حفظ وحدت ، حاصل علم به زمان و آگاهى از توطئههاى دشمنان
نوشته شده توسطرحیمی 24ام دی, 1392
قسمتی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم مسلمان كرد از استان های كردستان و آذربایجان غربی و کرمانشاه
تاریخ 1368/04/13
احادیث امام صادق علیه السلام به روایت مقام معظم رهبری
سعى زياد مىشود كه بين مسلمين اختلاف بيندازند؛ مخصوصاً از زمانى كه انقلاب اسلامى پرچم وحدت اسلامى را بلند كرد و به دوش كشيد، اين تلاش بيشتر شد. در داخل كشور ما هم كوشش زيادى كردند، تا در مناطقى كه برادران اهل سنت و برادران شيعه سكونت دارند، عدهيى را وادار كنند بذر اختلاف بپاشند. متأسفانه همهى اين اقدامات شوم هم به نام دين انجام مىگرفت. البته كسانى كه پرچمهاى قوميت و طرفدارى از خلق كُرد را در دست داشتند، به گونهيى ديگر مزدور شيطان بزرگ و آلت دست امريكا بودند. بحمداللَّه همهى اينها به وسيلهى ايمان و هوشيارى و توجه شما به كيد دشمن خفه شدند و كارشان بىنتيجه ماند. اگر ملتى هوشيار باشد، بسيار با ارزش است؛ «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس» (1).
خاصيت علم به زمان و آگاهى از توطئههاى دشمنان، اين است.
1) ا مُفَضَّلُ لَا يُفْلِحُ مَنْ لَا يَعْقِلُ وَ لَا يَعْقِلُ مَنْ لَا يَعْلَمُ وَ سَوْفَ يَنْجُبُ مَنْ يَفْهَمُ وَ يَظْفَرُ مَنْ يَحْلُمُ وَ الْعِلْمُ جُنَّةٌ وَ الصِّدْقُ عِزٌّ وَ الْجَهْلُ ذُلٌّ وَ الْفَهْمُ مَجْدٌ وَ الْجُودُنُجْحٌ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ مَجْلَبَةٌ لِلْمَوَدَّةِ وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ وَ الْحَزْمُ مَسَاءَةُ الظَّنِّ وَ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ الْحِكْمَةِ نِعْمَةُ الْعَالِمِ وَ الْجَاهِلُ شَقِيٌّ بَيْنَهُمَا وَ اللَّهُ وَلِيُّ مَنْ عَرَفَهُ وَ عَدُوُّ مَنْ تَكَلَّفَهُ وَ الْعَاقِلُ غَفُورٌ وَ الْجَاهِلُ خَتُورٌ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تُكْرَمَ فَلِنْ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تُهَانَ فَاخْشُنْ وَ مَنْ كَرُمَ أَصْلُهُ لَانَ قَلْبُهُ وَ مَنْ خَشُنَ عُنْصُرُهُ غَلُظَ كَبِدُهُ وَ مَنْ فَرَّطَ تَوَرَّطَ وَ مَنْ خَافَ الْعَاقِبَةَ تَثَبَّتَ عَنِ التَّوَغُّلِ فِيمَا لَا يَعْلَمُ وَ مَنْ هَجَمَ عَلَى أَمْرٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ جَدَعَ أَنْفَ نَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْلَمْ لَمْ يَفْهَمْ وَ مَنْ لَمْ يَفْهَمْ لَمْ يَسْلَمْ وَ مَنْ لَمْ يَسْلَمْ لَمْ يُكْرَمْ وَ مَنْ لَمْ يُكْرَمْ يُهْضَمْ وَ مَنْ يُهْضَمْ كَانَ أَلْوَمَ وَ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ أَحْرَى أَنْ يَنْدَمَ
اى مفضل كسى كه تعقل نكند رستگار نگردد و كسى كه نداند نمی تواند تععقل وفكر نماید و كسى كه بداند گرامی مىشود، و كسى كه بردباری كند پيروز شود، دانش سپر [بدبختى] است و راستى عزت است و نادانى ذلت، دانایی بزرگوارى و سخاوت كاميابى و خوش خلقى عامل دوست یابی است و كسى كه به اوضاع زمانش آگاه باشد شبهات بر او هجوم نيارد، دورانديشى گمان [های بد] را از بین می برد و بين انسان و [رسیدن به]حكمت نعمت وجود عالم است و نادان در اين ميان بدبخت است، خدا دوست كسى است كه او را شناخت و دشمن آنكه خود سرانه خويش را در زحمت [شناسائيش] انداخت و خردمند عيبپوش است و نادان بدسرشت است و اگر خواهى بزرگوار شوى پس نرم خو باش و اگر خواهى خوار شوى درشتى كن. و هر آن كس كه سرشتش نیك باشد نرم دل است و كسی كه طینتش زشت باشد نیرنگ او زننده است و كسى كه كوتاهى كند به پرتگاه افتد و كسى كه به خاطر آنچه نمی داند از سرانجام كار هراسان باشد سالم ماند، كسى كه ندانسته و ناآگاه به كارى در آيد بينى خود را بريده است (خود را بنهايت سختی و مشقت انداخته است). هر كه نداند آگاه نشود و هر كه آگاه نشود سالم نماند و آنكه سالم نماند عزيز نگردد و هر كه عزيز نگردد خرد شود و آنكه خرد شود سرزنش شود و هر كس چنين باشد سزاوار است كه پشيمان شود.
