خبر: برگزاری جلسه هفتگی فرهنگی دانش آموختگان (دعای عرفه)
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391مراسم معنوی دعای پر فیض عرفه در روز نهم ذی الحجه ، پنج شنبه 4/آبان/91 ساعت 15 الی 17 با حضور مداح اهل بیت علیهم السلام حاج مجید یاراحمدی در بیت مرحوم آیت الله حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی (ره) برگزار می گردد.
پس از قرائت دعا نیز ذکر توسل در رثای حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام انجام می شود.
شرکت برای عموم بانوان آزاد می باشد.
زمان: روز پنج شنبه 91/08/04 ( عصرروز نهم ذی الحجه) از ساعت 15 الی 17
مکان: بیت مرحوم آیه الله شیخ علی محمد نجفی بروجردی (ره)
روز نهم روز عرفه و از اعیاد عظیمه است اگرچه به اسم عید نامیده نشده است.
عرفه روزى است كه حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود فرا خوانده و سفره های جُود و احسان خود را براى ایشان گسترانیده و شیطان در این روز خوار و حقیرتر و راندهتر و خشمناكترین اوقات خواهد داشت و روایت شده كه حضرت امام زین العابدین علیه السلام در روز عرفه صدای سائلی را شنید كه از مردم تقاضای کمک مىنمود. امام به او فرمود: واى بر تو آیا در این روز از غیر خدا تقاضا مىكنى؟ حال آن كه در این روز امید مىرود که بچههاى در شكم هم از فضل خدا بی نصیب نمانند و سعید شوند.
براى این روز اعمالی ذکر شده است:
1. غسل که مستحب است قبل از زوال انجام شود .
2.زیارت امام حسین علیه السلام ،
صفحات: 1· 2
دانلود روضه و مداحی شهادت حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391دانلود مداحی به مناسبت شهادت حضرت مسلم با مداحی حاج علی جنانی
مراسم عزاداری شب شهادت حضرت مسلم علیه السلام 1390 با نوای حاج سید مهدی میرداماد
مسافر تنهای صحرا ، یه نیم نگاهی هم به ما کن - مناجات حضرت اباصالح المهدی علیه السلام
کوفه سر فصل خزان است کجا می آیی - روضه حضرت مسلم
دارم بارون توی چشمام ، شوق پرواز بین پرهام - زمینه
قسم بر روح مادرت آقا برگرد - سنگین
ذکر لب نوشیدن آبم سلام بر حسینه - واحد
یه عاشق ، به جرم بی گناهی ، صدا میزد خداشو - شور
مراسم عزاداری شب شهادت حضرت مسلم علیه السلام با نوای حاج محمود کریمی
دیده به تیغ دوختم ابی عبدالله
مردی غریب و تنها تو کوچه سرگردونه
روضه حضرت مسلم (ع)
روضه حضرت مسلم (ع)
غم تو چشمام برا آقام دلم پر از خون ( زمینه )
مراسم عزاداری شب شهادت حضرت مسلم علیه السلام با نوای حاج حسین سیب سرخی
میا میا کوفه ای حسین جان ( زمینه )
تو ای کوفه سراسر محنت و رنج و دردی ( واحد )
من فرستاده زاده حیدرم ( واحد )
در این کوفه میون این مردم ( زمینه )
سفیر پور زهرایم ( واحد )
توی این شهر غریبی شدم آواره و تنها
مراسم عزاداری شب شهادت حضرت مسلم علیه السلام با نوای حاج محمدرضا طاهری
توی خلوت شبای کوفه
یا مولا میا به کوفه
یوسف زهرا بیا ببین که چه خبره کوفه
کلیپ عزاداری شب شهادت حضرت مسلم علیه السلام
پنج درس آموزنده سعادت بخش
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 13911- مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود آورده است:
امام سجّاد صلوات اللّه عليه چون نماز صبح را به جا مى آورد؛ در جايگاه خود مى نشست و دعا مى خواند تا موقعى كه خورشيد طلوع نمايد؛ و پس از طلوع خورشيد، دو ركعت نماز براى سلامتى خود و افراد خانواده اش مى خواند و سپس مختصرى مى خوابيد.
