اسراری در مورد عدد دوازده
نوشته شده توسطرحیمی 16ام آبان, 1391
اسلام و ايمان بر دو ركن اصلي استوارند كه هر يك به دو كلمه لا اله الا الله،
محمد رسول الله (ص) حاصل مي شوند و هر يك از اين دو اصل ، از دوازده حرف
تشكيل شده اند (که نمایان گر ولایت دوازده امام (ع) است ).
تعدادي از نام هاي شريف پيامبران (ع) و ويژگيهاي آنان داراي دوازده حرف اند.
نظير: آدم خليفة الله ، نوح خالصة الله ، داوود نبّي الله ، موسي كليم الله ،محمد
حبيب الله (ص)
خداي متعال درقرآن كريم فرموده است:( ولقد اخذ الله ميثاق بني اسرائيل
وبعثنا منهم اثني عشر نقيباً ) خدا از بني اسرائيل پيمان گرفت و مادوازده نقيب
از آن ها برانگيختيم. در آية شريفه ، خداوند تعداد نقيبان داراي اين فضيلت را
دوازده تن قرار داده است .
عدد دوازده بيشتر اشياء را در كرانه هاي جهان و درودن جان ها و
نيزبيشتراسماء خدا را در برمي گيرد. زيرا جمله :لا اله الا الله،الرحمن
الرحيم،الحميد المجيد، الروف الرحيم، الحّنان المنّان،الخالق الباري… هر يك از
دوازده حرف تشكيل شده اند
( احقاق الحّق:ج 13 ص 42.)
خداي سبحان فرموده است.( انّ عده الشهور عندالله اثني عشر شهراً في
كتاب الله) به راستي تعداد ماه هاي سال در كتاب الهي دوازده ماه است که
منظور همان دوازده امام (ع) هستند.
از معصومين(ع) روايت شده كه تعداد جانشيان حضرت موسي و عیسی عليهما
السلام و نيز جانشينان جمعي از پيامبران ، دوازده تن بوده اند و جانشينان
حضرت مهدي(ع) نيز درعصرخود دوازده تن خواهند بود.
بر طرف شدن درد چشم
نوشته شده توسطرحیمی 16ام آبان, 1391آیت الله سید محمدحسین علوی بروجردی می گوید:
آیت الله فقید(آیت الله بروجردی) در سن نود سالگی دارای چشمانی سالم بودند كه بدون عینك خطوط ریز را هم میخواندند و میفرمودند این نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابی عبدالله الحسین (ع)هستم و قضیه را چنین نقل می فرمودند :
در یكی از سالها كه در بروجرد بودم مبتلا به چشم درد عجیبی شدم كه بسیار مرا نگران ساخته بود ، معالجه اطبا مفید فایده نشد و درد چشم هر روز بیشتر و ناراحتی من افزون تر می گردید . تا اینكه ایام محرم شد ، در ایام محرم آیت الله ، عشر اول(دهه اول) را روضه داشتند و دسته جات مختلف هم در این عزاداری شركت می كردند ، یكی از دستجاتی كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود دسته “گِل گیرها” است ، كه نوعا سادات و اهل علم و محترمین در حالی كه هر یك حوله سفیدی به كمر خود بستهاند، سر و سینه خود را گِل آلود كرده و با وضع بسیار رقت بار و مهیج و در عین حال با سوز و گداز فراوان و ذكری جانسوز آن روز را تا ظهر عزاداری می كنند ، آقا فرمودند هنگامی كه این دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود این هیئت هیجان عجیبی به خود گرفته بود ، من هم در گوشهای نشسته و آهسته آهسته اشك می ریختم و در این بین هم یك مقدار گل از روی پای یكی از همین افراد گل گیر برداشته و به روی چشم های ملتهب و ناراحتم كشیدم و به بركت همین توسل، چشم هایم خوب و تا امروز علاوه بر اینكه مبتلا به درد چشم نشدهام ، از نعمت بینایی كامل بر خوردارم و به بركت حضرت امام حسین احتیاج به عینك هم ندارم ، و با اینكه همه قوای ایشان تحلیل رفته بود، مع الوصف تا آخرین ساعات زندگانی از بینایی كامل برخوردار بودند .
……………………………………………………………………
منبع: علوی طباطبایی ،سید محمد حسین ،خاطرات زندگانی حضرت آیت الله العظمی بروجردی،ص94.
