لبیک یا حسین علیه السلام :

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

     در پس کوچه های غربت هنوز به گوش شکایت می رسد، صدای کسی، - «هل من ناصر ینصرنی؟»- انگار آواز بی کسی حسین علیه السلام عالم گیر است و داغ دخترکهای تشنه، ناله ی دلگیر شبهای مردمیست که هنوز نخفته اند …

      صدای پای قافله ی عشق که به نزدیکی عرفات می رسد، بهانه ی بغض، حلقه بر حنجره اشک می زند و بوی خون، درندگان را به سوی قتلگاه می کشاند!

     حسین در عرفات عاشقانه می خواند «… وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتینى و …»

     حسین انگار در عرفات، دعای عرفه می خواند و بر دلبر خود، لبیک گویان تا نینوا دلبری می کند …

     وقت، وقت دل آشوبی است. صدای دلهره ازنفس های زمان شنیده می شود،کاش خورشید بمیرد و زمان بایستد، شاید غم عاشقان فرو نشیند!

     خیالم لرزان و حالم رو به پریشانی است. تازیانه زمان، خاطر خسته ام را می کوبد، حسین، تنهاست …

     نفس گل رو به پایان است، تا محرم چند صباحی حسین مهمان است … .

     مَحرم سیاه پوش محرم می شوم تا به طواف سرخی حسین فریاد کنم،

لبیک یا حسین …

لبیک یا حسین … .

 سلام بر آرزوی بر باد رفته
       سلام بر اشک
              سلام بر داغ
                     سلام بر گلوی بریده
                            سلام بر قلب زخم دیده
                                  سلام بر زینب (س)

                                  

سلام بر حسین علیه السلام

ترجمه کانل الزیارات

خط مشى و انگيزه امام حسين (ع) در وصیت به برادرش

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

 بسم اللّه الرحمن الرحيم:

     بعد از آنكه «محمدبن حنفيه » خدمت برادر بزرگوارش سيدالشهدا(ع)شرفياب شد وحضرت را از رفـتن به سمت عراق بر حذر داشت»و حضرت امتناع كرد، آنگاه كاغذ وقلم طلب كرد و وصيتنامه ذیل را مرقوم فرمود و به دست برادر سپرد:

     «بـعـد از حـمد وثناى الهى , اين چيزى است كه حسين بر برادرش محمد حنفيه وصيت مى كند:

     شهادت مى دهم به توحيد ويگانگى خداوند واينكه محمد بنده وفرستاده بحق اوست و اينكه بهشت وجـهـنـم حـق است و قيامت بدون هيچ شكى واقع مى شود و خداوند انسانها را زنده مى كند خروج و قـيـام من از روى سركشى و خوشگذرانى و فساد و ظلم در روى زمين نيست،بلكه قيام من براى اصـلاح در امـت پـيـامـبـر(ص) وامـر بـه مـعـروف ونـهـى از مـنـكـر است و مى خواهم به سيره پـيـامـبـر(ص) و پـدرم عـلـى بـن ابـيـطـالـب عـمـل كـنـم پـس هـر كـس قبول كند،در واقع خـداونـد را پـذيـرفـته است (چون راه من از راه خدا جدا نيست ) و هر كه تخلف كند, صبر مى كنم تـا خداوند بين من و مردم ستمكار، حكم كند.

     برادرم ! اين وصيت و سفارش من به تواست و توفيق از خداوند است و توكل به او مى كنم و بازگشت هم به سوى اوست ».