الكافی،ثقه السلام كلینی ج1ص26 ؛ تحف العقول ،حسن بن شعبه حرانی،ص 356 ؛ بحارالانوار ، مجلسی ،ج68ص307 ؛
متن کامل سخنرانی در ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
به یاد علامه سید جعفر شهیدی(ره)
نوشته شده توسطرحیمی 22ام دی, 1392نام و نام خانوادگي : سيد جعفر شهيدي
تاريخ تولد : 1297
نام پدر : سيد محمد
محل تولد : بروجرد
آخرين مدرك تحصيلي : جواز اجتهاد ،دكترا در ادبيات فارسي
رشته تحصيلي : فقه و اصول ، تاريخ ، ادبيات
نام كشور و محل تحصيل : عراق(نجف اشرف) ، ايران(تهران)
دانشگاه هاي محل تحصيل با ذكر مقاطع: دانشگاه تهران(ليسانس معقول و منقول و ادبيات فارسي و دكتراي ادبيات فارسي)
سال شمار فعاليتها و سفرهاي فرهنگي، علمي و اجرايي
- شروع همكاري با مرحوم دهخدا در تدوين لغت نامه دهخدا سال 1328
- تدريس در دبيرستان هاي تهران سال 1330
- انتشار مجله فروغ علم سال 1330
- اخذ ليسانس از دانشگاه معقول و منقول سال 1332
- اخذ ليسانس ادبيات فارسي سال 1335
- آغاز تدريس در دانشگاه ادبيات دانشگاه تهران سال 1340
- معاونت موسسه دهخدا سال 1342
- همكاري با دكتر محمد معين در تهيه فرهنگ فارسي معين سال 1346
- سفر به اردن به دعوت دانشگاه عمان (ايراد سخنراني) سال 1346
- سفر به مصر و شركت در كنفرانس اسلامي قاهره با ايراد سخنراني سال 1349
- سفر به الجزاير (ايراد سخنراني) سال 1351
- سفر به عراق به دعوت دانشگاه بغداد (ايراد سخنراني در دانشگاه بغداد و موصل) سال 1357
- تاسيس مركز بين المللي آموزش زبان فارسي سال 1368
- سفر به چين به دعوت دانشگاه پكن سال 1368
- سفر به امريكا جهت شركت و سخنراني در كنفرانس شيعه در دانشگاه تمپل ، فيلادلفيا سال 1368
- سفر به چين و دريافت درجه استادي افتخاري از دانشگاه پكن سال1373
دکترغلامعلي حداد عادل :
« دکتر سید جعفر شهیدی از مفاخر ملی ایران و بروجرد است.»
در بند رضای خدایی یا هر کاری دلت می خواهد، می کنی؟+ دریافت فایل صوتی
نوشته شده توسطرحیمی 21ام دی, 1392فيلم ،صوت و متن سخنان مهم حجت الاسلام والمسلمين جاودان بمناسبت 9 ربیع الاول
رضایت خداوند و اهلبیت
یا خوش گذراندن خودمان
***************************************************
یک آقای بزرگواری است که الان در استان خراسان، امام جمعه است. ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده بود؛ آنها یک مجموعه بزرگی از شیعیان را از هر طرف دزدیده بودند. شکنجه و شلاق برقرار بود و با فاصله هایی، سر می بریدند.
حجتالاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجستهای از جمله آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیتالله خوانساری، آیتالله حقشناس و علامه عسکری بهرهمند شده اند.
آنچه از نظر می گذرانید سخنان مهم آیت الله جاودان درباره برخی جشن ها و مراسمات نهم ربیع الاوّل است. این مطلب از آخرین شماره نشریه «خط» کاری از خانه طلاب جوان انتخاب شده است.
روز نهم ربیع، روز شادمانی است. شادمانی اهل بیت است. آن را قدر بدانیم و به حرام آلوده نکنیم. گاهی کسانی که عنوان دوستی دارند، حرام های خیلی روشن و مسلّم را انجام می دهند. البته اگر واقعاً دوست بود که این کارها را نمی کرد و به حرام آلوده نمی شد، به بی ادبی آلوده نمی شد، به بی حیایی آلوده نمی شد.
یک آقای بزرگواری است که الان در استان خراسان، امام جمعه است. ایشان یک طلبه فاضل و خیلی باعرضه بوده و دو سه زبان خارجی هم آموخته بود و آرزو می کرد که برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود. یک وقت فرمایشات رهبر را گوش می کند که از ایشان سؤال کردند که اگر شما در این مقام رهبری نبودید، دلتان می خواست که چه کاری انجام بدهید؟ ایشان فرموده بودند که دلم می خواست بروم در یک روستا و کار آخوندی بکنم.
ایشان، اوّلین بار که این حرف را شنیده، از آن آرزو که امیدوار بود برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود، دست برداشت و گفت خُب می رویم به یک روستا. به سیستان و بلوچستان رفت. اوّل که به آن روستا وارد شده بود، کسی جواب سلامش را هم نمی داد. اما باقی ماند و حوصله کرد. خوش اخلاقی و خدمت نشان داد. آرام آرام اهالی این روستا به او علاقه مند شدند، اهالی آن روستا به او علاقه مند شدند، اینجا می توانست کار بکند، آنجا می توانست کار بکند، از این طرف می بردنش، از آن طرف می بردنش.
یک دفعه که به روستایی رفته بود، مثلاَ پنجاه کیلومتر آن طرف تر، هنگام برگشت، پشت ماشین که نشسته و کمی از آن منطقه دور شده بود، یک نفر اسلحه ای را پشت گردنش می گذارد و می گوید آقا کنار بایست. ایشان فکر می کند بچه های بسیج هستند و دارند با او شوخی می کنند. ولی دید خیلی جدّی است.
از ماشین پیاده اش کردند و روی موتور نشاندند و رفتند تا پاکستان. حدود صد و پنجاه کیلومتر راه بود. ایشان می گوید هر کجا آنها پیاده شدند که آب بخورند، به من فقط اجازه یک مشت آب می دادند. وقتی که فهمیده بود به دست چه کسانی گرفتار شده، به حضرت صدیقه کبری(س) عرض کرده بود: «یک کاری کنید آبرویم نرود، آبروداری کنیم. حالا هرطور هم شد، بشود».
خب در راه با نهایت شجاعت با آنها برخورد کرد. ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده بود؛ آنها یک مجموعه بزرگی از شیعیان را از هر طرف دزدیده بودند. در آنجا هم شکنجه و شلاق برقرار بود و با فاصله هایی، سر می بریدند. ایشان تعریف می کرد که یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش می کردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همه جا برده اند. لعن و سبّ کرده بود. هروقت میخواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را می گذاشتند، خونشان به جوش می آمد و بعد، سر می بریدند. خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آنهایی که پای منبر خندیدند و کف زدند! آنهایی که تشویق کردند، آنهایی که دعوت کردند، ثوابش به آنها هم می رسد!
ایشان به حساب همان حرفی که با حضرت زهرا(س) عرض کرده بود، تمام این حوادث را به خوبی پشت سر گذاشته بود. همه را در یک کنار می نشاندند، سر یک نفر را میب ریدند که بقیه را هم آزار بدهند. آنها به ایشان گفته بودند ما نمی دانیم تو چه طوری هستی! همه اینهایی که می بینی اینجا هستند، همه شما که می گویید شیعه هستید، همه شان مشرک هستند. وقتی پای مرگ می آید، می افتند به دست و پای ما و التماس می کنند و قسَم می دهند. هرکار بتوانند، می کنند تا کشته نشوند. ما هم برای این که نشان می دهند که مشرک هستند، حقد و کینه مان بیشتر می شود. آن نوار لعن و نفرین را هم که می گذارند.
