نگفت. در این هنگام شن خواست از او جدا شود. رفیقش اصرار کرد که باید به منزل ما بیایی و مهمان ما باشی.

شن به درخواست او پاسخ مساعد داد و به اتفاق همراهش به منزل او رفت. این مرد دختری داشت که او را طبقه می نامیدند. دختر از پدرش پرسید: این مرد که همراه تو آمده کیست؟ پدرش ماجرا را نقل کرد و گفتگوی خود را با او بازگو نمود و از نادانیش شکایت کرد.

دختر به پدرش گفت: پدر جان، این شخص نادان نیست، بلکه خردمند است.

پس از آن دختر سخنان مهمان را برای پدرش شرح و تفسیر کرده و گفت: اما مقصود او که می گفت: آیا تو مرا حمل می کنی یا من تو را حمل کنم؟ این بوده که می خواست بگوید، آیا تو برایم داستانی می گویی یا من برایت بگویم. تا این که راه را طی کنیم و سرگرم شویم تا به مقصد برسیم.

و اما مراد او که می گفت: این کشت و محصول خورده شده یا نه؟ قصدش این بوده که آیا صاحبش آن را جلوتر فروخته و پولش را خرج نموده یا نفروخته است.

و اما گفتار او درباره جنازه، می خواست که بگوید، آیا این مرده فرزندی دارد که به وسیله او نامش زنده بماند یا ندارد؟

پدر دختر از نزد دخترش خارج شد و پیش شن آمد و با او نشست و مدتی با او گفتگو نمود. سپس گفت: ای مهمان عزیز، آیا دوست داری آنچه را در راه گفتی برایت شرح و تفسیر کنم. شن گفت: آری! و مرد آنچه را دخترش به او گفته بود برایش بازگو کرد.

شن در پاسخ گفت: اینها سخن تو نیست و از افکار و اندیشه های تو نمی باشد، بگو ببینم اینها را چه کسی به تو آموخته است؟ در جواب گفت: دخترم این مطالب را به من آموخت.

شن از این پاسخ ها خیلی لذت برد، بی درنگ آن دختر را از پدرش خواستگاری نمود و پدرش هم به درخواست وی پاسخ مساعد داد و دخترش را به شن تزویج نمود.

شن با همسرش به نزد خانواده خود آمد و مردم هنگامی که این چنین دیدند، گفتند: شن با طبقه موافقت کرده است و این جمله در میان عرب ضرب المثل شد و برای هر کس که با دیگری سازش کند، گفته می شود «وافق شنّ طبقه»[1]

پی نوشت:

[1] شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج 1، ص 717.

 


فرم در حال بارگذاری ...

توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف

نوشته شده توسطرحیمی 12ام تیر, 1394

 

توسل شیخ مرتضی زاهد(ره) به امام زمان علیه السلام

آقا شیخ مرتضی(ره)[1] می فرمودند:

به جهت اینکه به فقراء کمک می کردم؛ یک بدهی پیدا کردم. رفع این بدهی را از امام زمان(علیه السلام) تقاضا کردم. یک نامه ای به حضرت نوشتم و گفتم:

آقاجان! من که نمی توانم این نامه را در چاه های امامزاده ابوالحسنین بیاندازم، کسی را هم ندارم تا این نامه را در حرم ثامن الحجج(علیه السلام) بیاندازد.

ایشان می فرمود: رفتم به بازار حلبی سازها، آنجا یک نهر آب بود که جریان داشت، به آن دستورات عمل کردم و نامه را در آن نهر آب انداختم و تا عصر جواب نامه از طرف حضرت آمد!

در آخرالزمان برای برخی از شیعیان، غیبت همانند شهود است

حضرت فرمود: «ان اهل زمان غیبته القائلون بامامته المنتظرون لظهوره افضل من اهل کل زمان لان الله اعطاهم من العقول و الافهام والمعرفة ما صارت الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة»[2].

...

کسانی که در زمان غیبت امام زمان(عجل الله) قائل به امامت او بوده و انتظار فرجش را می کشند، افضل افراد کل زمان هستند و پروردگار چنان عقل و فهمی به آنان داده است که غیبت در نزد آنها به منزله شهود است. غیبت برای آنها معنایی ندارد! این اشخاصی که این منزلت را پیدا می کنند، مانند کسانی اند که در حضور نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) جهاد کرده اند. «اولئک المخلصون حقاً و شیعتنا صدقاً»[3]. آنها حقیقتاً شیعیان ما هستند، آنها مخلصون هستند. فهمیدی داداش جون؟ آیا شما چنین رابطه ای با امام زمانت داری؟[4]…این روایت خیلی عجیب است که علی بن الحسین(ع) فرمود:

در آخرالزمان، پروردگار آن قدر به مؤمنین عرفان و معرفت نسبت به امام زمان(عجل الله) اعطا می فرماید، مثل اینکه امام زمان(عجل الله) در مقابل آنها نشسته باشد و آنها کسانی هستند که غیبت در نظر آنها شهود می شود. آنها اشخاصی اند که آنقدر پروردگار به آنها اجر می دهد که مانند این است که در برابر رسول الله(صلی الله علیه و آله) مجاهده کرده باشند. حال، آیا این یقین را پروردگار به شما اعطا فرموده است؟ اگر داده است؛ قدرش را بدان![5]

سید بحرالعلوم(ره) وتشرف به خدمت امام زمان(عج)

وقتی که سید بحرالعلوم- که بین همه ی مذاهب مختلف قضاوت می کرد- مختصر مشکل مالی برایشان پیدا شد؛ درب خانه به صدا درآمد و خود امام زمان (عجل الله) تشریف آوردند و- آنطور که نوشته شده است- آنقدر ایشان به امام زمان(ع) نزدیک شد که زانوی ایشان به زانوی حضرت اصابت کرد! فکر ایشان آنقدر قیمتی شده بود که دیگر نباید غصه ی آب و نان و.. را بخورد. اگر ما غصه ی نان و آب و سیب زمینی و پیاز را می خوریم؛ اما خبری از این حرفها نیست، برای این است که فکر ما بی قیمت است.[6]

خود را چو ذره هیچ بدان در هوای دوست

گر مهر روی درخشانش آرزوست

پی نوشت ها:

[1] . شيخ مرتضى زاهد(ره) از علماى معاصر تهران‏

[2] . اكمال الدين ص 185 و الاحتجاج ص 173

[3] . همان.

[4] . متن سخنان اخلاقی مرحوم آیت الله حق شناس تهرانی، دفتردوم، ص: 129

[5] . همان، دفتراول، ص: 151

[6] . همان، دفتردوم، ص: 258

پایگاه حوزه

نظر از: momeni [عضو] 

با سلام و قبولي طاعات و عبادات شما
خیلی زیبا بود خسته نباشید.
اللهم عجل لولیک الفرج
موفق باشید

1394/04/12 @ 13:03


فرم در حال بارگذاری ...