    هـمـچنان كه از متن وصيتنامه آشكاراست , اين از قبيل وصيتنامه هاى معمولى و عرفى نيست كه اشخاص درباره اموال و دارايى خود مى نويسند, بلكه اهداف و خط مشى و انگيزه امام حسين (ع) را در حـركـت خـود بـازگـو مـى كـند هر چند در وصيتنامه هاى شرعى گفته شده كه سزاوار نيست مسلمانى شب بخوابد مگر آنكه وصيتنامه اش در زير سرش باشد.»1

صفحات: 1· 2

مقايسه عملكرد انقلاب اسلامى با ساير انقلاب ها

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

 

     و از همين قماش توطئه ها و شايد موذيانه تر شايعه هاى وسيع در سطح كشور و در شهرستانها بيشتر بر اينكه جمهورى اسلامى هم كارى براى مردم انجام نداد. بيچاره مردم با آن شوق و شعف فداكارى كردند كه از رژيم ظالمانه طاغوت رهايى يابند، گرفتار يك رژيم بدتر شدند، مستكبران مستكبرتر و مستضعفان مستضعف تر شدند زندان ها پر از جوانان كه اميد آتيه كشور است مى باشد و شكنجه ها از رژيم سابق بدتر و غير انسانى تر است ، هر روز عدّه اى را اعدام مى كنند به اسم اسلام ، و اى كاش اسم اسلام روى اين جمهورى نمى گذاشتند اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است مردم در رنج و زحمت و گرانى سرسام آور غوطه مى خورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمى كمونيستى هدايت مى كنند، اموال مردم مصادره مى شود و آزادى در هرچيز از ملت سلب شده و بسيارى ديگر از اين قبيل امور كه با نقشه اجراء مى شود و دليل آنكه نقشه و توطئه در كار است آنكه هرچند روز يك امر در هر گوشه و كنار و در هر كوى و برزن سر زبان ها مى افتد. در تاكسى ها همين مطلب واحد و در اتوبوسها نيز همين و در اجتماعات چند نفره باز همين صحبت مى شود و يكى كه قدرى كهنه شد يكى ديگر معروف مى شود و مع الا سف بعض روحانيون كه از حيله هاى شيطانى بى خبرند با تماس يكى دو نفر از عوامل توطئه گمان مى كنند مطلب همان است و اساس مسئله آن است كه بسيارى از آنان كه اين مسائل را مى شنوند و باور مى كنند اطلاع از وضع دنيا و انقلابهاى جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتارى هاى عظيم اجتناب ناپذير آن ندارند. چنانچه اطلاع صحيح از تحولاتى كه همه به سود اسلام است ندارند و چشم بسته و بى خبر امثال اين مطالب را شنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوسته اند.

صفحات: 1· 2

اسامى دوازده نفر در مكتب خلفا

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

الف - امام جوينى(1) از عبد الله بن عباس روايت كند كه گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

     انا سيد النبين و على بن ابى طالب سيد الوصيين، و ان اوصيائى بعدى اثنا عشر، اولهم على بن ابى طالب و آخرهم المهدى:

     من آقاى پيامبران و على بن ابى طالب آقاى اوصياست، همانا اوصياى پس من دوازده نفرند، اولينشان على بن ابى طالب و آخرينشان مهدى است.

ب - امام جوينى باز هم به سند خود از ابن عباس روايت كند كه گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

     همانا خلفاى من و اوصيايم و حجت هاى خدا بر مردم پس از من دوازده نفرند، اولينشان برادرم و آخرينشان فرزندم خواهد بود. گفته شد: اى رسول خدا! برادر شما كيست ؟ فرمود: على بن ابى طالب. گفته شد: فرزند شما كيست ؟ فرمود: آن مهدى است. كسى كه زمين را پر از عدل و داد مى‏كند همان گونه كه از ظلم و ستم انباشته شده است. قسم به آن كه مرا بشارتگر و بيم دهنده بر حق فرستاده، اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، خداوند اين روز را آنقدر طولانى كند تا فرزند من مهدى در آن خروج كند و روح خدا عيسى بن مريم فرود آيد و در پس او نماز بگزارد و زمين از نور پروردگارش روشن گردد، و فرمانروائى اش مشرق و مغرب را فراگيرد.

ج - جوينى باز هم به سند خود روايت كند كه راوى گفت: شنيدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏ فرمود:

     انا و على و الحسن و الحسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون معصومون. من و على و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين پاكيزگان و معصومانيم(2).