در هر صورت، در این مدّت هم که آنجا بود، چون باسواد بود، ناگزیر با آنها زیاد بحث می کرد و آیه و حدیث برایشان می خواند. به برکت آن توسّل به حضرت صدیقه طاهره، یکی از مریدان آنها، کمی به ایشان تمایل پیدا کرده بود. یعنی احساس کرده بود حرفهای ایشان، حق است. هم او، یک روزی ایشان را نجات می دهد و الان هم در خراسان، در یکی از شهرستان های کوچک، امام جمعه است. اگر همه آن جمع توسّل می کردند، همه شان نجات پیدا می کردند.
همین یک حادثه کافی است، هرچند که صد نمونه از این دست، شنیده ایم که مثلاً یک نفر به خودش بمب می بندد و می رود داخل یک مسجد تا صد نفر، دویست نفر شیعه را تکّه پاره کند. این کار، صدها عامل دارد. آمریکا هست، اسرائیل هست، عربستان سعودی هم هست، من هم با آن منبر و اظهاراتم، یک عامل هستم که کمک می کنم. لااقل ما نکنیم. حالا در داخل این شهر، هزار جای دیگر می کنند، من این را نکنم. من به قتل عام شیعه کمک نکنم. رهبر هم که فتوا دادند، حکم کردند به حرمت.
ما در سابق جلساتی داشتیم، با دوستان صحبت می کردیم، می گفتیم تو در بند رضای خدایی یا هر کاری دلت می خواهد، می کنی؟ اگر خواست دلت مهم است، پس هر کاری می خواهی بکن! خدا که در کار نیست. اما اگر در بند رضای خدایی، من شک دارم. چون می بینم یک مرجع تقلید، دو مرجع تقلید، بلکه بیشتر این حرکت را حرام دانسته اند. شک می کنم در بند رضای خدا باشی. وقتی یک نفر، دو نفر از مراجع، چنین حرفی زده اند و از حرمت سخن گفته اند، آدم شک در رضای خدا می کند. شما دربند رضای خدا هستی یا نیستی؟
ابن ابى الحديد در خوددارى علی عليه السلام از بيعت چه می گوید؟
نوشته شده توسطرحیمی 20ام دی, 1392ابن ابى الحديد در اين مورد مى گويد:
روايات در مورد داستان سايبان بنى ساعده مختلف است و آن چه شيعة در اين باره گويد (و گروهى از محدثين اهل سنت نيز برخى از آن ها را گفته ، و بسيارى از آن ها را روايت نموده اند): اين است كه على عليه السلام از بيعت با ابى بكر خوددارى ورزيد، تا اين كه او را به زور از خانه بيرون كشيدند، و اين كه زبير بن عوام از بيعت با ابى بكر خوددارى نمود، و گفت : جز با على عليه السلام بيعت نخواهم كرد، و هم چنين ابوسفيان بن حرب ، و خالد بن سعيد بن العاص بن امية بن عبد شمس ، و عباس بن عبدالمطلب و فرزندانش ، و ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب ، و همه بنى هاشم ، بيعت ننمودند.
و گويند؛ زبير، شمشير كشيد، و چون عمر در حالى كه گروهى از انصار و ديگران با او بودند، حضور يافت ، در ضمن سخنانى ، گفت : شمشير اين مرد را بگيريد، و آن را به سنگ بگوبيد، و گفته مى شود: عمر شمشير زبير را گرفت و به سنگ كوبيد و آن را شكست ، و همگى را جلو انداخته به نزد ابى بكر برد و آنان را وادار به بيعت نمود، و جز خواستند او را به زور، از آن جا خارج كنند، فاطمه عليهاالسلام خود را به در خانه رساند، و كسانى كه به دنبال على عليه السلام آمده بودند، چون صداى حضرت فاطمه عليهاالسلام را شنيدند پراكنده شدند، و دانستند كه على عليه السلام به تنهائى ، به آنان صدمه نخواهد زد، پس او را به حال خود گذاردند. و گفته شده است : او را نيز ضمن كسانى كه از منزل بيرون بردند، به نزد ابوبكر آورده و او بيعت نمود.
و ابوجعفر محمد بن جرير طبرى بسيارى از اين مطالب را روايت نموده است .
اما داستان آتش زدن ، و امور دردناك ديگر، و اين كه عمامه به گردن حضرت انداخته و او را كشان كشان بردند، و مردم دور او را گرفته بودند، بعيد است انجام شده باشد، و تنها شيعه هستند كه اين گونه مطالب را روايت نموده ، گرچه گروهى از اهل حديث از اهل سنت نيز همانند آن را روايت نموده اند، و ما اين گونه موارد را ذكر خواهيم نمود.(1)
ابوجعفر طبرى گويد: على عليه السلام و هيچ يك از بنى هاشم به مدت شش ماه با ابى بكر بيعت ننمودند… و على عليه السلام به دنبال ابى بكر فرستاد و به او پيغام داد كه به تنهائى به نزد او برود، و دوست نداشت كه عمر با او باشد، و به همين جهت عمر به او گفت : تنها به نزد على عليه السلام نرود، و ابوبكر گفت به تنهائى خواهم رفت ، و ممكن است آنان با من چه رفتارى داشته باشند؟
و بالاخره ابوبكر به نزد على عليه السلام رفت در حالى كه بنى هاشم گرد او فراهم آمده بودند… و على عليه السلام اظهار مى دارد ما در امر خلافت حقى داشتيم ، شما با ما از در استبداد وارد شديد، و خويشاوندى خود با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، و حق خودشان را يادآور شد، و همچنان على عليه السلام در اين باره سخن مى گفت ، تا اين كه ابوبكر به گريه افتاد.(2)
و طبرى در جاى ديگر گويد: فاطمه عليهاالسلام از ابوبكر دورى جست ، و با او سخن نمى گفت ، تا اين كه وفات يافت ، و على عليه السلام شبانه او را دفن نمود، و به ابوبكر اطلاع نداد، و تا هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام زنده بود، مردم على عليه السلام را ملاحظه مى نمودند، و چون وفات يافت ، مردم از او پراكنده شدند، و فاطمه عليهاالسلام به مدت شش ماه ، بعد از رحلت پدر بزرگوارش در ميان مردم درنگ داشت .(3)
پی نوشت:
1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 21
2. تاريخ طبرى ، ج 2، ص 236
3. همان مدرك
سياهترين هفته تاريخ/ على محدث (بندرريگى )
صدقه دادن را شما به ما یاد داده اید...
نوشته شده توسطرحیمی 19ام دی, 1392
«يا أَيهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ
فَأَوْفِ لَنَا الْكَيلَ وَتَصَدَّقْ عَلَينَا إِنَّ اللَّهَ يجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ»
(يوسف/88)
اي عزيز!