و چون از خواب بيدار مى شد، دندان هاى خود را مسواك مى نمود و بعد از آن مشغول صرف صبحانه مى گرديد.(1)
2- مرحوم كلينى، به نقل از حضرت صادق آل محمّد عليهم السّلام حكايت فرمايد:
هرگاه يكى از دامادهاى امام سجّاد عليه السّلام داخل منزل وى مى گرديد و بر حضرتش وارد مى شد، امام سجّاد عليه السّلام عباى خود را از دوش بر مى گرفت و براى او پهن مى نمود تا روى آن بنشيند.و سپس به داماد خود مى فرمود: خوش آمدى ، كه تو هم تاءمين كننده هزينه هاى خانواده خود و هم ، نگه دارنده ناموس خود از شرّ هواهاى نفسانى و اجانب هستى .(2)
صفحات: 1· 2
چند خاطره آموزنده از حجة الاسلام محسن قرائتى
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391رياست بر آفتابه ها
نوجوان بودم و عازم سفر مشهد، به قهوه خانه اى رسيديم . مردم وارد دستشويى شدند. يك نفر چندتا آفتابه را كنار هم چيده و چوب بلندى در دست گرفته بود و هركس مى آمد آفتابه اى را بردارد به دست او مى زد و مى گفت : اين را برندار، آن را بردار. من گفتم : اين آقا چرا اينطورى مى كند؟ گفتند: اين بنده خدا دنبال پست و مقام مى گردد و جايى گيرش نيامده ، بر آفتابه ها رياست مى كند!
پاداش نيّت خوب
روزى به پدرم گفتم : مى خواهى من چه كاره بشوم ؟ گفت : خوب درس بخوان ، دوست دارم مرجع تقليد و عالم ربّانى مثل آيت الله بروجردى بشوى، گفتم : شما ثواب پدر آقاى بروجردى را بردى، چون به اين نيّت مرا به قم فرستادى.
درخت بدون ميوه
كنار خانه قديمى ما باغى بود، به پدرم گفتم : اين همه درخت ، يكى ميوه نمى دهد!
گفت : اين همه انسان در اين خانه زندگى مى كند، يكى نماز شب نمى خواند.
اثر كار معلّم
يادم نمى رود روزهايى كه مدرسه مى رفتم ، وقتى مدرسه تعطيل مى شد بچه ها با سيخى ، ميخى ، چوبى ديوارهاى مردم را خط مى كشيدند. فكر كردم كه اين اثر كار معلّم است . وقتى معلّم مشق شاگرد را خط مى كشد، آنهم طورى كه گاهى ورقه پاره مى شود، بچه هم خارج از مدرسه به ديوار مردم خط مى كشد.
اما اگر معلّم در مقابل زحمت دانش آموز احسنت مى گفت و او را تشويق مى كرد، او نيز چنين نمى كرد.
نصيحت پدرم
چهارده ساله بودم كه طلبه شده و عازم شدم. پدرم آمد پاى ماشين و به من گفت: محسن «اُستُر ذَهبَك و ذِهابك و مَذهبك» يعنى پول و رفت و آمد و مذهبت را مخفى نگهدار. گفتم : مذهب را براى چه؟ امروز كه زمان تقيّه نيست!
گفت: منظورم اين است كه هيچ وقت براى نماز مقيّد به يك مسجد نشو، چون كه اگر روزگارى به دليلى خواستى آن مسجد را ترك كنى مى گويند: خط ها دوتا شده ، يا آقا مسئله اى پيدا كرده و يا اين طلبه … و اگر وارد مسجد ديگرى شوى مى گويند: جاسوس است .
فرزندم ! مثل امّت باش و به همه مساجد برو و مقيّد به جا و مكان و لباس و شخص خاصّى مباش .
صفحات: 1· 2
کفن پوش عشق ( به مناسبت شهادت حضرت مسلم ابن عقيل عليه السلام )
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391
مى بينمت اى سفير سفر انقلاب كه سفارتت راآغاز كرده اى ، دعوتى كه هيجده هزار دعوتنامه داشته است ، و در بيابانهاى تفديده ،راه مى سپرى و پرچم فراز مند نهضت ازاد يبخش حسين عليه السلام را بر دوش مى كشى ونستوه و استوار، با طنين گامهاى قهرمانانه ات ، سكوت سرد و مرگ افزاى چندين ساله تاريخ اسلام را درهم مى شكنى.
جوانمردى ، وفا، و دريا دلى به تو ايمان آورده اند و ارزشها، هرگز، پاسدارى ، پايدارتر از تو نديده اند.
آن شب ، كه باغافلگيرى و ترور عامل دشمن ، فقط و فقط براى ارزشها، به مخالفت برخاستى ، همه خصلتهاى آسمانى ، بنده ارزش خريد تو شدند. آرى وفا از اينكه چون توئى را در كوفه ، شهر بى وفايان ، در كوى بى وفايى مى ديد، شرمسار بود و اين آزرم را كه از حضور وفامرد ترين يار ابا الاحرار در آن خلوت خالى از مردانگى و غيرت ، احساس مى كردنم ى توانست پنهان كند.