پاورقی:

  1. ذهبى، رجالى معروف در كتاب تذكره الحفاظ ص 1505 درباره او گويد: امام محدث يگانه اكمل، فخر الاسلام، صدر الدين ابراهيم بن حمويه جوينى شافعى، شيخ صوفيه، شديدا نسبت به روايت و گردآورى اجزاى آن عنايت داشت. غازان شاه به دست او آورد.
  2. احاديث: الف،ب و ج در كتاب فرائدالمسلمين، نسخه خطى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران به شماره 1164 و 1690 - 1691، برگه 160 آمده است.

 

عبرت هاى تاريخ

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

 

     نقل اين داستانها براى ما چه سودى دارد؟ در گذشته هاى دور بنى اميه چنين بلاهايى را بر سر مسلمانان آوردند. اما امروز الحمد للّه نه ما از بنى اميه هستيم و نه حاكمان ما بنى اميه هستند! آيا امروز از جنگ كربلا خبرى نيست؟

     كسى كه گفت «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»، بدون دليل اين سخن را نگفت. جريانات تاريخى هر روز تكرار مى شود. درست است كه روش ها، تاكتيك ها و شعارها تغيير مى كند، اما جنگ حق و باطل هميشه خواهد بود. هميشه افرادى هستند كه به نام طرفدارى از اسلام قصد ريشه كن كردن اسلام را دارند. روزى به نام انقلابى، روزى به نام مجاهد و روز ديگرى با اسم و عنوانى ديگر.

     همين افراد هستند كه با معاويه و يزيد بيعت كردند. مگر مسأله عجيبى است؟ لازم نيست حتماً كسى باشد كه بگويد «لعبت هاشم بالملك». اگر گفته شد « تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است» اين تعبير ديگرى از «لعبت هاشم بالملك» است. آن زمان گفتند بنى هاشم با سلطنت بازى كردند، امروز مى گويند آخوندها مردم را به بازى گرفته اند! اگر احكام 1400 سال پيش براى امروز كاربرد ندارد و تاريخ مصرف آن گذشته است، يعنى بايد آنها را به مزبله ريخت العياذ بالله ـ مگر با داروها و مواد غذايى كه تاريخ مصرف آنها گذشته است چه مى كنند؟ آنها را مى سوزانند يا در مزبله مى ريزند. امروز مى گويند تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است. با وجود اينكه عده اى چنين سخنانى مى گويند، مجدداً بعضى از مردم به همين افراد رأى مى دهند.

صفحات: 1· 2

به مناسبت کشتار حجاج ایرانی سال66 (فیلم + شرح واقعه)

نوشته شده توسطرحیمی 30ام مهر, 1391

مقام اهل ذكر در كلام اميرالمؤ منين عليه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

      امير مؤ منان عليه السلام به هنگام تلاوت آيه 37 سوره نور ِ«جَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يخَافُونَ يوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»كه ترجمه آن چنين است : و صبح و شام در آن خانه ها تسبيح مى گويند، مردانى كه تجارت و معامله اى آنها را از ياد خدا غافل نمى كند فرمود:

     همانا خداى سبحان و بزرگ ياد خود را روشنى بخش دل ها قرار داد تا بدان پس از ناشنوايى بشنوند و پس از كم نورى بنگرند، و پس از دشمنى و عناد رام گردند. همواره خدا را كه - نعمت هاى او بى شمار است - در روزگارى پس از روزگارى و در دوران جدايى از رسالت (تا آمدن پيامبرى پس از پيامبر ديگر) بندگانى است كه از راه انديشه با آنان در راز است و در درون عقلشان با آنان سخن گفته است

    آنان چراغ هدايت را با نور بيدارى در گوش ها و ديده ها و دل ها بر افروختند، ايام خدا را به ياد مردان مى آورند و آنان را از بزرگى و جلال او مى ترسانند؛ چون رهمنايان در بيابان ها، آن كه راه ميانه را پيش گرفت ، ستودند و به نجات مژده دادند، و آن كه راه انحرافى راست يا چپ را پيش گرفت ، روش ‍ وى را زشت شمردند و از تباهى بر حذرش داشتند. اين چنين چراغ ظلمت ها و راهنماى پرتگاه ها بودند.