مقاله : تسبیح همگانی موجودات و عدم درک آن توسط ما + فیلم
نوشته شده توسطرحیمی 16ام آبان, 1391نویسنده: طلبه رقیه رحیمی
در آیات مختلف قرآن، سخن از تسبیح و حمد موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ، به میان آمده که شاید از همه صریح تر، آیه 44 سوره مبارکه اسراء باشد که می فرماید: « تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيءٍ إِلَّا يسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا»(الإسراء/44)
آسمانهای هفت گانه و زمین وآنچه در آن دو است برای او(پروردگار) تسبیح می کنند و هیچ چیز وجود ندارد مگر اینکه به حمد و تسبیح او بپردازد ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید. همانا خداوند حلیم و غفور است.
این آیه بدون هیچ استثنایی همه موجودات عالم هستی ، زمین و آسمان، ستارگان و کهکشانها، انسانها و حیوانات و برگهای درختان و حتی ذرات کوچک اتم را در این تسبیح و حمد عمومی شریک می داند.
تعریف تسبیح
حقیقت تسبیح عبارت است از نفی هرگونه عیب و نقص و گواهی همه موجودات جهان به پاکی ذات مقدس او از هر گونه عیب و نقص، خداوند در سوره حدید آیه1 می فرمایند:« سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»(الحديد/1)
تسبیح در این آیه معنی وسیع و گسترده ای دارد که همه موجودات جهان را اعم از صاحبان عقل و ذی روح و بی روح را شامل می شود!
قرآن می گوید عالم هستی یکپارچه زمزمه و غوغا است، هر موجودی به نوعی به حمد و ثنای حق مشغول است و غلغله ای در پهنه عالم هستی طنین افکنده است که بی خبران توانایی شنیدن آن را ندارند. اما اندیشمندانی که قلب و جانشان به نور ایمان، زنده و روشن است، این صدا را از هر سو به خوبی به گوش جان می شنوند ؛ ولی در تفسیر حقیقت این حمد و تسبیح در میان دانشمندان و فلاسفه و مفسران بسیار گفتکو است، بعضی آن را حمد و تسبیح “حالی” دانسته اند و بعضی “قالی” که خلاصه نظرات آنها به شرح زیر است:
صفحات: 1· 2
آفت هاى انقلاب را بشناسیم ( 10- خوف از سردى و سستى و بازگشت به اوضاع سابق )
نوشته شده توسطرحیمی 16ام آبان, 1391
من خوف اين را دارم كه سردى و سستى ماها يك وقت خداى نخواسته اوضاع برگردد و اگر خداى نخواسته برگردد، از آن برگشت هايى ست كه ديگر ما رفته ايم از بين .
صحيفه نور جلد:5 صفحه :217 تاريخ سخنرانى :8/1/58
قصه های من و فامیل دور(قسمت دوم)
نوشته شده توسطرحیمی 15ام آبان, 1391قصه من و فامیل دور به اینجا رسیده که فامیل دور معتقد بود باید برای عفاف و حجاب فرهنگ سازی بشه و صدا و سیما هم داره خیلی عالی این فرهنگ سازی رو انجام میده!!! و من هم به خاطر همین در شرف سکته همه جانبه بودم! حالا میرسیم به قسمت دوم گفت و گوهای من و فامیل دور که امروز هم تولدشه و من ازهمین راه بسیار دور روی ماهش رو … نههههه نگاه میکنم. فامیل دور به خاطر اثبات حرفش اشاره ای کرد به فیلم” کلاه پهلوی” که: ببین آقا، چقدر داره در مورد حجاب و پیشینه اون مانوور داده میشه!
البته اینجا بنده یک پارازیت دارم که برادر، بیشتر درباره پیشینه بی حجابیه تا حجاب، ولی خوب نظر فامیل دور اینه که این فیلم داره به جوون ها میگه اصل، بر وجود حجاب بوده و اینکه الان خواهرها خیابان رو با عروسی خاله خان باجی هاشون اشتباه گرفتن، بی شک تقصیر استعمار کبیره .