اى الگوى بزرگ مقاومت ، اى اسوه صبر و استوارى ، از آن لحظه هاى خون و خشم ، شمشير و تكبير، و روياروئى نا برابرنورو ظلمت چه بگويم كه كار و كارزار از جنگ تن به تن گذشته بود و تبديل به جنگ تن به تن ها شده بود.
رزم حماسه آفرين تنى تنها و دور از ديار با تن ها و گرگهايى تا دندان مسلح ، با نگهبانان اشرافيت وحافظان شيطان.
صفحات: 1· 2
حكايت توبه كردن جوان كفن دزد
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391
درتفسير صافى در شأن نزول آيه مباركه:
«وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يعْلَمُونَ»(آل عمران/135)
و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند يا به خودستم كنند، به ياد خدا مى افتند و براى گناهان خود، طلب آمرزش مى كنند و كيست جز خداكه گناهان را ببخشد؟…
ازمجالس صدوق(1)، روايت كرده از حضرت صادق (عليه السلام)كه معاذ بن جبل داخل شد خدمت حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه و آله و سلم)،باكياً (2) و سلام عرض كرد و جواب شنيد پيامبرفرمودند:
چرا گريه مى كنى؟
عرض كرد: يا رسول الله، دم در، جوانى هست خوش صورت ورنگ خوب، چنان بر جوانى خودش گريه مى كند كه مثل زن پسر مرده و مى خواهد و به حضورمبارك مشرف بشود؛ فرمودند: بياور آن جوان را؛ معاذ رفت و جوان را حاضر كرد؛ پس جوان سلام عرض كرد، حضرت جواب فرمودند، سپس فرمودند كه چه چيز تو را سبب گريه شده است؟
صفحات: 1· 2
سفیر عشق
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391
چرا شهر اين چنين ترسيده است ؟
خانه ها و ديوارهايش از ترس مى لرزند… كجاست شكوه از دست رفته كوفه ؟…
كجاست هيبت ديرين كوفه ؟…
آيا به فراموشى سپرده است كه روزى پايتخت بوده است ؟!
مرد غريبى كه شب قبل ، هزاران نفر بر گرد او جمع شده بودند، پرسان است …
هم اكنون در كوچه هاى شهر، هراسان مى گردد…
هيچ كس نيست كه او را راهنمايى كند…
آيا او در مسؤ وليتى كه بر دوش دارد شكست خورده است ؟ او سفير حسين به كوفه يعنى پايتخت عظمت فراموش شده است .
كجايند آنانكه با وى براى انقلاب ، دست بيعت داده بودند؟…
كجايند آن همه شمشيرها و سپرها و آن همه كلماتى كه شبيه به برق آسمان و صداى رعد بودند؟!
چه شد كه آن ارتش بيست هزار نفرى ، اكنون مانند موش هايى شده كه از ترس به سوراخ خزيده و در دل زمين پنهان گشته اند؟!
صفحات: 1· 2
نماز و بزرگى خداوند
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391اوّلين كلمه واجب در نماز «الله اكبر» است و كسى كه خداوند نزدش بزرگ شد، همه چيز را كوچك خواهد ديد.
كسانى كه سوار هواپيما مى شوند، همين طور كه بالا مى روند خانه هاى بزرگ ومحلّه ها و شهرها نزد آنان كوچك مى شود و هر چه پرواز بالاتر باشد، زمين كوچك تر جلوه خواهد كرد.
كسى هم كه خداوند نزد او بزرگ شود، ديگر طاغوت ها و قدرت ها و مال و مقام ها نزد او ارزش نخواهد داشت.
حضرت امير عليه السّلام در بيان صفات متّقين مى فرمايد:
«عظم الخالق فى اعينهم فصغر مادون ذلك فى انفسهم »
چون خداوند در چشم مؤ منين بزرگ شد، غير او هر چه و هركس باشد كوچك جلوه خواهد كرد. اگر دنيا نزد ما كم ارزش شد وابستگى ما به آن كم مى شود و قهرا براى مال و مقام آن اين همه جنايت و خلاف مرتكب نمى شويم .
از سخنان امام خمينى قدّس سرّه اين بود كه «آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند.» اين يك تهديد تو خالى و شعار نيست ، كسى كه يك عمر باور داشته كه خدا بزرگ است، آمريكا نزدش كوچك جلوه مى كند و هر حادثه اى پيش او ساده است .