صفحات: 1· 2

آثار اعراض از ياد خدا

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

خود فراموشى

     وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...(الحشر/19)

     و چون كسانى مى باشيد كه خدا را فراموشكردند و او نيز آنان را دچار خود فراموشى كرد.

     بيمارى خود فراموشى يكى از بيمارىها و آفت هاى خطرناك روحى است .كسى كه به اين بيمارى روحى مبتلا گردد، حقيقت انسانىخويش را از ياد مى برد و فراموش مى كند كه در زنجيره جهان هستى ذره اى ناچيز است كهبراى تداوم حيات هر لحظه نيازمند فيض و عطاى الهى است.

     چنين كسى خود را مستقل وبى نياز از غير خود مى پندارد و در دام غرور و خود بزرگ بينى گرفتار مى آيد و تصورمى كند كه ديگران بايد در خدمت او باشند. ريشه اين بدبختى و گرفتارى اين است كه اوخدا را فراموش كرده و در نتيجه از حقيقت انسانى بى بهره مانده است . همان حقيقتى كه در زبان قرآن ، قلب ناميده شده است و ظرف ادراك حقايق الهى و صفات عالى انسانى مى باشد.

زندگى مشقت بار و نابينايى در آخرت

     وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمَى(طه/124)

      و هر كس از ياد من روى بر گرداند ، درحقيقت ، زندگى تنگ سخت خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم.

      كسى كه از ياد خداوند اعراض كند هدف آفرينش و حيات پس از مرگ را نيز فراموش مىكند و همه چيز را خلاصه در دنيا مى بيند لذا هيچ گاه از دنيا سير نمى شود. از اينرو حتى اگر در دنيا دارا و توانمند بوده از ثروت و امكانات مادى فراوان برخوردارباشد، هم چنان عطش دنيا خواهى در وجودش ‍ زبانه مى كشد و هيچ گاه ارضا و سيراب نمىشود.مشكل اصلى اين گونه افراد اين است كه روح آنها تشنه است و تشنگى روح را نمىتوان با ماديات از بين برد. اين تشنگى تنها با خنكاى ياد و ذكر خداوند از بين مى رود.

      هم چنين كسانى كه نشانه هاى بى شمار قدرت و حكمت الهى را نا ديده مى گيرندو غرق در ماديات هستند و از ياد خداوند و سرچشمه حيات مادى و معنوى غافلند، درحقيقت از بصيرت و بينايى محرومند.

      همين انتخاب آنها در اين دنيا، تاءثير نهايى خودرا در آخرت مى گذرد و باعث مى گردد كه نابينا محشور شوند و نتوانند نشانه هاى لطف وكرم الهى را نظاره كنند. در آن روز آنها آثار رحمت و لطف الهى را كه سخت به آننيازمندند، نمى بينند؛ آثار لطف و رحمتى كه شامل مؤ منان مى گردد و به آنها آرامشمى بخشد.

صفحات: 1· 2

رذیلت بدگمانی و وسوسه اندیشه

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

     این رذیلت از پلیدی باطن آدمی ناشی می‏شود، و صاحب آن، مانند کسی است که عینک سیاهی بر چشمهایش گذاشته و هستی را از منظر و دیدگاه سیاه می ‏بیند و قرآن او را در معرض هلاکت می ‏داند، چنان که خداوند متعال می‏ فرماید:

     «… و ظننتم ظنّ السّوء و کنتم قوماً بوراً.»[فتح/12].

     و گمان بد بردید و مردمی هلاک شده، گشتید.