ما و خاندان ما را ناراحتي فرا گرفته، و متاع کمي با خود آوردهايم؛ پيمانه را براي ما کامل کن؛
و بر ما تصدق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش ميدهد!»
پر کن دوباره کیل مرا ، ایهاالعزیز
دست من و نگاه شما ، ایهاالعزیز
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کرده ام به سمت شما ، ایهاالعزیز
جان را گرفته ام به سر دست و آمدم
از کوره راه های بلا ، ایهاالعزیز
وادی به وادی آمده ام از درت مران
وا کن دری به روی گدا ، ایهاالعزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را…… فاوف لنا ، ایهاالعزیز
ما جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ، ایهاالعزیز
خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه شما ، ایهاالعزیز
دفاع جانانه از حريم ولايت
نوشته شده توسطرحیمی 18ام دی, 1392
زندگى هجده ساله تنها يادگار پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله پر از افتخارات منحصر به فرد است كه در زندگى بانوى ديگرى هرگز چنين افتخاراتى مشاهده نشده است .
فاطمه عليهاالسلام آن شخصيت ممتازى است كه در تمام ميدان هاى علمى و اخلاقى و عبادى و اجتماعى و سياسى جزو پيشتازان بلكه در صدر زنان عالم خلقت بوده است .
پنج سال از سن شريف و بزرگوارش نگذشته بود كه با فرياد كشيدن عليه مشركان و كافران مكه به حمايت از پيامبر صلى الله عليه و آله شتافت .
پيوسته از پدر حمايت و دفاع كرد، بويژه در همان سالهايى كه حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله با كفار قريش به جنگ برخاسته بود كه تاريخ هرگز آن خاطرات را از ياد نمى برد.
او پس از پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين پشتيبان و مدافع ولايت و رهبرى اميرمؤ منان عليه السلام بود و در مدت كوتاهى كه پس از پدر زنده بود، هرگز آرام ننشست و به شيوه هاى گوناگون پيام مظلوميت على بن ابى طالب را به آيندگان منتقل كرد و در اين راستا آسيب هاى فراوانى را متحمل شد كه از نظرتان گذشت .
اينك به گوشه اى از اين دفاع مقدس كه در چند فراز تنظيم گرديده اشاره اى خواهيم داشت :
1- نقل روايت درباره جانشينى على عليه السلام
بسيارى از مسلمانان پس از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام ، به خاطر ترس و وحشتى كه از دستگاه حاكم داشتند، حقايق زيادى را كتمان كردند گويا هرگز آنها را از پيامبر نشنيده اند.
اما فاطمه عليهاالسلام نه تنها به خود اجازه چنين كارى نداد بلكه شجاعانه و به بهانه هاى مختلف حقايق را پيرامون ولايت و امامت على بن ابى طالب اظهار كرد و آنچه را كه در اين خصوص از پيامبر شنيده بود براى مردم بازگو نمود.
او در پاسخ محمود بن لبيد كه پرسيده بود راز پيامبر صلى الله عليه و آله در موقع رحلت با تو چه بود؟
فرمود: خدا را گواه مى گيرم كه شنيدم او پيامبر مى فرمود: على خير من اخلفه فيكم ؛ على بهترين فردى است كه او را پس از خودم در بين شما قرار مى دهم و او امام و جانشين من است . و همچنين دو فرزندش و نه فرزند از نسل حسين عليه السلام كه اگر از آن ها پيروى كنيد خواهيد ديد آن ها هدايت گر و هدايت يافته هستند و اگر با آنان مخالفت كرديد تا روز قيامت در بين شما امت اختلاف خواهد بود.
2- ياد آورى ماجراى غدير خم
مهمترين سند ولايت اميرمؤ منان على عليه السلام همان جريان فراموش نشدنى روز غدير خم بود كه رسول خدا، على را به امر پروردگار در برابر چشمان ده ها هزار نفر به خلافت و جانشينى پس از خود نصب فرمود. فاطمه زهرا عليهاالسلام كه خود شاهد اعلام جانشينى على از سوى پيامبر بود، روى همين ماجرا اصرار و پافشارى مى كرد.
صفحات: 1· 2
هان ای دل عبرت گیر!
نوشته شده توسطرحیمی 17ام دی, 1392يَابنَ آدَمَ ، خَلَقتُ الأَشياءَ لِأَجلِك وخَلَقتُكَ لِأَجلي.
«اى آدميزاد!
همه چيز را براى تو آفريدم و تو را براى خودم آفريدم» .
حضرت سليمان پيغمبر(ع ) گنجشكى را ديد كه به ماده خود مي گفت :
براى چه از من دورى جسته و در مقابل خواسته هاى من تسليم و منقاد نمى شوى ، و اگر بخواهم : سراپا بارگاه و قبه سليمان رابا منقارم گرفته و بدريا مى اندازم !
حضرت سليمان از سخن گنجشك به تبسم آمده ، و آن ها را به پيشگاه خود خوانده و گفت :
چگونه ميتوانى چنين كارى را بجا آورى ؟
گنجشك پاسخ داد:
نمى توانم يا رسول الله ، ولى مرد گاهى خود را در مقابل زوجه اش بزرگ و توانا نشان داده . و بخاطر تعظيم و تزيين خود اظهاراتى مي كند، و گذشته از اينها شخص محبّ در گفتار و رفتار و حركاتش در مورد ملامت واقع نميشود.
حضرت سليمان بگنجشك ماده فرمود:
براى چه از اطاعت زوج خود سرپيچى كرده ، و خود را تسليم او نمي كنى ؟ در صورتيكه او ترا دوست مي دارد.
گنجشك ماده گفت :
يا رسول الله ! او در محبت من صادق نيست، زيرا كه بجز من بديگرى هم علاقه و محبت پيدا ميكند.
اين سخن در قلب حضرت سليمان (ص ) اثر شديدى بخشيده و گريه و زارى نمود، و سپس مدت چهل روز از ميان مردم كناره گيرى كرده و پيوسته از پروردگار جهان مسئلت مينوند:
كه محبت و علاقه او را خالص كرده و علاقه هاى ديگر را از قلب او خارج كند.
«يا اَحْمَدُ؛ لَيْسَ كُلُّ مَنْ قالَ اُحِبُّ اللّهَ اَحَبَّنى، حَتّى يَأْخُذَ قُوتاً وَ يَلْبِسَ دُوناً وَ يَنامَ سُجُوداً وَ يُطيلَ قِياماً وَ يَلْزَمَ صَمْتاً»
اى محمد؛ چنان نيست كه هر كس گفت خدا را دوست مىدارم، دوستدار من است، مگر اينكه به اندكى غذا اكتفا كند و به مختصر لباسى قناعت جويد و خوابش به سجده باشد و قيام نماز را طول دهد و به سكوت روى آورد.