البته بنده در استعمار کبیر و نامردی عده ای برای بی هویت کردن مسلمان ها موافقم اما خوب، بنده در پرتاب نعلین هایی که با فامیل دور داشتم میخواستم بگم: بابا جان دلسوزی که از طریق خودسوزی نمیشه، ما قصد داریم مفاهیم وسیعی را همچون عفاف و حجاب در قالب کارکتر های بی حجاب به مردم منتقل کنیم! مثلاً یک بچه را جلوی مغازه آبنبات فروشی ببریم وبگوییم ببین عزیزم این آبنبات های خوشگل و آبدار و رنگانگ که هر کدوم با طعم های میوه های مختلف از جمله: تمشک، آلبالو وهلو تهیه شده برای تو ضرر داره و اگه بخوری آقای دکتر برات آمپول گاوی میزنه. به نظر شما این بچه شکمو که البته دارای غریزه لذت خواهی هم هست، آبنبات روانتخاب میکنه یا آمپول گاوی رو؟ کاملاً واضحه که اون پسر بچه تپل یا اون دختر بچه مؤدب_ازترس اعتراض های احتمالی بانوان_ حاضره به خاطر خوردن اون آبنبات ها به جای آمپول گاوی چند سال توی کمای این لذت خواهی باشه اما برای یک لحظه هم که شده فقط یه لیس کوچولو به اون آبنبات ها بزنه و بعد غزل خداحافظی رو…
حالا ای فامیل دور که آتش به خرمنم زدی به نظر تو ما میتونیم با نشون دادن خانم های بد حجاب با پوشش های افتضاح به پسرانمون فرهنگ “یغضوا ابصارهم” بدهیم و اینجا بود که فامیل دوووووور غرق در افکار خویشتن شد.
هانیه خوددانی(طلبه پایه سوم)
داستان هایی از معنویت و کرامت های اخلاقی آیت الله بروجردی (ره)
نوشته شده توسطرحیمی 15ام آبان, 1391آیت الله بروجردی غیر از علم و مدیریت، معنویت عجیبی داشت. برادر آقای سلطانی (آقای سلطانی از اساتید با اخلاق و عرفان پیشه و متین و مبادی ادب بودند) معمم نبود. ایشان که در دوایر دولتی بود و شاید نمایندگی هم داشت، آمده بود خدمت آقای بروجردی برسد. آقای بروجردی ایشان را نپذیرفته بود. برادر آقای سلطانی مطلب را به آقای محسنی ملایری (که زمانی با آقای گلپایگانی هم بحث بودند و ایشان معروف به استخاره بود و سابقاً موقعیت علمی خوبی هم داشته است) گفته بود.
آقای محسنی چون نزد آقای بروجردی موقعیتی داشت، وقتی خدمت آقای بروجردی مشرف شده بود، گفته بود که عموزاده ی شما آقای سلطانی خدمت رسیده بودند ولی توفیق زیارت نیافتند، اجازه میدهید به حضور برسند؟ آقای بروجردی در جواب، بدون توضیح فرموده بود: بله! آقای سلطانی ،قوری.قوری.قوری.
آقای بروجردی بسیار با هیبت بود.هیبت ایشان مانع از این شد که آقای محسنی بپرسد، چرا و معنی این جمله چیست؟ بعداً که از آن جلسه بیرون آمدند، به آقای سلطانی (اخوی مرحوم آقای سید محمد باقر سلطانی) گفته بودند من مطلب را به آقا گفتم، آقا فرمودند: قوری! من نمی فهمم یعنی چه؟
اخوی آقای سلطانی گفته بود عجیب است! الله اکبر!
مرحوم محسنی ملایری از قول آقای سلطانی نقل کرده اند که مرحوم آقای بروجردی نامه ای به آقای سلطانی دادند تا آن را به آقای سید محمد بهبهانی پسر مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانی که رابط آقای بروجردی و دستگاه بود و کارها از طریق ایشان انجام می شد بدهد. آقای بهبهانی این اواخر، در تهران بود. تا اوایل مبارزات در سال چهل ایشان در تهران موقعیت خوبی داشت، لکن با شروع مبارزات به تدریج موقعیتش تغییر کرد و با فوت آقای بروجردی مراجع دیگر خیلی او را تحویل نگرفتند. در سال 41 زمانی به مرحوم امام عرض شد که آقای بهبهانی قدری در کارها مداخله میکنند، ایشان خیلی وجهه ای ندارد. مرحوم امام فرمودند: ما از ایشان بدی ندیدیم.