     چنین فردی، سخنان و کارها را جز بدی و گناه نمی ‏بیند، حتی سخنان و کارهایی را که جز جهت حسن و خوبی ندارند، این‏گونه می‏ب یند. او همان‏طور که امری را که دارای دو صورت خوب و بد (حسن و قبح) است، حمل بر حسن و نیکی نمی‏ کند و جهت بدی را نیز از بین نمی‏برد، همچنین امر نیک را خوب قرار نمی‏دهد و لباس زشتی بر آن می‏پوشاند و برای آن امر نیک نیز، صورتی قبیح و زشت می‏آفریند و بدبختانه او در این امر بسیار توانا و نیرومند است. چه بسا آثاری بر آن مترتب می‏شود که منجر به کفر و قتل و خودکشی و… می‏ شود، زیرا که بدگمانی نسبت به خداوند، اغلب منتهی به کفر می‏ شود و بدگمانی به مردم بیشتر منجر به فسق و گمراهی بلکه حکم به وجوب قتل می‏ شود و بدگمانی به آفرینش، اغلب به خودکشی و دست‏کم به بیکاری و پوچی و تنبلی و هوسرانی منتهی می ‏شود، تا اینکه انسان را به عضوی زائد بلکه فلج برای جامعه تبدیل می‏ کند. بدگمانی نسبت به خود، منتهی به یأس و ناامیدی می ‏شود که بر آن هم مفاسدی مترتّب می‏ شود .

صفحات: 1· 2

دام‌هاى شيطان

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391

 

     نيكى كردن به برادران دينى، خصوصاً شيعيان، از جمله مواردى است كه ائمه اطهار(عليهم السلام) روى آن تأكيد فراوان كرده‌اند و روايات متعددى در اين زمنيه وجود دارد. امام صادق(عليه السلام) نيز در ادامه اين روايت شريف مى‌فرمايد: يا بْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّيطانِ مَصائدَ يَصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباكَهُ و مَصائِدَهُ قلتُ يا بْنَ رسولِ اللّهِ و ما هِىَ؟ قال: اما مَصائِدُهُ فَصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ، و اَمّا شِباكُهُ فَنَوْمٌ عَنْ قَضاءِ الصّلَواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ، اَما اِنَّهُ ما يُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الاَقْدامِ اِلى بِرِّالاِخْوانِ و زِيارَتِهِمْ، وَيْلٌ لِلسّاهينَ عَنِ الصَّلَواتِ، النّائِمينَ فِى الْخَلَواتِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِاللّهِ وَ آياتِهِ فىِ الفَتَراتِ.

     شيطان دام‌هايى دارد كه به وسيله آنها انسان‌ها را صيد مى‌كند. از بزرگ ترين، عمومى‌ترين و مؤثرترين دام‌هايى كه شيطان براى آدميزاد مى‌گستراند، يكى اين است كه انسان را از خدمت كردن به ديگران، به ويژه برادران دينى خود باز مى‌دارد، دوم آن كه كارى مى‌كند تا انسان نمازهايش را به موقع نخواند.

     انسان ممكن است با انجام دادن واجبات و فرايض دينى خود فكر كند كه به طور كامل به وظيفه اش عمل كرده است، در حالى كه رفع نيازهاى مادى و معنوى برادران ايمانى نيز در حد توان از جمله وظايف دينى مسلمانان مى‌باشد. خصوصاً افرادى كه فعاليت خاصى مثل تحصيل، تدريس، نويسندگى و… را انجام مى‌دهند، بايد بدانند كه وظايفى هم نسبت به ديگران، از جمله اقوام، همسايه ها، هم حجره اى‌ها و دوستان دارند، اما متأسفانه اين گونه افراد به دليل تمركز روى يك فعاليت خاص، كم تر به اين نكته توجه دارند و از انجام اين وظيفه مهم غافل اند. اين غفلتى است كه اولا، مقدمات آن را شيطان فراهم مى‌كند؛ ثانياً، به ما القا مى‌كند كه اصلا چيزى ندارى كه بخواهى به ديگران كمك كنى؛ ثالثاً، ما را نسبت به نيازهاى ديگران بى تفاوت مى‌كند؛ يعنى حالتى را در ما ايجاد مى‌كند كه با خود بگوييم به من ربطى ندارد كه ديگران نياز دارند يا ندارند، يا مى‌گوييم من زحمت كشيده‌ام و به اندازه رفع نياز خودم چيزى را به دست آورده ام، آنها هم بروند زحمت بكشند تا محتاج ديگران نباشند.

صفحات: 1· 2