«يا اَحْمَدُ؛ لَيْسَ كُلُّ مَنْ قالَ اُحِبُّ اللّهَ اَحَبَّنى، حَتّى يَأْخُذَ قُوتاً وَ يَلْبِسَ دُوناً وَ يَنامَ سُجُوداً وَ يُطيلَ قِياماً وَ يَلْزَمَ صَمْتاً وَ يَتَوَكَّلَ عَلَىَّ وَ يَبْكِىَ كَثيراً وَ يُقِلَّ ضِحْكاً وَ يُخالِفَ هَواهُ وَ يَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَيْتاً وَ الْعِلْمَ صاحِباً وَ الزُّهْدَ جَليساً وَالْعُلَماءَ اَحِبّاءً والْفُقراءَ رُفَقاءً وَ يَطْلُبَ رِضاىَ وَ يَفِرَّ مِنَ الْعاصينَ فِراراً وَ يَشْتَغِلَ بِذِكْرى اِشْتِغالا وَ يُكْثِرَ التَّسْبيحَ دائِماً وَ يَكُونَ بِالْعَهْدِ صادِقاً وَ بِالوَعْدِ وافِياً وَ يَكُونَ قَلْبُهُ طاهِراً وَ فى الصَّلوةِ ذاكِياً وَ فىِ الْفَرائِضِ مُجْتَهِداً وَ فيما عِنْدى مِنَ الثَّوابِ راغِباً وَ مِنْ عَذابى راهِباً وَ لاَِحِبّائى قَريباً وَ جَليساً.
يا اَحْمَدُ؛ لَوْ صَلّى الْعَبْدُ صَلوةَ اَهْلِ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ وَ صامَ صِيامَ اَهْلِ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَ طَوى مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِكَةِ وَ لَبِسَ لِباسَ الْعارى، ثُمَ اَرى فى قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيا ذَرَّةً اَوْ سُمْعَتِها اَوْ رِياسَتِها اَوْ حُلِيِّها اَوْ زينَتِها لا يُجاوِرُنى فى دارى وَ لاََنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتى وَ عَلَيْكَ سَلامى وَ رَحْمَتى وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ».
امیدواریم زیر لوای پرچم "لشکر سفیانی" باشیم!
نوشته شده توسطرحیمی 15ام دی, 1392هر گاه مناطق پنجگانه شام تصرف شد، منتظر فرج باشید.
عدنان عرعور، شیخ سلفی سوری مقیم عربستان در سخنانی از تریبون تبلیغاتی خود موسوم به شبکه “شذا” گفت: امیدواریم انشاء الله زیر لوای پرچم لشکر سفیانی باشیم.
سفیانی کیست؟
احادیث و روایات درباره السفیانی متعدد و متواتر است. او «عثمان بن عنبسه» از فرزندان «خالد بن یزید بن معاویه است و چون از نسل ابوسفیان است، معروف به «سفیان» است. او مردی است با چهرهای ترسناک و آبله روست و چشمانی کبود دارد. او از سرزمینی خشک به نام «بیدا» که سرزمینی بی آب و علف در بین مکه و شام است، خروج میکند.
عثمان بن عنبسه و ادعای او
سفیانی ازفرزندان یزید بن معاویه بن ابوسفیان لعنة الله علیهما است. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود:«آنگاه که خورشید به مغرب خود نزدیک میشود، کسی از مغرب فریاد میزند: ای مردم، مولای شما در بیابان خشک (بیدا) ظهور کرد و اوعثمان بن عنبسه ازفرزندان خالد بن یزید بن معاویه بن ابوسفیان است. با اوبیعت کنید تا هدایت شوید و با اومخالفت نکنید که گمراه میشوید. پس ملائکه و جن او را تکذیب میکنند. هرآن که درشک وتردید است وهرکافر و منافقی با ندای او گمراه میشود».
شیخ صدوق از ابو منصور البحبی نقل کرده است که میگوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره اسم سفیانی سؤال کردم. فرمود: «تو را با اسمِ او چه کار؟ هر گاه مناطق پنج گانه شام: دمشق، حمص، فلسطین، اردن و حلب را تصرف کرد، منتظر فرج باشید.» گفتم: آیا 9 ماه این را در تصرف دارد؟ فرمود: «خیربلکه تصرف او 8 ماه است که یک روزهم بر آن اضافه نمیشود.»
بعد ازاین که سفیانی تسلیم پیشنهاد اطرافیان خود میشود، درمقابل امام مهدی (علیه السلام) میایستد و آن حضرت (علیه السلام) را به مبارزه میخواند. پس امام مهدی (علیه السلام) او را از جنگ بیم میدهد. اما سفیانی بر جنگ علیه امام (علیه السلام) پا فشاری میکند. بدین ترتیب بین لشکر سفیانی و لشکر امام (علیه السلام) جنگی در میگیرد، که پیروز آن مهدی (علیه السلام) است. حکمرانی سفیانی پایان مییابد و اسیر میشود و امام (علیه السلام) او را به درک واصل میکند. و این گونه امام (علیه السلام) برعراق مسلط میشود.
[قول دیگردربارة کشته شدن سفیانی] این است که او به شام فرارمیکند وامام (علیه السلام) عدهای از یاران خود را به دنبال او روانه میکند وآنان پس ازدستگیری سفیانی اورا به قتل میرسانند.
فرو رفتن لشکر سفیانی در زمین از رویدادهای مهم زمان سفیانی
این واقعه خسف چند روز پس از ظهور صورت میگیرد و معجزة بزرگی است که امدادی الهی برای قیام مهدی (علیه السلام) است و با این رخداد مردم به صراحت به عدالتِ دعوت امام (علیه السلام) و حقانیت قیامش ایمان میآورند و حتی این امر سفیانی را هم تحت تاثیر قرار می دهد که مهمترینِ نتایج آن فتح عراق بدون خونریزی است.
اندکی بعد سفیانی به شام فرار میکند و امام مهدی (علیه السلام) عدهای را در پی او روانه میکند.
این افراد در بیت المقدس به سفیانی میرسند و در آن جا روی صخرهای او را گردن میزنند.
سفیانی پس از خروج پس از خروج مناطق پنج گانه شام: دمشق و حمص در سوریه، فلسطین، اردن و حلب را تصرف می کند.