به هر حال، معروف بود که آقای بهبهانی در جریان 28 مرداد دخالت داشته است، ولی ایشان این طور فرمود. خلاصه نامه ای را که قرار بود آقای سلطانی به آقای بهبهانی برساند، به منزل می برد و می گذارد روی تاقچه . كلفت منزل بدون توجه و آگاهی ، كتری یا قوری داغ را روی نامه می گذارد و نامه از قیافه می افتد و حالت سوختگی پیدا میکند و کثیف می شود. آقای سلطانی هم می گوید من با خودم فکر کردم اگر نامه را این طوری ببرم پیش آقای بهبهانی سبک است؛ چون همه آنها میدانستند که آقای بروجردی خیلی آداب را رعایت می کند و روی چنین کاغذی نمی نویسد واگر بخواهم به آقای بروجردی مسترد کنم، آقای بروجردی خواهد گفت تو چگونه در امانتی که دادیم، این گونه عمل کردی؟ چون آقای بروجردی در این مسئله خیلی حساس بود، بنابراین نامه را همین طور گذاشتم، نه به آقای بهبهانی دادم و نه به آقای بروجردی و هیچ کس هم از این قضیه خبر نداشته است. کلفت منزل آقای سلطانی هم نمی دانسته که نامه چیست. حالا آقای بروجردی چه طور در آن جلسه سه بار فرموده بود قوری قوری قوری ، این قضیه را خود آقای محسنی نقل کرده بود.
کرامت های اخلاقی آقای بروجردی را به صورت خلاصه نمی توان گفت. اجمالاً مرحوم آقا شیخ حسنعلی نخودکی که همه او را به عنوان صاحب کرامت میشناختند، خود از مریدان مرحوم بروجردی بود.
بعضی از آقایانی که خدمت ایشان بودند، نقل کرده اند که آقای بروجردی در این اواخر فرموده بود: بخواهیم پیش خدا برویم، نمیدانم چه عملی داریم که برویم. شخصی گفت: آقا شما مقام مرجعیت دارید، شما در سامرا برای شیعیان کار کردید. حوزه اداره کردید، مسجد اعظم ساختید، فلان جا فلان کار را کردید. آقای بروجردی در جواب فرموده بود: آن ها که گفتید، کاری نیست! شخصی گفت: شما تهذیب الوسائل را نوشتید و این کار بر اساس روایات اهل بیت (ع) است. آقای بروجردی فرمود: امیدواریم. بعد به سیدی که از بستگان خودشان بود نگاه کرده و فرموده بود: آقا شما هم حرفی بزن. آن آقا سید گفته بود من عرضی ندارم جز روایتی از جدتان (ظاهراً روایت از امیرالمومنین(ع) است) که فرموده است: «اخلص العمل فان الناقد بصیر بصیر» عملت را خالص کن. آن نقادی که باید اعمال انسان را بنویسد خیلی دقیق است. آقای بروجردی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتند و اشک در چشمانشان جمع شد. بعد هم مکرر این حدیث را میخواندند. معنویت آقای بروجردی خیلی زیاد بود.
………………………………………………………………
منبع: احمدی، محمد رضا، خاطرات آیت الله محمد علی گرامی،ص118.
همین وسط ها
نوشته شده توسطرحیمی 15ام آبان, 1391همه زندگی من همین وسط ها گذشته است.
وسطِ سیاهی ها و سپیدی ها،
وسط تاریکی ها و روشنی ها،
هزار بار این وسط ایستاده ام،
هر دو طرف را نگاه کرده ام و تصمیم گرفته ام که دیگر بیایم به طرف نور، یک قدم، دو قدم، قدم سوم، چشم های خواب آلوده ام را نور زده، پایم جایی گیر کرده و زمین خورده ام، بعد نشسته ام و تاریکی ها را نگاه کرده ام و خوابم برده به خیال این که شب است.
و دوباره رفته ام وسط صحنه و دوباره…
نه، این طوری که نمی شود،
یک بار، یک روز باید تصمیمم را بگیرم و دیگر آهسته و با تردید قدم بر ندارم که وسوسه نشستن، وسوسه خوابیدن، زمین گیرم کند.
یک بار، یک روز، تصمیمم را می گیرم و می دَوَم تا نور، تا شما، تا خیمه شما…
آفت هاى انقلاب را بشناسیم ( 9- گمان پيروزى نهايى موجب سستى و سردى )
نوشته شده توسطرحیمی 15ام آبان, 1391شما بايد در اين موقع كه به آستانه پيروزى رسيديد، گمان نكنيد كه كار تمام شد و ما پيروز شديم ، كه اين گمان موجب مى شود كه سستى پيدا بشود… بنابراين ملت شريف ايران موظف است كه اين نهضت را به همين طورى كه تا اينجا آورده است ، اين نهضت را حفظ كند. وباحفظ وحدت كلمه و با حفظ اين نهضت و غايت نهضت كه عبارت از اسلام و جمهورى اسلامى بود، با حفظ اينها جلو برود. سستى راه ندهيد به خودتان ، سردى راه ندهيد به خودتان ، گمان پيروزى ، گمان پيروزى نهايى نبريد، اگر اين گمان برده بشود يا اين اعتقاد پيدابشود، سستى پيدا مى شود، شما بايد خودتان را نيمه پيروز بدانيد.