حضرت زينب كبرى عليها السّلام عصر عاشورا گفت :
«ربّنا تقبّل منّا هذا القليل » خداوندا! اين اندك را از ما بپذير.
حادثه كربلا و شهادت امام حسين عليه السّلام بسيار بزرگ بود، ولى كسى كه خدا را بزرگ ببيند آن حادثه را هم كوچك مى بيند.
و در پاسخ حاكم ستمگر بنى اميّه كه پرسيد در كربلا چه ديديد؟ فرمود: «ما راءيت الاّ جميلا» من جز زيبائى چيزى نديدم .
آرى در ديد عارفان ، تمام كارهاى خداوند حكيمانه وزيباست .
يكصد و چهارده نكته در باره نماز/حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى
سفرنامه حج ( در میقات )
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391 تمثيل حج، تمثيل آفرينش انسان است، و تو، اي انسان، اي آنکه مشتاقانه با لقاء محبوب شتافتهاي.
اينجا، تمثيل مرگ است، که فرمود:
«موتوا قبل ان تموتوا» و اين کفن است که ميپوشي تا پيش از آنکه مرگ ترا دريابد، تو با پاي خويشتن به مقتل عشق بشتابي و به مذبح معشوق. و چه ميگويي؟
…لبيک اللهم لبيک،
اکنون به ميقات آمدهاي، و تمثيل ميقات، تمثيل وعدهگاه قيامت، است که فرمود:
«قل انالاولين و الاخرين لمجموعون الي ميقات يوم معلوم»
و اکنون تو به ميقات آمدهاي و اينجا باب ورود به حرم کبريايي است،
اي آنکه از خود به سوي خدا گريختهاي و به نداي آسماني «ففروا اليالله» لبيگ گفتهاي، ورود به حرم کبريايي، بياحرام جايز نيست.
و تو نخست بايد باطن را از حب ماسوي الله تطهير کني،
و اينگونه لباس عصيان را که شيطان بر تو پوشانده است، از تن برآوري و لباس ورود به حرم عشق بپوشي،
و تمثيل احرام همين است، سفيد است، چرا که کفن است،و دوخت و آرايش ندارد، چرا که لباس تقوياست.
رنگها از رخساره ها پريده است، و… دلها در سينه ميلرزد، و…. صداها در گلوها پيچيده است… چرا که لحظه تشرف نزديک است، و دعوتها به اجابت رسيده و حضرت حق (جل و علا) ترا به حرم خوانده است.
بشتاب، بشتاب، اي از خود گذشته، به سوي خدا بشتاب.
لبيک اللهم لبيک،
لبيک لا شريک لک لبيک،
انالحمد و النعمه لک و الملک
لا شريک لک لبيک.
تا فرصت دارى ، توشه اى برگير
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391
اى سالك طريق عبوديت:
تا مهلت دارى در مصيبت خويش تفكر نما و تا تو را فرصت از دست نرفته، براى روز حسرت و پشيمانى و طول اقامت در روز قيامت و وحشت هاى روز رستاخيز، خود را آماده و بسيج كن و بر نفس خويش كه در اين دنيا آن را به ناز و نعمت و خوشى و راحت عادت دادهاى و از عذاب و نقمت و سختى روز قيامت غافلش ساختهاى، گريان شو و بگو:
اى معبود من! و آقاى من! و مولاى من! به كدام يك از كارها به نزدت شكايت آوردم؟!
و براى كدام يك از آنها ناله كنم و گريان شوم؟!!
آيا به درد و شكنجه و سختى آن بگريم؟!
يا براى درازى و طول مدت بلاء بنالم؟!
و يا از بيم مار و عقرب ضجه كنم؟! يا از زحمت زنجير و پتكهاى آهنين فرياد آورم؟!
شايد از اين انديشه كم، به هوش آيى و پندگيرى و به وسيله بازگشت و توبه راست و درست، براى سفرى كه در پيش دارى، توشهاى برگيرى و خود را آماده و مهيا سازى و با كار نيك، كار زشت را نابود نمايى؛ همانا پروردگار، آمرزنده و دوستدار بنده خويش است و پادشاه مهربان و خوش پذيراى رعيت خود مى باشد. از بندگانش توبه را مى پذيرد و نيكى اندك را به ثواب بسيار، جزا مى بخشد، گناهان را مى زدايد و كردارهاى زشت را به چندين برابر از كارهاى نيك تبديل مى فرمايد.(المراقبات؛ ج 1 ص 11.)
باده گلگون (چهار صد و چهل كلمه در سلوك الى الله)/ آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزى(ره)