او به این مناطق اکتفا نمیکند، بلکه لشکریان خود را به اطراف گسیل میدارد که بخش بزرگی از لشکریان او به طرف بغداد و کوفه میروند و در آنجا قتل و فساد به راه میاندازند و اهل آنجا را تارومار میکنند.
در کوفه و نجف اشرف نیز قتل عام میکنند.
پس از آن، قسمتی از لشکر آن ملعون به شام و قسمتی دیگر به مدینه میروند.
بخشی از لشکر سفیانی که به شام میرود [با لشکر امام (علیه السلام) مواجه میشود که]، لشکر حضرت حجت (علیه السلام) بر آن پیروز شده و آن را نابود میکند و اموال آنان به غنیمت گرفته میشود.
با رسیدن لشکر سفیانی به مدینه، به مدت سه روز هر عملی را در این شهر مباح اعلام میکنند و در آن به قتل و ویرانی مشغول میشوند. اما در راه مکه و در منطقه بیداء در زمین فرو می روند و جز سه نفر از آنان کسی زنده نمی ماند.
فتنه سفیانی در نواحی مختلف بلاد اسلامی گسترش مییابد و در این فتنه به طور خاص بر اصحاب علی (علیه السلام) و شیعیان آن حضرت (علیه السلام) سخت میگذرد تا جایی که ندا دهندهای از سوی سفیانی ندا میدهد: «آگاه باشید هر کس سرِ شیعهای از شیعیان علی (علیه السلام) را بیاورد هزار درهم جایزه میگیرد.» در این اوضاع همسایه بر همسایهاش هجوم میبرد و میگوید: او از شیعیان علی (علیه السلام) است. پس گردنِ او را میزند و هزار درهم جایزه میگیرد.
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران
اوصاف پیامبراكرم صلوات الله علیه از زبان امیر بیان
نوشته شده توسطرحیمی 15ام دی, 1392
در مورد نبی اكرم حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله، سخنهای بسیاری گفته شده و شاعران، ادیبان، حكیمان و نویسندگان، هر یك به فراخور حال خود، این واقعه شگرف را به نظم و نثر كشیده اند.
اما هیچ كس مانند خاندان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، كه در درك اسرار بعثت، یگانه همه اعصار و در شیوایی و رسایی سخن، سرآمد روزگار بوده اند، نتوانسته است حق مطلب را ادا كند و چنان كه شایسته این رویداد عظیم است در مورد آن سخن گوید.
از این رو گزیده ای از بیانات گل سرسبد خاندان رسالت، امیر بیان مولا علی بن ابی طالب علیه السلام را تقدیم می نماییم.
” فتأس بنبیك الأطیب الأطهر( صلی) فان فیه أسوة … فعند الصباح بحمد القوم السری.”؛ پس به پیامبر پاكیزه و پاكت اقتدا كن، كه راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان، و مایه فخر و بزرگی است برای كسی كه خواهان بزرگواری باشد، و محبوب ترین بنده نزد خدا كسی است كه از پیامبرش پیروی كند، و گام بر جایگاه قدم او نهد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا چندان نخورد كه دهان را پُر كند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست، دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالی تر بود، دنیا را به او نشان دادند اما نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن می دارد آن را دشمن داشت، و چیزی را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزی را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچیز می دانست. اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پیامبرش دشمن می دارند، دوست بداریم، یا آنچه را خدا و پیامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداریم، برای نشان دادن دشمنی ما با خدا، و سرپیچی از فرمان های او كافی بود!.
و همانا پیامبر” كه درود خدا بر او باد” بر روی زمین می نشست و غذا می خورد، و چون برده، ساده می نشست، و با دست خود كفش خود را وصله می زد، و جامه خود را با دست خود می دوخت، و بر الاغ برهنه می نشست، و دیگری را پشت سر خویش سوار می كرد. پرده ای بر در خانه او آویخته بود كه نقش و تصویر در آن بود، به یكی از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن می افتد به یاد دنیا و زینت های آن می افتم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه كن كرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه های دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیه نكند و آن را قرارگاه دائمی خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس یاد دنیا را از جام خویش بیرون كرد، و دل از دنیا بَركند، و چشم از دنیا پوشاند.
و چنین است كسی كه چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، یا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای تو نشانه هایی است كه تو را به زشتی ها و عیب های دنیا راهنمایی كند، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با نزدیكان خود گرسنه به سر می برد. و با آن كه مقام و منزلت بزرگی داشت، زینتهای دنیا از دیده او دور ماند.
پس تفكر كننده ای باید با عقل خویش به درستی اندیشه كند كه: آیا خدا، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به داشتن این صفتها اكرام فرمود یا او را خوار كرد؟ اگر بگوید: خوار كرد، دروغ گفته و بهتانی بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسی را خوار شمرد كه دنیا را برای او گستراند و از نزدیك ترین مردم به خودش دور نگهداشت.
پس پیروی كننده باید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیروی كند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جای قدم او بگذارد، وگرنه از هلاكت ایمن نمی باشد، كه همانا خداوند، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كیفر جهنم قرار داد، او با شكمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد، و كاخ های مجلل نساخت ( سنگی بر سنگی نگذاشت) تا جهان را ترك گفت، و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
وه! چه بزرگ است منتی كه خدا با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگی به ما عطا فرموده، رهبر پیشتازی كه باید او را پیروی كنیم و پیشوایی كه باید راه او را تداوم بخشیم. به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم كه از پینه كننده آن شرمسارم.
یكی به من گفت:” آیا آن را دور نمی افكنی؟” گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستایش می شوند.(1)
- نهاد اصلی وجود پیامبر
” حتی افضت كرامة الله سبحانه و تعالی الی محمد(ص) … و غباوة من الأمم."؛ تا این كه كرامت اعزام نبوت از طرف خدای سبحان به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسید. نهاد اصلی وجود او را از بهترین معادن استخراج كرد، و نهال وجود او را در اصیل ترین وعزیزترین سرزمین ها كاشت و آبیاری كرد، او را از همان درختی كه دیگر پیامبران و اَمنیان خود را از آن آفرید به وجود آورد، كه عترت او بهترین عترت ها، و خاندانش بهترین خاندانها، و درخت وجودش از بهترین درختان است، در حرم أمن خدا رویید، و در آغوش خانواده كریمی بزرگ شد، شاخه های بلند آن سر به آسمان كشیده كه دست كسی به میوه آن نمی رسید.
پس، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشوای پرهیزكاران، و وسیله بینایی هدایت خواهان است، چراغی با نور درخشان، و ستاره ای فروزان، و شعله ای با برق های خیره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگی او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حكم او عادلانه است.