صحيفه نور جلد:5 صفحه :198 تاريخ سخنرانى :29/12/57
غربت غدیر، شروع فصل سختی ها!
نوشته شده توسطرحیمی 14ام آبان, 1391
غدیر بود ، رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم« برادر عیدت مبارک! »؛ پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود .
به ابن سکیت گفتیم «علی» ؛ هیچ نگفت ؛ نگاهمان کرد و گریست ، زبانش را بریده بودند . خواستیم دست های میثم را بگیریم و بگوییم «سپاس خدای را که مارا از متمسکین به ولایت امیر مومنان قرار داد» دست هایش را قطع کرده بودند .
گفتیم : «یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم»، سیدی از بنی هاشم. کسی نبود ؛ جسدهاشان درز لای دیوارها شده بود و چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود ، زندانی دخمه های تاریک بودند و غل های گران بر پا ، در کنج زندان ها نماز می خواندند .
فقط همین نبود که میان بیابان بایستد ، رفتگان را بخواند که برگردند و صبر کنند تا ماندگان برسند .
فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازند و بالا رود و صدایش کند و دستش را بالا بگیرد . فقط جمله ی کوتاه «علی مولاست نبود» .کار اصلاً اینقدرها ساده نبود . فصل اتمام نعمت ، فصل بلوغ رسالت ، فصل سختی بود .
بیعت با علی مصافحه ای ساده نبود . مصافحه ای با همه رنج هایی بود که برای ایستادن پشت سر این واژه سه حرفی باید کشید . ایستادن پشت سر واژه ای سه حرفی که در حق ، سخت گیر بود . ولی این روزها همه چیز آسان شده است . این روزها «علی مولاست» تکه کلامی معمولی و راحت است .
آن « مرد ناشناس » سر بر دیوارنیمه خرابی در دل شب دارد و می گوید :
« آه از این ره توشه ی کم ، آه از راه دراز»
و ما بی آنکه بشناسیمش ، همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم .
عجیب است!!!
این مرد هنوز هم « مرد ناشناس» است .
طلبه دانش آموخته : نگار مهرجو
عنایت امیر المومنین علیه السلام به آیت الله بروجردی(ره)
نوشته شده توسطرحیمی 14ام آبان, 1391آيت الله خزعلى مي گويد :
ایت الله بروجردی در سال 1364 قمرى به مشهد مسافرت كردند.در آن زمان حاج شيخ على اكبر نهاوندى(رحمة الله عليه)كه امام جماعت حرم مطهر امام رضا عليه السلام بود خدمت آيت الله العظمى بروجردى رفته و به ایشان عرض کردند:"من شصت سال است كه امام جماعت حرم مطهر بوده ام و الان كه ماه رمضان رسيده است مايلم امامت اين ماه با شما باشد.”
همه ائمه جماعات و آقايان كه پشت سر هر كس اقتداء نمى كردند، پشت سر ايشان ايستادند و من نيز در آن زمان در مشهد بودم و به فيض نماز جماعت ايشان رسيدم . در آن موقع بلندگو نبود، چند مكبّر در بين صفوف قرار داده بودند تا ركوع و سجود و ديگر مواقف نماز را اعلام كنند.
این قضیه گذشت و آقاى نهاوندى بعد از مدتى به عراق مشرّف شد. مرحوم آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى كه در حرم مطهر امير المومنين نماز جماعت مى خواند به آقاى نهاوندى مى فرمايند: “امشب نماز را به جاى من در حرم اقامه كنيد.”
ايشان بعد از نماز مغرب مشغول نماز نافله می شود كه صدايى ازمرقد امير المومنين عليه السلام مى شنود: بزرگ داشتی!بزرگت داشتیم . در مشهد به پسرم حاج آقا حسين جا دادى ، اکنون این جابه تو جا داديم . عظمت ولدى فعظمتك !
اشك از چشمان آقاى نهاوندى جارى مى شود و وقتى به ايران باز مى گردد و خدمت آيت الله بروجردى جريان را عرض مى كند، اشك از چشمان آقاى بروجردى هم جارى مى شود و مى فرمايند:
جدم به من محبت كرده است.
منبع: الگوي زعامت،ص 69