خدا او را زمانی مبعوث فرمود كه با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانی داشت و مردم از نیكوكاری فاصله گرفته، و امت ها به جهل و نادانی گرفتار شده بودند.(2)
- طبیب دوّار
” واختاره من شجرة الأنبیاء، و مشكاة الضیاء و ذؤابة العلیاء… متتبع بدوائه مواضع الغفلة، و مواطن الحیرة."؛ پیامبر(ص) را از درخت تنومند پیامبران، از سرچشمه نور هدایت، از جایگاه بلند و بی همانند، از سرزمین بطحاء(3) از چراغ های برافروخته در تاریكی ها، و از سرچشمه های حكمت برگزید. پیامبر طبیبی است كه برای درمان بیماران سیار است.
مرهم های شفابخش او آماده، و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته. برای شفای قلب های كور و گوش های ناشنوا و زبان های لال آماده، و با داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است.(4)
- گزینش خدا
” أرسله بالضیاء، و قدمه فی الاصطفاء … عن یمین و شمال."؛ خدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با روشنایی اسلام فرستاد، و در گزینش، او را بر همه مقدم داشت؛ با بعثت او شكاف ها را پُر، و سلطه گران پیروز را در هم شكست، و سختی ها را آسان، و ناهمواری ها را هموار فرمود تا آن كه گمراهی را از چپ و راست تار و مار كرد.(5)
- پارسایی پیامبر
” قد حقر الدنیا و صغرها، و أهون بها و هونها،… و دعا إلی الجنة مبشراً و خوف من النار محذراً."؛ پیامبر(ص) دنیا را كوچك شمرده و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد. آن را خوار می شمرد و در نزد دیگران خوار و بی مقدار معرفی فرمود و می دانست كه خداوند برای احترام به ارزش او دنیا را از او دور ساخت و آن را برای ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پیامبر(ص) از جان و دل به دنیا پشت كرد، و یاد آن را در دلش میراند. دوست می داشت كه زینت های دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخری تهیه نسازد، یا اقامت در آن را آرزو نكند، و برای تبلیغ احكامی كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد، و امت اسلامی را با هشدارهای لازم نصیحت كرد، و با بشارت ها مردم را به سوی بهشت فراخواند و از آتش جهنم پرهیز داد.(6)
- قرارگاه پیامبر(ص)
” مستقرة خیر مستقر، و منبته اشرف منبت… و صمته لسان."؛ قرارگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد كرد، دل های نیكوكاران شیفته او گشته، توجه دیده ها به سوی اوست. خدا به بركت وجود او كینه ها را دفن كرد و آتش دشمنی ها را خاموش كرد. با او میان دلها الفت و مهربانی ایجاد كرد و نزدیكانی را از هم دور ساخت. انسان های خوار و ذلیل و محروم در پرتو او عزت یافتند، و عزیزانی خودسر ذلیل شدند. گفتار او روشنگر واقعیت ها، و سكوت او زبانی گویا بود.(7)
- مصلح جامعه بشریت
” فصدع بما أمربه، و بلغ رسالات ربه… والضغائن القادحة فی القلوب."؛ پیامبر اسلام (ص) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد، و پیام های پروردگارش را رساند. او شكاف های اجتماعی را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آن كه آتش دشمنی ها و كینه های برافروخته در دل ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگی برقرار كرد.(8)
پس از بیان این تفاسیر در باب بعثت، دریافتیم كه پیامبران با تعالیم و برنامه های خود، روح و روان ما را كه با یك سلسله صفات عالی روحیات و احساسات پاك، عجیبن شده است را به مقتضای فطرت باز می گردانند.
پبامبران وظیفه دارند كه احكام فطرت و وجدان را برای انسان بازگو نمایند و او را به صفاتی كه در خود نهفته است متوجه سازد. مربیان الهی با نور وحی و برنامه ای صحیح شرایط رشد و نمو را برای انسان فراهم می سازند و انحرافات را تعدیل می نمایند. و در یك كلام انسان را به تكامل كه هدف خدا از خلقت بوده است، می رسانند و او را در مسیر صحیح خدایی قرار داده تا طی طریق نماید كه سعادت بشر در آن نهفته است.
ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه
پی نوشت ها:
1. خطبه 160، ص301.
2. خطبه 94، ص 177.
3. سرزمین بطحاء، بین دو كوه ابوقبیس و احمر را می گفتند كه محل زندگی قریش بود.
4. خطبه 108، ص 201.
5. خطبه213، ص 439.
6. خطبه 109، ص 209.
7. خطبه 96، ص 179.
8. خطبه 23، ص 469.
مواقع گناه با این شماره تماس بگیرید! (شماره 41/داخلی 36)
نوشته شده توسطرحیمی 15ام دی, 13924 شماره ضروری که حتما باید بدانید!
از دوران کودکی تا به حال علاقه زیادی با داشتن تقویمهای کوچک و جیبی داشتهایم، نکته ای که سبب علاقه ما به این تقویمهای زیبا و دوست داشتنی شده است، علاوه بر اطلاعات فراوانی که در آنها وجود دارد، درج شماره های کوتاه و ضروری در آخر تقویمهاست، از جمله کد کشورها و شهر های مختلف که گاهی مورد نیاز است و برای بدست آوردن آنها باید به این تقویمها مراجعه کنیم.
اما در کنار کد شهرها و کشورها آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است، شمارههایی است که هر فردی باید آنها را به خاطر بسپارد تا بتواند در مواقع ضروری از آنها به خوبی استفاده کند، که در این میان، شمارههایی مانند (118،115،110،125) از اهمیت بسزایی برخوردار هستند و روزانه افراد زیادی با آنها سر و کار دارند که همین جا برای همه شما یک آرزو میکنم و آن اینکه از میان این شماره های چهارگانه تنها با شماره 118 کار داشته باشید و هیچ گاه در طول زندگی نیازی به تماس با بقیه شمارههایی که ذکر شد پیدا نکنید.
این مطالب مقدمه ای کوتاه بود تا به معرفی برخی از شماره های ضروری در آیات الهی و نسخه موفقیتی که خداوند متعال برای ما فرستاده است بپردازیم، شمارههایی که لازم است هر مسلمان آنها را به خاطر داشته باشد و در تمامی لحظات از آنها به بهترین شکل استفاده کند.
اگر چه تمامی آیات الهی برای زندگی انسان نازل شدهاند، اما در این میان برخی از آیات با آثار و خواص حیرت انگیز خود میتوانند در مواقع مختلف زندگی اعم از سختیها و آسانیها به ما کمک کنند و به بهترین شکل ممکن ما را از دریای مشکلات بیرون بکشند و راه موفقیت را به ما معرفی کنند.
بر خلاف سایر شماره های ضروری که ممکن است برای مدتی پاسخ گوی شما نباشد و شما را در انتظار قرار دهند، شماره های که در صدد معرفی آنها هستیم 24 ساعته هستند و شما در اولین ثانیه از تماس، وصل خواهید شد و پاسخگوی سۆالات شما خواهند بود.
پیشنهاد میکنیم که با سرمایه گذاری اندکی وقت، این شمارهها و همچنین آیاتی که ذکر میشود را به حافظه خود بسپارید تا بتوانید در مواقع نیاز به راحتی با آنها ارتباط برقرار کنید.
1 - اگر با مشکلات فراوانی مواجه هستید با شماره 2 و داخلی 153 تماس بگیرید.
اگر چه تمامی آیات الهی برای زندگی انسان نازل شدهاند، اما در این میان برخی از آیات با آثار و خواص حیرت انگیز خود میتوانند در مواقع مختلف زندگی اعم از سختیها و آسانیها به ما کمک کنند و به بهترین شکل ممکن ما را از دریای مشکلات بیرون بکشند و راه موفقیت را به ما معرفی کنند
با تماس با این شماره مهم و ضروری راهی مطمئن و شایسته برای مبارزه و در نتیجه پیروزی بر مشکلات به شما معرفی میشود و در طول تاریخ انسانهای زیادی با این شماره تماس گرفته و توانستهاند بر مشکلات غلبه کنند، برای شما به محض تماس با این شماره آیه نورانی زیر تلاوت خواهد شد:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ : ای کسانی که ایمان آوردهاید، از شکیبایی و نماز یاری جویید؛ زیرا خدا با شکیبایان است) (البقرة : 153)
امیر مۆمنان علی علیهالسلام از مصادیق بارز افرادی بود که در طول زندگی با این شماره بارها و بارها تماس گرفتند، چنانچه در روایتی میخوانیم که هر گاه کار سختی برای حضرت پیش می آمد حضرت دو رکعت نماز میخواندند (تفسیر صافی ذیل آیه شریفه)
همچنین در حالات صدرالدین شیرازی (معروف به ملاصدرا) و همچنین ابن سینا نیز نقل کردهاند که این دو مرد بزرگ در لحظات سختی و مشکلات با این شمارهها تماس گرفته و مشکلات علمی خود را اینگونه حل میکردند. (فوائد الرضویه، ص 380.)
2 - اگر ثروت میخواهید با این شمارهها تماس بگیرید (شماره 5 و داخلی 66) (شماره 53 و داخلی 39)
با تماس با این شماره به شما گفته خواهد شد که یکی از مهمترین اسرار برای ثروتمند شدن یک جامعه، عمل کردن به دستورات و توصیه های کتابهای آسمانی و در حال حاضر قرآن مجید است که طبق وعده خداوند متعال در این صورت انسانها از برکات آسمانی و زمینی برخوردار میشوند.
( وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِیرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا یَعْمَلُونَ : و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان به سویشان نازل شده است، عمل میکردند، قطعاً از بالای سرشان [برکات آسمانی] و از زیر پاهایشان [برکات زمینی] برخوردار میشدند. از میان آنان گروهی میانهرو هستند، و بسیاری از ایشان بد رفتار میکنند) (المائدة : 66)
همچنین با تماس با شماره (شماره 53 و داخلی 39) به شما گفته خواهد شد که علاوه بر شرط ذکر شده تلاش و کوشش نیز نقش بسزایی در بدست آوردن ثروت دارد:
(وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى : و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست) (النجم : 39) و هیچ فردی در طول تاریخ با تنبلی و تن پروری به ثروت نرسیده است.
3 - اگر به دنبال خوشبختی و سعادت هستید این شماره را فراموش نکنید (شماره 22 و داخلی 77)
عده زیادی در جستجوی خوشبختی و سعادت با شماره های مختلفی تماس میگیرند، اما یا پاسخی دریافت نمیکنند و یا اگر پاسخی بگیرند راه اصلی و حقیقی خوشبختی به آنها داده نمیشود و در نتیجه به بیراهه میروند، اما شما به راحتی میتوانید با تماس با این شماره از راه اصلی و واقعی خوشبختی و سعادت مطلع شوید، راهی که به شما برای رسیدن به ایستگاه خوشبختی توصیه های زیبایی میکند:
امیر مۆمنان علی علیهالسلام از مصادیق بارز افرادی بود که در طول زندگی با این شماره بارها و بارها تماس گرفتند، چنانچه در روایتی میخوانیم که هر گاه کار سختی برای حضرت پیش می آمد حضرت دو رکعت نماز میخواندند
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ : ای کسانی که ایمان آوردهاید، رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید، باشد که رستگار شوید) (الحج : 77)
4 - در مواقع گناه با این شماره تماس بگیرید (شماره 41 و داخلی 36)
بی شک شیطان در زندگی، همه افراد را وسوسه و به گناه تشویق میکند، که یکی از بهترین راهها برای جلوگیری از گناه و معصیت تماس با شماره ذکر شده است، بدین صورت که در لحظه گرفتار شدن در دام گناه به خداوند پناه ببریم و خود را از آلوده شدن به پلیدیها دور کنیم:
( وَإِمَّا یَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ : و اگر دمدمهای از شیطان تو را از جای درآورد، پس به خدا پناه ببر که او خود شنوای داناست) (فصلت : 36)
در ارتباط با این شماره مهم و حیاتی که استفاده از ان برای هر فردی ضروری و مهم است به این روایت زیبا و خواندنی از امیر مۆمنان علی علیهالسلام اشاره میکنم که :
(إِذا وَسْوَسَ الشَّیْطانُ إِلی أَحَدِکُمْ فَلْیَسْتَعِذْ بِاللّهِ وَلْیَقُلْ آمَنْتُ بِاللّهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّیْنَ: هر گاه شیطان یکی از شما را وسوسه کند باید به خدا پناه برد، و بگوید: به خداوند ایمان آوردم، و دین خود را برای او خالص میکنم)(نور الثقلین، جلد 4، صفحه 551.)
خلاصه کلام آنکه اگرچه تمامی آیات الهی برای زندگی انسان مهم و حیاتی است، اما در میان این آیات، برخی از خواص و ویژگیهای منحصر به فردی برخوردار هستند و به عبارتی دیگر شماره های ضروری هستند که لازم است هر مسلمانی در زندگی روزمره خود بارها و بارها با آنها تماس گرفته و زندگی خود را با این شماره های حیاتی وفق دهد.